خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خاطرت نیست ولی، …

خاطرت نیست ولی شام سحر داشت عزیز!
روح یخ بسته ی ما شور و شرر داشت عزیز!.

 

غم از این وادیه ویران که دلش نام گرفت،
به حضورت تب سودای سفر داشت عزیز!.

 

خاطرت نیست از این کوچه ی بنبست خموش،
گاه گاهی قَدَمَت میل گذر داشت عزیز!.

 

و زمان هم نفس خنده ی ما آه کشید،
گویی از آخر این خنده خبر داشت عزیز!.

 

خاطرت نیست که تقدیر جفاکار لعین،
به نظرگاهِ منِ خسته نظر داشت عزیز!.

 

خاطرت نیست که بارانِ بلا می بارید،
تیرگی دیده به اعدام سحر داشت عزیز!.

 

شعله ور بود ز محنت در و دیوار بهشت!
آسمان خاک خدا خون به جگر داشت عزیز!

 

تو به جادوی شبانگاه بلا خفتی و درد،
به دل زخمیِ ما میل ظفر داشت عزیز!

 

چه دعاها که بکردم ولی افسوس نشد!
تبِ این فاجعه فرجامِ دگر داشت عزیز!

 

باغ می سوخت! سحر عشق بهاران می سوخت!
خصم خون بر کف و بر دوش تبر داشت عزیز!.

 

روح ویران من این قصه تماشا می کرد!
مُهر بر حنجر و در دیده گهر داشت عزیز!

 

آسمان یکسره آوارِ مصیبت شده بود،
بستر خاطره را خاک به بر داشت عزیز!.

 

خاطرم هست که شب بود، و تعب بود و خزان،
مهر در مدفن و مَه خاک به سر داشت عزیز!.

 

شبِ پایانِ سحر بود و من و خلوتِ یاد،
خاطرم هست که این شام سحر داشت عزیز، …

 

 

-پریسا-

۵۲ دیدگاه دربارهٔ «خاطرت نیست ولی، …»

سلام حمیدرضا. چیزی نبود من فقط، … من فقط خواستم شعر بنویسم. فقط دلم، … دلم خواست ادای شاعرها رو دربیارم نشستم واسه خودم۱چیزی نوشتم که شد این. چیزی نبود! راست میگی آهنگش شبیه دعایت کردمه! دقت نکرده بودم. چه شباهتی! آخ خدای من چه شبیهن! ممنونم از لطف و از حضورت.

سلام تینای عزیز. تینا! دعای من بی اعتبار بود یا خودم پیش خدا اونهمه اعتبار نداشتم؟ به خود خدا هرچی اخلاص از خودم می شناختم رو فرا خوندم که دعاهام برخلاف سیاهی های دلم صاف بشه و بره بالا. نمی دونم واسه چی فرجام تب فاجعه عوض نشد! کاش می شد ولی نشد!
ممنونم از حضور عزیزت تینای عزیز!

اصلا هم قشنگ نبود
چرا من هرجا میرم تو هم هستی آیا؟
تو تکبال بخش دوم ننوشتی
هارد منم به نظرم پرید عزیز!
من حالا چکار کنم برای کتاب
تو از تارت میوه ای بنویس عزیز!
من گرفتارم این روز ها
تو از درس و کلاس زبان بنویس عزیز!
من حال شعر سرودن ندارم
تو بسرای و بگو عزیز!

در بهاران گردش خوش است
تو در خانه بشین و تمرین بنویس عزیز!

من دشمن تو, این ابیات در جهت دشمنی تو نوشتم
دیگر بس است ما رفتیم عزیز!
حال کن از همه چی قاطی کردم و برات نوشتم عمرا اگه بتونی به زیبایی و رسایی من شعر بگی

عزیز آخریش رو یادت رفت بنویسی عزیز. خخخ ابراهیم عجب امروز عجب امروز من خخخ تماما خخخ به جان خودم این کامنتت رو که خوندم۲درصد مونده خفه بشم از خنده. هیچ زمانی اینهمه شدید احوالات متناقضم با هم قاطی نشده بودن. یعنی زیاد پیش اومده بود ولی نه به این شدت. خداییش این ها رو فی البداهه از کجا درآوردی نوشتی اینجا؟ آیی خدا دارم میمیرم هیچ طوری متوقف نمیشه به جان خودم تو آخ به جان خودم خخخ خخخ آیی دلم خخخ باشه طلبت اگر خفه نشدم مطمئن باش تلافیش رو درمیارم الآن نمی تونم.

