خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

با هم کتاب بخوانیم: فصل هفتم از تاریخ تمدن جلد اول:

فصل هفتم سومر،
مقدمه،
سهم خاور نزدیک در تمدن باختری

از آن زمان که تاریخ نوشته در دست است، تا کنون لا‌اقل شش هزار سال می‌گذرد. در نیمی از این مدت، تا آنجا که بر ما معلوم است، خاور نزدیک مرکز امور و مسائل بشری بوده است. از این اصطلاح مبهم «خاور نزدیک»، منظور ما تمام جنوب باختری آسیاست که در جنوب روسیه و دریای سیاه و مغرب هندوستان و افغانستان قرار دارد؛ با مسامحه بیشتری، این نام را شامل مصر نیز می‌دانیم، چه این سرزمین از زمان‌های بسیار دور با خاور پیوستگی داشته است و با یکدیگر شبکه پیچ در پیچ فرهنگ و تمدن خاوری را ساخته‌اند. بر این صحنه، که تجدید حدود دقیق آن مقدور نیست و بر روی آن مردم و فرهنگ‌های مختلف وجود داشته کشاورزی و بازرگانی، اهلی کردن حیوانات و ساختن ارابه، سکه زدن و سند نوشتن، پیشه‌ها و صنایع، قانونگذاری و حکمرانی، ریاضیات و پزشکی، استعمال مسهل و زهکشی زمین، هندسه و نجوم، تقویم و ساعت و مَنطقه‌البروج، الفبا و خط‌نویسی، کاغذ و مرکب، کتاب و کتابخانه و مدرسه، ادبیات و موسیقی، حجاری و معماری، سفال لعابدار و اسباب‌های تجملی، یکتا‌پرستی و تک‌گانی، آرایه‌ها و جواهرات، نرد و شطرنج، مالیات بر درآمد، استفاده از دایه، شراب‌خواری، و چیز‌های فراوان دیگری برای نخستین بار پیدا شده و رشد کرده، و فرهنگ اروپایی و امریکایی ما، در طی قرون، از راه جزیره کرت و یونان و روم، از فرهنگ همین خاور نزدیک گرفته شده است. «آریاییان»، خود، واضع و مبدع تمدن نبوده، بلکه آن را از بابل و مصر به عاریت گرفته‌اند؛ یونانیان نیز سازنده کاخ تمدن به شمار نمی‌روند، زیرا آنچه از دیگران گرفته‌اند به مراتب بیش از آن است که از خود بر جای گذاشته‌اند. یونان، در واقع، همچون وارثی است که ذخایر سه هزار ساله علم و هنر را، که با غنایم جنگ و بازرگانی از خاور زمین به آن سرزمین رسیده، به ناحق تصاحب کرده است. با مطالعه مطالب تاریخی مربوط به خاور نزدیک، و احترام گذاشتن به آن، در حقیقت وامی را که نسبت به مؤسسان واقعی تمدن اروپا و امریکا داریم ادا کرده‌ایم.

۱. عیلام، تمدن شوش، چرخ کوزهگری، چرخ ارابه

چون خواننده به نقشه جغرافیای پارس مراجعه کند و انگشت خود را از مصب رود دجله بر خلیج فارس تا شهر عراقی العماره حرکت دهد و، هنگامی که به این شهر رسید انگشت خود را، در امتداد مشرق، از مرز عراق بگذراند و به شهر شوش کنونی برساند، به این ترتیب حدود کشور شهر شوش قدیم را یافته است؛ این شهر مرکز ناحیه‌ای است که یهودیان آن را عیلام، یعنی زمین بلند، می‌نامیده‌اند. در این سرزمین کم وسعت، که از طرف باختر با مرداب‌ها و از طرف خاور با کوه‌های کنار فلات بزرگ ایران محدود و حفاظت می‌شده، ملتی می‌زیسته است که نژاد و منشأ آن را نمی‌دانیم، و یکی از مدنیت‌های تاریخی به دست همین مردم ایجاد شده است. در همین ناحیه، به اندازه زمان یک نسل پیش از این، باستانشناسان فرانسوی به آثاری انسانی دست یافته‌اند که تاریخ آنها به 20000 سال قبل می‌رسد؛ نیز شواهد و اسنادی از فرهنگ و تمدن پیشرفته‌ای پیدا کرده‌اند که قدمت آن تا 4500 سال قبل از میلاد بالا می‌رود.
پروفسور برستد چنان معتقد است که در قدمت این فرهنگ، و نیز در قدمت فرهنگ آنائو به وسیله دمورگان و پمپلی و دیگر دانشمندان مبالغه شده است.
ظاهراً چنان به نظر می‌رسد که، در آن زمان، مردم عیلام تازه از زندگی بیابان‌گردی و شکار و ماهی‌گیری بیرون آمده بودند؛ ولی در همان زمان سلاح و افزار‌های مسی داشتند، زمین را می‌کاشتند، حیوانات را اهلی می‌کردند، با خط‌نویسی دینی و اسناد بازرگانی آشنا بودند، آینه و جواهرات را می‌شناختند، و بازرگانی آنان از مصر تا هند امتداد داشت. در کنار افزار‌های سنگ چخماقی صاف شده، که ما را به عصر سنگ جدید می‌رساند، گلدان‌های خوش ساخت گردی می‌بینیم که بر آنها نقش‌های هندسی با تصاویر زیبای حیوانات و گیاهان رسم شده، و پاره‌ای از آنها چنان است که در شمار بهترین آثار هنری ساخت دست بشر به شمار می‌رود. در همین‌جاست که نه تنها نخستین چرخ کوزهگری آشکار می‌شود، بلکه نخستین چرخ ارابه نیز به نظر می‌رسد. این افزار ظاهراً ساده و کم اهمیت، که در حقیقت برای انسان بسیار حیاتی و سودمند است، بعد‌ها در بابل، و بسیار دیرتر از آن در مصر، روی کار آمده است. مردم عیلام از آن زندگی مقدماتی پیچ در پیچ خود، به زندگی جنگ و کشور‌گشایی پر دردسر پرداختند و سومر و بابل را گرفتند؛ پس از آن، وضع دگرگون شد و این هر دو دولت، یکی پس از دیگری، عیلام را در تصرف خود گرفت. کشور شهر شوش شش هزار سال بزیست، و در این مدت، شاهد اوج عظمت سومر، بابل، مصر، آشور، پارس، و یونان و روم بود و، به نام شوش، با کمال جلال، تا قرن چهاردهم میلادی پا بر جای ماند. در طول این تاریخ دراز دوره‌های مختلف بر شوش گذشت و ثروت آن گاهی بی‌اندازه زیاد بود؛ در آن هنگام که آسور بانی‌پال بر شوش مسلط شد و آن را غارت کرد (646 قبل از میلاد)، وقایع نگاران شاه فهرستی از طلا و نقره و سنگ‌های گران‌بها و زینت‌آلات سلطنتی و جامه‌های
فاخر و اثاثه عالی و ارابه‌هایی که فاتحان با خود به نینوا برده‌اند، ثبت کرده‌اند. تاریخ دوره تناوب غم‌انگیز خود، میان پیشرفت هنر و جنگ، را به این ترتیب آغاز کرده است.

۲. سومریان،
1. زمینه تاریخی، اکتشاف سرزمین سومر، وضع جغرافیایی، نژاد، ظواهر، طوفان سومری، شاهان، یک مصلح باستانی، سارگن شاه اکد، عصر طلایی اور

