خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

گزارشی از کنفرانس پذیرش والدین فرد نابینا به همراه فایل صوتی؛ برگزار شده به تاریخ 31 اردیبهشت‌ماه در تیم تاک محله نابینایان با حضور دکتر پویان سهرابی.

کنفرانس محله نابینایان با موضوع پذیرش والدین فرد نابینا به تاریخ 31 اردیبهشت ماه، در تیم تاک و با حضور دکتر پویان سهرابی برگزار شد.
در این مطلب علاوه بر دانلود فایل صوتی، میتوانید خواننده گزارش این کنفرانس با نویسندگی خانم یلدا باشید.

گفتگو با دکتر سهرابی باز هم اتفاق افتاد. موضوع بحث آن چیزی بود که کم و بیش افراد مختلفی را درگیر کرده است؛ پذیرش والدین یک فرد نابینا…

ایشان با یک جمله طلایی به بحث ورود پیدا کردند: خوشبختی یک احساس ذهنی است. جمله ای کوتاه اما عمیق، حس خوشبختی چیزی شبیه به مخدر می تواند باشد. حسی آنی پس از تزریق مقداری کمی هرویین، فرد بی آنکه به گذشته و آینده نگاهی بیندازد و داشته یا نداشته هایش را مورد بررسی قرار دهد همین لحظه در حسی خوشایندی غرق می شود. بنا بر این ما می توانیم تنها با تلقین بگوییم خوشبخت هستیم و یا برعکس….

نکته جالبی که ایشان متذکر شد این بود که: خوشبختی یا بدبختی را به چیزی گره نزنیم؛ مثال قابل لمسش اینطور می شود: من چون نمی بینم بدبخت هستم. آنکه می بیند خوشبختی بی شک در اختیار اوست. کافیست کمی سر بچرخانیم، چه بسیار افراد نابینایی که سر کیف درس می خوانند، فعالیت سیاسی، مذهبیشان سر جایش است؛ ازدواج می کنند و صاحب فرزندانی می شوند و غیره… پس نابینایانی هم هستند که موفق هستند و احساس خوشبختی می کنند. توضیح دیگری می نویسم: بیایید به افسردگی دقیق تر شویم، کلمه ای با بار منفی فراوان، تعریف ساده و روانش این می شود: نگرشی منفی به آینده و خود داشتن به اضافه مخلفات دیگر… آیا درست است بگوییم: اگر نابینایی افسرده بود نتیجه این می شود که افسردگی مساوی است با یک فرد نابینا؛ اما ما می دانیم که یک فرد بینا هم می تواند افسرده شود. هر فردی که امید به آینده نداشته باشد برای بهبودی زندگی خویشتن تلاش نکند نگرشی منفی به زندگی و آینده خود داشته باشد به قلمرو افسردگی پا گذارده است. پس افسردگی خاص یک فرد دارای معلولیت نیست می تواند به هر فردی که دارای شرایط ذکر شده باشد نسبت داده شود.

در ادامه صحبت ها دکتر سهرابی مسأله پذیرش و سازگاری را مربوط به قشر خاصی ندانست و تذکر داد این موضوع یک مقوله انسانیست و هیچ به مشکل نابینایی مربوط نمی شود. انسان ها وقتی دچار یک استرس می شوند؛ اختلالی در روند عادی زندگیشان رخ می دهد، با پذیرش و سازگاری مواجه می شوند. پس بیایید این رسم غلط را دور بیاندازیم، ربط دادن هر چیز به چیز بی ربط دیگر یک اشکال بزرگ در زندگی به وجود می آورد. همان طور که نابینایی ناتوانی نیست، بلکه محدودیت است. پذیرش هم خاص فرزند نابینا نیست، والدین هم باید با تغییرات بزرگ زندگی سازگار باشند تا بتوانند فرزندانشان را درست هدایت کنند. والدینی که خود درگیر مشکلات روانی، حس های آزار دهنده ای هم چون سرزنش خود و دیگران، عذاب وجدان و غیره هستند، هرگز نمی توانند فرزندانی از لحاظ ذهنی سالم را تحویل جامعه بدهند.

