خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کاملا زنده و مستقیم از فوق پراکنده های ذهنم در درست همین الان!

صبح! ایول صبح های تابستون! دارن تموم میشن! چه بد چه افتضاح! دیروز همکارم زنگ زد گفت4شنبه مدرسه جلسه هست. از همون فرمالیته های هر سال. شروع1زنجیره فرمالیته تا انتهای این دفعه! خدایا صبر بهم بده! از حالا شروع شد.

-ببین اگر در مورد فلان مطلب جمله قشنگ داری بده. یادت نره بدی ها! ببین شاید واسه کلاس کامپیوتر سوار بشه زود تر بیا اگر بود درستش کنیم. ببین جمله یادت نره! ببین! ببین! … … …

اه! به خاطر خدا! محض خاطر خدا! محض رضای خدا! خانم! گلم! عزیز! بس کن آخه! اه خدایی چند بدم بس کنی؟ خدایی چی بپردازم این حل بشه؟ خدایی چی انجام بدم که در مقابلش منتقل بشم به1جای آروم که سر و کارم با کاغذ باشه و دستگاه و سکوت؟ به خدا نه تعطیلات تابستونی می خوام نه عید می خوام نه مرخص شدن های زود تر از ساعت2می خوام نه هیچ زهرمار دیگه ای می خوام فقط این کابوس تموم بشه! فعلا که نشده و من همچنان احمقانه خیال می پردازم. که مثلا فردا4شنبه بهم اعلام و ابلاغ بشه که پرت شدم به1گوشه از1اتاق فسقلی از اداره که قراره بشه کتابخونه و باید بپرم خودم رو معرفی کنم تا قاطیه گرد و خاک های اون اتاق فسقلی کتاب ها رو جمعشون کنم! ای خدا اگر بشه تمام حکمتت رو بوسه بارون می کنم! واسه چی اینهمه سخت گرفتم؟ همه میگن و درست هم میگن. همه خیلی چیز ها میگن و من موافقم پس واسه چی نمی تونم انجامش بدم؟

دیروز داخل انجمن شعر اون آقای2هفته پیش اومده بود. بعد از1غیبت1هفته ای دیروز اومد. به شدت از اومدنش خوشحال شدم. واقعا اون دعوا تقصیر من نبود جز اینکه بعد از شعر من شروع شد و1دفعه شبیه آتیشی که بهش نفت پاشیده باشن کشید بالا. همه دیدن که همه چیز بین خودشون پیش اومد و من فقط تماشا کردم ولی از غیبتش در ناخودآگاهم دلگیر بودم. دیروز ایشون اومد و اتفاقا همه حتی2طرف اون مشاجره خیلی خیلی با هم خوب صحبت کردن و سلام و علیکی و صحبتی و خلاصه همه چیز گل و بلبل بود. از خوشیه این آشتیِ ناگفته داشتم پر در می آوردم. همیشه از جنگ و کشمکش بدم می اومد. مخصوصا حالا ها. این سال ها که به شدت طرفدار صلح و آرامشم. حال و هوای دیروز انجمن رو دوستش داشتم. دلم می خواد تمام جهان اون مدلی بشه! کاش می شد!

صبح5شنبه ای که گذشت به1بنده خدایی واتساپی ازدواجش رو تبریک گفتم. ایشون پیامم رو گرفت و در جوابم پیام فرستاد. ازم تشکر کرد و وسط پیامش گفت تو دوست خوبی هستی. اول لبخند زدم بعدش دستم رو بردم بالا و اشک هام رو پاک کردم و بعدش گوشیم رو ول کردم روی میز تا2دستی اشک هام رو پاک کنم چون1دست جواب نمی داد. بر طبق پیام اون دوست من دوست خوبی هستم! کاش بودم! دلم می خواست بودم! دلم می خواست واسه اون هایی که دوستشون دارم دوست خوبی بودم! نبودم! نیستم! اصلا نیستم!

دیروز2شنبه داخل کتابخونه با1بنده خدایی که اسم همدیگه رو پیش از این شنیده بودیم ملاقات کردم. آدم خوبی بود ولی خخخ جفتمون از2طرف نتونستیم هم رو جذب کنیم. به دل هم ننشستیم. به دوست های مشترک گفتم. نمی دونم شاید گفتنم درست نبود ولی من واقعا ازش بد نگفتم. اتفاقا گفتم ایشون آدم خوبیه فقط نه من به دل اون خانم نشستم نه ایشون به دل من نشست. هم رو جذب نکردیم. حدسش رو می زدم و مایه حیرتم نشد.

دیروز پیش از رفتن به کتابخونه رفته بودیم دنبال کادو. یکی از بچه ها واسه تولد رفیقش کادو می خواست2تایی رفتیم. اون کادوش رو پیدا کرد و من هم با دیدن1جعبه موزیکال نتونستم خودم رو نگه دارم. خیلی خوشگله. موزیکش هم عجیب آروم و قشنگه! چه مدلی توصیفش کنم! 1جوریه! من هرچی رو که خیلی ازش خوشم بیاد و نتونم این خوش اومدن رو توضیحش بدم میگم1جوریه. دیروز عصری اونی که شاهد این خریدم بود واتساپی پرسید جعبهت در چه حاله؟ چه مدلیه خوشت میاد ازش؟ گفتم ببین1جوریه! طرف خندش گرفت به نظرم. گفت دقیقا1جوریه. می گفت این توصیف کاملا درستیه در موردش. 1جوریه! فهمیدم اون هم زمانی که از1چیزی این مدلی خوشش بیاد شبیه من توصیفش می کنه. به جان خودم راست میگم این جعبهه1جوریه خخخ!

شعر آخری که زدم داخل محله رو داخل دیوونه خونه اینترنتیه خودم نزدم. حسش نیست باشه بعدا می زنم حالا!