اگر به نقشه جغرافیایی خاور نزدیک باز گردیم و مسیر مشترک دجله و فرات را از خلیج فارس تا آنجا که به یکدیگر می‌رسند (نزدیک شهرچه تازه قرنه) تعقیب کنیم, و آنگاه در امتداد فرات به طرف باختر پیش رویم, در شمال و جنوب این شهر, شهر‌های زیر خاک رفته قدیمی سومری را خواهیم یافت که عبارتند از اریدو (اکنون ابوشهرین)؛ اور (اکنون مقیر)؛ اوروک (در تورات معروف به نام ارک و اکنون الورکاء)، لارسا ( در تورات الاسار و اکنون سنکره)؛ لاگاش (اکنون شرپورله)؛ نیپور (نفر) ونیزین. چون نهر فرات را، در مسیر آن به طرف شمال باختری و به جانب بابل،که روزی نامدار‌ترین شهر بین‌النهرین بوده است، تعقیب کنیم، درست در خاور بابل، شهر کیش را خواهیم یافت که جایگاه کهن‌ترین فرهنگ شناخته شده در این ناحیه است. نزدیک صد کیلومتر دیگر که در امتداد این نهر به طرف بالا حرکت کنیم، به شهر آگاده می‌رسیم که در زمان‌های دور پایتخت کشور اکد بوده است. تاریخ قدیم بین‌النهرین، از یک لحاظ، عبارت از کوششی بوده است که ملت‌های غیر سامی ساکن شهر‌های سومر برای حفظ استقلال خود، در برابر هجوم و مهاجرت سامیان از کیش و آگاد و مراکز دیگر عمرانی شمال، به کار می‌برده‌اند. این نژاد‌های مختلف در ضمن این مبارزه، بی‌آنکه خود آگاه باشند، دست به دست یکدیگر داده و طرح نخستین تمدن دامنه‌داری را ریخته‌اند که تاریخ از آن آگاه است و، از لحاظ ایجاد و ابداع، از همه تمدن‌های دیگر بزرگتر است.
کاوش‌هایی که سبب بیرون آمدن این تمدن و فرهنگ فراموش شده از زیر خاک گردید، خود، در واقع از گیرنده‌ترین داستان‌های باستانشناسی است، آنان که ما به غلط ایشان را «قدما» می‌خوانیم – یعنی یونانیان و رومیان و یهودیان – چیزی از سومر نمی‌دانستند. ظاهراً نبایستی هردوت، مورخ یونانی، چیزی از سومر شنیده باشد، و اگر چیزی به گوشش خورده، چون فاصله سومر تا زمان او از فاصله وی تا زمان ما بیشتر است، از ذکر آن صرف نظر کرده است. بروسوس، مورخ بابلی، که در حدود 250 قبل از میلاد کتاب خود را نوشته، تنها از راه افسانه‌ها چیزی از سومر می‌دانست. وی در کتاب خود از نژادی از مردم غول‌پیکر نام می‌برد که در زیر فرمان شخصی بوده‌اند به نام اوآنس، که از خلیج فارس بر آمده و با خود هنر کشاورزی و فلزکاری و نوشتن را همراه آورده است. سپس می‌گوید: «اوآنس همه چیز را، که برای بهبود زندگی آدمیزاد لازم بود، از خود بر جای گذاشت. از زمان وی تا کنون، هیچ چیز اختراع نشد.» تا دو هزار سال از زمان بروسوس نگذشت، سرزمین سومر کشف نشد. در 1850 هینکس دریافت که خط میخی – یعنی خطی که با فشار دادن کنار تیز قلم فلزی بر خشت خام نوشته می‌شده و در زبان‌های سامی خاور نزدیک به کار می‌رفته – از ملتی کهنتر به عاریت گرفته شده که بیشتر لغات زبان مورد استعمال آنان غیر سامی بوده است؛ اوپرت به این ملت فرضی نام «سومریان» را داد. در همان زمان، راولینسن و دست‌یارانش در خرابه‌های بابل لوحه‌هایی گلی یافتند که این زبان قدیمی بر آنها نقش شده بود و در فاصله سطر‌ها، به همان طریق که اکنون در دانشگاه‌ها مرسوم است، ترجمه بابلی آنها وجود داشت. در سال 1854 دو نفر انگلیسی محل شهر‌های اور و اریدو و اوروک را کشف کردند؛ در پایان قرن نوزدهم، مکتشفان فرانسوی خرابه‌های لاگاش را یافتند و در آنها لوحه‌هایی مشتمل بر سرگذشت شاهان سومری به دست آوردند: در زمان خود ما، پروفسور وولی، استاد دانشگاه پنسیلوانیا، و جمعی دیگر شهر کهنه اور را کشف کردند؛ در همین شهر است که سومریان، ظاهراً به سال 4500 قبل از میلاد، به فرهنگ و تمدنی دست یافته‌اند. به این ترتیب است که دانشمندانی از ملت‌های مختلف، در فصلی از یک داستان بی‌پایان و مرموز، با یکدیگر همکاری کرده‌اند، که در آن داستان علمای باستانشناسی وظیفه کارآگاهی را انجام می‌دهند، و آنچه می‌خواهند کشف کنند چیزی جز حقایق تاریخی نیست. با همه این احوال، تازه آغاز کار اکتشاف و تحقیق در سومر است، و نمی‌توان گفت که، پس از کاوش زمین و مطالعه در چیز‌های به دست آمده و انجام کار‌هایی نظیر آنچه طی مدت صد سال اخیر در مصر صورت گرفته، از صحنه تمدن و تاریخ چه دور‌نما‌ها پیش چشم ما گشوده خواهد شد. با وجود تمام پژوهش‌هایی که شده، نمی‌توان گفت سومریان از چه نژادی هستند و از کدام راه به سرزمین سومر در آمده‌اند. شاید از آسیای میانه یا قفقاز یا ازمنیه برخاسته و از شمال به جنوب بین‌النهرین، همراه دو نهر دجله و فرات، پیش آمده‌اند؛ چنین است که اسنادی از قدیم‌ترین فرهنگ آنان در آشور دیده می‌شود، و نیز احتمال دارد، همان‌گونه که از اساطیر بر می‌آید، از راه دریا و از خلیج فارس، یا از مصر یا از جای دیگر مهاجرت کرده و در امتداد دو نهر به سرزمین سومر آمده باشند؛ شاید اصل ایشان از شوش باشد، چنانکه در میان مخلفات آنان سری از قیر پیدا کرده‌اند که مشخصات مردم سومری را دارد؛ نیز ممکن است از این حد هم دورتر برویم و بگوییم که سومریان اصل مغولی داشته‌اند، چه در زبان ایشان بسیار لغات است که به کلمات مغولی شباهت دارد. بطور خلاصه باید گفت که هنوز در این باره چیزی قطعی نمی‌دانیم.
آثار باقی مانده نشان می‌دهد که آن مردم کوتاه بالا و تنومند بوده و بینی بلند و راست و غیر سامی داشته‌اند؛ پیشانی کمی به عقب، و چشمان به طرف پایین متمایل بوده است. بیشتر آنان ریش می‌گذاشتند و پاره‌ای موی صورت خود را می‌تراشیدند، ولی اکثریت آنها تنها مو‌های پشت لب را می‌سترده‌اند. از پوست گوسفند و پشم تابیده نازک برای خود لباس تهیه می‌کردند؛ زنان روپوشی، از روی شانه چپ، بر بدن خود می‌انداختند، و مردان پوشش خود را به کمر می‌بستند و نیمه بالای تنشان برهنه می‌ماند. ولی با پیشرفت تمدن لباس هم بلندتر شد، و به جایی رسید که همه بدن خود را، تا گردن، با آن ‌ می‌پوشانیدند؛ زنان و مردان خدمتکار در داخل خانه تنها پوششی به کمر خود ‌‌ می‌بستند و بالا‌تنه آنان برهنه بود؛ معمولا کلاهی بر سر و نعلینی بر پا داشتند؛ ولی زنان ثروتمند کفش‌هایی بی‌پاشنه از پوست نرم ‌‌ می‌‌‌پوشیدند که روی آن بندی شبیه بند کفش‌های امروزی داشت. دستبند و گلوبند و پابند و انگشتری و گوشواره اسباب آرایش زنان سومری بود، و مانند زنان امروز امریکا با این تزئینات اندازه ثروت شوهران خود را نمایش ‌ می‌‌دادند.
در آن هنگام که تمدن سومریان به اندازه کافی قدمت پیدا کرده بود- یعنی در حدود 2۳00 قبل از میلاد شاعران و دانشمندان ایشان در صدد تدوین تاریخ قدیم قوم خود بر آمدند. شاعران داستان‌هایی درباره آفرینش و بهشت نخستین، و طوفان سهمناکی که در نتیجه گناهکاری یکی از پادشاهان قدیم پیدا شد و آن بهشت را در خود غرق کرد، تألیف کردند. این داستان طوفان را بابلیان و عبرانیان گرفتند، و پس از آن پاره‌ای از معتقدات مسیحی شد. در آن هنگام که استاد وولی به سال 1929 در خرابه‌های اور کاوش ‌ می‌کرد، در عمق زیادی از سطح زمین به طبقه‌ای از گل رسوبی به ضخامت دو متر و نیم رسید که، بنا به گفته او، پس از یک فیضان عظیم نهر فرات حاصل شده و در ذهن نسل‌های متوالی خاطره آن به نام طوفان بر جای مانده است. در زیر این طبقه رسوبی، باز مانده‌های تمدن پیش از طوفان دیده می‌شود؛ این مربوط به دوره‌ای است که بعد‌ها شاعران به آن نام دوره طلایی آن سرزمین را دادند.
در همین اثنا، کاهنان تاریخ‌نویس در صدد آن بر آمدند تا گذشته‌ای چنان طولانی اختراع کنند که برای بسط و تکامل تمام شگفتی‌های مدنیت سومری کافی باشد. از پیش خود فهرستی برای نام شاهان قدیم جعل کردند و تاریخ سلسله‌هایی را که پیش از طوفان در سومر حکومت می‌رانده‌اند تا 432000 قبل از میلاد عقب بردند؛ برای دو تن از این شاهان، به نام تموز و گیلگمش، داستان‌های شگفت‌انگیزی ساختند؛ این داستان‌ها چنان شهرت و نفوذ یافت که گیلگمش بعد‌ها قهرمان بزرگترین افسانه منظوم بابلی شد، و تموز در جمع خدایان بابلی، و بعد‌ها به صورت آدونیس یونانیان، در آمد. شاید آن کاهنان، در اندازه مدت تمدن خود، کمی‌ به راه گزاف رفته باشند. ولی، با ملاحظه اینکه خرابه‌های نیپور در عمق بیست متری سطح زمین پیدا شده، می‌توانیم تخمینی از عمر این تمدن به دست آوریم. چون آثار سارگن اکدی تقریباً در نیمه این عمق واقع است، و تاریخ سطح زمین به حدود اوایل دوره ‌میلادی می‌رسد، می‌توان گفت که زمان آبادی نیپور به تاریخ 5262 قبل از میلاد می‌رسد. چنان به نظر می‌رسد که سلسله فرمانروایان نیرومندی در کیش به تاریخ 4500 قبل از میلاد، و در اور به تاریخ 3500 قبل از میلاد بر تخت سلطنت تکیه زده باشند. نخستین صحنه نزاع ‌میان نژاد‌های سامی در رقابت و هم‌چشمی‌ ‌میان این دو مرکز قدیم تمدن به چشم می‌خورد؛ این همان نزاعی است که، در تاریخ خاور نزدیک، داستان خونین پیوسته‌ای را سبب شده است که آغاز آن به زمان قدرت و عظمت کیش سامی می‌رسد، و در زمان فتوحات دو شاه سامی، سارگن اول و حموربی، ادامه پیدا می‌کند و به استیلای دو سردار «آریایی»، یعنی کوروش و اسکندر، در قرن‌های ششم و چهارم قبل از ‌میلاد، بر بابل می‌رسد؛ مبارزه ‌میان مسلمانان و مسیحیان بر سر دست یافتن بر بیت‌المقدس در پی ‌آن می‌آید، و پس از آن رقابت‌های بازرگانی است که هنوز در این ناحیه دیده می‌شود، و اینک انگلیسها نیز کوشش بر آن دارند تا اقوام سامی را، که در خاور نزدیک با یکدیگر پیوسته در حال کشمکش به سر می‌بردند، در تحت نفوذ خود در آورند و در این منطقه صلح و آرامش را برقرار سازند.
از روی لوح‌های گلی اسناد و گزارش‌های 3000 سال قبل از میلاد، که به دست کاهنان نگاهداری می‌شده و در خرابه‌های اور به دست آمده، داستان نسبتاً دقیق به پا خاستن شاهان، و شهرها و تاجگذاری‌ها و پیروزی‌های پیوسته و مراسم تدفین باشکوه ایشان، در شهر‌های اور و لاگاش و اوروک و نظایر آنها، به دست می‌آید. البته آن مورخان در وصف حوادث مبالغه فراوان کرده‌اند، چه تاریخ‌نویسی، و نیز جانبداری مورخان در نوشتن تاریخ، از اموری است که به زمان‌های بسیار دور می‌رسد. یکی از آن شاهان، به نام اوروکاژینا، که در لاگاش فرمان می‌راند، و پادشاه مستبد مصلح روشنفکری بوده، فرمان‌هایی صادر کرده و، بنا بر آنها، سوء استفاده و بهره‌کشی ثروتمندان و کاهنان را از فقیران و دیگر مردم ممنوع ساخته است. در یکی از فرمانها چنین آمده است، «کاهن بزرگ از این پس حق ندارد که در باغ مادر فقیر داخل شود و از آنجا چوب بردارد یا از میوه‌های آن مالیاتی بگیرد.» همین شاه عوارض دفن مردگان را به پنج یک آنچه بود تقلیل داد، و کاهنان و مأموران بزرگ را از این کار ممنوع ساخت که آنچه را مردم، از مال و چهار‌پا، به خدایان پیشکش می‌کنند میان خود تقسیم کنند. یکی از چیز‌هایی که شاه به آن می‌بالیده این بوده است که «به ملت خود آزادی بخشیده است.» بی‌گمان لوحه‌هایی که فرمان‌های این پادشاه بر آن ثبت شده از کهن‌ترین و موجز‌ترین و، همچنین، عادلانه‌ترین مجموعه‌های قوانین تاریخ دنیاست.
