خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

رعد بارانی و پاییز

صبح خنکیست. از خواب بیدار میشوم. زیر کتری را روشن می کنم. هوس نان داغ و ارده شیره کردم. بیرون میروم از نانوایی نان میخرم . کمی دورتر هم شیره انگور و ارده یزد دارد . همه را تهیه کرده و به خانه بر میگردم. آب درون کتری به رقص و تب آمده . قل قل قل . صبر کن آمدم. چایی را با کمی هل و دارچین دم میکنم.
کمر دردم هنوز کاملا خوب نشده . اما چه فرقی می کند ؟. این روز را خداوند فقط برای من فرستاده . مطابق میل من و به قدری زیباست که هیچ چیز نمی تواند آنرا مکدر کند .
بوی چایی مشامم را می نوازد. پنیر و سیاه دانه و گردوی خرد شده را با هم مخلوط می کنم . سفره صبحانه را آماده می کنم. کمی هم مویز در داخل قندان میریزم. پنجره را باز می کنم. نسیم خنکی گوشه سفره با ملایمت کنارم می نشیند . چقدر نوشیدن چایی در این پاییز گیراست . طبق معمول درجه هوا را رصد میکنم . تهران 20 درجه بالای صفر. به یاد یک ماه پیش می افتم. به راستی چگونه در طی یک ماه زمین و آسمان اینگونه با شهر من مهربان گشته اند ؟. لبخندی کنج لبم این روزها جا خوش کرده. گویا با آمدن پاییز تک تک سلولهای وجودم شادمانند. باید به خرید بروم . راهی دور در پیش است . تقریبا شمال تهران. هوا عالیست و باید راهی شوم . کوچه ها و خیابانهای قیطریه چنارهای بلندی دارد . کلاغ های زیادی بر روی چنارها دیده میشود . نفس عمیقی میکشم . هوای خنک و سکوتی عجیب در کوچه ها حکمرانی می کند .
عجله ای به بازگشت ندارم . هوا بسی لطیف و روح نواز و به گمانم مخملی . آهنگهایی از سینا سرلک را گوش میکنم و آرام آرام قدم میزنم .
نور خورشید بی رمق و رنگ آسمان به گمانم نیلی . این هوا مرا از هر چه هستم تهی میکند . آیا به راستی این منم؟. تهی از دلواپسی و دلهره ؟. هر چه هست آرامشی ترد و دل چسب مرا فرا گرفته . و شاید یک مستی از حس خوب بی دلیل . این هوا مرا به وجد میاورد . وای اگر باران ببارد!!!!
به ایستگاه شریعتی رسیدم. خاطره جشن عصای سپید و دور همی با غزل و سارای در من زنده شد و بی اختیار لبخند زدم . بانویی نیک سرشت با دیدن لبخند من باب گفتگو را با من گشود .
به خانه رسیدم غروب شده بود . کمی از عطر یاس را در خانه اسپری کردم . چقدر پاییز مهربان است . تمام لحظاتش به کامم چونان عسل شیرین .
گرسنه ام … پاییز اشتهای مرا دو چندان نموده.
نسکافه را با کلوچه می خورم .
همسرم از راه میرسد . بوی عطر یاس را درون خانه حس می کند .
نفسی عمیق میکشد غافل از اینکه من این عطر را به یمن قدوم پاییز در خانه اسپری کردم تا لذتم دو چندان شود . پیشنهاد میدهد به دیدن پدرو مادرش برویم . قبول می کنم . ترافیک سنگین است و همسرم عصبانی. اما روح آرام پاییز در من جریان دارد . به موزیک گوش می کنم و همسرم را به آرامش دعوت می کنم. اما او پاییز رو دوست ندارد. پدر و مادر همسرم با خنده به استقبالمان آمدند. نارنگی و خرمالو و انگور . از هر دری سخنی .
. آنان نیز چون همسرم از آمدن پاییز دلگیر و گله مند بودند . چرا نمی توانم نظرشان را نسبت به این ماه مهربانی و فصل دل انگیز تغییر دهم ؟؟ و اما من هر سال پیش از پیش عاشق پاییز و باران میشوم. بی شک بهشتی که منتظر من است همیشه پاییزیست.
×××××
خب خب تموم شد . منم من .رعد خروشان ههههه

سلامو سولوم بر نبینک ها و نبین های عزیزم . بعد از ی سال رعد دونا دوباره اومده . چون خوشحالو و شادونه .
خخخ راستی به نظر شما از چه کسی در نوشتن تقلید کرده ؟اگه گفتید ؟؟
درست حدس زدید رعد حسابی با این هوا خل شده و می خواد ادای یکیو در بیاره . چه کار کنم خب ؟ نوشتنشو خیلی دوست دارم . به درد بعضی از حالات روحی می خوره .میگم خدا کنه خودش نخونده باشه باشه و الا با خرمالوهاش میزنه توی سرم و میگه رعد شبیه کلاغا شدی که نه تونستی ادای کبکو در بیاری از اون طرف هم نوشتن خودت از یادت رفت خخخخ

۱۰۵ دیدگاه دربارهٔ «رعد بارانی و پاییز»

