درود
روزنامه جونم. امیدوارم حالتون خوب باشه. عمهها و عموها و داییها و خالهها سلام میرسونن و جویای احوالتون هستن. و اما بعد:
غلطهای تایپی بسیار فراوونتون من رو وادار کرده هر شب خدا خدا کنم با این وضعیت غلطهایی که از پیش داشتید و اخیرا شدیدتر هم شده، کاش نسخه بریلتون کلا جمع بشه روانه بشه توی دیوار؛ چون دسترسی به نسخهای که توی دیوار باشه، طبیعتا سخته و دشواریِ اینکه من دستمو فورو بکنم توی دیوار و بعد از زخم شدنِ دستم نسخهای از شما رو بیرون بکشم، مَنو مجبور میکنه بیخیالتون بشم. اونقدر غلط دارید، که بجای قویتر کردنِ املای مردم، باعث میشید طرف اگه قبلا صرفا املا رو با زورِ یاخدا ده میگرفته، حالا همون ده رو هم دیگه نگیره و به پنج یا شش اکتفا کنه. حتی چون صفحهخوان، کلمهی «بجای» رو درست خوند، کسی متوجه نشد که من چطوری نوشتم و «بهجای» رو اینطوری هم میشه نوشت. شما که نمیدونید ولی خودم میدونم این کار، کارِ آدمهای دلسوز یا الاف یا عقدهایه؛ که من فقط اولی و سومیش رو هستم. با اینکه خیلی وقتمو میگیره ولی مجبورم. اینکه مخاطبین شما حرکتی بزنند یا خودتون احساس مسئولیت کنید تا این ویراستاریِ افتضاح در شمایی که تنها روزنامه به خط بریل در جهان هستی اصلاح بشه، با خودت. من تا جایی که به خودم مربوطه کارمو انجام میدم. از آخرین نسخه شروع میکنم که متهم نشم غلطهای شما رو گلچین کردم:
- روزنامه سه شنبه 27 خرداد 1399
- آموزشوپرورش استثنایی؛ آموزشوپرورش؟
- براین طرح تأکید شده؛ براین؟
- بابیان پرسشهایی که باید در این طرح پاسخ داده شود؛ بابیان؟
- وخوشبختانه پیشدبستانیها نیز در این طرح قرارگرفتهاند؛ وخوشبختانه؟
- کمک به بهبود کیفی آموزشوپرورش و کنترل بعضی از عوامل مؤثر برافت تحصیلی دانش آموزان؛ برافت؟
- برای افرادی که متاهل و متکفل هستند؛ متاهل؟
- اگر بخواهم پاسخ این سوال را با نگاهی به بافت مردم استانم بدهم ،به نظر می آید؛ جای کاما کجا باید میبود؟
- تقریبا هیچ استان دیگریآن را ندارد؛ دیگریآن؟
- وقتی معضل طولانی می شود فرسایشی می شود.بعلاوه؛ می شود.بعلاوه؟
- این مسئله باید وارد نظام باورهای ماشود؛ ماشود؟
- کارگران ما ا؛ ما ا؟
- با توجه به هزینهّای رفت و آمد و اقامت؛ هزینهّای؟
- نمیتوان به سومددهی در کنسرتها فکر کرد؛ سومددهی؟
- اصلاً روش و مراتب انجام این کرا روشن نیست؛ این کرا؟
- پیکی از مهمترین طرحهایی که پس از استقلال در دستور کار کمیته ملی پارالمپیک قرار گرفت؛ پیکی؟
خب ارزیابی غلطهای این شمارهتون تموم شد. میتونید همین حالا همین نسخه رو باز کنید و غلطهایی که نوشتم رو بخونید. اگه هم حالشو داشتید، اصلاحش کنید تا هرکی از این مطلبِ من میاد توی سایت شما، ببینه حرفهای من، اعتبارشون رو از دست دادند و تمام غلطهایی که نوشتم، برطرف شدند. اما میدونید چیه؟ من چندین ساله که مخاطبِ شما هستم. شما اگر غلطهای این شماره رو برطرف کنید، اون چندین هزار شماره قبلی رو نمیدونم میخوایید چیکار کنید. الان یکی دوتا دیگه از شمارههای پیشین رو هم بررسی میکنم تا بفهمید مشکل چقدر عمیقه. خداییش زشته که دولت بیاد پول نفت، مالیات، جریمههای رانندگی، و کلا منابع ما مردم رو بگیره بده دست کارکنان امثال شماها، و حقوق بگیرند و اینطور با کیفیت پایینی که ارائه میدند، خون شهدا رو پایمال کنند. شهدا رفتند که من و شما در امنیت جانی و مالی و ناموثی و رسانهای و اطلاعاتی، با آرامش زندگی کنیم. اونها رفتند که پول این مردم نره. زندگی این مردم واسه خودشون باشه نه واسه اجنبی. الان کسی مَنو آموزشوپرورش استخدام نکرد، شما چیکار کردید؟ هی گفتید پیگیری میکنیم. خو کو پیگیری؟ الان من نونِ شب ندارم بخورم. در حالی که اگه استخدام شده بودم، حتی نونِ روز رو هم داشتم که بخورم. خلاصه که عقده شده بود، گفتم چهارتا که چه عرض کنم، پانزدهتا غلط از آخرین شمارهتون بگیرم دلم کمی آروم بشه. دیگه کسی غیر از شما ندارم که بهش نق بزنم آخه. شما گوشتون شنواتر از همه باشه میگن فکر کنم.
- روزنامه دوشنبه 26 خرداد 1399
- ودیعه پرداختی برای یک مترمربع؛ مترمربع؟
- راههای مختلفی را را برای احراز هویت؛ را را؟
- «اگر قرار است دسترسی ها رعایت شود, باید در درجه ی اول, در مرحله ی طراحی و بعد از آن در مرحله ی ابتدایی اجرایی باید از تشکل های مطلع معلولان دعوت شود که بازدید کنند؛ دوتا «باید در یک جمله»؟
- دکتر سیما میرلو، روانشناس در باره تجربیه آموزی کودکان نابینا می گوید؛ تجربیه آموزی؟
- این آلوده شدن به particles 1000 یا ذره ویروسی (vp) نیاز دارد؛ میکس کلمات انگلیسی و فارسی؟ سر و ته جمله کجاست؟
- در مقابل فضاهای محصور بزرگ و با تهویه مناسبخطر بالاتری دارند؛ مناسبخطر؟
- تامیر زمین چمن، هزینه های زیرساختی است که در سال های آتی بیشتر برای ما آورده خواهد داشت؛ یا امام حسین! تامیر؟ تامیر؟ تامیر؟ تعمیر رو با الف نوشتید؟ الان باور کنم یعنی؟
- وموفق شدند؛ وموفق؟
بازم قبول ندارید که اگه من توی آموزشوپرورش استخدام شده بودم الان مشغول یه کار دیگه به جُز این کار بودم؟ روزنامه جانم. باور کنید من اگه استخدام بشم، واقعا به جای دو بار، حاضرم روزی چهار بار هر شماره از شما رو بخونم و حتی یک غلط هم توتون پیدا نکنم. حتی حاضرم هرکی از شما غلط گرفت، تمامقد مقابلش قد بکشم و فحشش بدم. حاضرم از تمام غلطهای املایی، نگارشی، دستوری، و محتوایی که توی شما روزنامه جونم وجود داشته و داره و احتمالا خواهد داشت، با تمام وجود دفاع کنم و ده پانزده دلیل بیارم که هواپیمای روزنامه حکما با نقص فنی اینطوری شده و هیچ یک از خلبانان و کمکخلبانان و اپراتورهای تحریریه؟ اصلا به من چه! هرچی دوست دارید غلط بنویسید. من یه باری پادکست تهیه کردم گفتم محتواتون ضعیفه؛ گفتید مجتبی شاعره. یه بار دیگه مطلب نوشتم گفتم غلط زیاده، گفتید مجتبی؟ بعدشم دیگه هیچی نگفتید. هیچ کاری هم نکردید. اصلا من مرغم سه تا پا داره: 1 مَنو استخدام کنید. 2 کاری کنید من استخدام بشم. 3 استخدام مَنو تضمین کنید. تازه خجالت کشیدم بگم مطلبی که توش «تعمیر» رو با الف نوشته بود، مال کیه. البته خودتون میتونید بازش کنید زیر مطلبش اسم طرف رو بخونید. یه خبرنگارِ «متبوءاتی». البته خودمم الان یه غلط نوشتم که دوباره گوشزد کنم صفحهخوانها همیشه مقصر نیستند و گاهی وقتها موتورهای صوتی، مقصرِ نقشِ بیشتری را در میان از بین بایدها و نبایدها در هنجارهای غیرمتنی میویراستارند. ببخشید یه لحظه گلوم گرفت.
