خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آیا این امر نوعی سوء استفاده از معلولین نیست؟///لطفا تا پایان بخوانید و قضاوت کنید

دوستان گل سلام.

صاف به اصل مطلب می روم.

همان طور که مطلع هستید امروز روز جهانی معلولان هست!
می خواهم راجع به اتفاقاتی که بین من و یه جورهایی بهزیستی استان در این یک هفته افتاده قدری بنویسم.

روز سه شنبه هفته گذشته مددکارم با من تماس گرفت و گفت: برای جشن روز جهانی معلولان از شما به عنوان قاری دعوت شده. شما می تونی در جشن که در شهر سمنان هست شرکت کنی؟ ***لازم به ذکر است شهری که من در آن زندگی می کنم با مرکز استان 100 کیلومتر فاصله دارد*** پاسخ من بدون هیچگونه معطلی منفی بود. به ایشان گفتم: با توجه به اینکه بنده آموزش و پرورشی هستم تقریبا به هیچ عنوان برای من مقدور نیست که در آن جشن شرکت کنم.
چند ساعت بعد رئیس بهزیستیشهرستان با من تماس گرفت و دقیقا همان حرف های صبح که با مددکار عنوان شده بود بین من و ایشان گذشت. حتی ایشان گفت: می تواند از بهزیستی برای سازمانی که من کار می کنم نامه بگیرد ولی من باز هم زیر بار نرفتم.
فکر می کنم ساعاتی بعد یا روز بعد بود که دوباره خود آقای رئیس تماس گرفت و همچنان اصرار بر اینکه به هر حال من رو راضی کنه که به این جشن برم. من در ابتدا با رفتن بسیار مخالف بودم. چون واقعیتش رو بخواید هم به کارم آسیب می رساند چون به هر حال باید کلی مقدمه چینی و چه و چه که بالاخره رضایت بدهند و من بتوانم یک روز غیبت کنم و هم خودم اصلا حوصله نداشتم حدود 100 کیلومتر بروم تا اینکه بخوام مثلا چند آیه قرآن بخوانم. بنابر این در ابتدا زیر بار نرفتم اما وقتی اصرارهای ایشان رو دیدم گفتم به این شرط با شما همراه خواهم شد.
متن پیامک من این هست*** اگر شرایط به گونه ای باشد که غیر از تلاوت قرآن بتوانیم در حد چند دقیقه به صورت کوتاه چند تا از مشکلات
نابینایان را مطرح کنیم و چنین فرصتی به ما داده شود در خدمت هستم تصمیم با خودتان.

ایشان گفت: از آنجایی که من تصمیم گیرنده نیستم و استان تصمیمگیرنده هست مراتب را با استان در میان می گذارم و خبرش را به شما می دهم.
شب به من پیامک داد که متأسفانه استان با این پیشنهاد موافقت نکردند.
اما همچنان اصرار و اصرار که به هر حال من این کار را برایشان انجام دهم. ایشان فرمود: اگر مایل باشی می توانم برایت دیدار با مدیر کل استان را تدارک ببینم که بعد از جلسه با او ملاقات کنی و مطالبت را با او در میان بگذاری. حتی ایشان فرمود: در استان قاری خوب امثال آقای فلان و فلان زیاد داریم ولی می خواهیم از شما استفاده کنیم.
جواب من به ایشان این بود.
پس حداقل اجازه دهند بلافاصله بعد از قرائت قرآن دقایقی کوتاه صحبت کنم چون همان طور که قبلا هم محضرتان عرض کردم دیدار با مدیر کل حقیقتاً خیلی به کارم نمیاد‌ از طرفی با توجه به اینکه فرمودید امثال آقای فلان در جلسه حضور دارند در صورت بی نیازی از ماه دوستان دیگری هستند که این سنگر را پر کنند.
متاسفانه بعضی از این دوستان نزدیک روز معلولین که می شود به یاد معلولین می‌افتند و برایشان برنامه اجرا می‌کنند و پس از آن کاملاً از معلولان یادشان می‌رود
تااااا سال بعد البته نباید خدمات عزیزان مثل بهزیستی و دیگران را نادیده گرفت بیشتر منظورم رسانه و دیگر حوزه‌های مرتبط هستم با توجه به این مطالب باز هم
هر آنچه شما امر کنید به روی چشم

خلاصه دوستان این تلفن ها تا دیروز صبح حدود ساعت 8 طول کشید و سر انجام ایشان با تعاملی که با استان داشتند با نظر من موافقت کردند.
اما امروز وقتی برای مراسم جشن به سمنان رفتم ***کاری که انصافا من در هیچ جای این مملکت تا حالا نظیرش را ندیده ام*** بلافاصله بعد از قرائت قرآن توسط من مجری همانجا لوح تقدیر و جایزه من را به من تقدیم کرد که مبادا به آخر جلسه و موقع اهدای جوایز و مراسم تجلیل موکول شود و من دوباره راهی به تریبون پیدا کنم.

