خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بیایید تو می خوایم با هم بریم بیرون

سلام سلام و صد سلام ب هم محله ای های گل.
حالتون چه طوره؟ امیدوارم سالم و سر حال باشید.
توی اولین پست تصمیم بر این شد که من شما رو با یه سری تجربه های شخصیم آشنا کنم.
برای همین سعی کردم برم بیرون و یه روز از زندگی خودم رو ضبط کنم و توی این فایلها یه چند نکته ای رو راجع به جهتیابی و رفتن یه نابینا از خونه بیرون برای انجام کارای شخصیش توضیح بدم.
این پادکست توی سه بخش تقدیمتون میشه که بخش اولش از شروع رفتن من از خونه بیرون تا رسیدن من به مرکز شهر. بخش دوم یه گشت و گذار کوچولو توی مرکز شهر و گرفتن پول از عابر بانک و گشتن دنبال یه چیزی برا خوردن.
بخش سومم یه گشت کوچولو توی فروشگاهه و خرید چند تا چیز میز. این پادکست اصلا چیز کاملی نیست و صرفا یه انتقال تجربه ی کوچیکه. هدف از این کار شروع انتقال تجربه های مشابه بین ما هممحله ایهاست. پس ازتون خواهش می کنم اگه حوصله کردین و این پادکستو گوش دادین بیاین و راجع بهش صحبت کنین و بدیاشو بهم بگین سوال بپرسین پیشنهاد بدین و خلاصه بذارین به وسیله ی این یه کار قشنگ رو با هم شروع کنیم که شاید یه کوچولو بتونه به یه کسایی کمک کنه. پس منتظرتون هستم. حالا میریم سراغ لینکهای دانلود.
بخش اول که مربوط به رفتن من از خونه تا مرکز شهر هست رو می تونین با حجم تقریبی 24 مگابایت از

اینجا

دانلود کنید.
بخش دوم که مربوط به گشت و گذار من توی مرکز شهر هست رو می تونین با حجم تقریبی 28 مگابایت از

اینجا

دانلود کنید.
و نهایتا بخش سوم که مربوط به فروشگاه و تشکیلات مربوط به اون هست رو هم می تونید با حجم تقریبی 78 مگابایت از

اینجا

دانلود کنید.
دوستون دارم خیلی خیلی زیاد.

۷۳ دیدگاه دربارهٔ «بیایید تو می خوایم با هم بریم بیرون»

هُی!
من قسمت اولشو گوش کردم و لذت بردم. از همین تریبون از نقش آفرینی در نمایش هم کمال تچکر مندی خودم را اعلام میدارم! خخخخ.
یعنی اگه تو ایران بود ۶۶ تا موتوری رد شده بودند در این تایم. یه دونه باشه، گرازه باشه. ههههه
برم قسمت بعدی که فکر میکنم جذابتر هم باشه.
تنکیو تنکیو!

مررررررررررسی خانوم مظاهری از لطفتون به من. واااااااای آره دقیقا. خخخخخخخخخخخ.
کاملا میدونم که شما هم دختر مستقلی هستید. ازتون تقاضا دارم که بیایید و از تجربیاتی که دارید برامون بنویسید و نظرتون درباره ادامه دار بودن چنین پادکستهایی رو بگید.

سلام احمد. اول از همه۱ایولِ آتیشیه چندین آتیشه به حضورت در اینجا که حسابی شارژم کرد. بعدش هم که من هنوز پادکست هات رو گوش نکردم اما تجربه توضیح دادن هات رو داخل تیمتاک دارم و باید بگم از نظر من خیلی خوب میشه از روی توضیحاتت موقعیت رو مجسم کرد و خلاصه اینکه من می تونم حسابی ازت یاد بگیرم.
خیلی خیلی خوشحالم که اینجا می بینمت. بیشتر ببینیمت.
بدجوری شاد باشی!

سلام سلام پریسا خیییییییلی خوشحالم کردی که اومدی اینجا برام نوشتی مرسی از لطف زیادت به من تو واااااااقعا به من لطف داری. امیدوارم گوش بدی و کم و کاستیهامو بهم بگی بدون که هر وقت توی تیمتاک میبینمت کلی ازت انرژی میگیرم بعدشم اگه قابل باشم و بتونم کاری بکنم چرا که نه حتما. بازم مرسی ازت دختر با انرژی

سلام تینا خانوم. هیچ وقت تا حالا به فکرش نیفتادم که این کارو بکنم. ما توی بچه ها خیلی کسایی رو داریم که خیلی خوب میتونن پادکست بازی ضبط کنن من فکر نمیکنم فرد خوبی برا این کار باشم. مرسی ازت که اومدی.