همین الان مادرم زنگ زد. خیال کرد امروز فرداست تولدم رو تبریک گفت. زدم زیر خنده و گفتم فرداست. فردا من1سال جلو تر میرم! باز هم1سال گذشت و من نه بزرگ شدم و نه عاقل! به جهنم! بهتر! نمی خوام! همین مدلی که هستم خوبه! آدم عاقل بزرگ ها دنیاشون شبیه مال من نیست. کودکی کردن ها و دیوونه بودن ها و خیال پرداختن هاشون یا اصلا نیست یا یواشکیه. خوشم نمیاد. من این مدل کج و کوله خودم رو می پسندم. به جهنم که1جهان موافقش نیست. واسه این خودم بودن هام چه قیمت های بالایی که نپرداختم! چی ها که از دست ندادم! چی ها که ندیدم! چه قدر دردم می اومد! ولی بیخیال اصل خودمم اون از دستم رفته ها هم باشن واسه اکثریت استاندارد.

فردا شب مهمون میاد. خونواده برادرم. جیگیلک. عشق من بهشت فسقلیِ من! امشب شاید با1سری دیوونه عاقل تر از خودم بزنیم بیرون. خاطرم باشه بهم خوش بگذره!

با امروز2روزه طرف کتاب های زبانم نرفتم. بیخیال میرم حالا. کمی تا قسمتی استرس دارم از جنس مزخرف نامشخص. بدم میاد از این حس عوضی. به سردرد و سرگیجهم میندازه.

این کتاب های ایرانی در هر موضوعی که باشن رو دیگه نمی خوام بخونم. داخلشون به هر حال1چیز های نکبتی از، … اه لعنتی!

من اخلاق عوضی زیاد دارم ولی در مورد1سری هاش با خودم به مشکل خوردم. یکیش داره خیلی دردسر میشه. تحمل مقوله زن رو ندارم. گفتم مقوله چون کلمه بهتری واسش گیر نیاوردم. منظورم جمع های زنونه، حرف های زنونه، جوک ها و تفریحات و موضوعات زنونه و مایه های خندیدن های زنونه و کلا حال و هوای زنونه بود و هست. اگر در جمعی باشم که1دسته جنس مؤنث سر توی گوش هم کنن و حرف های زیر جلدی بزنن و هه هه هه بخندن بی اختیار ته دلم1ایش میگم و خودم رو جمع می کنم کنار تر. اگر مجبور باشم قاطیه این مدل جمع ها بشینم و تحمل کنم چنان مشخص و محسوس گوشه می گیرم که قشنگ مشخصه نمی خوام قاطیشون باشم. اگر بهم بگن بیا با1جمع زنونه1گردش لطیف به بهشت داشته باشیم بدون تردید و سفت میگم نه! واقعا دلم نمی خواد. پیش از این هم این مدلی بودم و تصور می کردم دارم معتدل تر میشم ولی فهمیدم که اصلا این طوری نیست بلکه در حال بدتر شدن هستم. در جمع های فامیلی که خانم ها میرن1گوشه و سر و صداشون اول یواش بعد بلند میره هوا و باز یواش میشه و باز انفجاری میره می خوره به سقف من به شدت خسته میشم. فقط زمان هایی می تونم بینشون بشینم که خانم و آقا همه با هم دور تا دور اتاق بشینیم و همگی از هر دری بگیم و بحث خانم و آقا هم وسط نباشه! اگر از این مدل صحبت ها بیاد وسط بلافاصله کنار می کشم. اگر هم به جبر بمونم در بحث طرف خانم ها نیستم. اون دفعه1کسی با حرص بهم گفت تو خودت مگه زن نیستی واسه چی اینهمه ضد زنی و ما زن ها حقمون چنین شده و چنان شده و باید چه بشه و چه نشه و همین طور داشت می گفت که1دفعه نفهمیدم چی شد از جا در رفتم و گفتم ببین میشه خفه شی؟ حالم بد شد از عفونت اراجیفت بس کن دیگه! طرف چنان شوکه شد که نتونست چیزی بگه و بعد از1دقیقه ناباور گفت با من بودی؟ گفتم دقیقا با خودت بودم. چیه نکنه چون به قول خودت تو خانم هستی باید کل فلک تعزیمت کنن؟ سرم رو خوردی خفه شو دیگه!

طرف ترکید که بهش توهین کردم. من هم گفتم خوب کردم تا تو باشی اینهمه زیر گوشم خانم خانم نکنی. اصلا می دونی چیه؟ مگه خودت واسه خودت دوغ باز کنی. تمام این مسخره بازی ها1مشت توهم خاک خورده مزخرفه تو هم تا مغز استخون های مخ نداشتهت درگیر این گرد و خاکه. برو به درد خودت بمیر ولم کن!

به نظرم طرف رو کشتمش اون هم دستش برسه می کشدم ولی فعلا جفتمون زنده ایم و1نفر سومی به موقع رسید و حلش کرد.

-مگه ندیدی طرف صحبتت کیه؟ این پریسا طرفدار مناسبی واسه جنس خودش نیست در این موارد بهش امیدوار نباش ولش کن!

من و اون بنده خدا اولش سخت بعدش ساده تر بینمون رو حلش کردیم ولی من واقعا از دست خودم خسته میشم. این چه اوضاعیه؟ دیگه کم کم اختفا و مصلحت اندیشی رو رها کردم و دارم اجازه میدم همه و همه این حال و هوام رو بفهمن و خیالم نیست.

بزرگ انجمن شعر بهم گفته بود1سریه30-40تایی از نوشته هات رو بیار واسه چاپ بررسی بشن. خواستم ببرم ولی، … پریروز متمرکز شدم که40تاشون رو جدا کنم ولی نکردم. با خوندنشون حس کردم حالا خیلی زوده. من حالا ها باید بنویسم. بخونم و اصلاح کنم.

