خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

با هم کتاب بخوانیم: فصل ششم از تاریخ تمدن جلد اول:

فصب ششم، ماقبل تاریخ و آغاز مدنیت،
۱. فرهنگ عصر دیرینه‌سنگی (حجر قدیم)، منظور از مطالعه ماقبل تاریخ، داستان علم باستانشناسی

شاید در آنچه تا کنون گفته‌ایم آن اندازه دقت را که لازم بوده است به عمل نیاورده باشیم، و ممکن است این فرهنگ‌های اولیه، که آنها را به عنوان اصول مدنیت موجود مورد بحث قرار دادیم، عین آن عناصری نباشد که مدنیت ما از آن نتیجه شده است؛ آیا ممکن نیست که آن فرهنگ‌های اولیه باز مانده‌های تحلیل رفته فرهنگ‌های عالیتری باشد که هنگام از بین رفتن دوره‌های یخچالی و حرکت انسان از منطقه استوایی به منطقه معتدله شمالی بر جای مانده است؟ ما تا کنون می‌خواستیم این نکته را فهم کنیم که تمدن به صورت کلی چگونه ایجاد می‌شود و صورت خاصی به خود می‌گیرد، اینک می‌خواهیم اصول و مبانی مدنیت مخصوص خود را در دوران ماقبل تاریخ مورد مطالعه قرار دهیم.
مقصود ما از اصطلاح ماقبل تاریخ تمام دوره‌هایی است که قبل از دوره تاریخی وجود داشته و ما از آنها تاریخ مدونی در دست نداریم.می‌خواهیم بدانیم که به چه کیفیت انسان ماقبل تاریخ مقدمات تمدن تاریخی را فراهم آورده است؛ البته بحث ما در این باب بسیار خلاصه خواهد بود، چه این بحث با غرضی که داریم، و این کتاب را برای خاطر آن نوشته‌ایم، ارتباط فراوان ندارد. می‌خواهیم بدانیم که چگونه انسان جنگل یا انسان غار پیش‌رفته و به صورت معمار مصری، منجم بابلی، پیغمبر عبری، فرماندار ایرانی، شاعر یونانی، مهندس رومی، مرتاض هندی، هنرمند ژاپنی، یا حکیم چینی در آمده است. برای این کار باید علم مردمشناسی را از راه باستانشناسی مورد مطالعه قرار داده، به سیر خود ادامه بدهیم تا به دوره تاریخی برسیم.
اکنون جویندگان مختلف، در تمام سطح زمین، مشغول کاوش و تفحص هستند: دسته‌ای به آرزوی یافتن طلا؛ گروهی به قصد پیدا کردن نقره یا آهن یا زغال‌سنگ، و عده فراوانی برای خاطر دانایی و رسیدن به علم و معرفت. راستی بسیار شگفت‌انگیز است که عده‌ای در فکر آن هستند که آلات و افزار‌های عصر سنگی را از داخل زمین در اطراف رودخانه سوم، بیرون بیاورند، و با گردن‌های کشیده چشم به سقف غار‌های ماقبل تاریخی می‌دوزند و تصاویر درخشانی را که بر آنجا‌ها رسم شده مورد مطالعه قرار می‌دهند؛ دسته‌ای دیگر جمجمه‌های قدیمی را از گور‌های چو-کو-تین بیرون می‌آورند و شهر‌های مدفون شده را در موهن‌جودارو یا یوکاتان اکتشاف می‌کنند؛ خاک‌ها و خرابی‌های قبور مصری را، که بر نبش کنندگان آنها لعنت فرستاده‌اند، با سبد و زنبیل بر می‌دارند و از چهره کاخ‌های مینوس و پریام گرد می‌افشانند و از خرابه‌های تخت جمشید پرده بر می‌دارند و در سرزمین افریقا، به امید رسیدن به باز مانده‌هایی از کارتاژ، حفاری می‌کنند و در جوف جنگل‌ها به معابد آنگ‌کور می‌رسند. در سال 1839، در شهر آبویل فرانسه، بوشه دپرت برای نخستین بار به آثار و ادواتی از عصر حجر دست یافت، و مدت نه سال مورد سخریه همه مردم قرار گرفت؛ چه همه در آن زمان خیال می‌کردند که وی دچار فریبی شده است. در 1872، شلیمان با پول خود، و حتی با دست خود، جدید‌ترین شهر، از شهر‌هایی که متوالیاً در تروا ساخته شده بود، را از زیر خاک بیرون آورد؛ او هم با خنده تردید‌آمیزی مورد استقبال عصر خود قرار گرفت. در هیچ قرنی، توجه به تاریخ به اندازه قرنی نبوده است که پس از مسافرت شامپولیون جوان، در مصاحبت ناپلئون جوان، به مصر (در سال 1796) واقع می‌شود؛ امپراطور جوان از مصر دست خالی بازگشت، ولی شامپولیون، هنگام بازگشت، تمام مصر و گذشته و حال آن را در مشت خود داشت. از آن زمان است که هر نسلی مدنیت‌ها و فرهنگ‌های تازه را اکتشاف می‌کند و گام تازه‌ای برای رسیدن به معرفت بیشتر درباره انسان، و تکامل او بر سطح زمین، بر می‌دارد. در زندگی نوع بشر سفاک و خونریز، هیچ چیز زیباتر از این کنجکاوی شریف و این تمایل خستگی ناپذیر و حریصانه برای رسیدن به علم و دست یافتن به معرفت وجود ندارد.