قسمت دوم رو گوش کردم و اصلا هم لذت نبردم چون پر از خوراکی بود و من اینجا ضعف کردم ههههه.
ولی واقعا جالب بود. نظرم به ادامه هست. من که اگه بخوام ضبط کنم جدای از نوچ نوچ کردناشون فیلمم رو هم میگیرن میذارن تو شبکه ها، زیرش هم مینوسن آخی! دختره کوره با خودش هم حرف میزنه خخخخخخخخ.
ولی واقعا عالی بودند. چیزی که آدم رو بیشتر جذب میکنه حوصلشون برای کمک کردن و خنده رو بودن اکثرشونه.
مثلا همین خانمی که روی صندلی چرخدار بود با وجود محدودیتش بازم دست از کمک نکشید.
البته مردم ما هم واقعا دلسوز و کمک دهنده هستند ولی تا اطلاعات جد و آبادتو نپرسن و کجا میری و کی برمیگردی رو، رهات نمیکنند خخخ.
مرسی مرسی ایشالا که شاد باشید هرجا که هستید. با کمی استراحت میرم سراغ قسمت سوم.

آره متاسفانه این توی مردم ما تا حدودی هست و طول میکشه تا درست بشه. درباره ی مردم هم باید بگم که ببین اینا آدمهایی هستن که به یک آدم نابینا به عنوان یک فرد که نیاز به کمک داره نگاه میکنن نه از دید ترحم. مردم ما هم واقعا دلسوز هستن ولی دو تا مسئله هست یکی این که کمکهای مردم ما بیشتر وقتا از روی ترحمه و مسئله ی بعد اینه که همیشه همه میگن توی اروپا هیچ کس به آدم محل نمیده و مردم کاری با هم دیگه ندارن و براشون خیلی مهم نیست که چه اتفاقی دور و اطرافشون میفته. ولی واقعا اینطوری نیست و همیشه در همه جا انسانیت پیدا میشه. بازم مرسی ازتون

سلام احمد. هر سه تاش رو گوش دادم.
واقعا عالی و بینقص بود.
اما برای اینکه ما بتونیم از نحوه ی عصا زدن و راه رفنت الگو بگیریم، سعی کن بدن خودت و کلا پئزیشن خودتو وسطِ ریکوردر قرار بده که شنونده بتونه واکنشهای شنیداریش رو قشنگ جای خود خود تو بذاره. تو این سه تا فایل، شنونده تو رو کنار خودش حس می کرد که باید برای درک بهتر، تو خود شنونده باشی.
اگه بد توضیح دادم بگو تا تو تیم تاک عینی برات توضیح بدم

سلام بهنام جان. حرفت کاملا درسته ولی من یه مشکلی دارم اونم ریکوردرمه ریکوردر من مدلش جدید نیست و به خاطر همین من حسابی با باد به مشکل میخورم همیشه. چون باد که توی میکروفونهای ریکوردر میخوره من حالت استریویی صدا رو از دست میدم. ولی چشم حتما سعی میکنم یه فکری برا حل این مشکل بکنم. دعا کن یه کم پول گیرم بیاد که بتونم یه زوم بخرم اون وقت دیگه همه چی حله. مرسی از لطفت دوست عزییییییزم.

سلام. بنظرم بچه ها خیلی بی انصافی میکنند در مورد مردم ما. من تو ساری زندگی میکنم! از ۱۸ سالهگی عصا میزنم، و شهرهای مختلف رو هم رفتم. منتها مردم ما ادعای فرهنگ ندارند مثل شهرهای بزرگ، اما اونقدر هم بیفرهنگ نیستند! شخصا شده با داشتن ظاهری تمیز چون نمیبینم گدا تشخیص داده بشم و تو دستم هم بخوان پول بذارن، اما، یک درصد مردم اینطورین! فقط یک درصد. اون هم به خاطر بد عمل کردن بعضی از ماهاست. بسیاری پیر زن و پیرمد بیسواد تو شهرم دیدم که خیلی با شعور و با فرهنگ بودند. تا حدی که من تعجب میکردم. بنظرم بیاییم اینقدر بی انصاف نباشیم.

سلام آقای حسینی. من شخصا نظرم به هیچ وجه این نیست و نبوده که مردم ما بیفرهنگند. هیچ کسم اینو نگفت تا اونجایی که میدونم من شخصا گفتم که مردم ما بیشتر کمکهایی که میکنن از روی ترحمه فقط همین وگرنه کسی نگفته که مردم ما بیفرهنگند. مرسی از شما به خاطر وقتی که گذاشتین

پولشو بده میام! خخخخخخخخخ
خب من پادکست سومتو دارم گوش میدم: اگه من یه چیو دوست داشته باشم صد بارم که گوش بدم کمه خخخخخ
بعضی شیشه ها عجب صدایی دارنا, توصیفش میکردی خب خخخخخخخخخخ
ماهی رو باحال خوردی اما ازش متنفرم خخخخخخخخ
برم بقیشو گوش بدم
خیلی حرف میزنم؟ میدونم. نمیدونم چرا رسمی بلد نیستم صحبت کنم با طرف جوری حرف میزنم که انگار خیلی میشناسمش

