خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بهروز رضوی مهمانی دیر آشنا در برنامه حس می کنم تو رو

آخرین بخشهای کتاب ماساژ از دنیس ویچِلُ را در فایلهای کوچک تر دسته بندی میکنم؛ لپتاپ را در حالت sleep می گذارم و فنجان قهوه ام را که چند دقیقه پیش پر کرده ام، لا جرعه تلخ سر میکشم.
به اتاق می روم. روی زمین می نشینم و به تخت تکیه میدهم. مبایل را از روی میز کوتاه کنار دستم بر می دارم؛ چند تا پیام از کانالهای مختلف دارم. میدانم که همه را بررسی می کنم چون کانالهای اضافه را نگه نمی دارم.
کانال شش نقطه توجهم را به خود جلب میکند: مهمان برنامه بهروز رضوی؛ صحبت در مورد کتابهای صوتی. سریع دانلود و بعد پخش میکنم.
بعد از آرم رمانتیک برنامه، خواننده دیگری می خواند: جانم باش. رخ نمایان کن و این ماه شب تابانم باش. جانم باش. داد از دل. بی قرارت شدم ای فریاد از دل. صبر من رفته دگر بر باد از دل. داد از دل، داد از دل. ….
خلاصه اینطور می شود که برنامه دور می گیرد و شروع می شود.
آقای رضوی از سابقه حضور پنجاه ساله اش در رسانه می گوید و این که دوستی و آشناییش با افراد نابینا به پیش از اینها بر می گردد.
از اولین دوست نابینایش به نیکی یاد میکند و به بیان خاطراتی دل چسب از آن دوران می پردازد.
از روزی می گوید که با دوستش بر سر درخت شاتوت می رفت و این که قلاب می گرفت تا او خود، بر سر درخت برود تا درخت راتا جایی که می شود آن طور که هست با دستهایش بکاود.
وقتی از او پرسیده میشود که زمان خواندن کتاب های شب خود را به جای نابینایان تصور می کند یا نه، پاسخش به قدری درخور و شایسته است که اهل تفکر را محو این همه صداقت و دانایی می کند.
در نهایت هم این صدای گوش نواز حجت اشرف زاده است که برنامه را به پایان می برد:
تو را آنگونه میخواهم که زندان زلیخا را
کمک کن آه تو جانا بگیرد دامن ما را
ندارم هیچ امیدی به این دنیای تبعیدی
که من از بد بیابانی گرفتم راه دریا را.
از شما دعوت می کنم برنامه را با آن حال و هوای صمیمی از همینجا دانلود کنید.

۳۲ دیدگاه دربارهٔ «بهروز رضوی مهمانی دیر آشنا در برنامه حس می کنم تو رو»

اتفاقاً اثر گوش کردن فعالتون رو توی کانال مهارتهای نابینایی دیدم. خیلی هم پسندیدم. برای تعدادی از دوستان که چند روز اخیر باهاشون در ارتباط بودم ارسال کرده بودم اما حیفم اومد که سفره ای پهن نکنم و دوستان هم محلی رو دعوت نکنم. امیدوارم همه لذت ببرند.
ممنونم که اینجا هم پیام گذاشتید.
موفق باشید.

سلام مهربان. خوشحالم که شما هم به برنامه گوش کردید. بیشتر اوقات نقش سازنده ای در معرفی نابینایان به جامعه و همچنین پیشنهادهای مؤثری به ما جهت هماهنگی با جامعه دارید. امیدوارم شما هم مثل آقای رضوی تجربیات درخشانی از پیوند دوستی با نابینایان داشته باشید.

سلام. بله صداشون آدم رو به عمق خاطراتش میبره خصوصاً برنامه های کتاب شب. ایشون در این برنامه هم اکثریت شنوندگان برنامه های این چنینی رو نابیناها میدونند.
محتوای اصلی این پست توی برنامه هست اگرنه، این چند خط فقط نوشته پشت جلد محسوب میشه.
مطمئنم از شنیدن این برنامه هم لذت می برید.

