خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من یک زن خانه دار هستم؛ یک زن خانه دار نابینا.

صبحها نسبت به خیلیهای دیگر، دیر از خواب بلند میشوم؛ صبحانه ام را میخورم؛ بعد یک قطعه موسیقی برای خودم پخش میکنم.

یک سری به صفحات  نویسندگان مورد علاقه ام میزنم  و اگر لباسی برای شستن نباشد و خانه نیاز به تمیزکاری نداشته باشد، میروم پی درست کردن ناهار.

برای خودم آواز میخوانم؛ مزه های تازه خلق میکنم و به صدای فاخته ها و کلاغها گوش میدهم.

آری من  یک زن خانه دار هستم؛ یک زن خانهدار نابینا.

به دنبال  کار هم گشتم اما هم کاری پیدا نکردم و هم از یک زمانی گمانم سه سال پیش به بعد، به این نتیجه رسیدم که لذت بردن از زندگی هیچ ربطی به کار  کردن و موقعیت اجتماعی ندارد؛ دانستم که شاد بودن میتواند یک انتخاب باشد؛ دانستم که خوشبخت بودن هیچ نیازی به داشتن شرایط و موقعیتهای خاص ندارد و یاد گرفتم که آرامش و زیبایی بزرگترین هدیه های خداوند  بر روی زمین هستند؛ و البته کتاب!

اگر مرا در یک جزیره  تک و تنها رها کنند و از من بخواهند فقط یک  چیز را برای خودم بردارم، دستگاهی برمیدارم که فقط برایم کتاب و فیلم پخش کند.

کتاب و فیلم باقی برنامه های  روزانه من و همسرم هستند.

ما وقتی حالمان خوب است فیلم میبینیم؛ وقتی دلمان گرفته است و هیچ کاریش نمیتوانیم بکنیم، فیلم میبینیم؛ وقتی به سفرهای  پر هزینه فکر میکنیم، فیلم میبینیم؛ حتی وقتهایی هم که  با هم قهر هستیم فیلم میبینیم.   !

گاهی که درگیر خواندن یک رمان هستم یا داریم با همسرم یک سریال را دنبال میکنیم،  غصه ام میگیرد که نکند من قبل از تمام شدن این فلان کتاب یا بهمان سریال بمیرم و هیچ وقت پایانش را متوجه نشوم!

اینها را نوشتم تا پیوند عمیق خودم و زندگیم را با کتاب و فیلم برایتان روشن کرده باشم. اما به قول سهراب! چیزهایی هم هست!

مثلا از سبک یک نویسنده خوشت میآید و تصمیم میگیری تمام کتابهایش را بخوانی. خوشحالی که به حمد الله سایتهای تولید کتابهای صوتی فارسی زبان زیاد است؛ اما متاسفانه  گاهی میبینی یک کتاب چند بار خوانده شده و از کتابی دیگر حتی یک نسخه هم نیست.

گاهی با عشق و علاقه تمام توانت را برای پیدا کردن یک کتاب به کار میبری و پیدایش هم میکنی، اما وقتی شروع به گوش دادن میکنی، ترجیح میدهی  کلا دور نویسنده محبوبت را هم خط بکشی! از بس که کیفیت اجرا پایین است.

این پست را نوشتم تا خواهش کنم بیایید به طور جدی در مورد سامان دهی کتابهای صوتی ویژه نابینایان، یک فکر اساسی بکنیم.

به نظرم وقتی ما نتوانیم برای مسئله ای با این اهمیت راه حلی پیدا کنیم، نباید توقع حل باقی مشکلات را از خودمان داشته باشیم.

با کمال احترام! دلیل این همه ناهماهنگی چیست؟

بحثم نادیده گرفتن زحمات انسانهای از خود گذشته  ای  که تمام وقتشان را با عشق و علاقه صرف ضبط یا انتشار کتابهای گویا کرده اند  نیست! من  دست تکتکشان را به گرمی میفشارم.