- روزنامه یکشنبه 25 خرداد 1399
- ساخت وتجهیز هنرستان؛ وتجهیز؟
- بازارچه های خوداشتغالی؛ خوداشتغالی؟
- سند جامع آموزش های فنی حرفه ای و مهارتی و کارآفربنی؛ کارآفربنی؟
- این مابه التفاوت، صددرصد در تیر ماه پرداخت میشود؛ صددرصد؟
- جزو هماه سه درصد جذب می شوند؛ هماه؟
- محمدامین کاردان؛ محمدامین؟
خب این یکی هم تموم شد ولی غلطهاش به نظرم به این دلیل کم بود که یه مطلب شونصد صفحهای کرونایی توی روزنامه دراز کشیده بود و پاها و دستهاش رو طوری پت و پهن در اکثر صفحهها گسترانده بود که جا برای مطالب غیرکپی باقی نگذاشته بود. ببینید. خداییش استخدامِ من توی آموزشوپرورش چه بدی داشت که یک بار نکردید؟
میدونم توی عنوان نامهام نوشته بودم اغلاط املایی نگارشی و ضعف محتوا، ولی حوصلهام نمیشه بشینم از ضعف محتوای شما روزنامهای که با نام ایرانسپید مثلا برای ما نابینایان یا ها درستش کردند بنویسم؛ آخه حرف خیلی زیاده و نه کسی حوصلهاش میشه حرفهای من رو بخونه و نه کسی حوصلهاش میشه فکر کنه و نه کسی حوصلهاش میشه بپذیره و نه کسی حوصلهاش میشه عمل کنه. اخبار از شهرستانها که خدا حلال کنه اگه هفتهای، ماهی، سالی، قرنی، چیزی بنویسید یا ننویسید. همه چی تهران. همه جا تهران. بقیه هم که بچه شهرستان. کلا تهرانیها ذاتا از اولش هم، شهری و پایتختنشین و تهرانی بودن. هیچ جاش هم که قدیمها روستا نبوده و زمان جنگ کسی توی روستاها و کوههاش پناه نمیگرفته که. ساکنینش از شهرهای دیگه هم که نیومدن. اصلا به من چه! من که خدا رو شُکر میکنم دهاتیام. چون بوی علف میده تنم. البته اگه مأمورینِ خَدوم، خواصِ پزشکیش رو هم در نظر بگیرن، حتما آزادم میکنن!
خلاصه که ای ایرانسپید، میدونم کیهانبچهها نیستی، میدونم گلآقا نیستی، میدونم کیومرث صابرپور یا صابر کیومرثپور همه رو تنها گذاشت، میدونم ذوقتون کمه و حقوقتون برای من تا حالا مشخص نشده چقدره، میدونم حتی بوی علف شاید گرفته باشه بازدمم که چِرتووِر زیادی میبافم، میدونم بافتنیهام تا «ساخت چین» نخوره روشون، فوروش نِمیرن، ولی جون خودت و جون شما:
- به دانشآموزها بپرداز؛ حتی شده کم بپردازی. به خدا روزنامه جونم، یه نشریاتی برای بچهها منتشر میشه که قربونِ نشدن. آخه ما هیشکی و هیچی که نداریم، همهش به خودت بند میکنیم. بیا و بندِ ما رو زمین ننداز. کودکانگیهات رو بیشتر کن. خودتو رها کن. دیدم. پادکستهای خانم خامنه رو دیدم. اما حتما باید یه کرونا بیاد و هشت میلیون نفر رو در دنیا مبتلا کنه که تو به فکر کودکانگی بیفتی؟ روزنامه جونم. قول که از این به بعد، ستون تینِیجِری توت ببینیم. ستونی که نوجوانان و نونهالان و کودکان و حتی خردسالها، حال کنند باهاش. میدونم انجمن نیستی. میفهمم خیریه نیستی. حالیمه که این مسئولیتها همهاش هم به عهده تو نیست. اما تو هم دیگه زیادی تنبل شدی عزیزم. پاشو. پاشو دست و صورتت رو بشور: «چکشهای چاپگرهای بریل را باید شُست، جورِ دیگر باید چاپید، نه اینطور که کارکنانت میچاپند».
- قبول دارم که قرار شد ما موظف باشیم مطالب کپی رو هم توی روزنامه داشته باشیم؛ ولی قرار نشد شما هم به همین بهانه، بشکه بیست لیتریِ آب رو قاطی صد سیسی شیر کنید و به عنوان شیرِ پاستوریزه و پرچربِ هموژنیزهی استرلیزهی غنیشده، به خورد ملت بدید. حداقل یه چی بنویس که من روز قبلش هزار بار این طرف و اون طرف توی تلویزیون و واتساپ و تلگرام و سر کوچه نخونده و نشنیده باشم. من که بریلت رو نمیخونم که بگی دیر به دستم میرسه که. اتفاقا گاهی روزا میام، میبینم ساعت ده و یازدهِ ظهر شده ولی هنوز بیدار نشدی که نسخهات رو روی سایتت منتشر کنی. کمتر با بروبکس بیرون برو و تا دیروقت، بیدار نمون. خوب نیست. باور کن تحقیقات میگن کمخوابی، سکته چکشی میاره. حالا هی فکر چکشهات نباش. ببین کِی گفتم؟
- ستونهای نابیکوریت رو بیشتر کن. جان من اگه خودت بلد نیستی، اگه تحریریه بهجای «ه» «تشدید» میزنن و بهجای «نون» «ه» میزنن، فراخوان بذار: بگو هرکی هرچی بلده به عنوان شهروندخبرنگار، واست پست کنه همونها رو بنویس. خداییش مطالبت خیلی آبدوغکیه. یا اونقدر تخصصی مینویسی که ویژه بالای هفتاد ساله، یا اونقدر چیپ مینویسی که چیپسازیها ورشکست میشن. به خدا من: «دیگه دستِ خودم نیست، دیگه دل تو دلم نیست، دو چِشمات وِلکُنَم نیست، آخه دوسِت دارم، بارِ اولم نیست». بلد نیستم مثل خودت آکادمیک و باکلاس بنویسم. هرکی گفته مجتبی مترجمه، معلمه، کارشناسه، دروغ گفته. خواسته بین ما رو به هم بزنه. باور کن من کجا تو کجا. اصلا بیا یه پل به من نشون بده، من سیوسهپل نشونت میدم. من مثل چوپانیام که با خدای خودش حرف میزد میگفت بیا تا موهات رو شونه کنم و نازت کنم و بغلم کن و این حرفها. من سادهام. خاکیِ خاکی. هیچی توی دلم نیست، پاکِ پاکم. هیچی توی جیبم نیست، پاکِ پاکم. و هیچی هم توی مغزم نیست، پاکِ پاکم. نه تنها هیچی توی کفشم نیست، بلکه هیچ ریگی هم به دلم نیست. هرچی میگم، از سر بدبختیم که استخدام نشدم میگم. چیزه. کات. هرچی میگم، از سرِ دلسوزی میگم. به خدا میدونم تو مسئولِ استخدامم توی روزنامه یا آموزشوپرورش نیستی. میدونم قانون عیب داره. چیزه. یعنی میدونم هم قانون عیب داره و هم کسی که قراره به قانون عمل کنه عیب داره. باور کن هرچی نوشتم و نخوندی، خودمم نخوندم. بیا یه بار جفتمون همت کنیم و بخونیم: «پنجرهها رو وا کن، عِشقو بیار تو خونه».
- ستونهای جذاب به روزنامه اضافه کن، طرحِ ستونهای قبلیت رو خوشگلتر کن. مثلا دیوارهای طرحِ ششنقطهی جهانت رو نقاشی کن تا خوشرنگتر بشه. از انجمنها و تشکلهای مختلف نابینایی توی کشور، بیشتر خبر بنویس تا مواردی که به جسمیحرکتیها و ناشنوایان مطرح میشه. به خدا هر بندی که میخوام ازت بنویسم، اونقدر کپی توش پررنگه که بند بندِ وجودم با وجود محدودیت در سهمیه طلاق، مدام از هم جدا میشن. تو حیفی. تو داری از دست میری. خواستی از پا برو ولی از دست نه. از پا که بِری، کفش داری، چیزیت نمیشه. ولی به پاهای دستات که کفش نپوشیدی، زخمی میشن. حیف انگشتهای قشنگت نیست. حالا هی از دست برو، تا منم خر شم ازت الگو بگیرم عادت کنم از دست برم. باور نمیکنی؟ ولی «ظَلَمتُ نَفسی»، در مورد تو صدق میکنه.
