خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
کارگاه مثبت اندیشی رعد قسمت 12

موضوع :توکل و حُسن ظَن به خدا

سلامی به دلنشینی روزهای زیبای زمستونی. سلام به تک تک شما اعم از نبین و ببین و چراغ خاموش و روشن . شک ندارم که خیلی ها با اینکه تمرین خاصی انجام نمیدن و فقط افکارشون نسبت به قبل مثبتتر شده اتفاقات خوبی توی زندگیشون رخ داده. ولی تنبلی میکنن و کامنت نمیدن.

نگارش این پستها نه فقط برای شما که برای کمک به خودمم هست. این پست توکلو باید یکی دو ماه پیش مینوشتم که هی حس میکردم فعلا زوده و ازش فرار میکردم. اما میدونستم که بدون پست توکل و حسن ظن به خدا و موضوع شکر گزاری و پاکسازی پستهام ناقص میمونه و بالاخره باید بنویسمش. تا اینکه دیشب شروع به نوشتن کردم. و عجیب بود که ی موضوعی برام پیش اومد که خیلی راحت پذیرفتمش و به خدا توکل کردم. و توی دلم گفتم ای رعد نگران هیچی نباش که خدا برات بهترین ها رو میخواد. و چون در حال نوشتن این پست بودم خیلی راحت حسمو خوب کردم.
~~~~~~~~~

این جلسه میخوام در مورد رفع ی سری از احساسات بد صحبت کنم.
قبلاً گفته شد یکی از راههایی که میشه به احساسات منفی غلبه کرد اینه که بهشون بی توجه باشیم.

البته بی توجه بودن به منفی ها به تنهایی جواب نمیده و باید توجه خودمونو ببریم سمت ی چیزی که حسمونو مثبت میکنه.
چه طوری به گزینه 1 فکر نمیکنیم با فکر کردن به گزینه 2. پس اگه می خواییم ذهنمون منفی نگر نباشه تنها راه اینه که یه مثبتی رو مورد توجه قرار بدیم.

امروز میخوام در مورد یه محافظی صحبت کنم که نمیذاره حس های منفی در وجود ما جولان بدن و رشد کنن.
قبلاً گفته بودم که حس ترس و اندوه خیلی قدرتمند هستند. حالا چه کار باید کنیم که حس غم و اندوه اصلاً به سراغمون نیاد و مارو از این ارتعاش منفی محافظت کنه؟

این محافظ اسمش* توکل به خدا* هست .. توکل سلاح قدرتمندیه که اگه قبلاً ترستون 90 واحد بوده با توکل قدرت شما در برابر ترس 90 میشه. و فکرتون کمتر میره سمت منفی و ترس.
توکل به خدای بزرگ در احادیث و اشعار گذشتگان بسیار توصیه شده.

خداوند به ایمان بندگان نیازی نداره ولی ما به خداوند نیاز داریم. حتی افرادی که به خداوند اعتقاد ندارن مجبورند به چیزی و کسی ایمان داشته باشند که امروزه روز این افراد میگن قدرت کائنات و یا قوانین جهان.

پس همه انسانها میدونن ی قدرتی داره جهانو اداره میکنه. ما میگیم الله یکتا بر تمامی جهان احاطه داره.
من چون خودم اعتقاد به خداوند دارم میخوام در مورد توکل کمی صحبت کنم. هر فردی که به خدا ایمان داره فارغ از هر دین و آئینی میتونه خودشو به این سلاح تجهیز کنه و از ترس و دلهره و اضطراب که بزرگترین ارتعاشهای منفیو به آدم میدن دور بشه.
تکیه بر تقوی و دانش در حقیقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش (حافظ)
****
بی مشورت مباش که سرکردگان راه

یک گام بی صلاح توکل نمی زنند
******
نیست کسبی از توکل، خوب تر

چیست از تسلیم، خود، محبوب تر؟

توکل یعنی چی؟
توکل بر خدا ، یعنی سپردن کار به دست خدا تا آدمو در تمام موارد کمک کنه و نارسایی های اونو برطرف کنه.
توی حرف زدن خیلی ساده ولی در عمل خیلی خیلی سخت. در توکل ما در انجام کارهامون از خلق خدا نا امید هستیم و قدرت خدارو بالاترین قدرت میدونیم.
کسی که دو رو و ریاکاره یعنی به قدرت آدمای دیگه دل بسته و به خاطر همین دو رویی میکنه. کسی که به خداوند توکل داره احساس قدرت میکنه و همین احساس قدرت باعث اومدن نعمت و بالا رفتن عزت نفسش میشه. پس افرادی که اهل ریا و پارتی و رشوه و دروغ و دو بهمزنی هستند اصلاً به خدا توکل ندارند. چون فکر میکنن با این کارها به اهدافشون میرسن

ما در مشکلات زندگی به هزاران نفر رو میندازیم: یا توی دلمون از اینو اون توقع داریم و ذهنمون هزاران راه و نقشه ای که به منت کشی از بنده ها ختم میشه میکشه . بعد تیرمون که به سنگ خورد تازه میفهمیم خدایی هم هست.

خداوند عزوجل می‌فرماید: هیچ مخلوقی نیست که به غیر من پناه ببرد، مگر این که دستش را از اسباب و ریسمان‌های آسمانها و زمین کوتاه کنم، پس اگر از من بخواهد عطایش نکنم و اگر مرا بخواند جوابش ندهم.

برای رسیدن به توکل باید تمرین کرد. تلاش کنیم و بعد نتیجه کارو به خدا بسپریم.

امام علی میگه:کسی که بر خدا توکل کنه دشواری ها براش آسون میشه و اسباب براش فراهم میشه. پس اگه توکل کردید مدام نگید کو؟ کی؟ پس چطور؟ چون اسباب خدا و راهاش به ذهن ما خطور نمیکنه و این سئوالات ذهن منطقی آدمو به بن بست میرسونه و حسمونو منفی میکنه. اول توکل انجام میشه بعد خداوند اسبابو فراهم میکنه.
توکل یعنی خدایا من پشتم به تو گرمه. و چشم طمع به اینو اون نداریم.
آیه سوره طلاق میفرماید: و او را از راهی که گمان نمیبرد روزی میدهد و کسی که بر خدا توکل کند او برایش کافیست.
جای دیگه هم خداوند میگه : آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟
مسلماً کافیه ولی ما چون ضعف در ایمان داریم .البته شیطان و به قولی هم ذهن منطقی انسانها مدام انسانو میترسونه و میگه از چه راهی تو میتونی به فلان مبلغ برسی؟ چه جور میشه با این درآمد و گرونی ازدواج کرد ؟ از چه راهی و با کدوم پس انداز خونه بخرم؟ خلاصه با طرح چند سئوال منفی یه بلایی سر روان و توکلمون میارن که یادمون میره که خداوند بهمون قول داده که خودش اسبابو برامون فراهم کنه .

اما تک تکمون توی زندگی برامون اتفاقاتی افتاده که حسابی دستهای یاریگر خدارو دیدیم
*********

حالا چه کار کنیم که توکلمون نسبت به خدا بیشتر بشه ؟
وقتی انسان *حسن ظن به خدا* داشته باشه توکلش بیشتر میشه. حسن ظن یعنی گمان نیک داشتن به خدا.
چه موقع میتونیم به نیرویی تکیه کنیم؟
1-توانایی داشته باشه در موردی که من میخوام.
2-منو دوست داشته باشه.
خداوند بزرگ این دو خصو صیتو داره. و در عوض ما انسانها قدرتی نداریمو هر چی داریم از خداست. البته ما فکر میکنیم که کارها توسط خودمون انجام میشه ولی اگه عمیق فکر کنیم رد پای خدارو در انجام اون کار میبینیم.
روایتی هست که میگه: خدا ابا میکنه از اینکه بخواد کاری انجام بشه بدون وسیله و سببش.
این از مورد و ویژگی اول که خدا قدرتمنده برای رسوندن ما به خواسته هامون.
********
خدا میگه اگه بنده من بدونه من چقدر دوسش دارم میمیره.
به قدری خدا ما رو دوست داره که هضمش برای انسان سخته.
پس خداوند خصوصیت دوم هم داره و مارو دوست داره.
باید گمانمان به خدا خوب باشد.
همه ما در مشکلات که نا امید شدیم دیدیم که خدا چگونه به کمکمون اومده و انگار اصلاً مشکلی نبوده از اول. توی هر سنی هستید اگه کمی فکر کنید ازین اتفاقها می تونید به یاد بیارید.

اگه گمانمون به خدا خوب باشه خدا بیشتر بهمون کمک میکنه. اگه میبینیم که خداوند به کسی بیشتر محبت و کمک میکنه و کارا براش مثل هلو توی گلو شده نگید خدا اونو بیشتر دوست داره. نه اصلا خدا فرقی بین بنده ها نمیذاره بلکه ما خودمون هستیم که پشتمون رو به خدا کردیم و به قولی دستمونو مشت کردیم و نمیذاریم نعمت خدا رو دریافت کنه .