سلام احمد جان.
توی پرانتز، یه جوری گفتم احمد جان انگار که چندسالی هست که هم دیگه رو میشناسیم.
خب، از این‌جا شروع کنم که اون ماهی رو به نظر با وضع بدی نخوردی.
احساس کردم که مثل بعضی ها با دو دست توش شنا نکردی. میدونی تا یه حدی میشه غذا رو با دست خورد. به نظرم تو هم قبول داری که میشه با دست اما تمیز خورد.
اما، امان از دست بعضی ها که خیلی بد میخورن.
در مورد این که گاهی اوقات ما گیج میشیم که کجا هستیم اول باید به یه خاطره اشاره کنم.
خب، همون‌طور که احتمالا میدونی توی شهر شیراز یه پایانه نزدیک شاه چراغ هستش که من داشتم پیاده طرفش میرفتم که یه دفعه شروع به گیج زدن کردم. خیلی راحت getThere رو روشن کردم بهش گفتم کجا هستم؟
اونم بهم گفت.
خب چرا تو از برنامه های GPS استفاده نکردی؟
دقت این برنامه ها اون‌جا چقدره؟
این‌جا که خیلی تعریفی نیست.
توی فروشگاه هم قشنگ بود که گفتی آروم راه برید و بعدش خوردی به قفسه هم خندیدم هم آموزنده بود. اگر مثل بعضی ها تند راه میرفتی معلوم نبود چه بلای سرت می اومد.
یه سوال دیگه. اگر کارتد گم بشه خطرش بالا نیست که یکی از کارت تو برای خرید استفاده کنه؟
بحث امنیتش چجوری هست؟ توضیح میدی برام جالبه.
در پایان فقط میتونم بگم عالی بود. یه فایل آموزنده و مفید رو گوش دادم و ازش خیلی چیز‌ها یاد گرفتم.
ممنون.

سلام مهرداد جان.
این چه حرفیه عزیز مرسی که منو قابل میدونی. خُب ببین آره دقیقا در مورد ماهی حق با توه واقعا میشه این کارو کرد و همونطور که اونجا هم گفتم میخواستم به اینجا برسم که خیلی نباید تو بعضی از مسائل سخت گرفت خیلی از ماها چون یه سری مسائل رو سخت میگیریم ممکن خیلی جاها از خوردن خیلی چیزا صرف نظر کنیم مثل کیک تولد که بیشتر بازش نمیکنم دیگه.در مورد برنامه های جی پی اس هم باید بگم که برنامه های خوبی اینجا داریم که بعدا راجع بهش توضیح میدم توی یه پادکست ولی اونجا چون فکر نمیکردم که خیلی از مسیرم دور شده باشم از نرم افزار استفاده نکردم میدونی چون فاصله خیلی زیاد نبود و بهترین جی پی اسها هم تو فواصل کم خیلی خوب نیستن.
در مورد کارت هم باید بگم که چرا اگه گم بشه هرکی پیداش کنه میتونه باهاش خرید کنه ولی با استفاده از قابلیت NFC کارت فقط میشه تا صقف ۱۵ یورو پرداخت کرد بنابر این اگه گم بشه و زود اقدام کنی ممکنه خیلی چیزی رو از دست ندی ولی باید بازم در این مورد تحقیق کنم نکته ی خیلی خوبی بود مرسی ازت.
منم واقعا ازت ممنونم که وقت گذاشتی و فایل رو گوش دادی خیلی خیلی مرسی داری.

سلام جالب بود چندتا سؤال
۱ این که تاکید میکردی که اینجا هم تقریبا همون امکانات اونجا رو داره و خیلی هم ماشینی نیست حد اقل شهرهای نسبتا کوچیکش میخوام بدونم که کلا از نظر امکاناتی که برای نابیناها هست چه فرقهایی با اینجا داره؟
و چرا اونجا رو برای اقامت انتخاب کردی؟ و این که امکانات شهرهای بزرگش چجوریه؟
خب البته فرهنگ خوب و جا افتادن خیلی چیزها مثل دست زدن به اجناس خیلی عالیه! این طوری که من فهمیدم خیلی چاله چوله هم نداره!
۲ اگه فقط انگلیسی بلد باشی اونجا به مشکل میخوری؟ چند درصد مردم اونجا انگلیسی میدونن؟ البته باز هم بگم که این که یه کارگر هم اونجا انگلیسی میدونه عاالیه!
۴ اون دو نوع آب پرتقال که میگفت با هم چه فرقی داشت خخ یکی Orange juice بود اونیکی هم شبیه همین بود اما انگار فشرده تر بیان میشد.
و آخرین نکته که برام این شادی مردم اونجا جالب بود حتی قریبه ها هم مثل آشناهای اینجا سلام و علیک میکردن البته باز هم از یه پادکست نمیشه داوری کرد خیلی هم شکلک غرب زدگی نگیرم خخ
به هر حال عااالی بود.

