خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

عذرخواهی و یک تسلیت به هم محله ای عزیز، عزیزالله پژوهنده

سلام.

 

خیلی ساده و بی پرده اومدم از یه هم محله ای عذرخواهی کنم.

 

از یه هم محله ای به اسم عدسی.

 

عدسی؟

 

بله عدسی.

عزیزالله پژوهنده.

 

چی شده؟

چرا عذرخواهی و اونم از عدسی؟

 

چرا تو و عذرخواهی از عزیزالله پژوهنده؟

 

عدسی طبق شنیده های من بیست و هشتم بهمن داغ دار شده.

داغ دار شده؟

 

بله هم محله ای ها!

 

همسفرش از پیشش رفت که رفت.

متوجهید؟

بیست و هشتم بهمن ماه.

یعنی 11 روز پیش.

چند روز پیش همسر عدسی یا بذار بهتر بگم همسر آقای عزیز الله پژوهنده به رحمت خدا رفته.

از طرف خودم به ایشون تسلیت میگم و عذرخواهی خودم رو در حضور تموم دوستان و همراهان قدیمی این عزیز بابت تسلیتی که خیلی دیر بود و یه جورایی نوش دارو پس از مرگ سهراب شد رو اعلام میکنم.

به نظرم اسم عدسی که میاد خیلی ها یاد اردوهای نجف آباد 94 و 96 و تموم دوندگی هاش می افتن.

البته اگه هنوز خیلی ها یادشون مونده باشه.

خاطراتی که اینجا شکل گرفته و بازتاب داشته و شاید انتظار همه این بود که این تسلیت نامه جور دیگه و توسط آدم دیگه ای زده میشد.

خیلی نمیخوام زیاده گویی کنم ولی امیدوارم این تسلیت و این عذرخواهی رو عزیزالله پژوهنده از من به عنوان یک هم محله ای پذیرا باشه.

 

کلام آخر هم باشه از حال دل خود عدسی به همسفری که دیگه نیست:

همچو گل در سینه ام رویید و رفت.

سوزِ حسرت بر دلم پاشید و رفت.

گُفتَمَش اِی جانِجان! بی من مرو!

گریه ام را بی صدا خندید و رفت.

 

۳۳ دیدگاه دربارهٔ «عذرخواهی و یک تسلیت به هم محله ای عزیز، عزیزالله پژوهنده»

درود!
با تشکر از شما و همدردیتان
من که مدتهاست که در محله ی خودمون حال نمیکنم و مقصر اصلی خودم هستم
البته بعضی از دوستان در گروه های واتساپی حضور داشتند و همدردی خودشان را اعلام نمودند
ببخشید.

سلام عدسی. من چند ساعت نمیشه که فهمیدم. خبر مثل پتک خورد توی سرم. بله من یادمه. اردوی۹۴رو یادمه. بودن هات رو یادمه. کمک کردن هات و حضور هات رو خاطرم هست. همیشه گفتم از بی معرفتی متنفرم. چیز کثیفیه. و امشب حس می کنم خودم چه قدر بی معرفتم. گیریم که کسی بهم نگفت. گیریم که من پای تلفن هیچ کسی نمیرم. گیریم داخل هیچ گروهی نیستم که ماجرا رو بشنوم. ما از خیلی پیش اینجا هم محلی بودیم. چی شد که من خاطرم نبود زمانی که یک دوست غیبش می زنه منتظر نباشم از جایی چیزی در موردش بشنوم؟ واسه چی خودم یک پیام نفرستادم؟ از خودم بالاتر از این ها توقع داشتم. خیلی بالاتر. ازت معذرت می خوام عدسی. دوست و هم محلیه من! کاش این بی اطلاعیِ ناموجه رو بهم ببخشی دوست من! دلم گرفته عدسی. از خودم. از خودمون. از خدا واست گرمترین آرامش ها رو می خوام. بهت تسلیت میگم. روح همسر از دست رفته ات شاد. دل خودت آروم.

سلام. زبانم برای ابراز احساس واقعی قاصر است. واقعا نمیدونم چی بگم. چند دقیقه ای هست که از طریق همین سایت مطلع شدم. جناب پژوهنده خیلی بزرگوارند ولی شخصا از شرمندگی خودم هرچی بگم کم گفتم. از خداوند براشون طلب صبر میکنم. و از خدا میخوام عاقبت هممون ختم به خیر بشه.

سلام عدسی ما هم تسلیت میگیم

واقعا ناراحت شدیم
مگر میشه یادمون بره اون خاطرات شیرین اردو را و پذیرایی گرم خانواده عزیزش را!
خدا به شما صبر بده ما را هم در غم خودتون شریک بدونید
از آقای صالحی هم تشکر میکنیم که زحمت کشیدند و پست تسلیت را اینجا گذاشتند همیشه موفق باشید.

