خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خاطرات کویری عدسی!

ضمن درود فراوان و عرض ادب!
خب دوستان عزیز و گرامی من دوباره اومدم با تعریف یه خاطره از کویر گردی و پای برهنه قدم زدن روی ماسه های کویر و بازی و سرگرمی در ماسه ها و بازی های کودکانه در ماسه ها و تپه نوردی در ماسه های کویر!
هفته ی گذشته با خواهرانم قرار گذاشتیم که صبح پنجشنبه با پیکان به سمت شهر ورزنه حرکت کنیم و به کویر برویم.
قرار بود ساعت یک ربع به شش صبح حرکت کنیم که ساعت پنج دقیقه به هفت حرکت کردیم به سمت اصفهان.
از مسیر درجه پیاز به سمت کوه سفه رفتیم.
به بزرگراه شهید کشوری و بزرگراه همت سپس پل قدیر و آبشار سوم و پل اشگاون و شهر زیار رفتیم.
ساعت حدود نه صبح در پارکی توقف کردیم و صبحانه خوردیم و دوباره به راه افتادیم.
در مسیر به دسته جات عزاداری رسیدیم که راه های اصلی را بسته بودند و مجبور شدیم مسیر ها را دور بزنیم تا به راه های اصلی برسیم.
به شهر اژیه رسیدیم و در مسیر نذری می دادند.
ما که تازه صبحانه خورده بودیم یکی از نذری ها آش رشته بود که چهار کاسه گرفتیم و رفتیم جلوتر ایستادیم و زدیم به بدن.
البته ما با بچه های خواهرانم شش نفر بودیم.
کمی جلوتر دوباره ایستادیم و سینی کیک وارد ماشین شد و شش کیک بینمان تقسیم شد.
به ورزنه رسیدیم و شیر کاکائو خوردیم.
البته بین راه نذری های زیادی بود که ما ایست نکردیم چون شکممان پر بود و جایی برای خوردن نداشتیم.
دوباره به راه بندان رسیدیم و آنقدر دور زدیم تا به ایستگاه گردشگری ورزنه رسیدیم.
آنقدر شلوغ بود که ما دوست نداشتیم در شلوغی برویم.
رفتیم و رفتیم تا به ورودی های آزاد رسیدیم که آن ورودی ها را هم بسته بودند و نگهبان گذاشته بودند تا کسی وارد کویر نشود.
ما هم کم نیاوردیم و آنقدر رفتیم تا به یک ورودی آزاد رسیدیم که با کمی ماسه بلندی کوچکی ساخته بودند که کسی وارد کویر نشود
اما مشخص بود که قبلا چند ماشین از آنجا عبور کرده است.
ما هم دل را به دریا زدیم و رفتیم اما هیچ ماشینی آنجا نبود و ما تنها بودیم.
مقداری که جلوتر رفتیم احساس خطر کردیم که ممکن است ماشین در ماسه ها بتاپد و گیر کند و نتوانیم خود را نجات دهیم
پس مجبور شدیم ماشین را همانجا پارک کنیم و لباسمان را عوض کنیم و ماشین را ترک کردیم و وسایل و خوراکی در دست و پای برهنه به مسیر ادامه دادیم و از چند تپه ی کوچک گذشتیم تا به تپه یا کوه بلندی رسیدیم و شروع به بالا رفتن نمودیم.
پای در ماسه ها فرو می کردیم و با قدم های کوتاه بالا می رفتیم.
چندبار نشستیم و استراحت کردیم و دوباره حرکت به سمت بالا تا بالاخره به قله رسیدیم.
البته من در بین راه بالا رفتن ماسه ها را با دست کنار زدم تا به ماسه های سفت تر رسیدم و با دستم طونل کوچکی کندم و برای خودم بچگی کردم و بازی کردم.
هوا نیمه ابری بود و غیر از ما کسی آنجا نبود.