سلام سلام. ببین سوالی که در مورد امکانات میپرسی جوابش واقعا قابل نوشتن نیست خیلی طولانی میشه توضیحش که سعی میکنم یه موقع یه فایلی در این مورد ضبط کنم حتما.
این که چرا اینجا رو برای زندگی انتخاب کردم. باید بگم یکی از مهمترین دلایلش مردم هلند هستن که بینظیرن واقعا مهربون و فوق العاده هستن این مردم. البته باید بگم که من اصلا و اصلا قصد مقایسه با مردم خودمون رو ندارمااااااااا.
در مورد زبان هم باید بگم که اگه انگلیسی بلد باشی کاملا میتونی اموراتت رو بگذرونی و اصلا به مشکل نمیخوری ولی به هر حال آدم هرجا که میره باید زبون اونجا رو یاد بگیره تا بتونه ارتباط بهتری با مردم برقرار کنه و بیشتر تو جامعه قاتی بشه.
خخخخخخخخخخ. در مورد آب پرتقال باید بگم خودمم نفهمیدم منظور یارو چی بود ولی از اونجایی که داشت میرفت به سمت میوه ها حس کردم که میخواد بهم پرتقال بده برای همین من دوباره گفتم که نه من اورنج جوس میخوام.
و این که مرسی ازت ممنونم که وقت گذاشتی

سلام و درود بر آقا احمد گرامی
خب فعلاً زدم برا دانلود شدن
میگم چه جالب آخه منم شاید قرار باشه بعد از دفاع از پایان نامه از ایران خارج بشم و احتمالاً بیام آمستردام حالا تا ببینم چی میشه ولی اگه شد و اومدم حتماً خوشحال میشم با تو دوست خوبم هم صحبت بشم فقط مشکلاتم یه کم زیاده اولیش پایان نامه دومیش زبان ولی خوشبختانه چون داداشم اونجاست شاید کمتر اذیت بشم
به هر حال مرسی بابت این پست
روز خوش

سلام وقت خوش. اون روز نشد که خوب تشکر کنم اینجا وظیفه خودم میدونم که یک تشکر ویژه داشته باشم از خدمتتون. سفر و تجربه بسیار بسیار لذت بخشی بود به ویژه که من و خیلی از دوستان شاهد زنده این تجربه بودیم و دیگه جای کمترین شک و تردیدی در این استقلال باقی نمیمونه.. به خوبی روشن بود که انرژی زیادی خرج کردید از یک طرف به کار های شخصی خودتون میپرداختید و از طرف دیگر با ما هم کلام بودید و به پرسش های ما پاسخ میدادید تنها میتونم بگم که شهامت و تمرکز شما سوتودنی و قابل تحسین هست. لطفا باز هم ما رو در تجربه هاتون شریک کنید ممنون میشم اگر قبلش اطلاعرسانی هم بشه چرا که مشاهده زنده لذت دیگری دارد باز هم سپاس پیروز باشید

سلام خانوم زارع واقعا از شما ممنونم واقعا نسبت به من لطف دارین امیدوارم تونسته باشم کار کوچیکی انجام بدم که برام افتخار بزرگیه حضور شما و تک تک دوستای گلم اون روز باعث دلگرمی بود و به من انرژی و انگیزه میداد بازم از لطف زیادتون به خودم واقعا تشکر میکنم.

تو کامنت بچه ها بالا برید هست بی انصافیشون نسبت به مردم. ضمنا، اینکه چون اونجا اروپاست پس مردمش بی ترحم کمک میکنند و اینجا با ترحم، بنظر من اصلا منطقی نیست. ضمنا اینکه تو افکار مردم هر کجا چی میگذره، شخصا که علم غیب اگه ترحم باشه، پشتش عشقه عشق. و اینکه چون نمیدونن چی کار باید بکنند ما فکر ترحم میکنیم. این رو برای بچه های ایران نوشتم که دلسرد نشن و بیان بیرون هدفم بحث نبود با شما.ندارم که بفهمم کی کمکش از روی ترحمه کی بی ترحم. اما اون هم ک

سلام من کامنتها رو چک کردم و تا جایی که متوجه شدم روی سخن شما با بنده هست.
حالا اینکه من با لحن شوخی یه کم پیاز داغشو زیاد کرده باشم که البته از واقعیات هم فاصله نگرفتم، فکر نمیکنم چیزی از واقعیاتی که داریم باهاش سر و کله میزنیم کم کرده باشه. من هم مثل شما سالهاست که با عصا در شهرم رفت و آمد دارم و انواع و اقسام رفتارها رو، از اقشار مختلف جامعه دیدم. اتفاقا همیشه هم خوشبینم و به بچه ها میگم با وجود تمام این مشکلات از خونه بزنن بیرون، چون شیرینی استقلال با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست.
ولی از واقعیتها هم نباید فرار کرد و باز هم میگم نباید تسلیم اتفاقات ریز و درشت هم شد.
حالا اینکه کجای کار بی انصافی کردم رو نمیدونم حقیقتا.
بارها هم چه در دنیای مجازی چه واقعی، گفتم که مردمان بسیار عاطفی و خوبی داریم ولی نیاز به فرهنگ سازی و آگاهی هست. خودم هم همیشه سعیم بر آگاهی کسانی بوده که باهام ارتباط گرفتن نه دلسرد کردنشون. منظورم اینه که هیچ وقت با وجود مشکلات و موانع دوست ندارم مردم رو بکوبونم و. موانع رو بهونه ای برای پیشرفت قرار بدم.