ساعت سیستمم خیلی عجله داره واسه تغییرات! خودش1ساعت پریده عقب. مسخره! به جهنم من درستش نمی کنم بذار جا بمونه تا جونش در بیاد! دلم می خواد باز بنویسم ولی اون زنگ رشته تمرکز نداشتهم رو پاره کرده و الان هرچی می کنم نمیشه گرهش بزنم همهش1سرش از دستم لیز می خوره در میره و حالم رو می گیره.

از این مدل اراجیف نوشت ها رو جرأت نمی کنم بزنم داخل محله ولی عجیب دلم می خواد این دفعه بزنم به انتهای سیم خریت و این رو به جای دیوونه خونه شخصیم بزنم داخل محله. نمی دونم واسه چی. به نظرم مرض دارم! خدایا درمون شدنی که نیستم خواهانش هم نیستم ولی این1مورد رو از سرم بپرون! اگر دعام برآورده بشه که هیچ چی اگر هم این رو فرستادم روی آنتن محله یعنی خدا گفت خودت و اون مرضت با هم برید بهشت من در جهانگردانیم کارهای مهم تری از رسیدگی به امراض تو بنده غیر استاندارد دارم که بهش برسم برو خودت به فکر خودت باش!

بسه دیگه خسته شدم می خوام بلند شم برم کتاب بخونم موزیک گوش کنم1خورده جهانِ اطرافم رو به هم بریزم و…

تا بعد!

(از پریشان نوشت های پریسا)

۷۴ دیدگاه دربارهٔ «کاملا زنده و مستقیم از فوق پراکنده های ذهنم در درست همین الان!»

سلام محمدقاسم. همین مدلی بمونم آیا؟ دیوونگی مجازه آیا؟ آخ جون خخخ خخخ! جدی آخ جون اصلا حس و حال عاقل شدن و عاقلانه ادامه دادن رو ندارم همین مدلی که دارم میرم رو ترجیح میدم هیچ دلم عوض شدن رو نمی خواد! ممنونم که هستی و ممنونم بابت تبریکت محمدقاسم.
همیشه شاد باشی!

زهره جونم! آخ جون! چه طوری عزیز؟ ممنونم خیلی زیاد خیلی زیاد ممنونم که اومدی دوستم! ایشالا همیشه در تمام مسابقه های زندگی برنده باشی. نفر اول و بدون رقیب! ممنونم که اومدی و ممنونم از تبریکت زهره جان!
شاد باشی تا همیشه!

سلام جناب بدویان. بله حسابی گفتنم می اومد که منفجر شدم و حاصلش شد این پست خخخ! ممنونم از حضور و تبریک و آرزوی مثبت شما برای خودم! خوشحالم که هستید! راستی بد عادت شدم الآن منتظر دل نوشته های بعدیتونم!
شاد باشید تا همیشه!

درود بر شما دوست خوب
تولدتون حسابی مبارک
این خیلی عالیه که از هرچی خوشتون میاد خودتون رو محروم نمی کنید!
راجع به کارتون هم امیدوارم هر جایی که دوست دارید مشغول به کار بشید.
راجع به پستتون هم که عالی بود.
شاد باشید تا همیشه

سلام دوست عزیز. ممنونم خیلی زیاد! بله از زمونه یاد گرفتم تا جایی که به کسی ضرر نرسه خودم باشم و تا جایی که حقی از کسی ضایع نشه اجازه ندم چیزی که دلم انجامش رو می خواد واسم آرزو بشه! زندگی قشنگه و کوتاه. کوتاه تر از اینکه با آرزو کردنه تحقق یافته های اطرافمون تلفش کنیم!
ممنونم که هستید!
شاد باشید از حال تا همیشه!

همه برید کنار کنار کناااااار!
سلام پریسا بیا این گاو رو من محمد وحید غزل و آریا با چند نفر دیگه از بچه ها برات گرفتیم
داره گلهای که ساختی رو خراب میکنه صد بار بهت گفتم اون آفتابگردون رو بده من بیا حالا لمسش کن ببین گاوه باهش چکار کرده؟!
بیا بیا سریعتر اونو به اتاق خواب راهنمایی کن تا بیشتر گند نزده
اگه بهش برسی هر روز چند قطره شیر بهت میده فکر کنم کافی باشه
آها نه نه وایستید ببینم چه خبر شده چرا همه بطری خالی دستتونه چی؟ چی ؟؟
آها اینا بطری هایی که پریسا در طول سال به طرفتون پرتاب کرده اومدید پسش بدید؟؟!
آها میخواید به طرفش پرتاب گنید ؟؟
خیلی خوب خیلی خوب اجازه بدید پریسا گاو رو تو اتاق جا سازی کنه بعد که اومد
حالا همه آماده
۱
۲
۳
شلیک!
خوب پریسای مهربون و خیلی خیلی خیلی و چند ماشین از اون خیلیها عزیز تولدت مبارک
داشتم آماده میشدم شب برات پست تولد بزنم که تو کارمو راحت کردی
همیشه باش و همیشه بگو و بهمون آرامش بده در کنارشم آب زرشک هم بده
برات از حالا تا سال بعد این موقع ها بهترین ها رو از خدا آرزو دارم امیدوارم تمام لحظاتت پر از لبخند های از ته دل باشه و غم و ناراحتی و اینا راه خونتو گم کنن
خوب دیگه اینم پستی که میخواستم برات بزنم
تو برو به گاوت برس منم از ترس تو برم یه جا پناهنده بشم
شااااااد باشی تا همیشه

سلام ابراهیم. گاو؟ باز هم گاو؟ نهههه،هههه،هههه،هههه،هههه،هههه ابراهیم به جان خودم دستم بهت برسه می کشمت ببین شبیه این فیلم ها صدام هم اکو شد الان هنوز داره داخل محله می پیچه. بطری خالی اوخ شکلک پریدم ابراهیم رو کردم سپر خودم بقیه هم در آستانه شلیک بودن نفهمیدن چی شد تمام بطری ها شوت شدن طرف ابراهیم حالا خوبه پلاستیکی بودن وگرنه ابراهیم الان تموم شده بود خخخ!
ممنونم ابراهیم. به خدا نمی دونم جز این ممنونم چی بگم وگرنه می گفتم. تکراری بودن این کلمه رو بهم ببخش و بدون که حسابی از محبتت ممنونم! برات۱عمر شادی های پایدار آرزو می کنم!
پاینده باشی!

