خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خاطره ی 11 مهرماه

چند روز پیش، یعنی 11 مهر. اولین روز دانشگاه در ترم جدید رو پشت سر گذاشتم.
همین که کلاس تموم شد سریع جیم زدم و خودم رو به در دانشگاه رسوندم.
خدا رو شُکر تاکسی های شیراز مرودشت و بلعکس بودن. اما، بَدیش این بود که مسافر به اندازه کافی نبود.
باید حتما چهار مسافر داشته باشه تا حرکت کنه.
به هر حال بیشتر از 20 دقیقه منتظر موندم که تاکسی راه بی افته.
فاصله بین مرودشت تا شیراز حدود 45 دقیقه هست. سرگرمی من اینه که هندزفری، رو بزارم توی گوشم و نزدیک یاب رو روشن کنم.
البته: به صورت آفلاین ازش استفاده میکنم. سرعت تاکسی و فاصله مونده تا مقصد برام سرگرم کننده هست.
بجز سرگرم کنندگی سودش اینه که، نمیخواد کسی بهم بگه رسیدیم.
البته: میشه توی این فاصله آهنگ گوش داد که از اونجایی که من اهل هیچ نوع آهنگ با کلام نیستم. و چی بشه که یکی گوش بدم. همون سرگرمی رو بیشتر ترجیح میدم.
زمانی که نزدیک یاب گفت 1.6 کیلومتر مونده. خودم رو آماده کردم. اما، نزدیک یاب برای اولین بار اذیتم کرد.
دیگه حرف نَزَد. ای بابا قرار بود اینجا رو بهم کمک کنی وسط بیابون که مهم نبود. هیچ وقتی برای دست به یقه شدن با نزدیک یاب نداشتم.
برای همین شیش دنگ حواسمو جمع کردم. تا راننده بهم نگه رسیدیم. زدم به هدف و مثل همیشه قبل از ایستادن تاکسی متوجه شدم رسیدم.
پس، به سرعت کمربند رو باز کردم و کرایه رو هم آماده کردم.
کرایه رو دادم و پریدم پایین.
برای من سخترین قسمت همینجاست.
وقتی جلو ترمینال کار‌اندیش پیاده بشی. از نظر مسافرکشها یه تیکه چرب نرم به حساب میای. وقتی اوضاع بدتر میشه که بفهمن نابینا هم هستی.
خب، اگر اینجا وایسم. چندتا پیشنهاد بهم میدن.
نفر اول، خود راننده ای که تا شیراز با هم اومدیم. و میدونه نابینا هستم. میگه کجا؟
همین اول کاری میگم ببخشید من پول کمتری میدم برای شما نمیصرفه.
خودش میفهمه که قرار نیست از من چیزی گیرش بیاد.
دومی، وقتی بهم پیشنهاد میده که کنار خیابون ایستادم و عَصام رو میبینه.
پسر بیا بالا. من میگم: سر شیشهگری هزار پونصد پاشو میزاره روی گاز.
احتمالا داره توی ماشین فحشم میده.
سومین حالت. من یکم از جلو ایستگاه ترمینال دور میشم. بعد تلاش میکنم که تاکسی بگیرم.
این بار هم همین کار رو کردم. عصامو محکم گرفتم توی دستم و راه افتادم. یکی از همین راننده تاکسی ها گفت کجا؟
گفتم سر شیشهگری. گفت وایسا برات تاکسی بگیرم. گفتم لازم نیست. اینجا زیاد میخوان من نمیدم.
گفت: باشه بیا کمکت کنم بری جلوتر. میتونستم بهش بگم لازم نیست بلدم. اما نگفتم چیکارش دارم. دو سه مِتر که با من اومد گفت همین راه رو مستقیم بگیر برو.
به خودم گفتم من داشتم همین کار رو میکردم ممنون.
خیلی دور نشده بودم که ترافیک شد و ماشینها مونده بودن توی ترافیک و من داشتم از کنارشون رد میشدم.
بدون این که غافلگیر بشم. شنیدم یکی گفت پسر کجا؟ گفتم فلان جا.
گفت بیا بالا گفتم. فلان قدر بیشتر نمیدم.
گفت بیا شاید چیزی هم ازت نگرفتم. بعد از این گفتگوی پُر تکرار همیشگی من با راننده ها سوار شدم.
همین که حرکت کردیم گفتم. فلان جا هم مسیرت هست گفت آره.
توی ترافیک مونده بودیم. که راننده جوش اورد. زیر لب میگفت. بوق نزن، بوق نزن، بوق نزن.
آخرش ترمز دستی رو کشید و فریاد زنان از ماشین پیاده و دور شد. گفت:
من کچلم تو کچلترم کردی.
اینقدر بوق نزن.
من سه تا زن گرفتم این همه توی عروسیهای خودم بوق نَزَدَم که تو توی این دو دقیقه واسه من بوق زدی.
ترافیکه، ترافیک. میفهمی؟
آخرش چند نفر سر رسیدن از ماشین یارو جداش کردن. اومد و ما راه افتادیم.
فهمیدم که بازیش بود و قصد دعوا نداشت. یارورو گرفته بود.
یکم که رفتیم. گفت: بَهَ، بوق خودم هم از کار افتاده که! حالا چجوری به بقیه حالی کنم که کجا میرن؟
سرتون رو درد نیارم. این راننده به اندازه ای باحال بود که مثالشو توی شیراز ندیده بودم.
وقتی رسیدیم. گفتم بچه ی کجایی؟
گفت بچه ی شطم.
دستشو گرفتم به گرمی جنوب فشار دادم و ازش به خاطر همه چیز تشکر کردم.
ایول به بچه های شط که این همه باحالن. این چندمین باری هست که میخورم به پستشون. حیف که نشد زیاد با هم باشیم.

