خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مثل ابر

یک روز از ابر پرسیدم؟
چرا همش بغض می کنی؟
با یه لبخند تلخ بهم گفت: من
غصه های دنیا رو به دوش می کشم.
با یه تعجب خاصی نگاش کردم!
ابر ادامه داد: گاهی دنیا در سکوت عمیقی فرو میره.
من این سکوت هارو با بغضم که وقت و بی وقت می بارم،
می شکنم.
گاهی هر شب.
گاهی هر روز.
گاهی نم نم.
گاهی شدید.
دوباره پرسیدم؟
تا حالا شده بخندی؟
گفت: من خنده هامو به دست خورشید سپردم.
گفتم: چه جوری؟
گفت: وقتی خورشید می تابه و نورشو همه جا می پاشونه،
منم یه جایی پنهون از همه دارم می خندم.
گاهی خنده هام گم میشه و کسی نمی بینه.
با خودم فکر کردم بعضی وقتا میشه خندید.
بدون این که کسی بفهمه بدون این که کسی بپرسه چرا می خندی؟
خنده و گریه دو نقطه ی مقابل همن.
گاهی با یه جمله اشکت در میاد.
گاهیم یه جمله خوشحالت می کنه.
دلم می خواست جای ابر باشم. یعنی به هر جایی که دلم می خواد سر بزنم.
وقتی دلم می گیره ببارم.
چون هیچوقت هیچکس از ابر نمی پرسه چرا گریه می کنی؟
ابرا وقتی که آسمون خوشحاله میان و مشغول نقاشی میشن.
و برامون کلی تصویر زیبا می کشن.

دلم می خواست ابر بودم یه روزی.
توی این آسمون پرواز می کردم.
می باریدم روی برگا و گل ها.
همه غصه هارو من پاک می کردم.
می گشتم توی جنگل کوه و صحرا.
تموم دنیارو سیراب می کردم.

۲۴ دیدگاه دربارهٔ «مثل ابر»

سلام!
شاید ابرها هم باهامون قهر کردند که دیگه کمتر به شادیهامون آسمونو نقاشی می‌کنند و کمتر به غصه‌هامون گاهی بی‌صدا و گاهی با فریاد می‌بارند.
متن قشنگی بود که اگه بتونید در قالب شعر درش بیارید فکر کنم خیلی قشنگ‌تر هم بشه. منظورم شعر نیمایی یا سنتیه.

سلام یلدا جان. گاهی از این آرزو ها به دل و به سر من هم میاد. بعدش می بینم که چه قدر نشدنیه. دلم می گیره اما خیلی طول نمی کشه. به خودم میگم شاید همین جا روی خاک هم بشه گلی رو آب داد. بشه غباری از دلی برداشت. بشه چهره ای رو خنده بارون کرد. نه به اندازه ای که ابر ها می تونن اما شاید اندازه۱آدم با۲تا دست معمولی و خاکی ازم بر بیاد! ای کاش بر بیاد!
همیشه شاد باشی!

دیدگاهتان را بنویسید