خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

حتما کامنت بده: مهم نیست نابینا هستی یا نه، مهم نیست معلم هستی یا نه

یه مطلبی توی بایگانی‌های کامپیوترم پیدا کردم که نصفه ترجمهش کرده بودم لذا نتونستم اینجا منتشرش کنم پس رهاش کردم. فعلا کاری به اون مطلب نداریم، ولی موضوع و تیترش برای ما مهمه. ترجمه اون مطلب رو بعدا هم میتونم تکمیل و همینجا منتشر کنم، ولی شما به عنوان یه شخصی که ممکنه یه چیزی به یه بینا یاد داده باشی، بیا توی کامنت‌ها بگو یه نابینا، چه روش‌هایی برای یاد دادن به افراد بینا در اختیار داره. مثلا من خودم به خاطر این‌که تدریس زبان انجام میدم، با بچه‌های زیادی سر و کار دارم، که معمولا همه بینایی کامل دارند. این، در حالیه که من خودم کاملا نابینام.

بحث از این جهت مهمه که من چندین مرتبه برای آزمون استخدامی آموزش و پرورش امتحان دادم، قبول شدم، مصاحبه رفتم، و به دلیل نابیناییم، مسئولین گزینشی، از ادامه مراحل محرومم کردند. نماینده آموزش و پرورش استثنایی، نماینده بهزیستی، و رییس کل سلامت آموزش و پرورش استان اصفهان، توی جلسه مصاحبه به من می‌گفتند ما دغدغه داریم یه نابینا، به خاطر مشکل بیناییش، چطور میخواد معلمی باشه که از پس مسئولیت‌هاش بر بیاد. قانون آموزش و پرورش توی ایران اینطوری گفته که هر کسی قرار شد معلم باشه، باید بینایی داشته باشه. اگه به این مسئله توجه نکنید، همگی باید هر‌ساله پاشنه در مجلس و دیوان عدالت اداری رو دربیارید تا بلکم استخدام بشید یا نشید. البته دوست ندارم فکر کنید فقط سنگ خودمو به سینه می‌زنم. مسلما از استخدام شدن توی جایی که عاشقش هستم استقبال می‌کنم، ولی فکر نکنم دیگه آزمون شرکت کنم. اگه خواستند، پرونده‌ام هست. هم امسال و هم سال‌های قبلی. زنگ بزنن بگن بیا، میرم. الان مشکل مالی یا شغلی ندارم. خدا رو شُکر فعلا در‌آمدم دو سه برابر حقوق آموزش و پرورشه. نمیدونم آینده چی پیش بیاد. فقط یه آرمان‌گرایی وحشتناکی که داشتم و دارم، تلاش برای همسان‌سازی سطح آموزشی دانش‌آموزان مناطق محروم با کلان‌شهر‌هاست. دست خودم نیست که دلم برای سختی کشیدنِ بچه‌های نابینا و کم‌بینا و حتی کاملا بینایی که میدونم میتونم سختی‌هاشون رو کم کنم ولی این اجازه به من داده نشده می‌سوزه.

رشته صحبت از دستمون در نره. به نظرم یه دسته از مشکلات، از ذات ناتوانی شخص نابینایی که قراره معلم بشه سرچشمه میگیره و به نابینا بودن هیچ ربطی، تأکید میکنم هیچ ربطی نداره. تو رو به خدا این موارد رو به گردنِ نابینا بودن نندازید: اگه یه نابینا بلد نیست کمربندش و بند کفشش رو در بیست سی سالگی ببنده و با بند باز کفشش میره مدرسه، اگه شخص نابینایی که قراره معلم بشه بلد نیست از روی خط بریل بخونه و کم میاره، اگه فرد نابینایی که قراره معلم بشه تیک داره و موجبات ناراحتی و تمسخر رو خودش به وجود میاره، اگه اون نابینایی که میخواد معلم بشه نمیتونه ارتباط خوبی با اقشار مختلف برقرار کنه، اگه یه نابینای متقاضی معلم شدن نمیتونه بهداشت فردی خودش رو رعایت کنه، اگه یه کسی که نابیناست و به معلمی علاقه داره نمیتونه درست جهتیابی کنه و در مسیریابی و راه رفتنش مشکل داره و غرور نابجا عصای سفید رو که هویت نابینا هست ازش دور کرده، اگه متقاضی نابینای شغل معلمی یه شخصیت وابسته داره و آویزونه، اگه اون نابینایی که قراره معلم بشه بد‌اخلاقه و مشکلات خُلقی داره، اگه یه نابینایی که اتفاقا معلم شده هیچ تخصصی در خصوص مباحث درسی نداره و دانشش لنگ می‌زنه، تقصیر خودشه، تقصیر نابیناییش نیست. تو رو خدا نگید همه نابینایان همین هستن. چنین شخصی اگه بینا هم باشه، اگه غیر از دو‌تا چشم، چهار‌تا دوربین هم جلو و عقبش نصب کنید، بازم همین کوفتی هست که هست. مشکل من اینه که گزینشگران، ناتوانی‌های عمومی اشخاص رو پای نابینایی می‌نویسن؛ وگرنه خودمم قبول دارم یه دسته از مشکلات تدریس نابینا به بینا، از ذاتِ نابینا بودن ناشی میشه که فناوری، روز به روز در تکاپو هست برطرفشون کنه و شاید با خلاقیت هم بشه تا حدی کنترلشون کرد. مثلا اینکه:

  1. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور نظم کلاس رو حفظ میکنید؟ البته که ممکنه نظم، تعاریف مختلفی داشته باشه؛ ولی خوردن، آشامیدن، اذیت کردن، سر و صدا، انجام کار‌های ناشایست که میتونه از چشم یه فرد نابینا و حتی بینا مخفی بمونه، سر به سر گذاشتن، شوخی‌های نابهنجار، خروج بی‌اجازه از کلاس، تغلب، استفاده از وسایل غیر‌مجاز از مکانیکی گرفته تا الکترونیکی، انجام فعالیت‌های غیر‌کلاسی نظیر مطالعه و تماشای فیلم در ساعت کلاسی، بخشی از بی‌نظمی‌هایی هست که دانش‌آموزان هر روزه دارن در مدارس بینایی و نابینایی در دنیا مرتکب میشن. شما توی کامنت‌ها بگید یه نابینا چطور میتونه نظم کلاس رو حفظ کنه به‌طوری که والدین، مسئولین مدرسه، و مهمتر از همه خود دانش‌آموز‌ها، شاکی نشن و در سایه نظم و آرامش، به فعالیت‌های آموزشی مشغول باشن؟ مهم نیست شما معلم هستی یا نیستی. مهم نیست بینا هستی یا نابینا. اگه چیزی به ذهنت میرسه یا تجربه‌ای داری که عملیه، حتما کامنت یادت نره. ما به دانسته‌های تو نیاز داریم.
  2. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور دستخط نو‌آموز رو میخونید و ارزیابیش میکنید؟ شما توی کامنت‌ها بگید چطور یه نابینا، میتونه دستخط یه نو‌آموز رو ارزیابی کنه؟ معلومه من با بچه‌های کاملا بینا در محیط آموزشی سر و کار دارم و شیوه‌های خودم رو دارم. من میخوام نظرات یه جا جمع بشه بتونیم به یه یادگیری متقابل برسیم. وگرنه به نمایندگانی که در جلسه مصاحبه استخدامی به‌طور دستوری با قصد رد کردن من اومده بودند و در مقابل هر جوابی که می‌دادم پنج دقه سکوت می‌کردند تا از حالت هنگ در بیاند، ثابت کردم که رد شدنم به واسطه سیستم، در شغل‌محلی که برای استخدامم به حق و درست انتخاب کرده بودم، دستوریه و نه ضابطه‌مند. مهم نیست شما معلم هستی یا نیستی. مهم نیست بینا هستی یا نابینا. اگه چیزی به ذهنت میرسه یا تجربه‌ای داری که عملیه، حتما کامنت یادت نره. ما به دانسته‌های تو نیاز داریم.
  3. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور مطالب رو برای بچه‌ها روی تخته می‌نویسید؟ چطور شکل حروف و اعداد و علائم و شکل‌های هندسی رو برای بچه‌ها ترسیم می‌کنید؟ چطور با کادر‌ها، شکل‌ها، و نمودار‌های کتاب‌های درسی کنار می‌آیید؟ چه کار می‌کنید که نابینا بودن شما، باعث محرومیت دانش‌آموز از تمام رسانه‌های یادگیری نشه؟ مهم نیست شما معلم هستی یا نیستی. مهم نیست بینا هستی یا نابینا. اگه چیزی به ذهنت میرسه یا تجربه‌ای داری که عملیه، حتما کامنت یادت نره. ما به دانسته‌های تو نیاز داریم.
  4. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور دفترچه گزارش‌های تحصیلی بچه رو تکمیل می‌کنید؟ چطور از یادداشت‌های والدین در دفترچه گزارش‌ها آگاه میشید؟ چه کار می‌کنید که تعامل شما با بچه و سرپرستانش به اندازه کافی مفید و همسان با تعاملی که معلم‌های بینا انجام میدن باشه؟ مهم نیست شما معلم هستی یا نیستی. مهم نیست بینا هستی یا نابینا. اگه چیزی به ذهنت میرسه یا تجربه‌ای داری که عملیه، حتما کامنت یادت نره. ما به دانسته‌های تو نیاز داریم.
  5. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور در اردو‌ها با دانش‌آموزان تعامل می‌کنید؟ چطور رفت‌و‌آمد خودتون رو مستقلانه انجام میدید؟ چطور در فعالیت‌های مشترک اجتماعی بین دانش‌آموزان و معلمان شرکت می‌کنید؟ چطور مسئولیت‌هایی که سایر معلمان به عهده میگیرن به عهده می‌گیرید؟ مهم نیست شما معلم هستی یا نیستی. مهم نیست بینا هستی یا نابینا. اگه چیزی به ذهنت میرسه یا تجربه‌ای داری که عملیه، حتما کامنت یادت نره. ما به دانسته‌های تو نیاز داریم.