- خلاقیت به خرج بده. مثلا وقتی میایی یه مطلب میذاری که تأییدِ هویتِ کدِبورسیبگیرها به صورتِ غیرحضوری با سِلفی امکانپذیر شده، برو تحقیق کن ببین نابینایان یا ها، چطوری میتونن از این طرح استفاده کنن، دسترس یا دسترسی پذیریاش رو بررسی کن، که صرفا مطلبت رو از یه سایت خبری کپی نکرده باشی. باور کن اونقدر کپی کردی که تایپت ضعیف شده. روزنامه جونم: «هرچی آرزوی خوبه مالِ تو، هرچی که خاطره داری مالِ من». بیا و دلِ یه مشت نابینای کافر و مؤمن و متدین رو شاد کن.
- کار با ابزارهای مختلف رو یاد بده. تو معرفی ابزار خیلی کم توت پیدا میشه. عزیزم. روزنامه جونم. من کاری به کارکنانت ندارم؛ اگه اونا هم بلد نیستند، تو اونقدر مخاطب داری که میتونی ازشون یاد بگیری و کارکنانت رو یادشون بِدی. طوری نیست اگه مثل بهزیستی و آموزشوپرورش استثنایی و اکثر نهادهای دولتی، ناشایستهسالاری حکمفرما شده، تو خودت باش. تو فقط ایران نیستی؛ بلکه سپید هم هستی، و این یعنی که تو مایی و ما توییم. یه کم از ما، در وجودت تزریق کن. اگه سیستم ایمنیت تقویت نشد، با من. «سِنیوریتا، نترس از عاشق شدن، بیا، اون با من». اوپس. اِشتِب شد. ببین. بذار با هم دیگه، ثابت کنیم روسیاهی به زغال میمونه. بذار اونا پولشو بگیرن ولی ما بسازیمش. «لباسش رو تو بر تن کن، چراغش رو تو روشن کن، . . . به خاک افتادنش با من»…
خیلی حرفهای دیگه باهات دارم ولی ضعیف شدم. اونقدر داد زدم و جیغ کشیدم که فریادهام به صورتی فلسفی، خاموشتر از سکوت شدند. یعنی دیگه تارهای صوتیم به پنبههایی ساکت و ساکن تغییر شکل دادن. دیگه نمیتونم: «تو این غربتی که هستم، دارم میمیرم حالییت نیست. بازم دستتو تو دستم، میخوام بگیرم حالییت نیست. حالییت نیست. حالییت نییییییییست.»
با احترام
مجتبی خادمی
مخاطبِ پاپَری، چیزه، پَروپا قرصِ شما
۶۵ دیدگاه دربارهٔ «نامهای سرگشاده به روزنامه نابینایی ایرانسپید در خصوص اغلاط املایی نگارشی و ضعف محتوا»
بسیاری از غلطهای املایی مورد اشاره اتفاقا از نظر تایپی درست تایپ شدن؛ ولی مشکل اینه که نیم فاصله توی بریل شناخته نمیشه!
گرچه در این که باید درست بنویسن و از نظر بریلی کنترل بشه که درست دست خواننده بریل خون برسه هیچ شکی نیست.
پس لایکی عظیم باد بر این پست و کمابیش البته امیدی به ترتیب اثر!
سلام سعید. اِنویدیاِی که دیگه نیمفاصله رو تشخیص میده؛ اما حتی ایرانسپید، نیمفاصله رو هم رعایت نکرده و نه تنها در بریل، بلکه در بینایی هم اشتباه نوشته.
درود بر شما دوست عزیزم
با دقت تمام به همه ی مطالبی که نوشته بودی گوش دادم من کاری به ایران سپید و غلط هاش ندارم همه ی حرف من اینه که چرا مجتبی خادمی رو توی آموزش و پرورش استخدام نکردن اینو به من بگو مجتبی به کی نامه بنویسم
من میگم تو خودتو ناراحت نکن هر چی می خواد بذار بشه اصلا به ما چه بذار همه چی بترکه منفجر بشه.
سلام حسن
من خودمو ناراحت نمیکنم؛ تو بگو ذرهای.
مرسی که استخدامم واست مهمه ولی من قضیه استخدام رو برای چاشنیِ طنز استفاده کردم؛ هر عقل سلیمی میدونه من گربهای نیستم که دستم به گوشت نرسه بگم بو میده، و دارم دو سه برابر آموزش و پرورشیها از کارهای خصوصیام پول درمیارم.
خوش باشی و سرفراز
سلام مجتبی جان.
با این که سایت خودم هم کپی کار هست و فقط دارم کار دیگران رو انتشار میدم. اما، چند وقتی هست که میبینم یه سایتی که ماله یه شرکتی هست به نام نابینایان داره کار میکنه اون بدتر از من داره کپی میزنه.
نمیدونم که کی خسته بشن و دست از کپی بکشن یا خسته بشم و مثل تو یه دادی سرشون بزنم.
فقط میدونم تو خیلی بهتر از من هستی که راحت داد میزنی.
ممنون که هستی و یاداوری میکنی چه اینجا چه توی کانال. چیزهایی که باید گفته بشه اما کسی جیگرشو نداره یا در بهترین حالت حالشو نداره تو میگی.
بهترین راه برای اعتراض به یه چیز، عمل به همون چیزیه که دوست داری محقق بشه. اوف. چه فسلفی شد! دکتر مُژدَوا شریعتی!
خب از نوشتنت معلومه که دل پردردی داری.. تنها چیزی که میتونم بهت بگم اینه که خدا صبرت بده…. برو تو کار اعتراض. خخخخخخخخ
راستی اعتراض چه جوری نوشته میشه؟
این پستت خیلی خفن بود… از بقیه پستات…
راستی خفنو با چه خ ای مینویویسن؟
گمونم منم دست کمی از این ایران سفید دگرگون با این اغلاطش ندارم…
این سفیدشون باید یه رنگ دیگه بشه…
درکل خوشحال شدم بعد مدتها اومدی پست گذاشتی…
خوب باشی.
مِقسی حمیدِ خوشتیپِ زرنگنما
لذت ببر از نوجوونی که ما داریم حسرتشو میخوریم!
اصلاً فک کنم بریل و بینایی فرقی ندارن تا اونجا که میدونم.
جفتشون بحث نیم فاصله رو رعایت نکردن و نمیکنن و نخواهند کرد… کاریشم نمیشه کرد.. احتمالاً مد شده…
خوب باشی مجدد.
نیمفاصله توی بریل رو مطالعهای نداشتم راجع بهش فکر کنم یه علامتی مثل پنجشش یا چهارشش مثلا بشه ولی بینایی رو میدونم کنترلشیفتدو حلش میکنه.
مرسی که واست مهم بود و سر زدی
سلام.
همین که مقداری از غلط ها رو که نوشتی دیدم متوجه جریان شدم.
نمی دونم کسانی که کامنت گذاشتند هم این رو گفته باشند یا نه ولی چون ممکنه با خوندن کامنت های دیگرانی که این رو گفته باشند دیگه حرفی برای گفتن نداشته باشم پس نخونده می نویسم.
خیلی از این غلط ها به خاطر sms نویسی های اشتباهیه که به واتسپ و تلگرام و امثالهم هم راه یافته قبلاً چون sms خیلی رایج تر از الآن بود بیناها برای این که هزینه پیامشون کمتر بشه اومدند و به شکلی کاملاً هماهنگ حرف هایی که در صورت چسبونده شدن دو کلمه به هم باز هم قابل خوندن بودند رو به هم چسبوندند.
من چون یک خورده بینایی بلدم می دونم که حروفی مثل ا د ذ ر ز ژ و اگر در آخر کلمه ای بیان شکلشون یک جوری هست که قابل چسبیده شدن به کلمه بعدیشون نیستند مثلاً من را ببین رو اگر من راببین هم بنویسیم نود درصد بیناها و شاید هم بیشتر می تونند تشخیص بدن که این همون من را ببین هست چون به حرف الف کلمه بعدی نچسبیده البته این حرف من ابداً توجیهی برای این کار اشتباه نیست فقط میخوام دلیلش رو گفته باشم وگرنه اگر بپذیریم که در هزینه ها اون موقع ها که sms باب بود صرفه جویی می شد دیگه الآن استفاده از چنان شیوه نوشتنی کاربردی نداره؛ هر چند که عادت شده باشه.
نیمفاصله یک نوعشه. چسبوندن نقطه و کاما و علائم نگارشی به کلمات بعدی و فاصلهشون از کلمات قبلی یک نوعشه. تایپوها یا جابجا نوشتنِ حروف یک نوعشه. غلطهای املایی یک نوعشه. مشکلات در جملهبندی و عدم تسلط به دستورزبانِ فارسی یک نوعشه. کلمات اضافه دو سه مرتبه پشت سر هم یک نوعشه. کلا همه اون عدم رعایتِ فاصله رو چسبیدید باقیشو بیخیل شُدید! تحریریه داره بدتر از اونی که فکر میکنید عمل میکنه. مثلا تعمیر رو برای تفاوت خط بریل با بینایی بود که با الف نوشتند؟ ای خدا دیگه خودت ظهور کن
وای واااااااااااای حرفِ من رو کسی نگفته بود الآن پست و کامنت ها تموم شد.