این دوره آسایش و آرامش، همان‌گونه که رسم جهان است، زیاد طول نکشید و با حمله کسی به نام لوگال- زاگیزی پایان پذیرفت؛ این شخص بر لاگاش حمله برد و اوروکاژینا را شکست داد و شهری را که به اوج ترقی خود رسیده بود چپاول کرد و آن را ویران ساخت؛ معبد‌ها را خراب و مردم شهر را در کوچه‌ها قتل عام کردند؛ فاتح تازه مجسمه‌های خدایان شهر را در برابر خود، به خواری و اسارت، به حرکت در آورد. از قدیم‌ترین اشعاری که در تاریخ معروف است قصیده‌ای است که شاعری سومری، به نام دینگیرادامو، ظاهراً در تاریخ 4800 سال قبل از این سروده و بر گل نقش شده و بر غارت شدن و زبونی الاهه لاگاش نوحه کرده است؛ آن شاعر چنین می‌گوید:
افسوس! جان من از حسرت بر شهر و گنج‌های آن آتش گرفته است.
افسوس بر شهر من ژیرسو [لاگاش]، افسوس بر گنج‌های آن که جانم را می‌سوزاند.
در ژیرسوی مقدس کودکان در بدبختی به سر می‌برند.
وی [غاصب] به داخل ضریح با شکوه در آمد،
و ملکه معظمه را از معبد خود بیرون راند.
ای بانوی شهر ماتم زده من، چه وقت باز خواهی گشت؟
ما را نیازی نیست که بیش از این درباره لوگال- زاگیزی خون‌آشام و سایر شاهان سومری، مانند لوگال – شگنگور، لوگال- کیگوب- نیدودو، نینیژی- دوبتی، لوگال- آندانوخونگا، و نظایر آنان، که نام‌های پر شکوه دارند، درنگ کنیم و از آنان سخن گوییم… در همین اثنا، ملتی دیگر از نژاد سامی، به سرپرستی سارگن اول، کشور اکد را تأسیس کرد، و پایتخت آن را در آگاده، سیصد و بیست کیلومتری شمال باختری کشور شهر‌های سومری، قرار داد. یک ستون یکپارچه سنگی، که در شوش به دست آمده، سارگن را با ریش انبوه به صورت مهیبی نشان می‌دهد؛ لباسی که پوشیده نماینده بزرگی و قدرت کامل است. این سارگن از نسل شاهان نبود؛ تاریخ برای او پدری نمی‌شناسد، و مادرش از روسپیان معابد بوده است. ولی افسانه‌های سومری برای وی شرح حالی ساخته که از زبان خود او نقل شده و، در آغاز آن، بسیار به شرح حال موسی [علیه السلام] شباهت دارد. وی در آنجا می‌گوید: «مادر حقیر و بیچاره من مرا حامله شد و در پنهانی زایید. و مرا در سبدی از نی بر روی آب گذاشت و در آن را با قیر بست.» این کودک که کارگری او را از مرگ نجات داد و بعد‌ها ساقی شاه شد و به او نزدیکی یافت و نفوذ و قدرت فراوان پیدا کرد، آنگاه بر خواجه خود شورید و او را خلع کرد و بر تخت آگاده نشست و خود را «شاه فرمانروای جهان» خواند؛ وی تنها بر پاره کوچکی از بین‌النهرین حکومت داشت. مورخان وی را «کبیر» لقب داده‌اند، از آن جهت که بر شهر‌های فراوان حمله برده و غنیمت بسیار به چنگ آورده و عده بی‌شماری مردم را از دم شمشیر گذرانیده است. یکی از کسانی که به دست وی کشته شده همان لوگال- زاگیزی است که لاگاش را غارت کرده و حرمت خدایان آن را از بین برده بود؛ سارگن وی را شکست داد و، زنجیر به گردن، او را به شهر نیپور در آورد. این سرباز دلیر در خاور و باختر و شمال و جنوب پیش رفت و عیلام را به تصرف در آورد و، به علامت پیروزی‌های درخشان، شمشیر خود را در آب‌های خلیج فارس شست و، آنگاه، به طرف باختر آسیا متوجه شد و به دریای مدیترانه رسید و نخستین امپراطوری بزرگ تاریخ را تأسیس کرد و مدت پنجاه و پنج سال حکم راند. داستان‌های فراوانی در اطراف زندگی و کار‌های او ساخته شد، و زمینه فراهم آمد تا در شمار خدایان قرار گیرد. اما آتش انقلاب در سراسر امپراطوری او بر افروخت و دور فرمانروایی او یکسره پایان یافت.
سه پسر سارگن، نوبه به نوبه، پس از وی به جانشینی او رسیدند. سومین آنان به نام نرمسین سازنده بزرگی بود، ولی از تمام آثار او جز یک لوحه یادگاری بر جای نمانده که پیروزی او بر پادشاهی گمنام در آن ذکر شده است. این لوحه، که نقشی برجسته دارد، به سال 1897 در شهر شوش به دست دمورگان افتاد، و یکی از تحفه‌های موزه لوور به شمار می‌رود. در آن نقش برجسته، نرمسین به صورت مرد نیرومندی نشان داده شده که تیر و کمان دارد و پا‌های خود را با غرور شاهانه بر بدن دشمنان سرنگون شده گذاشته و ظاهراً آماده است که جز مرگ بی‌امان پاسخی به استرحام و التماس دشمن مغلوب خود ندهد. در میان صورت‌های دشمنان، که در آن لوحه وجود دارد، تصویر کسی دیده می‌شود که تیر گردنش را شکافته و در حال احتضار است؛ در قسمت عقب زمینه صورت، کوه‌های زاگرس به نظر می‌رسد، و بر روی یک تپه شرح پیروزی نرمسین با خط میخی زیبایی نقش شده است. این لوحه نشان می‌دهد که، در آن زمان، هنر ساختن نقش برجسته و کنده‌کاری، به سر منزل بلوغ رسیده و وضعی در خور اطمینان داشته و، از رهگذر سابقه‌ای طولانی، بنیان آن به قاعده و استوار شده بوده است.
سوخته شدن شهر چیزی نیست که بتوان گفت، در همه احوال، بلا و بدبختی غیر قابل جبران است؛ بلکه، غالب اوقات، از دو لحاظ آبادانی و بهداشت، سودمند واقع می‌شود؛ این قاعده درست درباره لاگاش آن زمان صدق می‌کند. پیش از آنکه قرن بیست و ششم قبل از میلاد فرا رسد، این شهر به دست شاه روشنفکری به نام گودآ دوباره آباد شد و رونق گرفت؛ مجسمه‌های کوتاه تنومند این شاه معروف‌ترین آثاری است که از سنگ‌تراشی سومری بر جای مانده است. در موزه لوور، مجسمه‌ای از سنگ دیوریت وی را در حال خشوع و عبادت نشان می‌دهد، با عمامه سنگینی بر سر، که شکل آن به کولوسئوم شباهت دارد؛ دستها را بر سینه روی یکدیگر گذاشته، شانه و پا‌هایش برهنه است، و دو ساق پای ستبر او را دامنی به شکل زنگوله پوشانیده که روی آن با خط مقدس (هیروگلیف) چیز‌های بسیاری نوشته‌اند. آثار و خطوط نیرومند و در عین حال منظم سیمای او از مردی متفکر و دادگر و با عزم و نیکومنش حکایت می‌کند. رعایای او نه به عنوان اینکه وی مرد جنگنده‌ای بود به او احترام می‌گذاشتند، بلکه او را به عنوان شاه فیلسوف و متفکری دوست می‌داشتند که عمر را وقف دینداری و ادب‌پروری و کار‌های نیک ساخته بود: در واقع او را باید مارکوس آورلیوس سومری دانست. معابد فراوان ساخت؛ همان گونه که امروز هیئت‌های اعزامی به کاوش می‌پردازند و از این میان به مجسمه‌های وی دست پیدا می‌کنند، وی نیز تحقیق و مطالعه در آثار گذشتگان را تشویق می‌کرد و از ظلم و ستم نیرومندان بر ناتوانان جلو می‌گرفت. یکی از آثار نوشته وی که به دست آمده نماینده سیاست خاص اوست؛ به جهت همین سیاست بود که رعایا او را می‌پرستیدند و، پس از وی، او را به مقام خدایی رسانیدند. در آن نوشته چنین آمده است: «در مدت هفت سال کنیز با بانوی خود برابر بود؛ و بنده در کنار خواجه خود راه می‌رفت و، در شهر من، ناتوان در پهلوی توانا آسایش داشت.»
در این اثنا کشور شهر «اور‌کلدانیان»، که روزگارش از 3500 قبل از میلاد (بنا بر آنچه که از کهنه‌ترین گور‌های آن آشکار می‌شود) تا 700 قبل از میلاد ادامه داشته، در یکی از مترقی‌ترین دوره‌های عمر دراز خود به سر می‌برد. بزرگترین شاه این سرزمین، به نام اور-انگور، همه بلاد آسیای باختری را تحت فرمان آورد و در آنها پرچم امن و آسایش بر افراشت و، در سراسر دولت سومری، نخستین قانون‌نامه‌ای را که تاریخ می‌شناسد انتشار داد. خود وی در این باره چنین می‌گوید «با قوانین شایسته و عادلانه شمش، من، برای همیشه، بنیان دادگری را برقرار ساختم.» و چون ثروت اور، در نتیجه بازرگانی و حمل و نقل از راه فرات، افزونی یافت، همان کاری را که پریکلس بعد‌ها در یونان کرده است اور-انگور نیز به انجام رسانید؛ یعنی در زیبایی شهر خود کوشید و معابد فراوان ساخت و در این شهر و شهر‌های دیگری که زیر فرمان داشت- مانند لارسا و اوروک و نیپور- ساختمان‌های زیادی کرد،
لوحه پیروزی نرمسین، موزه لوور، پاریس؛ عکس از آرشیو عکس هنر و تاریخ.
پسر وی، دونگی، در مدت پنجاه و هشت سال پادشاهی، کار‌های پدر را دنبال کرد و چندان به خردمندی حکومت راند که مردم او را همچون خدایی می‌دانستند که فردوس قدیمی را به آنان باز گردانیده است.
ولی این دولت و این آسایش دیری نپایید. عیلامیان جنگجو، از طرف خاور، و عموریانی که آن زمان نام‌آور شده بودند، از باختر، بر این شهر آسوده و ایمن تاختند و شاه آن را اسیر کردند و با توحش کامل به چپاول آن پرداختند. شاعران اور در سوک الاهه عشتر، مادر محبوب کشور‌شهر خود، که به دست مهاجمان گناهکار مورد بی‌احترامی قرار گرفته و او را از آرامگاه خود بیرون انداخته بودند، قصاید سوزناکی سرودند. آنچه مایه شگفتی است آنکه، بر خلاف انتظار، این اشعار به صیغه اول شخص سروده شده و به گوش ادیبان معتقد به صنایع لفظی خوشایند نیست؛ ولی، با وجود چهار هزار سالی که میان زمان ما و زمان سرودن این اشعار فاصله افتاده، به خوبی می‌توانیم اندازه ویرانی و پریشانی را که بر آن شهر و مردمش رسیده از این اشعار دریابیم. شاعر چنین می‌‌‌گوید:
دشمن با دست‌های ناپاک خود مرا ربود؛
دست‌هایش مرا ربود و مرا از وحشت کشت.
آه که چه بدبختم! او به من هیچ حرمتی نگذاشت!
لباس‌های مرا بیرون کرد و بر زن خود پوشانید،
جواهرات مرا برداشت و با آن دختر خود را آراست.
اکنون من اسیر کاخ‌های اویم- او در جستجوی من بود
در پرستشگاهها. آه که روز به راه افتادن می‌‌‌لرزیدم.
او در معبد من مرا دنبال می‌‌‌کرد و مرا از ترس به لرزه در می‌آورد،
در آنجا و در میان خانه خودم؛ مانند کبوتری بودم که بال می‌‌‌زدم
و بر بامی می‌نشستم، یا چون جغد کوچکی که بال‌زنان خود را در غاری پنهان می‌کند؛
مانند مرغی مرا از ضریح خود بیرون راند،
از شهر من مانند مرغی مرا بیرون کرد، و من با حسرت آه می‌‌کشیدم و می‌گفتم:
معبد من پشت سر من است و بسیار از من دور است.
بدین‌گونه، مدت دویست سال، که پیش چشمان خودبین ما لحظه‌ای بیش نیست، عیلام و عمور سرزمین سومر را در تصرف خویش داشتند. پس از آن، از طرف شمال، حموربی، پادشاه بزرگ بابل، پیش آمد و اورک و ایسین را از عیلامیان باز گرفت و مدت بیست و سه سال درنگ کرد و پس از آن عیلام را به محاصره گرفت و شاه آن را اسیر کرد؛ عمور و آشور دوردست را مسخر ساخت و امپراطوریی به وجود آورد که، پیش از آن، تاریخ مانندش را نشان نمی‌‌دهد؛ کار آن را با وضع یک سلسله قوانین عمومی سامان داد. قرن‌های درازی پس از این زمان، سامیان بر بین‌النهرین حکومت می‌راندند، تا آنگاه که دولت پارس بر آمد و از آن
گودآی «کوچک» موزه لوور، پاریس؛ عکس از موزه هنری متروپلیتن، نیویورک پس دیگر نامی از سومریان شنیده نمی‌شد، چه فصل کوتاه آنان در کتاب تاریخ جهان به پایان رسیده بود.