توی کامنت‌ها بگید آیا فکر می‌کنید نابینایان باید رشته‌های خاصی رو تدریس کنند تا بتونن معلمان موفقی باشند؟ آیا نابینایان باید مقاطع و پایه‌های تحصیلی خاصی رو برای تدریس انتخاب کنند تا کمتر با مشکلات مناسبسازی و دسترس‌پذیری روبرو بشند؟ آیا محیط تدریس معلمان نابینا باید مناسبسازی بشه و دولت باید بدون قید و شرط موظف به انجام این کار باشه؟ آیا بعضی از مسئولیت‌ها هست که معلمان نابینا باید با مسئولیت‌های غیر‌بصری‌تر که به همکاران بیناشون سپرده شده طاق بزنن تا ضمن مشارکت در مسئولیت‌ها، کم نیارن؟ آیا کمکاری نابینایان در دهه‌های اخیر نسبت به اصلاح فرهنگ مدیران و معاونان ارشد و میانی و خُرد آموزش و پرورش و مدارس، در مشکلات فعلی متقاضیان نابینای شغل معلمی نقش بسزایی داره و آیا میشه این اصلاح از جایی کلید بخوره؟ آیا ناتوانی نابینایانی که در دهه‌های اخیر وارد آموزش و پرورش شدند، نقش مهمی در ایجاد ذهنیت منفی نسبت به نابینایان معلم بازی کرده؟ آیا ناتوانی‌ها و تأثیرات منفی ناشی از محدودیت بینایی اونقدر شدیده که نابینایان باید به مشاغلی غیر از معلمی فکر کنند؟ راستی حواستون باشه توی کامنت‌ها، هرچی من مطرح نکردم و لازم میدونید رو مطرح کنید. فقط خواهشا اگه کسی میخواد بنویسه خوب بود و مرسی که گفتی و وای و چه جالب و دانلود کردم و فایلش مشکل داشت و منم موافقم یا من قبول ندارم و عجب و لاییییک و حیف و از ماست که بر ماست، و وقت نذاره و نخونه و چیز به درد بخوری ننویسه، از همین حالا هشدار میدم کامنتش رو پاک می‌کنم.

شما مایه دلگرمی هستید. مرسی که هستید و لذت ببرید از زندگی!!!

دوستدار همگیتون

مجتبی خادمی

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «حتما کامنت بده: مهم نیست نابینا هستی یا نه، مهم نیست معلم هستی یا نه»

سلام مجتبی اول باید بگم به شدت از نادیده گرفتن توانمندی های تو توسط مصاحبه کننگان ناراحتم واقعا تو حیفی
دوم من سال هاست که در حال تدریس هستم البته چند سال اخیر که وارد سیستم مسخره تلفیقی شدم بسیار از کارم ناراحتم. به این دلیل میگم مسخره که قبل از این که سیستم تلفیقی را راه بندازیم هیچ گونه امکانات سخت ابزاری و نرم ابزاری و آموزشی براش فراهم نکردیم وگرنه سیستم تلفیقی اگر درست و دقیق و برنامه ریزی شده اجرا بشه بسیار سودمند هست
سوم به دلیل همین نارضایتی از کار تلاش کردم وارد آموزش و پرورش عادی بشم که فعلا تلاش هام بی نتیجه بوده تا ببینم آینده چی میشه.
چهارم نمی دونم بقیه چی میگن ولی بنده ایمان کامل دارم که یه نابینا کاملا توانایی اداره یه کلاس عادی و بینایی را داره هر چند امروزه بی انگیزگی دانش آموزان مشکل تمامی همکاران ما هست اصلا دانش آموزان چه بینا و چه نابینا انگیزه ای برای درس خوندن ندارن نمیگم همه اما تعداد بی انگیزه ها بسی بیشتر دارندگان انگیزه هست
پنجم بنده هم جسته و گریخته سابقه تدریس به افراد بینا را داشتم و از اون جایی که قدرت انتقال خوبی دارم همیشه هم موفق بودم حتی مدیران بینا از من می خواستن تا با دختر یا پسر شون به صورت خصوصی تدریس کنم و از نتیجه کار هم راضی بودن
ششم اگر یک معلم می خواد در امر تدریس موفق باشه باید چند تا فاکتور مهم را داشته باشه ۱ توانایی تعامل و ارتباط دوستانه با دانش آموزان یعنی که سعی کنه با شاگردانش دوست باشه البته با رعایت حدود و خطوط قرمز
۲ سعی کنه به صورت عملی توانمندی های خودش را به دانش آموزان تفهیم کنه این توانمندی ها شامل توان مندی های علمی و عملی و فن بیان میشه.
۳ یه معلم نباید فقط خودش یه ریز سخنرانی کنه و دائم از خودش تعریف کنه و با حرافی سعی کنه علم خودش را به دانش آموزان دیکته کنه بلکه با مشارکت دادن شاگردان در امر تدریس باید بفهمونه که من برای شما ارزش زیادی قائل هستم شوربختانه بسیاری از همکاران ما فکر می کنن هر چی بیشتر و سنگین تر حرف بزنن بچه ها بیشتر به ارزش واقعی اون ها پی می برن
و نکته آخر این که بچه ها اصولا انعطاف دارن و این کار را برای یه معلم راحت تر می کنه. مجتبی دیگه حوصله نوشتن ندارم من ۱۲ سال شیراز زندگی کردم خخخخ راستی مجتبی سعی کن از این پست های مفید بیشتر قرار بده مدت ها بود که چنین مطلب مفیدی نخونده بودم

سلام
اگه آرزویی در دلت باشه شک نکن بهش میرسی.
مجتبی تو دوست داری تدریس کنی و معلم باشی حالا چرا استخدام آموزش و پرورشی بشی که حقوقش کم و سختی کارش بالاست؟؟
****

و اما کلاسداری کار پیچیده ای. باید مثل ی چوپان لحظه به لحظه بچه ها رو با خودت همراه کنی. تفریح و درس آمیخته بهم باشه. جدیت و شوخی و داستان و اخم و لبخند همگی با هم لازمه.