پوریا من تو رو دیدم به گمونم هههه دالی پوریا منو میشناسی ؟نکنه اونی که توی اردو دیدم یکی دیگه بود،؟
راستی نگفتی این پستو از کی تقلید کردم؟؟
هان ؟چرا به سئوال پست جواب ندادی ؟
مدالی به شما داده نمیشه. بلکه به خاطر جواب ندادن به سئوال پست مجبور به نوشتن پست تا آخر هفته میشی خخخ اگه ننویسی توی این پست زندانی میشی و نمیذارم تابستون بیاد خخخ

بسیار زیبا بود مهربان.
من هم در کنارت زیر چنارهای قیطریه از صدای کلاغها لذت بردم. بارها لذت برده ام. آن منطقه را بسیار دوست دارم.
خوبی این سبک این است که انسان را لحظه لحظه با نویسنده همراه میکند. خصوصاً با لذتهایش.
ارده شیره و پنیر سیاه دانه ای و گردو و همچنین نارنگی و خرمالو نوش جانت. خرمالوهای من که تمام شد.

فاطمه بانو داری منو کلاغی صدا می کنی میدونم خخخ آخه دست خودم نبود و پا توی کفش بزرگان کردم . نوشته رعد کاریکاتوری از مینیاتور اصیله . آخ کفش بزرگان که پاشنه ده سانتی نداره ههههه نزن نزن .

سلام رعد عزیز واقعا زیبا نوشتی. من هم مثل تو عاشق پاییزم. از اومدنش کلی ذوق میکنم و از وجودش لذت میبرم و از رفتنش غمگین میشم. راستی دوست داشتن پاییز یه دلیل دیگه هم داره اینکه تولدم تو همین فصله پس شدییییدا عاشقشم خخخخخخخخ

سلام بَه بَه رعد بزرگ خیر مقدم بسیار زیبا نوشتید من هم هوس کردم یکبار دیگر صبحانه بخورم راستی در شیراز و استان فارس هم ارده های خویب و با کیفیت عالی وجود دارد دعا میکنم که قسمت شما هم بشود… موفق باشید

گوشه نشین سلام . دلم خیلی برات تنگ شده بود . باور کن راست میگم. راستی من این پستو فک کنم ساعت سه و چهار صبح با گوشی تایپ کردم خخخ
همیشه در صحنه و از گوشه به میدان آمده چرا نگفتی از چه کسی در نوشتن تقلید کرده ام. روش نوشتن من طنز بوده خب . به نظرت کار بدی کردم ؟؟از دستم ناراحته الان ؟میدونی آخه همیشه با خوندن پستهای قشنگش ی حس خوبی بهم دست میداد به خاطر همین ادای پستاشو دراوردم

حاج قرعه ای خوش صدا این سبک به نوشتن رو منم خیلی دوست دارم جوری که مجبور شدم از سبکش تقلید کنم ولی خب یک از هزاران هم نشده . خخخخ
چرا به سئوال پست جواب ندادی؟هان نمیذارم بری تا ی جایزه از جیبت به اسم من دربیاری خخخخ

علیک درود .والا منم با گرما و بی بارونی مشکل دارم و الا که تابستون هم آدمه دیگه خخخ
از گرما جون سالم به در بردم و حسابی کیف میکنم که هوس کردم از سبک نوشتن بزرگان تقلید کنم. خخخ

سلام سلام و سلاااام
وای ببین یه رعععد تنبل بعده سالها یه پست زده
اول که پست رو خوندم گفتم لابد رعععد باز تو گشتاش تو اینترنت این متن رو گیر آورده کول کرده و با خودش آورده
نون و پنیر و گردو رو دوست دارم
رعععععد من خیلی وقته چشم انتظار بارانم وای کی میشه اون بیاد
پاییز رو اوایل نمیپسندم ولی کم کم که پاییز وسایلاشو پهن میکنه ننه سرما میاد و باران کم کم با هم دوست میشیم
نه از صدای کلاغ زیاد خوشم نمیاد ولی قدم زدن زیر سایه ی درختا رو دوست دارم
چایی دارچینی رو میپسندم
زیاد خرمالو دوست ندارم نارنگی اگه چندتا رو قلفتی پوستشونو بکنی و نمک بپاشی وای به قول رهگذر رحمت ال….ه آکله بگیری دهنم اول صبحی آب افتاد
اووووووووم عطر گل یاس وای که نگو خیلی خیلی با حاله
خوشحالم که درد کمرت بهتر شده
تو رعععععد قوی هستی جدی از خوندن پستات کلی لذت میبرم
چند وقت پیش رفتم دکتر بخاطر سر دردام که به گوشم هم ناخونکی زده دکتر یه عالمه کار بهم گفت انجام نده و اینا رو نخور حتی بعضیاشم فراموشم شد برگشتم پست آخر تو رو خوندم و کلی انرژی گرفتم
وای اگه پست میزدم این همه طولانی نمیشد من رفتم

یکی اون آناناسو بده که بزنم تو کله ابراهیم خخخ برو ی نمونه پست از من بیار که از اینترنت باشه .
صدای کلاغی هارو خیلی دوست دارم میدونی چرا ؟چون فک میکنم دارن بهم مژده اتفاقات خوبیو میدن. درسته سیاهو زشتن ولی به این باور برس که خوش خبرن.
چایی زنجبیلی رو چطور؟
قدیما عاشق نارنگی بودم ولی الان انتخاب آخر در سبد میوه خخخ ولی چون نماد پاییزه قیافشو دوست دارم.
هیوایی چرا به سئوال داخل پستم جواب ندادی؟اعههههه
اگر رفتی دکتر سنتی همه حرفاشو گوشواره کن بنداز توی گوش نازنینت و بهشون عمل کن.
هیوایی قبلنا که پست میزدم آیا میومدی کامنت بذاری یا خاموش بودی ؟نکنه نیم سوز خخخ