به گفته دکتر سهرابی نابینایی از ابتدا به صورت یک استرس که بر ما وارد شده معرفی می شود. ندیدن یک چالش است؛ باید بدانیم چگونه با این چالش برخورد کنیم. بهتر است مد نظر داشته باشیم که این چالش بخشی از زندگی ماست نه آنکه زندگی ما بخشی از چالش. ما می دانیم هر چالشی به همراه خود مشکلی می آورد. پس وظیفه ای که بر عهده ماست چه در نقش فرزند چه والدین این است که بیاموزیم چگونه با مشکلاتمان دست و پنجه نرم کنیم.
حال آنکه این مشکل ندیدن برای برخی یک غول زشت و چندش آور می شود. در ذهن برخی آن قدر بزرگ می شود که جمله نمی توانم و نمی توانی را به همراه می آورد. نتیجه اش این می شود در جامعه برخی می پندارند که معلولیت یک بدبختی بزرگ است یک ناتوانی بزرگ، یک مشکل لاینحل؛ گاهی این باور نادرست یعنی نابینایی مساوی با ناتوانی به خانواده هم منتقل می شود. بله اتفاق می افتد؛ جمله ای بدون دانش و درک مورد استفاده قرار می گیرد. بارها و بارها گفته می شود. والدین به فرزندشان تلقین می کنند: تو نمی توانی، مثلا آن چیزک را بگذار زمین می شکنی اش، این لباس لعنتی را بده من چقدر لفتش میدهی دگمه هایش را از جا در آوردی، دستت را می بری، لباست را کثیف می کنی. در نهایت با لحن محبت آمیزی این داستان درام را به اتمام می رسانند و جمله معروف مادر و پدر ها یا دست کم برخی از آن ها نثارمان می شود: تا من هستم خودم انجامش میدهم.
از آنجا به اینجا می رسند. مسئولیت های شخصی را به عهده می گیرند آن ها دلایل خودشان را دارند؛ برخی درگیر احساس گناه هستند، عده دیگر آنقدر کمال گرا می شوند که وجود فرزند نابینا را نمی توانند بپذیرند. فرزندی که به دنیا آورده اند شاید بر خلاف میلشان نمی تواند دکتر، مهندس یا خلبان شود. آنها فراموش کرده اند خواسته های فرزندشان را بشنوند. شاید فرزند من حتی اگر نابینا هم نبود، دلش می خواست یک وکیل زبده شود نه یک دکتر، شاید نمی دانند که نابینایی یکی از هزاران مشکلی است که فرزند انسان می تواند داشته باشد. در سطح سیر کردن نتیجه اش همین می شود یا فرزندانشان را از بقیه مخفی می کنند، یا آن قدر در مقابل دیگران خجالت زده و سر در گریبان نشان می دهند که خود فرزندشان رغبت نمی کند میان جمع حضور پیدا کند، یا پا به پای هم سن و سال هایش عقایدش را، علاقه مندی هایش را بیان کند. مدام بیم آن دارد که اگر لب از لب بجنباند آبروی والدینش را برده است.
برخی از والدین هم خودشان را آنقدر در بند حرف مردم می کنند که از آن طرف بوم می افتند. کسکی با شماتت می گوید: چطور دلت می آید از فرزند نابینایت در خانه کار بکشی؟ خودت نمیتوانی آن قندان را بیاوری؟ یک لقمه پیچاندن مگر چقدر سخت است که این بچه باید دقیقه های متوالی با قالب پنیر ور برود؟ چطور دلت می آید در این خیابان پر ازدحام این طفلک زیر شلاق باران یا وسط جهنم تابستان اینطور عصا زنان راهش را بیابد مگر مادر نیستی؟ غیرت مردانه ات کجاست برادر؟ با ماشین خودت چرا نمی رسانی اش؟ این زمزمه های زنبور وار نه تنها جان و دل والدین را می‌گَزَد بلکه درد زهردار این عقاید شخصی به جان فرزندانی که ما باشیم هم می نشیند. عصا در دستانمان سست می شود، رغبت به قدم زدن، خیس از باران بهاری شدن، لذت یک دور همی کوچک در تابستانی شیرین را از ما میگیرد.
مثبت ترین اتفاقات را نوشته ام! منفی ترینشان این می شود که: ما به کل استقلال فکری، حرکتی و به کل تمام دار و ندارمان را از دست می دهیم.
والدین در نهایت یک ماهی آکواریوم خواهند داشت که در مقابلشان کمی می جنبد، غذا می خورد و در آبی راکد محبوس شده ای منتظر است تا تلنگری محض تفریح به شیشه بخورد. آیا نیاز ما و شما همین اندک داشته هایمان یعنی آب، غذا و کمی بازیگوشیست؟!
والدین محترم؟ آیا به این فکر کرده اید اگر روزی به هر دلیل بی دلیلی نباشید چه کسی آب این آکواریوم را برای فرزندانتان تعویض خواهد کرد؟ چه کسی تلنگری به شیشه خواهد کوفت؟ بله تاسف آور است. آنجاست که باید گفت مردن اتفاق می افتد؛ جسم و روحمان فاسد می شود و ما میمیریم. شک نکنید فرزندانتان را خود سلاخی کرده اید.