۲. مردم عصر دیرینه‌سنگی، اوضاع زمین‌شناختی، اشکال و نژاد‌های مختلف بشر

تا کنون کتاب‌های فراوان و بزرگی نوشته شده تا اطلاعاتی که راجع به انسان اولیه در دست است در معرض مطالعه گذاشته شود و، در عین حال، بی‌اطلاعی ما نسبت به آن مردم زیر پرده این نوشته‌ها مخفی بماند. ما این کار را به علوم دیگری که مبتنی بر فرض و تخیل است وا‌می‌گذاریم تا درباره انسان دو عصر دیرینه‌سنگی و نو‌سنگی آنچه به نظرشان می‌رسد بگویند؛ آنچه اینک در صدد آن هستیم این است که معلوم داریم دو تمدن دیرینه‌سنگی و نو‌سنگی چه تأثیری در فرهنگ و زندگی معاصر ما داشته‌اند.
آنچه باید در متن و زمینه این داستان مورد نظر ما قرار گیرد آن است که زمین آن روزگار با زمینی که اینک ما زندگی گذران خود را بر آن می‌گذرانیم بسیار تفاوت داشته است. بدون شک، زمین آن روزگاران در زیر فشار امواج یخ، که گاه به گاه آن را تحت فشار قرار می‌داده، می‌لرزیده، به همین جهت منطقه‌ای که اکنون منطقه معتدله نام دارد، در طول مدت هزاران سال، در حکم منطقه منجمده بوده است؛ در تحت اثر همین فشار یخ متحرک بوده است که توده‌های بسیار عظیم سنگ، همچون هیمالایا و آلپ و پیرنه، بر جای مانده است.
زمینشناسان تاریخ عصر یخبندان اول را 500,000 سال قبل از میلاد، و فاصله میان دو عصر یخبندان اول و دوم را بین 400 و 475 هزار سال قبل از میلاد تخمین می‌زنند؛ عصر یخبندان دوم تاریخی در حدود 400,000 سال قبل از میلاد دارد، و تاریخ دومین دوره فترت میان عصر‌های یخبندان بین 375 و 175 هزار قبل از میلاد است؛ یخبندان سوم در 175000 قبل از میلاد اتفاق افتاده، و دوره فترت سومی که میان عصر‌های یخبندان اتفاق افتاد تاریخش میان 150 تا 50 هزار قبل از میلاد تخمین می‌شود؛ عصر یخبندان چهارم (که نسبت به ما آخری است) تاریخی میان 50 تا 25 هزار قبل از میلاد دارد. ما اکنون در دوره فترت پس از یخبندان هستیم، که طول مدت احتمالی آن هنوز حساب نشده است. این مطالب و جزئیات دیگر، بوضوح، در جدول ضمیمه این فصل نمایانده شده است.
اگر نظریه‌های ناپایدار علمی را بپذیریم، باید بگوییم موجودی که، پس از آموختن تکلم، انسان نامیده شده، یکی از انواع حیواناتی است که توانسته است پس از آن همه قرن‌های یخبندان، در نتیجه سازگار کردن خود با محیط باقی بماند. هنگامی که، در فترت میان عصر‌های یخبندان، یخچال‌ها واپس می‌کشیده‌اند، این مخلوق شگفت‌انگیز به آتش دست یافته و توانسته است با هنر سنگ‌تراشی و استخوان‌تراشی اسباب‌ها و آلاتی بسازد و راه را برای رسیدن به تمدن هموار کند.
اکنون آثار و بقایایی به دست آمده است که، با وجود شک و تردید‌هایی که در تاریخ آنها می‌شود، می‌توان گفت مربوط به این انسان ماقبل تاریخ است. در سال 1929 یک عالم دیرین‌شناس چینی به نام و.س.پی در غاری در چو-کو-تین، در شصت کیلومتری پیپینگ، جمجمه‌ای به دست آورد که دانشمندانی چون آبه بروی و الیت سمیت آن را جمجمه انسانی می‌دانند؛ نزدیک آن جمجمه آثار آتش و سنگ‌هایی به دست آمد که، بدون شک، توسط انسان به کار می‌رفته است؛ همراه استخوان‌های آن انسان، استخوان‌های جانورانی هم یافتند از دوره پلئیستوسن، که زمان آن را یک میلیون سال قبل تخمین می‌زنند. عقیده عمومی بر این است که جمجمه پکن قدیمیترین جمجمه بشری، و افزار‌هایی که با آن یافته شده کهنه‌ترین دست‌افزار انسانی است. نیز داوسن و وودوارد، در پیلتداون، در ایالت ساسکس انگلستان، به سال 1911 استخوان‌هایی به دست آوردند که ممکن است انسانی باشد؛ همین‌هاست که اکنون به نام «انسان پیلتداون»، یا ائوآنتروپوس (به معنی انسان سنگ)، نامیده می‌شود و تاریخ آن را میان یک میلیون تا 125 هزار سال قبل از میلاد تخمین می‌زنند. نسبت به استخوان جمجمه و استخوان‌های رانی که در 1891، در جاوه، و استخوان فکی که در 1907 در هایدلبرگ یافت شده نیز چنین حدس‌هایی می‌زنند. کهنه‌ترین سنگ‌واره‌ای که بدون شک و تردید انسانی است، در نئاندرتال، ‌نزدیک دوسلدورف آلمان، در سال 1857 پیدا شده، و ظاهراً مربوط است به 40000 سال قبل از میلاد – استخوان‌های انسان دیگری که در بلژیک و فرانسه و اسپانیا و حتی در سواحل دریای جلیل (فلسطین) یافت شده شبیه آن است – و همه این اکتشافات علما را بر آن داشته است که تصور کنند نوعی از انسان، به نام «انسان نئاندرتال»، در حدود 40000 سال قبل، در تمام اروپا زیست می‌کرده است؛ این نوع انسان کوتاه قد بوده، ولی ظرفیت جمجمه‌اش 1600 سانتیمتر مکعب، یعنی 200 سانتیمتر مکعب از جمجمه انسان عصر حاضر بیشتر بوده است.
چنین به نظر می‌رسد که در حدود 20000 سال قبل از میلاد مسیح، این نوع بشری منقرض شده و انسان دیگری به نام «انسان کرو – مانیون» جانشین آن شده است؛ خود این اسم اشاره به غاری است به همین نام، در دره ‌دوردونی فرانسه، که به سال 1868 نخستین آثار این نوع انسان در آنجا به دست آمده است. بقایای انسانی از این نوع، که مربوط به همان زمان است، در جا‌های مختلفی از فرانسه و سویس و آلمان و ویلز و بریتانیا نیز پیدا شده، و همه نماینده نژاد نیرومندی است که قد بلندی میان 1/۷۸ و 1/۹۳ متر داشته و ظرفیت جمجمه‌اش بین 1590 و 1715 سانتیمتر مکعب بوده است. انسان کرو – مانیون نیز، مانند انسان نئاندرتال، «انسان غار» نامیده می‌شود؛ از آن جهت که بقایای این انسان در غار‌ها به دست آمده، ولی این نکته دلیل آن نیست که آن انسان‌ها، منحصراً، در غار‌ها به سر می‌برده‌اند؛ شاید این، خود، یک شوخی تصادف باشد، که تنها استخوان مردمی که در غار می‌زیسته، یا در آنجا مرده‌اند، به دست علمای آثار باستانی افتاده باشد. مطابق نظریه‌ای که امروز مورد قبول است، این نژاد عالی از آسیا به اروپا هجرت کرده‌اند؛ و چنین تصور می‌رود که، هنگام مهاجرت، از افریقا گذشته و از خشکیهایی که تصور می‌کردند افریقا را به ایتالیا و اسپانیا متصل می‌سازد وارد اروپا شده باشند. طرز توزیع آثاری که از این انسان به دست آمده نشان می‌دهد که ده‌ها، بلکه صد‌ها، سال این مردم با انسان نئاندرتال در جنگ و ستیز بوده، تا آخر توانسته اروپا را از دست مالکان اصلی خود خارج سازد؛ شاید نزاعی که همیشه بین فرانسه و آلمان وجود داشته و دارد با این ریشه تاریخی بی‌ارتباط نباشد. به هر صورت، در پایان کار، انسان کرو – مانیون انسان نئاندرتال را از روی زمین اروپا بر انداخت؛ از همین نژاد اساس نژاد اروپای غربی پیدا شد، و همین نژاد است که بنای تمدنی را که ما اکنون وارث آن هستیم طرح‌ریزی کرد.
آثار فرهنگی این نژاد بشری، و همچنین سایر نژاد‌های عصر دیرینه‌سنگی، بر حسب محلی که در مملکت فرانسه به آن آثار دسترسی پیدا شده، به هفت دسته تقسیم می‌شود؛ در هر هفت دسته، افزار سنگی انسان غیر صیقلی بوده. سه دسته اول آن نماینده فترتی است که میان دو عصر یخبندان سوم و چهارم وجود داشته است.
1. «فرهنگ یا تمدن ماقبل شلی»، که تاریخ آن حدود 125000 سال قبل از میلاد است. سنگ‌هایی که از این دسته به دست آمده بسیار کم دست‌کاری شده، و چنان می‌نماید که آنها را به حال طبیعی سنگی خود به کار می‌برده‌اند. چون، در بین این سنگ‌ها، سنگ‌های زیادی پیدا شده که دستگیره‌ای متناسب با مشت دست انسان دارد، و در طرف دیگر آن نوک یا کنار برنده‌ای دیده می‌شود، به این جهت، بسیاری از دانشمندان افتخار ساختن نخستین آلتی را که اروپاییان هنوز به کار می‌برند، و عبارت از مشته سنگی یا بوکس سنگی است، به انسان دوره ماقبل شلی می‌دهند.
2. «فرهنگ و تمدن شلی»، با تاریخی حدود 100000 سال قبل از میلاد؛ در این دسته مشت سنگی بیشتر دست‌کاری شده و شکل بادام را پیدا کرده و برای دست گرفتن متناسبتر شده است.
3. «فرهنگ آشولی»، که تاریخ آن حدود 75000 سال قبل از میلاد است و آثار فراوانی از آن در اروپا، گروئنلند، ایالات متحده امریکا، کانادا، مکزیک، افریقا، خاور دور، هند، و چین به دست آمده. علاوه بر آنکه مشت سنگی کاملتر شده، افزار‌های دیگر، مانند چکش، سندان، رنده، سر پیکان، سر‌نیزه، و چاقو نیز به وسیله انسان با سنگ فراهم آمده، و مثل این است که این صناعت بشری با فعالیت پیش‌رفت می‌کرده است.
4. «فرهنگ موستری»، که بقایای آن، در تمام قاره‌ها، آمیخته با بقایای انسان نئاندرتال دیده می‌شود، و تاریخ آن حدود 40000 سال قبل از میلاد است. در این دسته کمتر به مشت سنگی بر می‌خوریم، گویی دیگر دوره آن سپری شده و از مد افتاده است. افزار‌های این دسته از یک لایه سنگ ساخته شده و تیزتر و سبکتر از مشت سنگی، و خوش ترکیبتر از آن است؛ چنان می‌نماید که با دستی ساخته شده که بیشتر به قواعد هنر آشنایی دارد. چون در دوره پلئیستوسن، در فرانسه جنوبی، یک طبقه بالاتر بیاییم، به آثار فرهنگ ذیل بر می‌خوریم:
5- «فرهنگ اورینیاکی»، تقریباً 25000 سال قبل از میلاد. این دسته نماینده نخستین صنایع یخبندان، و همچنین نخستین فرهنگ شناخته شده از انسان کرو-مانیون است؛ در اینجا افزار‌های استخوانی، مانند سوزن و مصقل و چیز‌های دیگر، به آلات سنگی اضافه می‌شود. اولین شکل هنر، با کندن نقش‌های ابتدایی بر روی سنگ یا مجسمه‌های ساده، که غالب آنها مجسمه زن لخت است، آشکار می‌شود.
6- «فرهنگ سولوتره‌ای»، مربوط به 20000 سال قبل از میلاد، که آثار آن در فرانسه و اسپانیا و چکسلواکی و لهستان به دست آمده. در این دسته، بر اسباب‌های دوره اورینیاکی، ادوات دیگری چون درفش و رنده و مته و اره و نیزه و سر‌نیزه اضافه می‌شود؛ با استخوان‌های نازک، سوزن‌های تیز و باریک ساخته شده، و از شاخ گوزن آلات فراوان تهیه شده است. بر روی شاخ گوزن تصاویری از حیوانات کنده‌کاری شده به دست آمده که از نقاشی‌های دوره سابق عالیتر است. هنگامی که انسان کرو-مانیون به بالاترین مراحل تکامل خود رسید، فرهنگ ماگدالنی روی کار آمد.
7- «فرهنگ ماگدالنی»، که در تمام نواحی اروپا، حدود 16000 سال قبل از میلاد پیدا شده، وجه امتیازش آلات و افزار‌های دقیق و متنوعی است که با عاج و استخوان و شاخ ساخته‌اند، مخصوصاً سنجاق‌ها و سوزن‌های ساخته شده به حد کمال رسیده است. در این فرهنگ از لحاظ هنر نقاشی، عصر نقاشی‌های آلتامیرا، شاهکار هنری انسان کرو-مانیون بوده است.
در همین فرهنگ‌های مختلف عصر دیرینه‌سنگی است که انسان ماقبل تاریخ شالوده صنایعی را که در تمام اروپا، تا هنگام انقلاب صنعتی، وجود داشته ریخته است؛ آنچه بیشتر در رسیدن این فرهنگ‌ها به تمدن کلاسیک و تمدن دوره جدید کمک کرده، طرز انتشار و توزیع صنایع عصر دیرینه‌سنگی بوده است. جمجمه انسانی، و تصاویری که در غار‌های رودزیا در 1921 به دست آمده، و افزار‌هایی که دمورگان در 1896 در مصر پیدا کرد، و باز مانده‌های عصر دیرینه‌سنگی، در ناحیه فیوم مصر، و اکتشافات خلیج ستیل، در افریقای جنوبی، همه، دلیل بر آن است که هنر عصر سنگ شکسته در «قاره تاریک» همان مراحلی را پیموده که در اروپا نیز پیموده است حتی بعضی‌ها، در نتیجه یافتن آثاری شبیه به آثار فرهنگ اورینیاکی در تونس و الجزایر، به این نظریه رسیده‌اند که اصل این فرهنگ افریقایی است، و نژاد کرو-مانیون اروپایی اصل افریقایی دارد آثار عصر دیرینه‌سنگی، علاوه بر آنچه گفته شد، در سوریه، هند، چین، سیبری، و نواحی دیگر آسیا نیز به دست آمده است. اندروز، و کسانی از مبلغان مسیحی پیش از او، در مغولستان به چنین آثاری دست یافته‌اند. همچنین در حفاری‌های فلسطین استخوان‌های انسان نئاندرتال و تبر‌های سنگی موستری و اورینیاکی پیدا شده، و، چنانکه قبلا گفتیم، به تازگی کهن‌ترین آثار انسانی در پیپینگ به دست آمده است. در نبراسکا اسباب‌هایی به دست آمده که میهن‌پرستان متعصب تاریخ آن را 500000 سال قبل از میلاد تخمین می‌زنند؛ همچنین، در اوکلاهوما و مکزیک جدید، سر‌نیزه‌هایی پیدا شده که تاریخ ساخته شدن آنها را 350000 سال قبل از میلاد حدس می‌زنند. از این ارقام بزرگ به خوبی می‌توان دریافت که انسان از چه فاصله عظیمی گذشته تا از صورت انسان ماقبل تاریخ به صورت نخستین انسان دوره تمدن رسیده است.