2. زندگی اقتصادی، زمین، صناعت، بازرگانی، طبقات مردم، علم

سومریان از میان رفتند، ولی مدنیت و فرهنگ آنان بر جای ماند. از سومر و اکد هنوز صنعتگران و شاعران و هنرمندان و حکیمان و قدیسان بر می‌‌خاست. تمدن شهر‌های جنوبی در امتداد نهر‌های فرات و دجله به شمال انتقال یافت و، همچون میراث اصلی تمدن بین‌النهرین، به سرزمین بابل و آشور رسید.
پایه این فرهنگ و تمدن بر روی خاکی گذاشته شده بود که فیضان سالانه دو نهر، در نتیجه ریزش باران‌های زمستانی، سبب حاصلخیزی آن بود. زیاد شدن آب سودمند بود، ولی خطر هم داشت؛ اما سومریان از دیرباز دریافته بودند که، با کندن مجاری فراوان در سراسر زمین‌های خود، می‌توانند از این آب به شکل مطمئنی برای آبیاری استفاده کنند؛ همان مردم، با داستان‌هایی از یک طوفان بزرگ، و اینکه چگونه سرانجام زمین از سیلابها جدا گردید و آدمیان رهایی یافتند، یاد آن نخستین خطر‌های زیاد شدن آب دو نهر را جاودانه ساخته‌اند. سازمان منظم آبیاری، که تاریخ آن به 4000 سال قبل از میلاد می‌‌رسد، از بزرگترین کار‌های تولیدی تمدن سومری به شمار می‌‌رود؛ شک نیست که این سازمان، خود، پایه آن مدنیت و فرهنگ بوده است. از زمین‌هایی که خوب آبیاری می‌‌شد ذرت، جو، گندم، خرما، و سبزی‌های گوناگون و فراوان بدست می‌آمد. در زمان‌های بسیار دور، در این قسمت از جهان، گاو آهن روی کار آمد که به وسیله آن با گاو زمین را شخم می‌‌کردند، و تا چند سال پیش در امریکا نیز دیده می‌‌شد و به آن لوله سوراخداری پیوسته بود که به وسیله آن دانه را بر زمین می‌افشاندند. برای کوبیدن خرمن، چرخ‌های بزرگ چوبی به کار می‌‌بردند که دندانه‌هایی از سنگ چخماق داشت، و به این ترتیب، در ضمن آنکه دانه جدا می‌شد، کاه نیز برای علوفه چهار‌پایان به دست می‌‌آمد.
این تمدن، از جهات گوناگون، بسیار ابتدایی بود. سومریان پاره‌ای از موارد استعمال مس و قلع را می‌‌دانستند و از مخلوط کردن آن دو با یکدیگر مفرغ می‌‌ساختند، و گاه به گاه نیز، با آهن، اسباب‌های بزرگ درست می‌کردند. با همه این احوال، فلز در نزد آنان عنوان تجملی داشت و بسیار نادر بود. ابزار کار سومریان بیشتر با سنگ چخماق ساخته می‌‌شد و برخی از آنها، از جمله داس درو‌گری، را با گل رس می‌‌ساختند و چیز‌های باریک، مانند سوزن و درفش، را با عاج یا استخوان. پارچه‌بافی صناعت رایجی بود، و کسانی که از طرف شاه معین می‌شدند بر آن نظارت می‌‌کردند؛ درست همان‌گونه که اکنون هم صناعت‌های بزرگ زیر نظر دولتها اداره می‌‌شود. خانه‌های خود را با نی می‌ساختند و روی آن را کاهگل می‌‌مالیدند، و این کاهگل در آفتاب خشک می‌‌شد؛ چنین خانه‌ها را، در جایی که روزی سرزمین سومر بوده است، هم اکنون به آسانی می‌‌توان دید. کلبه‌ها دری چوبین داشت که روی پاشنه‌ای سنگی می‌چرخید؛ کف اتاق معمولا گلی بود؛ سقف کلبه را با خم کردن و اتصال سر نیها به شکل قوسی می‌ساختند، یا اینکه نیها را گل‌اندود می‌کردند و روی تیر‌های عرضی سقف می‌کشیدند. گاو و گوسفند و بز و خوک در خانه‌ها با مردم به سر می‌بردند. برای آب آشامیدنی از چاه استفاده می‌‌شد.
بیشتر کالاها از راه آب حمل و نقل می‌شد. چون سنگ در سومر بسیار کمیاب بود، آن را از راه خلیج فارس یا از قسمت‌های شمالی دو نهر با قایق می‌آوردند و به وسیله ترعه‌ها به بارانداز شهر‌های کنار نهرها می‌رساندند. حمل و نقل از راه خشکی نیز در کار پیشرفت بود؛ هیئت اکتشافی دانشگاه آکسفورد، بتازگی، در کیش کهنترین وسیله نقلیه چرخدار جهان را اکتشاف کرده است. از جا‌های مختلف، مهر‌هایی به دست آمده که نشان می‌دهد در آن زمان میان سومر و هند و مصر روابط بازرگانی وجود داشته است. در آن هنگام هنوز پول را نمی‌شناختند؛ به همین جهت، بازرگانی معمولا به صورت مبادله جنس به جنس صورت می‌گرفت؛ ولی، حتی در آن زمان دور هم، سیم و زر برای سنجش بهای کالا به کار می‌رفته و آنها را به صورت شمش یا حلقه، و بیشتر از روی وزن، در داد و ستد مقابل کالا می‌پذیرفته‌اند. بیشتر لوحه‌های گلیی که به دست ما رسیده، و بر آنها خط سومری نوشته شده، اسناد بازرگانی است؛ این، خود، می‌رساند که فعالیت تجارتی در آن زمان زیاد بوده است. در یکی از این لوحها، با عبارتی که نماینده ناخرسندی و خستگی است، از «شهر و ناراحتی و سر و صدای» آن سخن رفته است. از روی اسناد بر می‌آید که قراردادها را با نوشتن و گواهی لازم مؤکد می‌کردند. آیین وام گرفتن نیز در نزد آنان معمول بوده، و کالا یا زر و سیم را به قرض می‌گرفته و، در برابر، سودی سالانه از همان جنس، میان 15 تا 33 درصد، به وام دهنده می‌داده‌اند. از آنجا که استقرار و آرامش هر جامعه با نرخ تنزیل در آن نسبت معکوس دارد، می‌توان چنین حدس زد که کسب و کار سومریان هم در آن زمان، مانند کسب و کار ما، از لحاظ سیاسی و اقتصادی، وضعی آمیخته با نگرانی و عدم ثبات داشته است.
از گور‌های آن زمان طلا و نقره زیاد به دست آمده؛ این طلا و نقره تنها به صورت زینت‌آلات نیست، بلکه صورت ظرف و سلاح و اسباب تجمل و افزار کار هم دارد. توانگران و درویشان همه به طبقه‌ها و پایه‌های مختلف تقسیم می‌شدند؛ برده‌فروشی رواج فراوان داشت و حقوق مالکیت محترم بود. میان ثروتمندان و بیچیزان، طبقه میانه‌ای وجود داشت که تشکیل می‌شد از بازرگانان کوچک و دانشمندان و پزشکان و کاهنان. فن پزشکی رواج داشت و برای هر دردی درمانی می‌شناختند، ولی پزشکی هنوز با آداب دینی درهم آمیخته بود؛ چنان تصور می‌کردند که اساس مرض به واسطه وجود ارواح خبیثه است که به بدن بیمار داخل می‌شود، و تا این روح خبیث از بدن بیرون نرود بیمار شفا نخواهد یافت. تقویمی داشتند که، نمی‌دانیم چگونه و در کجا ایجاد شده، بنا بر آن تقویم، سال به دوازده ماه قمری منقسم می‌شد؛ پس از هر سه یا چهار سال، ماهی بر آن می‌افزودند تا این تقویم با فصول سال و گردش خورشید توافق پیدا کند. هر شهری این ماهها را به نام خاصی می‌نامید.