ی مثال میزنم فکر کنید توی کتابخونه نشستید و پشت به منبع نور هستید و نمی تونید مطالعه کنید این تقصیر خودمونه نه لامپ. ولی بغل دستی من که روش به لامپه راحت داره مطالعه میکنه. نور همون نوره .
منبع همون منبعه ما داریم چه جوری با این منبع بر خورد میکنیم؟
خدا به نسبتی که ما گمان میکنیم برایمان کار انجام میده، همونقدر برامون کار انجام میده.

ما فقط توی حرف میگیم هیچ برگی بدون اجازه خدا از درخت نمیفته . ولی در عمل با کوچکترین تهدیدی میترسیم. حالا خداوند خودش به ما میگه اگه به من خوش گمان باشید هر چی که فکر میکنید بهتون میدم ؛ پس میدم.
امام رضا علیه السلام میفرماید: به خداوند خوش گمان باش، زیرا خداى عزوجل مى‏ فرماید: من نزد گمان بنده مؤمن خویش هستم، اگر به من خوش گمان باشد، به خوبى با او رفتار مى‏ کنم و اگر به من بدگمان باشد، به بدى با او رفتار مى‏ کنم.

پیامبر ص میفرماید:هیچ بنده مؤمنی به خداوند گمان خوب نمی برد مگر آنکه خداوند طبق همان گمان با وی رفتار می کند

امام علی میگه حسن ظن به خدا از بهترین صفات انسانی و مواهب الهیست .
حسن ظن اندوه را سبک میسازد و از آلوده شدن به گناه رهایی میبخشد.
و جایی دیگه امام علی میگه :حسن ظن بایه آرامش قلب و سلامت دین است.
جای دیگه پیامبر میگه: قسم به خدا هر بنده ای به پروردگارش حسن ظن داشته باشد خداوند بر اساس حسن ظن او عمل کند و خداوند حیا میکند به حسن ظن بنده اش اعتنا نکند و خلاف آن عمل کند.

خب این بار پستم حسابی دینی شد خخخ ولی باور کنید خدا بسیار بسیار بسیار بنده هاشو دوست داره. به خدا گمان نیک داشته باشید که همه چی بهتر از قبل بشه
*********
تمرین این دوره:

تمرین اول: توی خاطراتتون بگردید و اونجا که خداوند کمکتون کرده به یاد بیارید. مسلماً همه ما معجزاتی توی زندگی از خدا دیدیم که فرستادیم گوشه ذهنمون و ازش استفاده نمیکنیم. بریم بنویسیمشون و با دوستای همفکر و حتی توی کامنتا بیان کنیم. خودمم توی کامنتا میام و از کمک و معجزه خدا میگم.

تمرین دوم:
هر کاری که قراره انجام بدید فال نیک بزنید. حتی در کارهای کوچیک. مثلاً میخوایید برید مهمونی با خودتون بگید من توی اون مهمونی مورد محبت همه قرار میگیرم. یا میخوایید برید خرید با خودتون بگید بهترین خریدو با کمترین هزینه پرداخت میکنم و ….
البته این فال نیک زدن هم در سخنان ائمه و هم بزرگان همه ملل دیده میشه.
پیامبر ص گفته:فال نیک بزنید تا بهش برسید.

و شیخ الرئیس ابن سینا گفته: اگه در آغاز روز هنگام خروج از خانه؛ بنا را بر خوش یمنی و درست شدن کارها و امورات خود بگذارید و این مساله را یقین و باور داشته باشید مسلماً آنروز برایتان خوش یمن بوده و کارهای شما براحتی حل و فصل خواهد شد.
******
حالا ممکنه ی عده بگن ما خوشبینیم ولی اطرافیانم بدبینن و منفی هستند. راهش اینه که بی تفاوت باشید.
پیامبر ص میگه راه مقابله با فال بد بی اعتناییست.

۹۶ دیدگاه دربارهٔ «کارگاه مثبت اندیشی رعد قسمت 12»

محسن صالحی پیغام داد و در حالیکه اشک تو چشاش جم شده بود و بغض کرده بود و گوله گوله اشک ندامت از چشمانش جاری بود گف بهت بگم: ای رعد دانا آیا پوزش من رو میطلبی؟ بطلب تو رو خدا که مشکل از وردپرس بوده است. حالا توام ببخشش دیگه بچه رو. خخخخخخخ
و اما جذب حالام: وردپرس خر است

بزرگترین معجزه زندگی من نقاش بودنمه. اوووووووو که چه سختیایی کشیدم واسش. چه مرارتها کشیدم و توی این راه جز خدا هیشکیو نداشتم و خدا هم همیشه خیلی دستمو گرفته و کمکم کرده. من تقریباً توی زندگیم جز خدا هیشکیو نداشتم همیشه. خخخخخخخخخخخ. خیلی تنها بودم از بچگیم و هنوزم خیلی تنهام.
واس اون اتفاق خاص باید فک کنم. بذار فک کنم بعد جوابتو بدم.

یادمه سالها پیش در آزمون آموزش و پرورش با رتبه ۳ قبول شدم و صدام کردن برای مصاحبه. ی خانوم که فقط دماغش معلوم بود و نمیدونم چرا توی اتاق که جز من کسی نبود باز اون همه رو گرفته بود. القصه من رفتم توی اتاق و به من گفت چادرتو در بیار. منم چادرمو در آوردم و دستم گرفتم . گفت بذار روی چوب لباسی منم گذاشتم و ی سئوالهای وحشتناک دینی و عقیدتی از من پرسید که نگو و نپرس. منم همو رو راست گفتم. چون قبلش ی بنده خدا بهم گفت که نماز جمعه رو گوش کن و ببین توی خطبه ها چیا میگن. کار ندارم هر چی گفت من راست و حسینی جواب دادم و در آخر هم رد شدم. کلی غصه خوردم. ولی چند ماه بعد از آموزش و پرورش زنگ زدن که کجایی بیا که ما به فلان معلم نیاز داریم. منم گفتم که من در مصاحبه رد شدم. گفتن عیبی نداره اگه توی گزینش محلی قبول شی میتونی وارد بشی. و من فهمیدم دست خدا بالاترین و قدرتمندترین دستهاست

حالا پش سر مرده حرف نزنید وردپرس خوب یا خر اهمیت نداره مهم اینکه حالا ما اینجایم
رعد اولا این رو باید قبل از جملات تاکیدی منتشر میکردی. ای رعد جا به جا کن.
بزرگترین جایی که توکل به من و خانوادم کمک کرد جایی بود که خواهرم رو خدا یه بار دیگه بهمون برگردوند. و این بزرگترین معجزه زندگی من بود.
سال سوم راهنمایی یه معلم داشتیم که گفت هروقت ترس یا استرس و خلاصه هرچی که باعث میشه شما حس بدی پیدا کنید.
چند بار لا حولا ولا قوت الا بِلا العلی والعظیم رو برای خودتون تکرار کنید اون حس بد ازتون دور میشه.
و خواست که این رو هیچوقت فراموش نکنیم
منم هیچوقت فراموش نکردم و خدایی خیلی جاها در میان حس های بدی که داشتم به کمکم اومده

اتفاقا توی فایلهای صوتی آقای شریفی هم به این ذکر اشاره کرده.
خدارو شکر که خداوند مهربون خواهر عزیزتو بهتون برگردوند.
هر لحظه که از خواب بلند شدی چون ارتعاشت بالا و قوی با خدا حرف بزن و خواسته هاتو با شادی بیان کن.

درود. خب در وا شد اومدیم تو. خَخ.
و اما بعد, همیشه فرموده اند که: باید نیمه ی پر لیوان را دید, غافل از اینکه خود لیوان را تا نیمه در حلقوممان فرو کرده اند.
حال بگذریم از اینکه اصولاً ما چشمی نداریم که بخواهیم ببینیم. خَخ.
ولی گذشته از شوخی, خودم خیلی جاها خدا دستمو گرفته, ولی حس میکنم نباید بگمشون و حس میکنم گفتنشون صلاح نیست.
نه به خاطر اینکه با گفتنشون مشکل دارَما, نه. واسه اینکه گفتنشون ارزششونو پایین میاره. چون اونقد با ارزش و بزرگ هستند که وقتی به یاد خودم میاند, هنگ میکنم.

علی باید بگم خیلی حست بهت اشتباه میگه.
ارزش لطف خدا با گفتن تو پایین که نمیاد هیچ بلکه با بنده های دیگه در مورد اون مهربونی و لطف خدا صحبت میکنی و همه ما هم امیدوارتر میشیم. شک ندارم که با گفتنش برکت و الطاف خداوندی وارد زندگیت میشه.