۳. صنعت و هنر در عصر دیرینه‌سنگی، افزار‌ها، آتش، نقاشی، مجسمه‌سازی

اگر برای پی بردن به طرز زندگی مردم عصر دیرینه‌سنگی به ذکر آلاتی که انسان آن دوره ساخته است توجه کنیم، بسیار شایسته‌تر از آن است که عنان خیال و تصور را بازگذاریم و از این راه پیش برویم. طبیعی است که نخستین آلتی که مورد استفاده انسان قرار گرفت مشته سنگی بوده است، و حیوانات متعددی توانسته‌اند استعمال این آلت سنگی را به انسان بیاموزند. چنین است که مشته – یعنی قطعه سنگی از یک طرف تیز و نوک‌دار و از سوی دیگر مدور و قابل دست گرفتن و در مشت نگاه داشتن -، برای انسان اولیه، کار چکش، تبر، قیچی، گزن، کارد، اره… همه را می‌کرده؛ هم‌اکنون کلمه انگلیسی hammer، که به معنای چکش است، از حیث ریشه لغت، به معنی سنگ است. به تدریج، افزار‌هایی که نام آنها را بردیم از این افزار منحصر به فرد نخستین منشعب گردیده است: سوراخ‌هایی در آن کردند و دسته‌ای به آن متصل ساختند؛ یا با پیوستن دندان‌های حیوانات به آن، اره را اختراع کردند؛ و با متصل کردن شاخه‌هایی به آن، سر‌نیزه و خنجر و چنگال ساختند؛ انسان از سنگ لب‌تیزی که آن را برای پوست کندن حیوانات به کار می‌برده، هنگامی که این سنگ کمی تو گود بوده، بیل و کج بیل را درست کرده است؛ سنگ خشن و زبر را چون سوهان به کار می‌برده؛ با گذاشتن سنگ در فلاخن و پرتاب کردن آن، سلاحی به دست انسان افتاده که مدت‌ها از آن بهره می‌گرفته و آن را با خود به دوره مدنیت کلاسیک همراه آورده است. هنگامی که انسان عصر دیرینه‌سنگی، علاوه بر سنگ، بر استخوان و چوب و عاج دست یافت، مجموعه بسیار متنوعی از اسلحه و آلات برای خود آماده کرد: مصقل، هاون، تبر، رنده، گزن، مته، چراغ، کارد، قیچی، سر‌نیزه، سندان، درفش، خنجر، قلاب ماهی‌گیری، گاوه، سنجاق، و بیشک بسیاری چیز‌های دیگر. انسان، هر روزی که می‌گذشت، علم و دانش و معرفت تازه‌ای پیدا می‌کرد و غالباً، با هوشی که داشت، آنچه را بر حسب تصادف به آن برخورد می‌کرد به یک اختراع سودمند مبدل می‌ساخت.
ولی اکتشاف بزرگ انسان دست یافتن به آتش است؛ به عقیده داروین شاید سنگ‌های تفته آتشفشانها نخستین عاملی بوده است که به انسان ماهیت آتش را شناسانیده است. به گفته اشیل نمایشنامه‌نویس یونانی، پرومته نخستین کسی بود که شاخه انقوزه را در دهانه آتشفشان روشن جزیره لمنوس مشتعل کرد. در میان آثاری که از انسان نئاندرتال به دست آمده قطعاتی از زغال و استخوان سوخته دیده شده؛ بنا بر این باید گفت که تاریخ نخستین آتشی که انسان افروخته از 40000 سال می‌گذرد انسان کرو-مانیون سنگ‌ها را گود می‌کرده و در آنها چربی می‌ریخته و روشن می‌کرده؛ به همین جهت، باید گفت که چراغ نیز جزو اختراعات اولیه بشر است. شکی نیست که آتش عاملی بوده است که به انسان نیروی پایداری در مقابل هجوم یخچال‌های پیشرو می‌بخشیده و، در عین حال، او را برای تأمین امنیت شب و هنگام خواب و راحت، مجهز می‌ساخته است؛ همان اندازه که انسان به آتش احترام می‌گذارده و آن را مورد پرستش قرار می‌داده، جانوران از آن می‌ترسیده و از نزدیکی به آن پرهیز می‌کرده‌اند. همین آتش است که به وسیله آن انسان بر تاریکی پیروز شده و از ترس خود کاسته است؛ کاهش ترس انسان یکی از رشته‌های زرین تاریخ حیات بشری است، که البته همه تار‌های آن زرین نیست؛ آتش سبب پیدایش هنر شریف و باستانی آشپزی است، و به این ترتیب بوده که هزاران نوع ماده غیر خوردنی قابل خوردن شده است؛ نیز آتش است که با آن انسان توانست فلزات را بگدازد و با یکدیگر متصل و متحد سازد؛ این تنها گام حقیقی است که انسان، از عهد انسان کرو-مانیون تا دوره انقلاب صنعتی، در هنر‌های صنعتی برداشته است.
چیز عجیب- و گویی روایت این داستان عجیب برای توضیح قصیده شاعر فرانسوی تئوفیل گوتیه درباره هنر است که می‌گوید پس از زوال امپراطوران و دولتها تنها هنر زنده می‌ماند- این است که، از مخلفات و آثار باقی مانده از انسان عصر دیرینه‌سنگی، آنچه بیشتر جلب توجه می‌کند نمونه‌هایی از هنر انسان آن زمان است. تقریباً شصت سال پیش از این، هنگامی که سینیور مارسلینود سوتوئولا در املاک خود، در ناحیه آلتامیرا در شمال اسپانیا، گردش می‌کرد، غاری را در آنجا مشاهده کرد. از هزاران سال پیش سنگ‌هایی افتاده و در غار را بسته، و رسوبات غاری درز آنها را محکم کرده و گویی به در آن مهر زده بود. در نتیجه دینامیت‌هایی که برای خراب کردن ساختمانی در آن نواحی به کار بردند، ناگهان سنگ‌های دهانه پس رفت و غار نمایان شد. سه سال بعد، هنگامی که سوتوئولا برای تماشا به درون غار رفت نظرش متوجه علامات عجیبی شد که بر دیوار‌های غار نقش شده بود؛ یک روز دختر کوچک این سینیور نیز همراه او به غار رفت و، چون مانند پدرش ناچار نبود سرش را خم کند تا به سقف غار نخورد، چشمانش را متوجه سقف ساخت و در آنجا نقش یک گاو وحشی نظرش را جلب کرد و چون دقت کرد دید بسیار خوب رسم و رنگ‌آمیزی شده است. پس از آن، سقف و دیوار‌های غار را مورد دقت قرار دادند و نقاشی‌های فراوان دیگر در آن یافتند. در سال 1880 سوتوئولا گزارشی از مشاهدات خود را انتشار داد. باستان‌شناسان گزارش او را، با شکی که از مختصات ایشان است، استقبال کردند؛ یکی از این دانشمندان قدم رنجه فرموده، از غار دیدن کرد؛ نتیجه این شد که گفتند این نقوش تقلبی است، و این نظر مدت سی سال به همین حال باقی بود. پس از آن، تصاویر دیگری در غار‌های دیگر کشف شد که، در نتیجه مجاور بودن با افزار‌های خارایی غیر صیقلی و استخوان و عاج صیقلی شده، همه پذیرفتند که مربوط به دوره‌های ماقبل تاریخ است؛
گاو وحشی، نقاشی شده در غار آلتامیرا، اسپانیا، از عصر دیرینه‌سنگی؛ عکس از موزه امریکایی تاریخ طبیعی در این وقت بود که در یافتند نظر سوتوئولا درست بوده است، ولی آنگاه دیگر آن شخص زنده نبود. سپس زمین‌شناسان به آلتامیرا آمدند و به اجماع اظهار عقیده کردند که رسوباتی که بر روی بعضی از نقش‌هاست مربوط به عصر دیرینه‌سنگی است. آنچه امروز مورد قبول است آن است که نقاشی‌های آلتامیرا، و قسمت اعظم آثار هنریی که از دوران ماقبل تاریخ بر جای مانده، مربوط به دوره ماگدالنی، یعنی در حدود 16000 سال قبل از میلاد است. همین‌طور نقاشی‌هایی، که از حیث تاریخ جدیدتر است، در غار‌های متعددی در فرانسه کشف شده که همه آنها باز مانده از عصر دیرینه‌سنگی است.
مثل غار‌های کومبارل و ایزی و فون دوگوم و غیره.
بیشتر این نقاشی‌ها نماینده جانورانی چون گوزن، ماموت، اسب، خوک، خرس، و جز آنهاست؛ شاید این حیوانات برای مردم آن روزگار خوراک‌هایی عالی به شمار می‌رفته، و به همین جهت به آنها توجه فراوان داشته‌اند. به عقیده فریزر و ریناخ، این تصاویر عنوان سحر و جادو داشته، و با کشیدن آنها قصدشان آن بوده است که جانور مورد نظر به چنگ شکارچی بیفتد و راه معده او را در پیش گیرد؛ آیا چه مانعی دارد که این نقاشیها را نماینده هنر خالصی بدانیم که ابداع فنی و لذت هنری محض محرک انسان در یادگار گذاشتن آنها بوده است؟ اگر نظر سحر و جادو بود، صورت رمزی ساده و مختصری کفایت می‌کرد؛ در صورتی که این تصاویر، غالباً، به اندازه‌ای ظریف است و با چنان مهارتی نقش شده که انسان، با دیدن آنها، متأثر می‌شود که چرا، در این مدت طولانی عمر بشریت، هنر آن اندازه که شایسته بوده پیش‌رفت نکرده است. با چند خطی که به ظرافت رسم شده حیات و نشاط و حرکت و شکوه وضع قرار گرفتن حیوان را نقاشی کرده‌اند؛ در پاره‌ای از موارد، فقط یک خط- شاید خط‌های دیگر پاک شده باشد- برای نمایش حیوان زنده‌ای که در حال هجوم است کفایت می‌کند. آیا می‌توان یقین داشت که پرده نقاشی آخرین شام، اثر لئوناردو داوینچی، یا پرده صعود حضرت مریم، کار گرکو، می‌تواند پس از 20000 سال چنین رونقی را حفظ کند و خطوط و رنگ‌های آن، مانند نقاشی‌های انسان کرو- مانیون، پایدار بماند؟
نقاشی هنری است پیش‌رفته و خیال‌انگیز، که برای پیدایش آن گذشتن قرن‌های دراز تطور عقلی و فکری و هنری کمال ضرورت را دارد. اگر نظریه‌ای را که در این مورد رایج است بپذیریم (که غالباً پذیرفتن چنین نظریاتی خالی از خطر نیست)، باید بگوییم، که نقاشی از هنر مجسمه‌سازی نتیجه شده است؛ به این ترتیب که ابتدا مجسمه‌ها را تمام و کمال می‌ساختند، رفته رفته کنده‌کاری روی صفحه جانشین آن شد؛ پس از آن، به نشان دادن و حفر حدود تصویر و رنگین ساختن اکتفا گردید؛ به عبارت دیگر، مطابق این نظریه، نقاشی یک نوع کنده‌کاری است که یکی از ابعاد آن از میان رفته است. یکی از آثار مرحله متوسط انتقال (میانه‌سنگی) نقش برجسته‌ای است که بر روی سنگ‌های اورینیاکی، در لوسل، در فرانسه به دست آمده و مردم نیزه‌پرانی را نشان می‌دهد. در یکی از غار‌های آریژ فرانسه، لویی بگوئن، در میان آثار زیادی از دوره ماگدالنی، دسته‌های اسلحه کنده‌کاری شده از جنس شاخ گوزن یافته است، که یکی از آنها نماینده هنر پیش‌رفته و پخته ممتازی به شمار می‌رود، و چنان می‌نماید که، در آن هنگام، روزگار درازی بر پیدایش هنر گذشته و گام‌های بلندی در تکامل و تطور آن برداشته شده است؛ در تمام نواحی مدیترانه ماقبل تاریخ- مصر، کرت، ایتالیا، فرانسه و اسپانیا- مجسمه‌ها و تصاویری از زنان کوتاه بالا و فربه یافت شده؛ چنان می‌نماید که یا آن مردم وظیفه مادری را می‌پرستیده و آن را در آن صورت‌ها مجسم می‌ساخته‌اند، یا اینکه تصور مردم اروپا در آن هنگام، مانند مردم افریقا، نسبت به زیبایی چنان بوده است. در چکسلواکی، مجسمه‌های سنگی اسب وحشی و گوزن و ماموت در میان آثاری به دست آمده که تاریخ مشکوک آنها را 30000 سال قبل از میلاد تخمین می‌زنند.
اگر در نظر بگیریم که این مجسمه‌ها و نقش‌های برجسته و نقاشی‌ها، با آنکه عددشان بسیار فراوان است، فقط جزء مختصری از هنری را نشان می‌دهد که انسان اولیه به وسیله آن تصورات و افکار خود را مورد تعبیر قرار می‌داده یا زندگی خود را زینت می‌بخشیده، این نظریه که سیر تاریخ سیر ترقی و پیش‌رفت است، فرو می‌ریزد. آنچه برای ما بر جای مانده، همه، در دل غار‌هاست، که عوامل آب و هوا نتوانسته در آنها راه یابد و فاسدشان سازد؛ این دلیل نمی‌شود که انسان فقط از وقتی که غار‌نشین شده به هنر پرداخته باشد. ممکن است آن مردم، مانند مردم ژاپن، هر جا دستشان می‌رسیده نقش برجسته می‌ساخته‌اند و بیش از یونانیان مجسمه می‌تراشیده‌اند؛ نیز ممکن است نقاشی آنها بر دیواره غار‌ها منحصر نبوده، بلکه بر هرچه- قماش و چوب و چیز دیگر، حتی پوست بدنشان- در دسترس داشته‌اند نقاشی می‌کرده‌اند؛ ممکن است شاهکار‌هایی هنری از خود ابداع کرده باشند که از آنچه به دست ما رسیده بسیار عالیتر بوده باشد. در یکی از غار‌ها لوله‌ای از شاخ گوزن، پر از ماده‌ای برای رنگ کردن پوست بدن انسان، به دست آمده؛ در غار دیگر، لوحه جای رنگی، شبیه تخته رنگ نقاشان امروز، کشف شده که، با وجود گذشتن دویست قرن بر آن، هنوز ماده رنگ نقاشی بر روی آن دیده می‌شود. آنچه ظاهر است، در تاریخ هجده هزار سال پیش از این، هنر‌ها به درجه عالی تکامل رسیده و در میان مردم رواج فراوان داشته است. هیچ بعید نیست که، در میان مردم عصر دیرینه‌سنگی، هنرمندانی وجود داشته‌اند که حرفه آنان همین هنرمندی بوده باشد؛ نیز ممکن است در میان آنان مردم پست و عقب افتاده‌ای وجود داشته که در غار‌هایی حقیر به سر می‌برده و مخالف بازرگانان ثروتمند و دشمن بنگاه‌های علمی بوده‌اند، و با دست خود چیز‌هایی ساخته‌اند که همین تحفه‌ها را تشکیل داده و اکنون به دست ما رسیده است.

