خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آلاچیق (۱): قطعه شعر «شب رؤیایی»

بسم الله الرحمن الرحیم و سلام!

 

اواخر دوران دبستان یا همون ابتدایی خودمون بود که پس از علاقه‌مندی به نوشتن داستان، هوای سرودن هم به سرم زد. اول راهنمایی قطعه‌ای درباره پاییز سرودم که گاهی وزن داشت و گاهی نه. گاهی قافیه داشت و گاهی نه. اگه بخوام اسم قالبشو «سپید» بذارم که وزن و قافیه داشت و نمیشه. اگه هم بخوام اسم قالبشو «نیمایی» بذارم، جداً به امثال «نیما» و «سهراب» توهین کردم. در واقع انشایی بود که به تقلید از خواهرم و دخل و تصرفات خودم درباره پاییز می‌نوشتم و حالا با کمی پس و پیش شدن کلمات شبیه یه قطعه شعر ناشیانه شده بود. اون شعرو نگه نداشتم و ازش هم چیز چندانی یادم نیست. حالا اگه یه روزی اون ته‌تهای ذهنم زیر کلی خٍرت و پٍرت دیگه تونستم بقایایی ازش پیدا کنم، شاید باهاتون به اشتراک گذاشتم.

 

اما، پس از چندی سرودن اشعاری که هرچند دیگه قافیه‌دار بودند، ولی هنوز از بًدوًزنی رنج می‌بردند، البته دیگه بی‌وزن نبودند، سرانجام در زمستان سال ۸۲، سرودن نخستین غزل که دیگه ظاهراً مشکل وزن و قافیه نداشت، منو وارد دنیای شعر و شاعری کرد. اگرچه هم‌چنان هم شاعر کم‌کاری هستم و کم پیش نمیاد که شعری رو پس از چندی به دلیلی به دست فراموشی بسپارم. شعرهایی که جنبه خصوصی دارند و برای حال و هوای خودم گفته میشند، یا در صندوقچه ذهن باقی می‌مونند، یا بعد از مدتی جای خودشونو به مهمونای تازه میدن. بعضی وقتا در قالب «نیمایی» طبع‌آزمایی می‌کنم، ولی به توفیق چندانی نمی‌رسم. قالب سپیدو هم که کلاً باهاش میونه‌ای ندارم. بیشتر در قالب‌های سنتی مثل غزل، قصیده، مثنوی، دوبیتی و رباعی شعر میگم.

 

اولین غزل راست و درستی که سرودم، با عنوان «شب رؤیایی»، در واقع خودش ورودم به این دنیای لطیف و خیال‌انگیز رو خبر می‌داد. این قطعه‌شعر در سال اول دبیرستان، تقدیرنامه مقام نخست جشنواره شعر دانش‌آموزی شهرستان رو نصیبم کرد. در اینجا چند بیت از اون غزل هشت‌بیتی رو تقدیم می‌کنم. قبلش دو نکته رو یادآور بشم. اول این‌که مجموعه‌مطلب «آلاچیق» اختصاص به قلم خودم داره. یعنی شعر، داستان، متن ادبی یا علمی و هرچیزی که به دست خودم نوشته شده باشه رو دربرمی‌گیره. دوم هم چند بیتی از غزل «شب رؤیایی» حذف شده و بیت آخر هم بهش افزوده شده. این تفاوت‌های آنچه که اینجا میارم با شعری که به جشنواره دانش‌آموزی فرستادم هست.

 

*** شب رؤیایی ***

 

من از آن شب که دلم غرق در این رؤیا گشت،

زندگی در نظرم حادثه‌ای زیبا گشت.

 

زندگی در نظرم قصر بلندی گردید،

مثل هر قطره آبی که سپس دریا گشت.

 

شعر مانند نسیمی که وزد آهسته،

آمد آرام ولی در دل من غوغا گشت.

 

شعر شد همدم من، مونس تنهایی‌ها،

زندگی تیره اگر روز شب یلدا گشت.

 

با زبان قلم از سبزی دل‌ها گفتم،

تا بهار آمد و گل زینت دفترها گشت.

 

مرغ دل بر سر گل‌های پر از شبنم عشق،

نغمه‌ها خواند و بسی شیفته و شیدا گشت.

 

در پناه یکتای هستی‌بخش!

«علاء الدین»

۱۰ دیدگاه دربارهٔ «آلاچیق (۱): قطعه شعر «شب رؤیایی»»

سلام. بَه بَه! باز هم شعری از یک شاعر همنوع! بسیار زیبا و دلنشین. این که در سنین نوجوانی چنین شعری سروده اید نشان از قریحه و استعداد ذاتی شما در سرودن شعر است. منتظر بعدی ها هم هستیم. پیروز باشید.

پاسخ دادن به علاء الدین لغو پاسخ