سلام تیناجان. ایول که۱کسی شبیه خودم رو اینجا پیدا کردم! تینا به خدا دست خودم نیست هر کاریش هم می کنم بدتر میشم. این روز ها دیگه اصلا نمی تونم این مدل جمع ها رو تحملش کنم. حتی واسه حفظ ظاهر! خدا خودش به خیر کنه!
ممنونم عزیز از تبریکت و از حضور حسابی عزیزت!
همیشه شاد باشی!

سلام ,
تولدت رو صمیمانه تبریک میگم دوست عزیز و برات یک دنیا شادی آرزو میکنم .
راستش قدیما زیاد نمیدونستم که این جمع های زنونه چی پچ پچ میکنند .
اما بعد ها فهمیدم که خیلی با جمع های مردونه فرق داره و کاملا از یه جهاتی خیلی راحت تر و بی ملاحظه تر هستند .
نمیدونم شاید مال اینه که خانم ها باید بیشتر حرف بزنند و شاید حرف کم بیارن .
اما برعکس مردها چیزهای خصوصی کمتری رو در بین جمع و محفل هاشون لو میدن , بخصوص مسایل همسر هاشون رو .
اما هنوزم متعجبم که خانم ها چرا اینقدر صمیمیت شون بی پروایانه و بی حد هست .
به عینه هم دیدم که همین بحث های محفلانه , که از کوچکترین جزییات زندگی شون پرده بر میدارن , به مشکلاتی بسیار بزرگ تبدیل شده و حتی خیانت و قتل خدای نا کرده .
به همین دلیل هست که میگن که هنگام مرگ و خاکسپاری , داماد به مادر زن حلال هست و میتونه مرحومه رو جمع و جور کنه .
اما پسر اون زن شنیدم که نباید در اون لحظه که مرحومه از خود بیخود هست و به هر شکل ای میتونه فوت کرده باشه , نزدیک بشه .
شاید فمینیست ها رو آزرده باشم , اما داماد , چگونگی و جزییات هنگام مرگ مرحومه رو به همسرش , که دختر و راز نگه دار مادرش هست میگه .
اما پسر , به عروس که دختری غریبه و احتمالا زاویه دار یا راز نگه ندار هست در میون میذاره و این برای شان تازه مرحومه بهتر باید باشه .
هر چند که من یکی راضیم که مادرزنم رو مرده شور ببره خخخخخ .
موفق باشی و شاد بمونی .

سلام جناب ترخانه گرامی! واقعیتش چیزی که من از صمیمیت های خانم ها دیدم اینه که اون ها بی پروایانه صمیمی میشن و وحشتناک دشمن میشن و خدا نکنه۱جایی شمشیر گیرشون بیاد. تا دیروز دست از دور گردن هم بر نمی داشتن و امروز فقط۱عامل واسه کینه و۱شمشیر لازمه که کلا ریشه هم رو بزنن. در مورد فاجعه هایی که فرمودید هم متأسفانه درسته. چندتاش رو خودم اطرافم شاهد بودم. به قتل نرسید ولی خونواده ای که پاشید، بچه هایی که آشیونه زندگیشون ویران شد و اشخاصی که صید فاجعه شدن برای همیشه! ای کاش، … چی میشه بگم!
بسیار ممنونم از تبریک و از حضور ارزشمند و بسیار ارزشمند شما!
شاد باشید از حال تا همیشه!

سلام. بله دقیقا صادقانه تر بود موافقم. دقیقا اون لحظه های خودم بود! کاملا خودم درست همونی که اون لحظه بودم! واقعیتش به شدت در انتشارش تردید داشتم و حالا به نظرم میاد کار خوبی کردم! ممنونم از حضور ارزنده شما!
ایام تا همیشه به کامتون!

سلام پریسا.
تولدت پیشاپیش مبارک و از خدا ممنونم که تو رو آفریده بود وگرنه من الان دقیقا باید به کی می خندیدم؟ خخخخخخخخخخخخخخخ
همیشه دیوونه باش و دیوونه زندگی کن و از دیوونگی لذت ببر. نشنیدی شاعر میگه دیوونگی عالمی داره؟ خب حالا بشنو از نی چون حکایت می کند.
همیشه شاد باشی دوست عزیز من.

سلام وحید. چه بدجنسه! واسه خنده خودش از آفریده شدنم خوشحاله! آخه شما بگید! این انصافه؟ شکلک مظلوم شکلک خیلی مظلوم شکلک بسیار مظلوم همراه با شکلک خط و نشون کشیدن یواشکی و زیر میزی واسه وحید که وایستا دستم بهت برسه حسابی بلا سرت میارم و از این چیز ها خخخ! دیوونه بازی وحید خدایی هرچی در زندگیم پیش تر میرم بیشتر عاشقش میشم. ایول دیوونگی! ایول خودم که عاقل نیستم! ایول تو که دوست منی! ممنونم که هستی!
همیشه شاد باشی دوست من!