3. سازمان حکومت، شاهان، آیین جنگاوری، اشراف و زمینداران، قانون

هر شهر تا آنجا که می‌توانست خود را برای نگاهداری استقلال خویش غیور و متعصب نشان می‌داد و برای خود شاه خاصی داشت به نام پاتسی یا کاهن- شاه؛ از همین کلمه آشکار می‌شود که حکومت تا چه حد با دین پیوستگی داشته است. در حدود 2800 قبل از میلاد، با توسعه تجارت، دیگر امکان آن نبود که این جدایی میان شهرها برقرار بماند؛ به همین جهت، از مجموعه آنها «امپراطوری‌هایی» به وجود آمد، و شخصیت نیرومندی توانست بر شاهان و کاهن- شاهان مسلط شود و از این شهرها یک وحدت سیاسی و اقتصادی ایجاد کند. پادشاه بزرگ قدرت فراوان و مطلق داشت، و اطراف او را محیطی از شدت عمل و ترس فرا گرفته بود، درست مانند حالتی که سلاطین مستبد اروپا مقارن دوره رستاخیز علم و هنر (یا رنسانس) داشتند؛ هر آن احتمال آن می‌رفت تا، با همان وسایل که شاه تازه بر اریکه سلطنت نشسته، کسی قصد جان او کند و وی را به سرنوشت گذشتگان دچار سازد. شاه در قصر مستحکمی به سر می‌برد که بیش از دو در تنگ نداشت، و از هر در بیش از یک نفر نمی‌توانست داخل شود. در چپ و راست در ورودی، نهانگاه‌هایی بود که پاسبانان مخفی شاه در آنها به سر می‌بردند و می‌توانستند وارد شوندگان را بازجویی کنند، یا با خنجر جانشان را بگیرند. حتی نمازخانه شاه نیز در کاخ او جای پنهان و پوشیده‌ای داشت و شاه در آن وظایف دینی خود را انجام می‌داد، بی‌آنکه کسی بتواند وی را ببیند، یا اگر از انجام چنین تکالیف سرباز زند متوجه آن شوند.
شاه، به هنگام نبرد، بر ارابه‌ای می‌نشست و در پیشاپیش لشکری مخلوط و درهم، مسلح به تیر و کمان و سرنیزه، حرکت می‌کرد. جنگ را آشکارا برای به دست آوردن راه‌های بازرگانی، یا دستبرد زدن به کالا‌های تجارتی، به راه می‌انداختند و هیچ دربند آن نبودند که این هدف را در زیر پرده‌ای از الفاظ فریبنده و رنگین بپوشانند و کسانی را که دنبال کمال مطلوب‌هایی می‌گردند به آن گول بزنند. مانیشتوسو، شاه اکد، با کمال صراحت اعلان کرد که برای دست یافتن به کان‌های نقره و رسیدن به سنگ دیوریت به سرزمین عیلام حمله می‌کند تا پس از به دست آوردن این سنگ مجسمه‌هایی از خود بسازد و نام خویش را جاویدان کند- و این تنها جنگی است که در آن سربازان برای منظور‌های هنری به نبرد برخاسته‌اند. ملت‌های مغلوب را علی‌الرسم به عنوان برده می‌فروختند و، اگر امید به سودی از فروختن ایشان نمی‌رفت، آنان را در میدان جنگ سر می‌بریدند. بعضی اوقات چنان اتفاق می‌افتاد که ده یک اسیران را در تنگنایی قرار می‌دادند که هر چه دست وپا می‌زدند راه فرار نبود، آنگاه آنان را در راه خدایان تشنه به خون قربانی می‌کردند. در این شهرها همان چیزی اتفاق افتاد که بعد‌ها، برای شهر‌های ایتالیا، در دوره رستاخیز پیش آمد؛ به این معنی که استقلالخواهی شدید شهر‌های سومری انگیزه نیرومندی برای زندگی و پرورش هنر بود، ولی، در عین حال، سبب پیدایش فشار و نزاع‌های داخلی گردید؛ به این ترتیب دولت‌های کوچک محلی ضعیف شدند و دولت سومر بکلی سقوط کرد.
سازمان ملوک‌الطوایفی، در امپراطوری سومری، وسیله حفظ نظام اجتماع بود. شاه، پس از هر جنگ، به سرداران شجاع خود قطعات بزرگی از اراضی را می‌بخشید و آن زمینها را از پرداخت مالیات معاف می‌کرد؛ این صاحبان اراضی، در مقابل، موظف بودند امنیت را در ابواب جمعی خود حفظ کنند و، آن اندازه که شاه نیازمند است، سرباز و ساز و برگ به او بدهند. درآمد دولت از مالیات جنسی بود، که در انبار‌های شاهی ذخیره می‌شد و به مصرف حقوق کارمندان و کارگران دستگاه دولتی می‌رسید.
علاوه بر این دستگاه شاهی و دستگاه زمینداران، یک رشته از قوانین وجود داشت که وقتی اور- انگور و دونگی دست به تدوین احکام و قوانین اور زدند، سوابق فراوانی برای آنها فراهم شده بود. از همین سرچشمه‌ها بود که حموربی قانون‌نامه معروف خود را استخراج کرد و به یادگار گذاشت. البته این قوانین از قوانینی که پس از آنها آمده ناقصتر و ساده‌تر است، ولی شدت و قساوت آنها نیز به همین ترتیب کمتر است. به عنوان مثال باید گفت که در قوانین سامی، چون زنی زنا دهد حکمش کشتن است، ولی در قانون سومری تنها آن است که شوهر جفا کشیده حق دارد زن دیگری بگیرد و پایگاه زن اول خود را از آنچه بود پایینتر آورد. در قانون سومری از روابط بازرگانی و ارتباطات جنسی سخن رفته؛ برای وام گرفتن شرایطی گذاشته، و ترتیب قرارداد بستن و عقود مختلف و خرید و فروش و قبول کردن فرزند و وصیت را معین کرده است. مجالس محاکمه و داوری در معبدها تشکیل می‌شد و داوران معمولا کاهنان معابد بودند، ولی برای دادگاه‌های عالیتر قاضیان متخصص برگزیده می‌شدند. بهترین چیزی که در قانون سومری مشاهده می‌شود آن است که کار به صورتی بوده که، حتی‌المقدور، مردم از مراجعه به محکمه خودداری کنند؛ به این معنی که هر اختلاف، در ابتدای امر، به داوری عمومی مراجعه می‌شده، و او به طرفین دعوی تکلیف می‌کرده است که، پیش از آنکه به حکم قانون توسل جویند، دعوای میان خود را از راه دوستانه حل کنند. چنین است حال یک مدنیت فقیری که نمی‌توانیم از آن درسی بگیریم و تمدن خود را اصلاح کنیم.

4. دین و اخلاق، مجموعه خدایان سومری، خوراک خدایان، اساطیر خدایان، تعلیم و تربیت، نماز سومری، فحشای مذهبی، حقوق زن، آرایه‌های سومری

اور- انگور قانون‌نامه خود را به نام شمش، خدای بزرگ، بین مردم منتشر ساخت، چه فرمانروایان بزودی دریافته بودند که توجه کردن به دین فواید سیاسی فراوانی برای اداره کردن کشور دارد. و آنگاه که فایده خدایان از این لحاظ بر آدمی مکشوف شد، شماره آنان افزایش یافت، تا آنجا که هر شهر و ایالت و هرگونه از فعالیت‌های بشری، برای خود، خدای مدبر و الهام‌دهنده خاص پیدا کرد. زمانی که تمدن سومری روی کار آمد، بدون شک، پرستش خورشید مدتی بود که انتشار داشت، و مظهر آن نیایش شمش «نور خدایان» بود که شب را در اعماق شمال به سر می‌برد و، چون سپیده‌دم در‌های خود را به روی آن باز می‌کرد، مانند شعله‌ای در آسمان بالا می‌آمد و ارابه خود را بر قبه نیلگون آسمان به حرکت در می‌آورد؛ خورشید را تنها چرخی از این ارابه آتشین تصور می‌کردند. در شهر نیپور معابد باشکوهی، برای خدایی به نام انلیل و همسر او، تینلیل، برپا کرده بودند؛ مردم اوروک بیشتر اینینی، باکره خدای زمین، را پرستش می‌کردند؛ همین خداست که در نزد مردم سامی اکد به نام عشتر معروف است و با آفرودیته- دمتر فاجره و متقلب خاور نزدیک شباهت دارد. مردم کیش و لاگاش مادر غمخواری را به نام نینکرسگ می‌پرستیدند که، به خیال ایشان، از بدبختی بشر پیوسته اندوهناک است و در نزد خدایان بیرحم از آدمی شفاعت می‌کند. نینگیرسو خدای آبیاری و «رب سیلها» بود، و ابویاتموز خدای کشاورزی، سین خدای ماه بود، و او را به صورت انسانی نمایش می‌دادند که بر بالای سرش هلالی بود شبیه به هاله‌هایی که بر گرد سر قدیسان در قرون وسطی نمایش می‌دادند. به گمان ایشان، هوای محیط بر زمین پر از ارواح بود: بعضی ارواح طیبه، که هریک از آنها مخصوص نگاهداری یکی از مردم است، و بعضی ارواح خبیثه و شیاطین، که برای دور کردن ارواح طیبه می‌کوشند و درصدد آنند که بر جسم و روح مرد سومری تسلط پیدا کنند.
