خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

عیادت

سلام دوستان. خوب و خوش و سلامتین؟
امیدوارم همیشه خوش باشین و گذرتون هیچ وقت به داروخونه و دکتر و دوا نیفته.
دوستان من امروز رفتم به یه بیمارستان عیادت یه دوست. یه دوست مشترک هممون.
حتما میگین کدوم بیمارستان و کدوم دوست؟
راستش رفته بودم بیمارستان منظومه شمسی در خیابون راه شیری.
آخه این دوست خیلی دوست صمیمی بود و احوالپرسیش خیلی برام مهم بود،
چون هر وقت دلم می گرفت و بی حوصله می شدم می رفتم کنارش باهاش درددل می کردم،
اونم هرچی در توانش بود از من مراقبت می کرد.
اما یه مدتی بود که خودشم دچار بیماری شده بود.
اولش یه افسردگی ساده بود. از این همه خدمتی که به دوستان ظاهرا با محبتش کرده بود و در عوض بی مهری دیده بود دچار بیماری شده بود.
از این که همه باهاش بی مهری می کنن، دوستاشو اذیت می کنن و برای حل مسائل خودشون پا رو حقوقش می ذارن،
کنار خونش اتوبان مجتمع تجاری ویلا و پاساژ می سازن،
هروقت کنارش میرن بجای خوش و بش و احوالپرسی کنارش آتیش روشن می کنن، زباله ها رو می ذارن جلوی در خونش
و روی در و دیوار خونش یادگاری می نویسن و کارهایی که باعث رنجشش میشه انجام میدن.
دکترش می گفت باید در بخش مراقبت های ویژه بستری بشه
چون گرمای بدنش خیلی بالا رفته و تب شدید داره. آب بدنش هی مرتب کم میشه، وضع ریه ها و کلیه هاش اصلا خوب نیست
و مرتب سرفه های شدید می کنه. می گفت حالا حالا باید بستری باشه.
می گفت این بلا رو آدما خواسته یا ناخواسته سرش آوردن.
بله ما واقعا باید یه فکر مهم و کارآمد به حال این دوست بیمار مشترک هممون یعنی طبیعت بکنیم تا کامل از دستش ندادیم.
موفق باشید.

۱۶ دیدگاه دربارهٔ «عیادت»

سلام بله واقعا تاسف آوره، یه طبیعت کوچولو توی اتاقم پشت پنجره دارم که خیلی حالم رو خوب می کنه.
دو تا گلدون گل هستند . واقعا وقتی هر سه تایی در آرامش از هوای اتاقم استفاده می کنیم چقدر از اینکه دوستای خوبی هستیم لذت می بریم . واقعا چطور میشه ملت اینطور بی مسئولیت میشن و میوفتن به جون این طبیعت زیبا

سلام!
این شکل پست‌های شما که این دومیش بود ابتکار جالبیه.
چند سال قبل در تلویزیون، از جمله نقاشی‌هایی که بچه‌ها برای برنامه‌های ویژه خردسالان می‌فرستند، یه نقاشی بود که نظرمو خیلی جلب کرد. تصویر زمین آلوده و ماه که ماسک زده تا از زمین بیماری مسری نگیره.

سلام پایییزی.
از خود تعریف نباشه خیلی مواظب طبیعتم. چون واقعا بهم آرامش میده. وقتی میبینم کوه خواری در بعضی از مناطق توسط کله گنده ها انجام میشه و از دست بقیه کاری ساخته نیست به قدری ناراحت میشم که فشرده شدن قلبم رو حس میکنم.

سلام.
چون این متن زیبا بیشتر جنبه احساسی داشت من هم سعی میکنم از این مسیر دردودل کنم.
این واقعیت خیلی تلخه. خیلی.
همواره یکی از احساسی ترین اقشار جامعه شعرا بودن.
ولی توی روزگار ما، یعنی صنعت، این قشر هم چندان به طبیعت احساس ندارن! از بقیه چه انتظاری میره؟
وقتی حس به طبیعت نباشه، تعلق هم بهش نیست! مسئولیتی در برابرش نیست! هر کسی به خودش این اجازه رو میده تا میتونه از طبیعت بچاپه!
سعدی توی یه جایی از گلستان میگه: “از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدیده آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم تا وقتی اسیر فرنگ شدم”.
خلاصه یه کم این حسه باشه بیشتر مراقب خواهیم بود، شاید…

دیدگاهتان را بنویسید