سلام اون بالا چون عجله داشتم نشد سلام کنم
خوب اومدن پاییز تقصیر خود خودت شد
ببین اینجوری نگاه نکن تا یه مراسم بطری بارون دیگه رو اجرا نکردم یادته اون روز که تعطیل شدی چنان سر و صدایی تو خونت راه انداختی مزاحم درس خوندن من شدی
اومدم بهت گفتم اینقده پایکوبی نکن به زودی پاییز میرسه و باز تو و کلاس و و و و و
تو گفتی برو بابا
بابا زمان هم از دست کارات خسته شد همه رو برداشت و با سرعت رسوند پاییز
چی کجا بفرستنت؟؟ اهوع چه خوش اشتها شیطونه میگه یه کلاس پنجاه شصت نفره از بچه بزار جلوش تا با نق هاشون حسابی مخشو بجون
کی تو دوست خوبی هستی؟
عمرا تو خیلی هم بدی خیلی بدددد
سراغ کتابای انگلیسیت چرا نرفتی چقدر از این آب زرشکا تنها میخوری آخه؟
جعبه ی موسیقی میتونستی بیشتر در بارَش بگی حتی میتونستی بنویسی آهنگش چجوریاست اونم ننوشتی پس قبول کن تو بدی
امشب میری بیرون؟؟؟ خوب خوبه بهت خوش بگذره بیشتر با آدمای عاقل رفت و آمد کن شاید عاقل شدی اون وقت بیا یه اتاق یه متری پر کتاب بهت بدم
هرچند اگه بهت بگن بیا بشین فقط چرت بزن بازم تو نق برای زدن و گیر دادن پیدا میکنی
مطالب ایرانی نمیخونی دیگه؟؟ نه تو رو خدا بخون فقط یکی دیگه فقط یکی بیشتر نه
آها من عاشق دعوام خوب اینجا هم میتونستی بیشتر توضیح بدی نه اصلا میتونستی گادکست آماده کنی بزاری اینجا اینم یه مدرک دیگه برای بد بودن تو؟؟
دیگه یادم نمیاد چیا دیگه گفته بودی
به نظرم واسه امروز هم کافی باشه
من دیگه رفتم
تا نمیدونم کی که دوباره به اینترنت دست رسی پیدا کنم و کی تو پست بزنی و من کی بیام اینجوری عصب کُشِت کنم و کی تا تو بخوای بلند شی من فرار رو برقرار ترجیح بدم
راستی قبل از اینکه محو بشم اونجاها که گفتم بدی رو خوبی بخون
بازم تولدتو میتبریکم

سلام ابراهیم. ببین یعنی فقط بطری فقط بطری فقط فقط فقط بطری خیلی زیاد بطری شوت در شوت بطری بطری بطریییییی تمامش به سوی ابراهیم! حالا واسه پایان تعطیلات جدا بطری۱عالمه بطری واسه چی الان یاده اوله تعطیلی انداختیم و اون زمان واسه چی گفتی پاییز میاد اصلا تقصیر خودته که پاییز اومد اگر نمی گفتی الان نمی اومد دیگه! واسه الباقیه موارد هم که بطری بهت زدم. آهان راستی! آهنگ جعبه موزیکالم رو هم چون گفتی بنویس می نویسم.
این طوریه.
دینگ دینگ دینگ دینگ دینگ دینگ دینگ دییییینگ دینگ دینگ دینگ دینگ دیدینگ دیدیدینگ دینگ دییییینگ.
به من چه تقصیر ابراهیمه گفت آهنگش رو بنویس من نوشتم تقصیر ابراهیمه تمامش تقصیر ابراهیمه تقصیر ابراهیمه!
ممنونم ابراهیم که هستی. پاییز هم میاد و باز میره. دوباره بهار میشه. تو و من و همه بهار خواه ها دوباره شاد میشیم. چشم به هم بزنیم می رسه. تا اون زمان همراه پاییز راه میریم به طرف بهار.
همیشه شاد باشی ابراهیم!

ِِِِِِِِِِِِِِِِ!
پریسا؟
تولدت مبارک باشه دیوونه‌ی محله!
من این دیوونگی‌های کودکانه رو خعلی می دوستم و خودمم دارمشون.
میگم کاری نداریما، جنسش خوب بوده. نه؟
خلاصه که یاد کامنتای قدیمت توی وب میثم افتادم از این پستت.
میدونی آرزوی واقعیم توی زندگی چیه؟
اینکه کلا کلا کلا برای همیشه، برم توی یه روستا زندگی کنم.
نه اینترنتی باشه، نه تلفنی، نه موبایلی، نه کامپیوتری، نه تبلِتی، نه هیچ وسیله‌ی برقی دیگه.
حتی نمیخوام یخچال داشته باشم.
دوس دارم جایی باشم که با اهالیش برای آماده کردن هر وعده‌ی غذایی، چندین ساعت مجبور باشیم وقت بذاریم.
دوس دارم شکار برم.
جنگل باشه.
کوه باشه.
شاخو برگ باشه.
مثل بچگیام بشم که از جانور ریز و درشت ترسی نداشته باشم نه الان که از یه سوسک چندشم میشه و زمینو زمانو به هم می ریزم تا بکشمش.
بچه که بودم، سوسک زنده رو با دستم از روی گردنم شکار می کردم و در حالتی که زنده بود، باهاش می دویدم دنبال همه و هیشکی یارای مقاومت و ایستادگی در برابرم رو نداشت.
الان از یه سوسک مرده هم متنفرم چه برسه به زنده‌اش.
دوس دارم اگه هم کاری می کردم، اگه هم معلم بودم، اگه هم درسی می دادم، به بچه های همون روستای خیالیم درس می دادم و توی همون روستا مفید می بودم.
بچه های بسیج دانشگاه اصفهان توی چهار سالی که من اونجا دانشجو بودم، حاضر نشدند منو ببرند اردوی جهادی به این بهانه که من نابینام و کسی نیست دستمو بگیره. هرچی گفتم خودم بچه دهاتم مشکلی ندارم، به خرجشون نرفت که نرفت. خلاصه که بدجوری هوای بچگیمو با سادگی پستت توی سرم زنده کردی. الهی خیر ببینی از زندگیت. دفعه‌ی بعدی که پست زدی، حواست باشه اگه به همین خوبی بود، یکی، یه پسربچه‌ی بیستو نُه ساله، بازم پای پستت اشک خواهد ریخت و مجدد کامنت خواهد نوشت…