وای سعید خان با کمالات چه خوب که نمردمو و دوباره دیدمت. ی پسر دیگه در سایت هم اسم شما در سایت قدم میزند و پست پشت سر هم می پراکند . به از شما نباشه اونم بچه خوبیه. ولی خب سعیدی که تو باشی نیست . کلی فریاد زدم که ایها المدیرون ی کاری کنید که من بدونم کی به کیه؟ولی محل ندادند. سعید خالی شما به همسر یا شوهر میگید مردانگی ؟؟شیرازی بودی؟برام تازه بود این لفظ
سعید خالی خیلی خوب شد که دیدمت

سلام پدربزرگ عزیزم خیلی خیلی عالی بود . منم پاییز رو دوست دارم . پدر بزرگ خیلی حضورت برام عزیزه بیشتر پست بذار البته مثل قبل که گاهی لبخند را بر لبم نشانه میره میدونی روزگار لبخند را چند وقتیه ازم دزدیده ولی پدربزرگ محله اونو هرچند کوتاه اما از ته دل بهم هدیه داده ممنونم … منتظر پستهای بعدیتون هستم . شاد باشید

اس اسی شمایی دخترم؟
والا یک جناب ۳۱۳ هم در سایت تردد میکند و رعد تا مدتها فک می کرد که شما اونی و اونم شماس هههه
دخترم پاییز و دلتنگی با هم گره خوردن ولی در رگهای پاییز آرامشی بی نظیر یافت میشه. اول برو کمی گریه کن بعد ی دوش آب گرم و بعد ی دم نوش یا یک نسکافه پر ضرر نوش جان کن . باور کن سال بعد دنیا ی شکل دیگه شده و با یادآوری درد امروز لبخند ژوکوند میزنی. دخترم همه دردهایی رو تجربه کردیم که مرور زمان تبدلیشون کرده به ی زخم کهنه که هیچکی جز خودت نمیبینشون

سلاااام به رعععععععد بزرگ.
چطوری رحمت قیری؟ من زمستون رو خیلی دوست دارم و مخصوصا دی ماه رو که خودت باید بهتر بدونی دی ماهی ها ماهند ماه ماه.
اوایل پاییز کمی دلگیره ولی بعد که پاییز بساطش رو پهن می کنه و با اومدن بارون خیلی حس خوبی دارم. خوشحالم که این روزها حال و هوایت رو عوض می کنه و از زندگیت بیشتر از قبل کیف می کنی.
سبک نوشتنت هم مثل خانم جوادیان گرامی هست که واقعا نوشته هاشون بی نظیره.
ممنون بابت پست خوبت.
همیشه شاد و سلامت باشی.

من که امسال پاییز حالم خیلی خوش نیس. دارم بالا میارم. گردنم کج شده. کمرم درد میکنه پاهام تیر میکشه گوشام صوت میزنه با موهام چنگ میزنم من واست آهنگ میزنم. دیمبل دیشدن دیمبل دیشدن.
پاییز رو باس زد بیرون. اگه مث من خونه نشین بشی زهرمارت میشه. چون میدونی بیرون بهشته و تو تمرگیدی کنج خونه.
اینقد حالم بده میخوام بزنم زیر همه چی. شوتش کنم بره هوا. فعلا دو سه مورد رو زدم زیرشون. ببینم تا کجا میشه زد پخش و پلا کرد سختیها رو. خخخخخخخخخخ
دلم میخواد وخسم برم یه جای دور. من باشم و یه بُز و یه گوسفند و یه گاو و یه مرغ و یه خروس و یه تفنگ شیش لول. که هر آدمیزادی از دور پیدا شدم بزنم مغزش بریزه تو دهنش. هاهاهاههاهااه

ننه رهایی کجات میدرده دخترک شلو پلم. رعد پیر واست نمیره ..
جدی میگی؟گردن و کمرت واقعا درد گرفته؟درد بگیرن این دردها که دست از سر کچل ما بر نمیدارن هاهاها
لازم شد که بیامو ببرمت بیرون. ولی از اون جایی که شیش لولو و نه لول دستته تورو به دردات میسپرم و خودم میرم قدم زنون بارونو صدا کنم بیاد خخخ

مهرناز صفایی مهرناز صفایی مهرناز صفایی .
چه نام آشنا . ای بانوی مهری تورو میشناسم آیا؟گویی از دوستان تلگرامی ام بوده ای ؟نبینک هستی ؟نه. گمان نمی کنم.
مهرناز صفااایی . عجیب است چه نام آشنای دور ولی عزیزی .
با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو

اگه دوباره مثل پارسال قرار بذاریم و بریم بیرون برات نسکافه میارم خخخ
خیلی مهمه که از کی تقلید کردم باید بگی تا بهت انگور و نارنگی بدم خخخ غزلی نوشته هاش باعث میشد ی جورایی شاد بشم . خیلی خیلی بانوی نویسنده سایت رو دوست دارم . می خوام برم خونشون ی هفته اتراق کنم خخخ