بیشتر خدایان در معابد بودند، و برای آنها هدایایی از مال و خوراک و زن می‌آوردند. در الواح گودآ فهرستی است که نشان می‌دهد خدایان چه چیزها را می‌پسندند و دوست دارند، که از آن جمله است: گاو نر، بز، گوسفند، کبوتر، جوجه مرغ، مرغابی، ماهی، خرما، انجیر، خیار، کره، روغن، و نان دو آتشه. از این صورت می‌توان فهمید که توانگران آن زمان از بسیاری از انواع خوراکی بهره‌مند می‌شده‌اند. ظاهراً چنان به نظر می‌رسد که، در آغاز کار، خدایان گوشت آدمی را به همه چیز ترجیح می‌دادند، ولی چون اندیشه‌های اخلاقی در مردم رشد پیدا کرد، خدایان نیز ناچار به گوشت جانوران راضی شدند. در خرابه‌های سومری لوحه‌ای به دست آمده است که در آن پاره‌ای دعاها نوشته است؛ این دستور دینی عجیب در آنجا دیده می‌شود: «بره جانشین و فدیه آدمی است؛ وی بره‌ای را به جای جان خود بخشیده است.» کاهنان، از راه همین هدایا و قربانیها، از همه طبقات دیگر مردم سومری مالدارتر و نیرومندتر شدند. از بسیاری جهات، همین کاهنان در واقع فرمانروا بودند؛ حتی بدشواری می‌توان گفت که پاتسی تا چه اندازه کاهن و تا چه اندازه شاه بوده است. چون کاهنان در غارت کردن اموال مردم از اندازه گذشتند، اوروکاژینا- مانند لوتر که بعد‌ها در مقابل کشیشان مسیحی قیام کرد- به پا خاست و حرص و آز کاهنان را تقبیح کرد و آنها را، در اجرای عدالت، به رشوه گرفتن متهم ساخت و اظهار داشت که این کاهنان گرفتن مالیات و زکات را وسیله آن ساخته‌اند که دسترنج کشاورزان و صیادان را بربایند. تا مدتی محاکم را از این گونه مأموران رشوه‌خوار فاسد پاک کرد و، برای پرداخت عوارض و مالیات به معابد، قوانین خاص تنظیم، و از غصب شدن اموال و املاک مردم جلوگیری کرد. ولی جهان پیرشده و رسوم آن به اندازه‌ای قدمت داشت که حالت قدسیت به خود گرفته بود.
پس از مرگ اوروکاژینا، دوباره کاهنان قدرت را به دست گرفتند، همان گونه که در مصر نیز پس از مرگ اخناتون چنین شد. مردم چنانند که برای حفظ اساطیر و آداب و عادات افسانه‌ای خود حاضرند هرچه را، از آن گرانبهاتر نباشد، بدهند. اساطیر دینی، حتی در آن روزگار دور، در جان و خرد آدمی ریشه دوانیده بود. چون مردم سومری با مردگان خود خوراکیها و افزار‌های زندگی را در گور می‌نهادند، می‌توان چنین فرض کرد که آن مردم به زندگی در سرای دیگر باور داشته‌اند، ولی تصور آنان نسبت به جهان دیگر مانند تصور یونانیان بود؛ آن را جای تاریکی می‌دانستند که سایه‌ها و طیف‌های بدبختی در آن به سر می‌برند و همه مردگان، بدون استثنا، ناچار به آن فرود می‌آیند. هنوز اندیشه بهشت و دوزخ و بهشت ابدی و آتش جاودانی در فکر آن مردم جایگزین نشده بود، و دعا خواندن و قربانی کردن آنان به امید رسیدن به «حیات ابدی» نبود، بلکه از آن جهت چنین می‌کردند که در زندگی دنیا به نعمت‌های مادی دسترس پیدا کنند. یکی از اساطیر و افسانه‌های متأخر نشان می‌دهد که چگونه ائا، الاهه حکمت، به آداپا، فیلسوف شهر اریدو، علم برین را آموخت و تنها چیزی که از او مضایقه کرد سر زندگی جاودانی بود. افسانه دیگری می‌گوید که خدایان آدمی را خوشبخت آفریدند، و چون وی به اراده آزاد خود مرتکب گناه شد، با فرستادن طوفان، او را تنبیه کردند، و از این طوفان، تنها جولایی به نام تاگتوگ نجات یافت. و چون این تاگتوگ میوه درخت حرام شده‌ای را خورد، زندگی جاودانی و عافیت را از کف داد. کاهنان عهده‌دار تعلیم و تربیت نیز بودند و، با تعلیم داستان‌ها و اساطیر دینی، آنچه را می‌خواستند به مردم تعلیم می‌کردند و تسلط و فرمانروایی خویش را بر آنان محفوظ نگاه می‌داشتند. در کنار بیشتر معابد، مدرسه‌هایی بود که کاهنان در آنجا به پسران و دختران خط‌نویسی و حساب را می‌آموختند، اصول وطن‌پرستی و نیکو‌کاری را در روح آنان تقویت می‌کردند، و بعضی از ایشان را برای کار بزرگ نویسندگی آماده می‌ساختند. لوحه‌هایی از آن زمان به دست آمده که بر آنها جدول‌های ضرب و تقسیم و جذر و کعب، و مسائلی از هندسه عملی دیده می‌شود. آنچه در آن زمان به اطفال تعلیم می‌شده پست‌تر از چیزی نیست که ما امروز به فرزندان خود می‌آموزیم؛ این معنا از روی لوحه‌ای بر می‌آید که خلاصه‌ای از مسائل مربوط به مردمشناسی در آن چنین نوشته شده: «در آن زمان که انسانها آفریده شدند، از نانی که خورده می‌شود و لباسی که در بر می‌کنند، کسی آگاهی نداشت. همه با چهار دست و پا راه می‌رفتند و، مانند گوسفند، با دهان خود علف می‌چریدند و از گودال‌های آب رفع عطش می‌کردند.»
لطف تعبیر و اصالت اندیشه در آن دین، که نخستین دین شناخته شده تاریخ است، از این دعا، که گودآ در برابر بائو الاهه نگاهبانی شهر لاگاش می‌کند، بخوبی آشکار است:
ای ملکه من، ای مادری که شهر لاگاش را ساخته‌ای،
ملتی که نظر عنایت به سوی آنان داری عزت و قدرت یافته‌اند؛
و پرستنده‌ای که به چشم مرحمت به او می‌نگری عمرش دراز می‌شود.
من مادر ندارم- تو مادر منی؛
من پدر ندارم- و تو پدر منی…
ای بائو، ای الاهه من، تو نیکی را می‌شناسی؛
و تو هستی که به من زندگی بخشیده‌ای.
درپناه تو، ای مادر من،
و در سایه تو با عزت و احترام منزل خواهم گرفت.
عده‌ای زن وابسته به هر معبد بودند. بعضی از آنان خدمتگزار، و پاره‌ای دیگر همسر خدایان یا جانشینان و نمایندگان بر حق ایشان بر روی زمین؛ دختر سومری در این گونه خدمتگزاری به معابد هیچ ننگ و عاری تصور نمی‌کرد؛ پدر او به این می‌بالید که جمال و کمال دختر خود را برای از بین بردن رنج و ملال زندگی یکنواخت کاهنان وقف کرده است؛ چنان پدری، وقتی برای ورود دختر خود به معبد و انجام وظایف مقدس پذیرش به دست می‌آورد، جشن می‌گرفت و در این جشن قربانی می‌کرد و جهیزی همراه وی به معبد می‌فرستاد.
در آن زمان زناشویی آیین پیچیده‌ای بود که قوانین و مقررات فراوانی برای آن گذاشته بودند. جهیزی که دختر همراه خود به خانه شوهر می‌برد کاملا در تحت تصرف و اختیار خود او بود؛ گرچه، در استفاده از این حق، شوهر را در زندگی شریک خویش می‌ساخت، حق تعیین وارث با خود او بود. هر اندازه شوهر بر فرزندان خود حق داشت، زن نیز چنان بود؛ در غیاب شوهر، اگر پسر بزرگی نبود، خود زن مزرعه را نیز مانند خانه اداره می‌کرد. زن حق داشت که مستقل از شوهر خود به کار بازرگانی بپردازد و بندگان خود را نگاه دارد یا آنان را آزاد کند. زن گاهی به مقام ملکه‌ای می‌رسید، چنانکه شوب-اد چنین شد و با کمال مهر و رأفت حکومت راند. ولی، در حالات بحرانی و سخت، همیشه کار به دست مرد بود؛ او پاره‌ای از اوقات حق داشت زن خود را بفروشد یا، در برابر وامی که دارد، او را به طلبکار خود بدهد. حتی در آن روزگار بسیار دور هم حکم اخلاقی بر مرد و زن یکسان نبود، و این نتیجه ضروری آن بود که در مالکیت و وراثت با یکدیگر اختلاف داشتند: مثلا زنا کردن مرد را سبکسری و قابل اغماض می‌پنداشتند، در صورتی که چون زنی چنین می‌کرد کیفر آن مرگ بود؛ از زن چنان توقع داشتند که برای شوهر خود، و برای کشور، فرزندان فراوانی بیاورد؛ اگر زن نازا می‌شد، مرد تنها به همین سبب، می‌توانست او را رها کند؛ اگر زنی از مادر شدن خود جلوگیری می‌کرد، او را غرق می‌کردند. قانون هیچ حقی برای کودکان قایل نبود، و اگر پدر و مادر از فرزند خود در مقابل عموم تبری می‌جستند، همین خود کافی بود برای آنکه اولیای امور آن فرزند را از شهری که در آن به سر می‌برد تبعید کنند.
با وجود این، زنان طبقات بالا زندگی پرتجملی داشتند؛ مزایا و تجملاتی که این گونه زنان
داشتند جبران بیچارگی و محرومیت خواهران فقیر ایشان را می‌کرد؛ در این مورد باید گفت که وضع زن آن روز مثل وضع زن در همه مدنیت‌های مختلف بوده است. آرایه‌ها و جواهرات در گور‌های سومری فراوان دیده شده. استاد وولی در گور ملکه شوب- اد سرخاب‌دانی از زمرد کبود مایل به سبز، و سنجاق‌های طلایی ته فیروزه‌ای به دست آورد، نیز دستگاه اسباب بزکی صدفیی یافت که در آن با طلا منبت‌کاری شده بود. در این اسباب، که از انگشت کوچک بزرگتر نبود، یک قاشق بسیار ظریف دیده می‌شد که شاید برای برداشتن سرخاب از سرخاب‌دان بوده است؛ نیز میله کوچک زرینی وجود داشت که حدس زده می‌شود برای آراستن پوست کنار ناخن بوده است؛ منقاشی بود که برای پیراستن مو‌های ابرو به کار می‌رفته است. انگشتری‌های ملکه با مفتول‌های زرین ساخته شده، در یکی از آنها سنگ لاجورد نشانده بودند؛ گردنبند ملکه از طلا و از لاجورد ساخته شده بود. چه نیکو گفته‌اند که زیر آسمان هیچ چیز تازه‌ای وجود ندارد، و تفاوت زن ابتدای جهان و زن امروز به اندازه‌ای ناچیز است که از سوراخ سوزن می‌گذرد.