یه چیزی یادم افتاد. من درگیر انتخاب موضوع پایاننامه بودم. خیلی شدید فکرم درگیر بود و میخواستم یه موضوع جذاب پیدا کنم. یه شب یه هو تو خواب و بیداری حدود ساعت چهار صبح بفکرم رسید که خب بیا برا نابیناها نقش برجسته کار کن. بعد بخودم گفتم: وا چه کاریه. نابیناها که نمیبینن جذابیتی براشون نداره. بعد باز فکر کردم که یهو گوشیم دینگ دینگ صدا کرد: یه پیام از یه نمیدونم کجا بود با این مضمون که ما با توایم و شروع کن. البته که پیامه این نبود و تبلیغ نمیدونم چی بود اونم چهار صبح. ولی من این رو به فال نیک گرفتم و بطور جدی افتادم توی کار نقش برجسته و خب تنها کسی بودم که توی گروه بیست گرفتم پایاننامم رو هنوز هم از دانشگاه گاهی تماس میگیرن که به فلان خانم راهنمایی برسون و بیا و کاراتا بیار. ولی من هنوز همت نکردم از کارام پرده برداری کنم. خخخخخخخخخ. ولی بزودی انشالله میزنمش.

وای چه نشونه جالبی. اون پیام نشونه بوده.پائولو کوئلیو توی کتاب کیمیاگر به نشانه و دقت در نشانه های خدا برای راهنمایی انسان اشاره میکنه.
در کتب زیادی در مورد نشانه ها صحبت شده. چه خوب که فهمیدی اون پیام ی نشونه بوده.

بزرگترین معجزه زندگی خودم اینه که با اینکه ام اس دارم و آمپول تزریق نمیکنم و داروی خاصی هم نمیخورم ولی سالم و قبراق هستم.
خونه خریدنمون هم معجزه بود. ۲ میلیون پول داشتیم و اون زمان تونستیم ی خونه ۲۰ میلیونی بخریم.
واقعا خدای مهربون به قدری در تنگناها به کمکم اومده که حد نداره.
خدارو شکر که منو با قانون جذب و مثبت اندیشی هم آشنا کرد. الان به آینده امیدوارم و دیگه غصه زمین و زمون و بارش و خشکسالی هم نمیخورم.
یقین دارم هر کجای دنیا باشم زندگیم رو به پیشرفته. احساس قدرتمندی میکنم چون میدونم خداوند منو دوست داره. خدا وقتی شانس زندگی به من داده پس خودش هوای منو داره و از خنده و شادی من قند توی دل خدا آب میشه. به همین شیکی و دلچسبی .
خدا غم و اندوه منو دوست نداره.
هر وقت باهاش حرف بزنم شاد و شنگولم و بهش میگم ممنون خدای من که منو آفریدی . بوس بوس ????

راستی رعد بنا به ادعای تو میتونم من هم ادعا کنم و بگم با وجود این که نابینا هستم ولی سالم هستم و میبینم.
سالم و قبراقی؟ پس ام اس نداری دیگه خخخخ!
از نظر من استادی مانند تو را باید در آتش حقیقت سوزاند تا تاریکیهای درونت از بین رفته و روشنایی در اعماق وجودت رخنه کند.
پاشو شلاقی بردار و آنقدر خودت را کتک بزن تا شیاطین به غلط کردن افتاده و رهایت کنند.
راستی تو که میتونی با دو میلیون خونه ۲۰ میلیونی بخری، منم میتونم با هفتاد میلیون خونه هفتصد میلیونی بخرم!
کنتور نمیندازه که!
نسبت دروغ با بلوف همانند نسبت افسانه است با حماسه!
پایان کامنت!

جواب احتمالی رعد!
پسرخوانده ام اول این که باید حد و اندازه خودت را بدانی.
من زیاد شوخی نمیکنم و همواره سعی بر آن داشته ام احترام کوچکتر از خود را نگهدارم!
منظور از ام اس، چیزیست که دکترها گفته اند وگرنه من اشکالی در خود نمیبینم
دقت نکردی، من گفتم با دو میلیون تومان توانستیم خونه بیست میلیون ریالی خریداری کنیم!
پسرم بهتر نیست بجای ایراد گرفتن از من راه مثبت اندیشیدن را انتخاب کنی؟
قابل توجه افراد منفی نگر مانند تو، قراره کارگاه را به کارخونه تبدیل کنم تا افراد بیشتری را سرکار بگذارم.

ههههه خخخخخ پسر خوانده بی آدابم اگه اخلاقت در دنیای حقیقی هم همین جور باشه از الطاف و محبت خلق خدا بی نصیب میمونی خخخ خب بهتر بود بیای و مثل بچه های خوب ازم بپرسی رعد چطور میشه با ۲ میلیون پول خونه ۲۰ میلیونی خرید منم همون طور که قبلا توضیح داده بودم باز هم میگفتم چه طور شد .
در ضمن هزار الله اکبر بگو و برام اسپند دود کن. والا من هیچ موقع قبول نکردم که ام اس دارم ولی متاسفانه دکترها و پلاکهای مغزی اینو میگن. در ضمن هر ام اسی ی مشکلی داره. قرار نیست که همشون فلج بیفتن که ثابت بشه ام اس دارن خخخخخ
خب هر وقت سئوالی ذهنتو درگیر کرد تمام آداب و سنن صحبت با رععد حکیمو رعایت کن و ازش بپرس.
خدایا به کامبیز ی معجزه نشون بده تا اون موقع دهنش باز بمونه از تعجب و فقط توی دلش بگه عجبببب

ممنون .
امیدوارم که هفته پیش روت پر از معجزات الهی باشه و راز هم محسوب نشه و بیای بهمون بگی. صبر هم اومد همین الان.
یادت باشه که خدا خودش گفته من به اندازه ای که بنده ام روم حساب میکنه براش کار میکنم

کریمی می خوام ی خاطره بگم. قرار بود برم خونه امیر هواشناس. اون روز مهمونی داده بود و منم دعوت بودم. دوستم رانندگی میکرد و من با کمک گوگل مپ بهش میگفتم برو اینجا و بپیچ اونور خخخ ی دفعه دوستم گفت عجب آدمهایی هستن اینا. چشمم به رو به رو افتاد و دیدم ی عالمه نابینا دست همو گرفتن و دارن از گوشه خیابون رد میشن. خانوم ها هم دور از اونا دو سه نفری داشتن میومدن. به دوستم گفتم اینا نبینهای من هستند. دوستم ترمز کرد و من بعدها به این فکر کردم که تمام انسانها در این دنیا گمان میکنند که از خود مواظبت میکنند. ولی در نهایت این خداونده که ما رو حفظ میکنه و بلاها رو از ما دور میکنه.
به عنوان یک ببین دیدیم که چقدر بی محابا و بی احتیاط در این شهر شلوغ اون دوستان قدم میزنند. همگی دلخوش به یکی بودند که اون فرد هم کم بینا بود. اما من و دوستم دیدیم که چه خطراتی اونا رو تهدید میکرد. و مسلما همه ما آدما توی این دنیا به گمون خودمون در امونیم . ولی خدا مواظب ماست و تا آخر عمرمون هم نمیفهمیم چه خطراتی از بیخ گوشمون رد شده. بینا و نابینا نداره.
گاهی میفهمیم و میگیم خدایا شکرت.و گاهی هم هیچکدوم خبردار نمیشیم .
اون روز من خدارو شکر کردم به خاطر بلاهایی که من ازشون بی خبرم و خدا ازم دور کرده.

راستی رعد یکی دیگه یادم اومد
خیلی جالب بود برام
یه کتاب ۸۰۰ صفحه ای ضبط کرده بودم و یه دفعه وقت پرداخت پولش دیدم حدود ۴۰ هزار کم دارم.
روم هم نمیشد به بابام اینا بگم مونده بودم چکار کنم. گفتم هرچی خدا بخواد همون میشه حالا دست آخر از بابام اینا میگیرم.
یه دفعه ای یکی از بچه های همین سایت که لیست کتابای ضبط شده ی من رو که دو سال قبل منتشر کرده بودم دیده بود و برای کتاب بهم زنگ زد. خوب نیست اینو بگم ولی من خیلیا بهم زنگ زده بودن واسه کتاب و وقتی کتاب رو واسشون فرستادم بهم زنگ زدن واسه حساب و من چیزی ازشون نگرفتم و کلی دعام کردن و همینجوری کلی دوست خوب پیدا کردم. بعضیا هم بودن که وقتی کتابا رو براشون ارسال کردم حتی یه زنگ کوچیک هم نزدن بگن یارو کتابا رسیده دستمون و اینا.
حالا اون یارو وقتی کتابا رو براش فرستادم بهم زنگ زد و گفت که رسیده و با اصرار ازم شماره حساب گرفت و ۵۳ هزار ریخته بود حسابم ۱۳ هزار پول پست و وقتی بهش گفتم که ۴۰ هزارش زیادی گفت تو موقع خوبی کتابا به دستم رسید اینم بهت هدیه دادم. و من اینجوری پول کتاب ۸۰۰ صفحه ایم رسیدم.
بعدا که به خودشم گفتم کلی خندید. و حالا اون یکی از عزیزترین دوستامه. که حد اقل دو روز یه بار اگه حرف نزنیم با پیام حال هم رو میپرسیم.

آخ این جذبها چه میچسبه.
دست دوستت درد نکنه. مسلما اون فرد هم برکت توی زندگیش میاد . حالا توی مبحث شکر گزاری میگم که این تشکر و دیدن خوبی ها و تشکر و سپاس از خدا و بنده هاش چقدر بهمون کمک میکنه و باعث برکت میشه.
