خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

محمد حسین قاسمی را از یاد نبریم، ابتدا تسلیت کردستانم

درود به عاشقان و زیبا اندیشان.

بیش از یک هفته از حادثه جانکاه و دلخراش سوختن مسافران اتوبوس سنندج تهران می‌گذرد ولی هرگاه یادش می‌افتم و الآن که می‌نویسم، به شدت گریه میکنم.
تصور کنید، ۱۱ نفر مرد، زن و بچه در آتش بسوزند، فریاد بزنند، ذره ذره کباب شوند و بوی گوشت فضای بلوار را پر کند.
آن هم بخاطر بریدن ترمز تانکر حامل فراورده‌ی نفتی.
زدن تانکر به اتوبوس تازه از ترمینال خارج شده، تانکر را منفجر کرد و اتوبوس را در کام آتش فرو برد.

برای یک بار هم که شده، خدا را شاکرم که صحنه اجساد سوخته برادران و خواهرانم را ندیدم.
مثل همیشه در حوادث این چنینی، پلیس ضد شورش زودتر از آمبولانس و آتشنشان سر رسید.

بگذریم، به محمد حسین قاسمی بپردازیم.

امسال بهار ۶ فروردین رفتم روستای چم طاق واقع در باغ بهادران لنجان اصفهان.
خانه محمدحسین در این روستای حاشیه زاینده رود قرار دارد که بسیار مردمان مهماننواز و با صفایی هستند.
شرح ماوقع در یک فایل جداگانه محفوظ است و اگر تنبلی بگذارد، منتشر خواهم کرد.

میخواهم گله کنم که مثلا ما همنوع هستیم و از یک خانواده ولی افسوس که از حال همدیگر خبر نداریم.
از خودم شروع کنم، بیش از یک ماه است که متاسفانه در اثر افتادن، دست محمدحسین در قسمت آرنج شکسته و خورد شده.
من از این اتفاق تا چند روز گذشته اصلا خبر نداشتم.
وقتی خبردار شدم، کلی شرمنده شدم که یعنی دوستم در خانه افتاده و من خبر ندارم؟
اکنون که شرایط روحیش یه ذره خراب شده و از کامپیوتر و ارگ فاصله گرفته، بیایید با کمک همدیگر بهش روحیه بدهیم تا به محله و تیمتاک برگرده و از هنر نوازندگیش استفاده ببریم.
لازم به ذکره استاد تنبک و تینپو نوازی نیز هست.
برای بهتر شدنش بهترینها رو آرزو کنیم و توی کامنت‌دونی ازش بخواهیم که به محله و تیمتاک برگرده.

۳۸ دیدگاه دربارهٔ «محمد حسین قاسمی را از یاد نبریم، ابتدا تسلیت کردستانم»

خب کامبیز هرچی توی این کامنت اتفاق افتاد پای خودته، آخه مرد حسابی هفت صبح پست زدی منم صبحونه نخورده باید جواب تو رو بدم. اولا بابت حادثه سنندج تسلیت میگم و اصلا و ابدا نمیشه با این یه فقره شوخی کرد. اما دیروز که فهرست مقصرهای حادثه رو دیدم از ترس اینکه نکنه خودمم توی لیست باشم کامل نخوندمش. از بس طولانی بود و همه توش بودند.
اما درمورد محمدحسین، من نمیشناسمش اما یه سوال واسم پیش اومده. کسی که از کامپیوتر فاصله گرفته رو چطوری میشه با کامنت به محله برگردوند؟ کامبیز، قربونت برم، فدات بگردم، یه ذره سطح توقعاتت رو با واقعیات این دنیای فانی تطبیق بده. واقعا من چطوری با یه کامنت محمدحسین رو که از کامپیوتر دور شده به محله برگردونم؟ یعنی اول باید خودش برگرده بعد من برش گردونم دیگه. ضمنا، خداحافظ.

سلام دکتر.
خشت اول چون نهد امید کج
تا انتها میرود کامنت کج.
عزیزم من دیشب پست گذاشتم ساعت ۹ صبح هم سر زدم نبود.
حالا نمیدونم دقیق کی باید تو صبحانه بخوری!
خواستی بذار شب.
در پتیشن امضای زیادی جمع میشه آخرش شیکوپیک میذارن جلو رییس جمهور.
تو هم امضا کن خودم انتقالش میدم به محمدحسین.
فدا مدا

بهت سلام نمی کنم و فقط آن حادثه جانکاه را تسلیت میگویم. با توصیفی که کردی بی اختیار چشمهایم خیس شد. خدا رحمتشان کند.