سلام. وقتتون خوش. خیلی ممنون که این تجربه ی کاملا متفاوت رو با ما به اشتراک گذاشتین. من عاشق تیم ملی هلند و باشگاه آژاکسم. فقط زبونشون یه جوریه،
گزارش های فوتبالی که به زبون هلندی هست شنیدم، واقعا زبون عجیبی دارن.
خوش به حالتون که این جا نیستین واقعا. هلند کشور بسیار خوبیه، منتها باید مواظب باشین چیزی نَگین که باعث بشه یه کوچولو ترور بشین. اینی که میگم مسبوق به سابقه هست.
اگه ایرادی نداره میشه بفرمایین که چه مراحلی رو طی کردین تا اقامت اون جا رو بهتون دادن؟
با اوضاع فعلی و نا امیدی وحشتناکی که نسبت به آینده ی کشور تو دلم افتاده، اگه اقامت کشور مالت یا آندورا رو بِهِم بِدَن با کله میرم.
پادکست رو هم حتما دانلود می کنم. همیشه خوش باشین

سلام آقای حیدری عزیز.
شاید من رو نشناسید ولی بنده عاشق شما هستم.
من افتخار این را دارم که در تیم تاک شما رو چندینبار دیدم و احساس غرور میکنم که یک هلندی از سر لطف صدایش را به گوشم رسانده.
باور کنید به هرکی میرسم یا هرکی به من میرسه، بهش میگم که من تونستم با یک خارجی حرف بزنم.
از ارتباط صمیمانه شما با برادران از ملیت های مختلف کرد، عرب، رومانیایی حس حسادت بهم دست میده و همیشه میگم، ای کاش من هم نزدیک شما بودم.
تو رو خدا دست مرحمت بر سرم بکشید تا من هم بتونم بیام پیشتون.
مخلص شما کامبیز.

سلام همشهری. خوبی آیا؟ همه رو دانلود کردم و گوشیدم. هوس کردم امشب برم پنج طبقه خانه اصفهان یک تابی بزنم, هوایی عوض کنم, لباسی بخرم و در عین حال ضبط هم بکنم و برگردم خونه. خخخخخخ. هان اگه شد از رستوران پرهام هم غذا بگیرم ببرم اهل و عیال نوش جان کنند. کلا خیلی خوب بود و خیلی چیزها که گفته بودی رو به تجربه بهش رسیده بودم. نمونش عصا دست گرفتن که همه جا میگن روبروی شکم بگیریم من همونطوری که تو گفتی می گیرم و خیلی هم خوبس. شاد و شاد باشی

سلام احمدجان من رحیمیپناهم آشنایی من باتو برمیگرده بسال ۸۸ که یه مدتی میومدی کلاس جودوی هفت تیر بعد دیگه ندیدمت از یکی دوتا سراغتو گرفتم گرفتم گفتن رفته هلند خیلی با استعدادی پسر هرجا هستی موفق باشی بابت پست عالیتم ممنون

سلام بر آقای حیدری عزیز. ما که توی تیم تاک همیشه از تجربیات شما استفاده کردیم ولی اونقدر جذاب و با احساس وصف میکنید و توضیح میدید که از گوش دادن سیر نمیشیم . یه عالمه تشکر که به یاد ما هستید و دوست دارید ما پیشرفت کنیم و تجربیات تون رو در اختیار ما قرار میدید . امیدوارم همیشه شاد باشید و زووود به آرزوهاتون برسید.

سلام آقای حیدری. من با توجه به اینکه آن لاین این آموزش ها رو شنیدم آف لاینش رو هم دانلود و مجدد گوش کردم و لذت بردم دوباره از این همه استقلالی که شما دارید. واقعا این موضوع تحسین برانگیزه و استقلالتون ستودنیست. یه تشکر ویژه هم میکنم بابت اینکه اینقدر به فکر هم نوعانتون هستید و تجاربتون رو به خوبی و به بهترین شکل در اختیار ما قرار میدید. راستی یه نکته ای گفتید که نمیدونید گوشت لک چی هست میخواستم بگم نکنه منظورشون گوش لک لک بوده خخخخخخخخخ بازم سپاس. هرجا که هستید همواره خندان و موفق بمانید

سلام به احمد عزیز.
آقا حسابییییی دمت گرمه انصافا.
تو حالا حالا ها انقدر حرف برای گفتن داری که حد نداره.
امیدوارم که این دست پست های تو ادامه دار باشه و ما بتونیم از تجربیات فوق العاده ات استفاده کنیم رفیق.
قطعا تو از جمله افرادی هستی که میتونی با انتشار چنین پستهایی به همنوعان خودت کمک خیلییی بزرگی بکنی و با شناختی که از تو دارم این اتفاق به بهترین شکل ممکن خواهد افتاد.
شاد باشی.