آبراهام با خدا برو توی کانال پرورش افکار و فایلهای رایگلن امیر شریفیو گوش کن و بعدا که خواستی دوره هاشو خریداری کن

خب من نیم ساعت پیش یک جذبی داشتم با این توضیح که زنده ام و آتیش نگرفتم بمیرم عوضش اونقد خندیدم که ترکیدم. خخخخخخخ
پدرم سرما خوردن اتاق خودشون پنجره های بزرگ داره هواش همیشه بهاریه پا شدن اومدن پشت در اتاق من اُطراق کردن که خیلی گرمتره این بالا. کمرشونم اسپاسم کرده حرکت نمیتونن بکنن و هر جُمی که میخورن داد و هوارشون بالاس. من دیشب تختم رو تقدیمشون کردم که راحت نشست و برخاست کنن برا سرویس بهداشتی رفتن. و خودم رو زمین خوابیدم که تا صب نخوابیدم و هی ستاره چیدم گوسفند شمردم. خخخخخخخ. الان یهو به مغز متفکرم خطور کرد که بیایم کمر پدر رو بادکش کنیم بلکم خوب شه چون قرص و آمپول و پماد فایده نکرده. بلدم نیستما گفتم خب یاد میگیرم در حین کار. خخخخخخ. مادرمم گف بذار کمکت کنم. پنبه رو الکلی کردیم آتیش زدیم که بزنیم به لیوان که پنبه از سر چوبش افتاد تو سینی در حالیکه میسوخت. مادر اومدن یه پنبه دیگه بردارن بزنن سر چوب که دسشون خورد به شیشه الکل شیشه چپه شد رو پنبه مشتعل. هاهاهاهاهاهاهاهها. وای زندگیمون آتیش گرف یهو. جیییییغ جییییییغ این وسط مامانم پتو رو انداخته رو آتیش پتوام آتیش گرفت. خخخخخخخخ. منم فقط جیغ میزدم مث خُلا. با هر مصیبتی بود پتو رو آتیش بالشت رو پتو ملافه رو بالشت اونقد کوفتیم تا خاموش شدیم. و بعدش اونقدر خندیدیم که دلدرد گرفتیم. و خب البته پدر هم کمرشون همونطوری مونده و بقیه جاهاشونم از ترس گرفته دیگه. حالا شب باس وردارم حجامتشون کنم. هاهاهاهاهاهاها

وای وای منم دارم کم کم خونه تکونیو شروع میکنم و چندتا کابینتو که مرتب کردم کمرم دردید .
ولی با خوندن کامنتت من آی خندیدم. طفلی بابای دردمندت.
و اما دوای درد پدر جان: کمرشو با روغن کرچک و یا روغن زیتون دستی چرب کنید و کیسه فریزر بکشید روش و شب تا صبح اونجا باشه. کف پاهاش هم با روغن زیتون چرب کنه و کیسه فریزر بکشه دورش به طوری که انگشتها بیرون بمونه و بعد جوراب بپوشه.
سوم: داخل ناف رو با روغن زیتون چرب کنه. اطراف ناف هم همین طور. ده شب این کار انجام بشه. دقت کن که هر ۳ کار با هم انجام شود.
خداوند به پدرت سلامتی بده

سلام. ?
یادگیری این پست به کلی مقدمات خداشناسی احتیاج داره و خلاصه ایمانی میخواد به اندازه کوه.
فقط در حد همون مثبت نگری و داشتن تفکر مثبت و توکل داشتن به خدا به این مطالب باید نگاه کنیم وگرنه جای کلی اما و اگر برامون مطرح میشه. لا اقل در مورد من که این طوریه. بقیه رو نمی دونم.
کاری ندارم که این روایات که این جا رعد بزرگ آوردی چه قدر سند تاریخی دقیقی دارند و به این هم شدیداً معتقدم که ما دنبال هیچ سند و مدرکی توی زندگیمون نیستیم و به روایات که می رسیم سریع میگیم راویش معتبر بوده یا نه؟ سندش صحیح هست یا نه؟ و … خلاصه کلی علم درایه و رجال رو ردیف می کنیم و از طرف می پرسیم.
البته دلیل این کار ها در وهله اول بر می گرده به سوء استفاده کنندگان از دین و مذهب و روایات که مردم چون به این مسائل بی اعتماد شدند در مورد روایات، سخت می گیرند ولی به هر صورت در مورد روایاتی که آوردی سوای سندیتشون میشه کلی بحث کرد خیلی کوچیک و گذرا و البته کمی رک و بی پرده بگم که بعضی از آدم های بدجنس که کلمه بدجنس در برابرشون هیچ حساب میشه و باید بدتر از این ها بهشون گفته بشه خیلی از این حیوانات که لباسی انسانی به تن دارند هر کاری که دلشون میخواد می کنند و به خدا هم حسن ظن دارند و از ته قلبشون معتقدند که خدا می بخشدشون و حتی من با یکیشون که بحث می کردم با اعتقاد کامل و خیلی جدی می گفت: خدا شرم می کنه بنده هاش رو نبخشه و ببردشون جهنم ما همه مون آمرزیده ایم و حرف هایی این چنینی.
حالا سؤال من اینه که آیا واقعاً خدا با توجه به حسن ظنشون با این ها برخورد خواهد کرد؟
و کلی بحث دیگه البته از همین مدل در مورد روایاتی که نوشتی که همه را درز می گیریم و آرزوی پیروزی و سربلندی برای تمامی رهپویان مثبت نگری داریم ?

سلام آگاهی.
کلی خوشحال میشم از دیدن و بودنت. و منتظر بیان حس خوبت و جذبهای خوبت هم هستم.
ازین آدمهایی که در وهله اول سر خودشون کلاه میذارن نگو که حالم بد میشه. به اون مرد نادون و کلک باز بگو بله خدا میبخشه اما فقط حق خودشو نه حق الناسو. پس اگر هر غلطی میکنه بکنه ولی دل انسانیو نرجونه خدا شاید ببخشدش.
از قدیم هم گفتن: می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن.
هر گناهی که به دیگران ربطی پیدا نکنه اگر انجام نشه به رشد و تعالی انسان کمک میکنه. و اگر حق انسانی این وسط پایمال بشه حسابش با کرام الکاتبین و آدم دو سره خخخخ
********
حسین از حس و حال و احوالاتت بگو. دوره های کووین توردو رو خریداری کردی یا نه؟
جذب مذب چی داشتی؟
لنا که دیگه این ورا سر نمیزنه. گوشی جدید خریده و باهاش توی محله نمیاد خخخخ

حسین منم آدمای اینجوری دیدم که هر کار می خوان انجام میدن و محرم میرن به سرو کله پوکشون میکوبن و نعره میزنن و اشک تمساح میریزن و میگن خدارو شکر گناهامون پاک شد. واقعا خودشونو گول میزنن.
یکی نیست بهشون بگه خاک عالم بر سرتون امام حسین احتیاجی به گریه شما نداره و از هر چی ظالمه بدش میاد. اه اه …
فکر کردن بهشون هم حسمو بد میکنه. امیدوارم ازین آدمای خر مقدس و ابن ملجمی و شمر گونه نبینم.

‼️مردی که شانزده بار پای پیاده به حج رفت
امام حسین (ع) را کشت.

?یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!
?… این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.

?… در کربلا هر روز بیست هزار نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربه الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
?در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.

? ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟

? این هشدار و اندرزی است برای امروز و فردای ما…

☑️ دکترشریعتی درباره شخصیت «شمر بن ذی الجوشن»

خَخ رهگذر. کلی خندیدم.
راستی رعد در جوابت اینو قبلاً خونده بودم, گفتم اینجام بذارمش شاید کسی خوشش اومد.
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم و حرف هایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند و سرمایه ماورایی هر کس حرفهایی است که برای نگفتن دارد حرفایی که پاره های بودن آدمین و بیان نمی شوند مگر مخاطب خویش را بیابند.

آی علی زرنگ . اینبارو جستی و کار به کارت ندارم ولی دوست دارم ی جذب خیلی شیک و معجزه ای مجلسی بیاد سراغت که سریع یاد من بیفتیو بیای اینجا بگی.
*****
متن قشنگی بود ولی کاربردی در این بزم و محفل نداره. اینجا باید از خوبی های معشوق بگیمو و باهاش کیف کنیم.

سلام دوباره.
دوره رو خریدم.
خیلی عالی تر از اونیه که فکرش رو می کردم.
بهترین جذبم به طور خلاصه چون کمی عجله دارم الآن و میخوام قبل از رفتنم کامنت بنویسم حتماً خلاصه میگم بهترین جذبم آرامش و امید به آینده است و این که به شدت معتقدم اگر اتفاقی که من دوست داشتم در لحظه ای خاص نیفتاده حتماً حکمتی درش هست و بعداً بهترش گیرم میاد و این که این ها خودفریبی نیستند ابداً تا حالا بار ها در زندگیم پیش اومدند که دارم این جا می نویسمشون.
از طرفی این که عمیقاً معتقدم هر چالشی آدم رو قوی تر می کنه هم از جذب های مدتیه که در این پست ها فعالیت دارم و دنبال مطالب قانون جذب افتادم.