در مورد ایران سپید من نمی خونمش صرفاً به این دلیل که جذاب نیست و مطالب کانال خودم خیلی از مطالب ایران سپید پرمحتواتر هستند بله من خودشیفته هستم حرفیه!
حتی مطالب هر کسی دیگه رو که بخوام مثال بزنم هم از محتوای داخل روزنامه بهتر و غنی تر هستند.
بنابر این بیخیالش شدم و به زندگیم ادامه میدم.
در مورد استخدام نشدنت هم همین به نظرم کافی باشه که در این کشور هر قدر توانمندتر و باهوش تر باشی از بقیه عقب تر هستی.
من هم همینم تا الآن با وجود دارا بودن تمام شرایط موجود در انواع آزمون های استخدامی که در اون ها شرکت کردم هر کدوم به دلیلی ردم کردند که هیچ دلیلشون هم منطقی نبود نه فقط از نظر من بلکه از نظر رد کنندگان هم منطقی نبود فقط می گفتند: شما خیلی خوبی ها! خیلی بلدی ها! خیلی نکته مثبت داری ها! و چه و چه و چه ولی خب ما تو رو نمیخواییم دلمون پیش یکی دیگه که چشم داره گیر کرده حلال کنید.
خوشحال شدم که بعد از مدت ها این جا خوندمت.
منم دلم واست تنگ شده حسین جونم ولی چه کنم که بهمنیِ مودی و دوقطبیِ شدید تشریف دارم و به قول خودتون حالُم نَمیشه بزنگم!
در توانایی تو که شکی نیست و هر وقت میبینم امثالِ تو نتونستید در اجراییات کشور وارد بشید، برای مملکتم و محرومیتش از آدمهای پُری چون شما دلم خعلی میسوزه.
چاکرم
سلام امیدوارم دوستان ایران سپید انتقاد پزیر باشند و منتقدین را به جهنم و بهشت حواله ندن
و مشکلات را رفع کنند
قرار دادن اخبار تکراری
داشتن غلط املایی
چاپ روزنامه کاغذی که با وجود اینترنت دیگه نیاز نیست
مردم از سایت مطالعه میکنند چرا ما پول کشورا هدر بدیم
مشکل نابینا ها ۲ چیزه یکی ایران سپید و یکی شرکت پکتوس
این دو جا مثل یک اژدها تمام بودجه ها را مکش میکنند
شرکت پکتوس بانک ها را تیغ میزنه
و میلیونی پول میگیره
و به بهانه مناسب سازی شعبه فلان بانک کلی کاسب میشه
و بعدشم ژست طلبکاری میگیره
ایران سپیدم با کپی کردن اخبار و…. باعث هدر رفت منابع بودجهی میشه
مشکل ایجاد انحصار در مناسبسازی بانک ها را حتما در سایت بانک مرکزی مینویسم تا جلو چپاولگری بیت المال گرفته بشه
و شرکت ها نیان به اسم ما برای خودشون کاسبی کنند
ابهامات زیادی در مورد شرکت پکتوس هست
که یا به سازمان بازرسی اطلاع میدم یا بانک مرکزی
موفق باشید
ببین یادت باشه وقتی دم از انحصاریشدن بزنی که پکتوس، یه رقیب هم داشته باشه. تو اگه پکتوس رو به فرض هم که جمع کنی، آیا میتونی یکی مثل پکتوسم نه، میتونی یکی در حد و اندازهای مثلا یک پنجمِ پکتوس بیاری؟ نگو که باید شرکتها بیاند وسط و این حرفها که با خرما خرما کردن، دهن شیرین نمیشه. قبل از حذفِ چیزی که حتی بهطور نسبی مفیده، به فکر جایگزینش اگه نباشی، حماقته. البته که از تو کاری برنمیاد، کلا گفتم توی زندگیت آویزه گوشت باشه صادق جان.
از اینکه ارزش و احترام قائل شدی توی پستم اومدی خوندی و نظر دادی، ازت ممنونم
سلام مجتبی خوبی شما
کلا نیستی یا بعضا نیستی هان؟
من که به دلایل زیر از این روزنامه استفاده نمیکنم.
زمانی که روزنامه به دست ما میرسه که تقریباً اخبارش تکراری هستش
با وجود انواع کانالها و صفحات مجازی من که ضرورتی به عضویت در ایران سپید نمیبینم.
قبلاً منم از این روزنامه استفاده میکردم و تقریباً همه شمارهها غلط املایی داشت
کسی باید تایپ کنه که هم خط بریل و هم خط عادی رو مسلط باشه.
شاید فکر کنید که من دارم تند میرم ولی من عقیده دارم انتشار روزنامه ایران سپید هرچند مزایایی داره اما درمجموع اتلاف سرمایه و بیتالمال هستش.
در زمان سرعت انتقال اطلاعات که بعضاً پس از چند ثانیه از وقوع خبر مخاطب مطلع میشه روزنامه ایران سپید بعد از چند روز به دست مخاطب میرسه
روزنامه ایران سپید متعلق به زمانه خودش نیست
و اکثراً دیدم بچهها برای اصلاح املای خودشون از این روزنامه استفاده میکنند خب با وجود اغلاط املایی موردی نمیمونه.
تکرار میکنم منکر فواید انتشار این روزنامه نیستم ولی به نظرم منتشر نشه به جایی ضرری وارد نمیشه
بیشتر ببینیمت مجتبی خادمی مدیر اسبق یا سابق محله نابینایان
فعلاً
سلام عطا جان
ممنون از لطفی که به من داری.
با نظراتت موافقم.
ایرانسپید، باید تخصصی بشه. کپی داشته باشه من مخالف نیستم ولی کپیهاش باید کمتر فاسدشدنی باشن و کلا ساختارش باید دستِ کسی باشه که کاربلد باشه.
اوخ یه سوال
شنیدم ازدواج کردی
حقیقت داره؟
مبارکه
سلام کی ازدواج کرده مشتبهی؟؟
اشتباهی به عرضت رسوندن به گمونم
چون این مشتبهی خیلی کله شق و مرموزه زیر بار مزدوج شدن نمیره. خخخ
×××
خب بعد از مدتها حسابی تلاش کردم که بتونم کامنت بدم
آخه محله برام خیلی عجیب شده. نبین ها رو نمیدونم ولی کار برای ببین ها دیگه سخت شده.
قدیما هر جا رو کلیک میکردم وارد پست میشدم و کامنت میدادم ولی چند وقته فقط از ی راه می تونم وارد پست ها بشم و کامنت بدم که منم تنبل.
مشتبهی دلم برات تنگ شده بود
گاهی وقتا یاد تو میفتم و میگم اون نبون حرف گوش نکن الان کجاست؟،
البته من کلا ی همچین آدمی هستم به همه افرادی که میشناسم چه مجازی چه حقیقی فکر میکنم.
دلم برای همتون تنگ شده .
عطای ادیب تو در چه حالی پسرم ؟ خوبی؟ عطا اسم واقعیته؟ اسم قشنگی داری. خودت چی؟ ازدواج کردی؟
سلام رعد
سلام بابابزرگ
سلام غرش
مرسی که با این وجود که به همه فکر میکنی، به منم فکر میکنی.
من در حال پول درآوردن، حالیدن، و عشقیدنم.
به حرفت رسیدم که گفتی کمتر صفرویکی باش.
به حرفت رسیدم که گفتی خونهت جور که میشه هوچ، اقساطشم تموم میشه، به شرطی که بخواهی.
دو دو تا، همونطور که پیشبینی کرده بودی، بجای چهارتا، شد بیستتا.
نه تنها خونه خریدم، پسانداز هم کردم، وسایل خونهم هم جور کردم، لباسشوییم هم از اتوماتیک به دوقلو تغییر دادم، گاز و مایکروویو و یخچال و مبل و فریزر و فرش و موکت و همه چی هم جور شد، پرده هم کشیدم کل خونه رو، الانم دارم تلویزیون با ایکسباکس که یه کنسول بازی هست میگیرم، در فکر نوسازی هرچه بیشتر خونه هم هستم، بهترین تفریحات رو این چند ماهه انجام میدم، بهترین غذاها و خوشگذرونیها. تازه چون به فراوونی در دنیا معتقدم، انتظارم فراتر از اینهاست و در جهتشون در حال حرکتم.
اینم از حال و احوالات من اگه خواستی بدونی.
مجردی رو عشقه چون یه باری بهم توصیه کردی که برای فرار از تنهایی ازدواج نکنم؛ گفتی مشتبهی آدمها همیشه تنهان، چه مجردا و چه متأهلها.