والدین با دلسوزی های بی دلیل و گاهی بر اثر دانای کل بودن حق زندگی را از فرزندانشان می گیرند. چه می پندارید؟ به نظر شما کم هستند افرادی که فاقد اعتماد به نفس، عزت نفس، قدرت سازش و پذیرش هستند. هیچ به نابینایی و معلولیت هم مربوط نمی شود این یک تربیت نادرست از سوی والدین است. تربیتی بدون دانش و آگاهی که همچون زهر به تدریج به فرزندشان تزریق شده و روحشان را بیمار کرده است.
شاید بار ها با خود به تفکر نشسته باشید و مدام سوال پشت سوال از خود بیرون کشیده باشید. یک وقت هایی هم از برخوردهای نا مناسب فرزندتان به ستوه میآیید مدام در جستجوی چرایی این رفتارها هستید. مدام از همسرتان می پرسید: چرا اعتیاد؟ چرا این بچه باید اینقدر تنبل و بی تحرک باشد؟ چرا همیشه پر خشم و پر تنش به نظر می رسد؟ چرا علاقه ای ندارد با کسی ارتباط برقرار کند؟ دلیل این همه پرخوری چیست؟
پاسخ تمام سوالاتتان را با یک پرسش می دهیم. آیا شما پاسخ مناسبی به اتفاق ناگهانی زندگی فرزندتان داده اید؟
توضیح بیشتری می دهیم، شما یک فرزند نابینا به دنیا آورده اید. بیایید به دور تمام حس هایی که به سمتتان یورش می آورند خط قرمزی بکشیم. حس گناه، ترس، عذاب وجدان، سرزنش و همه ی حس های منفی دیگر را فراموش کنیم. خب حالا فرض بر اینکه اتفاقی خارج از کنترل شما رخ داده است یکهو از قله کوهی سنگی رها شده و دستتان را زخمی کرده است؛ پاسخ شما چه بوده؟. این دست زخمی را به امان خدا باید رها کرد؟. موضوع بسیار حیاتیست، این عضو آسیب دیده اگر درمان نشود حتما در آن محیط مرطوب و پر از آلودگی تبدیل به قانقاریا می شود و به زودی شما یکی از دستانتان را از دست خواهید داد. فرزندی به دنیا آمده که نابیناست. پاسخ درست شما، تصمیم گیری درست شما، تربیت درست شما بسیار مهم است. اینکه شما پاسخ مناسبی بدهید یا ندهید بسیار ربط به سعادت فرزندانتان دارد.
اولین و مهم ترین کاری که باید کرد این است اطلاعات درست به فرزندانتان بدهید. مفهوم دیدن و ندیدن را درست برسانید. همانطور که والدین به تدریج کودکشان را با موجود چهار پایی مثل سگ آشنا می کنند. یک کلمه ی ملموس را انتخاب میکنند و می گویند این هاپوست. بعد می گویند ببین دلبرکم هر چیزی که روی دست و پایش راه می رود که سگ نیست. آن یکی که کوچکتر و پشمالوتر است خرگوش است. آن که یال های بلند و صدایی شیهه گونه دارد اسب است. به همان صورت باید فرزندشان را آگاه کنند.
نحوه تعبیر و توصیف شما از دنیای دیدن ها و ندیدن ها همان تفاوت ها را در فرزندتان به وجود می آورد. اینجاست که در سرزمین ذهن فرزندتان باید درست بذر بپاشید. شما حق آن را دارید که بگویید دیدن به چه معناست و ندیدن ممکن است چه مشکلاتی با خود به همراه بیاورد. اما حق ندارید بگویید: آنکه نمیبیند هرگز نمی تواند دکتر شود، خلبان شود، و قایقی براند. شاید در سطح، واقعیت جز این نباشد. اما شما معنای متفاوتی از کار و فعالیت را ارایه داده اید. بهتر آن است بگویید فردی که نمی بیند می تواند یک استاد خوب، یک وکیل زبده، یک محقق نمونه، یک بافنده با تبحر و یک قالی باف با سلیقه شود. از کار معنای جدیدی برای فرزندتان بسازید.