حال سؤال اینجاست
این کار نوعی سوء استفاده از ما هست یا خیر؟

چرا نا دوستان ***کسانی که بعضا از دشمن بدترند*** از اینکه امثال من پای تریبون برویم اینقدر وحشت دارند؟

با توجه به اینکه من الحمد لله شاغلم و چشم و دلم سیر هست این دوستان چه گمانی می کردند که من را اینگونه و به نامردی پیچاندند؟

و مطلب مهم اینکه چگونه مجری محترم که خود نیز اهل رسانه هست و همین رسانه کلی بحث دارد قانع شد چنین کار نادری انجام بدهد؟

تا کی معلولان فقط شنونده باشند؟
تا کی معلولان به وعده و وعیدهایی که هر ساله روز جهانی معلولان به آنها خورانده می شود دلخوش باشند؟

گفتم رسانه*** بذارید آخر پستم این رو هم اضافه کنم.
چرا رسانه ما دیگر گوشی برای شنیدن مشکلات و دغدغه های معلولان ندارد؟
عزیزان دو ماه پیش به مناسبت روز جهانی نابینایان از صدا و سیمای استانم با من برای یه برنامه شبنشینی 1 ساعته به عنوان میهمان ویژه هماهنگ شد. اما وقتی من گفتم: به شرطی در برنامه حضور پیدا خواهم کرد که به مشکلات نابینایان نیز پرداخته شود تهیه کننده با یه برخورد خیلی سرد من را پیچاند؟ شاید رسانه هم از آب در هاون کوبیدن بین معلولان و مسئولان خسته شده. کسی چه می داند؟
و انصافا ده ها سؤال دیگر که در ذهن دارم و خودشما عزیزان هم احتمالا به آن فکر می کنید. قضاوت با خودتان.

در پایان بر خود لازم می دانم از رئیس بهزیستی شهرم تشکر رو داشته باشم. من سعی می کنم منصفانه قضاوت کنم و اگر با نگرش مثبت به اتفاقاتی که رخ داده بنگریم، پیگیریهای ایشان ستودنیست.

۱۹ دیدگاه دربارهٔ «آیا این امر نوعی سوء استفاده از معلولین نیست؟///لطفا تا پایان بخوانید و قضاوت کنید»