خوش باشی
وضعت با این حساب از منی که عمر نوحو دارم بهتره. خخخ
بله اینو بدون که دنیا دنیای فراوانیه. چه خوب که حرفهام یادته.اصلا این جنبه از شخصیتت برام رو نشده بود ها خخخ
واژه دنیای فراوانیو که خوندم کیف کردم. چه جور ی نفر با این که به قانون جذب علاقه خاصی نداشته ولی به اهمیت این واژه رسیده موندم خخخ
*****
چه خوب که برای فرار از تنهایی ازدواج نمیکنی.
ولی به این حرفمم گوش کن. از خداوند و یا قدرت برتر یا کائنات یا هر چیزی که بهش اعتقاد داری بخواه که نیمه گمشده تو رو در زمان مناسب جلوی راهت قرار بده. چون هر انسانی ی نیمه گمشده داره. پس کار تو فقط اینه که بخوای که بیاد توی زندگیت. و اگه نیمه گمشده ات رو طلب نکنی به زندگیت ورودی نخواهد داشت
****
پیشنهاد رعد دونا
بازی فراوانی رو که چند سال پیش برات فرستادم یادته؟
اون بازی باعث میشه که ذهنت ثروتمند بشه و همه چی از الانی که هستی عالیتر
بازی فراوانیو انجام بده
****
نمیدونم چه اتفاقی افتاده که الان تونستم از کامنتدونی وارد پست بشم و کامنت بذارم
ایها المدیرات (چون میدونم ی ادمین و مدیر مونث این همه تیز و فرزه) ممنون از پیگیرت که به فکر ببین ها هم هستید و ورود رو برامون راحتتر کردید
خب بازی فراوونی رو که پایهم شَدیییییییییید!
و اما بعد:
من هرچی رو حتی اگه بهش باور نداشته باشم، سعی میکنم یواشکی دیگران که غرورم خدشهدار نشه و ابهتم پایمال نشه، تجربهش کنم. اگه طبق باورم اون چیز الکی بود، که زندگی میکنم و پایبندیم به باورم بیشتر میشه و مستحکم. اگه دیدم اون کار جواب داد و برعکس باوری که داشتم بود، میپذیرم که کلهشق بازی دراوردم و از باورم دست میکشم و به باورم پا میمالم. یعنی اینکه اونکه. به چیزی که گفتی باور نداشتم. گفتم که نمیشه و شاعرید همهتون. یواشکی توی اتاقم کمی باورِ الکی چاشنیش کردم و اجراش نمودم؛ دیدم عجب! کار میکنه! این شد که همهی حرفات یادم بود. چون از هرکی هرچی بشنوم، حتی در تضاد با باورهام، یه جایی نگهش میدارم واس مبادا. شاید روزی به دردم خورد. یا باهاش طرف رو میکوبم، یا باهاش خودم به خوشبختی میرسم.
نیمهی گمشده هم فعلا احساس مبرمی بهش نمیکنم ولی خوبیش اینه اگه اراده کنم، به قول تو میاد. پس هر وقت دیدم اذیتم، اراده میکنم که بیاد تا بیاد.
خوشتر باشی از همیشه!
عطا جان این راستهایی که گفتن، دوروغه. همهش!
میگم مجتبی یه چیزی! تو همه این اشتباهاتو حفظ کردی؟
که الان اینجوری متوالی بگی؟
یا این که پیداشون کردی! راستشو بگو ناقلا…
آدم اگه از یکی عصبی باشه، چن تا از اون آبداراشو از قبل اماده نگه میداره که اگه دوباره مزاحم شد همه رو قطاری بهش بگه…
کلا ربطی نداشت ولی دوس داشتم بگم…
هعیییی، دس رو دلم نذار که خونه، هرچی میکشم از اونه…
از همین ایران سفید کوفتی… دیگه چندان دل خوشی ازش ندارم… گمونم هیشکی نداشته باشه…
توهم شاد باش. کیف کن. به قول خودت لذت ببر از زندگی. زندگی دنیوی و اخروی و کودکی و نوجوانی جوانی پیری میان سالی کهنسالی… کلا همه چی…
به نظرم این اخرین جمله م خیلی خفن بود… من برم تا دیر نشده یه جا کنده کاریش کنم همه ببینن.
فعلاً…
خخخ
تو چه ترشی بخوری چه نخوری، آخرش یه چی میشی. حالا ببین کِی گفتم؟
نه. حفظ نکردم؛ از بس ایرانسپید خوندم، اغلاطش رو یاد گرفتم. ملکهی ذهنم شده.
سلام بابا رعد
خب درسته که فزا مجازی هستش ولی من واقعی رفتار میکنم اسمم عطا هستش مجردم
منم دلم برا شما تنگ میشه ولی خب همه چیز اون طوری که دلت میخواد رخ نمیده.
بابا رعد درسته تابستونه ولی هوا بس ناجوان مردانه سرده
ببین مجتبی من نفهمیدم
که همه راستها دروغه یا همه دروغها راسته
خب شاید هم مجرد باشی هم متاهل
پارادکس نداره چون دیدم که میشه شده که بشه
خخخ
ولی
من هفراع و هفراع آینه را بوسید
دست من لرزید و آینه شکست
هفراع رقصید
من هفراع و هفراع نفس را در آغوش گرفت
قلب من ترسید و بند آمد نفسم
هفراع خندید
باور کن که از این رقص و خنده او زنده شدم
مست و پاینده شدم
از خودم و تو از همگی بیگانه شدم
هی! دیوانه شدم
نع عطا جون. فعلا پاکِ پاکم. بیش از ۳۲ سالی میشه که مجردم
مجتبی ازت یه درخواست دارم
حالا البته یا تو یا بابا رعد جواب بده
من یه مدت میخوام به این ضابطه ای که میگین نتیجه داده عمل کنم
من ابدا نمیتونم درامدمو مدیریت کنم هرجاشو که میگیرم از یه جا در میره کار خراب میشه
نتیجتا پولم حیف و میل میشه و گیر میکنم توی گل شدیدا
اصلا شم اقتصادی ندارم
بلد نیستم چه کار کنم چطوری هزینه کنم
بابا رعد و حالا مجتبی تو هم تیوری میگین و هم عملی نتیجه داده بیایید لطفا به من کمک کنید
شکلک درماندگی افسردگی رقصندگی
مرسی
عطای ادیب با توجه به قانون جذب ما اون جور سرمایه گذاری میکنیم که ذهنمون میگه و باور داره.
در وهله اول کتب متافیزیک رو بخون که ایمان بیاری قانون جذب علم و اثبات شده هستش.
بعد برو مطالعاتی داشته باش که ذهنت باور کنه روز به روز در حال پیشرفتی
خلاصه اینکه افکار مثبت و شکرگزاری و پاک کردن باورهای محدود کننده مون باعث پیشرفتمون میشه.
توی کانالهای تلگرام استاد عباسمنشو سرچ کن و به کلاسهای رایگانش گوش کن. باورهات ثروتمندتر میشه و در نتیجه زندگیت بهتر
رعد که شیوه و سهم خودشو داره. اما من شخصا یه چیایی بهت میگم تجربیه و ریاضی نیست که منطقی باشه یا اقتصاددانان تأییدش کنند. در مورد خودم جواب داده. واسم مهم نیست در مورد تو جواب میده یا نِمیده. صرفا چون پرسیدی میگمت ولی ادعا ندارم در مورد کسی غیر از من جواب میده یا نمیده. ممکنه اینا رو اصول بنیادینی بدونی که تغییرناپذیره. ممکنه تلقینات و توهمات یه نفر بدونی که با صد منش یه شاهی ندن:
۱ هرچی بیشتر خرج کنی و به دیگران هم بدی، بیشتر گیرت میاد. دنیا اینطوریه. به آدمهای خسیس شاید بده ولی به آدمهای بخشنده هم میده. به یه سری نمیده که نمیدونم کیان. یا کلا خسیس باش تا بتونی پول خوبی جمع کنی، یا کلا سخاوتمند باش تا ثروتت زیاد بشه. فکر کنم اگه وسط گیر کنی، دهنت ساییده بشه. احتمالا الان همینطوری هستی. یادت باشه اگه خسیس باشی، پولت ممکنه بیشتر بشه ولی اگه بخشنده باشی، ثروتت بیشتر میشه. البته فقط بخشنده نباش. یاد بگیر و به دیگران یاد بده که در مقابل بخشنده بودنت بخشنده باشن.