سلام دوست عزیز شاید شناختی از هم نداشته باشیم و هم دیگر رو نشناسیم ولی اومدم اینجا با این کامنت تو غم شما شریک بشم و این داغ رو به شما تسلیت بگم و از خداوند میخواهم که به شما صبر بده عجب رسمیه رسم زمونه …..

سلام جناب پژوهنده ی عزیز، تسلیت کوچکترین واژه ای است که در مقابل داغ بزرگی که بر دل شما مانده بر زبان میاد و متاسفانه جز عرض تسلیت کاری از ما بر نمیاد، امیدوارم صدها برابر آنچه که شما جمع محله را بارها شاد کردید، روحشون قرین شادی و آرامش باشه. ما را هم در غم خودتون شریک بدونید و تسلیت مارا پذیرا باشید.

داغ عزیز چیزی نیست که با چهارتا کلمه بتونیم کاریش بکنیم.
ولی غیر از گفتن همین چهارتا کلمه هم کاری ازمون برنمیاد.
پژوهنده گرامی، امیدوارم بتونی صبر پیشه کنی و از این به بعد دیگه دچار غم و اندوه نشی، گرچه چنین اندوهی برای یه عمر آدم کافیه.

سلام. من هم به نوبه خودم تسلیت میگم خدمت شما هم محله ای بزرگوار. انشاالله خدا اون عزیز رو قرین رحمت خودش کنه و به شما صبر عنایت کنه. بسیار ناراحت شدم و امیدوارم یه روزی برسه که ما هم محله ای ها بیش از پیش هوای همو داشته باشیم و از این دنیا درس بگیریم و فاصله هایی رو که به دست خودمون ایجاد کردیم رو از بین ببریم.

درود!
سلام—سلام—صدتا سلام به تکتک دوستان
خب همانطور که میدانیم من تنبلتر از آنم که حالشو داشته باشم به تکتک کامنتها جواب بدهم
پس حالا که اومدم اینجا تشکر ویژه ای از همتون دارم که با بنده همدردی کردید
امیدوارم همیشه شاد و خندان باشید و هیچوقت غم نبینید
در حال حاضر من مجبورم زنده باشم و زندگی کنم
چون نمیتوانم دروغ بگویم و ادعا کنم که وجود ندارم
بله بنده وجود دارم و زنده هستم و زندگی میکنم
یادم میاد وقتی جنازه ی خانمم را در آمبولانس گذاشتیم تا به اصفهان به پزشکی قانونی ببریم برادرش با شوهر خواهرم جلو پیش راننده نشستند و من کنار طابوت نشستم و تا اصفهان باهاش حرف زدم و هرچی التماسش کردم که حرف بزند و بگوید من زنده هستم و میخواهم زندگی کنم فایده ای نداشت و به هوش نیامد
آخه من بارها شنیده بودم که مرده ای در سردخانه به هوش آمده یا جنازه ای روی سنگ مرده شورخانه به هوش آمده
اما آن روز التماسهای من بیفایده بود و به نتیجه نرسید و به پزشکی قانونی رسیدیم و کالبد شکافی شد و جنازه ی سالم غرق خون تحویلمان شد و من دوباره کنار طابوتش نشستم و به شهر خودمان برگشتم و به سردخانه بردیمش و فردا سه شنبه ۲۹ بهمن ساعت هشت صبح به سردخانه رفتیم و جنازه را سوار آمبولانس کردیم و من کنار راننده نشستم تا به خانه رسیدیم و جنازه را به حیاط خانه بردیم و پس از چند دقیقه طابوت را بلند کردیم و پس از پنج دقیقه پیاده روی تا سر کوچه سمت نانوایی سوار آمبولانس شدیم…
من برای اولین بار بود که در ماشین پنج ساعتی کنار جنازه مینشستم و اولین بارم بود که زیر طابوت چند دقیقه پا به پای مردم راه میرفتم
امیدوارم هیچوقت تجربه نکنید
با عرض پوزش از دوستان که زیادی نوشتم
راستی من یک هفته است که تنهایی در خانه ام زندگی میکنم و تنهایی میخوابم
من طبق گذشته در این خانه زندگی میکنم و به اداره میروم و میآیم و میخورم و میآشامم اما تنهای تنهایم
!

سلام جناب پژوهنده!
خیلی دیر اومدم. دیگه مدتیه کمتر به محله سر می‌زنم. اون‌قدر شلوغ نیست که پرسه زدن تو کوچه‌هاشو مثل قبل‌ترها دوست داشته باشم.
هرچی به ذهنم فشار میارم، مرگ همسر برام قابل درک نیست. باید خیلی تلخ باشه. امیدوارم بقیه هم‌محله‌ای‌ها دست‌کم به این زودی تجربه‌اش نکنن. به شما هم از صمیم قلب تسلیت میگم. روحشون قرین رحمت الهی باشه.

پاسخ دادن به نازنین لغو پاسخ