ایول مدیر که دقیقا درست زدی من دیوونه محله ام خخخ!
به خدا مدیر عشقه دیوونگی تو خودت بیشتر از من ندونی اندازه من حتما می دونی!
جنسش اگر به کسی نگی حرف نداشت از سقف ردم کرد صاف فوتم کرد وسط آسمون اگر بدونی اون بالا چه خبر ها بود خخخ!
مدیر بد هوایی میشم با توصیفات این آرزوهات! روستا و فعالیت هاش به شرطی که مجبور نباشم بیکار بشینم بقیه فعالیت و زندگی کنن و من تماشاگر بشم! فعالیت های روستا! هواش! حسش! زندگیش! زمینش! خاکش! آسمونش! بهار هاش! زمستون هاش! ای خدا!
خخخ به جان خودم با سوسک ها شبیه خودم تا می کردی! بچه که بودم سوسک بود که می گرفتم دستم و بیچاره ملت! تابستون ها رو واسه خاطر سوسک های شبانهش عجیب دوست داشتم. مدل به مدل سوسک بود که صید می کردم و می ذاشتم روی گَل و گوشم. خدا نکنه به سرم می زد دلم بخواد کسی رو اذیت کنم! سوسک به دست در تعقیب بنده خدا های ترسیده از سوسک و جیغ و هوار ملت بود که می فرستادم هوا!
مدیر به جان خودم۱زمانی واسه خاطر این اشک هایی که از هم محلی ها در میارم مجازات میشم. من فقط می نویسم از جنس اشک و از جنس یادش به خیر و از جنس درد و دل! نمی خوام این مدلی بشه باور کن! باز هم دلم می خواد بگم ولی به نظرم دیگه بسه! باقیه گفتن هام بمونه واسه دفعه های بعد! ممنونم که اومدی مدیر و، … یادش به خیر! کاش می شد! خیلی شاد باشی!

سلام سارای جون! دوست۱جوری خخخ وایی خخخ! ممنونم سارای! شکلک فضولی واسه فهمیدن اینکه سارای چی ها نوشته که نمیشه اینجا بذاره! سارای در گوشم بگو چی بودن به کسی نمیگم خخخ!
ممنونم از محبتت سارای ی مهربون!
همیشه شاد باشی!

سلام
نمیگم زیاد, اما خیلی از طرز فکرهات شبیه من هست!
راستی, من چند تایی جعبه آهنگ یا به اصطلاح music box دارم, خیلی هم دوستشون دارم.
از بچگی علاقه ی زیادی بهشون داشتم.
چون همه میدونستند که من جعبه آهنگ دوست دارم همیشه کادوی تولدم همینا بود.
وااااای تولدت هم مبارک عزیزم,
همیشه شاد و پر انرژی باشی, سعی کن به خودت انرژی مثبت بدی, تا بتونی زندگی آرومی داشته باشی.

سلام خانم کاظمیان عزیز. من چندتایی از این جعبه ها داشتم ولی همه داغون شدن و این آخریش بد جور قشنگه! اصلا۱جوریه. کاش این داغون نشه! ایول پس فهمیدم اگر۱جایی در جاده سرنوشت شما رو دیدم و لازم شد بهتون کادو بدم چی بخرم آخ جون! زندگیه آروم؟ به من میاد آیا؟ خخخ نه نمیاد نمیشه خخخ!
ممنونم از لطف و حضور و تبریک و همه چیز! حسابی ممنونم! خیلی زیاد!
کامیاب باشی عزیز!

سلام با حال ترین ،و پیش بینی نشده ترین پریسا جانی که میشناسم
اول پیشا پیش تولدت مبارک دوست خوب و با درک مجازیم ،از افکارت نه بخاطر اینکه دختری ،بلکه به خاطر اینکه حقیقت امر رو در نظر میگیری خیلی میپسندم !برام یه چیزی سوال و خیلی عجیبه ؟که چرا این شغل رو انتخاب کردی ؟
پریسا جان من هم چند وقت هستش که کارم شده فقط ای کاش
ای کاش
و ای کاش گفتن
و محتاج حکمتش
و همچنان چشم براه
برای توضیح دادن جعبه موزیکالت هم لطفا صداش رو ضبط کن و برامون بزار ، چون صداست که میماند
و من هم سعی میکنم با دیگران بی پرده و صادق صحبت کنم و بر خورد
ولی بیشتر مواقع بده میشم و چند ماه و یا مدتی بعد یه هو بهم میگن رفتار تو درست بود و ما اشتباه کردیم
ولی کسی از شکستن من حرفی نمیزنه و روز از نوع روزی از نوع
هر کاری هم میکنم که ریا کار یا سیاست چاپلوسی رو در پیش بگیرم نمیتونم
واقعا چرا؟
راستی امیدوارم حسابی تو جمع خانوادگیتون بهت خوش بگذره
و نکته آخر دوست داشتم میگفتی چرا از چیزی که داره رنجت میده صحبت نمی کنی و اصرارت بر این هست که این پریسا ،اون پریسا در ذهن دیگران نیست
البته قصد فضولی کردن رو به هیچ وجح ندارم پریسا جان
و حس واقعیم رو هم نسبت بهت بگم البته مجازیش در ذهنم تو رو مثل یکی از دوستان دوران خوش بچگیم میبینم که پایه همه جور شیطنت و همه جور شادی کودکانه بود و واقعا یه رفیق تمام عیار کودکیم بود
هر جا هستش هم اون و هم تو خوش و سلامت باشین

