خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نکاتی در خصوص تحرک و جهت یابی

دوستان عزیز سلام. وقت بخیر.
کنفرانسی که چند شب پیش توسط مجتبی خادمی عزیز برگزار شد، نشون داد موضوع تحرک و جهت یابی، بعد این همه بحث و گفتگو و آموزش، هنوز موضوع تازه و قابل بحثیه و نکات بسیار زیادی برای همه ما، حتی حرفه ای ها وجود داره که باید یاد بگیریم و به دیگران انتقال بدیم. رو همین حساب من تجربیات خودم رو تا جایی که میتونستم نوشتم. پست کمی طولانی شد اما به نظرم ارزشش رو داره. از همه ی شما میخوام مطالعه کنید و حتما توصیه ها و تجربیات و ترفندهای خودتون رو تو کامنت ها ارائه بدید تا همه استفاده کنیم. اگر هم نقدی به پیشنهادات من دارید خیلی راحت تو کامنت ها بگید که تبادل نظر داشته باشیم.
منتظر شما در کامنت ها هستم.

مقدمه:

 

من یه دیر‌نابینا هستم که 12 ساله مشغول عصا زدنم. عصا زدن رو مثل بسیاری از بچه های نابینا در اثر تجربه و آمد و شد و همچنین توصیه های دیگر دوستان نابینا یاد گرفتم. امروز تصمیم گرفتم تجربیاتم رو با شما به اشتراک بذارم. این شما و این آنچه که من بعد از طی مشقات فراوان و سالها خوردن دود چراغ به دست آوردم:

همیشه عصا به همراه داشته باشیم:

 

بحث رو از اینجا آغاز می کنیم که آیا ما باید همیشه عصا داشته باشیم یا میتونیم گاهی کلاس بذاریم و عصا دستمون نگیریم. آیا نابیناهایی که عصا دست نمیگیرن باهوش تر از بقیه هستن؟ آیا ما مجازیم 4 5 قدم بدون عصا بریم و بعد عصا رو باز کنیم؟
به نظر من که عصا جزو لاینفک زندگی نابیناهاست و نابینایی که عصا نداشته باشد نابینا نیست. اون نابیناهایی هم که از عصا استفاده نمی کنن نه تنها باهوش نیستن، بلکه بسیار سه نقطه هستن. اصلا ولش کن. من در خصوص این افراد تنها سکوت پیشه کرده و به افق خیره می شوم! من معتقدم ما نابیناها فقط تو محیط خونه خودمون یا چنین محیط هایی میتونیم عصا دستمون نگیریم. حتی تو خونه خودمون هم باید یه عصا آماده بذاریم که در صورت وقوع حوادث غیر مترقبه یا به قولی حوادث یهویی مثل زلزله یا آتش سوزی، بتونیم به سرعت ازش استفاده کنیم. ولی موقعیت هایی هستن که بعضی ها فکر می کنن به عصا نیازی نیست که من کاملا باهاش مخالفم و اینجا عرض خواهم کرد.

 

استفاده از عصا هنگامی که همراه بینا داریم:

 

من به چند دلیل موقعی که همراه بینا دارم هم از عصا استفاده می کنم. یکی اینکه ممکنه طرف خیلی با مقوله راهنمایی نابینایان آشنا نباشه و بعضی موانع رو فراموش بکنه بگه. گاهی اوقات پیش میاد یکی تو خیابون بهم میرسه و موقع راهنمایی به من اصرار می کنه که عصا رو جمع کن من هستم! خب هستی که باش، مرسی که هستی! چکار به عصای من داری برادر! عصا که تو رو نمیخوره! حتی وقتی طرف بلده که راهنمایی کنه، در دست داشتن عصا تو یه جاهایی مثل عبور از موانع یا اندازه گیری جوب و جدول میتونه کمک مون کنه. یه حسن بسیار مهم دیگه عصا تو چنین موقعیت هایی جنبه اطلاع رسانیش هستش. اصولا وقتی یه نفر دست یکی دیگه رو تو خیابون گرفته و داره حرکت می کنه، برای خیلی ها این میتونه سوال باشه که چرا این دست اون رو گرفته! اینا عاشق و معشوقن که اینطوری دست در دست هم دارن راه میرن؟ خلاصه نگاه های کنجکاو و فضولانه ی ملت غیور همیشه در صحنه خیلی وقت ها میتونه موجب رنجش خاطر همراه ما رو فراهم کنه. اما وقتی عصا دستمون باشه همه میفهمن که طرف داره یه نابینا رو همراهی می کنه و فضولی موقوف. معمولا اینطوری احتمال خیره شدن و تجسس بسیار کمتر میشه. ضمن اینکه اگه تو محیط های شلوغ به کسی بخورید لازم نیست خودتون یا همراه تون مدام از دیگران عذر خواهی بکنید و توضیح بدید که شما نابینا هستید.

 

استفاده از عصا در محیط های داخلی مثل اداره و غیره:

 

اینجا هم به نظر من عصا ضروریه. شما تو اداره از اتاق تون میرید بیرون و 30 ثانیه بعد برمیگردید. تو این فاصله یه ارباب رجوع اومده و دم در ایستاده و شما محکم باهاش برخورد می کنید. فقط باید شانس بیارید که آقا باشه که اداره رو رو سرتون خراب نکنه.
شما از اتاقتون تشریف میبرید آبدارخونه یه چایی بیارید. آبدارچی محترم که همیشه در نظر داره که یه همکار نابینا داره، یه سماور هیئتی گنده گذاشته سر راه و داره اونطرف رو طی می کشه! باقیش رو نمیگم که فیلم هندی نشه. پس خودتون محترمانه عصا رو بردارید تا خودم یه جور دیگه عصا رو دستتون ندادم!
حتما قبل از پیاده شدن از اتوبوس یا مترو، عصاتون رو باز کنید. این طوری هم دیگران متوجه میشن که نابینا هستید و کمک می کنن و راه رو باز می کنن و هم راننده متوجه حضور نابینا میشه و بیشتر مراعات می کنه. البته منظورم راننده اتوبوس بود، راننده مترو اصولا خیلی مراعات نمیکنه!
همچنین برای سنجش فاصله بین اتوبوس و سکو و یا ارتفاع پله ی اتوبوس حتما باید عصا بزنیم. در غیر این صورت هر اتفاقی ممکنه پیش بیاد. از برخورد کردن با مسافر ها هم حرفی نمیزنم که دیگر عیان است.
یه نکته دیگه اینکه قانون تنها زمانی از یک نابینا در تصادفات یا اتفاقات حمایت می کنه که عصا به همراه داشته باشه. این حتی برای کم بینا ها هم تا جایی که من میدونم صادق هستش. حتی به هنگام حضور در یک فروشگاه، اگه عصا دستمون نباشه و بزنیم چیزی رو بندازیم بشکنیم مقصر حساب میشیم و باید تا قرون آخرش رو بدیم. اما اگه عصا دستمون باشه مشکلی نیست و میتونیم فروشگاه رو با خاک یکسان کنیم.

از انواع مختلف عصاها در موقعیت های متفاوت استفاده کنیم:

 

من نمیدونم چرا ما به راحتی کلی پول بابت کفش و لباس و ادکلن میدیم اما زورمون میاد دوزار سنار خرج خرید عصا کنیم. بابا والا به خدا این از اون واجب تره! منظورم این بود که اون از این واجب تره! نمیدونم بالاخره یکیش از یکیش واجب تره! ما باید همیشه چند تا عصا داشته باشیم. یه عصا تو کیف، یه عصا تو جیب، یه عصا آویز، یه عصا پشت در، یه عصا پشت قاب شیشه ی پنجره ای که شبای منو با خود میبره! خلاصه چند تا عصا داشته باشید.
یه عصاهایی هست به نام ID cane که به نظرم خیلی مفید هستن. ID Cane یا عصای شاخص یا نشانه یا معرف یا هرچی که خودتون ترجمه می کنید، عصایی هستش که برای معرفی فرد دارای آسیب بینایی ازش استفاده میشه. یعنی نابینا این عصا رو دستش میگیره که به دیگران بگه: ملت مواظب باشید من نابینا یا کم بینا هستم. این عصا ها که بسیار باریک، مقاوم و سبک هستن، اصولا برای افراد کم بینا ساخته شده اما نابینایان هم میتونن در محیط های داخلی و یا رفت و آمد های سبک ازش استفاده کنن. ضخامت این عصا به اندازه یک مداد هستش و معمولا 7 یا 8 تیکه هست و وقتی جمع میشه خیلی کوچیک و جمع و جور میشه و حتی تو جیب هم جا میشه. البته جیبِ کت یا کاپشن. من خودم از این عصا تو محیط های داخلی مثل اداره استفاده می کنم و یا وقتی می خوام با یکی برم بیرون و احتمالا نیازی به عصا زدن نداشته باشم این عصا رو جهت اطمینان همراهم میبرم. به نظرم عصای بسیار مفیدی هست.
از این لینک میتونید بیشتر با ID Cane آشنا بشید