۴. فرهنگ عصر نو‌سنگی، فضولات مطبخ، آبنشینها، پیدایش کشاورزی، اهلی کردن جانوران، امور فنی، بافندگی، کوزهگری، ساختمان، وسایل حمل و نقل، دین، علم: مقدماتی که در دوره ماقبل تاریخ برای تمدن فراهم شده

در طول مدت صدسال اخیر، در ضمن کاوشها، در فرانسه، ساردنی، پرتقال، برزیل، ژاپن، منچوری، و مخصوصاً در دانمارک، بکرات به توده‌های انبوهی از فضولات آشپزخانه دست یافته‌اند که ثابت شده است مربوط به دوره ماقبل تاریخ می‌باشد. این توده‌ها را، به نام دانمارکی آنها، گیوکن- مویدینگر نامیده‌اند، که ترجمه آن «فضولات مطبخ» می‌باشد؛ این بقایا را معمولا به همین نام می‌خوانند. این توده‌ها عموماً تشکیل می‌شود از انواع صدف‌ها و حلزون‌های دریایی و استخوان‌های جانوران خاکی و دریایی، و اسباب‌ها و سلاح‌هایی که از استخوان و شاخ و سنگ غیر صیقلی ساخته شده، و باز مانده‌های زغال و خاکستر و سفال‌های شکسته. این آثار، که از لحاظ ظاهری هیچ زیبایی ندارد، نماینده آشکار تمدنی است که تاریخ آن به هشتمین هزاره قبل از میلاد می‌رسد؛ گرچه این تاریخ البته از تاریخ عصر دیرینه‌سنگی تازه‌تر است، تازگی آن به حدی نمی‌رسد که بتوان آن را مربوط به عصر نو‌سنگی دانست؛ زیرا در ضمن باز مانده‌ها سنگ صیقلی دیده نمی‌شود. ما از کسانی که این آثار را به یادگار گذاشته‌اند هیچ چیز نمی‌دانیم، جز آنکه معلوم شده، از لحاظ ذوق و سلیقه غذا خوردن، تا حدی پیش‌رفته بوده‌اند. ممکن است تمدن «فضولات مطبخ» را به ضمیمه فرهنگ ماس د آزیل، در فرانسه، که کمی مقدم بر آن است، نماینده تمدن عصر نو‌سنگی متوسطی بدانیم که مرحله انتقال از دیرینه‌سنگی به نو‌سنگی باشد.
در سال 1854، که خشکی زمستان از حد متعارف گذشته بود، در دریاچه‌های سویس سطح آب پایین رفت و پرده از روی یکی دیگر از دوره‌های ماقبل تاریخ برداشته شد؛ تقریباً در دویست نقطه از آن دریاچه پایه‌هایی دیده شد که مدتی میان سی تا هفتاد قرن در مقابل اثر تخریبی پیوسته آب ایستادگی کرده و بر جای مانده بودند. این پایه‌ها بدانسان قرار داشت که به خوبی نشان می‌داد پایه دهکده‌هایی بوده که بر روی آب احتمالا برای گوشه‌گیری یا دفاع ساخته شده؛ هر دهکده به واسطه پل باریکی با خشکی متصل می‌شده که پایه بعضی از آن پلها هنوز موجود است. در پاره‌ای از موارد، استخوان‌بندی خانه‌ها نیز بر جای مانده و قابل ملاحظه بود.
بقایای شهرهای آبسرایی را در فرانسه و ایتالیا و بریتانیا و روسیه و امریکای شمالی و هندوستان و جاهای دیگر نیز یافته‌اند.
هنوز در جزایر بورنئو و سوماترا و گینه جدید و غیر آنها آبسرا‌های مشابهی دیده می‌شود. اسم مملکت ونزوئلا، که به معنی «ونیز کوچک» است، از آن جهت به این کشور داده شده که چون نخستین بار آلونسو د اوخذا آن را در 1499 کشف کرد، متوجه شد که بومیان در دهکده‌های آبسراییی زندگی می‌کنند که روی دریاچه ماراکائیبو ساخته شده.
در میان خرابه‌های این خانه‌ها آلاتی از استخوان و سنگ صیقلی به دست آمد؛ و
بازسازی فرضی یک آبسرای عصر نو‌سنگی، موزه امریکایی تاریخ طبیعی همین سنگ‌های صیقلی را علامت مشخصه عصر نو‌سنگی می‌دانند، که تاریخ اوج آن در آسیا به 10,000 سال و در اروپا به 5000 سال قبل از میلاد می‌رسد. آثار دیگر، شبیه به این آثار، آنهاست که دسته‌ای عجیب از افراد بشر، که آنان را «تپه‌سازان» می‌نامیم، به شکل بقایای عظیمی در دره‌های میسی‌سیپی از خود به یادگار باقی گذاشته‌اند؛ ما از این مردم هیچ‌گونه اطلاع نداریم، جز آنکه در این تپه‌ها، که به شکل قربانگاه، یا به اشکال هندسی، یا به صورت حیوانات توتم خود ساخته‌اند، چیز‌های ساختگی از جنس سنگ و صدف و فلز چکش‌خورده به دست آمده که تاریخ حیات این مردم معمایی را در پایان عصر نو‌سنگی قرار می‌دهد.
اگر بخواهیم، از میان همه این بقایایی که از عصر نو‌سنگی به دست آمده، تصور واحدی نسبت به آن دوره پیدا کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که عصر نو‌سنگی عصر کشاورزی بوده است. می‌توان گفت که، در دوران پیش‌رفت بشریت، دو انقلاب عظیم اتفاق افتاده که یکی از آنها مربوط به عصر نو‌سنگی است و انسان، در آن انقلاب، از مرحله شکار به مرحله کشاورزی وارد شده؛ انقلاب دیگر مربوط به دوره‌های جدیدتر و انتقال از مرحله کشاورزی به مرحله صنعت است؛ در میان تمام انقلابهای دیگری که برای بشر پیش آمده هیچ کدام به اندازه این دو تحول و انقلاب اهمیت ندارد. از آثار جمع‌آوری شده چنین بر می‌آید که انسان آبنشین گندم و ذرت و چاودار و جو را، علاوه بر ۱۲۰ قسم میوه، و اقسام مختلف دانه‌های طایفه گردو، می‌شناخته و آنها را به مصرف خوراک خود می‌رسانیده است. البته به گاوآهن دست نیافته‌اند، چه محتمل است که گاوآهنهای آن مردم چوبی بوده، و قطعه سنگ خارایی را برای این کار به تنه درختی محکم می‌کرده‌اند؛ مع‌ذلک تصویری که از عصر نو‌سنگی بر روی سنگی کنده شده مردی را نشان می‌دهد که مشغول شخم کردن است و دوگاو در برابر او اسباب شخم زمین را در زمین پیش می‌برند. این تصویر نماینده اختراع جدیدی است، که با آن عصر تازه‌ای از عصور تاریخ آغاز می‌کند. پیش از آنکه کشاورزی روی کار بیاید، مطابق حساب تخمینی که سر آرثرکیث کرده، بر روی زمین احتمالا بیست میلیون نفر زندگی می‌کرده‌اند و تازه زندگی این عده هم همیشه به علت جنگ و شکار در معرض خطر بوده است ولی پس از آنکه کشاورزی به کار افتاد، امکان ازدیاد نسل رو به فزونی گذاشت و به این ترتیب خواجگی انسان بر روی زمین مسلم شد.
انسان عصر نو‌سنگی، در عین حال، به طرح‌ریزی شالوده دیگری از شالوده‌های تمدن اشتغال داشت؛ یعنی به کار اهلی کردن حیوان و تربیت آن می‌پرداخت؛ شک نیست که این کار مدت درازی انسان را به خود مشغول داشته، و آغاز آن پیش از عصر نو‌سنگی بوده است. شاید علاقه غریزی انسان به اجتماع با دیگران عاملی باشد که اتصال انسان را با جانوران سبب شده؛ به همین جهت است که اکنون می‌بینیم ملت‌های اولیه از آموخته کردن جانوران درنده شاد می‌شوند و کوخ‌های خود را با بوزینه و طوطی و امثال آنها پر می‌کنند. قدیمیترین استخوانی که از استخوان‌های عصر نو‌سنگی به دست آمده(حوالی 8000 سال قبل از میلاد) استخوان سگ است، که نخستین و شریفترین مصاحب انسان به شمار می‌رود؛ پس از سگ نوبت به گوسفند و بز و خوک و گاو می‌رسد. (در حدود 6000 سال قبل از میلاد). اگر بخواهیم از روی نقاشی‌های به دست آمده در غار‌ها حکم کنیم، باید بگوییم که آخر همه نوبت به اسب می‌‌رسد، که برای مردم عصر دیرینه‌سنگی حیوانی بوده است که آن را شکار می‌کرده و به مصرف خوراک می‌رسانیده‌اند، ولی در عصر نو‌سنگی اسب در اختیار انسان در آمده که مانند بنده محبوبی از آن استفاده می‌کند. با انواع مختلف کار‌هایی که از این حیوان گرفته می‌شد، ثروت و آسایش و نیرومندی انسان فزونی یافته است. چنین بود که چون انسان توانست آقایی و بزرگی خود را بر زمین مقرر دارد، علاوه بر شکار حیوان، با اهلی کردن آن، خوراک جدیدی به دست آورد؛ شاید در همان عصر نو‌سنگی است که انسان شیر گاو را به عنوان غذا به کار برده است.
مخترعان عصر نو‌سنگی به تدریج به تکمیل و ازدیاد ادوات و آلاتی که در اختیار داشتند پرداختند. به همین جهت است که، در میان آثار باز مانده از آن عصر، به چیز‌هایی مانند قرقره، اهرم، سنگ آسیاب، درفش، انبر، تبر، نردبان، قیچی، کارد، دستگاه بافندگی، اره، قلاب ماهی‌گیری، کفش حرکت بر روی یخ (اسکیت)، سنجاق، سوزن و نظایر آنها بر می‌خوریم. از همه اینها مهمتر اختراع چرخ برای آلات نقلیه است، که از اساسیترین اختراعات بشری به شمار می‌رود و در واقع یکی از ضروریات صنعت و مدنیت است؛ چرخ‌هایی که آثارشان از آن دوره بر جای مانده، بعضی توپر و به شکل قرص است، و بعضی دیگر پره‌دار و شبیه چرخ‌های کنونی. اقسام مختلف سنگ‌های سخت- حتی دیوریت و اوبسیدین- را با گذراندن از مقابل چرخ آسیا و سوراخ کردن و صیقل دادن، برای کار‌های مختلف آماده می‌کردند. معادن آتشزنه یا سنگ چخماق فراوان مورد استفاده است. در یکی از سنگ‌بری‌های عصر نو‌سنگی، که همین اواخر در شهر براندون، در انگلستان، کشف شده، هشت مته از جنس شاخ گوزن به دست آمده که از کثرت استعمال کاملا فرسوده شده، و بر دسته آنها، زیر گرد و غباری که آنها را می‌پوشاند، هنوز اثر انگشت مردم آن عصر، که ده هزار سال پیش از این با این ادوات کار می‌کرده‌اند، قابل مشاهده است. در بلژیک نیز استخوان‌بندی یک انسان عصر نو‌سنگی به دست آمده که معلوم می‌شود معدن بر سرش خراب شده، و مته شاخ گوزنی که در دستش بوده و با آن کار می‌کرده هنوز در دستش باقی مانده است. پس از گذشتن صد قرن زمان، این اسکلت مانند یکی از خود ما به نظر می‌رسد، و در عالم خیال، خود را شریک بدبختی و رنج فراوان او در هنگام فرود آمدن معدن بر سرش می‌دانیم. آیا چند هزار سال گذشته است که انسان با سختی و مشقت دل زمین را می‌کنده و فلزات و سنگ‌های معدنی را که برای بنای مدنیت لازم داشته از آن استخراج می‌کرده است؟