سلام. خب من چی باید بگم، شما با اینجور خاطرات من رو به گذشته میبرید.
آخه کارتون کجاش درسته؟
به تنهایی میشینید قهوه میخورید و هیچ هم به این فکر نمیکنید که ممکنه یه آدم قهوه نخورده ای هم باشه که همین حالا میل به خوردن قهوه پیدا کنه. اما چون همسرش به شدت منعش کرده از خوردن این نوع نوشیدنیها که کمی چربی دارند، خب تکلیف من چیه؟
امشب شاید یواشکی موقعی که خانمم خوابش ببره برم سراغ کابینت و یه قهوه کش برم و بزنم به بدن.
ولی در مورد آقای رضوی این رو بگم بد نیست که ایشون با تعدادی از نابینایان همونطور که خودشون هم گفتند دوستی داشتند.
حتی یه نمایشنامه ی بسیار خوب از فریدریش دورنمات رو اجرا کردند.به نام پنچری.
البته کارشون بیشتر یه جور نمایشنامه خوانی بود تا بازی تئاتری،
ایشون در مجموع انسان بسیار آگاهی هستند نسبت به شرایط نابینایی.
خب دیگه برم و نقشه ای بکشم واسه کش رفتن یک بسته از این قهوه های آماده تا امشب دخلش رو بیارم.

سلام. قهوه نخرده باشی؛ یکی هم از خوردن قهوه منعت کرده باشه؛ یکی هم بیاد پست بزنه یه جوری بگه قهوه رو لا جرعه سر کشیده که خدا میدونه چقدر از خوردن اون قهوه لذت برده. خدایا چه شود.
خب! از من که بر نمیاد شما رو درک کنم ولی فکر کنم اون قهوه ای که دزدکی بخوری خیلی بیشتر می چسبه. حتماً ماجراشو توی کامنت بعدی برامون تعریف کنید. غیر از من میدونم که سایر خوانندگان هم منتظرند ببینند عملیات رو چطوری انجام دادید. تجربه ثابت کرده اینجا خوانندگان بسیاری داره.
ضمناً شما درست می فرمایید آقای رضوی نسبت به شرایط نابینایی واقعاً آگاه هستند و آگاهانه عمل می کنند. این رو هم سالها پیش در رشت و هم در همایش دکتر خزایلی از نزدیک باهاش مواجه شدم. البته توی برنامه هم اشاره میکنند که برای احوال پرسی از شخص نابینا خودشون پیش قدم میشن.
واقعاً دلم میخواد هیچ کس شنیدن این برنامه رو از دست نده.

سلام خانوم جوادیان عزیز. ممنونم بابت این هدیه ی ارزشمند. کامل گوشش کردم و از فضای صمیمی و شادی که حاکم بود لذت بردم. من همیشه پستهای شما رو کامل دنبال میکنم و بهره میبرم. از اینکه استاد بزرگ و گرانقدری چون شما رو در کنارمون داریم احساس غرور و افتخار میکنم. هدایایی که برامون میاورید ستودنی هستند. همیشه شاد و پیروز باشید.

درود بر شما سید. چرا این همه اختصار؟ حالا من چی باید جواب بدم؟ خوبه اصلاً هیچ جوابی ندم؟ دلتون نمیسوزه که توی این همه کامنت چرا کامنت منو بی جواب گذاشت؟ آخه برادر من! فایل رو دانلود کردید سپاس؟ اونو شنیدید سپاس؟ فقط پست رو خوندید سپاس؟ خوشتون اومد سپاس؟ بنا رو میذارم بر این که با مبایل منت گذاشتید و پیام فرستادید. برای این شرایط هم یه نکته بگم شاید به دردتون بخوره. اونم این که میتونید از voice input keaboard استفاده کنید. اون وقت میتونید یک کیلومتر صحبت کنید تا خودش بنویسه براتون. میمونه یه ویرایش جزئی که شما به راحتی از پسش بر میایید.
در هر صورت امیدوارم پسندیده باشید.