سلام پدر. خوبی ؟والا از خدا پنهوون نیست از پدرمم پنهوون نکنم من همیشه در به در به دنبال پارچه چادری هایی هستم که سبک باشه و جمع و جور کردنشون راحت. ی موسسه حجاب و عفاف توی بلوار کاوه هست که هم پارچه های خوب داره و هم مزون. همونجا که خرید کردم نشستم و چادرو برام دوختو تحویلم داد . بعد چن تا خیابون اون طرف تر هم چیزای قشنگ دیگه داره . ی ذره اونور ترش هم باز ی چیزکهایی هست ولی کو پولش خخخخ

رعد عزیز و دوست داشتنی. من فکر میکنم به سبک خانم جوادی و شاید هم پریسا نوشتی. ولی سبک مهم نیست کلماتی که از دلت میاد و به دل هم میشینه مهمه که توش پر از رنگ و بوی پاییز بود
راستی دیگه از رعد کبیری به رعد بارانی تبدیل شدیااا تبریک میگم

نزدیک شدی به جواب . حالا من با قاشق میزنم روی میز . تو اسم ببر من هر وقت صدارو بلند کردم نزدیک شدی خخخ
معصومی دیدم اگر همین جوری به سمت بزرگی و کبیری پیش برم کم کم میمیرمو میترکم هههه گفتم بذار بشم بارانی

به نظر منم یا خانم جوادی یا پریساست که گزینه ی اول رو بیشتر فکر میکنم
اگه درست بود باید تمام خراکی های داخل پست رو تو یه بسته تقدیممم کنی
نه بابا دکتر سنتی نبود از اون آکله گرفته های فرنگ رفته بود ههه

دکترهای قرتیو ول کن . بگو کجای سر مبارکت میدرده؟رها اون عصای یاقوت نشانمو بیار بینم خخخ
ابراهیم کجا ؟دوای دردت پیش منه . نرو بمون بیا . شترق بگیر . دنگ دونگ . ههههه خوب شدی یا نه ؟
هیوایی بله درست حدس زدی ولی به جرم دیر جواب دادن بگیر . شترق . رهااااا نذار در بره .

نه رعد عزیز. من تازگی ها عضو محله شدم ولی شما رو از طریق محله میشناسم و پستهاتون رو دنبال میکردم ولی خوب الان هردومون همدیگه رو میشناسیم دیگه. .راستی داشت یادم میرفت.بله منم نبینک هستم.

راست میگی اون مهرناز فامیلیش ی چیز دیگه بود .
پس لازم شد دست به پست بشی و تا پاییز تموم نشده پستی از منتشر کنی تا باهم بیشتر آشنا بشیم..
نبینکها همیشه بر چشمان ما جای دارند .
بشین که برم ببینم چی واس خودمون بیارم که بخوریمو و ازین آدینه لذت ببریم

بی سایه نبینم سایتو از سر ما کم کنیاااا . باید بیایی و بیشتر حرف بزنی . بگو چه فصلیو دوست داری ؟ی لحظه حس کردم دلت گرفته. غم به دلت نشسته. درست حدس زدم یا توهم مزمن دچار شدم ؟
خب به رعد بگو چه فصلیو دوست داری ؟

امیدوارم همیشه از دلواپسی و نگرانی تهی باشی و لبخند گوشه لبت باشه.
راستی تو ام مثل من کلاغا رو دوست داری؟! فکر میکردم فقط من صدای کلاغا رو نماد خبرای خوب میدونم.
میگم کلک بیا اعتراف کن که اینو خانم جوادی نوشته و تو پستش کردی. خخخ.
ولی جدا که زیبا بود، هم متن هم حسی که منتقل کردی.

خورشید خانوم عاشق کلاغای زبون بسته زشتم . پارسال که با غزل و سارای به جشن عصای سفید رفتیم ناهارمون رو بریدیم توی پارک. گربه های نادون دورمون جمع شدن . من ترجیح دادم گوشت غذامو پرت کنم تا ازم دور شن . خلاصه اینکه کلاغها خیلی زرنگتر از گربه ها بودن . جالبه که گربه های خنگ از کلاغا حساب میبردن خخخ
آره خورشید جونم هر وقت صدای کلاغارو میشنوم بلند میگم باید منتظر خبر خوب باشیم. صداش خوش یمنه.من دوسشون دارم

آره دخترم بیا و از خودت بنویس . و الا من از کنجکاوی دق می کنم خخخ الان هی دارم با خودم میگم این دختر شیرین چن سالشه . نابینای واقعیه یا بعدا نبین شده . کجا زندگی می کنه . خلاصه حیف که میگن رعد بقیه رو تخلیه اطلاعاتی می کنه خخخخ والا این سئوالارو از هر کسی نمیشناسم میپرسم خخخ من رعد آسمونی و کنجکاوم خب . چه کار کنم . دوست دارم همه رو بشناسم