۲. انتظار ثروت از آسمون و زیرزمین نداشته باش. انتظار غیبگویی و چشمبندی نداشته باش. مهارت داشته باش. تخصص داشته باش. انگیزه و باور هم که چاشنیش کنی، در جهتش حرکت کنی، حله. توی شیبِ فراوونی سُر میخوری به سمت پایین. و هرچی پایینتر میری، بیشتر وارد تونلِ فراوونیها میشی. در حدی بهش نزدیک میشی که ثروت خودش میاد سراغت. شاید مهارتت حتی خوب گوش دادن باشه. شاید مهارتت خندیدن باشه. من کاری ندارم مدرسه و دانشگاه یا حاجی بازاری چی میگه. من میگم مهارت و تخصصت هرچی بیشتر، ثروتت بیشتر. ممکنه زمان وصالش کم یا زیاد بشه ولی تا زندهای اتفاق میافته. فقط کافیه از همین حالا وانمود کنی که خیلی خوبی، ثروتمندی، و همه چی عالیه. برو میرسی.
۳. به عنوان هدف اصلیت، دنبال پول نباش. پول در ادامهی ثروت میاد. به خدایی که اگه باشه یا نباشه، اگه قبولش داشته باشی یا نداشته باشی، من اول ثروتمند شدم بعد پول گیرم اومد. آیندهی تو رو سرمایههات میسازن. میتونه این سرمایه، ارتباطاتت با دیگران باشه. میتونه پولت باشه. میتونه اخلاقت باشه. میتونه مهارت و تخصصت باشه. سرمایه که جمع کنی، ثروت که بسازی، پولم توش هست. کافیه نیاز یه عده رو تشخیص بدی و برطرف کنی. گونی گونی پول میاد سمتت.
۴. دنبال کتابهای شعاری و روانشناسیهای زرد نرو. اگه کتابی باشه که انرژی مثبتت رو بخواد تقویت کنه، توی این پنج نکته خلاصه میشه که: ۱ خودتو بشناس، ۲ بخواه که به اهدافت برسی، ۳ از تجربیات دیگران هم استفاده کن، ۴ راه بیفت طرفش، و ۵ به منفیهای محیطت بیتوجهی کن، دست نکش، خسته نشو، پشتکارت همیشگی باشه. اگه یه مسیر به بنبست خورد، حتما مسیرهای دیگه هم هستند.
۵. مخارج روزانهت رو بنویس. مخارجی که مصرفگرایانه هستند، مخارجی که به خاطر اینکه قدرت نه گفتن نداری اتفاق افتاده، مخارجی که کلا اضافی هستند ولی ذهنیتت به غلط میگه ضروری هستند، اونا رو حذف کن. ببین نه تنها دخل و خرجت میخونن، بلکه اضاف هم میاری. البته به این شرط که اصلا کلا منبع درآمدی داشته باشی. بدهیهات رو تا میتونی تسویه کن و بدهکاریهایی که الکی برای خودت به وجود آوردی رو بیخیال شو. بدهکار بودن به دیگران با بخشنده بودن فرق داره. الکی خودتو بدهکار ملت نکن که واسه خودت کم بیاری.
۶. برنامهریزی رو شاید باید اول میگفتم ولی الان میگم. ترتیبش رو خودت میتونی مجدد بچینی. اگه برنامهریزی نداشته باشی و فکر کنی دنیا یه رازه و هویجوری توی سبد واست میفرسته، بیخیال شو. برنامهریزی کن، ازش تبعیت کن، همه چی حله. آخر هر روز، مرور کن، کم کن، زیاد کن، تحقیق کن، و مرتب برنامهای که میریزی رو مثل یه گُل، مثل یه حیوانِ اهلی، مثل یه باغ، مثل یه موجود تربیتپذیر، پرورشش بده.
همین دیگه. یا چیزی دیگه بلد نیستم یا الان یادم نمیاد که بنویسم واست
حالا اغلاط روزنامه که درست نشد ولی عوضش اینجا کلی از هم یاد گرفتیم
عالی بود عااالی.
فک کنم توی این مدت که سایت نبودی در حال مطالعه بودی. تک تک حرفات درست.
هر چی بیشتر خرج کنی و از خرج کردنت لذت ببری پول بیشتری به سراغت میاد. این جمله رو باید طلا گرفت
مورد بعدی:
یک دهم درامدت هم بده به نیازمندان . حتی اگه خودت نیازمند باشی. محال ثروتمندان عالم با هر کیش و دینی که باشن این قانون رو اجرا نکنند.البته ثروتمند با پولدار فرقها دارد و تفاوتها
***
مجتبی حرفات دقیقا منو یاد باب پراکتور انداخت. نکنه باهاش دوستی و رو نمیکنی؟
مشتبهی ره صد ساله رو چه طور یک ساله رفتی ها ؟؟
آفرین.
جذب خوب امروز من تغییرات مثبتی بود که ازت دیدم.
رعد، خب نمیدونم. هرچی که هست، تغییر کردم. از تغییری هم که کردم خوشحالم. مثلا یکی از منشأهای تغییراتم، تصمیمی بود که هممحلیهای تهرانی و همجوارِ تهران ازم خواستند که بگیرم؛ یعنی برگزاری اردویی برای تهرانیها.
اونجا افراد زیادی رو دیدم و حسهای خوبی ازشون گرفتم؛ مثلا امید صالحی رو از نزدیک دیدم و از قبل که دوست معمولی مایل به خوب بودیم، دوست صمیمی شدیم.
یه چیزایی توی شخصیتش داشت که اول سعی کردم تقلید کنم و بعد دیدم جزوِ شخصیتم شده. شایدم همون ویژگیها رو داشتم و نهان بود و امید آشکارشون کرد.
هرچی که بود، من از این اتفاق خوشحالم.
حمیدرضا رو که دقه نود بهمون اضافه شد دیدم و تصورم راجع بهش کامل شد. یه پسرِ خوشتیپ و شاد و زرنگ و اعتماد به سقف واقعا اونجا نیاز بود.
خودت رو دیدم بابارعدی. تصورم راجع به تو یه آدمِ اخمو و مغرور بود؛ اما در نهایت تعجب و شگفتی، خوشحال و خوشصدا یافتمت.
بعد به این نتیجه رسیدم که نتیجهای که قبل از اردو گرفته بودم که باید تلاش و برنامهریزیِ بیشتری داشته باشم، نتیجهگیریِ درستی بوده.
آخه قبل از اون اردو، یه همکار داشتم که توی شرکتمون بود و مرتب میگفت همهی پولاتو نخور. ارتباطاتت رو یکبارمصرف تشکیل نده، و پساندازی داشته باش که به تو اجازه بده آیندهت رو اونطور که میخوایی بسازی؛ نه اونطور که دیمی قراره ساخته بشه.
منشأها زیادن و چرا نباشن؟ مگه یه دریا نمیتونه چندین عدد منشأ و رودخانه رو به خودش جاری داشته باشه؟ معلومه که میشه. همه چی ممکنه، فقط غیرممکنه که غیرممکنه.
فعلا حسش نیست ادامهش رو بنویسم. همینقدر بدون که درست فکر کردی. من خیلی وقتی میشه تغییر کردم.
اگه میبینی جوابهای تو و سایرین رو طولانی مینویسم، دلیلش اینه که چون خودم از شادیِ خودم شادم، دوست دارم دیگران هم در شادیِ من سهیم و شریک باشن و به همین شادیهای من هم برسن.
خوش باشی
سلام آغ مُژدوا.
حالی شوما؟
هفته گذشته سهشنبه، رفتم یکی از دهاتای باحال سنندج.
حالت عرفانی بهم دست داد، از اون حالای عادل مُجی کامبیزی که اونوقت نشد که بشه!
به جان خودمو خودت توی آسمونا دیدمت.
خوش باش که آینده ات بیشتر از این لذتمند خواهد بود.
روزی خواهد آمد که دوباره همدیگرو ببینیم. این دفعه بجای کباب صحرایی و ساطوری، با پیتزا و نوشابه به دنیای نامرد لایی زده و گل میزنیم.
کامبیز؟
خودتی؟
خاک بر سرت کنن دیوونه!
من عاشقِ گل زدن به زندگیام!
عاشق گُل زدن به دنیا.
و از همه مهمتر؟
عاشق ارتباطات سازندهای مثل ارتباط با تو و عادل.
مرامی که شما کُردها دارید، در اقوام ایرانی، مثالزدنیه.
حااااال کن
آق مجتبی، محض اطلاع شریف باید عرض کنم که ترشی خیلی با مزاج من سازگار نیست… منو ترشی اصلاً دوستای خوبی برا هم نیستیم….
ولی یه چیزی بهت به عنوان برادر میگم… سعی کن اینم مکله ذهنت کنی یه جوری… غلط املایی هرچی که باشه، هرکجا که باشه، تو هر مجله ک باشه، چه ببین باشی، چه نبین، چه نیمه بین، چه دوربین، چه نزدیک بین، چه آستیکمات، اون اشتباهو که میبینی خود به خود خزون میشی…
راستی یه چیزی بت میگم ناراحت نشو… ببین خداییش تو خودتم دست کمی از ایران سفید نداریا!!!