سلام آقا مصطفی. باز خوبه که هدیه و لوحی برای شما در نظر گرفتن. منم برای قرائت قرآن جمعه شب به همین مراسم دعوت شدم که اولا هیچ کس موقع قرائت قرآن توجه نمی کرد و گوش نمی داد و هر کسی مشغول به کار خودش بود و جمعی بالغ بر ۲ ۳ هزار نفر هم تو سالن بودن که مشغول تعامل با هم دیگه بودن. به من قول پرداخت مبلغ رو دادن اما با وجود یادآوری هیچ اتفاقی نیفتاد. من کارمند جایی نیستم و چشم و دلم هم سیر نیست، در این زمینه تفاوت فاحشی با شما دارم اما کلیت حرفم با شما یکیست. رو حرف بهزیستی و کارمندش نباید حساب باز کرد. وقتی هزینه ی مربوط به اجرای ۸ ماه قبلت رو با کلی بی ادبی و جسارت بِهِت می پردازن، نباید انتظار داشته باشی که اجازه بِدَن حرف دل نابینایان رو بزنی. من یه بار تو روز جهانی نابینایان در سال ۹۱ بعد از اجرای تواشیحمون وقتی دیدم فقط کارمند های بهزیستی دارن نون به هم قرض میدن فقط با مجری هماهنگ کردم و یه سِری حرف حق رو پشت تریبون گفتم اما چی شد؟ جایزه ی نقدی منی که اول استان شده بودم به یک چهارم کاهش یافت. البته نشنیده شدن حرف حق تو این مملکت فقط مربوط به حوزه ی معلولین نیست و دروغ گویی و چاپلوسی و مجیز گویی از ارکان اداره ی این مملکته. اگه قرار به شنیده شدن حرف حق بود که الآن حد اقل ۵۰ درصد مردم حرف دلشون با اینی که الآن جلو دوربین ها یا مقامات می زنن کاملا متفاوت بود. خلاصه که عزیز دل برادر! برو خدا رو شُکر کن که همین قدر هم برات شأن و منزلت قائلن که این همه اصرار به اجرای برنامه توسط شما داشتن. تو مشهد این برنامه ها نیست. راستی بذار اینم بگم. حرف از اجرای برنامه در روز جهانی معلولین شد. سال ۱۳۸۶ برای قرائت قرآن مراسم افطار بهزیستی دعوت شده بودم. کنار جایگاه هم منو نِشوندَن و مجری برنامه که از مجریان صدا و سیمای خراسانه بِهِم گفت آماده اید جناب علیپور؟ گفتم بله. یهو پس از اشعاری که خوندن یهو گفت گوش جان می سپاریم به آیاتی چند از کلامالله مجید توسط برادر ارجمند، معلول جسمی حرکتی جناب آقای فلانی و اون بنده خدا هم شروع کرد به خوندن. خخخخخخخخخخخخ. خنده داره ولی من اون لحظه بد جور خورد تو ذوقم. آخه مجری دیوانه، وقتی قراره یکی دیگه اجرا کنه چرا میای از من می پرسی که آماده ای یا نه؟ مسؤول دیوانه؟ چرا وقتی قراره یکی دیگه رو واسه قرائت قرآن در نظر بگیری به من زنگ می زنی! حالا شما بگو نظرِت راجع به این اتفاقی که واسه من افتاده بود چیه؟؟؟ موفق باشی.

آقا پوریای گل سلام ممنونم از اینکه به این پست سر زدی! میدونی؟ تا حدی مقصر خود ماییم! برای مثال من خودم، وقتی شل کن سفت کن اینها و بازی در آوردنها رو دیدم نباید به هیچ وجه زیر بار میرفتم. اگر چند دوره امثال ماها به هیچ طریقی استقبال نکنیم و حتی در اینگونه جلسات شرکت هم نکنیم شااااااااایییید!

چرا رسانه ما دیگر گوشی برای شنیدن مشکلات و دغدغه های معلولان ندارد؟ اولا سلام دوما کلام تعطیل و خاموش یعنی نه فایده ای داره نه پیشرفتی تو این کار ها هست این هایی که تو کار افراد عادیش هم موندن میخان برای من و شما چکار کنن هر چند میتونن ولی نمیخان دوستان بیایید تعطیل و تحریم کنید این مدل حضور ها رو این مدلی استقبال کردن ها رو و سیاهی لشکر شدن ها رو هر چند از خودمان الان میان و افاذه می فرمایند که کیک ساندیسش خوشمزه تره و این داستان ادامه دارد تا نمی دونم کجا تا آن جا که جان در آید و تمام شود چون ما همدیگر دور زدن رو خوب بلدیم خوب توجیه پشت توجیه و موجه و موقر و خودمان رو چیزی فرض کردنمان به راه است راه همین هایی که از من و شما پلکان درست می کنند همین خودی ها و هیمین هایی که اینجا هم کاره ای هستند و بوق و کرنا کردنشان و حذف اون هایی که به مذاقشان سازگار نیست به راه موفق باشید

سلام برادر! بابا شما که نیت من رو خواندی! به خدا من اصلا و ابدا نمیخواستم به عنوان دست نشانده اینها باشم! من گفتم لا اقل به این واسطه دو کلمه مثل آدم حرفمو بزنم! در حالی که میشد وسط صحبتهای مدیر کل سازمان از جام بلند شم و هر چی دل تنگم میخواد بگم ولی عزیزم ، رعایت اخلاق چه فایده ای داشت؟ جز حسرت و پشیمانی!

از دوستان دیگر هم خواهش دارم که بیایند و حرفشان را بزنند! هرچند شاید سکوت ما با حرف زدن ما خیلی تفاوت نکند ولی شااااااییید با همین بحثهای خودمانی اتفاقی بیفتد! به قول این ضرب المثل که آفتاب تا سایه فرج است!