۲۲ دیدگاه دربارهٔ «خاطره ی 11 مهرماه»

کوچکزاده سلام . گفتی که آهنگ بی کلام گوش میکنی . این خیلی عالیه . ولی از تو چه پنهون که آهنگ خالی برام مثل پلوی بی خورشت می مونه خخخخ هر کاری میکنم گوش کردن آهنگای با کلامو ترک کنم سختمه .
بچه شط دقیقا یعنی بچه کجا ؟؟؟یعنی اونجایی که زندگی میکنن رودی بزرگ وجود داشته ؟رود الان هست یا خشک شده ؟

سلام میدونی من آهنگ گوش میدم. اما، دوست دارم که همه چیز سر جاش باشه.
وقتی آهنگ شاده اما متن اون آهنگ از غم، جدایی, خیانت و منت گذاری به سر هم هست.
و یه عالمه موج منفی میفرسته.
مدار منطقم میسوزه.
زمانی که به این نوع آهنگها فکر میکنم تنها به این نتیجه میرسم که ما ایرانی ها غم دوستیم. حتا با آهنگ شاد.
برای ترکش هم به نظرم نمیخواد تلاش کنی. اگر دیدت مثل من بشه خودت کم کم به متن آهنگها گیر میدی. و دنیا رو شاید برای خودت تلختر کنی.
بچه شَط همونجایی هست که هواشون پَریده و ریه‌شون داره خشک میشه.
بچه شَط اونجایی هست که ماهی آبشون خشکیده یا بهتر بگم خوشکوندن.
بچه شَط اونی هست که به خاطر هوای شرجی موهای سرشون کم پشت میشه.
حالا فکر کنم چندتا خاطرهه از بچه های شَط به یادت اومد مگه نه؟
ببخش که زیادی نوشتم.