باید ی ریسمانی از جنس محبت بندازی گردن دانش آموزا که خودشون با میل دنبالت بیان

سلام.
اگه اون نابینایی که قراره معلم بشه بد‌اخلاقه و مشکلات خُلقی داره، و خیلی از اگه هایی که اینجا نوشتید. برام جالبه که تازه مسئولین محترم به فکر افتادند. البته این حساس شدنها خوبه نمیگم بد هست و ایراد داره ولی حرفم اینه که کاش خیلی زودتر از اینا به فکر می افتادند. چقدر معلم بینا و نابینا داشتیم که همین یه نکته که از نوشته شما اینجا کپی کردم در موردشون صدق میکرد ولی اعتراض خود دانش آموز و خانواده هاشون هم عملا فایده ای نداشت که نداشت.
البته اگه اینور قضیه رو میبینیم اون طرف قضیه رو هم ببینیم و از حق نگذریم. در مورد کنترل کلاس و همین نظم و همینا که فرمودید: اتفاقا معلم نابینایی داشتیم که انصافا خیلی بهتر از افراد بینا میتونست از این لحاظ کلاس رو مدیریت کنه. محال بود دانش آموز تقلب کنه و ایشون متوجه نشه. هرجا هستند خدا حفظشون کنه. نهایت دقت و ریزبینی رو داشتند. از نعمت بینایی برخوردار نبودند ولی بقیه حواس از جمله شنوایی که تو همین مورد حفظ نظم کلاس اتفاقا خیلی نقش داره رو تقویت کرده بودند. خب زمانی که ما دانش آموز بودیم، مثل الآن امکانات رایانه و این چیزا نبود. خب جاهایی نیاز بود این عزیزان از فرد بینا کمک بگیرند. مثلا برا وارد کردن نمرات تو دفتر کلاسی و همینا. ولی خاطرم هست که ایشون تو همون اولین جلسه ای که باهاشون کلاس داشتیم، به قول معروف سنگاشون رو با ما وا کندند. نه اینکه قصد تعریف از خود داشته باشند. ولی خیلی محترمانه و دوستانه از تجربیاتشون گفتند و اینکه به هر حال اگه جایی از نابیناییشون سوء استفاده شده متوجه شدند و اتفاقا به روی دانش آموز آوردند. البته بگم که قطعا بچه های دیروز و امروز هم تا حدودی با هم تفاوت دارند. با صحبتهای جناب میرزایی در مورد بی انگیزگی دانش آموزان هم کاملا موافقم.
اگه یه معلم نابینا باشید، چطور مطالب رو برای بچه‌ها روی تخته می‌نویسید؟ چطور شکل حروف و اعداد و علائم و شکل‌های هندسی رو برای بچه‌ها ترسیم می‌کنید؟ چطور با کادر‌ها، شکل‌ها، و نمودار‌های کتاب‌های درسی کنار می‌آیید؟ چه کار می‌کنید که نابینا بودن شما، باعث محرومیت دانش‌آموز از تمام رسانه‌های یادگیری نشه؟
اگه منظورتون رسم شکل و همینا باشه که خب همینطور که معلمین محترم برای من دانش آموز نابینا اشکال رو به طور برجسته با ابزاری مثل رولت پرگار نابینایی و همینا رسم میکردند به نظرم معلم نابینا هم میتونه یه چنین مهارتی داشته باشه. میشه تو این زمینه کارهای خلاقانه هم انجام داد مثلا درست کردن کاردستی و همینا. نمیدونم نظر و پاسخم تا چه حد میتونه درست باشه.
شخصا منکر توانمندیهای افراد نابینا در هر زمینه ای نیستم ولی اینا بپذیریم که جاهایی که واقعا نیاز به بینایی باشه، و نیاز باشه از فرد بینا کمک گرفته بشه، نمیشه کاریش کرد.
در کل از افراد بینایی که وارد محیطهای نابینایی شدند و میشند و نه میتونند با فرد نابینا چه دانش آموز چه غیر دانش آموز درست ارتباط بگیرند، و نه در زمینه آموزش مهارت لازم رو دارند، بمانه که البته شانس ما بوده که ظاهرا صرف دونستن خط بریل کافی بوده! یه جورایی دل پُری دارم.
نمیدونم تا چه حد نظر و دیدگاهم میتونه مفید و مؤثر باشه ولی یه جورایی با خوندن این پست من دانش آموز دیروز هم درد دلم وا شد خخخ.
بازم فکر میکنم اگه نکته ای به نظرم رسید، می نویسم.
موفق و سربلند باشید.

سلام مجتبی جان ، همه ما از توانایی‌هات آگاهیم و میدونیم از توانمند‌ترین افراد جامعه نابینایان هستی .
اگر در سهمیه معلولان قبول شدی و توی مصاحبه ردت کردند واقعا باید به حال سیستم آموزش پرورش تاسف خورد ،اگر جای تو اینجا نیست پس جای کیه ؟؟؟؟؟؟
ولی اگر سهمیه آزاد قبول شدی باید بگم خودشون همون اول گفته بودند که معلولینی که در این سهمیه شرکت کنند و قبول بشن رو رد می‌کنند .

و اما نظر من در مورد تدریس نابینا برای بینایان اینه که ، هر چند هم توانمندی داشته باشی بازم از پس وروجک‌های امروزی پس نمیای بخصوص که یه جا جمع باشند .
بچه‌های امروز بخصوص پسر‌ها اگر بخان کلّت کنند یه جور نسخه تو رو می‌پیچند که مرغای آسمون هم به حالت گریه کنند و ردّی هم از خودشون به جا نمیذارند.
شاید توی تدریس خصوصی با بینا همچین مشکلاتی ندیده باشی ولی اگر همین شاگردای بینایی که داری یه جا جمع بشن اداره کردنشون به مرور سخت‌تر میشه …پس به کلمه «جمع شدن» توی جمله‌هام دقت کن چون بچه‌ها توی محیط‌هایی که جمع هستند جرات بیشتری پیدا میکنند و خطرناک‌تر میشن.

شاید بگی این مزاحمت‌ها برای معلمان بینا هم اتفاق می‌افته و طبیعیه ولی توجه داشته باش اونا بینا هستند و همین توانایی دیدنشون باعث میشه تا بچه‌ها نتونن مزاحمت انجام بدن و مزاحمتشون نیاز به یه نقشه پیچیده‌تری داره ؛ ولی همین بچه‌ها از ما به راحتی میتونن سو‌استفاده کنند و با ساده‌ترین روش‌ها مزاحمت ایجاد کنند و ما رو دچار چالش کنند . …بقولی نخاله‌های بینا خطرناک‌تر از نخاله‌های نابینا هستش خخخخخخخ .
ولی تدریس نابینا به نابینا این دردسرها رو نداره . نمیگم هیچ دردسری نیست ولی چون اونا هم مثل ما توانایی دیدن رو ندارند بقولی دستشون نسبت به بچه‌های بینا خالی‌تره .
طبق شنیده‌هایی که از دوستان داشتم حتی اگر چند تا کم‌بینای با بینایی متوسط توی کلاس نابینایان باشند ، دردسرهاش بیشتر از کلاس‌هایی هستش که همگی نابینا هستند ؛ ولی بازم اداره همین کلاس‌ها برای یه معلم نابینا راحت‌تره .

خب فکر کنم یه مقاله تحویلت دادم خخخخخخ …. پس همین جا حرفمو تموم میکنم …بهترین‌ها رو برات آرزو میکنم ، موفق و پیروز باشی مجی عزیز

سلام داریوش جان
من در سهمیه معلولین، شغل‌محلِ ویژه معلولین، شرکت کردم و قبول شدم ولی سیستماتیک شده این رد کردن‌های غیر‌قانونی که پوشش قانون روی اون کشیده شده. چی واضحتر از اینکه نوشته بود یه نفر برای دبیری زبان انگلیسی میخوان که مرد و معلول باشه؟
با اون صحبتت به شدت موافقم که جمعِ بچه‌های بینا، خصوصا در شرایطی که به معلم، و به موضوع، علاقه نداشته باشند، از روش تدریس متنفر باشند، شرایط محیطی مثل سرما و گرما اذیتشون کنه، موضوعِ مهمتری در سر داشته باشند، و از ضعف معلم آگاه باشند، در حالی که چند نفر سردسته هم داشته باشند، از انبارِ مهمات هم خطرناکتره.
البته بهنام نصیری یه نابینای مطلق هست که چند سالی میشه به تدریس به دانش‌آموزانِ بینا در مدارسِ عادی مشغوله. خودش میتونه بیاد توضیح بده و تشریح کنه قضیه رو. به هر حال، شاید سنِ بچه‌ها، مدیریتِ کلاس، بازدارنده‌های مختلف، بِتونن باعث بشن بچه‌ها کنترل‌شده‌تر رفتار کنن.
مرسی که هستی