ولش کن کمی دیرتر میرم باز هم بنویسم.
جذب دیگه ام اینه که روز به روز در مورد طب سنتی اطلاعات بیشتری یاد می گیرم و تا حالا کلی هم درمان داشتم چه در مورد خودم و چه دوستان و آشنایان و حالا هم که سرما خوردم اصلاً قرص نمی خورم و فقط با عسل و لیمو و دم کرده بابونه و دارچین و چهارتخم و این طور چیز ها روند بهبودی رو شروع کردم و واقعاً از سرما خوردگی های قبلی که قرص می خوردم این یکی داره بهتر و زودتر خوب میشه و مثل قبلاً خیلی درگیرم نکرده و حتی با همین سرما خوردگی امروز آزمون دکترا هم شرکت کردم و آزمون خیلی خوبی هم دادم.
دارم دنبال درمانی برای فشار چشم از طریق طب سنتی می گردم هنوز پیدا نکردم ولی مطمئنم حتماً یه راهی داره محاله نشه با دارو های گیاهی چنین بیماری رو نشه خوب کرد.
فعلاً همین ها.

چه عالی که دوره رو خریدی . با ۳ نفر هم میتونی شریک بشی. خخخ من گوشی نو با حافظه بالا بخرم می خوام که دوره رو بهم بدی خخخ البته اگه دو نفر دیگه زودتر از من باهات شریک نشدن. خخخخ دنگ منو اگه شوهر ندادی واسم نگه دار خخخ
×××
خوب درکت میکنم چه حسی داری
البته من گهگاهی حس خوبم به هم میریزه ولی با گوش کردن به فایل و متن های مثبت اندیشی خودمو روبه راه میکنم.
امیدوارم رشته ای که دوست داری و جایی که باید باشی قبول شی.
من سالهاست که در مواقع سرماخوردگی دم کرده پونه و آویشن با کمی زنجبیل و عسل رو قاطی میکنم و میخورم. سالهای ساله که به ندرت قرص میخورم. خیلی هم خدارو شکر راضی هستم
در مورد چشم و مشکلات اون هم حتما حتما به نتیجه خوبی میرسی.
آقای شریفی هم ی چشمش خیلی خیلی مشکل داره. و تقریبا میشه گفت که از یک چشم بهرهمنده.

یکی از جذبهای خوبی که داشتم, اینه که تا حالا هر چی آهنگ مورد علاقم بوده رو پیدا کردم. آهنگهایی که فکر نمیکردم پیداشون کنم, ولی پیدا شدند. فقط دو تاش پیدا نشده که اونام مطمئنم پیدا میشه.
در کل گفتم بگم که فکر نکنی فقط خودتی که جذب مثبت داشتی یا فکر کنی که من نکات ریزو نمیبینم یا کم اهمیت میبینم و از کنارشون به سادگی رد میشم.

کریمی تو محشری. متفاوتی. یادم میاد ی نفر بهم گفت چرا وقتی کریمیو نمیشناسی بهش میگی متفاوت؟ منم گفتم همین برام بس بود از تفاوتش که وقتی دید من توی محله از نبین ها کلی سئوال میپرسم رفت و پستشو زد . چه پست پر کامنتی هم شد اون پست .
مورد دیگه هم رفتاراشو دیدم. اون زمان میدیدم که خیلی راحت از افراد به خاطر رفتار اشتباهش معذرت خواهی میکنه. دیگه این که خیلی مودبه.
در ضمن حواسم هست که چه بخواهی چه نخواهی داری با وارونگی ها مبارزه میکنی. شک ندارم که روزی میرسه که خیلی شاد و خوشحال میای و از اتفاقات خوب زندگیت میگی. این خط
/ اینم نشون×

سلام رعد جون، پست خیلی مفیدی بود و احساس خوبی گرفتم ازش. من همیشه ب پروردگار حسن ظن دارم مخصوصا وقتی نهایت تلاشمو برای چیزی انجام میدم ،مطمءنم که نتیجه هر چی باشه برام خوبه. نمونه اش هم ترجمه هایی که کنسل شدنشون بیشتر از ادامه دادنشون خوشحالم کردن و ب نفعم بود چون خیلی اذیت بودم با ترجمه.
اتفاقات ریز و درشت زیادی هم برام افتاد ک عمیقا بابتشون خوشحالم. انگیزه و تلاشم بعد از عمل جراحی که داشتم عالیه و من وقتی قدمی برای هدفم برمیدارم حس بهتری میگیرم از خدا و هستی.
و اینکه مثبت اندیشیدن تو اکثر لحظات من بوده و بیشتر ازش نتیجه گرفتم تا منفی بافی.کلا شاااااد شاد باشید همگی???

سلام بر لنای مثبتی .
قدم رنجه فرمودی بانو.
خب از جذب گوشی خوبت چرا نگفتی؟
راستی اگه تونستی کمی از گذشته و کمک خداوند و به قولی معجزاتی که توی زندگیت رخ داده بگو.
من یقین دارم توی زندگی هر کسی معجزه هایی رخ داده که مدتها ذهنشو مشغول کرده و بعد از مدتی براش عادی شده و فرستادش گوشه ذهنش

اما اتفاقای خوبی ک خدا برام این روزا تو یک ماه اخیر رقم زد
عمل جراحیم خوب بود و فرصت زندگی کردن دارم. عاااااشقتم خدا جونم❤?
گوشی خریدم و اعصابم خیییلی آرومه چون دیگه نیازی نیس تو سر و کله خودمو شانسمو و گوشیم بزنم??وای دلم سوخت واسه گوشی قبلیم خخ بخدا این دلرحمی هم واسه من شده دردسر اوه اوه واسه اشیا هم دلم میسوزه واقنی خخخخخ
یه اتفاق خیلی خوشایند واسه خونواده عمه جونم افتاد که حالشونو خیییلی خوب کرد و من از اونا خوشالترم و تازه برگشتم از خونه شون.دو روز اونجا بودم و با دخترعمه هام تا ۶ صبح کلی خندیدیم و مردم کلا از خنده ک ???خخخخ
اما خداییش این چیزی ک میگم مال یک ماه نیستو و تقریبا همیشه تو زندگیم بوده و خدا رو باید همیشه شکر کنم و قربونش برم اینه که همه آدمایی ک تو زندگیم هستن و بودن خیلی خیلی خیییلی مهربونن.خونواده ام و فامیلام و دوستام. خدا جونم مرسی ک انقدر حالم با خوبیات خوبه ❤سلامت باشی رعد مثبتیییئ???

دلت اگه برای اشیا میسوزه بیا خونه ما.
چون همسرم زیاد دوست نداره وسایل خونه رو عوض کنیم. کلا عمر طولانی دارن اشیا در خونه ما. شریک عمر ما هستن خخخخ
بله لنا تو از همون اول هم کمی تا بیشتر نسبت به رعد مثبت تر بودی. البته من ذاتا آدم بی حوصله و منفی دوستی هستم و سعی در تغییر دارم.
البته مژده به منفی ها که اگه تغییر کنن جذباشون خیلی نسبت به بقیه بیشتره . یوهاها

نه رعد. اونا پیدا نمیشند به این راحتی. یعنی هستااا, ولی خود اون آهنگ نیست. شبیه به اون آهنگ هست.
مثلاً من یه آهنگی هست به اسم ستاره سهیل. اونا میخواستم که تو گوگل که زدم, نمونه های دیه ای میاره یا تو آپارات یه دونه هست که کامل نیست.
یه آهنگ دیگه ای هم هست که افغانیه. آخه من عاااشق آهنگای افغانیم.
میگه بَ من گفتی صبوری کن صبوری محرم راض می آیَ.
قبلاً این آهنگ تو رادیو پخش میشد و من خیلی دوستش دارم.
ولی خب گشتم نبود, نگرد نیست.

گشتم نبود, نگرد نیست.
عالم پندار را گشتم ولی پیدا نشد.
کوچه و بازار را گشتم ولی پیدا نشد.
باغ و گندمزار را گشتم ولی پیدا نشد..
بعد شالیزار را گشتم ولی پیدا نشد.
توی گندمزار و شالیزار که چیزی نبود,
لاجرم نیزار را گشتم ولی پیدا نشد.
چند ماهی هم سفر کردم اروپا در پیَش,
ملک استکبار را گشتم ولی پیدا نشد.
یک سری هم من به عبد المالِک ریگی زدم,
مخزنُ الاشرار را گشتم ولی پیدا نشد.
پیش فرماندار رفتم پاسخ خوبی نداد,
میز استاندار را گشتم ولی پیدا نشد.
دستمالی تحفه بردم بر مدیران خدوم,
پاچه حضار را گشتم ولی پیدا نشد.
گرچه می دانستم این کاری است خارج از ادب,
جامه دلدار را گشتم ولی پیدا نشد.
مدرک خود را درِ کوزه نهادم خیس خورد,
حوض و آبشخوار را گشتم ولی پیدا نشد.
آدم بی پارتی چون گردکان بر گنبد است,
گنبد دوّار را گشتم ولی پیدا نشد.
یک رفیق از نوع ناباب آمد و دودی شدم,
پاکت سیگار را گشتم ولی پیدا نشد.