یه نوع دیگه عصا که باز من مطمئن نیستم تو ایران هست یا نه، عصاهای یک تیکه هستش که بسیار سبک و مقاوم هستن. این عصاها تا نمیشن، به همین خاطر هرجایی نمیشه بردشون اما به دلیل مقاومت بالایی که دارن، برای پیاده روی، کوه نوردی و چنین موقعیت هایی بسیار عالی هستن.
نوع دیگری از عصا که من اصلا توصیه نمی کنم عصاهای تلسکوپی یا آنتنی هستن. این عصاها تا جایی که من دیدم خیلی شیک و مجلسی هستن اما یه عیب بسیار بزرگ دارن و اون اینه که وقتی محکم به زمین بزنی در هم فرو میرن و این خیلی میتونه خطرناک باشه. اینطوری شما نمیتونید بدونید عصا تون فرو رفته یا ارتفاع تغییر کرد یا چاله چوله ای وجود داره. شاید از این عصاها تنها به عنوان ID Cane بشه استفاده کرد اما من حتی اون رو هم توصیه نمی کنم. اگه کسی از شما تجربه ی مثبتی در خصوص استفاده از این عصاها داره بیاد همینجا بگه تا ما رو هم به راه راست هدایت کنه.
نکته ی دیگه در خصوص اندازه ی عصا هستش. استانداردهای مختلفی برای عصا ذکر میشه. بعضی ها میگن باید تا جناق سینه باشه، بعضی ها زیر بغل رو استاندارد میدونن و بعضی ها هم مثل NFB یا فدراسیون ملی نابینایان امریکا، استاندارد برای نابینایان مبتدی رو زیر بغل و نابینایان حرفه ای رو زیر چونه میدونن. در این خصوص میتونید این متن رو مطالعه کنید.
در مجموع کوتاه ترین اندازه استاندارد عصا جناق سینه هستش. ولی تجربیات من نشون میده نابیناهای ایران عموما از عصاهایی کوتاه تر از استانداردهایی که گفته شد استفاده می کنن که این میتونه مشکل آفرین بشه. البته عصاهای خیلی بلند هم میتونن ناکارآمد و دردسرساز بشن. مثلا به نظر من اون استاندارد زیر چونه اصلا به درد محیط های شلوغی مثل شهرهای ایران نمیخوره. شاید تو شهرهای کوچیک یا روستاها از اون نوع عصا بشه استفاده کرد.

از نرم افزار ها و اپ های مختلف مسیریابی استفاده کنیم:

GetThere, Navigator, Waze, Google map, Dot Walker, Nearby explorer, sound scape. همه اینا اپ هایی هستن که هر کدوم تو یه موقعیت میتونن کمک مون کنن. بیشتریاشون کاملا دسترس پذیر هستن اما بعضیاشون مثل Waze یا google map کاملا دسترسپذیر نیستن اما اونها هم میتونن تا حدودی به ما کمک کنن. هر فرد دارای آسیب بینایی باید بلد باشه حداقل با 3-4 تا از این اپ ها کار کنه. اگه اینا برای مردم شوکولاتن، برای ما گنده لاتن و از نون شب هم برامون واجب تره. پس اگه تاحالا یاد نگرفتید، تنبلی رو کنار بذارید و کار با اینها رو یاد بگیرید.
اپلیکیشن دیگه ای که مربوط به مسیریابی نیست اما خیلی میتونه به ما تو مسیریابی و سایر چیزها کمک برسونه Be My Eyes هستش. گاهی میرسید جایی که هیچکی نیست ازش کمک بگیرید. خیلی ساده و بدون هیچ گونه نگرانی ای خونسردی تون رو حفظ می کنید. گوشی مبارک رو از جیب خارج کرده و پس از فعال نمودن دیتا و روم به دیوار، فیلتر شکن، اقدام به راه اندازی بی مای آیز می کنید. چند ثانیه بعد یه آقا/خانم بسیار محترم اون طرف خط جواب میده و شما ازش میخواید که شما رو راهنمایی کنه. من خودم هزاران هزار بار از این روش استفاده کردم و جواب داده. حالا هزاران هزار بار نبوده باشه 10 20 بار که بوده! خلاصه اینکه بی مای آیز رو دریابید و به دیگران هم توصیه کنید.

 

هیچ گاه عجله نکنیم:

از قدیم گفتن عجله کار شیطان هستش. شما هم که اصلا و اصولا و اساسا اهل شیطنت نیستید، پس عجله چرا! خب به نظر من ما باید مدیریت زمان مون خیلی قوی تر از دیگران باشه و همیشه به اندازه کافی برای کارهامون به خصوص تحرک و مسیریابی وقت بذاریم. اما اگه دیرمون هم شد به هیچ وجه، تکرار میکنم، به هیچ وجه نباید با شتاب حرکت کنیم. این موضوع در خصوص محیط های آشنا هم صادقه. تجربه نشون داده بیشتر اتفاقات خطرناک و آسیب زا برای نابیناها به هنگام عجله رخ میده.
یکی از خطرناک ترین عجله ها، تعجیل برای فرج آقا امام زمان علیه سلام صلوات ختم کن! نه چیز ببخشید. تعجیل برای سوار شدن به مترو هستش. به خصوص اگه شما رو سکو نباشید و مثلا موقع پایین اومدن از پله ها، صدای ورود قطار به ایستگاه رو بشنوید. در چنین موقعیتی شما دقیقا نمیتونید تشخیص بدید که اون قطار مال سکوی شما هستش یا سکوی دشمن. رو همین حساب، تا زمانی که 100 درصد، فقط 100 درصد و نه 99 درصد مطمئن نشدید قطار مربوط به سکوی شماست، به سمت لبه ی سکو حرکت نکنید. حتی اگر 1 درصد احتمال دادید که ممکنه اشتباه کرده باشید، وایسید و جلو نرید. این موضوع بخصوص برای کم بینا ها و کسانی که بینایی محدود دارن بسیار بیشتر حائز اهمیته. چون معمولا نابیناها یا همراه دارن و یا مردم با دیدن عصا بهشون کمک می کنن اما کم بینا ها در بسیاری موارد برای مردم قابل تشخیص نیستن. یادتون باشه چند اتفاقی که برای افراد دارای آسیب بینایی تو مترو افتاد، همه متفق‌قول برای افرادی بود که بینایی محدودی داشتن و از عصا درست استفاده نکردن. همین پارسال دو مورد کم بینا داشتیم که از سکو سقوط کردن که هردو عصا نداشتن. البته خوشبختانه هیچ کدوم آسیب جدی ندیدن.

نکات بهداشتی رو رعایت کنیم:

از اونجا که ما عصا رو تقریبا همه جا میبریم، احتمال آلوده بودنش بسیار بالاست. به همین خاطر حتما هر چند روز یک بار باید عصا رو با آب و صابون بشوریم. پاک کردن عصا با پنبه الکل هم راه مناسبیه که اونم به نظرم حداقل باید ماهی یکی دوبار انجام بشه.
همچنین با توجه به اینکه ما برای جهت یابی ممکنه دست هامون رو به اینور اونور بمالیم، حتما همیشه یه ژل شستشوی دست یا دستمال مرطوب آنتی باکتریال همراه مون داشته باشیم که بتونیم دستهامون رو پاک کنیم و با خیال راحت غذا بخوریم. البته این نکته خیلی به تحرک و جهت یابی مربوط نبود اما چون یه خورده مربوط بود گفتم. اگه به نظرتون مربوط نیست خب نیست که نیست. به من چه! اصلا همینه که هست.