سلام بر دوست عزیزم
این مراسم ها و بازی های رسانه ای چیزی جز پر کردن یک سری گزارش و جداول که یعنی ما داریم تلاش می کنیم و نمونیش این جشن ها, نیست. سالهاست حرف میزنند و حرف میزنند و عمل نیست. حالا چرا نمی گذارند ما هم از تریبونی حرف بزنیم خدا می داند. البته ما هم می دانیم چرا نمی گذارند. خخخ
سالهاست درگیر این رسانه های گوناگون هستم. وقتی مشکلات کلان از طریق رسانه ها بارها و بارها بیان می شود ولی علاجی در کار نیست چه فایده. نمونش مسائل اجتماعی و اختلافات خانوادگی. چقدر گزارش, فیلم, سریال و نشست های گوناگون از رادیو و تلویزیون و مجله ها پخش شده, آیا نتیجه ای داشته؟ مثلا آمار طلاق آمده پایین یا جرم کم شده؟
ممنون از درددل خودمونی ات و نگران نباش. اگر هم موفق میشدی مطلبی بگویی گوش شنوایی نبود. موفق باشی

برادر گل سلام! آخه چرا باید من رو بپیچانند؟ من کاملا واقفم نسبت به همه این مطالبی که میگی! و میدانم درست میگی! میدانم از این گفتن و گفتن ها چیزی عوض نمیشه! ولی آخه ترس و وحشتشان از چیست؟ باور کنید یه گروه کُر دعوت شده بود که مثلا بزنه بترکونه! آیا غمهای دل معلولان با این کارها زدوده میشود؟ مشکلاتشان حل میشود؟ ممنون از اینکه اومدی برادر

سلام
خدا می دونه به خاطر برگزاری این جشن چه قد سود بردن عزیزم!
مدت هاست از ما به صورت مستقیم و غیر مستقیم سوء استفاده می کنن.
کار هایی که میشه انجام داد، اینه که باهاشون همکاری نکنیم و
یا بدون توقع هرچی گفتن بگی چشم و تمام.
اگه هم توقعی داشتی و برآورده نشد تلاش کن کمتر حرص بخوری!
شاد باشی.

سعید جان باور کن کارهای این دوست نمایان برای من سر سوزَنی اهمیت نداشت چون تو شرایط من رو میدانی، و همچنین میدانی که من سر سوزَنی به قصد و غرض شخصی طالب این کار نبودم! فقط از این حرص میخورم که ناخواسته با این قماش همکاری کردم و وارد بازیشان شدم. آقا ممنون خدا خیرت بده

من دیروز به سخنرانی در یکی از جشن های روز افراد با نیاز های ویژه دعوت شده بودم که جلوی حضار و رییس بهزیستی یکی از شهر ها، یک ربع تا بیست دقیقه از تمام مشکلات گفتم و صحبت کردم. از بی کفایتی بهزیستی، از کارورز بودن مددکاران، از سوء مدیریت بودجه ها، از بی کفایتی آموزش عالی و وزارت علوم و آموزشو پرورش، از مشکلات رسانه ها و فرهنگ غلط ملت، از هرچی اون لحظه یادم بود و وقت داشتم گفتم. حتی گفتم که این همایش ها در سال فقط یه روز هست و حاجی حاجی مکه تا سال بعد و نباید اینطور باشه. کلی هم بهم احترام گذاشتند و کلی ازم قبل و بعد از اجرای برنامه تشکر و با لوح و هدیه تقدیر کردند. حتی یه خبرنگار از یه روزنامه، یکی از اعضای شورای شهر، یکی از مسئولین کانون اندیشه های مثبت، و چند نفر دیگه هم شماره تلفن من رو گرفتند واسه همکاری و مصاحبه و تعامل بیشتر. واسم ناهار تدارک دیده بودند که قبول نکردم و سریع برگشتم محل کارم. خودشونم آژانس گرفتند واسه ایاب ذهابم.
و میدونید چیه؟
من به هیچ یک از اتفاقاتی که افتاد دل خوش نکردم، جَوگیر هم نشدم، حس هم نکردم که معجزه خواهد شد، و با تمام احترام و ارزشی که برای دوستانم که بهم لطف داشتند قائلم، ولی واقعیت رو قبول کردم که با یه گُل بهار نمیشه. فقط رفتم چون یک سری از مردمی اونجا بودند که میدونستم میشه فرهنگشون رو، نگرششون رو، ناخنک زد.
قبل از رفتن هم کلی با خودم، کارفرمام، و دعوت کنندگانم، کلنجار رفتم به خاطر محتوای سخنرانیم، هماهنگی ها واسه مرخصی، و تایم سخنرانیم.
من وقتی می خواستم برم روی استیج، از کسی که اومده بود تا منو از صندلی تا استیج راهنمایی کنه، محترمانه و با لبخند خواستم که از راهی که اومده برگرده.
من عصامو در حضور تمام حضار، باز کردم، بلند شدم، عصا زدم، راه رفتم، عصا زدم، یکی دو بار به موانع و دیوار خوردم، پله ها رو پیدا کردم، رفتم بالا، از پشت سر مجری رد شدم، و رو به روی تریبون قرار گرفتم منتظر برای اینکه میکروفون در اختیارم قرار بگیره.
وقتی هم که اجرام تمام شد، خودم با عصا از همون راهی که بالا رفته بودم برگشتم پایین.
من از چند ماه یا شایدم چند سال قبل، خودمو برای اطرافیانم طوری ثابت کرده بودم که فهمیده بودند یا نیستم، یا اگه باشم، با اقتدار هستم و نه با نیاز برای جذب دلسوزی. ملت از قیافه ام، طرز صحبتم، متوجه می شدند که در عین اینکه لبخند روی لبامه، سخت تلخم!
امیدوارم با روش ها و ترفند هایی که مطمئنم توشون خوب استادید، با هیچ حساب کردن کسایی که شما رو هیچ حساب می کنند، و با تلاش برای نشون دادن اونچه که هستید، نه کمتر و نه زیادتر، شامل برخورد هایی بشید که لیاقتش رو دارید و احترامی نصیب شما بشه که حق شماست.
پ.ن.۱.
لطفا اگه ناخواسته حرف هایی که زدم به تعریف از خودم شبیه بود، با این دید نگاهش نکنید چرا که خودم با همچین دیدی ننوشتمش.