دقیقا کار خوبی میکنی . توی کلاسهای مثبت اندیشی بهمون میگن آهنگهایی که متنش منفی و بیانگر جدایی و خیانت و … گوش نکنید . منم که از شانسم از دوران نوجوانی که ابی و داریوش و قمیشی گوش میکردم حالا هم گلچینی از خواننده های منفی گرای خوش صدا خخخ توی اون کلاسها آهنگ شاد با متن مثبت بهمون معرفی کردن که زیاد برام جالب نبود .
****
مهرداد امیدوارم روزی برسه که هوا به اهواز برگرده و آب به آبادان . مردمان جنوب و غرب کشورمون خیلی دردها کشیدن . براشون آرزوی روزهای بهتر و شادتری دارم .
****
کوچکزاده بیشتر برامون خاطره بنویس . میگم کمی هم راننده ها رو سر کار بذار .
چند سال پیش با یکی از نبینکها قرار گذاشتم . توی مترو گفتن مجانی برید و گیت برامون باز شد . نبینک مغرور کارتشو زد و ازش پول کم کرد ولی من کارت نزدم و آقای نگهبان با اشاره بهم گفت چرا کارت زد ؟منم گفتم عوضش من نزدم خخخ اون قدر مزه داد . هر جا میرفتیم هوامونو داشتن . من که خیلی کیف میکردم ولی نبینک ما عصبی میشد که چرا جاشونو به ما میدن ههههه من که خیلی شاد میشدم .

خب، میدونی من خبر نداشتم که توی کلاسهای مثبت اندیشی روی چی شنیدن به این اندازه حساس باشن.
من از همون بچگی حساس بودم.
بعضی ها فکر میکردن چون مذهبی فوق خشک شدم این‌طوریه.
قضاوت بقیه رو به خودشون بخشیدم رفت.
یه سایت باحال معرفی میکنم توش یه دنیا آهنگ بیکلام هست. شاید به درد خورد.
http://songsara.net
****
دعایی در حق اهواز و آبادان کردی که دعای من و خیلی ها هست.
****
میدونی یکم سخت تفکیک کنی بین ترحم یا مهربانی.
همین میشه که بعضی ها رو میبینی که به ترحم حساسً. البته خودم هم همین‌طور هَستَما.
البته: حساسیتم هیچ وقت منجر به رفتار زننده نشده.
ممنون که هستی.

وای که هرچی خوندم و نوشتم و تجربه کردم، به این نتیجه رسیدم خاطرات مدرسه، سربازی، و دانشگاه برای نوع بشر خصوصا از جنس ایرانیش، جزو اون از‌یاد‌نرفتنی‌هاش هستند. قدر این دوران رو حسابی بدون.
از این اتفاق‌های شیرین، صرفا برای نابینا‌های غیر‌آژانسی پیش میاد. تبریک میگم!

سلام مجتبی
هرچی خواستم با کلمات بازی کنم و یه کامنت در خور بدم نشد.
به اندازه ای خوب کامنت دادی که کارمو برای پاسخ دادن سخت کردیا.
قسمت اول رو گُل گفتی
تاکسی و اوتوبوس سواری کلی خاطره و تجربه به آدم اضاف میکنه.
البته: استقلال شکل گرفته برای دریافت چنین تجربه ای هم خودش یه چیز دیگست.
توی دانشگاه همچیزهایی میبینی و میشنوی که نظیرشو جایه دیگه نخوایی دید.
ممنون که به خونه ی کوچیک من یه سر زدی و نظری دادی.

سلام
موافقم کاملا با اعتقاد شما نسبت به آهنگ های باکلام. اغلب شکایته از زمین و زمان .و تاثیر شدیدا منفی روی افکارمون داره! متاسفانه اکثریت هم همینه
گمانم ترجیحا شنیدن موسیقی بیکلام مناسبتر باشه!
درکل که فکر کنم خاطرات دوره درس و مدرسه و بعدشم دانشگاه یکی از بهترین خاطرات زندگی فرده! البته اگر…
موفق باشید !

سلام به ریحان.
همون‌طورکه گفتم من از چیزهای منفی فراری هستم. اما، آهنگ بیکلام هم غم کم نداره.
البته: قبول دارم که یه جاهایی همین آهنگ غمانگیز خودش بدجور کارگشاست.
مخصوصا زمانی که دلت بجوری گرفته باشه.
حق با شماست خاطرات مدرسه و دانشگاه زمانی خوبً که با موفقیت همراه بشن.
این خودش یه اصله.
ممنون که بودید.

