خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

تو فقط باش. به همین سادگی

این روزها وقتی به زندگی فکر میکنم، وقتی به تو فکر میکنم، آرزو میکنم که کاش دنیا دنیای کودکیها بود. کاش من همون پسر بچه ی شیطون با دستانی اغلب خاکی بودم و تو هم همون دختر بچه ای که اغلب با دنیای کودکیها و قصه ها و عروسکها سرگرم بودی. اگر الآن هم مثل اون روزا بود، من و تو با هم نقشه ی بازی میریختیم. تو عروسکهاتو میآوردی و من میشدم بابای اونها و تو هم میشدی مامانشون. با پتو و بالش و ملافه برای خودمون خونه میساختیم و خوشحال از این که خونه داریم کودکانه ذوق میکردیم. تو برای عروسکهات مادری مهربان بودی و من پدری فداکار. از اتاق بیرون میرفتم مثلاً رفتم سر کار و تو توی اتاقت با ظرفهای اسباب بازیت غذا درست میکردی. وقتی مثلاً شب برمیگشتم، توی خونه ی پارچه ایمون، با عروسکهات که بچه هامون بودن، دور هم مینشستیم و توی ظرفهای کوچولوی خالی، بهترین غذاهای دنیا رو میخوردیم. با ماشینهای اسباببازی من میرفتیم گردش و مسافرت و کلی بهمون خوش میگذشت. توی دنیای کوچیکمون هیچی کم نداشتیم. همیشه پول بود برای هر چیزی که میخواستیم. بچه هامون هیچ وقت مریض نمیشدن. ماشین من هیچ وقت خراب نمیشد. خونمون همیشه بود و هیچ وقت نگران صاحبخانه و اضافه شدن کرایه خونه نبودیم. هیچ وقت نگران عقب افتادن قسط وام فلانمون یا بهمانمون نبودیم. هیچ قبضی پرداختش دیر نمیشد. تو همیشه خوشحال بودی و من همیشه مهربون. نه از بهانه گیریهای زنانه خبری بود و نه از تشرهای مردانه. کودکانه کنار هم شاد بودیم. هیچ کدوم خودشو برتر از اون یکی نمیدونست. کاش هنوز هم همه ی دغدغه ی ما این بود که پدر مادرمون رو راضی کنیم که شب بمونیم و نریم خونمون که از هم جدا بشیم.

این روزها فهمیدم که اگر هر چیزیش بزرگترش خوبه، اگر خونه هرچی بزرگتر باشه بهتره، اگر پول هرچی بیشتر باشه بهتره، اگر ماشین هرچی شیکتره بهتره، یه چیزی هست که هرچی کوچیکتر و جمع و جورتر باشه بهتره و اون هم دنیای ما آدمهاست. هرچی دنیای خودمون رو کوچکتر کنیم، آرامش بیشتری داریم. درسته که نمیتونیم  هیچ وقت به کودکیهامون برگردیم. شاید اگر تو همون عالم کودکی، کسی بود که به ما یاد میداد زندگی همیشه هم به این شیرینی که فکر میکردیم نیست، الآن انقدر اذیت نمیشدیم.

این روزها خبری از خونه ی پارچه ای نیست. این روزها خبری از بچه های عروسکی نیست. این روزها خبری از ماشین پلاستیکی نیست. این روزها خبری از کاسه بشقابهای کوچولو آشپزخونه ی خیالیمون نیست. این روزها حتی اتاقی که من ازش برم بیرون و برم سر کار نیست. این روزها من و تو کودکیهامون نیست. این روزها روزهای آرامی نیست. این روزها روزهای پول و اجاره و قسط و قبضه. این روزها روزهای کرایه خونه و شهریه ی مدرسه و دانشگاه و پول دکتر و بیمارستانه. این روزها روزهای زندگی واقعی ما آدمهاست. اما این روزها با تمام سختیهاش، یه خوبی هم داره. این روزها روزهای با تو بودنه. این روزها تحملشون به تنهایی ممکن نیست. باید باشی تا سمت دیگه ی این بار سنگین رو بگیری تا با هم پیش بریم. اگر تو باشی، ارزشش رو داره. ارزش سختی کشیدن، ارزش استرس، ارزش خسته شدن، ارزش نداشتن خیلی چیزها. خیلی چیزها هست که با بودن تو بی ارزش میشن. پس تو باش و دنیای من رو به شیرینی همون دنیای کودکی توی همون خونه ی پارچه ای بساز. تمام دنیا با بیرحمیهاش جلودارم نیست به یک شرط. تو فقط باش. به همین سادگی.

۴۰ دیدگاه دربارهٔ «تو فقط باش. به همین سادگی»

‬آدمک آخرِ دنیاست‬
‫بخند!
آدمک مرگ همین جاست
بخند!
دست خطی که تو را عاشق کرد،
شوخیِ کاغذیِ ماست
بخند!
آدمک خر نشوی، گریه کنی؟
کل دنیا تماشاست!
بخند!
آن خدایی که بزرگش خواندی،
به خدا مثلِ تو تنهاست!
بخند!
از خودم نیست ولی به نظرم خیلی گویا رسید. اندازه تمام کامنتی که می خواستم بنویسم و تمام داستانِ ناتمومی که بیخیال تموم کردنش شدم و تمام هوای خودم و اطرافم و…

مرسیییی شهروز عااااالی بود مثل همیشه. این توصیفات قشنگت منو دیوونه کرده یعنی جذب و شیفته خوندن مطالبت کرده. زندگی این روزا واقعا سخته برای جوانها که قراره از۰ شروع کنند که بنظرم محاله. ولی شهروز خیلی هم دلتو خوش نکن که اگه او باشه فلان یا بهمان میشه. این روزا دیگه وفاداری قبل نیست زن یعنی یار و همدم که آدم فکر می‌کنه که آمده که باری از دوشت برداره راحت میگه تو که نداشتی تو که عرضه نداشتی بیخود کردی زن گرفتی بچه هم وقتی میبینه نمیتونی اونطور که میخواد یا میخوای حمایتش کنی و به نیازهاش جواب بدی میگه تو که نمیتونستی بیخود کردی بچه درست کردی خخخخخ. پس زنده باااد تنهایی.