نکته قابل توجه دیگر آن است هرگز فرزندمان را به عنوان یک معلول به دیگران معرفی نکنیم. کلمه معلول حس های مختلفی به وجود می آورد. حال آنکه فرزندمان تنها یک مشکل دارد آن هم چالش ندیدن است. وقتی ما این گونه برای دیگران توصیفش می کنیم، یعنی دایره ای وسیع به دور فرزندمان کشیده ایم و در این دایره ندیدن، نشنیدن، مشکلات ذهنی، انواع اختلالات جسمی یا روانی را هم گنجانده ایم. گاهی واژه ها را باید فیلتر کرد. باید با احتیاط از کلمات استفاده کرد. آنجاست که یک دوستت دارم تیشه ای میشود در دستان فرهاد. کلمات از خودشان انرژی و قدرت دارند. کافیست بگویید بله فرزندم با یک محدودیت به نام نابینایی همراه است همین و بس. تکلیف فرزندتان و باقی را روشن کرده اید. شما این منظور را رسانده اید که فرزند من می تواند راه برود، بشنود، بخواند، بنویسد چهار ستون بدنش سالم است. او تواناست. اما با چالش ندیدن دست و پنجه نرم می کند همین و تمام. این گونه تیر خلاص را زده اید. جلوی قضاوت ها و تفکرات مسموم نقطه ای گذاشته اید. بعد از معرفی درست شما کسی به خود اجازه نمیدهد چیزی بگوید.
و در آخر مادرها، پدرها، بیایید مدام این اصل را در خود بار ها و بار ها مرور کنیم.
من مسئول به خوشبختی رساندن فرزندم هستم.
من باید کمک کنم تا فرزند عزیزم بهترین راه به کمال رسیدن را بیابد.
من باید به فرزندم بیاموزم مسئولیت های شخصی هر فرد باید توسط خود او تاکید می کنم خود او انجام شود و من تنها در بعضی شرایط می توانم در این مورد خاص برای دقایقی چشم فرزندم شوم، نه عقل و شعور و غیره.

مشخصات و دانلود فایل صوتی کنفرانس پذیرش والدین فرد نابینا:

مجریان: تینا تَقَویان –  سعید درفشیان.
کارشناس: دکتر پویان سهرابی.

نویسنده گزارش: یلدا.
برگزار شده به تاریخ 31 اردیبهشت‌ماه در تیم تاک محله نابینایان.
مدت زمان: 197 دقیقه.
حجم: 180 مگابایت.
دانلود فایل صوتی کنفرانس پذیرش والدین فرد نابینا.

۱۱ دیدگاه دربارهٔ «گزارشی از کنفرانس پذیرش والدین فرد نابینا به همراه فایل صوتی؛ برگزار شده به تاریخ 31 اردیبهشت‌ماه در تیم تاک محله نابینایان با حضور دکتر پویان سهرابی.»

سلام علی. نظر لطفت هست و منم امیدوارم کارساز باشه چنین کنفرانس هایی.
مهم اینه که هر کسی و با هر دید و توانایی ای تلاشش رو برای جامعه ای که توش نفس میکشه انجام بده.
به امید روزهای بهتر برای جامعه نابینایان ایران.

سلام.
ممنون از لطف همیشگیتون.
بله؛ واقعا این گزارش و گزارشی که خانم موسوی نوشتند و من توی کانال منتشر کردم کار خوبی بودند.
جا داره اینجا از تموم عزیزانی که توی بهتر برگزار شدن و انتشار دقیق تر این کنفرانسها به محله کمک میکنند حسابی تشکر کنم.

سلام. آخ جون عاقبت سیستمم رو به هوش آوردم تونستم بیام داخل! حرفی بالاتر از خدا قوت ندارم که بگم. من در کنفرانس اولی و همچنین در این کنفرانس بودم. با اینهمه دلم می خواد فایل ها رو نگه دارم.
و همچنین از اون خسته نباشید های بلند میگم به یلدای عزیز که خداییش ایول داشت. جدی من خودم عمرا بتونم از هیچ کنفرانسی هیچ گزارشی بنویسم. زنده باد همگیتون!

سلام به همه دست اندرکاران این کنفرانس خوب
واقعا بینش ها و نگرش هایی در این دو کنفرانس بیان شد که جا دارد هر شخص مدتها به آن فکر و بعد عمل کند. مسئله پذیرش نابینایی از طرف شخص, خانواده و اطرافیان آنقدر مهم است که قبل از ورود به هر مبحثی دیگر, واقعا باید همین مسئله مورد بررسی قرار می گرفت.
و امیدوارم این مباحث ادامه دار باشد. بخصوص با این زاویه دید مهم: پذیرش نابینایی از زاویه دید همسران سالم که چقدر مسائل و مشکلات شخصی که نابینایی خود را پذیرفته صد چندان می کند.

تشکر از همه

سلام بر آقای بهرامی راد.
بله؛ به شخصه فکر میکنم مطالب خیلی خیلی ارزنده ای توی این دو کنفرانس مطرح شد که میتونه کمک خوبی باشه در مسیر پذیرش مشکلات به خصوص نابینایی.
حتما تموم تلاشمون بر این هست که این کنفرانسها ادامه دار باشه با موضوعاتی که باید هم حرف زد و هم شنید در خصوصش.
تشکر از محبت شما.

سلام.
من که هر جا تونستم پخشش کردم به دست چندتا از پدر مادرهای بچه های نابینا رسوندم
ولی به نظرم یکی از کسایی که کلی میتونست حرف برای گفتن داشته باشه خود تو هستی واقعا خیلی عالیه که اینجوری کنار اومدی.

پاسخ دادن به esteghlal لغو پاسخ