سلام مجدد.
دیشب همین‌که همسر بنده به خوابی عمیق فرو رفت همچون یک دزد حرفه ای به سراغ آشپزخانه رفته و تا توانستم سوراخ سنبه های تمامی کابینتها را گشتم.
اما دریغ از یافتن قهوه های آماده،
و من که هرگز در این نوع امور از خود سستی نشان نداده ام:
و خود را به این زودیها بازنده حس نمیکنم تصمیم گرفتم که صبح درست همان وقتی که باید چای دم کنم با استفاده از قهوهساز فرانسوی مورد علاقه ام، که بیش از بیست سال پیش خریده ام یک قوری قهوه دم کرده و در کنار او و با او آن را نوشجان کنم.
این قهوه های فرانسوی بنظر من طعمشان از این قهوه های آماده خیلی بهتر است.
شاید بخاطر آن است که خودت اندازه ی شیر و شکر و قهوه ای را که در آن میریزی در اختیار داری.
و در عین حال، قادر هستی هر کدام را با توجه به سلیقه ات کم یا زیاد کنی.
من نزدیک به چهل سال است که از قهوه فروشی ریو که در چهارراه استانبول واقع است قهوه میخرم.
قدیمترها قهوه ترک میخریدم و بعدها که این قهوهسازهای برقی به بازار آمد رفتم سراغ قهوه ی فرانسوی.
و دیگر از دردسر آن قهوه جوشهای آلومینیومی خلاص شدم.
وقتی همسرم بیدار شد بوی قهوه ی دم کرده در قهوهساز تمام خانه را پر کرده بود.
گفت چرا قهوه دم کردی؟
گفتم همینطوری، هوس کردم،
گفت آخر ما سنی ازمان گذشته و اگر دچار چربی خون بشویم چه؟
گفتم ببین سخت نگیر بالاخره ما باید بمیریم حالا چه با چربی خون چه با یک بیماری دیگه:
تازه ما که تا امروز هیچ کدام چربی خونمان بالا نبوده.
و آدمهای چربیخوری هم که نیستیم.
پس سعی کن نگران چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده نشوی.

داوود دانشمند! فرانسه رو خوب اومدی. ولی من عشقم اسپرسو هستش. چرا که دوستان در عراق می گفتن که کافه این اسپرسو از فرانسه و ترک بیشتره. خلاصه من یه چند وقتیه که بیشتر از فرانسه و ترک تو کار اسپرسو هستم. قهوه روبوستای اصل هم می خرم بعدشم با دقت میدم خانمم آسیاب می کنه بعدشم دیگه خودت می دونی. بای تا های.

درود بر تو فاطمه. مثل همیشه خوب و نکته سنج بوده و هستی. راستی، تو قهوه تلخ هم کاملا باهات موافقم، چون راست کار خودمم هست. بعدش امثال تو چنان کشیده ای به عبارت «معلولیت = ناتوانی» زدن که فکر نکنم حالا حالا ها بتونه رو پاهاش وایسه. بعدشم، زنده باشی و برقرار، تو رشتم واسه خودت عصا زنان بچرخی از اون سر شهر تا این سر شهر. دمت گرم و سرت خوش باد.

سلام علیکم. در حال پر کردن کار برگی ویژه همکاران هستم که یکی از گزینه هاش سالم یا معلول بودن همکار هست. به هر همکار که تلفن میکنم این قسمت رو خنده دار برگزار میکنیم. مثلاً میگم سالم یا ناسالم. بعدش کلی می خندیم. تازه اگه همکار نابینا باشه بیشتر می خندیم.
ممنون که اومدید اینجا.

سلام.
خیلی خیلی ممنون از انتشار این برنامه.
برنامه رو به موقعش گوش دادم.
اومدم فقط از اشتراک این حس خوب تشکر کنم و اگر حاشیه ساز نشه فقط و فقط به نشانه تشابه در نوشیدن قهوه که نیم ساعت پیش مصرف کردم از این شکلک -چون مناسب قهوه یا نیست یا من پیدا نکردم- استفاده کنم و برم:
?

سلام وای چه بد که من این پست رو این همه دیر دیدم حسابی شکلک معذرت خواهی
از شنیدن اون برنامه کلی حس خوب گرفتم.
بعضی آدمها هستن که حتی شنیدن صداشونم کلی حس خوب به آدم میده.
بخاطر سفره ای که پهن کردید و بقیه رو مهمون حس خوبتون کردید یه دنیا متشکرم
لحظاتتون سرشار از حسهای عالی

پاسخ دادن به آرش لغو پاسخ