سلام بر رعد بارونی کاش این بارون هم به شهر ما سفر کنه. لقب پدربزرگ شایسته شماست صبحانه پر پیمون هوای دلانگیز صبحگاهی پائیز صدای کلاغ در میان کوچه های ساکت و خنکای هوا عجب حس آرامشی دوست داری آزاد و بی خیال از همه چی چند لحظه فقط خودت باشی و لذت این حال و هوا رو با تمام قدرت به تک تک سلولات بفرستی… من ظهر های مهر رو هم دوست دارم…. خوب نوشتی عالی

سلام بر مرد دوران و به روز رسانی شده .
به روز رسانی شده مگه شهرتون کجاس؟نگو اصفهانه که دیر زمانیست حضرت باران با شهرتون قهر کرده. آمار بارون اصفهان رو دارم. متاسفانه اوضاع اونجا وخیمتر از تهرونه.
به روز رسانی لطف داری به پست من . واقعیتش از قلم خانم جوادیان تقلید کردم. چون نوشته هاشو خیییییلی خییییلی دوست دارم. و الا که رعد بزرگ معمولا طنز نویس بوده در این سایت .
نمیدونم شهرتون کجاست . ولی به حضرت باران خواهم گفت که به شهر شما نیز نظری بیفکند خخخ خدارو چه دیدی شاید به حرفم گوش کرد

به روز عزیز شرمنده پسرم تا ده روز آینده هم در شهرتون خبری از قدوم باران هم نخواهد بود .
چرا چرا چرا . دلم گرفته به حال خودمون . تهران هم فعلا فعلنا بارونی نخواهد شد . اما من تصمیم دارم از خنکی هوا لذت ببرم .
خوش و خندون و امروزی باشی

بخوان سیاه کوچک من!…
بیتا
بخوان سیاه کوچک من! بی تو دنیام چیزی کم دارد. “صدر”
کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور  بر
لباس هستی و صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود بر صورت احساس . با صدایش 
نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می نشست صدایش اعتراضی بود که در
گوش زمین  می پیچید.

کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را . کلاغ از کائنات گله داشت.کلاغ فکر می کرد در دایره قسمت نازیبایی ها تنها سهم اوست و نظام احسن عبارتی است که هرگز او را شامل نمی شود . کلاغ غمگینانه گفت : کاش خداوند این  لکه سیاه را از هستی می زدود و بالهایش را می بست تا دیگر آواز 
 نخواند.

خدا گفت : صدایت ترنمی است که هر گوشی آن را بلد نیست. فرشته ها با صدای تو به وجد می آیند . سیاه کوچکم! بخوان ! فرشته ها منتظر هستند. و کلاغ هیچ نگفت .

خدا گفت : سیاه چونان مرکب که زیبایی را از آن می نویسند و تو این چنین زیبایی ات را بنویس و اگر نباشی جهان من چیزی کم دارد. خودت را از آسمانم دریغ نکن. و کلاغ باز خاموش بود.

خدا گفت : بخوان! برای من بخوان. این منم که دوستت دارم سیاهی ات را و خواندنت را.

و کلاغ خواند. این بار اما عاشقانه ترین آوازش را خدا گوش داد و لذت برد و جهان زیبا شد            

سلام خانم جوادیان عزیز توصیفاتتون عالیه … و چه عاشقانه میخوانند و میرقصند بر بلندای آسمان شهر و چه زیبا دسته جمعی میرقصند و میرقصند و میرقصند … منو یاد کودکیم انداختید که همیشه این شعر رو میخوندم البته فکر میکنم همه بچه ها میخوندند و…
پاییزه و پاییزه
برگ درخت میریزه
هوا شده کمی سرد
روی زمین پر از برگ
کلاغها دسته دسته
… خخخخخخخخ بقیه اش یادم رفت
شاد باشید خانم جوادیان

سلااااام و درووود بر رععععد دانا و خردمند
خوبی پدربزرگ
واااای ارده و شیره اونم با شیره ی خرما چه شود و بعدشم یه چای دبش و فرد اعلاااا بزنی بر بدن
ببین رععععد شیراز که فعلاً حال و هوای تابستون رو داره یه وقتایی این قد گرمه که آدم هوس میکنه بازم کولر رو روشن کنه
وای عطر گل یاس منم عاشق عطر گل یاسم به هر حال مرسی که بالاخره بعد از یک سال به ماها سر زدین ایشالله که هر جا هستید سر زنده و شادمانه باشید خدا کنه دیگه این کامنتم ارسال بشه
به هر حال روزتون خوش و خدا نگهدار

سلام بر پسر شرور نه پسر فکور همسایه خخخ دلم برای همتون تنگ شده بود . پسرام که یکی یکی نیست شدن. خخخ
ی منطقه توی شیراز به نام گلستان وجود داره که هوای مطبوعی داره . ی دختر از اونجا بستون و برو اهل اونجا بشو و لذت ببر از هوای خوب

سلام! بهبه ببین کی پست زده! چه عجب! چند روز پیش که اینجاها میچرخیدم داشتم فکر میکردم که چقدر جای پستای شما اینجا خالیه! من پاییز رو دوست ندارم اما انگار امسال قراره نظرم درمورد این فصل عوض شه چون برخلاف مشکلاتی که هست، آرامش عجیبی از این فصل میگیرم. آرامشی که شاید هیچوقت تجربش نکرده بودم. فکر میکردم هوا خیلی دلگیر باشه ولی انگار به دلم جون و انرژی داده! امیدوارم همیشه بارون بیاد و همه چیز باب میلتون باشه. خوشحالم که بازم اینجا هستید!
بیشتر پست بزن رعععععععععععععععععععد

تینی جون سلام.
پاییز و بارون و ابر و باد و هوای مطبوع از هم جدا نشدنی اند . هر چی سنت بالاتر بره بیشتر میشناسیش . البته باید هر روز کمی سیا دونه با عسل بخوری که توی این فصل سرماهای چند گانه رو نخوری خخخ
تینی جون وقت اون رسیده که شما پست بزنی . و ما پیر پاتالا بخونیم.