سلام مجتبی جان وقتت بخیر.
پستت عالیه اما نه برای یک پست. می تونه به یه کنفرانس تبدیل بشه.
اما به هر حال، قصد دارم تیکه تیکه دوباره بخونم و کامنت بدم.
۱. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور نظم کلاس رو حفظ میکنید؟
مجتبی من یه عقیده ای دارم و همون عقیده رو از اول داشتم و رعایتش کردم. اونم اینه که دانش آموزی نظم کلاس رو به هم می زنه که یا علاقه به موضوع بحث نداره، یا اولویت مهم تری الان تو ذهنشه و یا اینکه معلمش نتونسته انتظاراتش رو از هر لحاظ برآورده کنه. مجتبی بچه ها تو سنین نوجوانی که حالا من باهاشون کار کردم، مثل یه انبار باروتن. پر از انرژی. پر از هیاهو. ما نمی تونیم انتظار داشته باشیم تو انبار باروت کبریت نخوره و انبار آتیش نگیره. واسه همین سعی کردم وقتی وارد کلاس میشم، از همون اول حکومت نظامی راه نندازم. با هم خوراکی می خوریم، با هم شلوغ می کنیم، با هم راجع به دغدغه هاشون صحبت می کنیم، میذارم با هم صحبت کنن، با ورودم اگه حرفی دارن می زنن تند نمی شم و حرفشون رو قطع نمی کنم، یه کم کارهای مقدماتی مثل تجهیز پروژکتور، تست اسپیکر ها و … رو طولش میدم تا حسابی دلشون و ذهنشون از کاری غیر از آمادگی برای حضور در کلاس خالی شه. بچه ها انقدی که ما فکر می کنیم بد نیستند. وقتی می بینن معلمشون به شعورشون احترام گذاشته، همین که یه کوچولو گلوتو صاف می کنی و میای طرفشون، خودشون به همدیگه میگن دیگه بسه. شر ترینشون اون یکی رو ساکت می کنه. نه نیازی به تشر و توشور هست، نه نیازی به تیز بازی که کی الان داره چی کار می کنه. اگه ببینم وسط کلاس باز یکی داره بینظمی می کنه، با تکه کلام هایی سعی می کنم غیر مستقیم بهش بفهمونم کارش زشته. نه می کوبونمش و نه تحقیر می کنم. کاش کنفرانس بود تا راحت مثال می زدم چون در قالب نوشته نمیشه. نمی گم وا بدیم. بله من سر جاش داد می زنم، تنبیه محرومیت می کنم، توبیخ می کنم، اما واسه گزینه آخر.
۲. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور دستخط نو‌آموز رو میخونید و ارزیابیش میکنید؟
حداقل واسه این هیچگونه طرح و ایده ای ندارم و به شدت پست رو دنبال می کنم تا براش جواب پیدا بشه.
۳. ۳. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور مطالب رو برای بچه‌ها روی تخته می‌نویسید؟ چطور شکل حروف و اعداد و علائم و شکل‌های هندسی رو برای بچه‌ها ترسیم می‌کنید؟ چطور با کادر‌ها، شکل‌ها، و نمودار‌های کتاب‌های درسی کنار می‌آیید؟ چه کار می‌کنید که نابینا بودن شما، باعث محرومیت دانش‌آموز از تمام رسانه‌های یادگیری نشه؟
جواب فقط یه کلمه هست. پاور پوینت. حتی نمودار های کتاب درسی رو که حالا برای درس من در نسخه گویا توضیحدار شده، صفحه مورد نظر رو در فایل pdf میارم، اسکرین شات می گیرم و اونو در یک اسلاید از پاورم میذارم و توضیح میدم.
۴.۴. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور دفترچه گزارش‌های تحصیلی بچه رو تکمیل می‌کنید؟ چطور از یادداشت‌های والدین در دفترچه گزارش‌ها آگاه میشید؟ چه کار می‌کنید که تعامل شما با بچه و سرپرستانش به اندازه کافی مفید و همسان با تعاملی که معلم‌های بینا انجام میدن باشه؟
بازم جواب یه کلمه هست: برای تعامل با اولیا و ارائه ی چارت ها و نمودار های پیشرفت بچه شون و نشون دادن نمره کسب شده و روند پیشرفت یا پسرفت بچه شون از معلمیار استفاده می کنم که توپه. اما برای یادداشت گذاری واسه بچه ها هیچ راه حلی جز کمک گرفتن از خودش مد نظرم نیست. به خودش میگم برا خودش می نویسه. مثلا اگه قرار باشه براش فید بک بدم
۵. اگه یه معلم نابینا باشید، چطور در اردو‌ها با دانش‌آموزان تعامل می‌کنید؟ چطور رفت‌و‌آمد خودتون رو مستقلانه انجام میدید؟ چطور در فعالیت‌های مشترک اجتماعی بین دانش‌آموزان و معلمان شرکت می‌کنید؟ چطور مسئولیت‌هایی که سایر معلمان به عهده میگیرن به عهده می‌گیرید؟
باورت میشه؟ تو این یکی اصلا موفق نبودم. اردو خیلی رفتم با بچه ها ولی از اونجایی که نمی تونم به سرعتی که یک گروه در انتقال داره خودم رو تنظیم کنم، عموما یا به اصرار خیلی زیاد بچه ها و بعد از جداسازیشون که کی بخواد دست منو بگیره، با یکیشون میام یا اینکه با یه همکار میام. اما تو مسئولیت پذیری با اینکه همکاران خیلی خیییلی ممانعت کردند، غالبا توی پخش مواد غذایی تو مینیبوس یا مثلا بسته بندی یا پر کردن ساندویچ ها کمک همکاران می کردم. یه اردو هم به مشهد رفتیم که بچه های دار القرآن رو با یکی از همکارا بردیم که تو هتل مسئولیت مراقبت از ۶ تاشون با من بود که اونم تجربه خیلی خوبی بود. ولی بازم خامم و کم تجربه و مایلم ببینم دوستان دیگه چه پیشنهاد هایی دارن. کلا معرکه بود پستت. مرسی

سلام دوست خوبم. در خصوص اینکه چطور بتونیم روی تخته بنویسیم برای افراد بینا. ما میتونیم از پاور پوینت استفاده کنیم و برای نوشتن مطالب از پروژکتور میشه استفاده کرد. اتفاقا خودم دبیری زبان قبول شدم و سابقه تدریس هم به بینا داشتم از این روش ها استفاده کردم و کاملا موفق بودم تو این کار. به نظرم هرچی بیشتر با اینا درست تا کنیم بهتر میشه کنترل کرد کلاس را

یه مشکلی هم من دارم. هر کس می خونه واسه این هم راهکار بده.
بین صدای بچه های دو قلو که نمیشه تمایز قائل شد، چی جوری باهاشون ارتباط برقرار کنیم؟
مثلا شده من یه سؤال انگیزشی تو کلاس پرسیدم، یکی از دو قلو ها جواب داده من اون یکی رو تحسین کردم. ا این حالتو دوست ندارم. یا یه موردشون حتی شیطنت هم کرد. برا پرسش شفاهی یکیشونو صدا کردم اونیکی اومد و بعد فهمیدم که اشتباه کردم. واسه این یه راهکار بگید. اگه شما معلم بودید با صداهای مشابه چی کار می کردید؟

سلام.
من برای این مشکل سعی می کنم خیلی دوستانه به هر دوشون نزدیک بشم بدون این که جلب توجه کنم مثلاً این طوری که دارم یک سؤالی چیزی می پرسم یا مطلبی رو توضیح میدم بالاخره نزدیک میشم و دنبال نشونه های دیگه ای می گردم غیر از صدا برای تمایزشون چون دوقلوهای این شکلی دیدم مطمئنم روشم جواب میده.
ببین امکان نداره اون ها در چاقی و لاغری یا حتی در نوع پوشش و جنس لباسشون و حتی از همه این ها گذشته بوی بدنشون فارغ از این که عطر زده باشند یا نزده باشند حتی موهای سرشون خیلی با هم فرق می کنه حتی بیناها هم به اشتباه می افتند ولی لامسه اشتباه نمی کنه.
بهترین تمایز ها رو در بوی بدن و تفاوت پوست و موی اون ها می دونم.