تا اصفهان و باغبهادران آمدی و خوب کردی پیش من نیومدی و امیدوارم محمد حسین عزیز هم هر چه زودتر شاد و شارژ برگرده

سلام هم میکردی باور قلبیم اینه که مخت مشکل داره.
تا گفتم اصفهانم قهرمان داستانت از همسرش جدا شد یکی دیگه رو گرفت.
اگه به زور مهمونت میشدم احتمالا الآن جنازه قهرمان در سوریه غذای سگها میشد خخخخ.دوستت دارم

سلام. ابتدا، حادثه ی کردستان رو به تو و همه ی کرد زبان های محله تسلیت میگم. راجع به محمدحسینم باید بگم که صرفا میتونم براش آرزوی سلامتی داشته باشم. همین. یادمه آخرین باری که باهاش حرف زدم، بعد از شب آواز شماره ی ۵ بود که با وجود این که مهمون داشتم درخواستش رو پذیرفتم و ۵دقیقه برای حرفاش گوش شدم. یادمه که از جوی که توی تیمتاک بر علیهش درست شده بود به شدت ناراحت بود. وقتی که برای پی بردن به صدق کلامش چشم و گوشم رو بیشتر باز کردم، دیدم که حتی عزیزانی که باید این جو رو مدیریت میکردن، خواسته یا ناخواسته وسط گود بودن. بگذریم! من نه قاضیم که خواسته یا ناخواسته بودن این حرکت رو مشخص کنم، و نه توی این زمینه محققم که بخوام برای قصور و یا عدم قصورش برای درست شدن این جو تحقیق کنم. اما یه نکته رو خوب میدونم. این جو شوخی یا جدی! هرچی که بود، حسابی اذیتش کرد.

سلام!
برای محمدحسین که کاری جزء آرزوی بهبودی هرچه زودتر نمی‌تونم بکنم. اما جای بسی افسوس داره که برای تو هم کاری نمی‌تونم بکنم. ستون طنزت که پرید. حالا هم که بعد از مدت‌ها یه مطلب نوشتی میگی کسی که از کامپیوتر فاصله گرفته رو با کامنت به جمع خودمون برگردونید. مگه میشه؟ مگه داریم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام اول تسلیت به همه ی کرد زبانهای عزیز و مخصوصا مردم غیور و دلاور کردستان.
دوم محمدحسین. اگر پیداش کردی بگو من که خیلی منتظرش شدم که بیاد چون توی کافه شادی موسیقی زنده ی برنامه رو اون به همراهی بعضی از دوستان انجام میداد. الان هم منتظرم که برگرده و باز هم موسیقی زنده ی برنامه رو اون و شادمهر عزیز دو تایی انجام بدهند.
براش آرزوی تن درستی و حالی خوش میکنم..
اما برای تو هم شِفای عاجل از خدا طلب میکنم که وقتی یکی توی یک مکانی نیست ما با کامنت چطور برگردونیمش؟
به هر حال امید که برگرده واقعا. چون دوست بسیار خوبی برای من هست و کمک بزرگی برای اجرای برنامه های من.
فعلا بدرود

سلام
اول بابت حادثه سنندج متاسفم و به همه تسلیت میگم. جالبه هر روز که چشماتو باز میکنی یه خبری از یه جایی هست.
آتشسوزی پلاسکو ,زلزله کرمانشاه و حالا هم. و خیلی چیز هایی که شاید من نبودم و شاید هم بودم و یادم نیست.
من هم آقای قاسمی رو نمیشناسم ولی امید وارم هرچه زودتر حالشون خوب بشه و به محله برگردن.

سلام .
از آنش سوزی نگو که از اتوبوس جز چهار چوبش چیزی نمونده بود. اتوبوس شده بودد چند تکیه آهن . خدا میدونه چی کشیدن و بدتر از قربانی ها خانواده هاشون هستن که داغ دلشون همیشه سوزانه .
محمد حسینم بیار توی محله باهاش آشنا بشیم . شاید فامیل هم درومدیم باهاش هههه

سلام به دوستان عزیز و مخصوصا ممد قاسمی بامزه ی خودمون!
چیه کامبیز؟ یه جوری عنوان کردی که واقعا ترسیدم!
این چه طرض نوشتنه؟ یه لحظه خیال کردم ممد بنده‌خدا دور از جون فوت کرده! چرا اینجوری فکر کردم؟ چون نوشتی: از یادش نبریم و تسلیت به خاطر تصادف و اینجور چیزا.
میتونستی یکیشو عنوان کنی. یا ممد رو از یاد نبریم، یا تسلیت به خاطر حادثه ی تصادف اتوبوس سنندج و تانکر نفتی عراقی.
به هر حال، منم این حادثه ی تلخ و البته تکرار مکررات داغی که چند ساله توی این مملکت بر دل ملت نشسته، تسلیت میگم.
حالا اینجاست که باید ممد رو از یاد نبرم! از اینکه متاسفانه دستت آسیب دیده، خیلی ناراحت شدم! ایشالا که هرچه زودتر خوب میشی و میچسبی به ارگ و سیستمت و بازم میای برامون آهنگ میزنی و حالشو میبریم!
چون منم وضع روحی دلم بهتر از شکستگی دستت نیست، درکت میکنم و از خدا شفای عاجل برات خواستارم.
موفق و شاد باشید!