یه کمی به اسمت و لغبت دقت کن…
مشتبهی
این یعنی اشتباه بیشتر از ایران سفید نباشه کمترم نیست…
یعنی دستم بِهِت نمیرسه دیگه. درسته؟
تیکه بزرگهت گوشته!
میییییکککشششششممتتت!
باب پراکتور ، پس از تحقیقات و مطالعات بسیار زیاد به این حقیقت دست یافته است که برای موفقیت در زمینه های گوناگون و دستیابی به اهداف باید شش گام ساده و در عین حال بسیار قدرتمند و اساسی برداشته شود.
گام اول: مقدار دقیق پولی که آرزو دارید را در ذهنتان مشخص کنید.
اینکه بگویید مقدار زیادی پول میخواهم درست نیست. چهار پنج دقیقه وقت بگذارید و فکر کنید دقیقا چه مقدار پول الان میخواهید داشته باشید. فکر کنید دقیقا و مشخصا چقدر پول که در اختیار داشته باشید بی نیاز از ثروت خواهید شد
گام دوم: حاضرید چه بهایی بابت مقدار پول مورد نیازتان بپردازید!؟
در روز دوم هستید. شما باید با خود فکر کنید و مشخص کنید حاضر به پرداخت چه بهایی(چه چیزی) برای دریافت مقدار پول مورد نیازتان هستید. این حقیقت ندارد که بدون از دست دادن چیزی، چیز دیگری را دریافت کنید. باید برای دریافت پول مورد نظرتان فضایی را در زندگیتان خالی کنید. این بها هر چیزی میتواند باشد، زمان، تلاش و کار فراوان، کمتر خوابیدن و بیشتر کار کردن و یا هر چیز دیگری که برای دریافت پول بیشتر باید بعنوان بها پرداخت شود. این قانون خلأ و کامیابی است. باید بهای رسیدن به هدفتان را پرداخت کنید.
* وای چه عالی که دوباره میشه مطالب رو اینجا کپی پیست کرد .
۴ گام دیگه موند اگه خواستید برید مطالعه کنید. ایران سفید و سپید رو کلا بی خیال بشید . تقریبا نود و نه در صد از نبین های این سایت غلط املایی دارن که خب چه ایرادی داره.ببین ها که شورش هم دراوردن چون به کسی که درست می نویسه میگن فلونی لطفا درست بنویس خخخخ واقعا آدم به خودش شک میکنه هههه
مجتبی و رعد از هر دو شما ممنونم.
بهم حق بدید بعضی از حرفاتون رو نفهمم.
البته از اشتیاقی که از حرفای مجتبی میباره نتیجه گرفتم که از کامنتش کپی کنم توی لپتاپ
من باید فکر کنم که از کجا شروع کنم و البته یه ایرادی که من دارم توی این قضیه این هستش که با اینکه خودم نتیجه گرفتم که روشم اشتباه هستش ولی نمیدونم چرا میترسم به روشهای دیگرون که پیشنهاد می کنند عمل کنم.
من خوب مجتبی یه تخصص دارم و ازش درامد هم دارم ولی هزینه و درامدم و نحوه تعادل بین این دوتا همیشه گیجم کرده
من خسیس نیستم و هروقت امکانش باشه خرج میکنم کمک میکنم حتی به نظر خودم بعضی وقتا بیش از حد برا دیگرون خرج میکنم
ولی دیگرون به نظرم این کار منو نمیبینند.
شده یه عادت شده یه مرض تا الان هزار بار تصمیم گرفتم عوض بشم ولی فقط چند روز تونستم ادامه بدم.
بزرگترین عیب من اینه که تغییر کردن رو ناممکن میبینم فکر میکنم نمیتونم تغییر بدم خودمو
خیلی وقتا راه درست خرج کردن رو میفهمم ولی توی عمل لنگ میزنم
خیلی وقتا هم اصلا نمیفهمم باید چه کار کنم کجا خرج کنم اولویت با چیه
شده که مثلا یک ماه یه پولی توی حسابم بوده و مواظبت کردم که خرج نکنم ولی متاسفانه آخرش میبینی پوله حیف و میل شد رفت
یعنی جایی خرج شد که واجب نبود خرج بشه
در حالی که نیاز واجب هم داشتم
خلاصه بعضی وقتا خیلی گیج میزنم.
نخند دست خودم نیست
جان کلام این هستش که ضرورت تغییر رو حس میکنم ولی جرات تغییر ندارم
دست و دلم میلرزه باورم به روش دیگرون کمه
ممنونم ببخشید زیاد حرافی کردم.
نوآموزی هم که تازه داره شنا یاد میگیره و هرچی اصرارش میکنن نمیپره توی آب، هولش میدن تا حتی اگه هم میترسه، پرت بشه توی استخر، با گوشت و پوست و خون و استخوانش آب رو لمس کنه، و ترسش یکبار برای همیشه بریزه.
یه بار به جای اینکه نازِ عطا رو بکشی، هولش بده وسط عملِ انجام شده.
اگه همین کار رو هم نتونستی بکنی، دیگه نسخههام ته کشید و از من یکی هیچ کاری بر نمییاد واست.
کَس نخارد پشتِ تو، جُز ناخنِ انگشتِ تو.
حال که ندارم کل شمارهها و ستونهای روزنامههای ایرانسپیدی که میخونم بررسی کنم ولی خداییش ببینید توی ستون چاردیواری روزنامه ایرانسپید متعلق به چهار روز پیش یعنی ۲۹ خرداد، هنوز هم موارد «دیگراینکه»، «ومردم»، «کشوردر»، «باردیگر»، «ر وزنامه»، بهطور نادرستی سر هم یا بافاصله نوشته شده و واژههای «تؤام»، «توضیخات»، «صفخه»، «نکره»، «نابیناها ها»، «لحاط»، با غلط املایی یا نگارشی نوشته شدهاند.
فعلاً که دستت بهم نرسیده، قطعاً از اینجا به بعدم نخواهد رسید….
کشتن منو تو رویاهات باید ببینی… مرررررد
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
خودمم اینو میدونم که خیلی زبلم… عین موش از سوراخی به سوراخ دیگه در حال جهیدن و خزیدن و پریدنم…..
گذرت به سرخهحصار میافته بالاخره
گذرم که هر هفته جمعه ها به اونجا می افته!
ولی خب افتخار لمس کردنتون نصیبمون نمیشه متاسفانه! ببخش
خخخخخخخخخخخ
گیریم که گذرم به اونجا افتاد و همدیگه رو دیدیم خیلی اتفاقی!
مهم اینه که تو میخوای با من چی کار کنی!
یعنی اولین حرکتی که روم انجام میدی چیه؟؟؟
دیگه اون با خودمه که اولین حرکتم چی باشه! سورپراااااااااییییییییییییز
بقول خواهرم این غلطهای املایی معضل عصر حاضره خخخخخخخخخخخ
و بقول من اگه استخدامت نکردن گور باباشون، تو روحشون. تو لیاقتت خیلی خیلی خیلی بیش از همه ایناس. با همین فرمون برو جلو مام برات هورا میکشیم. قاااااان قااااان بیب بیب خانوم برو کنار قاااااااان
من اگه بینا بودم و یه متن پرغلط میدادن بخونم یا خودم بهش برمیخوردم، پرتش میکردم یه طرف و بیخیالش میشدم. نِیدونم تو چطو تحمل کردی تا حالا به عنوان یه گوینده مجرب!
مِقسی بابت ماشین بادیِ باحالی که واسم تدارک دیدین: «قان. قاااااااااااان».
استخدامم هم خیلیا گفتند دلت پر بوده ایطو نوشتی، و هرچی گفتم بابا واس دستمایه طنزش بود، گاهیاشون به خرجشون نرفت که نرفت. خب نِمیره که نره. منم نِمیرم. مهم نیست.
اصن بیایید هیشکیمون باهم بریم!
یوهوووووووو
نه مجتبی اشتیاقم برا تغییر با حرفای تو و رعد دوچندان شده
ازم نا امید نشید
خخخ
این دفعه مصمم شدم یه اتفاق خوب رقم بخوره که منم از گل دربیام
شماره واتس اپ شما رو برداشتم سیو کردم که اگر نیاز پیدا کردم راهنمایی کنی
البته لطفا
دوست دارم بپرم وسط آب هرچند که شنا بلد نیستم
مجتبی یه پیشنهاد، شما از این تغییری که کردی و علل و عواملش و استلزاماتش برامون بنویس پست کن توی سایت مطمینا برا خیلیها مفید هستش
مرسی
میگن وقتی حرف خاصی نداشته باشی، یه کتاب مینویسی. وقتی حرف حساب بلد باشی بخواهی به دیگران بزنی، یه مقاله مینویسی. منم تمام توضیحاتم تقریبا خلاصه میشد توی همون کامنت چهارده دو و فکر نکنم چیز اضافهتری داشته باشم که بخوام یا بتونم در قالب یه پست منتشرش کنم عطا جان. معمولا آدمیام که جواب تلفن یا چت یا تماس ملت رو ده تا در میان میدم و روی اینکه پیامت رو ببینم و جواب بدم زیاد حساب نکن. حتی شاید پیامی رو سین بزنم ولی کلا جواب ندم. زیاد به حفظ کردن ارتباطات و سرمایههای ارتباطیم مقید نیستم. مودیام. دوقطبیام. دمدمیمزاجم. ناپایدارم. سیالم. همیشه در حال عبورم. یه جا بند نِمیشم و ریشه نِمیدم. واسه خودم حُسنه، واسه دیگران دردسره.