سلام آقا مجتبی
به نظر من اولین چیزی رو که باید در نظر گرفت اینه که توی کلاس هیچ اضطرابی برای دانش آموزان به وجود نیاورد طوری که بعد از دو سه جلسه همه با رغبت تمام توی کلاس حضور پیدا کنند.
نکته ی دوم ابراز هم دلی با همه ی دانش آموزان کلاس می تونه باشه اینکه بتونیم از دید اونا به همه چی نگاه کنیم بین هیچ کدومشون فرق نذاریم هیجانی باهاشون برخورد نکنیم باید در نظر گرفت که همه مثل هم نیستند
خود دانش آموزا رو در آموزش شرکت بدیم همه چی یک سویه از طرف معلم نباشه چه اشکال داره از دانش آموزی که سطحش بالاتر از بقیه است کمک بگیریم
طوری باید با والدین و دانش آموزان رفتار کرد که بفهمن از هر نظر شایسته ی این شغل هستی البته به نظر من باید هوش هیجانی یه معلم نابینا چند برابر یه فرد عادی باشه چون همیشه از همه طرف مورد هجوم هستیم باید سعی کنیم در یک حالت نرمال خودمونو نگه داریم این جوری از لحاظ روانی کمتر اذیت می شیم.
قبل از معلم خوب بودن باید یک دوست خوب باشیم این جوری بعضی از مشکلات ما خود به خود حل می شه
مگه اونایی که می بینن چطور با والدین من ارتباط می گرفتن هر چند ماه یک بار اونم توی انجمن اولیا هزار و یک راه ارتباط داریم مثلا ارتباط ایمیلی این میتونه بعد از دیدار حضوری و رو در رو باشه.
من شخصا دوست ندارم اصرار به کاری کنم که انجامش برام سخت باشه چرا باید درس ریاضی رو انتخاب کنم که نیاز به ترسیم اشکال داشته باشه من که تاریخ ادبیات روانشناسی اقتصاد فلسفه رو دوست دارم خوب توی اینا موفق تر می تونم باشم
با اطمینان نمیگم ارتباط گیری با یک نوجوان می تونه راحت تر از یک کودک هفت هشت ساله باشه
تمام دوازده سال دوران تحصیل رو به صورت عادی درس خوندم تنها معلمانی به یادم موندن که مهربان آرام خوش اخلاق و دارای درک بالا بودن توی کلاس یاد گرفتن دانش آموز براشون مهم بود با تمسخر دیگران به شدت برخورد می کردن
نباید محیط کلاس تنها و تنها مختص آموزش خط به خط کتاب مربوطه باشه خیلی چیزا می تونه توی کلاس انجام بشه مثلا نمایش یک فیلم خوب
زمانی روش های یادگیری جواب می دن که بشه تغییری در رفتار دانش آموز مشاهده کرد این خودش موفقیت بزرگ برای یه معلم می تونه باشه و موجبات رضایت والدین رو فراهم کنه.
خیلی حرف زدم فقط یک نکته طوری با همه برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد بشه .
دوستدار و ارادتمند شما احمدی

درود به همه
من این پست رو ننوشتم که جواب هر کامنتی زیرش بنویسم ایول و خوب بود و موافقم یا مخالفم و از این حرف‌ها. پس اگه جوابی به کامنت‌های این پست نِمیدم، دلیل بر بی‌احترامیم، بی‌توجهیم، یا نخوندنم نیست؛ بلکه منم مثل شما دارم میخونم و یاد میگیرم.
نظرات خودمم که توی پست به‌طور مبهم و در قالبی کلی‌گویانه موجود بود ولی مواردی که فکر کنم راهکاری متفاوت واسشون دارم رو اگه به ذهنم خورد، اینجا می‌نویسم.
ممنون از همگی که تا اینجا بودید و نوشتید. اگه هم میتونید از این قضیه یه کنفرانس بسازید، اونم عالیه. به نظرم اگه قرار شد کنفرانس تشکیل داده بشه، هر شخصی مسئولِ این کار شد، طوری هماهنگی کنه که از تمام اقشار، از کارشناسان و معلمین بینا و نابینا، فعال و بازنشسته، و دانش‌آموزان و دانش‌آموختگان بینا و نابینا، دعوت بشه تا یه بحث دو سه ساعته‌ای با جمع‌بندی‌های مفید شکل بگیره و بشه به صورت یه دفترچه راهنمای جیبی و فشرده و مفید از نتایج جلسه استفاده کرد.

سلام مجتبی
قبل از هر سخنی باید بگم که بحث مفید و به روزی است؛
اما درمورد آنچه که نوشتی همان‌طور که بهنام هم گفت نوشتنشون سخته؛ ولی شاید بشه تو یه کنفرانس بیشتر و بهتر درموردشون صحبت کرد؛
تقریباً با جرأت و با تجربه‌ای که دارم می‌تونم بگم که ۹۰ درصد مشکلات با استفاده از تکنولوژی قابل حله.
مثلاً امروزه بسیاری از کلاس‌ها به تخته‌های الکترونیکی مجهزند و به نظرم گچ و تخته‌سیاه هر روز مصرفش کم و کمتر میشه؛ خب نابینا هم که با استفاده از رایانه و از این قبیل می‌تونه کارش را به خوبی انجام بده.
نمونه بعدی اینکه، برای یادداشت گذاشتن برای دانش‌آموزان میشه از نرم‌افزارهای پیام‌رسان که با والدین دانش‌آموز ارتباط داره استفاده کرد؛ همان‌طور که مربیان مهد دختر من هم به جای نوشتن یادداشت کاغذی از همین روش استفاده می‌کردند؛ البته نه برای من که برای همه بچه‌ها و چقدر هم خوب جواب می‌داد.
اون ۱۰ درصدی که باقی مونده برمی‌گرده به توانایی‌های فرد معلم از توانمندی‌های ذاتی گرفته که خیلی هم مهمند تا توانمندی‌هایی که باید بر اثر تجربه و مطالعه به دست بیایند؛ در نظر داشته‌باشیم که اگه کسی ذاتاً استعداد معلمی نداشته باشه و علاقه هم نداشته‌باشه هرکاریش بکنیم یه معلم خوب نخواهدشد؛ بینا و نابینا هم نداره.
به عنوان آخرین کلام؛ خوب یادم هست که تو زمان مدرسه به خصوص دبیرستان بعضی از معلم‌هامون که بینا هم بودند واقعاً از کنترل کلاس عاجز بودند چون واقعاً بچه‌ها خیلی شیطون و پر جنب و جوش بودند؛ ولی بعضی از معلم‌ها از همین بچه‌ها چنان درس پس می‌گرفتند که انگار نه انگار که این دانش‌آموزان همون‌هایی اند که سر کلاس معلم قبلی بودند.
موفق‌تر از همیشه باشی.

بچهها به نظرم یه تهیه‌کننده که افراد تأثیر‌گذاری رو از اقشار مختلف از جمله والدین، معلمان، دانش‌آموزان، دانش‌آموختگان، کارشناسان، و حتی مسئولین، بدون توجه به وضعیت بینایی‌شون، دور هم جمع کنه و یه کنفرانس تشکیل بده، الان نیاز داریم. چه از اعضای محله باشه و چه قرار باشه یکی از اعضای محله بشه. بحث مهمیه که حتی کسایی که الان نابینا هستند و به معلمی پذیرفته شدند هم باید توجه زیادی بهش داشته باشند. من قصد ندارم زحمات معلمان رو نادیده بگیرم و یا بگم معلمان نابینا بد هستند؛ کَما اینکه میدونیم در قشر معلمان بینا هم معلم ناشایسته کم نداریم. نهایتا، به گوش خود شما معلمان نابینا رسیده باشه یا نباشه، من اینجا آشکارا اعتراف میکنم که شاگرد‌هاتون در شهر‌ها و استان‌های مختلف میان به من بازخورد میدن که «مجتبی فلان معلممون فلان تیک رو داره یا خودش درسمون رو مسلط نیست یا به کلاس مسلط نیست یا همه ازش شاکین» و مواردی از این شکل. خیال نکنید اگه من فعالیت‌هام یکی دو سال در محله کم شده بود، پس بی‌اطلاع موندم و از طرف کسی مراجعه نداشتم.
خواسته یا ناخواسته، بِرَند یا تصویر یا ذهنیتی که طی فعالیت‌هام از منِ مجتبی خادمی در افکار غالب جامعه هدف ساخته شد، باعث شد خیلی‌ها من رو معمولا چه در واتساپ، چه در تلگرام، و چه به صورت تلفنی، در جریان خیلی از خبر‌ها و اتفاقات قرار بدند.
خیال نکنید اگه از فیلتر به هر صورتی رد شدید و خرتون از پل گذشته، بازی تمام شده. شما برای ترفیع گرفتن، برای ارتقاء گروه شغلی، برای محبوب بودن، شما معلمان نابینای رسمی و حق‌التدریسی نیاز دارید که مباحث مطرح‌شده رو بیشتر مدنظر قرار بدید. باور کنید نحوه رویکرد شما، مسئولانه باشه یا غیر‌مسئولانه، مطمئنا هم در سرنوشت خودتون تأثیر مثبت یا منفی‌اش رو میذاره و هم در سرنوشت کسایی که احتمالا بخوان استخدام بشن. من شخصا قید قضیه رو زدم ولی برای نظام آموزشی دانش‌آموزان نابینا در ایران خیلی نگرانم. معلمان نابینای ناتوان تعدادشون بسیار بیشتر از معلمان نابینای تواناست. حد‌اقل در تهران، شیراز، اصفهان، و سیستان و بلوچستان، و چهار پنج استان دیگه، این مورد رو به عینه به من آگاهی‌رسانی کردند؛ چه از طرف والدین بچهها، چه از طرف خود بچهها، چه از طرف مدیران، معاونین، و معلم‌های مدارسی که من رو توی اینترنت پیدا کردند و ازم مشورت خواستند یا برای سخنرانی یا شرکت در گردهمایی‌های آموزشی دعوتم کردند. مسئله، خیلی جدیتر از اونیه که اینجا نوشتم. رفتن به مدرسه، و برگشتن از مدرسه، کاریه که هر کسی از عهدهش بر میاد، خصوصا وقتی پای یه سرویسِ شخصی یا آژانس وسط باشه.
مشکلِ ما، تدریسِ موفقه. تأثیر‌گذاریِ موفقه. که کم داریم. که نایابه. معلم باید بِتونه جرقههایی در ذهن بچه بزنه که بچه رو به سمت خلاقیت، شکوفایی استعداد‌ها، و رفاه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و روانی سوق بده.
خلاصه اینکه به نظرم پیروی از فناوری، مهارت‌های ارتباطی قدرتمند، دانش بیش از اندازه، آراستگیِ مثال‌زدنی، لابیگریِ قوی با تمام ذینفعان، خلاقیتِ مستمر، ترفند‌های جایگزین بینایی، مطالعه منابع مرتبط، و تجربیاتِ سایرین، جزو مهمترین موضوعاتی هستند که در بحث معلمی، بالاخص برای نابینایان، باید بیش از پیش مورد توجه قرار بگیرند.
مِنبرم فعلا تموم شد. شما رو به خدای خندان و با‌حال می‌سپارم