سلام .
خب ،پس ” پُر شِد ” تو شیراز و …هم هست .
خوبه که بیست دقیقه منتظر موندید تا حرکت کرده .!!!
وای که خیلی بیشتر از خودتون درکتون می کنم .!!!انگار یه خاطره از بی شمار خاطره ،پر مخاطره منو ولی شیرینتر و با ماجراهای کمتر نوشته اید .!!!
خوب اگه خوب ،بد اگه بد .همش می گذره یه روزم برا همیشه فراموش میشه .
وقتی که تو زندگی حوادث و ماجراهای بیشتر و بزرگتری برام پیش میاد اینا دیگه برام آسان و خنده دارتر میشن .
موفق و پیروز باشید .

سلام.
میدونی من همیشه میگم: چیزی که امروز داره تو رو اذیت میکنه یه روزی قابلیتشو داره که تو رو بخندونه.
خیلی از ماجراهای کودکی که باعث شده اون موقع با همبازی‌هام دعوا کنم.
امروز یه خاطره شده برای تعریف کردن و خندیدن.
به هر حال زندگی به اندازه ای چالش داره که
چالشهای کوچیک گم میشن.
ممنون که هستی.

سلام مهرداد دوست خوبم.
این ویژگیت رو که هیچ وقت پول مفت به تاکسی های سودجو نمیدی من واقعا تحسین می کنم و
برام جالبه که یک بار هم نشده بیخیال بشی و همیشه این اصل رو تو رفت و آمد هات داشتی!
مرسی بابت خاطره ی زیبایی که برامون اوردی.

سلام سعید- جان.
پسر خجالتم نده.
تو که توی این موارد واسه خود خودم یه الگو به حساب میای.
خیلی چیزها رو روی دست تو نگاه کردم یاد گرفتم. دوست عزیزم.
ممنون که اومدی. امیدوارم که همواره روی دور موفقیت باشی و هدفهای زندگی رو یکی یکی شکار کنی.

درود
من آهنگ باکلام هم گوش می‌دم؛ ولی بیکلام رو ترجیح می‌دم. هرچند سلیقم در این مورد عجیبه. هیچ وقت نتونستم زیاد با آهنگای بزرگایی مثل بتهوون و موتزارت خو بگیرم. بیشتر آهنگای کسایی مثل اسکات آگوست و یانی رو می‌پسندم.یه چیزی که در مورد آهنگ‌های بیکلام دوست دارم اینه که موضوعشون رو فقط یه اسم مشخص می‌کنه و می‌تونی با تصوراتت و با توجه به اسم آهنگ توی ذهنت آزادانه به آهنگ محتوا بدی.
این آدمایی هم که آدم رو چند قدم می‌برن و بعد ولت می‌کنن هم همه‌جا هستن. من خصوصا از اوناییشون حرصم می‌گیره که اصرار دارن منو از راهی که برام راحته و باهاش آشنا هستم به یه راهی که خودشون فکر می‌کنن نزدیکتره بکشونن.
موفق باشی مهرداد جان.

سلام میثم جان.
خیلی وقت بود که خبری ازت نداشتم.
خیلی خوشحالم که اینجا دیدمت.
واقعیتش اینه که منم با یانی میونه بیشتری دارم.
و تصویر سازی رو بیشتر از بقیه دوست دارم.
آهنگ بیکلام واقعا آزادی عمل بیشتری به آدم میده.
ممنون که بودی.