فقط میخواهم عرض کنم چرا همیشه یک جای کار لنگ میزند؟

به نظر من با وجود شبکه های اجتماعی که ارسال فایلها را آسانتر میکند،حل این مشکل نباید خیلی سخت باشد.  شناسنامه دار کردن کتابها،  نظارت بر کیفیت ضبط  و اجتناب از دوباره کاری مسائلی هستند که با وجود اهمیت،  گاهی نادیده گرفته میشوند.

امیدوارم با اجتناب  از  پرداختن به حاشیه ها،  بتوانیم دست در دست هم  راهی برای این مسئله پیدا کنیم.

دوستتان دارم!

۲۴ دیدگاه دربارهٔ «من یک زن خانه دار هستم؛ یک زن خانه دار نابینا.»

دوست عزیز! از خوندن این مطلب خیلی لذت بردم. دلم خواست آرزو کنم که همچنان در کنار همسرتون راضی و خوش بخت زندگی کنید.
میدونی؟ این خیلی خوبه که زمان قهر هم قوانین محکم و پایدار زندگی پا بر جا بمونه. اتفاقاً منم زمان پخش بعضی از سریال ها همین حس مشترک رو دارم این که دلم نمیخواد بمیرم تا همه سریال رو تا آخر دنبال کنم. در حال حاضر نسبت به سریال خانه کوچک این احساس رو دارم. به قدری ملموس و دلپذیره که تمام برنامه هام رو با زمان پخشش همآهنگ میکنم.

سلام خانم جوادیان. ممنون از لطفتون. چه خوب که مثل من فکر میکنید. بله این سریال خانه کوچک از اون سریالهای پرطرفداره. مامان من هم با اینکه چندبار دیدهتش، الآن دوباره داره با عشق دنبالش میکنه و دوباره از نو برای ما تعریفش میکنه. سلامت باشید و شاد

درود. مطلب دلنشینی بود. خوبیش به این بود که واقعی واقعی بود.
و اما در مورد کتاب, من که دستی در کار ندارم. ولی از هر اقدامی که بتونه این موضوع مهمو سازماندهی کنه, استقبال میکنم و باهاش موافقم.
در مورد زنده بودن واسه دیدن انتهای یه فیلم هم, والا من دلبستگی خاصی اساسً به دنیا ندارم, چه برسه به مشتقاتش. تنها چیزی که دوست دارم پایانشو ببینم, جهل بعضی از آدماست. آدمای به ظاهر با سواد. پایان درد یه دردمند. پایان مریضی یه مریض که داره درد میکشه ولی نه پولی داره و نه م کسی. پایان اینا رو خیلی دوست دارم ببینم.

سلام نوشتتون زیبا بود.
برای کتاب به نظر من باید یه کتابخونه ی مرکزی درست بشه یا درست کنیم که تا حدی قدرت اجرایی هم داشته باشه که بتونه حد اقل به کتابخونه های دولتی یا حتی خصوصی نظارت کنه یه چیزی مثل کتابخونه ی مرکزی برای بیناها. البته همین کتابخونه ی مرکزی بخش نابیناها رو هم داره ولی به نظرم یا قدرت اجرایی ندارن و دلیل دیگه که بیشتر به نظر درسته مسعولین اون بخش حال یا عرضه ندارن.

سلام عزیزم از نوشته ی قشنگت بسیار لذت بردیم
بعضی از واقعیت ها خیلی تلخ هستند
مثلا همین که کسی از ما به سر و سامان دادن کتاب های صوتی خیلی اهمیت نمیده
اگر کاری از دست ما بر بیاد حتما حاضریم انجام بدیم اما نمیدونیم باید چه کار کرد!
در مورد سریال و فیلم منم مثل تو البته اگر شروع کردم به دیدن! دوست دارم تا آخرش را ببینم و همش ترس دارم نکنه نتونم ادامش را ببینم
راستی ساناز هم بهت سلام میرسونه
همیشه موفق باشی و خوشبخت.