سلام احمد جان.
خیلی خیلی لطف کردی.
پادکستها رو گوش دادم. عالی بودنشون که جای خودشو داره، خداییش چه انرژی و اعتماد به نفسی به شنونده منتقل میکنن.
میدونی چی به ذهنم رسید الآن؟
ما نمیتونیم یه جامعه رو اصلاح کنیم، چرا که جامعه شبیه یه سیستمه که از اجزای زیاد و مرتبطی درست شده و تغییرش به شدت سخته.
ما باید اترافیانمون رو آگاه کنیم و از خانواده شروع کنیم.
چون اینطور ما به خانوادمون و آشناهامون میگیم، آشناهامون هم به آشناهاشون میگن و همینطور این فرهنگسازی مثل یه دامنه که توی فضای اینترنت پخش میشه، توی کل جامعه پخش میشه.
یه مثال هم میزنم.
متأسفانه پیشفرض خیلی ها به خصوص خانواده های بعضیامون از استقلال یه نابینا توی رفت و آمد اینه که حتما فرد نابینا اگه بار اول میره جایی باید با یه بینا بره وگرنه خودش نمیتونه!
یکی از چیزهایی که ما باید جا بندازیم اینه که اگه جایی گیر کنیم میتونیم از یه بینا بپرسیم!
اینجا با آگاه سازی ای که ما انجام میدیم دو اتفاق میفته.
۱: کم کم بین مردم این قضیه پخش میشه و آگاه میشن.
۲: بینا ها در این خصوص نقش خودشون رو میفهمن و خود به خود تعاملشون با قشر نابینا نرمال تر میشه.
خلاصه که همیشه و در هر جا موفق و پیروز باشی.
مشتاق دیدار و آشنایی بیشتر.

سلام حسین جان. امیدوارم حالت خوب باشه. دقیقا همینطوره که میگی؛ فرهنگسازی.
نظر منم همینه که ما نباید انتظار داشته باشیم که همه همه چیز رو درباره ی ما و رفتار با ما بدونن. خودمون هستیم که باید شروع کنیم و به بقیه بگیم که ما کی هستیم و چطور فکر میکنیم. منم برات آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم بتونیم دوستای خوبی برای هم دیگه باشیم و به هم کمک کنیم.

سلام جناب حیدری ممنون از اینکه تجربیاتتونو اینجا به اشتراک گذاشتید. نکته ای بیشتر نظرمو جلب کرد و اون اینکه نحوه عصا زدن شما چه در حال حرکت و چه در حین عبور از خیابان با اون چه ما در ایران یاد گرفتیم و یاد میدیم تا حد زیادی متفاوته. حالا میخوام بدونم آیا این آموخته های جدید شما استاندارد و جهانی هست و آیا اونجا دوره دیدید؟ البته در این مورد باید در تیم تاک جزییتر باهم صحبت کنیم ولی تا همین حد فعلا خواستم بپرسم که این آموخته ها آیا استاندارد هست یا نه. تشکر.

سلام خانم زمان وزیری. با تشکر از لطف شما نسبت به من باید بگم که بله؛ این اصول رو یک معلم وقتی من رسیدم اینجا از طرف سازمان کمک به نابینایان به من یاد داد.
بله؛ چرا که نه؛ میتونیم حتما با هم صحبت کنیم و من واقعا خوشحال میشم.

سلام به احمد عزیز و گل آقا واقعا عالی بود محشر بود من خیلی چیزا یاد گرفتم کلا تو این مدت آشناییمون جدی میگم خیلی به من کمک کردی و بهم یاد دادی خیلی عالیه و امیدوارم که ادامه بدی بخصوص آشپزی رو اینم که حتما ادامه بده