سلام مهرداد عزیز،
من موسیقی بی کلامی رو ترجیح می دم که فقط توش از ساز پیانو استفاده شده باشه.
متأسفانه نمی دونم چرا و چه شکلی یهو و بیدلیل موسیقی با کلام ایرانی به سمت عشق شکست خورده و آنهنگهای فوق سنگین رفت.
خیلی برام تو تهران پیش اومده داشتم مثلاً تو خیابون شریعتی می رفتم که بی خود و بی جهت ماشین های مختلفی جلوم واستادند و من رو تا خود مقصدم رسوندند و پولی هم نگرفتند.
یه بار یکی شون وقتی من رو به مقصد رسون گفت ۱۰۰ صلوات برام بفرست.
به شوخی گفتم اگه صلوات بلد نباشم چی
گفت ۲ رعکت نماز بخون.
گفتم اگه نماز بلد نباشم چی؟
گفت به جای من به یکی کمک کن و به خدا بگو این کار رو به نیت عباس انجام دادم.
گفتم مگه خدا می دونه کدوم عباس رو میگم؟
گفت بابا تو دیگه کی هست

کار خوبی کردی که سر به سرش گذاشتی . کلی خندیدم از دستت ..اسمت منچستره ؟یکی از دوستام خونش توی شهر منچستره و شهر فوق العاده پر بارشی . نماد اونجا هم زنبور عسله .
*****
تهرانی ها از بس در عذابن که دیگه ی عده شون دارن به سمت معنویات میرن خخخخ ولی از شوخی گذشته تلگرام و پست های فرهنگی اون تاثیر به سزایی روی مردم داره ..
منچستر خان پست های اینچنینی اگه داری برامون منتشر کن .بعضی ها اگه بودن بهشون بر میخورد و میگفتن ما صدقه نمیخواهیم و میزدن توی ذوق خیییرررر.

درود بر رعد بزرگ،
من همیشه سع می کنم با مردم البته در فضای واقعی و اجتماعی درست برخورد کنم. چون خودم رو نماینده ی یه قشر بزرگی به نام نابینایان می دونم.
چون می دونم کوچیکترین پرخاشگری یا بی ادبی من رو به اسم کل نابینایان تموم می کنند و همه رو این شکلی می بینند.
ولی متأسفانه خیلیها رعایت نمی کنند.
در این خصوص یه خاطره می نویسم انشا الله در آینده
در مورد رفتارم با راننده ی ماشین هم باید بگم که خداییش مرد بزرگ و با حالی بود.
صدقه از نظر من وقتی که صدقه گیرنده خودش از کسی درخواست کنه.
وقتی مثلاً حالا در اینجا راننده یا هم مسیر من هست یا فقط کمی مسیرش با من فرق می کنه یا اصلاً در بدترین شرایط مسیرش کلاً با من فرق می کنه ولی دلش خواسته در این لحظه یه کمکی به هم شهریش بکنه چرا من باید جلوی راهش رو بگیرم؟
چرا نباید اجازه بدم اون به هدف و نیت پاکش برسه؟
بعضی وقتها ما نابینایان ار روی غرور یا هر چیز دیگری همه چیز رو صدقه و ترحم و این جور چیزها تلقی می کنیم.
من منکر وجود ترحم نیستم ولی دیگه اینقدر از سطح بد بینی رو هم موافقش نیستم.
منتظر خاطره ی من باش
با این که ازت هیچ شناختی ندارم ولی از روی نظراتت و حمایت هایی که بچه ها ازت می کنند فکر کنم شخصیت با حالی داشته باشی
موفقتر از پیش باشی

سلام دوست عزیز آره دیگه، موسیقی بیکلام مختلف سلایق مختلف هم میپسنده.
به هر حال نمیشه آهنگ بیکلام گوش بدی اما سراغ پیانو نری. یکم سخته پیانو نشنوی.
من هم بارها شده که سوار ماشینی شدم بعد فهمیدم که مسافرکش نیست.
سواری معمولی بوده. بدون دادن کرایه به مقصد رسوندتم.
البته: اذیتشون نَکَردَما.
ممنون که بودی.

سلام بسیار عالی بود من هم از جاده شیراز مرودشت خاطرات زیادی دارم در زمانهای گذشته یک دوست قدیمی داشتم که زیاد با هم رفت و آمد داشتیم دوران شیرینی را با هم میگذارندیم یادش به خیر با آرزوی شادکامی برای شما موفق باشید….

دیدگاهتان را بنویسید