چه طور وقتی شما دو لپی قورمه و قیمه می خورید . کتلتو کشک بادمجون میدید پایین بریونی و کباب و مرغ سوخاری و سرخ شده می خورید و رعد فقط آشو سوپ می خوره خوبه ههههه . من تقریبا رژیم غذایی صبحونم انتخاب زیادی داره . ولی کره و مربا و حلواشکری بسته بندی شده و خامه رو نمی تونم بخورم خخخخ
در حال حاضر فقط کمی پسته خوردم و عسل خخخ هیچی دیگه نیست .

سلام بر رعد بزرگ
میگم کمی به خودت برس !
اینجوری سو تغذیه میگیری با این صبحونه مختصر خخخ .
من که میرم بازار شاه عبد العزیم , تا دو زار تخفیف بگیرم تا شب بی نون نمونم هه هه .
در ضمن فکر کنم نه پارسال , و نه امسال خرمالو خورده باشم , امسال رو که مطمین هستم , ۶۰ درصد .خخخ
منم پاییز رو دوست دارم , اونم تو پارک یا باغ و بوستان که درختهاش چادر زرد سر کردند و زمین هم .
فکر کنم برای نبین ها هم خوشایند باشه , چون میشه با خش خش برگ ها زیر پا , احساسش کرد.
اما هواش حالی به حالیه , تکلیفش یه جورایی با خودش روشن نیست . نه زمستونه , نه تابستون , هم گرمه و هم سرد .
روغن ارده رو با شکر هم دوست دارم , شیره انگور اگه گیرم بیاد , استاد درست کردن حلوای شیره هستم .
اما بازم تاکید میکنم که کمی به خودت برسی خخخخ .
اینجوری که با خودت میکنی , از دست میری هاااا !!!!
هر روز شاد و شاد تر باشی و بمونی .

شاه عبدالعظیم که اومدی برو میدون کوچیک و روبه روی فلافلی ی مغازه کوچیک هست که همه چی داره اونم به قیمت عمده میده دست مشتری . از ارده و رب انار تا تخم بلدرچین و روغن خوب .
بعد چرا نپرسیدی ناهار چی خوردی ؟تا بگم کمی گردو و برگه زرد آلو . البته بگم که خرمالو هم نخوردم . مادر مریخی توی ظرف میوش این چیزا بود . اما من فقط دیدم و میلی به خوردن نداشتم

مهدی خوشحالم که نمردمو تورو دیدم . به مادر عزیز و بچه های گلت سلام برسون . مهدی شما قد بلندی داری و باید حتما عصایی تهیه کنی که با توجه به قد شما باشه .سعی کن قدر قد رعنا و رشیدتو بدونی و به خاطر عصای کوتاه خم نشی

مادر و بچه ها هم یک صدا سلام میرسونند و هنوزم ذکر خیر شما اینجا هست . و تشکر .
در مورد عصا هم یکی گرفته بودم که بچه ها ازش تیر کمون درست کردند و تیکه هاش گم شد .
روز آخر هم که میومدم اجبارا یه عصای پیرمردی ی فلزی مجبور شدم بگیرم , چون کالای پزشکی که رفتم عصای سفید نداشت .
اولین درخواستم هم از بهزیستی , در روز عصای سفید , همون عصای سفید بود که دیروز داشتم و راستش رو بخوای با نامه نگاری و ارجاع به یه شعبه دیگه , فکر کنم به کرایه آژانسش نیارزه خخخخخ .
بعدش هم اینترنت نداشتم و درگیر خونه کشی بودم که نبودم . و الا که همیشه دعاگو هستیم ..
در مورد غذا هم بسیار کار خوبی میکنی که به غذا های طبیعی نظر داری . , فقط دقت کن که ناسخ و منسوخ نباشن , بعضی ها طبع سرد , و بعضی طبعی گرم دارند که اگرچه در موقع خودشون به تنهایی در موردی مفید هستند , اما در تقابل با هم ممکنه تعارض داشته باشند , که میدونم تو دقیقتر از اینها هستی .
خوب و خوش و همیشه سلامت باشی .