سلام مجدد. پادکست ها رو کامل گوش دادم. نکات و سؤالاتی که به نظرم رسید میگم و می پرسم.
۱. اگه تو فروشگاه های ایران بخوایم این قدر راحت باشیم و همه چیز رو لمس کنیم یا یه چیزی هم اون وسط برداریم بخوریم، به لمس دوم یا سوم نکشیده یکی میاد میگه چی می خوای یا با نُچ نُچ و تعجب و اینا ازمون استقبال میشه و هر قدر هم پوست کلفت باشیم، از کرده ی خودمون پشیمون می شیم.
به عنوان مثال من در فروشگاه خوابگاهمون، جای خیلی چیزا رو می دونستم و خودم می رفتم بر می داشتم، اما بعد مدتی به کلی دکوراسیون فروشگاه رو تغییر دادن و من اومدم خودم پیدا کنم که چی کجاست که مسؤول فروشگاه با صدای بلند جلو اون همه دانشجو گفت چی می خوای بگو بهت بدیم مهندس دنبال چی می گردی! خخخخ.
۲. اگه این جا بخوایم کنار خیابون بشینیم به غذا خوردن، اونم به نحوی که شما گفتین، جلوه ی خوبی نداره، از نظر خودمون شاید ایرادی نداشته باشه ولی از نظر دیگران ممکنه ما حتی، حتی متکدی باشیم. دقیقا مثل همون قضیه ی آواز خوانی در خیابان و کسب درآمد که تو اون جا کار نامتعارفی نیست ولی این جا هر کسی چنین کاری کنه از نظر دیگران گداست.
۳. اگه تو ایران هم مردم به نحوه غذا خوردن هم یا پوشش هم کاری نداشتن و سرشون تو کار خودشون بود باور کنین صد ها قدم از کشور هایی مثل هلند جلو تر بودیم، ولی حیف که این جا همه عادت دارن تو کارای هم سرک بکشن و یا یه چیزی رو سوژه کنن برا تمسخر، یا تهیه ی کلیپ.
اگر تو ایران این مدلی کنار خیابون غذا می خوردین، یکی ازتون فیلم می گرفت و پس فردا می دیدین که تو کانال های متعدد تلگرام که همسو با نظام حاکم نیستن، با عناوینی مثل بی خانِمانی یک نابینا که باعث شده در کنار خیابان غذا بخورَد یا چیزایی از این قبیل فیلم غذا خوردنتون دست به دست می چرخید.
واقعا الآن اوضاع طوریه که اگه کنار خیابون مثلا مو هات رو بخوای درست کنی، فیلمت رو می گیرن و به عنوان جوانی که خونه نداره و تو خیابون مجبوره مو هاش رو شونه کنه فیلمت رو پخش می کنن.
۴. اینکه اون جا هم بازار های سنتی و قدیمی داره برام خیلی جالب بود. برخورد های مردم هم گرم بود.
اینکه دستگاه های ATM اون جا هم گویا نیست و مجبورین حفظی پول برداشت کنین هم برام عجیب بود. چون منم تو خوابگاه از دستگاه به همین روش پول بر می داشتم.
تصوری که قبل از شنیدن این پادکست از زندگی تو یه کشور اروپایی داشتم با بعدش زمین تا آسمون تغییر کرد.
۵. تفاوت بزرگ فرهنگی بین رانندگان تو اون جا و ایران وجود داره. به عنوان مثال من حتی با عصا هم که با احتیاط فراوان می خوام از خیابون رد بشم، خیلی از راننده ها توجه نمی کنن و راهشون رو ادامه میدن. اما اون جا این فرهنگ نهادینه شده.
ای کاش واسه عدم رعایت حقوق معلولین و سالمندان هم تو ایران جریمه تعیین می شد واسه راننده ها به جای تعیین جریمه واسه بی حجابی یا بد حجابی و مسائلی که کاملا جنبه ی خصوصی داره.
۶. با پولی که واسه خرید خوراکی خرج کردین تو ایران میشه حداقل دو کیسه برنج و کلی خِرت و پِرت دیگه خرید. اما خب به همون اندازه هم درآمد مردم هلند حتما بالاست دیگه.
منظورم اینه که این قدر ما می نالیم از گرونی، اون جا هم به قول خودتون گل و بلبل نیست.
۷. چیز دیگه ای که باز برام عجیب بود، عدم استفاده ی شما از نرم افزار های مسیر یاب بود که این باعث سردرگمی خودتون در مقاطعی از مسیر می شد.
۸. خونگرمی و راحتی شما واقعا قابل تحسینه. در این زمینه ما نابینایان ساکن ایران می بایست شما رو الگوی خودمون قرار بدیم. خصوصا من یکی که اصلا اهل گرم گرفتن با اشخاصی که نمی شناسم نیستم.
۹. نحوه استفاده تون از عصا تو خیابون و معابر به کلی با فضا های بسته مثل قسمتی که داشتین تو بازار قدم می زدین به کلی متفاوت بود، یعنی دیگه عصا رو نمی چَرخوندین رو زمین و به طور عادی عصا می زدین. این به دلیل سر و صدایی هست که چرخوندن عصا ایجاد می کنه یا کمبود فضا؟
۱۰. تو پیاده رو های اون جا هم موانع زیاده یا اون مانعی که گفتین واسه جدا کردن بطری ها بود یه استثنا بود؟
این جا از موتور گرفته تا جعبه ی میوه و بچه ی مردم، همه چی تو پیاده رو ها هست و علاوه بر اون، پیاده رو ها اکثرا نامناسب و ناهموارن.
۱۱. یه ایرادی هم ازتون بگیرم، اون آقایی که واستون برنج رو پیدا کرد، ازتون پرسید چیز دیگه ای هم می خوای پیدا کنی که شما گفتین نه ممنون و یه چیز تو این مایه ها، ولی باز واسه پیدا کردن نوشابه و پنیر و آب پرتقال دست به کار شُدین. این مشکل واسه منم هست، یعنی وقتی میرم خرید یکی یکی یادم میاد که چی می خوام و خیلی هم خرج می کنم.
اگه تو ایران باشیم و از یه بقالی کوچیک بخوایم این جوری خرید کنیم، صاحب مغازه خسته میشه از دستمون. اما چون اون جا فروشگاه های بزرگ و متمرکز هست و تو هر قسمتی اگه گیر کنی می تونی از مردم کمک بگیری، خرید برات راحت تره.
ببخشید که این قدر کامنتم طولانی شد. به هر حال خواستم منفی و مثبت، هرآنچه به ذهنم رسید رو بنویسم.
روز های خوشی رو در هلند براتون آرزو می کنم. شاد باشین