5. ادبیات و هنر، خط‌نویسی، ادبیات، معابد و کاخها، مجسمه‌سازی، سفالگری، جواهرسازی، خلاصه‌ای از فرهنگ و تمدن سومری

شگفت‌انگیزترین چیزی که از سومریان بر جای مانده خط‌نویسی آن مردم است؛ این هنر به اندازه‌ای در نزد آنان پیشرفته بود که به وسیله آن می‌توانستند اندیشه‌ها و افکار مفصل و پیچیده خود را درباره بازرگانی و شعر و دین بیان کنند و نبشته‌های قدیم‌تری که به دست آمده بر روی سنگ است، و تاریخ آن به 3600 قبل از میلاد می‌رسد. در حدود 3200 قبل از میلاد الواح گلی ظاهر می‌شود، و چنان به نظر می‌رسد که، در آن هنگام، سومریان با این کشف عظیم بسیار شادمان شده‌اند. این یکی از خوشبختی‌های ماست که مردم بین‌النهرین نوشته‌های خود را با مرکب فاسد شدنی، و بر کاغذی که زود از میان می‌رود، ننوشته‌اند، بلکه آنچه را خواسته‌اند بنویسند با آلت تیزی شبیه میخ بر گل تر نقش کرده‌اند. در این کار مهارت فراوانی داشتند؛ نویسندگان توانسته‌اند، با استفاده از این ماده نرم، یادداشت‌هایی از حوادث، صورت قراردادها، قباله املاک، صورت خرید و فروش، متن احکام قضایی، و نظایر آنها را بنویسند و از همه اینها تمدنی بسازند که اثر نیش قلم در آن از دم شمشیر هیچ کمتر نباشد. در آن هنگام که منشی از نوشتن لوح فراغت می‌یافت، آن را در آتش می‌پخت یا مقابل حرارت آفتاب می‌گذاشت؛ به این ترتیب، طول عمر نوشته در حوادث روزگار بسیار بیش از کاغذ می‌شد، و تنها نوشته برسنگ، در ماندن، بر آن ترجیح داشت. پیدایش خط میخی، و تطور و تکامل آن، بزرگترین منتی است که سومریان بر تمدن جهان دارند.
نوشته‌های سومری از راست به چپ خوانده می‌شود، و تا آنجا که می‌دانیم بابلیان نخستین کسانی هستند که از چپ به راست می‌نوشته‌اند. شاید نوشتن به صورت خطوط، همان‌گونه که پیش از این دیدیم، نوعی از علامات و صورت‌هایی بوده که مردم در میان خود قرار گذاشته بودند، و بر ظرف‌های سفالی اولیه سومری نگاشته می‌شد.
به صفحه 161 مراجعه شود.
مؤلف.
گمان بیشتر آن است که صورتها و اشکال اصلی در خلال قرون دراز، برای آنکه نوشتن تندتر صورت گیرد، کوچک و ساده‌تر شده و بتدریج به صورت علاماتی درآمده و با اشیایی که نماینده آنها بوده اختلاف فراوان پیدا کرده و، به این ترتیب به جای آنکه تصویر اشیا باشد، علامت نماینده اصوات شده است. برای آنکه مطلب با مثالی واضح شود، گوییم مثل آن است که در زبان انگلیسی تصویری از زنبور عسل (به انگلیسیbee) کشیده باشند، و با مرور زمان این تصویر به جایی برسد که، تنها، نماینده صورت «بی» (be) باشد و به صورت هجایی درآید که در ترکیب کلمات مانند be-ing (به معنی موجود) و نظایر آن وارد شود، و دیگر کسی توجه به نمایندگی این علامت از صورت زنبور عسل نداشته باشد. سومریان و بابلیان از این نمایش هجایی علامات پیشتر نرفتند و به جایی نرسیدند که بتوانند صورت ترسیم‌شده را نماینده حرف تنها و بدون حرکت ضمیمه آن قرار دهند؛ اگر به مثالی که زدیم باز گردیم، نتوانستند کاری کنند که علامت «بی» تنها نماینده حرف غیر مصوت «ب» بوده باشد؛ چنان به نظر می‌رسد که این گام ساده، ولی انقلابی، به وسیله مصریان قدیم برداشته شده.
بدیهی است که انتقال از مرحله خط‌نویسی به مرحله ادبیات قرنها وقت می‌خواهد. در مدت چندین قرن، کتابت، تنها، ابزاری برای بازرگانی بود، و با آن قراردادها و اسناد و صورت کالا‌های حمل شده به وسیله کشتی و رسیدها و نظایر آنها را می‌نوشتند؛ شاید، گذشته از این، برای ثبت کردن یادداشتها و گزارش‌های دینی و محفوظ نگاهداشتن طلسم‌های جادویی و ادعیه و داستان‌های مذهبی نیز از خط‌نویسی استفاده می‌کردند تا در این چیزها تغییر و تبدیل‌هایی حادث نشود. با همه این احوال، هنوز قرن بیست و هفتم قبل از میلاد به پایان نرسیده بود که در شهر‌های سومری عده زیادی کتابخانه‌های بزرگ تأسیس شد؛ مثلا دو سارزاک، در محل شهر تلو در ویرانه‌های ساختمان‌های همزمان با گودآ، مجموعه‌ای از 30,000 لوح گلی به دست آورد که با ترتیب و نظم خاصی روی یکدیگر چیده شده بود. از اوایل سال 2000 قبل از میلاد مورخان سومری به این کار پرداختند که گذشته و حال خود را بنویسند و برای آیندگان بر جای گذارند؛ قسمتی از این سجلات به ما رسیده، البته آنچه به دست ما آمده مستقیماً از منبع سومری نیست، بلکه چیز‌هایی است که بابلیان بعد‌ها از ایشان اقتباس کرده‌اند. در میان کتاب‌هایی که به صورت اصلی سومری به دست ما رسیده، لوحه‌ای است که در نیپور اکتشاف شده و اصل سومری اولیه منظومه گیلگمش بر آن ثبت است؛ ما، پس از این صورت تحول یافته آن را در نزد بابلیان مورد مطالعه قرار خواهیم داد. بعضی از لوحه‌های خردشده محتوی مرثیه‌های ادبی است که به نیرومندی ساخته شده و طرز تعبیر و صورت ادبی مخصوص به خود دارد. در اینجاست که برای نخستین بار با این طرز تعبیر خاص خاور میانه روبرو می‌شویم، که در آغاز اشعار جمله‌های معینی را مکرر می‌کنند و چندین شعر به یک صورت آغاز می‌شود، یا فکر واحدی را در اشعار مختلف، به اشکالی که کمی با یکدیگر اختلاف دارند، بیان می‌کنند. این آثار، که از دستبرد روزگار محفوظ مانده، نشان می‌دهد که ادبیات از سرودها و مراثی کاهنان سرچشمه گرفته؛ به همین جهت، باید گفت که قصاید اولیه به صورت غنایی یا رزمی نبوده، بلکه جنبه دعایی و دینی داشته است.
شک نیست که پیش از این مراحل ابتدایی و آشکار و تمدن و فرهنگ سومری، قرن‌های طولانی نمو و تطور و تکاملی در آنجا و جا‌های دیگر در کار بوده است. همان گونه که ظاهراً خط‌نویسی میخی اختراع سومریان است، در معماری نیز باید گفت که سومریان، پیش از همه، شکل اساسی خانه و معبد و ستونها و گنبدها و طاقها را طرحریزی کرده‌اند. دهقان سومری برای ساختن کلبه خود نی‌هایی را به شکل مربع یا مستطیل یا مدور در زمین فرو می‌کرد و بالای آن نیها را خم می‌کرد و به یکدیگر می‌بست تا از آن قوسی یا طاقی یا گنبدی فراهم شود. می‌توان پذیرفت که آغاز ساده و بی‌پیرایه یا لا‌اقل نخستین پیدایش شناخته شده این اشکال معماری به همین صورت بوده است. در ضمن کاوش‌های نیپور به یک مجرای آب سرپوشیده‌ای دست یافته‌اند که 5000 سال قدمت دارد؛ در گور‌های شاهی اور طاق‌هایی دیده شده که به 3500 قبل از میلاد می‌رسد، ‌ و سردر‌های قوسی شکل، در تاریخ 2000 قبل از میلاد، در اور رواج کامل داشته است. این قوسها واقعی هستند؛ یعنی سنگ‌هایی که با ترکیب آنها این قوسها درست می‌شود هرکدام شکل میخی را دارد که فشار را به طرفین خود منتقل می‌کند و ثابت در محل خود می‌ماند.
توانگران برای خود کاخ‌هایی داشتند و معمولا این کاخها را برروی پشته‌هایی با ارتفاع ده یا دوازده متر از سطح زمین می‌ساختند، و چنان بود که تنها از یک راه داخل شدن به آن امکان داشت؛ به این ترتیب، کاخ صورت دژی پیدا می‌کرد. چون سنگ در سومر نایاب بود. بیشتر این کاخها را با آجر می‌ساختند و دیوار‌های سرخ آنها را با نقش‌های «آجری» به شکل حلزونی و مثلث و مقرنس و لوزی و مشجر تزیین می‌کردند. دیوار‌های درونی را با گچ می‌پوشاندند و به شکل ساده‌ای نقاشی می‌کردند. اتاق‌های خانه را گرداگرد حیاطی اندرون خانه می‌ساختند، که در برابر آفتاب سوزان آن ناحیه سایه و وسیله سردی هوا را فراهم می‌کرد؛ به همین دلیل، و نیز برای آنکه امنیت و استحکام کاخ بیشتر باشد، در اتاقها را غالباً رو به حیاط اندرونی باز می‌کردند و کمتر برای آنها از طرف خارج دری می‌گذاشتند. پنجره همچون چیزی تجملی به شمار می‌رفت، یا این است که اصلا نیازی برای آن احساس نمی‌کردند. آب مصرفی را از چاه بیرون می‌آوردند؛ برای بیرون راندن فضولات، در ساختمانها مجرا‌هایی بود که به یکدیگر اتصال پیدا می‌کرد و فاضلاب را به خارج شهر می‌برد. اثاثیه و مبل خانه، در عین کمی و سادگی، از ذوق و هنر خالی نبود؛ پاره‌ای از تختخوابها را با فلزات یا عاج منبت‌کاری می‌کردند؛ پایه بعضی از صندلیها، همان گونه که در صندلی‌های مصری قدیم دیده می‌شود، مانند چنگال درندگان ساخته می‌شد.
برای معابد از جا‌های دور سنگ وارد می‌کردند. و سر ستونها و نقش‌های برجسته مسی را، که در آنها سنگ‌های نیمه قیمتی نشانده بودند، برای تزیین به کار می‌بردند. معبد ننار در اور، با سفال‌های فیروزه‌ای رنگی که از خارج آن را می‌پوشاند، همچون نمونه‌ای بود که در دیگر معابد از آن تقلید می‌کردند؛ داخل اتاق‌ها و رواق‌های این معبد، با قرار دادن لوح‌هایی از چوب‌های کمیاب- همچون ارز و سرو- بر روی دیوارها، مزین شده بود؛ این چوبها را با قطعات مرمر و رخام و عقیق و طلا معرقکاری و منبت‌کاری کرده بودند. بزرگترین معبد هر شهر معمولا بر روی تپه‌ای قرار داشت و به صورت یک زیگورات بود، با سه تا هفت طبقه ساختمان، که وسعت هر طبقه از طبقه زیرین کمتر می‌شد، و گرداگرد آن پلکانی مارپیچی می‌ساختند که برای بالا رفتن به طبقات مختلف به کار می‌رفت. این زیگورات‌های بلند شایسته خدایان گردن‌فراز و حامی شهر‌های سومری به شمار می‌رفت. و نیز، از لحاظ مادی و معنوی، در مقابل حمله یا طغیانی که هر آن احتمال آن می‌رفت، عنوان دژوارگی را داشت.
همین‌گونه معابد برج مانند بابلی بوده است که به معماران و مهندسان جدید امریکایی الهام بخشیده که، در ساختن عمارت‌های بلند، هر طبقه را کمی عقب می‌نشینند تا از رسیدن نور به خانه همسایگان جلوگیری نشود و مخالفت قانونی به عمل نیاید، چون شخص، در خیال خود، آن ساختمان‌های 5000 ساله سومری را به آسمان‌خراش‌های امروزی امریکا با یکدیگر در نظر بگیرد، آنگاه زمان‌های دراز تاریخ به قدری کوچک می‌شود که به صورت یک چشم به هم زدن در می‌آید.
مؤلف.
در معابد، گاهی به عنوان تزیین، مجسمه‌هایی از خدایان و پهلوانان بشری و حیوانات قرار می‌دادند. این مجسمه‌ها ساده و نازیبا و تنها نماینده نیرومندی و بزرگی بود؛ هیچ دقت و جلال و حسن تعبیر و ریزه‌کاری هنریی در آنها وجود نداشت. بیشتر آنچه به دست آمده مجسمه‌های شاه گودآست که با سنگ دیوریت تراشیده شده، ولی تراش مجسمه‌ها خام و ساده است. در خرابه‌های تل‌العبید، از آثار دوره اول تمدن سومری، مجسمه کوچک مسیی به دست‌آمده که گاو نری را نمایش می‌دهد؛ گرچه گذشت زمان آن را خراب کرده، هنوز این مجسمه روح دارد و نشاط و نیروی گاو نر را بخوبی نمایش می‌دهد. در شهر اور، در گور ملکه شوب-اد، سر گاوی از نقره یافته‌اند که شاهکار هنری به شمار می‌رود و نشان می‌دهد که هنر سومری تا چه اندازه ترقی داشته است، گرچه دست تصرف روزگار نیز در این مجسمه کار خود را کرده و چنان نیست که ما امروز بتوانیم این اثر هنری را در مقامی که شایسته آن است قرار دهیم. نقوش برجسته معدودی که از آن زمان بر جای مانده مؤید این نظر ماست، و جای شک باقی نمی‌ماند که هنر سومری هنر پیشرفته‌ای بوده است. خشونت و درشتی هنر سومری در «لوحه کَرکَسان»، که به وسیله ائاناتوم، شاه لاگاش، برپا شده، و استوانه سنگ سماقی ایبنیشار، و تصاویر کاریکاتوری (براستی کاریکاتوری به معنی ک لمه) نماینده اور-نینا، و مخصوصاً «لوحه پیروزی»، که به وسیله نرمسین نصب شده، بخوبی آشکار است؛ ولی، در همه این صورتها، جانداری نیرومندی در نقاشی و حجاری ملاحظه می‌شود، و هیچ شکی باقی نمی‌ماند که هنر سومری هنر جوانی بوده که در راه ترقی پیش می‌رفته است.
درباره صناعت کوزهگری به این روشنی و آسانی نمی‌توان حکم کرد. شاید علت آن باشد که دست روزگار در آثار سفالین تصرف فراوان کرده و چیزی از این صناعت برای ما باقی نگذاشته است تا بتوانیم از آن رو حکم صحیحی بدهیم. ممکن است در نزد آن مردم کار‌هایی سفالی وجود داشته که از لحاظ اتقان در عمل، از ظروف مرمر به دست آمده در خرابه‌های اریدو کمتر نبوده باشد؛ ولی بیشتر ظرف‌های سفالی سومری- اگرچه چرخ کوزهگری هم در ساختن آنها به کار می‌رفته- ظروف ساده گلی بوده، که هرگز به پای گلدان‌های عیلامی نمی‌رسیده است. زرگری و جواهرسازی صنعت پیشرفته‌ای بوده؛ دلیل این مطلب ظرف‌های زرینی است که در گورستان‌های اور از 4000 سال قبل از میلاد به دست آمده، که به بهترین صورت صیقل و پرداخت شده و از ذوق هنری بلندی حکایت می‌کند. گلدان سیمین انتمنو، که اکنون در موزه لوور است و به اندازه مجسمه گودآ بزرگی وضخامت دارد، در عین حال، مشتمل بر کنده‌کاری‌های ظریفی از اشکال جانوران است. زیباترین کار هنریی که از آن زمان به دست آمده دسته خنجر زرین مرصع به فیروزه و لاجورد است که حکاکی و کنده‌کاری بسیار ظریفی دارد و از اکتشافات اور به دست آمده است؛ اگر حق داشته باشیم تا از روی عکسی که از این شاهکار هنری برداشته شده قضاوت کنیم، باید بگوییم که صورت هنری در آن زمان به سرحد کمال رسیده بوده است.
اصل این دسته ی خنجر در موزه ی عراقی در بغداد است.
مؤلف.
از خرابه‌های سومری عده زیادی مهر‌های استوانه‌ای به دست آمده که با سنگ یا فلز گرانبها ساخته شده و در آنها، بر روی سطوحی که از شش سانتیمتر مربع تجاوز نمی‌کند، نقش‌های بسیار زیبایی کنده‌اند. چنان به نظر می‌رسد که سومریان این مهرها را به جای امضایی که ما امروز می‌کنیم به کار می‌برده‌اند؛ همه اینها دلیل بر آن است که، در آن ازمنه، زندگی و اخلاق به اندازه‌ای مترقی و لطیف بوده که با تصور حقیری که ما از پیشرفت پیوسته نوع بشر، از روزگاران سراسر بدبختی بسیار دور تا زمان حاضر- که خیال می‌کنیم تمدن به منتها درجه کمال رسیده!- داریم، به هیچ وجه سازگار در نمی‌آید.
تمدن سومری را می‌توان در تناقضی که میان سفال‌های خام ساده و زینت‌آلاتی که به نهایت درجه زیبایی و اتقان رسیده خلاصه کرد، و گفت که این تمدن آمیخته‌ای از چیز‌های ساده اولیه و شاهکار‌های درخشانی بوده که گاه به گاه صورت می‌گرفته است. در این سرزمین- تا آنجا که علم ما در زمان حاضر به آن آگاهی دارد- نخستین حکومت و امپراطوری به دست انسان تأسیس شده؛ همچنین نخستین سازمان آبیاری، نخستین بار استفاده از سیم و زر برای ارزیابی کالا، نخستین قرارداد‌های بازرگانی، نخستین سازمان اعتبار معاملاتی، نخستین کتاب قانون، نخستین بار استفاده وسیع از خط‌نویسی، نخستین بار گفتگوی از داستان آفرینش و طوفان، نخستین مدرسه‌ها و کتابخانه‌ها، نخستین ادبیات و شعر، نخستین آرایه‌ها و جواهرآلات، نخستین حجاری و نقش برجسته، نخستین کاخها و معابد، نخستین بار استفاده از فلزات در تزیین، و نخستین طاقها و قوسها و گنبد‌های ساختمانی در جهان پیدا شده است. نیز در همین سومر است که برای اولین بار، آن گونه که تاریخ نشان می‌دهد، پاره‌ای از زشتی‌های تمدن، از قبیل بردگی و استبداد و چیرگی کاهنان بر مردم و جنگ‌های استعماری، به شکل وسیع دیده می‌شود. شکل زندگی در سومر متنوع و عالی و پر فعالیت و بسیار مفصل و پیچیده بود. در همانجاست که، از اختلافات طبیعی میان مردم، یک نوع زندگی تازه قرین آرامش و فراوانی و آسایش، برای نیرومندان، و زندگی دیگری، سراسر بدبختی و کار پیوسته، برای دیگر مردم نتیجه شده است. پایه هزاران اختلافی که در تاریخ جهان روی داده در همین سرزمین گذاشته شده.

