خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یک گلایه از بعضی دوستان و یه هدیه برای والدین نابینا

به نام خدا
درود بر دوستان عزیزم امیدوارم طاعات و عبادات همه شما مورد قبول خداوند باشه و هیچ مشکلی هم نداشته باشید. قبل از این که برم سراغ مطلب اصلی می خوام یه درد دل را با شما دوستان عزیز مطرح کنم و یه گله از یکی یا چند تا از دوستانی داشته باشم که نمی شناسم.
چند روز پیش توی خونه نشسته بودم متوجه شدم دوستان و همکاران صمیمی پشت سر هم زنگ می زنن و احوال پرسی می کنن بیشتر هم روی حال خانمم تاکید می کردن تا این که یکی از دوستان هیجان زده زنگ زد و گفت تو خوبی گفتم آره گفت خانمت چه طور؟ گفتم مگه زده به سرت؟ چرا شما این طوری حرف می زنید؟ گفت آخه بابا خبر نداری. گفتم جون بکن بگو چی شده؟ گفت توی تلگرام پخش کردن که تو زدی گردن خانمت را شکوندی و خانمت فلج شده خودتم الآن توی زندان هستی, گفتم جان من مگه کور را هم زندان می کنن؟ گفت مسخره بازی در نیار من هنوز توی شوک خبر هستم اتفاقا خانم نزدیکم نشسته بود دست دراز کردم گردنش را گرفتم و کشیدمش سمت خودم و گفتم بیار ببینم اون گردنت را شنیدم شکوندمش یکی محکم زد پشت دستم و گفت هوی این جوری که تو گردنم را کشیدی همین الآن شکوندیش گفتم خانم محترم این چه طرز حرف زدن با شوهر و سرورت هست؟ هوی یعنی چی؟ آدم با رئیس خانواده که این طوری حرف نمی زنه, می خوای بلند شم واقعا گردنت را بشکونم؟ دوستم که هنوز پشت خط بود گفت حالا بشکن بشکن راه ننداز تو مگه دشمن داری؟ گفتم دشمن فرضی زیاد دارم شاید یکی از این دشمنان فرضی نا جوانمردانه وارد عمل
شده خلاصه با سید یعنی همون دوستم خداحافظی کردم. ولی بازم از شوخی گذشته دوست عزیزی که این شایعه را پخش کردی واقعا با چه هدفی این کار را می کنی؟ چرا با آبروی خانوادگی من بازی می کنی؟ این کار را نکن عزیزم, از صمیم قلب آرزو می کنم خداوند به راه راست هدایتت کنه. اما جهت تنویر اذهان عمومی باید بگم من شدیدا عاشق تنها سرمایه های زندگیم هستم. من اگر عاشق بچه هام هستم دلیلش این هست که شدیدا عاشق مادر اون ها هستم و بدون اغراق بگم افسانه را بیشتر از آرتیمان و آرتین دوست دارم من راستش را میگم بنده هفت سال پیش که با افسانه خانم ازدواج کردم به اندازه الآن دوستش نداشتم و این عشق به تدریج در قلبم ریشه کرد نمیگم دعوا نمی کنیم نمیگم بحث نداریم نمیگم من مثل اکثر مردان لر مرد سالار نیستم ولی با وجود تمام این قضایا شدیدا عاشقانه هم دیگه را دوست داریم و این دوست داشتن را هر روز به هم دیگه یاد آوری می کنیم بعد از هفت سال هر روز بهش میگم دوستت دارم اون هم به من میگه. خانمم طوری بچه ها را تربیت کرده که اگه هر کدوم روزی بیست بار من را نبوسن اون روز واسه اون ها شب نمیشه. آرتین دو ساله فقط می بوسه ولی آرتیمان تقریبا هفت ساله روزی چند دفعه میگه بابا عاشقت هستم و دوستت دارم خدا و خانمم را شاهد می گیرم که تمام صحبت هام راست و صادقانه هست البته مهم نیست کسی باور بکنه یا نه مهم نیست کسی شایعه پخش کنه یا نکنه مهم این هست که من دارم زندگی می کنم و با این که مشکلات اقتصادی ما زیاد هست ولی باز هم با هم خوش هستیم و اما اصل پست و مطلب.
راستش آرتیمان و آرتین شدیدا اصرار می کنن که براشون شب ها قصه بگم یعنی آرتین جدیدا متقاضی شده چون هنوز درست نمی تونه حرف بزنه ولی از مدت ها پیش واسه آرتیمان این کار را انجام می دادم البته بین خود مون باشه مامان بچه ها هم به شدت طالب قصه هست و هر شب که قصه میگم سه تایی با قصه من به خواب میرن. خلاصه بعد از مدتی قصه ها ته کشید کار به جایی رسید که کم آوردم و قصه های قبلی را دست کاری می کردم و قصه های جدید می ساختم و تحویل شون می دادم. دیدم این طوری فایده نداره. اومدم توی کتاب خونه های نابینایی گشتم و کلی قصه توی کتاب خونه برلین پیدا کردم با کلی بدبختی اون ها را دانلود کردم و اون ها را گلچین کردم و اسامی اون ها را به فارسی نوشتم. حالا هر روز یه قصه را گوش میدم و شب تعریفش می کنم این کار دو تا حسن داره اول خواب بچه ها تنظیم میشه دوم مهر و علاقه بچه ها به من بیشتر میشه. راستش را بخواهید اگر هزار سال دیگه هم بگذره و دنیا از این مدرن تر هم بشه, اگر به جای تبلت آیپد وسایل پیشرفته تری بیاد, بنده باز هم به آثار تربیتی قصه گویی والدین اعتقاد دارم. اصلا بگذارید یه مطلبی را صادقانه بگم بنده با وجودی که 38 سال دارم هنوز هم بعضی وقت ها دوست دارم یکی شب ها واسم قصه کودکانه بگه. نمی دونید به چه آرامشی دست پیدا می کنم. هر وقت می خوام اعصابم راحت بشه قصه کودکانه گوش میدم.
به هر حال من بخشی از این داستان ها را در یک بسته قرار دادم امیدوارم شما هم استفاده کنید. توضیح این که این بسته 340 مگابایت حجم داره و شامل 71 داستان هست و اکثر اون ها را گوینده های واقعا ماهری خوندن در همین جا هم جا داره از زحمات مسئولان شهید احمد سامانی اصفهان تشکر کنم مدرسه شهید احمد سامانی اصفهان واقعا در این رابطه سنگ تموم گذاشته و با انتخاب داستان ها و گوینده های خوب واقعا جایی برای انتقاد نگذاشتن. ضمنا اگر دیدم استقبال خوب هست بقیه داستانها را هم اینجا قرار میدم. لینک دانلود فعلا خدا نگهدار.