مجتبی جان اول اینکه خیلی مردی و انصافا خیلی ممنونم از این که به من که خلاصه به هر حال برای اولین بار هستش که اینجا درد و دل میکنم سر زدی! آقا دمت گرم! مطلب دوم همینجا خواهش میکنم تمنا میکنم و التماس میکنم، از همگی شما عزیزانی که به هر نحو میتونید پیام ما رو، خصوصا مواردی که مجتبی بهشون اشاره کرد به گوش این ملت برسانید! بذارید جامعه ما یعنی بدنه جامعه ما بدانند بهزیستی کی هست و چی هست؟ جان خودم باور کنید مجری روی صحنه چند بار عنوان کرد کارتهای این معلولان تا ساعاتی دیگر شارژ خواهد شد. شما تصور کنید این موارد در رسانه انعکاس پیدا کنه! دیگه چی از شخصیت و شأنیت یک معلول باقی میمانه؟

برادر سلام آقا دمت گرم که سر زدی! اتفاقا اگر فکر میکنی میتونی مشکلات رو بیان کنی و تریبون خوب داری به نظرم استفاده کن! میدونم شاید تأثیر زیادی نداشته باشه! اما به هر حال نوعی روشنگری اتفاق می افته حد اقل! مردم متوجه میشن که بابا این بهزیستی حرف پوچ زیاد میزنه!

سلامی مجدد چرخه تکرار هست تکرار اون هایی که نبودند فکر می کنند حقشون ضایع شده و می تونند کاری بکنند میان صحنه و خبری نیست اون هایی که کوچکند تو باغ نیستند خبری نیست یک عده هم خانمند و زشته حرف بزنند پس خبری نیست یک عده سنی ازشون گذشته و تو فکر دنیا و آخرتشون هستند باز هم خبری نیست یک عده هم تکلیفشون با خودشون معلوم نیست نمی دونند چند چندند خبری نیست همون طور که بالا هم گفتم یک عده هم کارشون رو پیش می برند و می تازونند و بقیه رو سه نقطه فرض می کنند و کار مسخره و شرکتشون رو توجیه می کنند باز هم خبری نیست می دونید به من و تو خلاصه اش چیزی نمی ماسته چون چرخه تکراره پس خبری نیست ای کاش کمی خبری بود حرکتی بود و می شد بعضی ها رو سر جاشون نشوند که به همنوع و دیگرانی که مثل خودشونند ریشخند نزنند کارشون رو با توجیه پیش نبرند ای کاش قانونی بود که خبری باشه موفق باشید

پاسخ دادن به سجاد نبی لو لغو پاسخ