اِکس ترکاندم که تا راحت شوم، رفتم فضا,
ثابت و سیّار را گشتم ولی پیدا نشد.
گوشه عزلت گزیدم, زاهد و عارف شدم,
سبحه و زنّار را گشتم ولی پیدا نشد.
عهد کردم ریش خود را دور دارم از هرَس,
قیصر و ستار را گشتم ولی پیدا نشد.
راستی کی گفته که جوینده یابنده بوَد؟
من همه اشعار را گشتم ولی پیدا نشد.
تو کجایی تا که من دورت بگردم “کار” خوب,
دور کار و بار را گشتم ولی پیدا نشد.

کریمی تو نمیدونی که ارزش دل و وجودت برای خداوند چه ارزش والایی داره. پس هم بیل داری و هم بیلزنی بلدی خخخخ همین الان از ته دل برای من دعا کن باقیش با خدا.
منم دعا میکنم واس تو .
شاید ی روز توی یکی از پستهام توضیحاتی از دیدگاه قانون جذبو گفتم که چرا دعا در حق همدیگه موثره .

سلام رعد بزرگ مثبتی
من بیشتر از هر زمانی وقتی کار جدیدی را شروع کنم، وقتی مشغول و درگیر برنامه ای باشم، وقتی شاد هستم، خدا را در کنارم می بینم
یک جذب مثبت جدید اینکه:
۵ نفر از نابینایان اصفهان در اولین همایش و مسابقه ماساژ کشوری شرکت کردیم و از ما تجلیل به عمل اومد و علیرغم اینکه جایزه بهمون ندادن ولی اینجا هم دست کم معرفی شدیم به عنوان معلولان توانمند
به امید روزهای روشنتر

رعد بزرگ مثبتی خخخخ
امیدوارم همیشه سرگرم با کاری باشی که حست الهی و نیکو باشه.
نیره جون در حال حاضر خیلی شادم و از ته دل دارم میگم خدایا شکرت.
فک کنم دعای کریمی سریع در حقم مستجاب شد. با اینکه فعلا گره ای از کارم وا نشده ولی نشانه هایی از باز شدن گره ها میبینم و حس میکنم در شادی واقعا میشه خدارو حس کرد.

کریمی ممکنه وقتی داشتی کامنت منو میخوندی ی لحظه توی دلت گفتی آمین.یا اینکه گفتی خدایا مشکلشو حل کن. من نمیدونم شاید هم ی فکر به سرعت برق از ذهنت رد شده و برای حل مشکل من ارتعاش مثبت فرستادی. شاید هم نه.
ولی هر چی هست نشانه خوب یکی پس از دیگری داره پیدا میشه . همه چی که جفت و جور شد میام میگم.
کریمی برای اینکه ما با خدا ارتباط خوبی داشته باشیم خیلی کارها میشه کرد و بهترین کار اینه که لبخند به لب باشیم و مدام شکرگزار باشیم.
پس شاید تو یکی از بنده های خاص خدا باشی یا شاید هم در آینده بشی.
ولی در حال حاضر میگم یقین داشته باش که خدای بزرگ خیلی خیلی خیلی دوست داره و همین الان خواسته دلتو بهش بگو….

سلام رعد عزیزم
قانون جذب بواقع در برگیرنده حف های قشنگی هست
ایمان به خدا و توکل به او
بحث یادگیری و خوشبینی. کنترل افکار و مثبت اندیشی. پاکسازی رسیدن به اهداف.
اما یه مسئله ای که برام خیلی عجیب بود همین دوره های این آقای شریفی هست که واقعا حس میکنم هیچ چیز جدیدی نداره و همش کپی برداری از صحبت های افرادی هست که خودش هم معرفی میکنه.
با آموزش هاش موافقم حرفای خوبی میزنه اما همش تکراریه من این ها رو در خیلی از فایل ها شنیدم. عینا همین ها . بنظرم خیلی هم ضرورت نداره تهیه ی این دوره ها. موفق باشید

سلام ریحان و زنبقم.
عزیزم نظر شما هم برای همگی ما محترمه.
بله قانون جذب یکسانه و حرفهای اساتید هم یکی و مشابه.
لنایی هم کووین تورودو رو بیشتر میپسنده و به دلش میشینه.
مهم نگه داشتن حس خوب در بیشتر اوقاته. که تا الان راه های متفاوتیو برای این خوب بودن گفتم. در جلسات بعدی هم راه های دیگه ایو عنوان میکنم

آقای رعد خانم مشکلگشا. مشکل منم بِگشا. به خدا دیه خسته شدیم خَخ.
بذار اینجا بنویسمش تا بیشتر پی به این ببریم که تو کشور جهان سومی زندگی میکنیم و واقعاً حرف اونی که گفته درامد یه دعا نویس از یه برنامه نویس خیلی بیشتره رو باید طلا گرفت.
ماجرا اینه که ما اومدیم تو یه خونه ای که قبلاً یه دعا نویس توش زندگی میکرده.
الآن روزی نیست که کسی نیاد در خونمون سراغش.
آدمهای مختلف. با تحصیلات عالی و از شهرها و استانهای مختلف و متفاوت میاند سراغش.
کار به جایی رسیده که یه برگه زدیم دم در که فلانی رفته و این خونه واسه کس دیه ای هست.
ولی فایده نداره که نداره.
میگند شما دروغ میگید. بیایید دم در تا ما باور کنیم.
به خدا دیه خسته شدیم خَخ.
نمیدونیم به جهالت و بدبختی بعضی از این ملت بخندیم, یا به گیر افتادن خودمون تو این وضعیت.
مهندس, دکتر, همه جور آدمی میاد اینجا سراغ طرف.
حالا تو بگو. ما چه بکنیم به نظرت؟ خَخ.

علی خوب یه کتاب بریل دستت بگیر و وقتی کسی اومد کتاب البته سعی کن یه کتاب نسبتا قتور باشه بگو منم به شکل خودم سرکتاب و اینا انجام میدم. بعد رو کتاب دست بکش و یه دفعه داد بزن آها اینجاست این ابلیس ملعونه که اومده تو زندگی شما و داره خوش میگذرونه واه واه چه قیافه کریهی هم داره نکبتی.
بعد یه هزینه بخواه و وقتی طرف قبول کرد پشتتو بطرف کن دستاتو بزار رو صورتت و حسابی بخند و وقتی طرف گفت چرا پشتتو کردی به ما و میلرزی بگو دارم با ابلیس میجنگم تا از زندگیتون بره بیرون و باید پشتم به شما ها باشه و بعد یه چی میدونم یه وووووووو یا ییییوویوییووییو یا یه چیزی شکل این بگو و بعد برگرد طرف بقیه و بگو شیطان رو پر دادم حالا برید حالشو ببرید.
تازه وقتی بدونن نابینا هم هستی مطمئن تر میشن هم دعات گیرا تره هم میتونی بهتر با از ما بهترون ارتباط برقرار کنی. آخه هم روشن دلی هم بیگناه.
خاک تو اون سرت کنم که حالا که شانس هر روز بارها میاد در خونتون اون وقت تو برای خلاصی از دست شانس از رعد دارو میخوایی.
رعد تو هم درست نسخه بپیچ این چه کاریه اینا برن دم در خونه و به ملت بخندن.
باید تو که استادی همچین نسخه ای میپیچیدی نه من شاگرد. خخخخخخخ

تازه اکثر اونایی که میان میخوان بدونن که شوهرشو سر و کلش میجنبه یا صاف ایستاده. تو هم کلی از بدی جنبیدن سر و کله زنها و مردها سخن رانی کن بعد بگو که شیطانی رو حس میکنم تو زندگیتون که تو جلد یه زن زیبا ظاهر شده و الی آخر.
تازه چند روزی هم رهگذر و ستاره که از نقاشای محله هستن رو دعوت کن تا اتاقی که قراره توش بشینی رو با نقاشی های عجیب منور کنن. بعد یه پولی هم به اونا بده.

حالا از شوخی که بگذریم. حالت خوبه از ما بهترون اطرافت نمیچرخن. احیانا دعا نویس از ما بهترونشو همراه خودش برده.
به نظرم یه جن گیر و روح احضار کن هم بیار یه دوری خونتون رو بگردن شاید اون گوشه موشه های خونه یه کوچولو جا مونده باشه اونا برش دارن به صاحبش برسونن ثواب داره

خَخ ابراهیم. کلی خندیدم. من هر روز بساط خندم گرمه خَخ. لا مسباااا, بدجوری هم التماس میکنند.
تو رو خدا اگه یه نشونی یا یه شماره تماسی دارین بهمون بدین.
یه مهندسی هم از کردستون اومده بود. میگفت من این همه راهو کوبیدم اومدم که مشکلمو حل کنم. حالا شما میگید نیست!!!
خلاصه که نمیدونیم چه کنیم.