از آن وقت که انسان توانست سنجاق و سوزن را بسازد، به کار بافندگی پرداخت؛ یا می‌توان گفت که از وقتی که انسان به بافندگی آغاز کرد، بر حسب ضرورت، سوزن و سنجاق را ساخت. چون انسان تنها به این خشنود نبود که با پوست حیوانات خود را بپوشاند، با پشم گوسفند و الیاف گیاهان، لباس‌هایی برای خود تهیه کرد؛ همین لباس ساده است که جامه مرد هندی و توگای یونانی و دامن مصری قدیم و سایر اقسام گوناگون و جذاب لباس انسان را در عهد‌های مختلف تشکیل داده است. پس از آن، از عصاره گیاهان یا خاک‌های ملون، موادی به دست آوردند و جامه‌ها را با آنها رنگ کردند، و به این ترتیب، لباس‌های رنگین خاص برای فرمانروایان و پادشاهان درست شد. از ظاهر امر چنین بر می‌آید که بافتن منسوجات، در ابتدای امر، مانند بافتن بوریا بوده و نخها را یک به یک به هم می‌بافته‌اند؛ پس از آن، اطراف قطعه‌های پوست حیوان را سوراخ کرده، مانند شکمبند یا بند کفش، آنها را به هم اتصال می‌دادند؛ رفته رفته، الیافی که به کار می‌رفته نازکتر و ظریفتر شده حالت رشته نخ را پیدا کرده؛ در این هنگام است که بافندگی از مهم‌ترین هنر‌های مخصوص زن گردیده است. دوک‌ها و ماسوره‌های سنگیی که در میان آثار عصر نو‌سنگی به دست آمده به خوبی نشان می‌دهد که صنعت عظیم بافندگی ریشه بسیار دوری دارد؛ در ضمن همین باز مانده‌ها، حتی آینه هم به دست آمده؛ یعنی همه چیز برای تمدن آماده است.
از قبرستان‌های قسمت اول عصر دیرینه‌سنگی آثاری سفالی به دست نیامده است؛ فقط مقدار مختصری از آن در فرهنگ ماگدالنی در بلژیک دیده می‌شود؛ ولی در عصر نو‌سنگی، که «فضولات مطبخ» را به یادگار گذاشته، بقایای ظروف سفالی دیده می‌شود، که صنعت آن تا حدی نیز ترقی کرده است. حقیقت امر این است که ما نمی‌دانیم آغاز این هنر چگونه بوده؛ ممکن است آموزگار انسان، برای این هنر، مشاهده این منظره بوده است که می‌دیده، هنگام راه رفتن در گل رس، آبی که در جای پایش باقی می‌مانده فرو نمی‌رفته است؛ نیز ممکن است قطعه گلی، بر حسب تصادف، نزدیک آتش قرار گرفته و پخته شده، و انسان از مشاهده آن به فکر کوزهگری افتاده باشد و گل رس را، که به هر صورت در می‌آید و مطیع دست انسان است، به اشکال مختلف در آورده، با آفتاب یا آتش خشکانیده و، به این ترتیب، هنر کوزهگری را آغاز کرده باشد. شک نیست که انسان هزاران سال خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های خود را در ظرف‌های طبیعی، مانند کدو و نارگیل و صدف‌های دریایی محفوظ نگاه می‌داشته؛ پس از آن به فکر ساختن کاسه‌ها و ظروف سنگی و چوبی افتاده و با ترکه و الیاف گیاهی سبد و زنبیل می‌بافته. پس از پی بردن به خاصیت گل رس، توانسته است برای خود ظرف‌هایی بسازد که مقاومت و دوام بیشتری داشته باشند. به این ترتیب، انسان، به یکی از حرف و صنایع بسیار اساسی در زندگی دست یافته است. از قطعات سفالی که از انسان عصر نو‌سنگی به دست آمده چنین بر می‌آید که آن انسان هنوز چرخ کوزهگری را در اختیار نداشته، مع‌ذلک همین آثار نشان می‌دهد که انسان آن عصر با دست خود کوزه و سفال را خوب می‌ساخته و آن را با اشکال هندسی می‌آراسته؛ و از همان ابتدا معلوم می‌شود که کوزهگری تنها برای انسان یک حرفه نبوده؛ بلکه به آن چون هنری می‌نگریسته است.
نیز در همین عصر نو‌سنگی است که مقدمات فن خانه‌سازی مشاهده می‌شود. از انسان عصر دیرینه‌سنگی هیچ اثری بر جای نمانده است تا از روی آن بتوانیم فرض کنیم خانه و جایگاه دیگری جز غار داشته است. ولی، هنگامی که به آثار عصر نو‌سنگی می‌رسیم، بعضی از لوازم خانه‌سازی، مانند نردبان و قرقره و اهرم و پاشنه در را مشاهده می‌کنیم. ساکنان آبسرا‌ها درود‌گران کار آزموده‌ای بوده‌اند و به خوبی می‌توانسته‌اند ستون‌های چوبی را، به وسیله میخ‌های چوبی، به پایه‌ها محکم کنند و چوب‌های مختلف ساختمان را، به وسیله قطعات چوب، چب و راست، به یکدیگر متصل سازند و استواری بنا را تأمین کنند. کف اتاق‌ها گلی بوده، و دیوار‌ها را با شاخه‌های درختان تهیه می‌کرده‌اند و روی آن را از گل می‌پوشانیدند؛ سقف اتاق عبارت بوده است از نی و کاه و جگن و پوست درختان. آن مردم، با کمک چرخ و قرقره، می‌توانسته‌اند لوازم ساختمان را از محلی به محل دیگر انتقال دهند؛ حتی شالوده بعضی از ساختمان‌های خود را نیز با سنگ تهیه می‌کرده‌اند. به این ترتیب، باید گفت که حمل و نقل نیز یکی از صنعت‌های آن دوره به شمار می‌رود. با ساختن زورق‌های فراوان، خطوط اتصال متعددی بر روی دریاچه‌های مسکونی خود ایجاد می‌کرده‌اند و کالا‌های خود را از کوه‌ها گذرانیده، به نقاط دوردست انتقال می‌داده‌اند. مردم اروپا سنگ‌های کمیاب، مانند کهربا، دیوریت، یشم، و اوبسیدین، را از نواحی بسیار دور وارد می‌کردند. شباهتی که در کلمات و حروف و افسانه‌ها و کوزهگری و نقاشی در نقاط مختلف زمین مشاهده می‌شود، خود، دلیل بر آن است که اجتماعات بشری ماقبل تاریخ با یکدیگر ارتباط فرهنگی داشته‌اند.
اگر هنر کوزهگری را کنار بگذاریم، انسان عصر نو‌سنگی، از لحاظ هنری، چیزی به یادگار نگذاشته است که با مجسمه‌ها و نقاشی‌های عصر دیرینه‌سنگی قابل مقایسه باشد. از جزایر بریتانیا گرفته تا چین، جابه‌جا، آثاری از حیات عصر نو‌سنگی، مخصوصاً اقسام متنوعی از میز‌های سنگی، به دست آمده است به نام میلسنگ؛ از این توده‌های مدور‌سنگ، یا ستون‌های قائم سنگیی که در استونهنج و موربیئان به دست آمده، هیچ نمی‌توان دریافت که به چه منظوری آنها را فراهم آورده‌اند؛ شاید بتوان گفت که این سنگها بقایای قربانگاه یا پرستشگاه باشد. چه لابد انسان عصر نو‌سنگی، که هر شبانه روز شاهد مرگ و تجدید حیات خورشید بوده و خشک‌شدن زمین و سبز شدن دوباره گیاهان را می‌دیده و اثر عجیب ماه را بر روی زمین مشاهده می‌کرده، دیانت یا دیانت‌هایی داشته است. اگر ما برای دین‌ها ریشه‌هایی در دوران پیش از تاریخ تصور نکنیم، هرگز نمی‌توانیم آنها را در دوران تاریخی، چنانکه هست، بشناسیم. ممکن است که ترتیب قرار دادن این سنگ‌ها با رعایت امور نجومی و فلکی تعیین می‌شده و، چنانکه اشنایدر می‌گوید، شاید با تقویم ارتباط داشته است. در این شک نیست که مردم عصر نو‌سنگی مقداری اطلاعات علمی داشته‌اند، چه بر روی بعضی از جمجمه‌ها و استخوان‌های مانده از آن دوره، آثار شکستگی استخوانی که با دست انسان جا افتاده و اصلاح شده مشاهده می‌شود.
درست نمی‌دانیم که حد پیش‌رفت انسان در دوران ماقبل تاریخ تا چه اندازه بوده، زیرا نباید وسعت دامنه خیال را زیاد کنیم و از حدود آنچه آثار حیاتی انسان را نشان می‌دهد تجاوز نماییم؛ ولی این را هم باید از نظر دور نداشت که گذشت زمانه بسیاری از آثار را از بین برده، و اگر آن آثار اکنون بر جای بود معلوم می‌شد که اختلاف میان انسان اولیه و انسان عصر جدید، آن اندازه‌ها، زیاد نیست. با وجود این، آنچه از تمام عصر سنگ بر جای مانده بسیار قابل ملاحظه است و می‌رساند که، در عصر دیرینه‌سنگی، انسان افزار‌هایی برای خود ساخته و به آتش دست یافته و در هنر پیش‌رفت کرده است؛ در عصر نو‌سنگی، کشاورزی، اهلی کردن حیوانات، بافندگی، کوزهگری، خانه‌سازی، تهیه وسایل حمل و نقل، و پزشکی پیدا شده، و انسان، به صورت قطعی، خواجه و فرمانروای کره زمین گردیده است. تمام شالوده‌هایی که باید تمدن آینده بر روی آن بنا شود در آن عصر طرح‌ریزی شده، و همه چیز برای روی کار آمدن تمدن آماده گردیده؛ تنها نقیصه‌ای که مانده شاید استعمال فلزات و خط‌نویسی و پیدایش دولت و حکومت بوده است. از آن لحظه به بعد، به محض آنکه انسان وسیله‌ای به دست آورد که با آن بتواند افکار خود را تثبیت کند و دانسته‌های خود را محفوظ نگاه دارد و، به این ترتیب، آنها را بی‌اشکال از نسلی به نسل دیگر منتقل سازد، چهره تمدن آشکار گردید.