سلام روستایی و عاشق طبیعت و این یکی از عالیترین و بهترین سرمایه ی زندگیه.
راستش تا حالا به این فکر نکردم که وقتی دارم کتابی میخونم و فیلمی میبینم وسطش بمیرم. راجب کتابخونه هم کاش میشد همه با هم یکی میشدن و این همه کتاب تکراری هم ضبط نمیشد. من یه کتاب میخواستم دقیقا سه نسخه ی گویاش پیدا شد که دوتاشون از یه چاپ اون کتاب بود و این در حالیه که خیلی از کتابای مورد نیاز هنوز جایی ضبط نشده.
دلتون شاد

به به الهام خانوم. پارسال دوست امسال خانه دار. بحث کتاب رو باید چن نفر بشینیم و عقلامونا بریزیم رو هم و یه کاری کنیم کارستون. من یه فکرایی دارم ولی زمان ندارم. یکی زمان داره فکری نداره. یکی نه زمان داره نه فکر ولی دغدغه ش رو داره. یکی ام نه زمان داره نه دغدغه نه فکر و کلا از هف دولت آزاده. خدایا شکرت. خخخخخخخخخخ.
خانه داری یکی از قشنگ ترین مشغولیتهای زندگیه. کتاب خوندن بزرگترین لذت زندگی و فیلم دیدن قشنگ ترین تفریح زندگی. قدر زندگیتو که میدونی؟ بدون بدون یالا بدون. خخخخخخخخ

سلام رهگذر مهربون محله. تو از اون آدمهایی هستی که همیشه عشق و انرژی به کارت، منو به وجد میاره. بارها شده وقتی یک کتابی رو دارم با صدای تو گوش میدم، اینقدر تحت تاثیر خوندن سرشار از عشق تو قرار میگیرم که دلم میخواد همون لحظه بگیرم سفت بغلت کنم. . انشالاه که تو هم از ذره ذره زندگیت لذت ببری.

سلام ممنونم بابت پست خوبتون
اما این یکپارچه شدن کتاب ها و کتاب خونه ها دغدغه ذهنیه منم بوده و هست
اول تشکر میکنم از تمام کسایی که واقعا زحمت میکشن از تولید، نگهداری و انتشار کتاب ها و حتی زحمت به دست ما رسوندن ها .
اما در ادامه میخوام از نظر خودم آسیبشناسی کنم
به نظر من دلیل اول اینه که همون طور که آقای آب‌روشن گفتن یه کتابخونه مرکزی وجود نداره که به همه این کتاب خونه ها نظارت داشته باشه.
دوم هم این که خوشبختانه یا متاسفانه کسایی بدون هیچ چشمداشتی اقدام به ضبط کتاب میکنن، اما این وسط تا بحث پول میشه، بعضی از این کتاب خونه ها ، تأکید میکنم فقط بعضی، میان اون کتاب ها رو دریافت میکنن و با حق اشتراک ، اون کتاب ها رو انحصاری میکنن . اینطوری میشه که مثلا فلان کتاب رو فقط کتاب خونه ساری که مثلا من هستم داره، و اگر بخواید خب مجبورید حق اشتراک بپردازید، و این کتاب ها رو اگر همه کتاب خونه ها داشته باشن دیگه منحصرا مال اون کتاب خونه ساری نیست و اون حق اشتراکه خیلی جواب نمیده…
دلایل دیگه هم بی شناسنامه بودن بعضی از کتاب ها هست، و یا دقیق ننوشتن شناسنامه هاشون.
بازم آرزو میکنم کاش یه جای مرکزی میبود که همه کتاب خونه های کشور رو به هم وصل میکرد تا ماهایی که به صورت مجاضی سرچ میکنیم راحت تر بهشون دسترسی داشته باشیم…
نکته آخر هم اینه که ، کاش ماها حد اقل به خودمون رحم کنیم.
مرسی.