سلام پسر پاییز. این ابراهیم کلا چپ و راست تمرکزم رو با کامنتش به هم ریخته الآن بیتی خاطرم نیست در جواب کامنتت بنویسم. تقصیر ابراهیمه. شکلک شکلک درآوردن واسه ابراهیم. ممنونم پسر پاییز از حضور با ارزشت.
شاد باشی هم محلی.

سلام میناجان. میگم این ابراهیم رو که اون طرف گیرش میارم سر مهلت خفهش می کنم کسی نمی فهمه. تو هم که خوب ببینم کجا میشه دستم بهت برسه خلاصه خفه کردن و از این داستان ها. چیزه شماها نشنوید بچه ها زمزمه بود خخخ.
ایام به کامت تا زمانی که من دستم بهت برسه و دیری ریری ریریم.

سلام. گرم و شیرین؟ ای خدا من حرف دارم اندازه۱دفترچه یادداشت الآن می تونم بگم نمیییییشههههههه شکلک داره بهم فشار میاد خخخ. اما اجازه بده ببینم. گرم و شیرین. نسکافه قهوه چه طوره؟ دلت می خواد آیا؟ متصدی امور مربوطه! این دلش نسکافه قهوه آب جوش می خوادش! ساپورت لطفا! حالا من الفراااار خخخ!

سلام!
خوشحالم بعد از اون همه که در قالب مثنوی طبع‌آزمایی می‌کردید، باز هم به غزل رسیدید. اما نکته‌ای به نظرم رسید که دوستانه یادآوری می‌کنم. «خاطرم هست که شب بود، و تب بود و خزان»؛ با توجه به این‌که کلمه «و» در نظم به صورت «ُ» تلفظ میشه، در اینجا وزن شعرتون به هم خورده. البته کاربرد «و» در اول مصراع با همون تلفظ متداول نثر دیگه کاملاً عادی شده، اما در وسط مصراع نه. در ضمن، آیا منظورتون از «لئین» همون «لعین» بود؟ «زخمیه» رو هم بهتره به صورت «زخمیِ» بنویسید تا دوستان بینا هم دچار اشتباه نشند. هرچند صفحه‌خوان‌ها این‌طور کلمه رو درست‌تر می‌خونند.
به انتظار متن‌ها و سروده‌های بعدی!

سلام دوست عزیز. غزل و مثنوی و آخ که نمی فهمم واسه چی هرچی می کنم توی این باغ ها نیستم مخصوصا وسط نوشتن هام.
نکته های دوستان آگاه حسابی قیمت دارن. ممنونم که در اختیارم می ذاریدشون!
زخمی و لعین رو درستش کردم. ه به جای ِ رو زیاد می ذارم که البته نباید انجامش بدم و صفحه خوان ها بد عادتم کردن. باید از سرم بپره. و لعین. اصلا نفهمیده بودم خدا رو شکر که شما این رو دیدید و ممنونم که آگاهم کردید.
اما سومیش رو باید بیشتر بهش فکر کنم. هنوز نتونستم درستش کنم. بی نهایت ممنونم از محبت و حضور ارزشمند و توصیه های پر بهای شما.
پاینده باشید.

ایول! اولیش رو با اجازه بر می دارم!
خاطرم هست که شب بود و تب سرد خزان.
ولی دومیش از نظر وزنی جور تره. نمیشه جفتش رو بردارم آیا؟ خخخ اولی رو بیشتر دوست دارم ولی به نظرم باید رأی به دومیش بدم. آخجون از دیروز هرچی فکر کردم چیزی به نظرم نرسیده بود داشت حرصیم می کرد.
یوهو! ممنونم خیلی زیاد.