سلام جناب شادمهر عزیز.
ممنونم خیلی زیاد دوست من! امیدوارم همیشه شاد باشید خیلی شاد!
در مورد شغلم و انتخابش. واقعیت اینه که من انتخابش نکردم جناب شادمهر. این تنها انتخابی بود که داشتم. جز پذیرش هیچ چاره ای نداشتم. ای کاش داشتم ولی، … باز هم شکر!
ای کاش ها عذاب دهنده های بدی هستن دوست من! از دستشون مشکل میشه خلاص شد ولی واسه تسکین درد نیش هاشون باید۱راهی باشه. هر کسی۱طوری آروم میشه. من و شما کارمون۱خورده سخته! سخت خلاص میشیم. شاید هم سخ می گیریم ولی چیکار میشه کرد؟
جعبه موزیکالم۱آهنگ آروم داره که خخخ۱جوریه.
واسه صاف گفتن هام دردسر زیاد داشتم و دارم جناب شادمهر. اطرافیانم از دستم حرصی میشن که دیوونه هر راستی رو نباید بگی. لازم نیست حس و حال واقعیه خودت رو به فلان نفر و فلان مورد بروز بدی. ببین بقیه چه مدلی خودشون رو حفظ می کنن و یاد بگیر. اعتراف می کنم که سعی کردم یاد بگیرم ولی نتونستم. من دانش آموز بدی هستم جناب شادمهر. دیر یاد می گیرم و گاهی شبیه این مورد اصلا یاد نمی گیرم. من اینم و عوض کردنم از خودم بر نمیاد پس از یگران هم بر نمیاد و در نتیجه بحث تغییرم منتفیه خخخ!
موریانه های ذهن من زیادی فعالن جناب شادمهر. ازشون نمیشه صحبت کنم. چه فایده داره گفتنش؟ چی عوض میشه؟ گاهی از شدت درد به سکوت می رسیم و من در این مورد به این نقطه رسیدم. شاید اگر هوار نزنم زودتر بهش عادت کنم. به واقعیت های تاریکی که دوستشون ندارم ولی اون ها وجود دارن.
این چه حرفیه فضولی یعنی چی صحبت کردیم دیگه خخخ!
اون رفیقه زمان بچگی هم هر کجا هست خدایا به سلامت دارش! اما شیطونی رو دقیقا خودشه بد جوری پایه شیطنت بودم و همچنان هستم خخخ!
ممنونم از محبت همیشگیِ شما دوست من!
همیشه شاد باشید و شادکام!

سلام و عرض ادب خدمت پریسا خانم
اول تولدت مبارک. امیدوارم مجموعه شادی هایت بیشتر از غم هایت باشد

متن زیبایی از قلمت رها شد. جریان سیال ذهنی ای که همزمان درگیری ذهنی چندین موضوع متفاوت در یک لحظه را بیان می کرد و از خواندنش لذت بردم. دلم باری نوشته هایتان تنگ شده بود.
این درگیری های ذهنی و به قول خودتان پریشان نویسی ها را خیلی تجربه کردم و گاهی چنان درگیرش می شوم که دلم می خواهد سرم را منفجر کنم. یا انگشتهایم را بتوانم درون کله ام کنم و هر چه هست را بکشم بیرون و راحت شوم. اما نمی شود دیگر و باید پیش رفت. موفق و شاد باشی

سلام آقا مهدی. داستان! داستان ها کو! خخخ یادم نمیره نق داستان های شما رو همچنان می زنم! وایی به زمانی که پریشان ها به دیواره ذهن فشار میارن! اگر نشه نوشتشون من یکی که روانم پاک میشه! زمان هایی که کلمه ها نمیان کمک واقعا عاجز میشم! خدا نصیب نکنه خخخ!
ممنونم از حضور عزیزتون! ولی یادمه که باید نق بزنم. همچنان یادمه و یادمه و یادمه خخخ!
همیشه شاد باشید!

سلام
تولدتون مبارک. یادم باشه تو پست غزل خانمی هم برم و اونجا هم بتبریکم.
دقیقا من هم از اونطور جمعها خوشم نمیاد. بمانه که الآن بعضی آقایون رو هم دیدم یعنی متوجه شدم که پچپچ میکنند و ….. می خوام بگم درسته که این رفتار ناشایست در خانم ها بیشتر دیده شده ولی مختص خانم ها نیست. از خدا چه پنهون ممکنه کنجکاو بشم فلانی یواشکی چی داره میگه ولی خیلی زود بیخیال میشم و سعی می کنم از اون جمع یا فاصله بگیرم، یا حواسم رو به نوعی پرت یه جای دیگه کنم که هی این مورد نره رو اعصابم.
موفق باشی گلم.

سلام نازنینِ نازنین. ممنونم عزیز جان. اون جمع ها خخخ خدا ببخشدم اگر بدونی از داخلشون چه گوهر پراکندی هایی که در نمیاد خدایا خخخ! چه میشه کرد! هر جمعی حال و هوای خودش رو داره. ایراد از خودمه که اینهمه کم تحملم و درست هم نمیشم!
عزیز ممنونم از تبریک هات در اینجا و اونجا. امیدوارم شادی های زندگیت از حساب در بره!
پیروز باشی و کامیاب از حال تا همیشه!

سلام غزلی. غزل شرمندم کردی به خدا حسابی شرمنده شدم نمی دونم چندتا ممنون بگم تا۱گوشه از کار رو بگیره! برام خیلی غافلگیر کننده بود و خیلی قشنگ و خیلی شاد! ممنونم ازت! کوفتت نزنه غزل باز میگه پرپری بابا نگو میگم نگو آخه نگووو،ووو،ووو،ووو،ووو،ووو،ووو! شکلک نوشتم به حسابش خخخ!
ممنونم از محبتت خانمی! ایشالا خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی شاد باشی!