موفق باشی عطای محله
مجتبی بخوای نخوای انسان جایز الخطاست…. حالا شایدم ممکن الخطا باشه ولی خب به هر حال من جفتشونو دوس دارم….
همه انسانها بالاخره یه اشتباهی دارن… البته من که انسان نیستم، فرشته نجات همه م….
راستی مجتبی من عاااااااااااااااشششششششششششششق سورپرایزم….
اگه تا اون موقع سورپرایزتو یادت بمونه من اسممو از حمید به مجتبی تغییر خواهم داد… حتماً
منم عاشق شیطنت با فرشتههام. البته تو دیگه داری از فرشته، به خرس گیریزلی تبدیل میشی.
خخخ خرس گیریزلی دیگه چیه ؟؟
من فقط خرس قهوه ای در کارتون پسر شجاعو میشناسم
خرس خاکستری یا خرس گریزلی (به انگلیسی: grizzly bear) گونهای از خرس قهوهای میباشد که عموماً در ارتفاعات مناطق غربی آمریکای شمالی زندگی میکند. گمان میرود که خرس خاکستری از نژاد خرسهای گریزلی سیاه مشتق شده باشد که در حدود ۱۰۰۰۰۰ سال پیش، از مناطق شرقی روسیه وارد آلاسکا و ۱۳۰۰۰ سال پیش با عبور از آلاسکا وارد مناطق جنوبی شدهاست.
خرسهای گریزلی معمولاً حیواناتی منزوی بوده و به تنهایی زندگی میکنند. البته خرسهای گریزلی در زمان مهاجرت ماهیهای آزاد در کناره سواحل و رودخانهها و دریاچهها و تالابها برای صید ماهی تجمع میکنند.
اوه. نه. مجتبی پس باید شمارتو ریمو کنم؟
این طوری که میگی خیلی روی اعصابی
عطا من ی سری آموزشهای مثبت اندیشیو خریداری کردم. البته میشه گفت الفبای علم مثبت اندیشی و برای مبتدی هاست.
من می تونم توی این اپلیکیشن تو رو ادد کنم که استفاده کنی.
اگه مایلی شمارتو بهم بده که توی اپلیکیشن اددت کنم و کلاسهای صوتیو دانلود کنی و بگوشی و بهره ببری
سلام رعد
شماره من ۰۹۱۳۳۹۹۰۵۱۶
مرسی و مرسی
عطای ادیب این خط دست خودته ؟
رعد بزرگ منظورتو نفهمیدم
سلام آقای خادمی من بزرگمهر هستم و چون هنوز نام کاربری من تأیید نشده با نام کاربری مادرم وارد شدم من بالاخره کامپیوتر یاد گرفتم و این محله رو خیلی خیلی دوست دارم و یک عالم آموزش دانلود کردم و یاد گرفتم و دیروز یک آموزش از شما در مورد گشت و گذار در مطالب محله رو گوش می دادم خیلی دلم برای شما تنگ شده یک خبر خوب من دارم مطالب برای وبلاگ بزرگمهر و دوستان عزیز نابینا آماده می کنم و یک عالم آموزش در مورد کامپیوتر ضبط کردم من مجله ایران سپید را ندارم اما تا سال قبل مجله رشد روشن نوآموز داشتم که هم بریل داشت و هم رویش برای والدین به بینایی مطلب داشت و خیلی خیلی عالی بود و مدرسه به ما هدیه می داد اما امسال گفتن کاغذ گرونه و تهران این مجله رو دیگه چاپ نکرد و من ناراحت شدم … از وقتی کامپیوتر یاد گرفتم رفتم سراغ واتساپ و برای گروههای خانوادگیمون مطلب می ذارم و غلط دیکته زیاد دارم و دارم تمرین می کنم که غلط املایی هام رو کم کنم من خیلی شما را دوست دارم خداحافظ
سلام بزرگمهر
واااایییییی! این تویی؟ خودت؟ که یه روزی کوچکولو بودی و الان بزرگ شدی؟ ایول!
منم خیلی دلم واست تنگه. تازه ما همو تاحالا ندیدیم و دلمون تنگ میشه؛ اگه یه روز همدیگه رو ببینیم، بازم بیشتر از این دلامون تنگ میشه. من که شماره از شما ندارم ولی اگه اومدی اصفهان، یه زنگ بزن من شام یا ناهار به صرف چلو طوطی دعوتت کنم.
چقدر خوشحالم داری وبلاگ میزنی! اگه منم خواستی جزو دوستات حساب کنی توی مطالب وبلاگت کمکت میکنم. راههای ارتباطی با من، آخرِ شناسنامهام توی محله زیر تمام مطالبم نوشته شده.
حیف. کاش رشد روشن نوآموز هنوز منتشر میشد! باور کن کاغذ گرون هست ولی دولت خسیس و تنبله. واسه خیلی چیزای دیگه پول میذارن وسط ولی به ما نابینایان که میرسه میگن کاغذ گرونه.
دوس دارم یکی از آموزشهات رو گوش بدم. واقعا خیلی دوس دارم یکی از آموزشهات رو به دستم برسونی گوش بدم لذت ببرم.
شبکههای اجتماعی عالی هستند. توی همون واتساپ و گروههای خانوادگی هم میشه کلی چیز یاد داد و یاد گرفت. همونجاها پرسه بزن. عالیه.
باور کن منم با این سن و سال که دیگه اندازه خرس گیریزلی شدم، به خاطر اینکه بریل دم دستم نیست و نمیخونم، غلطهای املایی یا نگارشی گاهی توی نوشتههام پیدا میشه. کاش این نمایشگر بریل ارزون بود یکی میخریدیم.
منم خیلی خیلی دوستت دارم و به قول ماهوارهایها: “I love you PMC”!
خیلی وقته اصلا بریل از نزدیک ندیدم، علاقه ای به خوندن روزنامه به خط بریل حد اقل حالا ندارم، ولی بیشتر غلط های املایی که در پست اومده بود، اگر احیانا مخاطب روزنامه بودم برام مهم نبود، این که فاصله رعایت نشه، در خیلی از موارد باعث نامفهوم شدن کلمات نمیشه،
حالا نمیدونم این که مشترک روزنامه نیستم چقدر در این تصورم تاثیر داره!
من یه نمونه کوچکش رو واست میگم: تصور کن یه عالمه نوآموز، اینطوری میخونن، اینطوری یاد میگیرن، و اینطوری مینویسن. بعد جایی انتظار داریم کسی به این غلطخوانهای غلطنویس، شغل بده؟
سلام آقای خادمی من بزرگمهر هستم خیلی خوشحال میشم اگر در تهیه ی مطالب وبلاگ به من کمک کنید راستش من دو ماه هست که با این محله آشنا شده ام و مطالب مهمی را از اینجا یاد گرفتم و دوست دارم وبلاگ کودکان نابینا را مثل اینجا درست کنم و دوستان جدیدی پیدا کنم خانم جوادیان و خانم رهگذر به مامانم قول همکاری داده اند (چون موقع امتحاناتم به فکر وبلاگ افتادم مامانم با خانم جوادیان و خانم رهگذر صحبت کردند الان خودم وقت دارم تا با اونها صحبت کنم ) اگر شما هم به من کمک کنید انشاالله میتونم یک وبلاگ خوب درست کنم یک آموزش nvda ضبط کردم براتون میفرستم ممنون که برامون وقت میگذارین
ایول بزرگمهر! حله. هرچی دوس داری واسم بفرست من پایهام. من خیلی خوشحالم که داری وبی برای کودکان نابینا پایهریزی میکنی. من به خودت قول میدم که باهات همکاری کنم تا وب خوشگلی بزنی و دوستای جدید هم حتی پیدا کنی.
راستی سعی کن نام کاربری خودت رو سریعتر ردیف کنی که با اسم خودت کامنتهات منتشر بشن.
برای وبلاگت اگه واتساپ داری، میتونی با من با شمارهم در ارتباط باشی:
۹۸۹۱۳۹۳۴۲۹۴۳
خوش بگذره