سلام شهروز قشنگ بود ولی شهروز بنظرم زیاد خودتو وابسته اش نکن که جز غم و غصه و گرفتن خندهای از ته دلت چیزی برات نمیذاره … و لایک به عمو حسین واقعا تنهایی شرف داره به کسی که از عمق وجودت دوستش داری ولی خودشو به ندونستن میزنه تنهایی شرف داره به اینکه بچه ات رو دروت وایسه و بگه میخواستی بدنیام نیاری تنهایی شرف داره به این دنیای نامردی که لذت عشق و محبت و از آدما گرفته به جاش پول و ثروت پرستی را برای آدما لذت بخش کرده . چه روزگار غریبی شده این روزا… شاد باشید

سلام. من این متن رو فقط نوشتم که کمی از سختیها بگم و در ضمن این متن یه متن عاشقانه بود.
در کل از بودن همسرم کنارم بیش از چیزی که فکرش رو بکنید راضی هستم و این متن به هیچ وجه به معنی نارضایتی نیست.
ممنون از حضورتون.
پیروز باشید.

سلام
زیبا نوشتید. ولی هیچ وقت نمی خوام صد درصد بگم به یاد بچگی هام. اون موقع هم مثل الآن مشکلات خاص خودشو داشتم و داشتیم. هم نداری بود، هم مریضی و هم ….. به نظرم دنیای این روز ها هم همش بد نیست. به جرأت می تونم بگم بخشی رو خودمون به دست خودمون بد کردیم.
موفق باشید.

قراربود بزرگ که بشوم
مشق هایم تمام شوند
زخم زانوهایم خوب شود
دستم به انارهای بالای درخت برسد
و کلی قرار دیگر که بابت همه شان قول گرفته بودم
اما آنقدر برای بزرگ شدن عجله کردم
که دلخوشی هایم را همانجا جا گذاشتم …

سلام, این روزها, دنیای آدم بزرگها و بچه ها با اسباب بازیهای مدرنیته تصاهب شده. همه گی با کِلَش و تلگرام و فِیس بوک و غیره در حاله خاله بازی با زمانند. صبح شب صبح شب صبح شب همین تور این تعفن در حاله تکرار شدنِ. تو خیلی خوشبختی که تنها نیستی, کسی رو در کنارت داری که از وجودش شادی, و لذت میبری. شاکر باش. برای هر دویه شما آرزوی خوش بختی و سلامتی میکنیم.

سلام
عاشقانه های قشنگی بود
خوشحالم بازم دست به قلم شدی
زندگی با تمام پستی بلندی هاش ، مشکلاتش ، شدنها و نشدنهاش همیشه قشنگه.
منم بچگیمو خاطراتمو دوست دارم اما دلم نمیخواد برگردم اون زمان و همین مسیرو دوباره طی کنم.فقط خاطره هامو دوست دارم.
بچه ها سه تا خصلت دارند که اگه داشته باشیم دنیا گلستانه
زود قهر می کنند زود آشتی می کنند زود هم فراموش می کنند
انگار قهر و آشتی هاشون یک نمایش عاشقانه است و یک بازی دوست داشتنی.میشه بزرگ بودو بچگی کرد.
همیشه در کنار هم خوب و خوش باشید.

سلام سارای.
اگه ما خصلتهای کودکیمون رو داشتیم که بین ما و کودکان امروزی فرقی نبود. ولی ای کاش حد اقل فراموش نمیکردیم که هر چیزی تو این دنیا بیثباته و حتی خود ما هم روزی نخواهیم بود. به هر حال ممنون از حضورت.
موفق باشی.

درود. خیلی قشنگ بود! لذت بردم از خوندن این متن. وقتی پست رو خوندم در نهایت یه نکته جالب دست گیرم شد: قبلا فکر می کردم فقط یه چیزه که من توش با اکثر آدما نظر متفاوطی دارم و اونم عبارت است از نداشتن علاقه به مصرف سس های مختلف با غذا ها خصوصا فست فود ها. من از تمام سس ها متنفرم و این ویژگیم همیشه تعجب دیگران رو بر می انگیخت. الآن به این نتیجه رسیدم که گویا بر خلاف بیشتر آدمایی که می شناسم اصلا دل تنگ کودکی هام نمیشم و بر عکس, خیلی هم خوش حالم که برای همیشه اون دوران رو پشت سر گذاشتم و گاهی که توی خواب می بینم باز بچه شدم و پشت میز کلاس مدرسه نشستم با ترس و وهشت از خواب بیدار می شم. شما واقعا خوب می نویسید. همیشه پست هاتون برام تازگی داره و هیچ وقت خالی از نکات جالب نیست. شاد باشید و خوش بخت.

پاسخ دادن به شهروز حسینی لغو پاسخ