من اومدممممممم خخخخ وای چقدر به کامنتهای آقای کریمی و آقا ابراهیم خندیدما، نشانه ای برای پولدار شدن خخخخخخ واقعا که دیوانه اند اینایی ک با دعا و اجی مجی لاترجی مشکلاتشونو حل میکنن.راستی کامنت و حضور ریحان خوش صدای دوس داشتنی رو هم میلایکم وکلا کامنتای این پست خیلی خوبن و جذب مثبت.من ک هدفم فقط داشتن حال خوبه و امیدوارم ک همه مردما که حالشون خوب تووووووپ باشههههههه

کلکسیون درد…
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی,
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی.
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم,
نمی تونم فقط میگم، خدایا من دوستت دارم.
تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم,
کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم.
تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی,
نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی.

جذب خوب امروز من:
ما توی مدرسه دانش آموزای فقیر زیاد داریم.
یکی از پسرهای خوب و با ادب کفشش از خیلی وقت پیش دیگه خیلی درب و داغون بود..
ریا نباشه به خودم گفتم فلان خریدو برای عید انجام نمیدم در عوض برای این دانش آموز ی کفش جایزه میخرم.معلمشون وقتی دید اینجوریه به من پول داد که برای اون یکی شاگردش هم بخرم.
بعد دیدم یکی از دانش آموزای ششم که پدرش زندانه کفشش از دیگه انگار ته نداره و ی وضعی.
نذر کردم اگه مشکلم حل بشه برای شایان هم کفش بخرم. توی دل گنجشکیم گفتم حالا ببینم مشکل منو خدا کی حل میکنه که این طفلی با این کفش مجبور به کج کج راه رفتن نشه خخخ خاک بر سر دل و عقلم که فک میکردم من قراره واس شایان کفش بخرم. خدایا منو ببخش.
ی اتفاقی افتاد که کسی به همسرم پول داد که بده به خانومت که واس ۵ نفر یا ۶ نفر از دانش آموزای مدرسه هر چی صلاح میدونه بخره . حالا بماند که اون طرف نه درست و حسابی همسرمو میشناسه و نه اصلا منو دیده. اینا بماند.
ولی به خدا گفتم خدایا حالا که ثابت کردی که اگه بخوای به بنده ات نعمتی بدی از هزاران راهی که به فکر هیچ بنده ای خطور نمیکنه نعمت میدی . پس خواهشا مشکل رعد و خوانندگان این کامنتو حل کن.
امروز و الان حال عجیبی دارم. خدایا شکرت

خدا بمنم پول زیاد بده بدم بتو که بدی به بچه های مدرسه ت. خخخخخخخ
من دبستانی بودم رعد که کفشم پاره بود قبل مدرسه روزایی که ظهری بودم میرفتم وامیسادم پشت ویترین کفش فروشیه و آرزو میکردم که یه کفش نو داشته باشم. خلاصه که یه روز اومدم خونه و دیدم یه کفش کتونی سفید به رنگ برف رو تاقچه س که برا منه. وای از ذوق مُردم. فرداش پوشیدم ذوق ذوق رفتم مدرسه. زنگ هنر بود نمیدونم چه درس خری بود که مرکب برده بودیم. لیقه میقه ام حالیمون نبود. نیمکتامونم فلزی بود دیگه او وختا. لیز خورد زرت افتاد رو کفشم. کفشم شد سیا سوخته. هر چی ام شستم دیگه سفید نشد مث اولش. خلاصش که تا آخر سال یه کفشام سیا بود یکیش سفید لنگه به لنگه بودم. خخخخخخخخخخ

رهایی واقعا ی حالی دارم.
چون هی منتظر بودم که خدا مشکلمو حل کنه که برم برای ی نفر کفش بخرم اما خدا پول کفش ۵ یا ۶ نفرو برام فرستاد که بهم بگه لازم نکرده که نذر کنی رعد . برو برای ذهن کوچیکت نذر کن ? خخخ

سلام بر رعد بزرگ متاسفانه در چند پست قبلی نتوانستم بیایم البته توکل خوبست اما یک شرط هم دارد و آن اینست که ما علاوه بر توکل بر خدا خودمان هم تلاش کنیم نقل کرده اند که روزی یکی از اصحاب نزد پیامبر رفت پیامبر از وی پرسید که شترت را چه کردی گفت با توکل بر خدا او را رها کردم پیامبر گفت این نمیشود خوبست توکل بر خدا بکنیم اما مواظب اموالت هم باشی یعنی با توکل زانوی اشتر ببند هم بر خدا توکل کن و هم زانوی اشتر را ببند موفق باشید

سلام بر شما دوست همیشه حاضر.
بله و صد البته که درست میگید. انسانهای تنبل و بی عار در نزد خدا و مردم منفور هستند.
ما باید برای رسیدن به خواسته تلاش کنیم و نتیجه رو به خدا واگذار کنیم و آروم باشیم و شک نداشته باشیم که خداوند بهترینها رو برامون رقم میزنه.

ولی از همه چی جالب تر اینه که,
وزیر تو اینستاگرام استعفا میده.
معاون رئیس جمهور تو توییتر میگه استعفا رو نپذیرفتیم.
نماینده مجلس تو کانال تلگرامش از استعفای ظریف انتقاد میکنه,
و در آخر همشون مردم رو به استفاده از شبکه های اجتماعی ایرانی دعوت میکنن.
خَخ.

سلام بر سعید با وفا. سعید با مرام. و به قول رعد سعید خالی خخخ آخه سعید زیاد داریم ولی شما سعید خالی و تنهایی .
کجا؟ نمیذارم بری خخخخ اومدنت با خودته و رفتنت ازین پست اول با خدا و بعد با جواب دادن به سئوال رعده حکیمه خخخخ
خب برامون از مواردی که خداوند بهتون کمک کرده و حسابی ذوق زده از لطف خدا شدید بگید.
حیفه که توی این پست سکوت کنید

جذب امروز منم این بود که هر جا پا گذاشتم همه خیلی با روی گشاده پذیرفتنم و خیلی استقبال شد ازم همه جا. در حالیکه جاهایی که میرفتم کسی منو نمیشناخت و اولین بارم بود به اونجاها میرفتم. همه انگار سعیشون بر این بود که فقط بمن کمک کنند و خوشحالم کنند. و خب منم واقعاً خیلی خوشحال شدم و تعجب میکردم که این جماعت چشونه؟ مگه میشه مردم اینهمه مهربون باشن؟ بقول یه دوستی میگف تو وقتی به مردا میخوری خیلی تحویلت میگیرن ولی به زنها که میرسی سد راهت میشن. خخخخخخ. ولی خداییش امروز اینطور نبود. چن تا خانمی که باهاشون کار داشتم خیلی خوب برخورد کردند و حتی تو همون یه ربع اول شماره تلفنهامون رد و بدل شد و درصدد بودن که دوستی برقرار کنند باهام. این قضیه برای من خیلی جذاب و شیرین بود.

هان راسی فردا دارم یه تجربه ناب و جدید رو شروع میکنم که نمیدونم چی پیش میاد. یه جور کار و کاسبی جدیده که هیچ تجربه ای توش ندارم و در حیرتم چطور قراره پیش ببرم جریان رو. پس برام خیلی خیلی دعا کنید که فردا اینموقع که برمیگردم بیام و از جذبهای فوق العاده شیرینم بگم براتون. دعا کنییییید سه کاری نکنم. خخخخخخخ.

امروز روز شونزدهم تمرینات شکرگزاریه. اوایل خیلی ذهنم مقاومت میکرد و اتفاقات ریز بدی برام می افتاد. ولی مقاومتم هر چی پیش میرم کمتر داره میشه. و اتفاقات بد هم هی کمتر میشه. در ضمن من روزی ده تا شکرگزاری نمینویسم. روزی حدود پنجاه شصت تا مینویسم. خخخخخخخ. همچین چغری ام. باید مقاومت ذهنم رو کم کنم. اتفاقات بد رو هم همونطور که گفتی مسئولیتش رو پذیرفتم و ریلکس شدم. سوالات رگباری ام میرم تو کارش. مرسی بوس بوس

وای خدای من تو واقعا پشتکار داری.