هر کمکی بر بیاد در این زمینه، یعنی برگزاری کنفرانس یا کنفرانسها در این موضوع در خدمتم. اگه قراره رایزنی ای برای حضور فردی خاص انجام بشه، من تموم توانم رو میذارم. اگه لیستی از افراد هست که میدونید حرف زدنشون و بیان نکاتشون به نتیجه گیری بهتر در این بحث کمک میکنه من حاضرم تموم هماهنگی هاش رو انجام بدم.
فقط کافیه یک نفر مثلا خودت بگه برای برگزاری این کنفرانس نیازمند حضور این افراد هستم.
پیشنهادم اینه که برگزار کننده خودت باشی اتفاقا. منم هستم کنارت.

درود
مرسی محسن.
مرسی که همیشه و همه‌جوره کنار هم‌محلی‌ها هستی.
واقعا از ته دل آرزو دارم که خودم مسئول این کار بشم؛ اما حیف که سر خودمو اونقدر شلوغ کردم، میدونم نمیرسم، بد‌قول میشم، و کنفرانس به اون خوبی که شایسته هست، از آب در‌نمییاد.
حقیقتا حُسنِ نیتت مثال‌زدنیه. به هر حال، من اگه بتونم، به عنوان شرکت‌کننده، در صورتی که چنین کنفرانسی تشکیل بشه، میام و نظرات خودم رو میگم و از دیگران نادانسته‌هام رو یاد می‌گیرم.
انجام موفقیت‌آمیزِ این کار، یه کارگروهِ با‌انگیزه از جنس کسایی که دستی در آموزش دارند می‌طلبه. اگه چنین کارگروهی تشکیل بشه، شبیه به همونهایی که برای تدارک برنامه‌های مناسبتیتون تشکیل میدید، میتونه مشخص کنه چه کسانی از چه شهرها و استانها و مؤسساتی باید باشن و پیشبرد بحث به چه نحوی باید باشه.
من در صورتی که جلسه‌ای برای این کار تشکیل بشه، با کمال میل شرکت میکنم و از مشاوره‌دِهی دریغ نمی‌کنم و تجربیاتم رو در اختیار میذارم.
به امید اینکه واقعا احساس نیاز به واکاوی و بهبود مسائل این مقوله در بین بدنه آموزشی جامعه نابینایان بیش از پیش بشه

خوب بود داداش مرسی که اینا رو گفتی واقعا چه جالب : گفته هات رو دانلود کردم فایل تکستش مشکل داشت نتونستم آپلود کنم توی مغزم : منم با قسمتی از حرفات موافقم یکمی هم قبول ندارم اگه ناراحت نشی : خلاصه لاییییک : حیف که توجه زیادی به این مسئله نمیشه منم شنیدم که میگن از ماست که بر ماست، اگه کسی اینو وقت نذاره و نخونه و چیز به درد بخوری ننویسه، از همین حالا هشدار نداده کامنتش رو پاک کن …
سلام داش موجی
خوبی داداش
داداش خودت که استخدام نشدی لا اقل اون مستخدم رو استخدام کن
اولش که گفتی شخص نابینا چه جوری به بینا مطلب یاد داده رو بگه
زمانی که نی تدریس میکردم اول علایم موسیقی رو از استادم میپرسیدم و بعد ها که جایی گیر داشتم از یکی از شاگردای کار درستم هم سوال میکردم
درس رو حفظ میکردم نت خوانی و عملی… جدا از اجرا برای کار آموز قبلش فایل درس بهمراه نت خوانی رو ضبط میکردم و به شکل شولوتوز یا ریختن توی رمشون اوکی میکردم
قضیه علایم موسیقی رو میذاشتم آخر کلاس در حد دو سه دقیقه بهش اشاره میکردم که اصل درس فهمیدن مطلب درس بود :
مثل یه انشا
اول موضوع درس بعد خود درس بعدش مرور و تمرین
آخر هم شکل و شمایل رو توضیح میدادم
بنظرم نابینا نباید اول به مسئله بینایی توجه کنه این نوعی ضعفه : توی فکر کردن و راه و چاره پیدا کردن چرا اولش باید به مشکل بینایی یا درست تر مدیریت بینایی به روش نابینایی فکر کنه اما توی خر فهم کردن یا رسوندن مطلب و صحبت کردن حتما بندازه اخرش