از خانواده و دوستان به عنوان مربیان تحرک و جهت یابی استفاده کنیم:

این خیلی خوبه که ما نزد مربیان حرفه ای تحرک و جهت یابی آموزش ببینیم اما همیشه و همه جا که مربی نیست. ضمنا مربیان همه چیز رو که نمیتونن بگن. خانواده و دوستان بینا و نابینا به نظر من میتونن به همون اندازه برای ما مفید و آموزنده باشن. اعضای بینای خانواده میتونن اشتباهات ما رو در مسیر یابی و عصا زدن گوش زد کنن. به همراه خانواده یا دوستان بیرون برید و ازشون بخواید مشکلات تون رو بهتون بگن. مطمئن باشید بازخورد خیلی خوبی میگیرید. همچنین این اطرافیان میتونن تو نشون دادن شاخص ها و وجه تمایزهایی که قابلیت علامت گذاری رو دارن و به عنوان نشانه میشه ازش استفاده کرد خیلی بهتون کمک کنن. مثلا موزاییک کاری جلو قنادی سر کوچه متفاوت با بقیه مغازه هاست یا بعد از این پیچ شدید جاده، میرسیم به راه فرعی روستامون. و یا مثلا دم در خونه ی خاله کدوم وره! از این وره نه از اون وره! نه ببخشید … . منظورم این بود که دم در خونه خاله یه درخت تنومند هست که یه کلاغ روش لونه داره. این خانم کلاغه سه تا جوجه داره! حالا باقی داستان رو بعدا براتون میگم.
دوستان نابینا هم میتونن تجاربشون رو بگن و ما رو در استفاده بیشتر از ترفندها یاری کنن. من خودم کلی از ترفندهای جهت یابی رو ذره ذره و با مشقت از حلقوم این و اون کشیدم بیرون. از قدیم گفتن: حق دادنی نیست خوردنیه! پیدا کنید پرتقال فروش را!

اطلاعات جغرافیایی خودمون رو تقویت کنیم:

تشخیص جهتهای چهارگانه شمال، جنوب، شرق، غرب، بلد بودن خیابان های مختلف شهر، بلد بودن محله های مختلف و … مواردی هستن که در جهت یابی به ما کمک می کنن. سعی کنید نقشه شهرتون رو به صورت گویا در بیارید یا برجسته کنید. همه این کار ها رو خیلی راحت و کاملا ساده میشه انجام داد. لازم نیست تمام کوچه پس کوچه ها رو یاد بگیرید.
مثلا برای تهران یا اصفهان، اول از خیابون ها و بزرگراه های مهم شروع کنید. به فرض 10 تا خیابون شمالی جنوبی و 10 تا شرقی غربی رو ضبط کنید و بعد اینکه موقعیت اونها رو یاد گرفتید برید سراغ باقیش. یا با کمک یه بینا نقشه رو بردارید رو نقاط معروفش برچسب بریل بچسبونید. اگه بریل بلد نیستید رو میدوناش عدس بچسبونید، رو اماکن معروف نخود بچسبونید، رو خیابونا یه نوار باریک بچسبونید و الی آخر. لازم هم نیست کاری که می کنید کاملا دقیق باشه. همین که حدودا بفهمید چی به چیه و چی کدوم طرفه کافیه. این کار به شما کمک می کنه به کلیت قضیه تسلط داشته باشید و با اعتماد به نفس بیشتری از خونه بزنید بیرون. الان من نقشه شهر مون رو مثل کف دستم بلدم. (البته بماند که شهر ما کلا دوتا خیابون بیشتر نداره! خیابان شهید 1 و خیابان شهید 2)

از کمک گرفتن از دیگران واهمه نداشته باشیم:

تو پیشرفته ترین کشورهای دنیا و در مستقلانه ترین حالت هم همه ی ما نابیناها و کم بیناها نیاز داریم یه وقتایی از دیگران کمک بگیریم. این میتونه موقع عبور از خیابون باشه یا پیدا کردن یه مسیر یا مکان مشخص. بعضیا فکر می کنن با کمک گرفتن یا سوال کردن، عزت نفس و استقلالشون زیر سوال میره! خیالتون راحت باشه. استقلال شما با این چیزا نه زیر سوال میره نه روی سوال. هیچ کجا نمیره. پس آدم باشید و غرور نابجا رو بریزید سطل آشغال. هر جا که نیاز بود با اعتماد به نفس تمام صدا تون رو صاف کنید و سینه رو سپر کنید و بگید: آقا مسیر مترو خط 2 همینه؟ خانم ممکنه کمک کنید من از خیابون رد شم؟ ببخشید اینجا سوپر مارکت هستش؟ دختر خانم میشه مسیر پله های نفتی رو به من نشون بدید؟ آقا ببخشید کوچه ی شهید امید صالحی همینه؟ اون طرف هم در جواب میگه نه اینجا خیابان ابوذر هستش. کوچه امید صالحی یه کوچه درب و داغونه که پایین تره!
ممکنه هرچه مهارت های جهت یابی تون بیشتر بشه یا یه مسیر رو بیشتر برید کمتر مجبور بشید از دیگران کمک بگیرید اما مطمئن باشید میزانش به صفر نمیرسه و اصلا نباید برسه. ما همه باید بپذیریم که محدودیت هایی داریم و نیاز داریم جاهایی از دیگران کمک بگیریم. اساسا همه ی آدمها محدودیت دارن و برای رفع این محدودیت ها از دیگران کمک میگیرن. زندگی اجتماعی یعنی همین. من به دیگران کمک می کنم و دیگران به من. من به عنوان معلم به بچه ی مردم درس میدم، بابای بچه مردم به عنوان بقال به من ماست میفروشه. با این مبادلات و معاملات هستش که زندگی اجتماعی شکل میگیره.
چگونگی راهنمایی هم خیلی مهمِ. زیاد پیش میاد با آدمهایی مواجه بشیم که میخوان اما نمیدونن چطور ما رو راهنمایی کنن. تو این طور موارد خیلی ساده، کوتاه و بدون رودربایستی برای اون طرف توضیح بدید که چطور می تونن کمک تون کنن. بخصوص وقتی یه جنس مخالف میخواد راهنمایی تون کنه و تردید داره دستتون رو بگیره یا نه ، میتونید خیلی راحت بگید: آقا/خانم اگه امکان داره من دست شما رو بگیرم و یا شما دست من رو بگیرید. یا میتونید عصا رو در حالت جمع شده تو دستتون بگیرید و اون سر عصا رو بدید طرف. تو این طور موقعیت ها خیلی سخت گیر نباشید. ممکنه اون خانم/آقا دوست نداشته باشه دستش به نامحرم بخوره. ما هم باید به عقایدش احترام بذاریم.

ملاحظات اخلاقی:

این بخش هم یحتمل برای خیلی ها تکراریه اما هزار بار هم تکرار بشه باز کمه. بچه های گل، دوستان عزیز، همراهان جان، ما باید در تعامل با افرادی که قصد راهنمایی ما رو دارن بسیار بسیار دقت بکنیم و کاملا مودب برخورد کنیم.
طرف برای راهنمایی عصامو گرفته و انگار الاغ میکشه! حاج خانمِ گیر داده به من که پسرم بیا راهنماییت کنم ثواب ببرم! من نمی خوام از خیابون رد بشم پسرِ من رو به زور برده اون طرف خیابون! خانمِ اومده به من میگه دلت پاکه برام دعا کن! آقاهه به من گیر داده مسیری رو که بلدم باهم بریم و من رو برسونه! آقاهه صندلیشو تو مترو میده به من، من چشم ندارم پا که دارم. دختره گوشه ی کتم رو گرفته میکشه انگار من جذامی هستم! راننده تاکسی کرایه از من نمیگیره میگه در عوض برام دعا کن. طرف خودش نمیتونه از پله برقی بره بالا، اونوقت گیر داده به من که بیا بغلت کنم که مشکلی برات پیش نیاد! معتاده از همه پول میکنه، به من که رسیده یه هزاری میذاره کف دستم! یارو فرق بین موبایل و پاره آجر رو نمیدونه، به من میگه صفحه ی گوشیت خاموشه، میخوای برات روشن کنم! یارو خودش مسیر رو بلد نیست، گیر داده به من که کجا میری بهت آدرس بدم! آخه برادر، تو که بینیتو نمیتونی بالا بکشی چرا به من میگی تنها نیا بیرون! طرف 20 سال از من بزرگتره، به من میگه پدرجان راهنماییت کنم! دخترِ دیپلمش رو به زور گرفته، یه جوری با من حرف میزنه انگار دانش آموز کند ذهن کلاس اول ابتدایی هستم! همه ی اینا موقعیت های هستش که برای همه مون آشناست.
دوستان عزیز، تفاوتی نداره که اون آقا/خانم بلده ما رو راهنمایی کنه یا نه. فرقی نداره که ما نیازی به کمک تو اون موقعیت داریم یا نه. مهم نیست که اون طرف از چه ادبیاتی استفاده می کنه! هیچ کدوم از این موضوعات دلیلی نمیشه که ما به خودمون اجازه بدیم با دیگرانی که کاملا با حسن نیت قصد کمک به ما رو دارن بد رفتاری کنیم. این یه خواست و وظیفه ی شخصی نیست، بلکه یه مسئولیت اجتماعیه. همه ی این موقعیت هایی که بر شمردم و هزاران موقعیت بدتر دیگه برای من رخ داده. صادقانه بخوام بگم من خودمم اوایل برخورد مناسبی نداشتم و میخواستم به یارو بفهمونم که نیازی به کمکش ندارم اما دیدم واقعا اثر بسیار بدی داره.
بد ترین حالت اینه که تو مترو یکی که خیلی مسن هستش جاش رو به شما بده. این حالت خیلی برای من شرمنده کننده هستش. این طور وقتها من به اون طرف میگم: قربان شکل ماهتان، من میتونم سر پا وایسم. مشکلی نیست. اما اگه طرف اصرار کنه دست رد به سینش نمیزنم و میگم: صرفا به احترام اینکه بلند شدید میشینم.
یه بار یکی تو تاکسی به من یه چک پول 50 تومنی داد. ازش تشکر کردم و گفتم من کارمند هستم و نیازی به این پول ندارم. گفت میخوام بهت عیدی بدم! گفتم من کارمند بهزیستی هستم، میتونم این پول رو برای بچه های مرکزمون ازتون بگیرم. پول و شماره موبایلش رو گرفتم و فرداش قبضش رو براش واتس اپ کردم.
همین امروز راننده تاکسی بهم گفت کرایه نده. گفتم من کرایه بدم بیشتر خوشحال میشم. گفت من حال کردم ازت نگیرم. گفتم شما لطف دارید اما من حال می کنم بهتون کرایه بدم. خلاصه این تعارف ها 7 8 بار رد و بدل شد. دست آخر دیدم که واقعا زیر بار نمیره، ازش تشکر کردم و گفتم ممنون. منم ایشالا برای یکی دیگه جبران می کنم و به اصطلاح خارجکیا Pay it forward میکنم!
از بیان این تجربیات هدفم این نبود که بگم خیلی کار درستم. فقط خواستم راه اشتباهی رو که من سابقا رفتم دیگران نرن. مخلص کلام اینکه خیلی خیلی مواظب این سرمایه های اجتماعی باشید و اونها رو ضایع نکنید.

توکل کنید و از خونه بزنید بیرون:

نکته آخر اینکه منتظر نباشید مهارت های تحرک و جهت یابی تون به سطح مشخصی برسه و بعد اعتماد به نفستون زیاد بشه و بعد اتوماتیک برید بیرون. همچین حالتی وجود نداره. شما هر چقدر هم تمرین کنید و تئوری های تحرک و جهت یابی و زندگی مستقلانه رو از بر کنید، تا عملی نکنیدشون ترس تو وجود تون هست. پس با همین ترسی که دارید، دقیقا با همین میزان ترسی که الان دارید، پاشید و به خدا توکل کنید و عصا رو دست بگیرید و از خونه بزنید بیرون. همین الان، همین امروز و تنها هم این کار رو بکنید. اگه شده فقط 100 متر از خونه تنهایی بزنید بیرون، این کار رو بکنید که ترستون بریزه. منتظر فردا، شنبه، اول ماه، عمو، عمه، خاله، دختر همسایه و اینا نباشید. البته دختر همسایه بد نیست ولی منتظر باقیش نباشید. برید بیرون و خودتون تجربه کسب کنید. نترسید. نمیمیرید. گم نمیشید. آسمون به زمین نمیاد. هر چی بشه مهارت هاتون تقویت میشه. ممکنه 4 تا مشکل هم پیش بیاد اما تا نرید یاد نمیگیرید که مشکلات چی هستش و چطوری میشه حل شون کرد. نگران نباشید. خدا همه جا هست. به قول خاجه حافظ علیه السلام:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست.
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش.
با آرزوی سلامتی و شادکامی

۷۷ دیدگاه دربارهٔ «نکاتی در خصوص تحرک و جهت یابی»

سلام آقا جان.
ما که همون ۳… هستیم آخه میدونی
توی کرمان ما عصا به نظر من یه قاتل هستش.
تا الان دو سه تاشو شکوندم
یعنی ماشین زده به من بعضی وقتا هم به عصا
داستان دارم هااااا
به نظر من که عصا ضد حاله
البته ناچارم دست بگیرم
میدونم یه روزی رانندا کرمونی منو عصامو زیر چرخاشون مینوازن
شاهد باشین چی گفتم امروز

سلام عطا. خوب شما که میدونی و دستت نمیگیری از سه نقطه هم اون طرف تری! اگه عصا دستت بگیری و اصول ایمنی تحرک و جهت یابی رو رعایت کنی، رانندا که سهله، خوانَندام نمیتونن آسیبی بهت برسونن. عجالتا این رو داشته باشید تا جواب مفصل شما و سایر دوستانی که عصا دستشون نمیگیرن رو تو یه کامنت مجزا بدم.
مرسی که صادقانه گفتید.

سلام سعید. ممنون از نظرت.
راستش من هیچوقت تو ایران ندیدم. حتی یکی دو بار هم تو نمایشگاه های تجهیزات توانبخشی شرکت کردم از این عصاها ندیدم. البته اطلاعات من بروز نیست و مال حداقل یک سال قبل هستش. به نظرم از نماد فن آوری یا شرکت های مشابه سوال کنید. اما اگه نشد، میتونید از دوستان یا اقوامتون در خارج از کشور بخواید براتون بیارن.دو مدل آلومینیومی و کربنی داره که قیمت آلومینیومیش حدودا نصف هستش. تو امریکا تقریبا ۲۰ تا ۲۵ دلار.

سلام بر شما. آقای زرگریان جهت اطلاع شما که اصفهانی هستید میگم، مرکز شهدای هفت تیر تو اصفهان یه نمونه عصایی رو به نابیناها میده که هفت تکه هست خیلی هم سبکه نسبت به عصاهای دیگه وقتی جمع میشه کوچیکتره و تو کیف و جیب هم راحت تر جا میشه جنسش هم آلومینیومیه. حالا نمیدونم اون عصاهای id cane چطوری هستند ولی گفتم شاید اینا شبیه به اونا باشن، شایدم اونا شبیه به اینا هستند خخخ

سلام به شما. خب هر اپی یه سری محاسن و معایب داره. شما باید متناسب با نیازت انتخاب کنید. به نظرم get there از بقیه ساده تر باشه. آموزشش رو هم موج نور ضبط کرده. میتونی ازشون بگیری.
امیدوارم زود راه بیفتی.
مرسی از نظرت

سلام و درود بر همه ی دوستان و به خصوص آقا ابوزر عزیز
خب اول که سپاس بابت این پست خوب و عالی
ببین من فعلا کمی از پست رو فرصت کردم بخونم ولی یعنی منِ احمدم جزء افراد سه نقطه هستم آیییییییااااااااااا؟ آخه منم دیر نابینا بوده ولی هنوز از عصا خان مستفیض نشدم یعنی چیزه میدونی هنوز استفاده نکردم شاید چون کمتر میرم بیرون و بیشتر کارام با گوشی واتس تله اینستا و تکنولوژی جلو میره حتی کتابام رو هم بیشتر اینترنتی یا از این سایت اون سایت یا از این کتاب خونه از اون کتابخونه میگیرم و شاید الآن سه چهار سالی بشه که کتابخونه شهرمون نرفتم حقیقتا تنبلم دیگه چی کار کنم فعلا هم مث …. چی دارم درس می خونم البته میدونم یه آقای دکتر یا ارشد بدون ندونستن جهتیابی و عدم استفاده از عصا بدرد لای جرز دیوار میخوره
هیچی دیگه خب من اینو توی ورد کپی برابر اصل نموده در فرصت مناسب رو خوانی کرده مشق نوشته تا شاید عصا به دست گشته و دیگر جزء افراد نقطه چین نباشم
به هر حال مرسی
شبتون خوش و ایامتون به عشق