سلام بر همسر دوست بسیار عزیز خودم سعید خان: الهام خانم گلتر از گل.
احوال شما چطوره؟ حتما خوب هستید چون یک چنین پست جاندار و پر از امید و شادی و انگیزه رو نوشتید. راستی من یادم نرفته که کتاب کلبه ی عمو تم ناقص هست. منتها چون مرکز رودکی دچار یه سری مشکلات شده در رفع اون ترک ناقص هنوز نشده که اقدامی صورت بپذیره. اما من از یاد نبردم. در ضمن حالا که بحث از دوباره کاری ضبط بعضی از کتابها شد بد نیست به عنوان کسی که گاهی از بعضی از کتابخونه های نابینایی درخاست تجدید ضبط برخی از کتب رو میکنم خدمتتون عرض کنم که این کار شاید در یه جاهایی دوباره کاری به حساب بیاد که حرفتون کاملا درست هم هست. اما در یه جاهایی لازم هست که این ضبط مجدد صورت بپذیره. آخه کیفیت برخی از کتابها بسیار پایین هست و خوب هم خونده نشدند. اگر اون مراکزی که کتاب تولید میکنند از همون اول مراقب این قضیه بودند هیچ وقت دوباره کاری رخ نمیداد. ولی چون این مشکل جدی گرفته نمیشه ما مجبور میشیم از کتابخونه های دیگه درخاست ضبط مجدد برخی آثار رو بکنیم.
برای مثال من دو سه ماه پیش از کتابخونه ی حسینیه ی ارشاد خواستم که کتاب سیاست و اقتصاد عصر صفوی دکتر باستانی پاریزی رو از نو ضبط بکنه. چون ضبطی که سالها قبل مرکز رودکی از این کتاب کرده بود مشکلات اساسی زیادی داشت. پس میبینید که گاهی ما اجبار به ضبط مجدد پیدا میکنیم. خلاصه مطلبتون بسیار جالب توجه بود و ممنون که ما رو با خودتون و نوع علایقتون بیشتر آشنا کردید.

سلام جناب آقای نظری. شما از دوستان خوب و قابل احترام ما هستید. و البته مایه خیر و برکت برای همه. ممنون بخاطر اینکه بعد از گذشت چند سال هنوز مشکل کتاب کلبه عمو تم رو به خاطر دارین. شما درست میفرمایید بعضی از کتابهای صوتی واقعا نیاز به دوباره ضبط شدن دارن. این اصلا مشکلی نیست. ولی متاسفانه بعضی وقتها، بعضی از کتابخونه ها فقط بخاطر پیگیری نکردن خیلی راحت وقت و هزینهشون را صرف دوباره کاری می کنن. یا گاهی اوقات فقط به بالا رفتن آمار ضبط کتابهاشون فکر میکنن . منکر مشکلات سر راهشون نیستم به ویژه کمبود هزینه که این روزها باید عمیقتر هم شده باشه! اما جامعه آرمانی من جاییه که تمام کتابهایی که در بازار وجود دارن، گویا هم باشن. تمامشون. و آرزو میکنم شاد و سلامت باشید.

سلام بر الهام بانوی مهربون.
من سالهاست که تلوزیون نگاه نمیکنم. ولی یادمه چند سال پیشها ی سریالو دنبال میکردم که در حدود یک سال ادامه داشت. وقتی تموم شد و فردا شب پخش نمیشد احساس میکردم که یکی از اعضای خانواده ام نیست. به بودن و حرف زدن و افکار ی جور وابستگی پیدا کرده بودم خخخ
راستی ی تحقیق نشون داده که خانوم ها بیشتر از آقایون به دیدن سریال علاقه نشون میدن خخخ از بس که خانوم ها مهربون و عزیزند خخخ

سلام رعد بارانی. ممنون ولی خیلی حیفه که دیگه فیلم نگاه نمیکنید! ما خونوادگی اینجوری هستیم که اگه یه فیلم یا سریال بنظرمون خوب اومد، به همدیگه پیامک میزنیم. و وقتی هم که همرو میبینیم برای هم تعریفش میکنیم! چیکار کنیم دیگه! یک همچین دیوانه هایی هستیم ما!