عمو عمو بیدارشو بوی جورابت کل ساختمون رو برداشته ::: تو رو خدا بیدارشو :: نخواب

راجب مصاحبه توی آموزش و پرورش که گفتی هم نشدش یاد دیوار و آگهی های جویای کار افتادم
یه زمونی دنبال کار توی دیوار بودم برای منشی . اوایل خیلی ناشینانه بودم بعد صفر تا صد خواسته هاشون رو میشنیدم اگه با ارباب رجوع و کاغذ بازی سر و کار نداشت منم صفر تا صد خودم رو میگفتم که چه کارایی میتونه یه نابینا انجام بده که واسه اونا فقط ورودی و خروجی مشتری و کارگر و پول بود باید ثبت میشد که خیلی راحت حل میشد حتی بدون نیاز به برنامه های حسابداری میتونستم خودم حلش کنم اما مسیراشون خیلی دور بودن حقوقشم وزارت کاری بودن … یه چند تایی قبول کردن برم اما دنبال گزینه های بهتر بودم که بکلی بی خیال شدم
اعتمادشون رو جلب میکردم میگفتم چند روز آزمایشی میام کارمو از نزدیک ببینید
اینا مثل اون دسته از خانواده های معلولی هستن که باید خانواده های معلولان دیگه رو از نزدیک ببینن تا بییان تو بازی
راجب اینکه بینا همه چی رو تقصیر نابینایی نابینا میندازه شل مغزی طرفو نشون میده
اینکه یه شل مغز بینا شل مغزی یه نابینا رو میزاره پای نابینایی طرف .. داستان شل مغز چو شل مغز بیند شل مغزتر شود
عمو عمو تو رو خدا نخواب بیدار شو … بوی جورابت خودتم بیهوش کرده .. نخواب عمو
شرمنده داش تیک گاز گرفتگیه
سوال اولت برای مدیریت نظم بنظرم مستقیم و غیر مستقیم باید مدیریت کرد
یه داستانی یادم اومد اینم که دوره راهنمایی بودیم بعد معلم درس میداد و بین تخته و بچه ها توی برو بیا بود یهو تا رفت سمت تخته یکی از ببچه ها مرگ بر اسراییل .. برگشت با گچ زد پشت سر معلم جوری تق گفت سنجاب گردو میشکنه صدا نمیداد
خلاصه نیم ساعتی درگیر بود به چهار پنج نفر آخر کلاس که بچه لات پررو بودن شک کرد که یکی از بچه با مراما که ته کلاس بود گفت که جلو دستیش بود و از اینکه سکوت کرده بود عذاب وجدان گرفته بود
اینجا اگه بینا هم باشه طرف باز باید از راه غیر مستقیم کلاس رو مدیریت کنه
سه تا از بچه های تنبل ولی با مرام ته کلاس سه تا از بچه درس خونای اول کلاس هم اول کلاس رو داخل پرانتز داشته باش
حالت مستقیم هم اولین چیز بنظرم رفتار خود معلم هستش که به بچه ها چقدر رو بده سوار بشن یا اصلا رو نده که کینه ای بشن
آدم همه جا باید ملس فکر و رفتار کنه
ترش و شیرین … حتی حرفاش
بنظرم فقط ده دقیقه آخر کلاس باشه برای بحث آزاد و تفریح و اینا .. اول کلاس جدیت کار باشه
سوال دوم راجب دست خط . دفترها رو بزار جلوی آفتاب هر کدوم راه رفت بدون اون دست خط قورباغه ای هست و تو پیروز میشوی
راه اول باید نوشته های اونا زیر دست معلم برجسته بشه حالا میشه یه تخته چوب نازک یا مقوای کلفت و یا حالت خمیری
راه دوم به یک فرد کار درست بینا از اطرافیان یک جمله بگی که دقیقا سه خط دقیق باشه و اون جمله رو به بچه ها بگی اونی که هر چقدر بیشتر از سه خط شد دست خطش درشت تر و بدخط هست و اونیکه کمتر از سه خط شد دست خطش بد نیست اما خوبم نیست .. چون یه راه شناخت بد خط ها درشت نویسی هست
سوال سوم راجب نوشتن مطالب و کشیدن علایم
یک کلاس رو معلم برای خودش مجهز کنه اولی اینکه یه l e d بجای تخته سیاه بزاره اونم گویا باشه که با سیستم هم مطالب رو روی صفحه نشون بده و علایم رو با نرم افزار هایی که دوستان گفتن و دومی دوربین مدار بسته که نه دیگه بچه ها بتونن نظم کلاس رو بهم بزنن و هم برای امنیت تلویزیون و نگهداری اون
شاید کمی هزینه بر باشه ولی یک بار برای یک عمر …
سوال چهارم راجب دفترچه گزارش و اینا
خوب این دیگه راهی جز فضای مزاجی نیست که بینا ها هم همین کار رو انجام میدن بنظرم غیر از این هم معقولانه نیست
یه کانال و گروه برای دانش آموز یه کانال و گروه هم برای اولیا .. البته گزارشات بچه ها رو والدین باید صوتی گزارش بدن شاید بچه حواسش نباشه تقلب کنه
سوال پنجم هم راجب اردوی مسافرتی سیاحتی و زیارتی و چش چرونی
دوران ابتدایی که بودیم بردنمون باغ وحش واسه دیدن موش کورا که اونجا دقیقا مثل صف مدرسه بودیم همه تو یه ردیف و خط و اینجور مواقع حتما باید از راه دوم غیر مستقیم کمک گیری از مبصر های کلاس برای مسیریابی بشه … اولی تشکیل صف دومی کمک مبصر های کلاس برای مسیر یابی
آخرشم نفهمیدم چی میگی ادبیاتش زیاد بود هر چی گفتی خودتی
راجب سوال داش بهنام هم واسه مشکل تشخیص صدای دوقولوها
بنظرم اول اینکه کنار هم نباشن اگه کلاس سه تا ردیف داره یکی رو ردیف یک و اون یکی رو ردیف سه کلاس بزاره تا از بین فاصله ها بشناسه
راه دوم اگه نخواستن جدا بشینن یا صداها خیلی شبیه هم بودن اونایی که صداشون یکی هست قبل از صحبت کردن یا جواب دادن اول اسم کوچیکش رو بگه بعد شروع کنه صحبت کنه
عمو عمو تو رو خدا نخواب بیدارشو غلط املایی هامو بگیر عمو بعد بخواب
یا حق

درود.
خب این پست یه پست خیلی ارزشمند هست و به عنوان کسی که تا الآن
نسبت به خیلی ها تجربه کم تری توی تدریس دارم خوشحال میشم این کنفرانس برگزار بشه.
اما مجتبی کاش تو شیرازی یا ساکن شیراز بودی که بدون هیچ کدوم از مشکلات مسئولین
آموزش و پرورش استان فارس راه استخدامت رو هموار می کردن
اگه قرار به برگزاری کنفرانس شد یکی دو تا از معلم های با تجربه شیرازی
بینا و نابینا رو می شناسم که هم می تونم معرفیشون کنم و هم باهاشون صحبت کنم
که اگه بخوان و بتونن توی کنفرانس شرکت کنن و تجربیاتشون رو ارائه بدن.
شاد باشید.

e
سلام. به نظر من آموزش و پرورش واقعا حق داره معلم نابینا استخدام نکنه. من فعلا بحثم نابیناهاست و اصلا کاری به این مقوله ندارم که بیناها هم توشون آدم ناآشنا به کار وجود داره.
من بدون اینکه قصد بی احترامی به کسی رو داشته باشم، بر مبنای تجربه مستقیم خودم از تدریس حدود ده معلم نابینا و شنیده هام از کلی های دیگه و حتی چند استاد دانشگاه، معتقدم که ما نابیناها، مگر در موارد بسیار نادر، قادر به مدیریت کلاس نیستیم و اگه هم حس می کنیم از عهده این کار برمیایم، فقط به این خاطره که مدیرها و احیانا بعضی از بچه ها هوامونو از روی ترحم یا هر چیزی که اسمشو بذارین دارند. اصلا فرقی نمی کنه چندتا از ما نابیناها مثل خواهر خودم تونستن خودشون رو توی آموزش و پرورش بچپونن! این هیچ چیزی درباره توانمندی های ما نمیگه. معلمی از قدیم تا همین نصف شبی که من دارم اینا رو می نویسم، یه شغله که به شدت وابسته به قوه ی بیناییه و معلمی که بینایی نداره، از نظر من یه قوطی سخنگو بیشتر نیست. باز هم میگم ممکنه نابیناهایی باشند که نه بر مبنای ارزیابی خودشون، بلکه بر مبنای ارزیابی های عینی واقعا عملکرد مناسبی در شغل معلمی دارند، اما اینها بیش از اینکه قاعده باشند استثنا هستند و وجودشون هیچ حقی برای تصدی شغل معلمی واسه نابیناها ایجاد نمی کنه. گمان می کنم اگه تک تک شما هم به تجارب خودتون از معلم های نابینا مراجعه کنید، اگه نه در تمام موارد، در اکثر موارد به همین نتیجه می رسید. حالا مونده به اینکه واقعا شهامتش رو دارید بگید آموزش و پرورش واقعا حق داره معلم نابینا استخدام نکنه یا نه.

شهامتتون ستودنی بود، از نظر من هم نابینایی که قصد انتخاب معلمی رو به عنوان شغل داره صرفا به مدارس استثنایی باید فکر کنه، که شرایط معلم و دانش آموز تقریبا مساویه، و البته تعداد محدودتری تحت نظرش هستن. ن

سلام خدمت شما. اتفاقا من هم بر مبنای تجاربم از مدارس استثنایی حرف می زنم و میگم که اصلا همونجا هم نباید معلم نابینا استخدام بشه. مثلا ما تیک های متعدد داشتیم که معلم های بینا تذکر می دادند و تلنگری می زدند، وگرنه معلم های نابینا که فقط حرف حرف حرف. تقلب و مسایل دیگهه هم که دیگه سر جاش. اصلا آتیشی که امروز دامنگیر نظام آموزش و پرورش استثنایی شده هم از اینجا میاد که جا افتاده نابینا می تونه توی مدارس استثنایی تدریس کنه.. واقعا اگه منصف باشیم، همونجا هم نمی تونیم. واقعا نمی تونیم.