در پاسخ به دوستانی که از عصا استفاده نمی کنن و فکر می کنن کارشون همینطوری داره پیش میره باید عرض کنم:
اول اینکه شما کارتون پیش نمیره، بلکه کارهاتون رو ناخودآگاه محدود می کنید که در حوزه ی توان تون باشه. پس شما در واقع بسیاری از قابلیت ها و توانایی های خودتون رو دارید ضایع می کنید. درست مثل ماشینی که همه چی داره اما بنزین نداره. خوب صاحبش با حول دادن داره ماشین رو این طرف اون طرف میبره و همش هم افتخار می کنه که نه پول بنزین میدم نه هوا رو آلوده می کنم!
نکته ی دوم اینکه استرسی که آدمهای بدون عصا تحمل می کنن به نظر من به مراتب بالاتر از استرسی هستش که آدمهای عصادار دارن. عرض کردم، من خودم همین طور بودم. حداقل ۶ ۷ سال عصا لازم بودم اما دست نمیگرفتم. انقدر اون دوران از زندگیم تلخ و پر استرس بود که الان حاضرم بمیرم اما به اون دوران برنگردم. جالب اینجاست که اون موقع متوجه نبودم که چقدر استرس دارم. بعدا که از استرس رها شدم و با عصا راحت و مستقلانه این طرف اون طرف رفتم، تازه فهمیدم چه ظلمی به خودم می کردم. انقدر اون لحظات تلخ بود که تک تک صحنه هاش تو ذهنم ثبت شده و میتونم همه رو نام ببرم.
حتما باید یه پست مستقل در این خصوص بزنم. اینطور نمیشه.

سلام. خیلی عالی نوشتید. خیلی نکات از این پست یاد گرفتم. البته اینو بگم که صد درصد موافق این نیستم که فردی که از عصا استفاده نمیکنه، صرفا به خاطر غرورش هست! اینکه مثلا میخواد مشخص نشه که نابیناست. خیلی از ما نابیناها یا ظاهر چشممون نشون میده، یا همین نوع نگاه کردن یا شیوه راه رفتن و مانند اینها. اشتباه نشه نمیگم هرکس هر دلیلی برا استفاده نکردن از عصا میاره منطقی هست ولی مراقب باشیم نوعی هم برخورد نشه که فرد بر همون تفکرات غیر منطقی خودش پافشاری کنه. این رو کلی گفتم و اشتباه نشه نمیگم نوشته شما چنین مشکلی داره. اتفاقا این نوشته واقعا ترغیب میکنه که از عصا استفاده بشه. چون کسی نوشته که فقط شعار نمیده و با یه بیان خیلی عالی تجربیاتش رو در اختیار بقیه میذاره. واقعا ازتون ممنونم. موفق باشید.

سلام خانم نازنین گرامی. ممنون از اظهار لطف شما. بازهم از اینکه برای شما هم مفید بوده جدا خوشحالم.
خب البته کسانی که عصا نمی گیرن دستشون دلایل مختلفی دارن. تو همینجا هم چندتاشون رو دیدیم. البته من غرور رو برای سوال پرسیدن گفتم. فکر کنم برای عصا خیلی دلیل خاصی رو مطرح نکردم. به نظرم خیلی جای بحث داره. کاش میشد یه کنفرانس مفصل صرفا در خصوص عصا داشته باشیم.
مرسی از نظر و حضورتون.

درود مجدد
خیلی راحت بگم که آقا جان من هروقت عصا به دست گرفتم پشیمون شدم
بابا جان عصا که عیبی نداره عیب از کسانی هستش که باید با چشای قشنگشون عصا رو ببینند که نمیبینن!
من دقیقا برعکس شما هر وقت عصا به دست گرفتم استرس اولین چیزی بوده که نصیبم شده
من نگفتم که اصلا از عصا استفاده نمیکنم ولی حتی المقدور طوری برنامه ریزی میکنم که خیلی کم دستم بگیرمش
یه بار که از کوچه ای بین خیابون امام و عدالت کرمان عصا زنون درحال رفتن به محل کارم بودم ماشینه دنده عقب اومد هم عصا رو شکوند و هم زانوی پا منو نواخت
شما بگو من باید در این حالت کدوم نکته ایمنی رو رعایت میکردم؟
و یه بار هم درحال عبور از عرض خیابون راننده عصای منو ندید زد بهش پرت شد اونور
بعضی رانندا واقعا نابینا هستن خب تقصیر من چیه خخخ،
وقتی عزیزان راننده دو سه عصا از من شکوندن منم به لج اونا شدم آژانس سوار
اکثر مواقع شاید هم تقریبا در همه موارد من از آژانس استفاده میکنم
توجیه من این هستش که، اگر خدای ناکرده بنده با تکیه بر عصا در شهر تردد کنم و یه راننده نابینا بزنه منو داغون کنه حیفه که یه مدت مزاحم پرسنل بیمارستون بشم خخخ
البته با همه این صحبتا من منکر مزیت عصا نیستم خب باقی استفاده کنن ما با آژانس راحت هستیم

من پیشنهاد میدم شما یه لوله ۱/۵ فلزی به عنوان عصا استفاده کنید که اگه یه وقت رانندا ندیدنش اتفاقی براش نیفته و شما بتونید یه ۴ تا ضربه به ماشینش بزنی. اینطوری ظرف دو سه هفته همه میشناسنت و دیگه کامل حواسشون بهت خواهد بود!
از شوخی گذشته صحبت شما رو قبول دارم. گاهی هر چقدر هم رعایت کنی باز یه مشکلاتی اجتناب ناپذیره. ولی در مجموع شما از آژانسم استفاده کنید باز نیاز به عصا دارید. البته فکر کنم شما در اون حد استفاده می کنید. من یه آقای نابینای بسیار توانمند دیدم که از عصا استفاده نمی کرد. از خونه اومد بیرون و تو خیابون با صدای بلند راننده آژانس رو صدا کرد که بدونه کجاست و بره سراغش. تمام توانمندیش از نظر من دود شد رفت هوا! در صورتی که اگه عصا داشت خود راننده میدید و میومد کمکش.

سلام عالی بود امیدوارم که من و بقیه ی بچه ها یاد بگیریم و بیایم تجربیاتمون رو منطقل کنیم.
واقعا مرسی.
ولی چند نکته
اول من با اون مربیهای جهتیابی حد اقل تو ایران خیلی موافق نیستم چون اکثرا بینا هستن و واقعا تجربه ی چشم بسته عصا زدن رو ندارن و اصول آکادمیک و یک سانی هم برای این کار وجود نداره ولی خیلی خوبه که بتونیم از تجربیات بیناهای اطراف استفاده کنیم ولی شاید اگه یکی بخواد شروع کنه و از بیرون رفتن بترسه و هیچ فرد بینای اطراف همراهیش نکنه مجبوره از همون مربی های نسبتا گران استفاده بکنه.
دو در مورد شناخت خیابونهای مهم شهر او شناخت شمالی جنوبی بودن اگه نکته ی دیگه ای هم داشتی بگو چون این به نظرم نقطه ی ضعف جهتیابی خیلی از بچه ها باشه میتونن خودشون یه راهی رو برن ولی خیلی نمیتونن خوب آدرس بدن یا آدرسهایی که دیگران میدن رو درک کنن.
در مورد gps هم به نظرت کدومش راهنمایی فرد به یه آدرس خاص رو بهتر انجام میدن؟ مثلا یه نقطه روی نقشه رو مشخص میکنی و تا اون نقطه یا مسیر با حالت پیاده یا خودرو راهنماییش میکنه میدونم تقریبا همه ی این برنامه هایی که گفتی این قابلیت رو دارن صرفا میخوام نظرت رو در این مورد بدونم در ضمن منتظر ادامه ی سری پستهای خاطرات آمریکا هستیم.