خاطرت نیست ولی شام سحر داشت عزیز!
پری پرپری ما شور و شرر داشت عزیز!.
چه دعاها که بکردم ولی افسوس نشد!
پریسای ما آدم ای عزیز!
باغ می سوخت! سحر عشق بهاران می سوخت!
اندرون بال پریس ما ای عزیز.
روح ویران من این قصه تماشا می کرد!
و جسمم آب زرشک میخورد ای عزیز.
خاطرم هست که شب بود، و تعب بود و خزان،
گرفتم یک جفت یا کریم ای عزیز.

سلام پرپر پرپر.
آفرین به تو که شاعر دورانی.
نیست چون تو شاعر ای پرپری.

و چه نیکوست که من از بیخ کنم از سرت پوست که هرچی بهت میگم به من پرپری نگو باز این اذیت کردنم رو داری دوست این ابراهیم مقصره که هرچی خرابکاری پیش میاد تقصیر اوست و من به حساب تو و اون ابراهیم و دیگه نمی دونم کی حسابی می رسم تا دیگه این مدلی بی مهار منو نخندونید الآن مادرم اینجاست وسط سبزی ریز کردن ماتش برده هرچی میگه واسه چی این مدلی وحشتناک داری می خندی نمی تونم جوابش رو بدم مادرم با خودش بلند بلند داره میگه خل شده باز و این رو به من میگه و تقصیر تو شده و خدا بگم چیکارت کنه کج شدم از خنده دارم می نویسم.
آخ خدا خفه شدم. ممنونم که اومدی کامبیز. خنده چیزیه که این روزها شدید و شدید و شدید بهش احتیاج دارم.
ایام صد درصد به کامت.

روز بود و شب شد و تاریک
دیگر هیچوقت روز نشد تار شد و تار ای عزیز
حال رو و ۲۰۰ برگ ترجمه کن طی دو روز
این شکنجهایست برای تو ای عزیز
حال که با این شعر آبروی شاعران را برده ام
بهتر است که با خخخ,خوخوخو,خی خی خی فرار کنم ای عزیز

لذت بردم از شعرت و امیدوارم حس و حال واقعی ات اینگونه غم بار نباشد

سلام آقا مهدی. این ها تمامش هست تقصیر ابراهیم و این کامبیز که باید کنم جفتشون را ریز ریز ترجمه هم آخ که بیچارهم کرد تمیز و دیگه از چه جنسی کنم ویز و ویز و من هم خخخ خوخوخ و همچنین خیخیخ و بقیهش رو بلد نیستم بعدا ادامهش رو می سرایم خخخ.
ممنونم از حضور عزیزتون آقا مهدی. منتظر داستان بعدی هستم.
همیشه شاد باشید.

سلام خانم کوچولو. خدا نخواد وسط بهار هیچ دلی پاییزی بشه عزیز! زندگی بهار و پایز داره و تمامش هم با همه. نمیگم سخت نگیر چون گاهی سخت میشه. ولی بدون این پاییز هم از هر جنسی که باشه شبیه همه روزها و شب های زندگی گذراست. تحملش کن تا سپری بشه دوستِ جوونم.
امیدوارم هرچه زودتر شاد و بهاری داخل محله ببینمت!
موفق باشی!

پریسای عزیییزم سلام. مثل همیشه بیییی نهایت عالی و دلنشین و زیبا بود. ولی واااای مگه پرپری رو دوست نداری آیا؟ آخه منم ی بار نمیدونم اینجا بود یا در تیم تاک که پرپری صدات کردم. یعنی الان باید به حساب منم برسی آیا؟ خخخ. نه دیگه نمیتونی. میدونی چرا؟ واسه اینکه تا بیای حساب منو برسی منم یه چیز خوبی میدم دستت که با کفگیر همش بزنی خخخ. پریسای نازنینم امیدوارم شادتر از این روزها ببینمت.