سلام آقا پوریا. قبل از هر چیز باید واقعا ازت تشکر کنم که اینقدر با دقت فایلها رو گوش دادی و نکات بسیار خوبی رو عنوان کردی. منم اینجا سعی میکنم چیزایی که در مورد نوشتتون به ذهنم میرسه رو بگم.
در مورد مسئله ی لمس کردن حق با شماست. واقعا سخته کاملا میفهمم ولی باید از یه جایی شروع کرد. شاید اگه با اون مسئول کمی صحبت بشه این مشکل قابل حل باشه البته شاید. باید دید که اون فرد چطور به مسئله نگاه میکنه. مسئله ی چیز خوردن هم صرفا بیشتر یه جور طنز بود. وگرنه منم این کارو معمولا انجام نمیدم. البته توی ایران توی مغازه هایی که مشتریشون بودم بعضی وقتها این کارو انجام میدادم.
واقعا در مورد نکته های دوم و سومی که گفته بودی هیچ چیزی نمیتونم بگم چون حس میکنم حق با توه و هیچ چیزی واقعا ندارم که بگم.
در مورد راننده ها هم شنیدم که یه کارهایی در حال انجامه و یه سری قوانینی گذاشته شده ولی بازم میگم که خودمون از طریق انجمنها یا جمعهایی که جنبه ی قانونی دارن باید این مسئله رو پیگیری کنیم که روز به روز بیشتر توی ذهن مردم جا بیفته.
راستش باید بگم که دو دلیل برای استفاده نکردن من از نرم افزار وجود داشت. یکی این که من مسیرهایی رو رفتم که قبلا زیاد رفته بودم و اون مسیرها تو خاطرم بودن و میخواستم به این نکته هم اشاره کنم که ما خیلی وقتها تو مسیرهایی هم که کاملا بلد هستیم هم گم میشیم و میتونیم خیلی راحت بپرسیم. دومین مسئله این بود که من همزمان که داشتم فایل رو ضبط میکردم به طور زنده با گوشی توی تیمتاک بودم و نمیتونستم از نرم افزار استفاده کنم.
در مورد نحوه ی استفاده از عصا هم باید بگم که هر دو مورد صدق میکرد یعنی هم نمیخواستم سر و صدای زیادی داشته باشم و هم نمیخواستم چون شلوغ بود با عصا برای مردم مزاحمت بیخود درست کنم.
در مورد موانع باید بگم که از صندوق میوه موتور ماشین و دوچرخه خبری نیست ولی توی شهرهای بزرگ توی یه سری از خیابونهای پر رفت و آمد میز و صندلیهای رستوران ها یا بارها توی پیاده رو هستند اون صندوق بطری هم انصافا وسط پیاده رو قرار نگرفته بود
باز هم ازت ممنونم که اینقدر وقت گذاشتی و بدون که کارت برای من خیلی خیلی ارزشمنده

آقای حیدری سلام. من هر سه قسمت این فایل را گوش دادم. بهترین نکته ای که یاد گرفتم طریقه در دست گرفتن عصا بود. از شما و سایر بچه های محله میخام در صورت امکان یک چنین کار هایی را تهیه کنند. مثلا من دوست دارم یک فایلی تهیه کنید و کار های داخل خانه را از صبح تاشب همینطور توضیح بدید.
برای شما و همه بچه های محله آرزوی موفقیت دارم..

با سلام احمد جون رسول مردانی هستم از پادکست زیبایت سپاسگزارم ،لطفا میشه فایل های صوتی ای که توی تیم تاک محله هم برای اموزش های دیگه یا راهنمایی بچه ها می گذارید را فایلش را هم روی محله بگذارید تا دیگر دوستان هم بتوانند از آموزش ها دوستان استفاده کنند ،۲ برای بچه ها جالبه که انجا ها چه خبره چه تفاوت هایی با ایران خودمون داره همه جوره مشاغل نابینایان اونجا چی چیه ؟زندگی برای نابینایان آنجا چطوره ؟راه های پناهنده شدن چه جوریه از ۰ تا ۱۰۰ رفتن از ایران را با سختی ها و و آسانی هاش برای بچه ها بگو ؟احمدجون من توی اسکایپ برات ریگوئست فرستادم اما جواب نگرفتم !دددددددوستت دارم

سلام بر هم محله ای عزیز, امیدوارم هر جا هستی, شاد و موفق باشی, اگرچه کم بینا بودن گاهی اوقات باعث می شه امثال ماها زیادی به مقدار بیناییمون اتکا کنیم, ولی مسلما این تجربیات برا ما هم مفیده, برای من همیشه افراد نابینا مثل شما قابل تحسین هستند. بازم آرزو می کنم شاد و موفق باشی.

دیدگاهتان را بنویسید