۵. مرحله انتقال از ماقبل تاریخ به تاریخ،
1. پیدایش فلزات، مس، مفرغ، آهن

آیا انسان چه وقت و چگونه استفاده از فلزات را آغاز کرد؟ در اینجا یک بار دیگر باید به جهل خود اعتراف کنیم؛ تنها چیزی که به گمان می‌توان گفت آن است که این عمل بر حسب تصادف صورت گرفته، و چون آثار قدیمیتری در دست نیست باید گفت که این حادثه مقارن اواخر عصر نو‌سنگی بوده است. اگر تاریخ آخر عصر نو‌سنگی را 4000 سال قبل از میلاد تصور کنیم، در خواهیم یافت که از عصر فلزات (که در عین حال همان عصر خط‌نویسی و تمدن است) تا کنون یک دوره کوتاه شش هزار ساله در دنبال عصر سنگ واقع می‌شود که لا‌اقل عمر آن چهل هزار سال است؛ و خود آن در پی دوران طویلی است که زندگی انسان بر روی زمین آغاز گشته، و در حدود یک میلیون سال است.
با این فرض که ظهور «انسان پکن» را در اوایل دوران پلئیستوسن بدانیم.
اینک به خوبی معلوم می‌شود موضوعی که در این کتاب مورد بحث ماست چه تاریخ کوتاهی دارد.
قدیمیترین فلزی که مورد استفاده انسان قرار گرفته مس است. این فلز را در آبسراهای روبنهاوزن سویس (تقریباً مربوط به 6000 سال قبل از میلاد)، در بین‌النهرین (مربوط به 4500 سال قبل از میلاد)، در مقابر بداری مصر (تقریباً 4000 سال قبل از میلاد)، در خرابه‌های اور جنوب عراق (تقریباً 3100 سال قبل از میلاد)، در آثار «تپه‌سازان» امریکای شمالی (که تاریخ آن را نمی‌توان معین کرد)، یافته‌اند. ابتدای عصر فلزات، آن وقت نیست که انسان آنها را کشف کرده، بلکه هنگامی است که توانسته است، به وسیله حرارت آتش، آنها را نرم و چکشخوار کرده، از آنها افزار بسازد. متخصصین ذوب فلز عقیده دارند که، اولین مرتبه، پیدایش مس بر حسب تصادف اتفاق افتاده و سنگ معدن این فلز، که در مجاورت آتش بوده، گداخته و مس آن خارج شده است- نظیر این حادثه در اجتماعات مردم بدوی امروز نیز فراوان دیده می‌شود. می‌توان چنین فرض کرد که این حادثه تصادفی، پس از آنکه چندین بار تکرار شده و به نظر انسان رسیده، او را، که تا آن وقت به استعمال ادوات سنگی خرسند بوده، به این اندیشه انداخته است که این فلز نرم چکشخوار را، که با آن به سهولت می‌توان سلاح و افزار ساخت، به این مصرف برساند ؛ نیز می‌توان چنین پنداشت که نخستین بار مس، به شکل خام طبیعی خود، که گاهی آمیخته با فلزات دیگر است، مورد استفاده قرار گرفته. در زمان دیرتر- شاید در حدود 3500 سال قبل از میلاد، در کشور‌های خاور مدیترانه- انسان به استخراج فلز دست یافت؛ یعنی توانست، با گداختن سنگ معدن، مس از آن استخراج کند. پس از آن، در حدود 1500 سال قبل از میلاد (چنانکه از نقوش برجسته مقبره رخ- مارا در مصر بر می‌آید) توانستند که مس را در قالب بریزند؛ این چنان بود که فلز گداخته را در ظرفی گلی یا شنی می‌ریختند و می‌گذاشتند تا سرد شود و به صورت قالب خود، مانند سر‌نیزه یا تبر یا نظایر آن، در آید. هنگامی که انسان به این طریقه راه یافت، توانست با انواع مختلف فلزات دیگر، که به تدریج در دسترس او قرار می‌گرفت، بر صنایع بزرگ دست یابد، و راه کارزار با زمین و دریا و آسمان برای او هموار گشت. ممکن است فراوانی مس در خاور مدیترانه، خود، سبب آن بوده باشد که فرهنگ‌های نیرومند جدیدی، در هزاره چهارم قبل از میلاد، در «عیلام» و «بین‌النهرین» و «مصر» آشکار گشته و از آنجا به سایر نقاط زمین انتقال یافته و اوضاع همه‌جا را دگرگون کرده باشد.
مس خالص به تنهایی فلزی است نسبتاً نرم که، به همین سبب، برای پاره‌ای استعمالات کمال تناسب را دارد (دوره برق کنونی بی‌مس چه می‌توانست کرد؟)، ولی برای کارهای سخت جنگ و صلح شایسته نیست؛ ناچار، لازم بوده است عنصر دیگری به آن ضمیمه شود تا استحکام آن را بی‌افزاید. با آنکه در طبیعت مس آمیخته با قلع یا روی وجود دارد، یعنی برنز یا مفرغ طبیعی یافت می‌شود، قرن‌ها گذشت تا نیاکان ما توانستند، از آمیختن فلز دیگری با مس، بر سختی آن بی‌افزایند و موارد استعمال آن را زیادتر کنند. به هر صورت، لا‌اقل تاریخ این اکتشاف به 5000 سال قبل می‌رسد، زیرا اشیای مفرغی که در جزیره کرت یافته‌اند تاریخ 3000 سال قبل از میلاد دارد، و آنچه در آثار مصری و دومین شهر تروا یافته‌اند به ترتیب مربوط به 2800 و 2000 سال قبل از میلاد است. بنا بر این، نمی‌توان از «عصر مفرغ» به معنی حقیقی کلمه سخن راند، زیرا این فلز، در میان ملل مختلف، در دوره‌های متفاوت پیدا شده است، و به همین جهت «عصر مفرغ» معنی زمانی خاص ندارد؛ مخصوصاً که بعضی از فرهنگ‌های انسانی از مرحله مفرغ جستن کرده و از عصر سنگ یکباره به عصر آهن رسیده است؛ مانند تمدن‌های فنلاند، شمال روسیه، پولینزی، افریقای میانه، جنوب هند، امریکای شمالی، استرالیا، و ژاپن. از طرف دیگر، در آن فرهنگها هم که مرحله مفرغی وجود دارد، این فلز اهمیت فرعی دارد و به عنوان تجملی برای تهیه اثاثیه مربوط به کاهنان، بزرگان قوم و شاهان به کار می‌رفته، و عموم مردم در سطح زندگی مرحله سنگی قرار داشته و از آن تجاوز نکرده‌اند. حتی دو اصطلاح «حجر قدیم»، یا دیرینه‌سنگی، و «حجر جدید»، یا نو‌سنگی، نیز تا حدی نسبی هستند و، بیش از آنکه زمان و عصری را نشان دهند، معرف نوعی از زندگی به شمار می‌روند؛ هم اکنون نیز بسیاری از قبایل اولیه در عصر سنگ به سر می‌برند (مانند اسکیموها و ساکنان جزایر پولینزی) و آهن را، در حیات خود. به عنوان تجملی می‌شناسند که سیاهان و کاشفان با خود همراه می‌آورند. هنگامی که کاپیتان کوک، به سال 1778، در زلاند جدید لنگر انداخت، با دادن یک میخ آهنی (که چند شاهی بیشتر ارزش نداشت) توانست در عوض شش خوک از بومیان بگیرد؛ سیاح دیگری از «جزیره سگ» حکایت می‌کند که مردم آن جزیره به قدری برای به دست آوردن آهن حریص بودند که می‌کوشیدند میخ‌های کشتی را از آن بکنند.
البته مفرغ فلز محکم و بادوامی است، ولی مس و قلع، که برای تهیه آن لازم است چندان فراوان نیست؛ از طرف دیگر، غالباً طرز قرار گرفتن این دو معدن نسبت به یکدیگر طوری بوده که مفرغ نمی‌توانسته است نیازمندیهای صنعتی و جنگی انسان را برآورد؛ ناچار لازم بوده است، دیر یا زود، آهن در میدان زندگی پیدا شود، و این خود از عجایب تاریخ است که آهن، با این همه فراوانیی که در طبیعت دارد، پس از پیدایش مس و مفرغ وارد صحنه زندگی شده است. چنین به نظر می‌رسد که بشر، هنر را با ساختن سلاحهایی از آهن سنگ‌های شهابی شروع کرده است؛ چنانکه ظاهراً «تپه‌سازان» چنین کرده‌اند، و بعضی از ملل اولیه نیز هنوز چنین می‌کنند؛ در مرحله دیگری، سنگ معدن آهن را گداخته، از آن آهن به دست آورده و آن را با چکش به اشکال مختلف ساخته‌اند. در قبور ماقبل تاریخ مصر چیز‌هایی یافته‌اند که احتمال دارد آهن آسمانی باشد؛ نوشته‌های بابلی حکایت از این دارد که آهن در پایتخت حموربی (2100 قبل از میلاد) جزو چیز‌های کمیاب و گرانبها بوده است. در رودزیای شمالی یک کارگاه آهن‌گدازی یافته‌اند که تاریخ چهار هزار ساله دارد؛ یعنی که این کار، در افریقای جنوبی، از امور مربوط به روزگار‌های تازه نیست. کهنه‌ترین آهن ورزیده‌ای که می‌شناسیم چند قطعه کارد است که در جیرار فلسطین کشف شده، و فلیندرز پتری تاریخ آن را 1350 سال قبل از میلاد می‌داند. یک قرن دیرتر، در دوره پادشاه بزرگ، رامسس دوم، آهن در مصر روی کار آمد؛ و یک قرن دیگر، در جزایر دریای اژه؛ در باختر اروپا، نخستین بار، آهن در هالشتات اتریش، حوالی سال 900 قبل از میلاد، پیدا شده؛ و در کارخانه‌های شهر لاتن سویس، در حدود سال 500 قبل از میلاد، آهن را اسکندر مقدونی با خود به هندوستان برد، و کریستوف کلمب به امریکا، و کوک به اقیانوسیه. چنین است که، به آهستگی و قرن به قرن، آهن کره زمین را تسخیر کرده است.

2. خط‌نویسی،
پیدایش احتمالی آن از سفال‌گری، «رموز مدیترانه‌ای»، خطوط هیروگلیفی، الفبا