کم کم ماشینهای شاسی بلند با مسافر از ایستگاه گردش گری تپه نوردی می کردند و یکی از آنها بالای کوه ما هم آمد و وقتی به ما رسید دور زد و رفت.
ما از ساعت یازده و نیم که از ماشین فاصله گرفتیم تا ساعت چهار عصر بالای همان کوه ماسه به بازی و سرگرمی مشغول بودیم.
من و خواهرانم چند بار یکدیگر را زیر ماسه ها دفن کردیم البته روی صورت ماسه نمی ریختیم.
ما چند بار از بالا به سمت پایین غلتیدیم مانند کپسول گاز ترتر می خوردیم و دوباره به سختی بالا می رفتیم.
خلاصه جای دوستان خالی حسابی ماسه بازی و بازی های کودکانه کردیم و خوش گذروندیم.
حدود ساعت دو بود که دو ماشین هم به سمت ما آمدند و نزدیک ماشین هاشون سرگرم بازی در ماسه ها شدند.
ما ساعت شانزده و ربع به سمت ماشین به راه افتادیم و لباس پوشیدیم و به سمت یک پارک در ورزنه حرکت کردیم
در پارک توقف کردیم و عصرانه بجای ناهار خوردیم و به سمت خانه حرکت کردیم.
پس از پیمودن 165 کیلومتر بالاخره ساعت حدود 22 شب به خانه رسیدیم و پس از دوش گرفتن و نظافت بدن پر از ماسه به رختخواب رفتیم و خوابیدیم.
وای چه قدر انگشتانم درد گرفت!
راستی امروز که به اداره رفتم یکی از همکارانم گفت خوش گذرون دیدمت.
گفتم کجا و گفت روی کوهی بلند در کویر ورزنه.
بعدش من او را سؤال پیچ کردم که اون مکان گردش گری چه طوریه!
که جواب داد ورودی هر ماشین پنج هزار تومن است و داخلش سرویس بهداشتی و رستوران دارد.
ماشین های شاسی بلند هم پنجاه هزار تومن بیست دقیقه تپه نوردی با چهار سرنشین.
موتور ها هم پانزده دقیقه گردش نفری پنجاه هزارتومن.
راستی همکارم می گفت من موقع رصد کردن ستاره ها تو را با دوربین دیدمت.
او می گفت شما بهترین جا را انتخاب کردید که هم خلوت بود هم آزادانه خوش بودید و کسی با شما کاری نداشت و برای خودتان خوش بودید.
راستی دوستان من دوست دارم روزی برسد که با گروهی از نابینایان به آنجا برویم و حسابی بازی کنیم.
به امید آن روز.
شاد و خندان باشید! –

۱۲ دیدگاه دربارهٔ «خاطرات کویری عدسی!»

سلام عدسی. ایول به عشق و حالت! کویر گردی و تپه نوردی. من در عمرم۲دفعه از این شن بازی ها داشتم. یکیش خیلی شدید بود و خیلی خوش گذشت. اون یکی هم خوش گذشت فقط شن بازیش کمتر بود و خخخ. با ماشین می رفتیم بالای تپه شنی و یوهوووو به طرف پایین. غلتیدن هم بود همون دفعه ای که شن بازی زیاد داشت. من نمی خواستم انجامش بدم ولی۱پری کوچولو که عشقمه اون قدر اصرار کرد و گفت و گفت که باشه ای گفتم و رفتم. می رفتیم بالا و ولو می شدیم روی زمین و شوت به طرف پایین خخخ! خیلی کیف داشت اما حسابی شنی شدم و ارزشش رو داشت! خدا حفظت کنه عدسی بد هواییم کردی کاش باز واسم پیش بیاد و باز برم به اون دومی که درصد غلت و شن هاش بالا بود و حسابی شنی بشم و حسابی خوش بگذره!
همیشه شاد باش و بخند از ته دل!

پاسخ دادن به عدسی بشاشadasi لغو پاسخ