سلام مهرناز عزیزم. این پرپری خخخ داستان داره این ها خیلی بدجنسن شکلک شاکی و معترض و از این چیزها خخخ. وووییی نه به هم نمی زنم باز یادم انداخت به جان خودم هر زمان یادم میاد مورمورم میشه وووییی خداجونم وووییی خخخ! ممنونم از محبتت دوست من. این روزها هم میره. شبیه تمام سفید و سیاه هایی که پشت سر گذاشتیمشون. من بد نیستم عزیز فقط گاهی۱خورده خیلی بد میشم. شبیه دیروز که نفهمیدم چی شد۱دفعه واسه چند دقیقه به شدت زدم شونه خاکی جاده و شکر خدا این نوشتن مشغولم کرد تا تگرگ برطرف شد و به خودم اومدم و خخخ کلا حله عزیز. من مدلم اینه. از این عاقل تر نمیشم. از این دیوونه تر هم به نظرم دیگه نشه که بشم. ممنونم که هستی عزیز.
شاد باشی!

خاطرت نیست که پارسال همین موقع ها بود
خالق واژه پرپری من بودم عزیز
بدان و آگاه باش که تا ابد
قاتل پرپری، خود خودمم عزیز
سلام پرپری. قشنگ بود. لذت بردم از خوندنش. این قسمتش واقعا زیباست:
شبِ پایانِ سحر بود و من و خلوتِ یاد،
خاطرم هست که این شام سحر داشت عزیز، …
ولی یه چیزی رو یادت نره عزیز
امشب شب ۱۵ اردیبهشته عزیز
الفراااااااااااااار

سلام وحید. ایشالا بترکی عزیز. شبیه بادکنک بگی بامب عزیز. ایشالا به ورم دماغ مبتلا بشی عزیز. خاطرم هست که تو این پرپریِ گور به گوری رو گفتی بعدش بقیه هم گفتن عزیز. ایشالا رنگ موهات عوض بشه به قیافهت نیاد عزیز. امروز صبح۱۶اردیبهشته و من دستم بهت برسه۱۶قسمتت می کنم عزیز. این شکلی نمیشه تا نزنمش خیالم جمع نیست وحیییییییییید جون هرچی عروسکه وایستا۱دونه بزنمت وگرنه امروز روزم میره به فنا. خخخ شاد باشی عزیز!

ایول! ببین کی اینجاست! عموی خودمون! سلام عموجون! شکلک هوااااار از مدل غافلگیری های شلوغ خودم! معلومه کجا هستید عمو؟ دلمون تنگ شد واسه چی نیستید آخه؟ دعا چیزی نیست عموجان یکی از نوشته هام به نام دعایت کردم بود که زده بودمش اینجا و هم محلی ما خونده بودش و منظورش اون نوشته بود. چه خوشحال شدم اینجا شما رو دیدم! از ته دل! بیشتر ببینیمتون عموجان!
پاینده باشید!

پریسای مهربون از این همه لطف و محبتی که به من داری نهایت سپاس را دارم واقعا شرمندم میکنی عزیز.
در ضمن من فکر میکنم لئیم درست باشه که ظاهرا به معنی پَست و فرومایه باید باشه ولی لعین یعنی بسیار لعنت شده که بعیده در اینجور مواقع ازش استفاده بشه سعی کن از یک دیکشنری فارسی کمک بگیری البته اگر کوشش کنی که از واژگان پارسی بهره ببری که دیگه خیلی خوب میشه و مهمتر اینکه کوشش کن سروده های ملی و میهنی هم داشته باشی یادت و یادمون باشه که ما همگی فرزندان ایرانیم و نسبت بهش مسؤولیت داریم پس ایران و عشق به وطن سرلوحه کارهایت باشه. من اگه توان و توشه شما را در سرودن داشتم فقط از ایران و ایرانی میگفتم و میسرودم.
مهربان باشی مهرت افزون نازنین.