مهم‌ترین گامی که انسان به سوی مدنیت برداشته همانا اختراع خط است. بر روی بعضی از قطعات سفال، که از عصر نو‌سنگی بر جای مانده، خطوط رنگینی دیده می‌شود که بیشتر کارشناسان آنها را علائم و رموز تشخیص داده‌اند. گرچه این مسئله با تردید تلقی می‌شود، امکان دارد که خط‌نویسی، در صورتی که به معنی وسیع کلمه در نظر گرفته شود و علامات تصویری را که نماینده اندیشه معینی است شامل شود، از آن زمان شروع شده باشد که نخستین کوزهگران با انگشت یا ناخن خود، خواه برای تزئین، خواه برای علامت‌گذاری، علامت‌هایی بر روی گل نرم کوزه‌ها بر جای گذاشته باشند. در قدیم‌ترین نوشته‌های هیروگلیفی که در سومر به دست آمده، مرغ را به صورتی نگاشته‌اند که با نقشه‌های مرغ موجود بر ظروف سفالی شوش در عیلام کمال شباهت را دارد؛ همین‌طور نخستین خط‌نویسی تصویریی که نماینده گندم است مستقیماً از تزئینات هندسی ظروف شوش و سومر اقتباس شده است. حروف مستقیم‌الخطی که ابتدای امر در سومر (حوالی 3600 ق. م.) آشکار شده، ظاهراً، صورت خلاصه‌ شده‌ای است از رموز و رسوم نقاشی شده یا کنده شده بر ظرف‌های گلی نواحی جنوبی بین‌النهرین و عیلام. بنا بر این، خط‌نویسی نیز، مانند نقاشی و حجاری، از شاخه‌های هنر کوزهگری است؛ گلی که از زیر دست کوزهگر به شکل ظرف بیرون می‌آمد، و مجسمه‌ساز با آن پیکر‌ها را می‌ساخت، و برای بنا آجر بود، برای خط‌نویسی ماده‌ای بود که مطالب خود را بر آن می‌نوشت. با ملاحظه این نکته، به خوبی می‌توان دریافت که چگونه از این مقدمات، به صورت تدریجی و منطقی، خط میخی در بین‌النهرین به وجود آمده است.
قدیم‌ترین رمز تصویریی که تا کنون شناخته شده آنهایی است که فلیندرز پتری بر روی قطعات سفال و ظروف گلی و تکه‌های سنگ در مقابر ماقبل تاریخی مصر و اسپانیا و خاور نزدیک کشف کرده و، با سخاوت خاصی که در اندازه‌گیری عمر‌های تاریخی دارد، تاریخ آنها را به 7000 سال پیش رسانیده است. این رموز و علائم خط‌نویسی، که در حوضه مدیترانه به دست آمده، شامل نزدیک به سیصد رمز است که بیشتر آنها در نواحی مختلف با یکدیگر شباهت دارند، و این خود نماینده روابط بازرگانی است که میان کشور‌های اطراف مدیترانه در 5000 سال قبل از میلاد وجود داشته است. این رموز و علائم را نمی‌توان تصویر و نقاشی به معنی حقیقی کلمه دانست، بلکه بیشتر جنبه علامات تجارتی را دارد که نماینده مالکیت و کمیت و سایر اطلاعات مربوط به مبادلات بازرگانی بوده، و بورژوازی، که این اندازه مورد تمسخر است، احتمالا باتوجه به این نکته که صورتحساب تجارتی اساس تمام ادبیات را تشکیل می‌دهد، تسلی خاطری پیدا خواهد کرد. با آنکه این علامات نماینده حروف نبوده و هر یک از آنها یک کلمه یا یک فکر کامل را نمایش می‌داده است، با الفبای فنیقی کمال شباهت را دارد. پتری چنین نتیجه می‌گیرد که: «عده زیادی از رموز، به تدریج، در دوره‌های ابتدایی به وسیله بازرگانان به کار افتاده، از کشوری به کشور دیگر رفته‌اند… و در پایان دو دو‌جین از آنها برای دسته‌ای از هیئت‌های بازرگانی حالت ملکیت مشاع پیدا کرده؛ باقی که منحصر به ناحیه خاصی بوده، در این انزوا خرده خرده از بین رفته و مرده‌اند.» این نظریه که علامت رمزی اصل الفبا باشد بسیار جالب توجه است، و این را نیز باید گفت که تنها استاد پتری این نظر را دارد.
قضیه تکامل و تطور این علائم رمزی، هرچه بوده، هم عرض با آن، نوعی از خط‌نویسی وجود داشته که از شعب نقاشی به شمار می‌رود و افکار را به وسیله تصاویر مجسم می‌ساخته است؛ هنوز بر تخته سنگ‌های مجاور دریاچه سوپریور آثاری از تصاویر غیر ظریفی دیده می‌شود که هندی‌شمردگان امریکا، به وسیله آنها، قضیه گذشتن خود را از این دریاچه هولناک با افتخار روایت کرده‌اند تا آیندگان، بلکه نزدیکان آنان، از این امر آگاهی پیدا کنند. به نظر می‌رسد که تطور و تحول نقاشی به خط‌نویسی، در پایان عصر نو‌سنگی، در سراسر مدیترانه صورت گرفته باشد. عیلام، سومر، و مصر به یقین در 3600 سال قبل از میلاد، و به احتمال خیلی قبل از آن، مجموعه‌ای از تصاویر نماینده افکار ترتیب داده بوده‌اند که هیروگلیف نامیده می‌شد؛ چرا که کاهنان بیشتر آن را به کار می‌بردند.
هیروگلیف از دو ریشه یونانی ساخته شده که به معنی نبشته مقدس است. – م.
مجموعه دیگری شبیه به اینها در کرت پیدا شده که حدود تاریخ 2500 قبل از میلاد را دارد. بعدها خواهیم دید که چگونه از این خط‌نویسی هیروگلیفی، که هر صورت آن نماینده فکری است، در نتیجه استعمال و دستکاری و خلاصه کردن، مقاطع و هجاها نتیجه شده، و پس از آن، چگونه هر مقطع و هجایی نماینده اولین صوت آن هجا شده و به این ترتیب تبدیل به حروف شده است. در مصر احتمالا، در تاریخ 3000 سال قبل از میلاد این خط را می‌شناخته‌اند ولی تاریخ پیدایش آن در جزیره کرت حدود 1600 قبل از میلاد است. فنیقیان الفبا را اختراع نکرده، بلکه آن را وسیله داد و ستد خویش قرار داده بودند و ظاهراً آن را از مصر و کرت گرفته به تدریج در صور و صیدا و بیبلوس وارد کرده، پس از آن به سایر شهر‌های مدیترانه صادر کرده‌اند؛ به این ترتیب، فنیقیان چون دلالهایی بوده‌اند که انتقال الفبا به وسیله آنان صورت می‌گرفته و هرگز خودشان مخترع آن نبوده‌اند. هنگامی که زمان هومر یونانی رسید، یونانیان این حروف فنیقی را- و به عبارت دیگر حروفی را که تمام قبایل آرامی بلکه بیشتر جنبه در ایجاد آن دست داشته‌اند- گرفتند و آنها را با دو اسم سامی، که نماینده دو حروف اول است، نامیدند (آلفا،Alpha؛ بتا، Beta، در عبری الف، Aleph؛بت، Beth).
چنانکه ملاحظه می‌شود، خط‌نویسی محصول و نتیجه تجارت است؛ در اینجا یک بار دیگر متوجه می‌شویم که فرهنگ تا چه حد مدیون بازرگانی است. آنگاه که کاهنان برای خود مجموعه‌ای از تصاویر وضع کردند، که عبارات سحری و دینی و پزشکی خود را با آن بنگارند، دو جریان مختلف تاریخ، که معمولاً با یکدیگر سرسازگاری ندارند، یعنی دین و دنیا یا کاهن و بازرگان، موقتاً با یکدیگر سازش کردند و بزرگترین اثری را که بشریت، پس از شناسایی سخن گفتن، به آن دست یافته بر جای گذاشتند. می‌توان گفت که پیدایش خط و تکامل آن خالق تمدن است، زیرا وسیله نگارش و برجا گذاشتن و انتقال علم و معرفت را فراهم ساخته و اسباب فزونی دانش و ادبیات گردیده و در میان قبایل مخالف با یکدیگر لغت واحدی ایجاد کرده و در واقع، با ایجاد حکومت واحد خطی، در انتشار صلح و نظم کمک فراوان کرده است. پیدایش خط حدی است که ابتدای تاریخ را نشان می‌دهد، و هراندازه معرفت ما به آثار گذشتگان بیشتر شود، این نقطه شروع عقب‌تر می‌رود.

3. تمدن‌های گم‌شده،
پولینزی، آتلانتیس

اکنون که به دوره تاریخی ملل متمدن نزدیک می‌شویم، باید یادآور شویم که نه تنها از لحاظ ناچاری تنها به ذکر یک قسمت از هر فرهنگ مورد بحث می‌پردازیم، بلکه اساساً موضوع بحث ما عده کمی از مدنیت‌هایی است که ممکن است در زمانی بر روی کره زمین وجود پیدا کرده باشد. ما هرگز نمی‌توانیم این همه داستان‌هایی را که در طول دوران تاریخ پیوسته ذکر آنها بر زبان‌ها بوده و حکایت از تمدن‌هایی دارد که روزی در اوج شکوه بوده و ناگهان به واسطه آفات طبیعی یا جنگ‌ها از میان رفته و هیچ اثری بر جای نگذاشته، نشنیده انگاریم؛ آنچه با کاوش‌های تازه از جزیره کرت و سومر و یوکاتان به دست آمده و تمدن‌ها و فرهنگ‌هایی را در این سرزمین‌ها نشان داده، خود، دلیل است بر آنکه احتمال قطعی دارد که افسانه‌ها مشتمل بر مقدار زیادی حقایق باشد.
اقیانوس کبیر لا‌اقل خرابه‌های یکی از چنین تمدن‌های گم‌شده را دربردارد. مجسمه‌های تناور جزیره ایستر، داستان‌هایی که راویان جزایر پولینزی از ملل نیرومند و جنگاور جزایر ساموآ و تاهیتی نقل می‌کنند، و نیز مهارت هنری و حساسیت شاعرانه مردم کنونی این کشور‌ها، همه دلیل روشنی است که شکوه و عظمت کهنی در این نقاط بوده و از بین رفته، و به خوبی آشکار می‌سازد که مردم این سرزمین‌ها از آن کسانی نیستند که تازه‌پا به دایره فرهنگ و تمدن می‌گذارند، بلکه از آن دسته هستند که به اوج تعالی رسیده و اینک مراحل تنزل را می‌پیمایند. از طرف ‌ دیگر، در اقیانوس اطلس، میان جزیره ایسلند و قطب جنوب در زیر سطح اقیانوس، در عمق 2000 – 3000 متر، فلاتی است که از شمال به جنوب اقیانوس اطلس امتداد دارد و عمق آب، در دو طرف آن، از 5000 تا 6000 متر است.
یک برجستگی عمق اقیانوس دلیل تازه‌ای است که افسانه قدیمی و جذاب افلاطون را تأیید می‌کند؛ مطابق این افسانه، سابق بر این، جزیره بزرگ یا تقریباً قاره‌ای میان اروپا و آسیا وجود داشته و بر اثر حوادث ارضی به زیر آب فرورفته است. شلیمان، که در واقع زنده‌کننده شهر ترواست، عقیده دارد که این قاره یا آتلانتیس حلقه اتصال میان دو فرهنگ اروپا و یوکاتان بوده و مصر تمدن خود را از همین آتلانتیس اخذ کرده؛ از کجا معلوم که امریکا، خود، همین آتلانتیس نباشد که در عصر حجر جدید با مدنیت‌های افریقایی و اروپایی ارتباط داشته است. ممکن است هرچه امروز دست بشر به آن می‌رسد و نام اکتشاف پیدا می‌کند، تجدید اکتشافی از عصر‌های گذشته باشد.
بدون شک می‌توان، همان‌طور که ارسطو عقیده داشته، چنین پنداشت که جهان مدنیت‌های فراوان دیده و به بسیاری از مخترعات و اسباب تجمل دست یافته و پس از آن، در نتیجه ویرانی، یاد آن خاطره‌ها محو شده است. چنانکه بیکن می‌گوید: تاریخ همچون تخته پاره کشتی است که بر روی گردابی شناور است، و آنچه از آن تباه شده و از میان رفته بیش از آن است که بر جای مانده؛ تنها مایه تسلی خاطر ما آن است که بگوییم همان‌طور که لازم است فرد بشری بسیاری از چیز‌ها را که با آنها تصادف می‌کند به دست فراموشی سپارد تا خردش زایل نشود، همان‌طور هم نوع بشر از میراث سرشار آزمایش‌های فرهنگی خود آنچه را درخشنده‌تر و نیرومندتر یا بهتر قابل ثبت و تدوین بوده به خاطر نگاه داشته است. این میراث بشری را، اگر ده یک آنچه هم اکنون هست می‌بود، یک نفر انسان نمی‌توانست بتمامی اخذ کند و به خاطر بسپارد. با وجود این، خواهیم دید که داستان انسان به اندازه کافی کامل است.