سلام عمو قنبر محله! ممنونم عموجون سلامت باشی! پاییز هم مسلما قشنگی های خودش رو داره ولی من باید نق بزنم یادتون که نرفته خخخ! من نق نزنم مشکل پیدا می کنم باید بزنم حالا هم گیر دادم به بیچاره پاییز!
ممنونم عمو که اومدید!
همیشه سلامت و شاد باشید خیلی شاد خیلی زیاد!

سلام علیکم و رحمت الله سرکار خانم پریسا
می توانیم در مورد انجمن شعر بیشتر بدانیم آیا؟ بقیه اش عین هو خود خود خود پریسات بود…….
ایام به کامتان
راستی دیروز این پستتان را با گوشی مطالعه نمودیم و امروز سریع از روی عنوان هایش رد شدیم تا یادمان بیاید چه نوشته بودید و یادمان آمد که تصمیم داشتیم صبح اول وقت امروز تولدتان را بریک بگوییم ولی یادمان رفت …. کلا من موندم این یاد من هنوز یاد من نشده چرا هی میره آیا خخخخخخخخ

سلام بانو جان! وایی بچه ها این بانو جعلیه بگیریدش ببینیم اصلیه رو چیکارش کرده خخخ!
انجمن شعر عزیز۱جاییه که جمع میشیم و هر کسی۱اثر مثلا۱شعر یا۱داستان کوتاه یا هر مدل اثری که نوشته رو می خونه و بقیه گوش می کنن و اگر حرفی نظری پیشنهادی انتقادی باشه مطرحش می کنن. بعضی ها هم اگر اثری از خودشون نداشته باشن از شعرا و نویسنده هایی که مطالعه کردن۱چیزی میارن می خونن! مثلا۱کسی شاملو رو خیلی قبولش داره و مطالعهش کرده از شاملو شعر میاره می خونه! انجمنی که من میرم۱همچین چیزیه!
در مورد یادت هم خخخ بهش سخت نگیر اجازه بده بره واسه خودش خوش باشه چیکارش داری اذیتش می کنی گناه داره!
پیروز باشی و شاد از حال تا همیشه!

درود. دیگه از نوشته هات نمیگم که از تکراری گفتن خعععلی بدم میاد آخه چند بار بگم که نوشته هات عااااااالی اند و به دل نشین. فقط این قضیه کار و کتابخونه چیه یعنی قراره چی بشه آیا تغییر کار و شغلی باید انجام بشه. امید که همیشه ایام به کامت باشه پریسای نازنینم. شاد زی مهرت افزون.

سلام عموجان. تکراریه ولی شرمندم و حسابی ممنون! از ته دل! کتابخونه هم حاصل خیال پرداختن های منه عموجان. دلم می خواد می شد از کلاس منتقلم می کردن به کتابخونه بچه های خودمون ولی نکردن و کلا میگن کتابخونه نداریم. داشتیم ولی جمع شد. فاجعه هست! به جای پیش رفتن پس میریم! به نظرم بد نیست من حرف نزنم. خدایا چی بگم آخه! ولی کاش این انتقاله شدنی بود واقعا حس می کنم آرامش در محیط کاری رو لازمش دارم و ابدا برام موجود نیست! بیخیال قرار بود در موردش حرف و به عبارت بهتر نق نزنم!
ممنونم از حضور بسیار عزیزتون عموجان!
همیشه شاد باشید!

درود!
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
من فقط اومدم بگم همینطور مثل من دیوونه بمون که دیوونگی عالمی داره خخخخخخ
من که اینجا خیلی کم هستم ولی همینکه هستم بسمه خخخخخ
خب راستی حالت چطوره دیوونه جون خخخخخ
شاد و خندان باشی!

سلام عدسیه کیمیا شده خخخ! بابا کجایی عدسی معلومه تو چی شدی آیا؟ ایول هر جا هستی باش فقط شاد باش اون قدر شاد باش که دنیا از شاد بودنت شاد بشه! عدسی هرچی بیشتر می گذره کمتر دلم عاقل شدن می خواد و این روز ها دقیقا هیچ چی خخخ! من تا نفس آخرم همچنان دیوونه خواهم بود خیالت تخت!
ممنون که اومدی! شاااااد باشی خیلی زیاد!

پریسا تازه خوندم و از خنده مردم.
من خیلی جمع زنونه رو دوست دارم.
اگه بهم افتخار بدن میرم توی جمعشون میشینم حرف و خنده هاشونو گوش میدم!
خخخخ
ما یه خواننده نابینا داریم به کردی میگه: خیلی دوست دارم توی جمع زن ها بشینم، دیگه بقیه رو نمیشه ترجمه کنم خخخخ.
اون خانم رو که به دلت ننشست به من معرفی کن شاید به دلم نشست!

چه طوری کامبیز خخخ! از دست تو! اون خانم خیلی از خود ممنونه کامبیز از اون دسته اسمش رو ببر هاییه که معتقدن چون خانم هستن تمام آقایان از ناکجا آباد باید در برابرشون سر تعزیم بیارن پایین. هر جا که حقی باشه مال خانم هاست، آقایون همگی بد و لایق اذیت کردن به وسیله خانم ها هستن مگر اینکه خلافش ثابت بشه، و کلا آقایون نقش منفی های جهان و خانم ها فرشته های مثبت دنیا هستن. به نظرم بدم نیاد۱کسی بره این آنتیک خانم رو حسابی ادبش کنه ولی نمی خوام اون۱کسی از هم محلی های من باشه خخخ! خداجونم شکرت که طرف اینجا رو نمی خونه! هی واسه چی خندیدی چی گفتم مگه؟
همیشه شاد باشی بی مرز و بی نهایت کامبیز!

دیدگاهتان را بنویسید