نظر لطف شماست عموجان. لعین. لعیم. خخخ واقعیتش عمو اون لحظه چنان از دستش حرصی بودم که لعیم جواب نمی داد دقیقا منظورم همین لعنتی و لعنت شده و از این چیزها بود خخخ لعیم۱جورهایی اون لحظه واسه تخلیه حرصم کم بود واسه همین بیخیالش شدم. در مورد ایران؟ اوخ عموجان این چیزها سواد شاعری می خواد که من ندارم. بلد نیستم آخه خخخ. گاهی که احوالاتم ابری بارونی تگرگی میشه۱چیزهایی می نویسم وگرنه من شاعر نیستم. باز هم ممنونم که اومدید. شکلک۱عالمه خوشحالی.
پیروز باشید!

لئیم و لعیم و لئین و لعین و خخخ آسمون و زمین جاشون اگر عوض بشه تقدیر در اون لحظه هایی که من داشتم این رو می نوشتم لعین بود تخفیف هم نداره اصلا نداره خخخ. شکلک درگوشی. عمو من هیچ زمانی واسه دیکته درس درست درمون نمی خوندم. یعنی به زور اگر کتاب رو شب دیکته باز می کردم۱دید بهش می زدم. نمی دونم واسه چی. انگار این املای بیچاره اقتدار لازم رو روی من نداشت. بد می خوندمش. کم می خوندمش. گاهی هم اصلا نمی خوندمش. خخخ۱دفعه رو خاطرم هست که از بس نخونده بودمش شدم نیم. خخخ واییی خداجونم راهنمایی بودم یا پنجم ابتدایی نمی دونم ولی شدم نیم. قاعدتا باید گریه می کردم چون درسم خوب بود ولی به جاش همراه بقیه خندم گرفته بود اون هم از چه مدل بدش. خوب چیکار می کردم این هم تک بود من گرفته بودم آیا؟ خنده دار بودش به من چه! حالا به کسی نگید بچه ها ندونن زشته! شکلک پایان درگوشی.
عمو اگر بدونم با غلط نوشتن هام شما رو بیشتر این اطراف می بینم داخل هر خطم۱جین غلط جا میدم. البته این غلطم عمدی نبود و۱عالمه ممنونم از شما که دیدیدش و آگاهم کردید. باید مواظب تر باشم و البته درسخون تر. ای کاش می شد برگردم عقب تا تمام دیکته های عمرم رو بیشتر بخونم بلکه کمتر غلط داخل دفترم ثبت می شد! ممنونم عموجان. از ته دل.
کامیاب باشید!

سلام عزیز جان. ببخش باز من دیر رسیدم. رفتم سر زدم خانمی ولی شکلک درگوشی. من هنوز دستم واسه کار با این بخش خصوصیه روون نیست واسه همین هرچی کردم نشد پاسخ واست بفرستم. به کسی نگی ها ضایه میشم. پایان درگوشی. همون کاری که کردی درسته خانمی به خوب جایی فرستادی من خودم هم یادآوری کردم و چشم باز هم یادآوری می کنم و ایشالا درست میشه.

سلام هم محلی بسیار مهربونم. چه عالی! تو هستی! این عالیه. خیلی نگذشته از زمانی که داشتم هم محلی های اینترنتی رو داخل ذهنم مرور می کردم به تو که رسیدم حس کردم مدت هاست ندیدمت. با خودم گفتم نکنه باهام قهری! ایول به حضور عزیزت!
ممنونم که اومدی.
همیشه شاد باشی! خیلی خیلی شاد!

سلام دوست عزیز. ممنونم از نظر لطف و از دعای قشنگتون. مگه میشه غم سراغ کسی نیاد! زندگی بدون غم نیست دوست من. غم اگر نباشه شادی بی معناست. شب اگر نباشه هرگز هیچ نگاهی تماشاگر طلوع خورشید نمیشه. توفان ها باید باشن تا آرامش مفهوم شیرین و عزیزش رو حفظ کنه. زندگی با غم و شادی هاش زندگی میشه. امیدوارم غم در هیچ دلی خونه نکنه و موندگار نشه! امیدوارم شادی ها در تمام دل ها از غم ها بیشتر باشن! امیدوارم همه زندگی ها سرشار باشن از طلوع و تماشا.
بسیار ممنونم از حضور شما دوست عزیز.
همیشه شاد باشید!

پاسخ دادن به پریسا لغو پاسخ