4. گهواره‌های مدنیت،
آسیای میانه، آنائو، خطوط انتشار

شایسته چنان است که این فصل را، که فصل سؤال‌های بی‌جواب است، با سؤال دیگری کامل کنیم، و آن اینکه: تمدن در کجا آغاز شده است؟ این نیز سؤالی است که به نوبه خود بدون جواب خواهد ماند. اگر گفته علمای زمین‌شناسی را- که نظریات ایشان، درباره امور ماقبل تاریخ، پوشیده از ابر‌های ابهامی است که دست کمی از تاریکی‌های فلسفی ندارد- باور کنیم، باید بگوییم که مناطق آسیای میانه، که اینک خشک و بی‌آب و علف است، در گذشته پر آب و معتدل بوده و دریاچه‌های بزرگ و رودخانه‌های فراوان داشته است. باز‌پسین عقب‌نشینی یخچال‌ها این سرزمین‌ها را دچار خشکی ساخته، و در پایان امر کار به جایی رسیده که به علت کمی بارندگی در آن نواحی، ایجاد مدنیت‌ها و کشور‌ها غیر ممکن شده است؛ به همین جهت، ساکنان آن اراضی مجبور به مهاجرت به خاور و باختر و شمال و جنوب گردیده‌اند تا به جایی برسند که آب کافی در اختیار داشته باشند، و به این ترتیب شهر‌ها یکی پس از دیگری خالی شده است. هم اکنون خرابه‌های شهر‌هایی چون بلخ تا نیمه در شن فرو رفته، و لابد چنین شهری، که محیط آن سی و پنج کیلومتر است، روزی پر از جمعیت بوده. هنوز از سال 1868 مدت درازی نگذشته است، و در آن هنگام 80000 نفر ساکنان ترکستان باختری، که دور تا دور شهرشان را ریگ روان فرا گرفته بود، ناچار شدند از آن ناحیه مهاجرت کنند. بسیاری از دانشمندان چنین تصور می‌کنند که این نواحی، که اکنون در شرف مرگ است، ناظر و شاهد نخستین گام‌های مجموعه تو بر تویی از نظم و پیش‌بینی و آداب و اخلاق و راحت‌طلبی و فرهنگ بوده، که از میان آن، تمدن کنونی بیرون آمده است.
در سال 1907 پمپلی در آنائو، در ترکستان جنوبی، آثاری از جنس سفال و جز آن به دست آورد و تاریخ آن را 9000 سال قبل از میلاد تخمین کرد ـ‌ احتمال دارد در این تخمین 4000 سال مبالغه شده باشدـ‌ چنانکه معلوم شده است، مردم آن ناحیه کشت گندم و جو و ذرت را می‌دانسته و در افزار‌های خود مس به کار می‌برده و حیوانات اهلی در اختیار داشته‌اند؛ نقش‌هایی که بر روی ظروف سفالی آنان دیده می‌شود، نماینده آن است که تمدن ایشان مسبوق به سابقه چندین قرن می‌باشد. از ظاهر امر چنین بر می‌آید که فرهنگ 5000 سال قبل از میلاد ترکستان، در آن هنگام، خود، فرهنگ و تمدن سابقه‌دار و کهنی بوده است. ممکن است در آن زمان، میان آنان، مورخان و دانشمندانی وجود داشته که برای یافتن ریشه قدیمی تمدن خود به کاوش می‌پرداخته‌اند، یا فیلسوفانی زندگی می‌کرده‌اند که از انحطاط نسل بشری متأثر بوده و بر گذشته نیک حسرت می‌خورده‌اند.
چون آن اندازه علم و معرفت صحیح در اختیار نداریم که این سرزمین را به نیکی بشناسیم، با خیال می‌توانیم تصور کنیم که، در نتیجه قهر آسمان و خشکی فراوان زمین، ساکنان این نواحی ناچار شده‌اند از سه طرف به مهاجرت پردازند، و در این مهاجرت هنر و فرهنگ و تمدن خود را همراه برده‌اند. اگر نژاد آن مردم به نواحی دور دست نرسیده باشد، هنرشان از طرف خاور به چین و منچوری و امریکای شمالی، و از طرف باختر به عیلام و مصر و حتی ایتالیا و اسپانیا رسیده است. در خرابه‌های شوش، که در عیلام قدیم (ایران کنونی) قرار دارد، آثاری به دست آمده است که شباهت فراوان به آثار آنائو دارد، و با کمی استفاده از نیروی خیال می‌توان گذشته را در نظر آورد و دریافت که، در بامداد مدنیت، میان دو شهر شوش و آنائو روابط فرهنگی برقرار بوده است (حوالی 4000 سال قبل از میلاد)؛ همین‌طور وجود مشابهت‌های دیگری نشان می‌دهد که میان مصر و بین‌النهرین نیز چنین روابطی وجود داشته است.
گفتن اینکه کدام یک از مدنیتها قدیمتر بوده امری است که فعلا امکان ندارد؛ و چون ملاحظه کنیم که همه این تمدن‌ها افراد خانواده واحدی بوده‌اند، فهم اینکه قدیم‌ترین آنها کدام است چندان اهمیت ندارد. اگر ما در این کتاب با عقیده‌ای که عمومیت دارد مخالفت کرده و عیلام و سومر را پیش از مصر می‌آوریم، بیهوده، و برای مخالفت با رأی جمهور، به این کار نپرداخته‌ایم، بلکه از آن جهت است که عمر این مدنیت‌های آسیایی، در مقایسه با تمدن‌های افریقایی و اروپایی، درازتر است؛ هرچه آگاهی ما به این تمدن‌ها بیشتر می‌شود این حقیقت نیز آشکارتر می‌گردد. هنگامی که دانشمندان باستانشناسی پس از یک قرن کاوش نتیجه‌بخش در اراضی مجاور نیل، بیل و کلنگ خود را به عربستان و فلسطین و بین‌النهرین و ایران انتقال دادند و در کار خود پیشتر رفتند، به این حقیقت بیشتر واقف گردیدند که دلتای حاصلخیز رودخانه‌های بین‌النهرین جایی است که شاهد و ناظر پرده اول نمایشنامه تاریخی تمدن بوده است.

کتاب اول،
خاور نزدیک

«و در آن هنگام خدایان به من که حموربی و خدمتگزاری هستم ه کار‌هایم مایه خرسندی ایشان است… و هنگام نیازمندی یار و مددکار ملت خویشم و آنان را به ثروت و فراوانی رسانده‌ام… فرمان دادند که از تعدی و ستم کردن قوی بر ضعیف جلوگیرم… و روشنی را بر زمین بگسترم و آسایش مردم را فراهم آورم.»
مقدمه قانون‌نامه حموربی

جدول گاهشماری تاریخ خاور نزدیک

قبل از میلاد. مصر
18000: فرهنگ عصر دیرینه‌سنگی نیل
10000: فرهنگ عصر نوسنگی نیل
5000: فرهنگ عصر مفرغ نیل
4241: پیدایش تقویم مصری(؟)
4000: فرهنگ بداری
3500-2631: الف- دولت پادشاهی قدیم
3500-3100: سلسله‌های اول- سوم
3100- 2965: چهارمین سلسله: اهرام
3098-3075: خوفو(«خئوپس» هرودوت)
3067-3011: خفرع («خفرن»)
3011- 2988: منکورع («میکرینوس»)
2965- 2631: سلسله‌های پنجم و ششم
2738-2644: پپی دوم (دراز‌ترین پادشاهی در تاریخ)
2631- 2212: دوره ملوک‌الطوایف
2375-1800: ب- دولت پادشاهی میانه
2212-2000: سلسله دوازدهم
2212-2192: آمنمحت اول
2192-2157: سنوسرت («سزوستریس») اول
2099-2061: سنوسرت سوم
قبل از میلاد آسیای باختری
40000: فرهنگ عصر دیرینه سنگی در فلسطین
9000: فرهنگ عصر مفرغ در ترکستان
4500: تمدن در شوش و کیش
3800: تمدن در کرت
3638: سومین سلسله کیش
3600: تمدن در سومر
3200: سلسله اکشاک در سومر
3100: اور- نینا نخستین (؟) شاه لاگاش
3089: چهارمین سلسله کیش
2903: اصلاحات شاه اوروکاژینا در لاگاش
2897: تسخیر لاگاش به دست لوگال – اگیزی
2872-2817: یکی شدن سومر و اکد به دست سارگن اول
2795-2739: نرمسین شاه سومر و اکد
2600: گودآشاه لاگاش
2474-2398: دوره طلایی اور؛ نخستین قانون‌نامه
2357: غارت شدن اور به دست عیلامیان
2169-1926: نخستین سلسله بابلی
2123-2081: حموربی، شاه بابل
2117-2094: تسخیر سومر و عیلام به دست حموربی ق‌م مصر
2061- 2013: آمنمحت سوم
1800-1600: تسلط هیکسوسها
1580-1100: ج- امپراطوری
1580-1322: سلسله هجدهم
1545-1514: تحوطمس اول
1514-1501: تحوطمس دوم
1501-1479: ملکه حتشپسوت
1479-1447: تحوطمس سوم
1412-1376: آمنحوتپ سوم
1400-1360: عصر نامه‌های تل‌المعارنه؛ عصیان آسیای باختری در برابر مصر
1380-1362: آمنحوتپ چهارم (اخناتور)
1360-1350: توت عنخ‌آمون
1346-1210: سلسله نوزدهم
1346-1322: حارمحب
1321-1300: ستی اول
1300-1233: رامسس دوم
1233-1223: مرنپتاح
1214-1210: ستی دوم
1205-1100: سلسله بیستم: شاهان به نام رامسس
1204-1172: رامسس سوم
1100-947: سلسله بیست و یکم: شاهان لیبیایی
947-720: سلسله بیست و دوم: شاهان بوبسطه
947-925: ششنک اول
ق‌م آسیای باختری
1926-1703: دومین سلسله بابلی
1900: ظهور تمدن حتی
1800: تمدن در فلسطین
1746-1169: تسلط کاسیها بر بابل
1716: طلوع دولت آشور به دست شمشی اداد دوم
1650-1220: بندگی یهودیان در مصر (؟)
1600-1360: تسلط مصر بر فلسطین و سوریه
1550: تمدن میتانی
1461: برا – بوریاش اول، شاه بابل
1276: وحدت آشور به دست شلمنصر اول
1200: تسخیر کنعان به دست یهودیان
1115-1102: توسعه دولت آشور به دست تیگلت – پیلسر اول
1025-1010: شائول، پادشاه یهود
1010-974: داوود، پادشاه یهود
1000-600: دوره طلایی فنیقیه و سوریه
974-937: سلیمان، پادشاه یهود
937: تجزیه، دولت یهود: یهودا و اسرائیل
884-859: آسور نصیرپال دوم شاه آشور
895-824: شلمنصر سوم، شاه آشور
811-808: سامورامات(«سمیرامیس»)در آشور
785-700: عصر طلایی ارمنیه («اورارتو»)
745-727: تیگلت –پیلسر سوم
732-722: استیلای آشور بر دمشق و ق‌م مصر
925-889: اوسورکون اول
880-850: اوسورکون دوم
850-825: ششنک دوم
821-769: ششنک سوم
763-725: ششنک چهارم
850-745: سلسله بیست و سوم، شاهان طیوه
725-663: سلسله بیست و چهارم، شاهان ممفیس
745-663: سلسله بیست و پنجم، شاهان حبشی
689-663: تاهارکا
685: تجدید حیات بازرگانی مصر
674-650: تسخیر مصر به دست آشوریان
663-525: سلسله بیست و ششم، شاهان سائیس
663-609: پسامتیک («پسامتیخوس») اول
663- 525: رونق هنر مصری در دوره شاهان سائیس
615: آغاز مهاجرت یهودیان به مصر
609- 593: نیکو («نخو»)ی دوم
605: آغاز وارد شدن فرهنگ یونانی به مصر در زمان نیکو
593-588: پسامتیک دوم
569-526: احمس («آماسیس») دوم
568-567: حمله بخت‌نصر دوم به مصر
560: ازدیاد نفوذ یونان در مصر
قبل از میلاد آسیای باختری
سامره
722-705: سارگن دوم، شاه آشور
709: دیااکو(دیوکس)، شاه ماد
705-681: سناخریب، شاه آشور
702: اشعیای اول
689: غارت بابل به دست سناخریب
681- 669: اسرحدون، شاه آشور
669-626: آسوربانی پال («ساردانا پالوس»)، شاه آشور
660-583: زره توشتره («زورو آستر»)؟
652: گوگس، شاه لیدیا
640-584: هووخشتره (کوآکسار)، شاه ماد
639: سقوط شوش، انقراض عیلام
639: یوشع، شاه یهود
625: بازگشت استقلال بابل به دست نبوپولسر
621: آغاز («اسفار پنجگانه»)
612: سقوط نینوا؛ انقراض آشور
610-561: آلوآتس، شاه لیدیا
605-562: بخت‌نصر دوم، شاه بابل
600: ارمیا در اورشلیم؛ سکه زدن در لیدیا
597-586: تسخیر اورشلیم به دست بخت‌نصر
586-538: اسارت یهود در بابل
580: حزقیال در بابل
570-546: کرزوس، شاه لیدیا
قبل از میلاد مصر
526-525: پسامتیک سوم
525: تسخیر مصر به دست پارسیها
485: شورش مصر بر ضد پارس
484: تسخیر مجدد مصر به دست خشیارشا
482: اتحاد جنگی پارس و مصر بر ضد یونان
455: شکست حمله آتنیان به مصر
332: تسخیر مصر به دست یونانیان؛ تأسیس اسکندریه
283-30: شاهان بطالسه
30: انحلال مصر در امپراطوری روم
قبل از میلاد. آسیای باختری
555-529: کوروش اول، شاه ماد و پارس
546: تسخیر ساردیس به دست کوروش
540: اشعیای دوم
539: تسخیر بابل به دست کوروش و تأسیس امپراطوری ایران
529-522: کبوجیه، شاه پارس
521-485: داریوش اول، شاه پارس
520: ساختن هیکل دوم در اورشلیم
490: نبرد ماراتون
485-464: خشیارشای اول، شاه پارس
480: نبرد سالامیس
464-423: اردشیر اول، شاه پارس
450: کتاب ایوب(؟)
444: عزرا در اورشلیم
423-404: داریوش دوم، شاه پارس
404-359: اردشیر دوم، شاه پارس
401: شکست کوروش کوچک در کوناکسا
359-338: اوخوس، شاه پارس
338-330: داریوش سوم، شاه پارس
334: نبرد گرانیکوس و دخول اسکندر به اورشلیم
333: نبرد ایسوس
331: تسخیر بابل به دست اسکندر
330: نبرد اربیل؛ خاور نزدیک قسمتی از امپراطوری اسکندر می‌شود.