سلام بنابرین شما به طور کل کار تعلیم رسمی در مدارس رو برای نابینایان مردود میدونید،
اما من نظرم کمی به سمت حد وسط متمایلتره، این که شما معتقدین اگر افراد نابینایی هستند که تا حدی در مدیریت کلاس موفقن این رو مدیون کمک ترحم انگیز بعضی از کارکنان و دانش آموزان هستن ، خیلی موافق نیستم، ترحم رو رد نمی کنم، ولی نمیتونم مهارت فرد رو در ایجاد ارتباطی موثر هم ندیده بگیرم، لزوما دانش آموزی که به کمک معلم نابیناش میاد از سر ترحم نیست،
دانش آموزی که تقلب نمیکنه رو هم میشه یه فرد متکی به خود و وظیفه شناس دونست، این دیگه بستگی به خود معلم داره که خودش چطور دوران تحصیلیش رو گذرونده، چقدر مهارت های ارتباطی درستی داره، از نظر شخصیتی در حال حاضر چگونه ست،
ولی از اونجایی که متاسفانه تجربه نشون داده سیستم آموزشی بچه ها خیلی شاید مناسب نبوده، من این احتمال رو دادم که تدریس در مدارس عادی مناسب افراد نیست، ضمنا برخی از مسائل اختصاصی مدارس نیست، مثلا تذکر تیک های عصبی، این مورد مسئله ای هست که باید خانواده به بچه منتقل کنه، نه این که تا فرضا هفت هشت سالگی بچه باقی بمونه،
معلمی که از نظر بار علمی در شرایط خوبیه، از نظر من میتونه در مدارس استثنایی مشغول به کار بشه، و با ظرفیت های فکری و مهارتی که داره مشکلات بچه ها رو حل کنه

خب اینکه بعضی مسایل مختص مدارس نیست، هیچ بخشی از وظیفه معلم رو کم نمی کنه. پسر من یه پسر بیناست. وقتی میره مدرسه، معلمش همون قدری که درمورد مسایل درسیش حساسه، باید درمورد بهداشت فردیش هم حساس باشه. بله درسته که من به عنوان پدر و مرضیه به عنوان مادر توی اون خونواده وظیفه داریم به بهداشت فردی پسرمون برسیم، اما این وظیفه توی مدرسه در قالب تذکر بر عهده معلم هم هست. در واقع این وظیفه توی مدارس استثنایی با توجه به اینکه خانواده های ما نابیناها نوعا از گروه فرودستان یا طبقه متوسط رو به پایین هستند، خیلی خیلی سنگین تره و من تعجب می کنم که چطور یه معلم نابینا می تونه از عهده انجام چنین مسئولیتی بربیاد. ضمنا تیک عصبی اصلا مخصوص نابیناها نیست و مثلا بچه های بینا هم ناخن هاشون رو می جوند. هیچ کس هم نمی تونه حکم کنه بچه باید تا زمان ورود به مدرسه از شر تمام تیک هاش خلاص شده باشه.

بله تیک عصبی مختص به نابینایان نیست، الان بحث سر دانش آموز های نابینا بود که من به تیک های عصبی دانش آموز های نابینا اشاره کردم، البته شاید هم شما در کامنت قبلی منحصرا تیک های نابینایی مدنظرتون نبود ولی دریافت من این بود.
دقیقا فرمایش شما عکسش هم صادقه، این که آموزش برخی مسائل در حیطه وظایف مدارسه، اصلا نمیتونه بهانه خوبی برای برداشتن بار مسئولیت از خانواده ها باشه، وقتی یه مشکل میتونه از سنین پایینتر برطرف شه، چرا باید به امید سال های آموزشی و تحصیلی به حال خودش رها بشه، بدجور این دو تا کانون به هم وابستن

درود امید
البته مایل نیستم این جوابی که مینویسم، دستآویزی بشه برای معلمهای نابینای ناتوان که الان چِپیدن توی آموزش و پرورش، ولی چون پستِ منه و ارزش گذاشتی و سوال و ایده و نظرت رو مطرح کردی، تو بمیری نمیتونم از قضیه بدون اینکه نظرات تخیلیم رو بگم بگذرم و مجددا تأکید میکنم این که من دارم میگم و مطرح میکنم، حد‌اقل در مورد خودم صدق میکنه و دلیل نمیشه سایر آقایون و خانمها، به همین شدت و دقتی که عرض میکنم، از مهارتها، تواناییها، و تخصصهایی که من دارم، اونا هم برخوردار باشن:
من جزو اون دسته از نابیناهایی هستم که ادعا میکنم میتونم کاری کنم که مدیرها، معلمها، سایر پرسنلِ مدارس، و احیانا بعضی که چه عرض کنم، اکثرِ بچه‌ها، از روی ترحم به من، از روی ارتباط کاری و عاطفی و تحصیلی متناسب و مفید با من، و از روی لذتی که از برطرف شدن نیازهای علمی و تفریحیشون بر اثر تخصص و مهارتهای من میبرن، یا هر چیزی که اسمشو بذارین، هوامو داشته باشن.
خب پس من طبق ادعای خودم و نه اینکه واقعیت چی باشه، نهایتا کلاس رو اداره میکنم و با کمترین دردسر ممکن، جلسه تدریسم رو به پایان میرسونم. پس مدعی‌ام میتونم استخدام بشم. ممکنه اینکه یه نابینا به تنهایی باید بِتونه کلاس رو بدون ترحمات و ابزارهای دیگه اداره کنه، برای شما یه ارزش باشه، ولی برای من نیست. من میگم مهم این نیست من از چه ابزاری استفاده میکنم تا کلاسم مطلوب و مفید اداره بشه، مهم اینه که من این کار رو انجام میدم؛ پس خواستار اینم که استخدام بشم.
حالا در مقابل معلمهای بینایی که خیلی خوب میتونن از عهده اداره کلاس بر بیاند، معلمهای بینایی هم هستند که اتفاقا نه بلدند ترحم جلب کنند، نه لابیگری بلدند، نه رفیق شدن با دانش‌آموز حالیشونه، و نه حتی تخصصی در خصوص رشته‌ای که تحصیل کردند در چنته دارند. پامو فراتر میذارم و میگم این معلمهای بینا، اتفاقا همون اشخاصی هستند که مطلقا علاقه‌ای هم به تدریس ندارند. کتاب سالهای ابری رو اگه خونده باشی که فکر کنم مطمئنم خوندی، دقیقا این قضیه رو مشابهِ واقعیتِ بی‌علاقگی و بی‌انگیزگی خیلی از معلمها، که خودمون امروزه لُخت میبینیم، اونجا هم به تصویر کشیده.
حالا اینکه آموزش و پرورش صرفا بینایی رو ملاکِ تشخیص صلاحیت قرار داده، یه مشکلی به وجود میاره؛ اونم اینکه نمیتونه معلم نابینایی که با ابزارهای مختلف قادر به اداره کلاس و پیشبرد روند تحصیلی و یادگیری دانشآموزان هست رو از معلم بینایی که با هیچ ابزاری قادر به این کار نیست، تمیز بده. اینجاست که من اعتراض میکنم. چرا معلمِ نابینایی که با هر روشی میتونه کارش رو انجام بده باید رد بشه و معلم بینایی که با هیچ روشی قادر به انجام کارش نیست صرفا به خاطر بیناییش باید بِتونه استخدام بشه؟
منکر ناتوانیهای یه نابینا نیستم، چنانکه در متن منتشر‌شده با نام سوییساید، خودم بر اون مورد صحه گذاشتم؛ اما در جایی که من با هر روشی بِتونم و یه بینا با حتی بیشتر از اون روشها نتونه، بپذیر که اولویت، باید با من باشه و نه اون.
یه مثال میزنم و شما رو به خِرَد میسپارم:
تو میخوایی مثلا بچهت فرانسه یاد بگیره. آیا اگه منِ نابینا که فرانسه نخوندم ولی بلدم، بِتونم فرانسه یادش بدم، و یه معلم بینا که دکترای فرانسه هم داره، به دلیل ضعف ارتباطی با بچهت، نتونه یادش بده، بازم هی میری معلمهای بینای مدرک‌دارِ دیگه رو امتحان میکنی تا بچهت کلا از فرانسه زده بشه، یا مستقیم میایی سراغِ منی که میدونی میتونم قضیه رو به سر‌انجام برسونم؟

خب معلومه که میرم سراغ تک تک اون معلم ها و عمرا سراغ تو نمیام. چون تو مدرک نداری. تا تو باشی که دیگه منو به چیزی که ندارم نسپاری. پرانتز مفتوح خرد پرانتز مسدود. چیزی که میگی رو می پذیرم، اما حرف من اینه که وجود یک یا دو یا سه تا نابینا که بتونن این طوری باشن، هیچ حقی برای استخدام نابینا توی آموزش و پرورش ایجاد نمی کنه. خود تو اگه توی یه شهر دوازده نفر جیبت رو پشت سر هم بزنن و سیزدهمی بیاد بگه من قدیس آنتوان و اهل این شهر هستم، باهاش چیکار می کنی؟ به نظرم حکایت آموزش و پرورش با معلم های نابینا هم همینه. این قدر ناکارآمدی و دردسر با معلم های نابینا کشیدن که وقتی میان باهات مصاحبه کنن، با این ذهنیت نمیان که به حرفات گوش بدن یا با توانایی هات آشنا بشن، بلکه فقط میان که عذرت رو بخوان. حالا هرچی محترمانه تر، بهتر.

دیدگاهتان را بنویسید