سلااااااااام رعد جونم,اوه میدونی از کی از اینجا دورم و ب زحمت وارد کاربریم شدم که کامنت بدم؟ حوصله ام حسابی سر رفته بودش گفتم بینم گوش کن چه خبره صد بار تاریخ پستتو نگا کردم دیدم مال ۹۶ وااااای چقدر خوشحال شدم,وقتی باهات تو کوچه های پاییز هم قدم شدم و ریه هامو از مهر نسیم خنکش پر کردم دیگه بیشتر خوشحال شدم.عااااشق پاییزم و خصوصا مهر مهربونش,دلم میخواد مهر رو تو آغوش بگیرم.حتی سوز پاییزم دوست دارم وقتی که گاهی لرز میگیرم.عااالی بود توصیفاتت,دلم هوای نوشتن کرد,منم با حس و حال فصل ها دلم میخواد دست به قلم بشم اکثرا تو دفتر خاطراتم اولین جمله ام چیزی شبیه به اینه که باز هم آسمان ابری است,گویا قرار است باران ببارد,عاشق بارونم و از این چیزا که خودم دوسش میدارم هم که.تازشم رها نامرد دی ماه عشقه چون من تولدمههههههه حقته گردن درد بگیری پس خخخخ.مرسییی رعد جونم که نوشتی,شبت رویایی و غزلبارون.

میدونم که روزی نه خیلی دور همو میبینیم. راه میریمو می خندیم و حرف میزنیم.
لنای عزیز باور کن دوست دارم همیشه خوشحال باشی و روزیو ببینم که بچه خودتو عاشقانه در آغوش گرفتی.
خوب میدونم که بچه ها رو دوست داری . نگو ازدواج نمی کنم که من میمونمو تو و عصای چوبیم ههههه

بله پاییز هر چی که خوبو رو در خودش داره . باران. هوای خوب. اینکه هر چی راه بری چیزی اذیتت نمی کنه. نه گرما نه سرما و نه بادهای استخوان سوز. کلاغا و گنجشکها توی پاییز انگار میخوان خودی نشون بدن. برگهای رنگی و گلهایی که هنوز روی شاخه وجود دارن . به به

تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد، موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
میلاد عرفان پور…رعد جون این یهو یادم افتادش ک خب چون شما که عاشق شدی خخخخ.باشه باشه تسلیم,خدا کنه زودی ببینمت و منم از صمیم قلبم برای شما و همه دوستام آرزوی تنی سالم و لب خندون دارم.

پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ‌های تازه مرا آشنا کند

پاییز می‌رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند

او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند

او قول داده است که امسال از سفر
اندوه‌های تازه بیارد، خدا کند

او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند

پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جز اینکه روز و شب بنشیند دعا کند

شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند

تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش … ، صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند…

سلام بر رعععد کبیر و شادان
از نوشته تان لذت بردم.من از مهر و آبان و فروردین و اردیبهشت لذت می برم.
و اما ارده شیره رو نگو که اصلا از خانه ما بیرون نمیره. ارده با انواع شیره: شیره خرما, شیره توت, شیره انجیر, شیره کشمش و از همه مهمتر شیره انگور
باز برگردیم به پاییز, غروبهاش رو خیلی می پسندم. قدم زدن و باد به صورت خوردن که همه اینها را خوب در نوشته تان منتقل کرده بودین.
اما کمر درد, نه چیزی در این زمینه نمیگم فقط اینکه به سه پست قبلی ام مراجعه کنید.
ممنون از پست زیبا و موفق و پیروز باشید

سلام مهدی .
واقعیتش به خوراکی های شیرین علاقه چندانی ندارم ولی خب چه میشه کرد که تجویز دکتر سنتیه.
بعضی مواقع دوست دارم زمان رو متوقف کنم.
اردیبهشت شهر ما چنگی به دل نمیزنه و هوا گرمه .
مهدی متاسفانه شما رو خیلی نمیشناسم . چون توی این مدت که من نبودم شما بودی ولی چشم میرم و پستهایتان را می خوانم . لطفت مستدام

بهبه ببین کی اینجاست . مهربان خانم کاظمیان. صفا آوردی . بفرما چایی و کیک یزدی . مهربان جون این سبک بسیار زیباست . اما دیگه نمی تونم ازش استفاده کنم . این سبک خانم جوادیانه . سبک دزدی بار اول جالبه دومین بار نه .

بله تعریف خانم جوادیان رو از بچه ها شنیدم. یک بار هم که گویا خونه شما بود و باهاشون صحبت کردم.
ولی خب رعععد دونا می خواد این بار سبک شما رو تقلید کنه و بعد از چرتو لوژی های مشتبهی کپی برداری کنه . خخخ

پسر خوانده بی نظیر چون عاشق نوشته هاش شدم و ی حس نزدیکی خاصی پیدا کردم با نوشته هاش اینبارو تقلید کردم خخخ سال بعد میام از سبک تو پیروی می کنم خخخ
راستی نظرت در مورد پاییز چیست؟

لبخندی جان واقعا در نظرم شهر در هوای سرد عاشق میشود . البته در پاییز عاشق خندان و در زمستان عاشق دل شکسته و فکور ههههه
توی زمستون هر کسی سر به زیر و دست به جیبه . ژستها همه مثل عاشقاس . قبول داری ؟

لذت بردم از نوشته ات.
به نظرم همه ی فصول خوبند به شرطی که حال خودت خوب باشه.
الان من دو هفته پشت سر هم میشه که در نزدیکیای جاده چالوس، شهرستانک و چیتگر جمعه ها خوش گذروندم و بیشتر به این باور رسیدم که وقتی دوروبری هات خوب باشن و حال خودت خوب باشه، همه ی فصول قشنگند. حتی برفیترین زمستون ها.