سلام. ممنون از لطف شما. بله حتما تجربیاتتون رو بنویسید. مطمئنا مفید خواهد بود. حتی اگه تکراری هم باشه، همین تکرار مکررات باعث یادگیری میشه.
مربی های جهت یابی معمولا همیشه بینا هستن. البته من نابیناشونم دیدم. به نظرم مربی بینا حسنش اینه که میتونه شما رو از دور رصد کنه و اصلاح تون کنه. مربی نابینا هم میتونه همدلی بیشتری با شما داشته باشه. به همین دلیل باید از همه چی بهره ببریم.
جهت یابی به وسیله نور و حرارت خورشید چیزیه که خیلی به درد میخوره. ضمن اینکه اپ قطب نمای گوشی هم میتونه جهت ها رو به ما نشون بده و کاملا متوجه بشیم خیابون چه شکلیه.
راجع به اپ ها هم به نظر من برای پیاده روی get there و برای سواره هم navigator خوبه.

سلام کاک ابوذر
راستش قبلا خیلی از عصا استفاده میکردم ولی این روزا کمتر
البته یه دوست دارم حتی وقتی همراهش هستم ازم میخواد عصا رو همراه داشته باشم.
البته شهر ما هم کوچیکه و من خیابونای اصلیشو بلدم
فرق شهر ما با شما اینه که شهر ما سه خیابون داره ولی به جای شهید نمر هستش.
دلت شاد

سلام بو کاک ابراهیمی بریز.
کاش بیشتر توضیح بدی که کجاها از عصا کمتر و کجاها بیشتر استفاده می کنی. به نظر من تفاوتی نداره که شهر کوچیک باشه یا بزرگ. شما خیابوناشو بلدی، موانع و چاله چوله ها و داربست ها و آدمها و … که مدام در حال عوض شدن هستن رو که دیگه نمیشه فهمید. مثلا از کجا مطمئن میشی که امروز شهرداری یه خندق سر راهت نکنده؟
از تجربه ات بیشتر بگو.
نمری کاک ابراهیم نمر.

سلام بر تو ابوذر.
عالی بود پسر. البته من همیشه عصا گرفتم و خواهم گرفت. من میگم بریل و عصا می تونه یه جورایی شناسنامه یه نابینا باشه. راستی، تو این متنو کی نوشتی؟ یه جاش میگی: «امروز راننده تاکسی. …» ببینم نکنه برگشتی؟
خلاصه تا های.

سلام حاج مرتضی. ارادتمندیم.
راستش تو خیابون های نیویورک راننده تاکسیه میخواست ازم پول نگیره! خخخ.
خب بدون شوخی بخوام عرض کنم باید بگم که: بله من برگشتم و الان دارم در هوای روحانی و مقدس و پاک تهران این سطور رو مینویسم.
هر بژی. بای تا های.

فراموش کردم بگم: کاملا درست گفتی. عصا و خط بریل شناسنامه نابیناست. متاسفانه یه صفحه شناسنامه من مخدوشه. من روخوانی بریلم خیلی ضعیفه. کاش یکی با چوب بالاسرم وایسه و مجبورم کنه تقویتش کنم. حتی چوبشم خودم تهیه می کنم.

با درود فراوان. بعد از مدت های طولانی به سایت گوش کن سر زدم و عجب پست جالبی رو خوندم. بسیار بسیار سپاس به ‏خاطر آموزش های مفیدتان. من هم کارمند بهزیستی هستم و تجربه عصا نداشتن و برخورد با مددجو رو بارها داشتم و از ‏اون به بعد تصمیم گرفتم از عصا استفاده کنم
‏ حتی من در کلاس های دانشگاهم هم از عصا استفاده می کنم به این ترتیب که عصا رو کنار صندلی به حالت ایستاده قرار ‏میدم که هم اساتید و هم دانشجویان متوجه نابینایی من بشوند و هنگام پرسیدن سوال از اساتید با ایما و اشاره پاسخ نگیرم.‏
حتی زمان گرفتن اسنپ هم عصام رو دستم میگیرم که و به راننده میگم که من نابینام و عصا دارم که بتونه من رو پیدا کنه. ‏
من هم آدمی بودم که نه تنها از عصا استفاده نمیکردم بلکه دقیقا احساس حقارت میکردم که بخوام عصا دستم بگیرم و برای ‏پیدا کردن مسیر از یک فرد بینا کمک بگیرم. ‏
بارها شده بود که از کسی کمک میگرفتم اما طرف حالا یا نشنیده بود یا متوجه نشده بود که من با اون هستم و پاسخی نداده ‏بود. من خجالت زده و نا امید میشدم اما الآن به لطف خدا و کمک عصا، به راحتی از دیگران کمک میگیرم. تنها مشکل من ‏در جهتیابی نام خیابانها و آدرسهاست که اینم بگم من تازگیا راه افتادم و قبلا از نظر استقلال بیرون از منزل به شدت واهمه ‏داشتم، اما خب، قبولی در دانشگاه خارج از شهرم من رو مجبور به داشتن استقلال کرد و من رو از پیله ی ترس، بیرون ‏آورد. ‏
در کل خیلی خیلی جالب بود صحبت هاتون من دنبال چنین پست هایی میگشتم که انرژی و روحیه بگیرم که شما این لطف ‏رو در حق ما تمام و کمال ادا کردید. ‏
بسیار بسیار سپاس! اگه میشه پستی هم بذارید در زمینه پیدا کردن مسیر های نا آشنا و این که چطور جهتمون رو گم نکنیم. و ‏از راهی که رفتیم برگردیم ممنون.‏

سلام خانم بشارت. شاید این جمله تکراری باشه اما خب حس خودم هستش و باید بگم: بسیار خوشحالم که این پست براتون مفید بوده.
از شما بسیار متشکرم که تجربیات خودتون رو به اشتراک گذاشتین. اتفاقا همین حالا برای یکی از خانم ها نوشتم که حتما به عنوان یه خانم دارای آسیب بینایی تجربیاتتون رو به اشتراک بذارید. چراکه خانم ها از همدیگه خیلی بهتر می آموزن.
از سایر دوستان آقا/خانم هم میخوام تجربیاتتون رو به اشتراک بذارید.
در رابطه با اسنپ و دانشگاه هم من دقیقا همین کارها رو می کنم.
برای نکات جدید هم باید ببینم اصلا خودم بلدم که بخوام آموزش بدم! خخخ
ممنون از کامنت مشروح و اشتراک تجربیات.

سلام کامبیز گیان.
همین که از عصا استفاده می کنی بر هر درد بی درمان دواست. درد سه نقطه خیلی عمیقه. واقعا نمیشه تو یکی دو دقیقه راجع بهش نظر داد. دانشمندان هنوز دقیقا ریشه اش رو کشف نکردن.
امید که شاد بزی و مهرت افزون باد

درود مجدد به شما. ممنونم که پاسخ دادید. راستش به نظر من اولین قدم برای تحرک و جهت یابی پذیرفتن معلولیتمان هست. ‏
روی صحبتم بیشتر با خانمهاست. بعضا دیدم که خانمها از این که از کسی سوال بپرسند خجالت می کشند و احساس می کنند ‏غرورشان جریحه دار شده. اما به نظر من ما بپذیریم که نابینا هستیم و در بعضی موارد باید، باید که کمک بگیریم قضیه به ‏راحتی هر چه تمامتر برایمان قابل هضم خواهد بود. ‏
من هم معتقدم که عصا شناسنامه یک نابیناست
‏ چه اشکالی داره ما از کسی بپرسیم که مثلا شماره کلاس من چنده، یا فلان مسیر رو چگونه باید رفت؟ به نظر من پرسیدن ‏بهتر از اینه که صبر کنیم که یکی پیدا بشه بخواد حالا دستمونو بکشه ببره به اونجایی که می خوایم. ‏
در مورد کمک دیگران هم من کاملا باهاتون موافقم که کمک کسی رو با بی ادبی پس نزنیم.‏

سلام. بازم از اشتراک تجربیات تون متشکرم.
من معتقدم اگه ما معلولیت مون رو ساده بگیریم، دیگران هم به همون اندازه ساده میپندارنش. هرچه ما کمتر رودربایستی و شرمندگی داشته باشیم در کمک گرفتن از دیگران، میزان ترحم به همون اندازه کاهش پیدا می کنه.
به فرض من از یکی با اعتماد به نفس تمام می پرسم: ببخشید کلاس ۱۰۷ کجاست؟ ایشون هم میگه ۴ کلاس جلوتر. قضیه همینجا تموم میشه. اما فرض کنید من روم نمیشه بپرسم و همش میچرخم و گیج گول میزنم. بالاخره یکی پیداش میشه میگه مشکلی هست؟ من با خجالت و شرمندگی و … می گم دنبال کلاس ۱۰۷ می گردم. من رو راهنمایی می کنه و بعد میره میگه بیچاره نابیناهه گم شده بود اصلا نمیدونست چکار کنه. خوب بود نجاتش دادم. اگه من نبودم احتمالا می مرد!
سپاس از حضور مجددتون.