سلام
من هم این حادثه رو تسلیت عرض میکنم. و برای بازماندگان از خداوند طلب صبر می نمایم.
اتفاقا این مدت برام سؤال بود که چرا جناب قاسمی رو تو تیمتاک نمیبینیمشون. امیدوارم هرچه زودتر خبر بهبودی ایشون رو بشنویم. و باز هم ایشون رو با همون روحیۀ شاد ببینیم. ولی هنوز این مسئله حل نشده که چطور کسی رو که از کامپیوتر فاصله گرفته میتونیم با یه کامنت برگردونیم؟!!!!!!!!!!!!! لابد یه راهی داره خب! خب اگه با کامنتای ما ایشون برگشت که هیچ وگرنه کامنتمو پس میگیرم خخخ. ولی أَیُّه الکامنت دهندگان و ندَهَندگان برای شفای عاجل نویسندۀ این پست هم دعا کنیم بد نیست!

درود بر تو کامبیز. حادثۀ دلخراش کردستانو باید به گیتی تسلیت گفت. تو می‌گی ۱۱ نفر درگذشتن، ولی من موثق شنیدم تا ۲۷ نفرم تخمین زدن، خلاصه که عجیبه، تا بوده بیگناه تاوان داده. و اما محمدحسین، واقعا شوکه شدم، اصلا نشنیده بودم، اولش که تو جریان محمدحسینو با فاجعۀ کردستان در هم آمیختی گفتم شاید تشابه اسمیه و ما یه محمدحسین قاسمی دیگه هم داریم که احتمالا کرده و منم نمیشناسمش و خدای نکرده تو تصادف صدمه دیده، بعد که حرف از چمتاق زدی، در همون اول فکر کردم نکنه درست همون وقتا محمدحسین خودمون اومده سنندج پیشت و داشته بر میگشته که …. ولی خب، توضیح که دادی خیلی تعجب کردم، من مدت مدیدیه که نمیام تیمتاک، اینه که نمیدونم چه خبره؟ ولی محمدحسین بسیار پسر مشتی و با معرفتیه. اگرم کسی واسش حاشیه ساخته باشه شاید خودش مشکل داشته. بعدشم محمدحسین مرد روزای سخته، حتما از قول من بهش بگو: «دادا! تو که ورد زبونت شخصیتهای با اراده فیلمهای قدیمی بودن، هی مست! پاشو وایسا! عادل زمین نخورد که تو خدای نکرده بخوری.» همینو بی کم و کاست به گوشش برسون. دمت گرم و سرت خوش باد.

درود کامبیز.
کاش به جز افسوس و تسلیت میشد برای از دست رفته های حادثه آتش سوزی کاری کرد!
و اما من من حتی چند باری هم تو تیمتاک پرسیدم که چرا محمدحسین دیگه تیمتاک نمیاد ولی جوابی نگرفتم!
از طرف من بهش بگو بیاد محله و تیمتاک و هر مسئله ای که باعث فاصله گرفتنش از ما شده رو مطرح کنه و
تلاش کنه که مشکلات حل بشن و قطعا کمکش می کنیم.
راستی عنوانی که انتخاب کردی خوب نبود، من هم فکر کردم محمدحسین خدای نکرده فوت کرده!

درود!
حادثه خبر نمیکند
من هم تسلیت خود را از این تریبون به کردهای عزیز و بازماندگان حادثه ی دلخراش سنندج اعلام میدارم
ای کاش این کامی بدیومن و بدقدم در آن اتوبوس یا آن حوالی حضور داشت و قدم نحسشو به چمتاق نمیگذاشت و باعث شکسته شدن دست محمدحسین قاسمی نمیشد خخخخخخخخخخخخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
البته از قدیم یه ضرب المثل هست که میگن از دعای گربه کوره بارون نمیاد و ای کاش من به درد عمم میخوره خخخخخخ
امیدوارم همیشه شاد و خندان باشید
خب من برم و الفرارررررررررررررررررررررررررررر!

آخ متاسفانه خیلی دیر رسیدم، من هم این حادثه جان گداز رو به تمام کرد زبان های عزیز تسلیت میگم و از خدای بزرگ برای محمدحسین شفای عاجل میطلبم، کامبیز کار تو که از شفا گذشته خخخ حتی خدا هم کاری ازش بر نمیاد خخخ. شااااد باشی شوخی کردم

دیدگاهتان را بنویسید