نوشته ام که تقلیدی از خانم جوادیان بود . واقعیتش وقتی نوشته هاشو می خوندم خیلی به قول خودت کیفور میشدم خخخخ
مشتبهی من و سارای هم عزممون رو جزم کرده بودیم که بیاییم اردو. ولی لیدر اردو گویا با ببین ها اونم از نوع ببینک سر ناسازگاری داشت . خخخ خلاصه قسمت نشد که ببینیمتون .
برفیترین روزها که کلا خیلی خوبه . حال منو ازین رو به اون رو میکنه. واقعیتش از روزهای گرم تابستون خیلی بیزارم. ولی باید خودمو درست کنم تا از همه فصول لذت ببرم. حتی باید به درجه ای برسم که اگه اطرافیان هم خوب نبودند من از ثانیه ثانیه زندگی لذت ببرم . کتاب لحظه اکنون همینو بهم یاد داد . اگه نخوندیش بخونش .
****
پا لبخندی
یکی از نبینکها به تقلید از کلمات نبین و نبینک به بیناهای مونث میگفت بینک خخخخ گفتم ببینک نه بینک . خخخ

سلام خدمت شما ،واقعا هر فصل از سال زیبا هست و محاسن خودش رو به همراه داره :ولی من هنوز از دست این گرمای خوزستان راحت نشدم ،البته تو این هفته دارم میام تهران و کرج تا یه کم از هوای شما استفاده کنم
فکر کنم شما برداشت نوشتاریتون از خانم جوادیان بوده ؟به هر حال آرزوی سلامتی و تندرستی رو برای شما دارم

شادمهر خان سلام . شما همون خواننده خوش صدا نبودی؟
خوزستااااان . وای من اگه اونجا بیام قشنگ میمیرم خخخ بدون سرو صدا سرمو میذارم و جان به جان آفرین تقدیم میکنم خخخخ
این هفته هوای تهران و کرج نسبت به هفته پیش ۳ الی ۴ درجه ای گرمتره. ولی خوش اومدی و داری با خودت گرمای محبت میاری .
بله احسنت درست حدس زدی .

سلام بر مرد مهربانی . چیز منظورم مرد مهر و آبانی بود . آخه شما هم مهری محسوب میشی هم آبانی صدات میکنم مهرآبان و مخففش مهربان خخخ البته مهربان خانوم اسم خانوم کاظمیانه . شما مهربان آقا میشی خخخ
راستی تولدت مبارک .امیدوارم امسال تمام خوبی ها و خوشیها به سمتت بیان . سلام منو به استاد مجتهد و استاد وطنی برسون

حتما سلامتون رو میرسونم.
از تبریک تولدتون هم بی نهایت سپاس گزارم.
ولی بهشون بگم کی سلام رسوند؟ رعد بارانی؟
دکتر مجتهد که میگه: یا حضرت عباس. دکتر وطنی هم… قابل پیشبینی نیست.خخخ
ولی میگم یه دانشجوتون که اسمشو نمیدونم بهتون سلام رسوند.

فک کردم توی اردو فامیلیمو گفتم . به خاطر همین گفتم بهش سلام برسون .
کفیلی همون زمان هم که دانشجوی حصارک بودم به خاطر هوای خوب و محیط زیباش دوست نداشتم لحظات بگذره. قدر اونجا رو بدون . من سال ۷۷ تا ۸۱ اونجا بودم

وای چه آقای با ادبی . به نظرم دانش آمورزهستی . درسته.
توی قشم زندگی می کنی ؟
چه خوش سلیقه هستی که صدای رعد رو دوست داری . بیشتر آدم ها صداشو دوست ندارن . ولی من عاشق رعد هستم. چون صدای رعععد هر جا باشه بعدش هم حتما ی بارووون جانانه داریم

علا الدین سلام پسرم
واقعیتش هر روز برای رسیدن به سرویس های محل کارم راهمو دورتر می کنم تا چند درخت پیر و قدیمیو ببینم . از کنارشون که رد میشم کف دستمو رو تنه زبرشون میذارم و باور دارم بهم انرژی نیرو میدن . منم به درختها عشق و محبت رو هدیه می کنم . حس میکنم اون درختی که هر روز راس ی ساعت خاص لمسش می کنم منو میشناسه خخخخ
رهگذر که گوینده و نقاشه اصفهانی و مجرده . رعد دانا متاهل و ساکن تهران . نمیدونم چرا خیلی از بچه ها رو نمیشناسم . پیر شدیم رفت هاهاها

وحید خان به شناس نامه من نگاه کن و ببین من کی هستم خخخ خب حالا که متوجه شدی رعد خانومه و ۴۰ سالشه تو هم خودتو بیشتر معرفی کن تا بشناسمت . آخه من ادای پدر بزرگ هارو در میارم . خخخخ
خیلی خوبه که محل سکونتتو دوست داری . به تو میگن ی پسر دانا

خودت میگی شاعر . چشم هر وقت بخوام شعر بگم ازین شعرای نامی تقلید می کنم . اما
شاعر نیمو شعر ندانم که چه باشد ؟من مرثیه خوان دل دیوانه خویشم
وحید کامنتات میره بررسی . معلومه که عضو سایت نیستی .
گفتی قشم زندگی می کنی . بگو چند سالته ؟دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم خب .

دیدگاهتان را بنویسید