دقیقا همینطوره که می فرمایید. ای کاش ما نابیناها یاد بگیریم کمی عزت نفس و اعتماد به نفس داشته باشیم. من خودم بارها شده از کسی پرسیدم و اون جواب نداده نه خجالت کشیدم نه شرمنده شدم. از یکی دیگه پرسیدم.
بعد دقت و تمرکز هم خیلی مهمه! مثلا اگه ما فهمیدم که کلاس ۱۰۷ ۴کلاس اون طرف تره باید تمرکز داشته باشیم که مثلا این کلاس چندمین کلاس از فلان سمت سالن هست که دفعه بعدی خودمون بتونیم از اولین کلاس در سالن اون رو پیدا کنیم.
اولش سخته بعد عادی میشه. اون روز یکی به من میگفت تو چطور از سلف سرویس دانشگاه استفاده می کنی و از کجا میفهمی که کدوم صندلی خالی هست که بشینی؟ گفتم خب میپرسم ببخشید این ردیف صندلی خالی داره؟
بعد برگشت به من گفت خب زشته ما بپرسیم! منم گفتم زشت اینه که نپرسیم و به قول شما دور خودمون بچرخیم و یکی دیگه کمکمون کنه! گفتم این طوری بیشتر زشته و ترحمشم بیشتره. میگفت من ترجیح میدم این جور جاها اصلا غذا نخورم.
دوستان، خداییش یعنی کسی حاضره به خودش گرسنگی و تشنگی و سختی بده که نخواد از کسی بپرسه؟
یه دوستی دارم خیلی اهل نماز اول وقت هست یه جایی با هم رفتیم من متوجه شدم داره به دوستش میگه من حاضرم نماز نخونم ولی اینجا از کسی نپرسم که قبله کدوم طرفه و مثلا نماز خونه کجاست یا حتی سرویس بهداشتی استفاده نمیکرد چون خجالت میکشید بپرسه!
دوستان بیاییم کمی به خودمون بیایم! چرا اینقدر فرق میذاریم بین خودمون و بیناها؟ مگه ما چی از اونا کم داریم که احساس حقارت میکنیم؟ مگه ما طور دیگه ای نفس می کشیم یا قیافه مون شبیه به انسان نیست که از پرسیدن خجالت می کشیم؟
بیاییم این خارج بشیم از این پیله ی سختی که دور خودمون کشیدیم و کمی ساده بگیریم.

سلام چقدر عالی شده این پست و کامنتاش.
بارها شده تو دانشگاه راجب صندلی خالی کلاسا و حتی اطلاعیه های جدیدی که به ورد میزدن از بقیه سوال کنم.
حقیقتش وقتی وارد دانشگاه شدم اوایلش همه چی واسم سخت بود حتی پرسیدن.
نمیدونم تا چه حد درست باشه نظرم ولی حس میکنم بچه هایی که تو مراکز بسته مثله مجتمع های شبانه روزی بودن این مشکل پرسیدن بیشتر براشون سخت تر از بقیست.
به هر حال بعدش خجالت رو کنار گذاشتم و پرسیدم برام خانم یا آقا هم فرق نداشت. اواخر کارشناسی دانشگاه و کلاساشو به راحتی پیدا میکردم و بقیه هم دیگه براشون عادی شده بود. و وقتی اطلاعیه ای چیزی بود خودشون خبرشو بهم میدادن. فرقی هم نداشت که طرف هم رشته ایم باشه یا مثلا رشتش چیز دیگه ای باشه.
با استادا هم خوب کنار اومدم جز دو تاشون که از روز اول سر کتاب جزوه و کلاس و همه چی بارها و بارها براشون توضیح دادم که چطور درس میخونم عاقبتم ترم بعد میپرسیدن تو چطور درس میخونی و و کلی سوال دیگه و حرفای من مثل یاسین بود براشون.
البته تازگی ها بخاطر مشکلاتی که برام پیش اومده کمتر از خونه بیرون میرم
بازم تشکر
راستی زور سپاس ماموستا مرتضی

پست با حضور شماست که مفید میشه.
صحبتت راجع به بچه های شبانه روزی که احتمالا کمتر سوال می پرسن یا کمک میگیرن جالب بود. من برعکس این موضوع رو تصور می کردم. اینها رو باید بیشتر بررسی کرد.
امیدوارم مشکلی که برات پیش اومده هرچه زودتر برطرف بشه.
ارادتمند

این کامنت خانم بشارت رو به خاطر مفید و متفاوت بودنش جداگانه اینجا کپی می کنم که بهتر دیده بشه:
ای کاش ما نابیناها یاد بگیریم کمی عزت نفس و اعتماد به نفس داشته باشیم. من خودم بارها شده از کسی پرسیدم و اون جواب نداده نه خجالت کشیدم نه شرمنده شدم. از یکی دیگه پرسیدم.
بعد دقت و تمرکز هم خیلی مهمه! مثلا اگه ما فهمیدم که کلاس ۱۰۷ ۴کلاس اون طرف تره باید تمرکز داشته باشیم که مثلا این کلاس چندمین کلاس از فلان سمت سالن هست که دفعه بعدی خودمون بتونیم از اولین کلاس در سالن اون رو پیدا کنیم.
اولش سخته بعد عادی میشه. اون روز یکی به من میگفت تو چطور از سلف سرویس دانشگاه استفاده می کنی و از کجا میفهمی که کدوم صندلی خالی هست که بشینی؟ گفتم خب میپرسم ببخشید این ردیف صندلی خالی داره؟
بعد برگشت به من گفت خب زشته ما بپرسیم! منم گفتم زشت اینه که نپرسیم و به قول شما دور خودمون بچرخیم و یکی دیگه کمکمون کنه! گفتم این طوری بیشتر زشته و ترحمشم بیشتره. میگفت من ترجیح میدم این جور جاها اصلا غذا نخورم.
دوستان، خداییش یعنی کسی حاضره به خودش گرسنگی و تشنگی و سختی بده که نخواد از کسی بپرسه؟
یه دوستی دارم خیلی اهل نماز اول وقت هست یه جایی با هم رفتیم من متوجه شدم داره به دوستش میگه من حاضرم نماز نخونم ولی اینجا از کسی نپرسم که قبله کدوم طرفه و مثلا نماز خونه کجاست یا حتی سرویس بهداشتی استفاده نمیکرد چون خجالت میکشید بپرسه!
دوستان بیاییم کمی به خودمون بیایم! چرا اینقدر فرق میذاریم بین خودمون و بیناها؟ مگه ما چی از اونا کم داریم که احساس حقارت میکنیم؟ مگه ما طور دیگه ای نفس می کشیم یا قیافه مون شبیه به انسان نیست که از پرسیدن خجالت می کشیم؟
بیاییم این خارج بشیم از این پیله ی سختی که دور خودمون کشیدیم و کمی ساده بگیریم.