۳. انتقال به مصر،
تأثیر سومر در بین‌النهرین، عربستان قدیم، تأثیر بین‌النهرین در مصر

در آن هنگام که از بلاد سومری سخن می‌رانیم، به اندازه‌ای به آغاز تاریخ نزدیک هستیم که به دشواری می‌توان گفت کدام یک از چند فرهنگ و مذهب وابسته به یکدیگر موجود در خاور نزدیک باستانی بر یکدیگر پیشی داشته است. البته قدیم‌ترین آثار نوشته که در دست است به خط سومری نوشته شده، ولی این خط ممکن است نتیجه اوضاع و احوال و تصادفات خاصی بوده باشد، و به هیچ روی از این راه نمی‌توان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ و تمدن سومری مقدم بر سایر فرهنگ‌های باستانی خاور بوده است؛ شاید آثار باز مانده تمدن‌های پیش از سومری به صورتی بوده که از بین رفته و چیزی از آن بر جای نمانده است. مجسمه‌های کوچک و آثار دیگری شبیه به آثار سومریان در دو شهر آشور و سامرا پیدا شده؛ چنانکه می‌دانیم این دو از شهر‌هایی است که بعد‌ها در جزو حکومت آشور قرار گرفته است، ولی نمی‌دانیم که آیا چنین آثار از سومر به آن نقاط رسیده، یا به وسیله نهر دجله از راه دیگری به آنجا آمده. نیز قانون حموربی با قانون‌های اور- انگور و دونگی شباهت دارد، ولی هرگز نمی‌توان گفت که قانون حموربی از قوانین سومری الهام گرفته، چه ممکن است هر دو تای آنها از اصل کهنه‌تری استفاده کرده باشند. تنها چیزی که می‌توانیم بگوییم این است که ما ترجیح می‌دهیم- و البته تأکید نمی‌کنیم- که مدنیت بابل و آشور از سومر و اکد منشعب، یا لا‌اقل به وسیله آن بارور شده باشد. خدایان بابل و نینوا و اساطیر دینی آنها، در اغلب حالات، همان خدایان و اساطیر سومری است که تغییر شکل و تحولی پیدا کرده. در مورد زبان و لغت باید گفت که ارتباط میان زبان‌های بابلی و آشوری از یک طرف و زبان سومری از طرف دیگر مانند ارتباطی است که میان دو زبان فرانسوی و ایتالیایی از یک سو و زبان لاتینی از سوی دیگر وجود دارد.
شواینفورث نظر دانشمندان را به این مطلب شگفت‌انگیز متوجه ساخته است که کشت جو و ارزن و گندم، و اهلی کردن گاو و گوسفند و بز، گرچه از دورترین زمان‌هایی که از آن آگاهی داریم در مصر و بین‌النهرین معمول بوده، این گیاهان و حیوانات، به حالت وحشی خود، هرگز در مصر دیده نمی‌شوند، بلکه در زمین‌های آسیای باختری و مخصوصاً یمن و عربستان قدیم آنها را می‌توان یافت. از اینجا چنین بر می‌آید که این عناصر اصلی تمدن، یعنی کشت دانه بار و اهلی کردن حیوانات، در زمانی که از آن هیچ گونه سندی در دست نداریم، در عربستان پیدا شده و از آنجا به سرزمین بین‌النهرین (سومر و بابل و آشور) و مصر انتقال یافته است؛ این همان امری است که به نام نظریه «مثلث تمدن و فرهنگ» معروف شده. ولی آنچه تا کنون از تاریخ باستانی بلاد عرب به ما رسیده آن اندازه ناچیز است که می‌توان گفت این، تنها، فرضی است، و احتمال دارد که چنان بوده باشد.
آنچه بیش از این احتمال و امکان دارد آن است که پاره‌هایی معین از تمدن مصری از سومر و بابل سرچشمه گرفته باشد. این را می‌دانیم که ارتباطات بازرگانیی میان بین‌النهرین و مصر وجود داشته که مخصوصاً از راه ترعه سوئز صورت می‌گرفته، و شاید برای این ارتباط و انتقال کالا، از نهر‌هایی که پیش از این از سرزمین مصر در دریای سرخ می‌ریخته نیز استفاده می‌شد. یک نظر به نقشه جغرافیا بخوبی آشکار می‌سازد که چرا مصر، در طول تاریخ شناخته خود، بیش از آنکه به افریقا منسوب باشد، در جزو آسیای باختری به شمار می‌آمده است. تجارت و مبادلات فرهنگی به آسانی میان بین‌النهرین و مصر امکان‌پذیر بوده، ولی چون به نیل می‌رسیدند، صحرا در قسمت باختر، و آبشار‌های نیل در قسمت جنوب، مانع بوده است که مصر با سایر قسمت‌های افریقا ارتباط پیدا کند. بنا بر این، طبیعی چنان است که در فرهنگ و تمدن مصر عوامل و عناصر فراوانی از فرهنگ بین‌النهرین وجود داشته باشد.
هرچه در مطالعه و تحقیق لغت مصری قدیم پیشتر می‌رویم، پیوند میان آن و زبان‌های سامی خاور نزدیک بیشتر بر ما آشکار می‌شود. چنان به نظر می‌رسد که خط‌نویسی تصویری مصر، مربوط به دوره پیش از سلسله‌های سلاطین، از بلاد سومری به آن سرزمین رسیده باشد. مهر استوانه شکل- که اصل آن بدون شک از بین‌النهرین است- در قدیم‌ترین دوره‌های تاریخ مصر ظاهر می‌شود و پس از آن از میان می‌رود؛ ممکن است گفت که این روش کار قدیمی را، که از خارج وارد شده بود، بعد‌ها با روش ملی اصیلی جانشین ساخته‌اند. از چرخ کوزهگری پیش از سلسله چهارم در مصر خبری نیست، در صورتی که این چرخ مدت‌ها پیش از آن در سومر معروف بوده است؛ ممکن است که این دستگاه با ارابه و چرخ ارابه در یک زمان از بین‌النهرین به مصر انتقال یافته باشد. سر‌گرز‌های جنگی مصری قدیم با نظیر بابلی آن بسیار شبیه است. در میان آثار مصری مربوط به دوره پیش از سلسله‌ها، که در جبل‌الاراک به دست آمده، کاردی از سنگ چخماق است که ساخت زیبایی دارد و بر آن نقش‌هایی است که، از حیث موضوع و سبک، با نقش‌های بین‌النهرین شبیه است. ظاهراً صناعت در باختر آسیا ایجاد شده و سپس از آنجا به مصر انتقال یافته است. نخستین مهندسی معماری مصر به مهندسی بین‌النهرین شباهت دارد؛ از آن جهت که، برای تزیین دیوار‌های آجری، در آنها نیز نقش‌های فرو رفته به کار می‌رفته است. سفال‌های دوره پیش از سلسله سلاطین مصر، و مجسمه‌های کوچک و موضوعات تزیینی آنها، در بسیاری از نمونه‌ها، شبیه نظایر آنها در بین‌النهرین است، یا بدون شک با آن ارتباط فراوان دارد. در میان آثار مصریی که از آن زمان به جای مانده مجسمه‌های کوچکی از خدایان است که اصل آسیایی آنها آشکارا دیده می‌شود. در زمانی که به حکایت تمام، ظواهر تمدن مصری در آغاز پیدایش خود بود، هنرمندان شهر اور مجسمه‌هایی می‌ساختند و نقش‌هایی بر آنها می‌کشیدند که، خود، نماینده آن بود که مدت درازی از پیدایش این دو هنر در سومر می‌گذرد.
یکی از دانشمندان بزرگ معاصر، الیت سمیث، کوشیده است تا این نظریات را نقض کند؛ دلیل وی آن است که اگرچه گندم و جو و ارزن به صورت وحشی و طبیعی در مصر یافت نمی‌شود، دلایلی در دست است که کشت این گیاهان، در مصر، قدیم‌تر از هر جای دیگر صورت گرفته. وی را عقیده آن است که کشاورزی و تمدن، به صورت کلی، از مصر به سومر انتقال یافته است؛ همچنین استاد برستد، بزرگترین مصرشناس امریکایی، به قدمت تمدن سومری بر تمدن مصری عقیده ندارد. به نظر وی، قدمت چرخ ارابه در مصر، اگر از سومر بیشتر نباشد، از آن کمتر نیست؛ و برهان شواینفورث را به این استدلال رد می‌کند که دانه‌بار را، به صورت طبیعی آن، در نقاط مرتفع حبشه یافته‌اند.
این شکستی برای مصر نیست که پیشی تمدن را در بلاد سومر اعتراف کند، چه ریشه‌ها و عناصری که نیل از دجله و فرات گرفته، هر چه باشد، رشد و ترقی کرده و بارور شده و تمدن خاص و خالص مصری از آن بیرون آمده است، که بدون شک ثروتمند‌ترین و بلند‌آوازه‌ترین و نیرومند‌ترین فرهنگ و تمدن شناخته شده در تاریخ است؛ تمدن مصری زیبایی و لطف خاصی دارد که فرهنگ و تمدن خام و ابتدایی سومر هیچ قابل مقایسه با آن نیست، و حتی تمدن یونان و روم نیز از آن تجاوز نمی‌کند.