اتفاقا با یکی از دوستانم در مورد تو حرف میزدم و بهش گفتم که تمرین های شکر گزاریو بهت پیشنهاد دادم. و اونم بهم گفت این دختر هنرمنده و روح لطیفی داره و چند قدم جلوتر از ماست خخخ

و اما تجربه امروز من:
من امروز یه نمایشگاه یک روزه از نقاشیهام داشتم تو بهترین نقطه اصفهان. گالری شماره ۱۰. ۱۰ صبح تا ۱۰ شب. خخخخخخخ
خب من کارهام رو برای فروش ارائه دادم و خب استقبال خیلی خوب بود. یعنی بازدید خیلی خوب بود ولی تا شش بعد از ظهر هیچکس کار نخرید. همه فقط اومدن و تعریف کردن و گذشتن. ساعت شش بعد ظهر یه نفر یه کار خرید. باز گذشت و گذشت و گذشت تا شد ساعت نه شب و دیگه یک ساعت مونده بود به تموم شدن مهلت گالری. که یادم افتاد میشه از سوالات رگباری استفاده کرد. اولش سوالم این بود که چی میشد یه نفر کار ازم میخرید. ولی بعد بخودم گفتم چرا خودتا خر میکنی؟ بیا و بیشترش بکن. گفتم: چی میشه یه نفر بیاد و عاشق کارام بشه و چن تا کار بخره. چی میشه یه نفر بیاد و عاشق کارام بشه و چن تا کار بخره. حدود هفت یا هشت دقیقه سوالات رو ادامه دادم تا اینکه یه نفر اومد و یه کار خرید. بعدش یه هو یه خانم اومد و افتاد رو کارام و اونقدر ذوقزده شد از دیدن کارام که دیگه ول نکرد. نمیتونس از بین کارا انتخاب بکنه که کدوم رو بخره. رعد بارانی فکرشا بکن ۱۵ تا تابلو یه جا خرید. چون نمیتونس از بینشون انتخاب کنه بهترینش رو. گف همه رو میبرم رو یه دیوار دیزاین میکنم. وای خیلی عالی بود. البته کارها کوچیک بودند و قیمت فوق العاده ای نشدن همه روی هم. ولی خیلی بدلم چسبید این خریدش چون کارها را عاشقانه خرید و اون خیلی بیشتر از من ذوقزده بود که داش میخریدشون. یه تخفیف حسابی بهش دادم و یه تابلوام اشانتیون. خخخخخخخخ. و خب یه سری ایده های جدید برای کار هم دستم اومد که باید برم تو کارش.

سلام رها جذبی.
یعنی این ی نشونه فوق العاده بوده. به دنیای جذبی های دلخواه خوش اومدی. خخخ
امیدوارم روزی برسه که تک تک افراد حاضر در این پست به جایگاه دلخواهشون برسن.
به تمرین شکرگزاریت ادامه بده.
خیلی خیلی خوشحالم برات.
هر وقت خوشحال شدی برای رعد هم انرژی بفرست.

رهایی سئوالات رگباری این جوری نیست که ی سئوال مشابه رو چند بار از خودت بپرسی.
بلکه چندین سئوال. اگه نقاشی هام خوب به فروش بره چی؟
اگه سود خوبی عایدم بشه چی؟ اگه بازدید کنندگان عاشق نقاشی هام بشن چی؟ اگه حسسابی سود کنم چی؟ اگه ی سورپرایز عالی نصیبم بشه چی؟
خلاصه اینکه باید از شب قبلش شروع میکردی و حتی خیلی زودتر که ذهنت خودکار بره دنبال جوابش.
رها جذبی افتاد؟خخخخ
خیلی دوست دارم صبح منو شیک و شاد کردی.
راستی هر چیزی بهایی داره و تو با تعریف این اتفاق و جذب خوب داری بهاتو پرداخت میکنی.
باب پراکتور موفقیت رو در چند گام تعریف میکنه و یکی از گام ها پرداخت بهاست. و این پرداخت بها میتونه خیلی چیزها باشه. و فعلا تو بهاتو پرداخت کردی. چون خیلی ها با خوندن کامنتت دلگرم به قانون جذب میشن

آره پسرم میدونم رگباری چطوریه. خخخخخخخخ. منم سوالاتم متنوع بود ولی از شب قبل شرو نکرده بودمش. هاهاهااهاه
رعد خره فکرشا بکن دیروز روز ۱۲۴ م بازی فراوانیم بود و من الان یادم افتاد که فراموشش کردم. خخخخخخخخخخخخخخ.
چی خیال کرده؟ از امروز صبح برمیگردم از روز اول انجامش میدم. من رهای پر تلاشم.

جذب امروز من
بالاخره گوشی خریدم. سامسونگ نمیدونم چی خخخ با حافظه داخلی ۱۲۸. یوهو راحت شدم . خدایا شکرت.
جذب دوم من: دانش آموزای مدرسه توی مسابقات رتبه آوردن و من خیلی بیشتر از خودشون خوشحال شدم.
دوستی که دلم برای دیدنش تنگ شده بود دیدم.
ی جمله از دانش آموز مدرسه شنیدم که خیلی شاد شدم. حرفش حسابی حالمو خوب کرد.

قیمت گوشیت چقدر بود.
تو نمیترسی از خشم خدا؟
در حالی که آمریکا ما را تحریم کرده و مردم سر زباله با هم دعوا میکنند رفتی گوشی خریدی؟
ننگ به نیرنگ تو رعد.
کره جنوبی در راستای سیاستهای آمریکا پیش میره و میخواد از ما نفت نخره، اون وقت تو میری سامسونگ میخری؟
مگه گوشیهای ایرانی چه مشکلی داره که خارجی میخری؟
استفاده از کالای داخلی عین دیانت ماست.
من افتخار میکنم که همه وسایلام ایرانیست.
به نظر من تو رو قبل از سلطان سکه می‌بایست اعدام میکردند.
راستی میدونی وقت نمیکنم پستهای جدید رو بخونم؟ به خودت ببال که فقط وقت میکنم بیام اینجا کامنت بذارم.
ای رعد تو رو خدا از اون جذبه های شدیدت رو به کامپیوترهای پیام نور وصل کن تا وقتی آخر امتحان دادم تمام گزینه ها را درست بزنم و از امتحان سربلند بیرون بیام.
ای رعد منم ارشدی شدم خخخخ.
یعنی میشه بعدش دکتر بشم بهم بگن آقا دکترِ آقا دکترِ.

سلام پسر خوانده ام.‌
من از سال ۹۳ گوشی سامسونگ‌ اس فور داشتم. چون گوشیم ابزار کارمه خیلی این اواخر اذیت بودم.
ارشدی شدنت مبارک. کی قبول شدی؟
من که حس میکنم باقی مونده عمرمو باید خوش باشم و با اینکه تا چند سال پیش عاشق درس خوندن بودم الان دیگه نیستم و اصلا از استرس و اضطراب شبهای امتحان خوشم نمیاد

جذب‌ امروز من:
تونستم برای ۷ نفر از دانش آموزا کفش بخرم. اولش پول جور شد که برای ۵ یا ۶ نفر کتونی بخرم که خدا رو شکر برای ۷ نفر جور شد. فروشنده گفت اگه دفعه بعد بیایی برای دانش آموزا چند عدد دیگه بخری منم ۵ تا کفش دیگه هدیه میدم از طرف خودم که در این کار خوب منم شریک باشم.‌
به نظرم آدم های خوب توی دنیا هنوز زیادن

فکر میکنم بخاطر غفلت عزرائیل هنوز زنده ای وگرنه عمری از تو باقی نمونده که بخوای هرطور دلت خواست ازش استفاده کنی.
نیمه دوم امسال قبول شدم و الآن دانشجو رشته مهندسی هوافضا یعنی کتابداری هستم.
ای رعد بیا بجای من سر جلسه امتحان حاضر بشو و با جذبه های بیربط کل چهار جوابی ها رو پر کن.

اتفاقا دوست دارم باقی عمرمو خوش و خندان باشم و برم پی آرزوهای قشنگم.
تو هم برای موفقیت در امتحانات کمی درس بخون و علم نداشتتو زیاد کن .‌ ولی فقط بیا به خاطراتی فک کن که درست و حسابی درس نخواندی و قبول شدی
شیرینی عروسی که بهمون ندادی حداقل شیرینی قبولی در دانشگاه بهمون بده خخخ

بیا گریه کن تا شاد بشی.!!!!
رعد این انجمن تو هند راه افتاده.
شعار انجمن اینه که بیا بشین مدتی گریه کن تا بتونی شاد باشی.
این انجمن هفته ای دو جلسه داره و اعضا میشینن داستان های غمگین اتفاقات و خلاصه هرچیزی که بشه آدم رو به گریه بندازه میگن و بعد میرن سر خونه زندگیشون.
این رو دوستم الآن واسم فرستاد و منم خواستم بگمش اینجا

کار دقیق این انجمنها اینه که میگن انسان باید اون قدر لبریز از تمامی احساساتش بشه که دیگه هیچ خلا و جایی براشون نمونه.
هفته ها میخندن یا اینکه هفته ها می خورن و گریه میکنن یا هر نیاز دیگه. جوری که دیگه میلی بیشتر از نیاز طبیعی بدن به چیزی ندارن و می تونن مانند ی مرتاض با حداقل ها زندگی کنن.

خداوند عهده دار کار حضرت یوسف شد.

پس قافله ای را نیازمند آب نمود تا او را از چاه بیرون آورد سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند نمود تا او را به فرزندی بپذیرد.
سپس پادشاه را محتاج تعبیر خواب کرد تا او را از زندان خارج کند سپس همه مصریان را نیازمند غذا نمود تا او عزیز مصر شود.
اگر خدا عهده دار کارت شود همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده میکند فقط با صداقت بگو کارم را به خدا می سپارم.

خدایا فقط تو ما را کفایت است

جذب خوب من
بارون زیبا
با تمام مشکلاتی که هست حس میکنم قراره به زودی ی معجزه خوب توی زندگیم منفجر بشه و انگشت به دهن بمونم خخخ
خدایا ممنونم که این حس های خوب و شیکو بهم عطا کردی که باعث شده امیدوار باشم و لبخند بزنم

پاسخ دادن به رعد بارانی لغو پاسخ