سلام و صد درود بر یک بانوی کوشا و پر انرژی. ای کاش همیشه خونه دار و به دور از استرس های ناشی از شاغلی باشید.با تمام وجود پیشنهاد میکنم قدر این لحظات رو بدونید. و ازآزادی لذت ببرید من هم از حقیقی و بی تعارف بودن نوشته شما بسیار لذت بردم خیلی دوستدار فیلم نیستم اما تمام دلخوشیم کتاب ها هستند باز هم با شما موافق هستم همین دیروز کتابی رو که مدتها به دنبالش بودم پیدا کردم اما وقتی شروع کردم به قدری بی کیفیت بود که آه از تمام وجودم بلند شد امیدوارم روزی برای این مشکل هم ترتیبی داده شود. پاینده باشید.

درود!
بهبه چه عجب که من امشب اتفاقی پس از مدتها محله را باز کردم و شما را اینجا ملاقات نمودم
اما بریم سر اصل مطلب که کتاب و کتاب خوانی است…
خب من که زیاد با کتابخانه ها کاری ندارم و بیشتر سر
آماده مینشینم و آماده خور هستم
به نظر بنده کتابهایی که سارا بشارت زحمت میکشند و میخوانند بسیار با احساس خوانده میشوند و به خواننده حس خواندن میدهند
البته رمان سجاده و سلیب را هم یکی برایم در واتساپ و تلگرام فرستاد که خواننده اش بسیار با احساس خوانده بود و ۹۲ قسمت بود که من فکر میکنم ادامه داشته و نیمه تمام به دستم رسیده است… ژولیت در این رمان هنر اصلی بود که زندگی نامه ی جالبی داشت…
در نتیجه افرادی که کتابهایی را برای نابینایان میخوانند و گویا میکنند باید تجربه ی زیادی در خواندن کتب داشته باشند و به نابینایان حس خواندن بدهند و تنها رو خانی بی احساس نکنند…
من هم دوست دارم کتاب و رمان بخوانم البته رمانهای مورد علاقه ام را دوستانی برایم در گروه داستان و رمان که خودم ساخته ام در واتساپ برایم میفرستند و من با علاقه میخوانم
راستی داشت یادم میرفت بگم که من بیشتر رمانهای p d f را بیشتر میخوانم و خیلی جالبه که گوشی اندروید حسابی غلط غولوط میخوانه و من از بس رمان خوانده ام متوجه میشوم که منظورش چیه
راستی از بس من سه ریال نیمه تمام گوشیده ام سعی میکنم دیگر سه ریال گوش نکنم و فقط رمانهای متنی بخوانم بخصوص متنیهای pdf که دیگر ناتمام نخوانم و حالم گرفته نشود یا مجبور نباشم منتظر پخش قسمتهای بعدش بمانم و حالم گرفته بشود
آخ آخ حالا هم دو رمان متنی را مدتی است که در دو کانال دارم دنبال میکنم که یکی رمان متنی فرنوش است که خیلی جالبه تا قسمت ۸۴ روزی دو قسمت یکی صبح و یک قسمت هم شب منتشر میشود و من حالم گرفته شده و میگم ای کاش زودتر بقیه اش از جایی دیگر به دستم میرسید و میخواندمش و اینقدر انتظار نمیکشیدم
وای چقدر حرف اضافه زدم و وراجی کردم… مثل همیشه که در آلاچیق با گوشی نوکیا ان۸۲ خاطره مینوشتم
راستی یادش بخیر دوم آبان ۹۲ چه خاطره ای برایم رقم خورد و چقدر جالب بود که پس از چند ماه آن خاطره را با گوشی نوکیا نوشتم و منتشر شد
امیدوارم روزی برسد که کتابخانه های نابینایان در یک سمت و سو برای نابینایان با هم همکاری کنند و قدم بردارند و هرکی خر خودشو نرونه و راه خودشو نره و در کار مفید با هم همکاری و مشارکت کنند وو کتابی دوباره و سه باره خوانی نشه و کتابها با احساس خوانده شوند
شاد و موفق و خندان باشید!

پاسخ دادن به عدسی بشاشadasi لغو پاسخ