درود بر ابوذر عزیز.
این کامنت بهانه ای شد که پیش از هر چیز عرض ادبی داشته باشم به حضور شما دوست کوشا، قدیمی و گرامی.
در خصوص مواردی که اشاره کردی، باید اذعان کنم که بسیار مفید بود.
ضمناً چند نکته رو هم بنده اضافه می کنم که امیدوارم مفید واقع بشه.
من همیشه به دانشآموزها گفتم که عصا و خط بریل در واقع هویت افراد نابیناس و کسی که از این دو مورد بی بهره باشه، خودش رو از یک هویت محروم کرده.
هویتی به نام نابینا.
هویتی که دست کم به شما یه سری امکانات رو میده که اگه خودتون به عنوان نابینا هویت خودتون رو مردود بدونید، نباید هم از جامعه انتظار داشته باشید که این هویت رو بپذیره.
اما در مورد نوع عصا زدن هم اجازه بده که من موردی رو عرض کنم.
دوستان سعی کنید وقتی که عصا می زنید، دستتون به پهلوتون چسبیده باشه و از بدنتون جدا نشه.
این مورد رو از این جهت عرض کردم که اگه دستتون از کنارتون فاصله بگیره، عصا رو در عرضی احتمالاً خیلی بیش از عرض بدنتون می زنید.
نتیجه هم این خواهد بود که احتمالاً متوجه بعضی موانع که در عرض بدنتون قرار داره نمی شید. در مورد نظر دوست گرامیی که از کرمان فرمودن که راننده ها هم نابینا هستن و اتفاقهای ناگواری براشون افتاده، عمیقاً متأسفم.
با این حال، باور بفرمایید که نرخ اتفاقهای بد با عصا به هر حال کمتره تا بدون عصا.
حتی عدم استفاده از عصا می تونه سوء تفاهمهایی رو در برخورد افراد بینا برای شما ایجاد کنه که دست کم یه سری پیامدهای روحی-روانی خواهد داشت.
مثل برخورد با کسی که نباید توقع داشت که از همون لحظه ی اول متوجه بشه که شما نابینایید و اون برخورد رو ممکنه به عنوان یه حواس پرتی تلقی کنه و در نتیجه به یه کشمکش بی فایده، زشت و ناشایست منجر بشه.
حرفهای دیگه ای هم دارم که از حوصله ی یه کامنت کوتاه خارجه.
امیدوارم برقرار و موفق باشی.

درود بر همکار عزیزم جناب آقای اسدی اتفاقا من همیشه میگم باید عصا را از دو طرف بیش از عرض شانه ها بزنیم این کار به این دلیل هست که شاید در کنار ما یه چاله یا یه جوی آب سبز بشه و اگر ما دو طرف را نداشته باشیم پای راست یا چپ ما توی اون فرو میره البته همون طور که شما فرمودید به هیچ عنوان نباید از عرض غافل شد ضمنا اکثر ما نابینا ها در بیشتر اوقات نمی تونیم در یک مسیر مستقیم راه پیمایی کنیم با تشکر از جناب سمیعی

عرض سلام، ادب و احترام به حضور شما.
موردی رو که من عرض کردم، بر مبنای یه استاندارد بین المللی بود که وقتی در مؤسسه ی IIT (Indian Institute of Technology) یا مؤسسه ی فناوری هند بودم با دلایلی به من گفتن و من هم خدمت شما و سایر دوستان عرض کردم.
دقت داشته باشید که هند هم از نظر انواع و اقسام موانعی که بر سر راه افراد نابینا می تونه وجود داشته باشه، دست کمی از ایران نداره هرچند که به سرعت در حال پیشرفته و از این حیث، به هیچ وجه با کشور ما قابل مقایسه نیست.

سلام به شما. منم بیشتر وقتها سعی می کنم استاندارد رو رعایت کنم اما همونطور که تو کامنت علی اصغر گفتم، گاهی برای اطمینان بیشتر از عرض شونه میزنم. البته شاید در کمتر از ۱۰ درصد موارد.
مرسی از نظرتون.

سلام علی اصغر عزیز. امیدوارم خوب باشید. حضور تون جدا باعث افتخارِ.
کاملا در خصوص دو بعد هویتی نابینایان موافقم و بازم میگم متاسفانه من تو بعد بریلش میلنگم. یعنی باید روخوانیم رو تقویت کنم.
این نکته عصا زدن به اندازه عرض شانه رو قبلا با واسطه از شما شنیده بودم. راستش هروقت بیشتر از عرض شانه عصا میزنم یاد شما و جلسه تون تو موسسه نابینایان هند می افتم. نکته خیلی خوبی مطرح کردین. با چسبوندن دست به پهلو دیگه بیشتر از عرض نمیشه. البته من خودم بعضی جاها که احساس امنیت نمی کنم کمی بیشتر از عرض شانه میزنم. مثلا جاهایی که فکر می کنم ممکنه موتور تو پیاده رو پارک شده باشه.
مرسی از نظرتون. کاش بیشتر از تجربیاتتون بگید.

سلام مجدد به حضور دوستان و به خصوص ابوذر عزیز.
یه مورد دیگه که خیلی در استفاده از عصا مهم به نظر میرسه، استفاده از عصاهاییه که در انتها دارای گوی و یا غلتک باشن.
این غلتک و یا گوی، به نظر من چند حسن داره که عرض می کنم:
۱. وقتی انتهای عصا به شکل متحرک نباشه، هر بار که شما عصا رو به چپ یا راست و روی زمین می زنید، یه فشاری از مچ به طور مستقیم به آرنج شما منتقل میشه که در دراز مدت و یا حتی میان مدت، باعث دردهای عضلانی میشه.
۲. وقتی شما از عصاهایی که دارای گوی و یا غلتک هستن استفاده می کنید، تمام سطح جلوی شما که عصا روی اون کشیده میشه، مشخص میشه تا متوجه بشید که آیا مانعی روی زمین هست یا نه.
یه مورد دیگه اینه که اگه برای حرکت دادن عصا از مچ دستتون استفاده کنید و نه همه ی دست، باعث میشه که تقریباً عصا در محدوده ی عرض شونه ها حرکت کنه.
نکته ی دیگه هم اینه که اگه دوست ندارید که عصا بر اثر بی احتیاطی دوستان و هموطنان بینا از دستتون رها بشه، حتماً کش عصا رو دور مچتون بندازید که اگه یه فرد نسبتاً حواس پرت عصای شما رو با کفشهاش به هوا پرتاب کرد، عصا از دستتون رها نشه و صحنه های غیر قابل پیشبینی براتون اتفاق نیفته.

خیلی خیلی جالبه علی اصغر. من امروز از از اداره که برمیگشتم، به این فکر می کردم بیام و این نکته رو تو کامت ها بنویسم.الان دیدم تو به بهترین وجه و به خوبی نوشتی. بسیار از لطفت ممنون.
به نظر من عصاها با سر گوی شکل یا توپی، بالاترین حس امنیت رو به نابینا میدن.

سلام پست جالبی هست.
یک پیشنهاد از طرف من به دوستان. اگر مثل من چند ماه یک بار به یک مکان خاص سر می‌زنید و به خاطر همین گذر زمان موقعیت رو فراموش می‌کنید. بهتر هست که همون بار اول از یک voiceRecorder استفاده کنید و موقعیت مکانی رو واسه خودتون توضیح بدید. حالا دیگه هر زمان که خواستید همون‌جا برید مثل آدمی زاد اول گوش بدید که چجوری باید رفت و بعد با خیال راحت‌تری شروع به راه رفتن کنید.
البته: هر گونه تغییر در مکان رفت آمد در این مدت احتمالش هست اما، یک چیزهایی تغییرش به این زودی ها نیست.
مثلا کتاب خونه همیشه توی یک خیابون و در یک قسمت قرار گرفته. اما، این که سر راه شما و توی پیاده رو چاه کنده باشن بهر کسی، رو نمیشه تضمین داد.
این مدل یادداشت برداری باعث میشه که بعدً با تمرکز زیاد فایل رو گوش بدیم و همین تمرکز نیاز ما رو به این یاد‌داشت صوتی کمتر کنه.
من برای پیدا کردن کلاس دانشگاه از همین روش استفاده کردم. فقط یک بار کمک گرفتم بعدش دیگه نیاز نبود چون بار دوم فایل رو گوش دادم و بار سوم به بعد هم راه رو یاد گرفته بودم. به همین راحتی.

سلام مهرداد عزیز. ترفند خیلی خوبی رو آموزش دادی. من یادمه یکی دوبار از این روش استفاده کردم. اما دیگه سراغ رکوردیاتم نرفتم. میدونی چرا؟ چون همون موقع که ضبط می کردم همش تو ذهنم حک شد. خیلی روش خوبیه.

سلام به ابراهیم عزیزم.
امیدوارم مثل همیشه خوب و مهربون باشی.
چندین سال میشه که از تو بی خبرم.
امیدوارم الآن در زمینه ی نویسندگی که از اون زمان هم یادمه بسیار بهش علاقه مند بودی، پیشرفت کرده باشی.
برقرار و موفق باشی.

پاسخ دادن به عطا لغو پاسخ