خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دیروز من و آغاز نابینایی مطلق

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما دوستان.
شاید از عنوان پست فهمیده باشید چی شده. آره من دیروز به طور کلی به دیار کوری مطلق پیوستم. خخخخخ.
شاید بگید این خل شده داره می خنده.. بذارید تعریف کنم. من از سال 1380 تا 1393 مدام دکتر می رفتم. بهترین دکترها ی داخل ایران منو معاینه کردن. از مرحوم خدادوست گرفته تا اسفندیاری تا دکتر مرادی و فروردین . اینا رو من مدیون بابام و صاحب کارش هستم. این صاحب کار بابام خیلی خر پول بود و همیشه یک ماشین و یک راننده از شرکت رو با ما می فرستاد. اما من از این دکتر ها هیچ نتیجه ای نگرفتم. پس بنا بر این رفتم پاکستان اونجا هم نتیجه نگرفتم و دیگه بی خیال شدم.
تا امسال که اومدم ترکیه اینجا دکتره آب پاکی رو ریخت رو دستم. گفت برو به زندگیت برس این درست نمیشه آر پیی هستش خودم چند وقت بود شک کرده بودم چون طو این چند سال دیدم داشت مدام کم می شد. تا دیروز وقتی از خواب بیدار شدم همه چیز رو سفید دیدم. فکر کردم چند دقیقه این طوری هست بعد درست میشه چون قبلا این طور فیوز می پروند. اما نشد.
اومدم بیرون تا خورشید رو ببینم اما فقط گرماش به صورتم خورد. خلاصه از دیروز دوشنبه من به طور کلی فیوز پروندم.
خخخخخخخخ.
اما خدا رو شکر دیروز بعد از چند دقیقه فکر کردن حالتم عادی شد.
من درسته کلا نابینا شدم اما هدفم نابینا نشده. من بدون چشم میرم جلو من کله خرتر از این حرف هام.
از دیروز اعصاب پدر و مادرم خورده اما من با دلقک بازی هام می خندونمشون و میگم چشمم فیوز نداره خودم که درستم مغزم که فیوز نپرونده!
خیلی ممنون که به چرت و پرت های من گوش دادید. با تشکر.

۱۹ دیدگاه دربارهٔ «دیروز من و آغاز نابینایی مطلق»

سید عباس عزیزم
حتی خواندن این نوشته کوتاه کافی بود تا روحیه بی نظیرت رو حس کنم.
آیا میتوان از شما دعوت کنم برای یک سخنرانی در جمع دانشگاه صنعتی شریف به مجموعه دانشگاه بیایید.
میخواهم از خودت و از امیدت به زندگی بگویی … تو نه تنها مایه افتخار پدر و مادر هستی بلکه مایه افتخار همه خواهی بود.
دکتر پیوندی

سلام دوست من، حرف‌هات به هیچ وجه چرت و پرت نبود.
آفرین به تو که سعی میکنی با واقعیت موجود کنار بیایی.
با پدر و مادرت هم سعی کن جدی صحبت کنی تا کمتر غمگین بشن.
اونا بچه ی خودشون رو خیلی دوست دارن.
پس سعی کن درکشون کنی که چرا ناراحت هستند.
اما همین روحیه ی قوی رو در خودت حفظ کن و به قول خودت برو جلو، ولی با احتیاط.

آفرین بر این روحیه صد آفرین بر صاحب این روحیه راستی سید خوش به حال پدرتان که یک چنین صاحب کار پول داری دارد مرحوم پدر من برای معالجه چشمان من همه زندگیش را فروخت و هیچ نتیجه ای هم نگرفت خخخخخ موفق و شادکام باشید دوست عزیز

سلام سید عباس عزیز
آفرین به روحیه. روزگار آماده جنگیدن با شماست. همین روحیه رو برو جلو که پوزِ روزگار رو بمالی زمین و یک وقت غصه و غم نیاد سراغت.
راستی منم مدتیه صبح ها که از خواب بیدار میشم لحظاتی همه چی سفید میبینم. یعنی دارم یواش یواش فیوز میپرونم آیا؟ خخخخخ

آفرین. زندگی در هر صورت قشنگه. موهبت زندگی فقط یکبار به ما داده میشه پس تا میتونی شاد باش و بخند. محکم قدم بردار و به آینده امیدوار باش. اگر به خودت مطمئن باشی زندگی روی خوشش رو بهت نشون میده و سعادت میاد میشینه کنج دلت.

سلام عباس جان. یاد آخرین شب دور همی تو محبی با تو و بچه های پیش دانشگاهی افتادم. دلم برای همتون تنگ شد. روی ماهتو می بوسم عزیزم. می دونی که تو رو خوب می شناسم. این خنده و روحیه ی قوی رو از دل مهربونت داری. تو آدمی هستی که نون خوشی هاتو دل گرم و مهربونت میاره تو زندگیت. همیشه مهربون باش و بخند. فدای هرچی آبودانی خون گرمه.

دیدگاهتان را بنویسید