خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نشریه جهان آزاد، شماره 6: ممکن است این موضوع ربطی به نابینا بودن این قشر نداشته باشد. شیوه‌های یکپارچگی حسی، چگونه میتواند یاری‌رسان کودک نابینای ما باشد؟

سلام به همسفران جاده های آگاهی و تجربه. باز هم سفری دیگه و قصه ای دیگه از سری سفرهامون به جهان آزاد. طولش ندیم. جاده ها منتظرن. کمربندها رو ببندیم و بریم به فتح ماجرایی تازه و برگی دیگه از این دفتر رو برای هرچه بیشتر دونستن ورق بزنیم.

مشخصات مقاله

  • عنوان مقاله:
    Maybe It’s Not Because They’re Blind: How Sensory Integration Exercises May Help Our Children
    ممکن است این موضوع ربطی به نابینا بودن این قشر نداشته باشد.
    شیوه‌های یکپارچگی حسی، چگونه میتواند یاری‌رسان کودک نابینای ما باشد؟
  • نویسنده: Carol Castellano
  • مترجم:
    داوود چوبینی
  • منبع:
    Future Reflection

یادداشت سردبیر

مبحث مربوط به یکپارچگی حسی که روزی شدیدا به یک بحث جنجال بر انگیز بدل شده بود، امروزه اثبات میکند که نه تنها برای بچه‌ها که برای بزرگسالان نیز مؤثر است. برخی از رفتارهایی که به نابینایی افراد نسبت داده میشود،در حقیقت ممکن است به اختلال در همین یکپارچگی حسی مرتبط باشد.
در این مقاله، خانم کارول کَسیلانو، براساس سخنرانی ایراد شده در کنفرانس 2019 در سازمان ملی والدین دارای فرزند نابینا، تجربه شخصی خود از شیوه‌های یکپارچگی حسی را برای ما ترسیم میکند. ایشان یک نویسنده و حامی سازمان نام برده هستند. درمان مبتنی بر یکپارچگی حسی، شاخه‌ای تخصصی در حوزه کاردرمانی است که در دهه 70 میلادی توسط دکتر جین آیِرز توسعه داده شد. ایشان به توصیف کنشها و واکنشهای متقابل میان حواس ما و سیستمهای مغزی پرداخته‌اند. وقتی سیستمهای مختلف مغز، به طرز خوب و هماهنگی با یکدیگر کار میکنند، یک کودک میتواند برداشت درستی از محیط پیرامون خویش داشته باشد و به تب واکنش درستی نیز از خود به آن نشان دهد. دکتر آیِرز از این مرحله با عنوان یکپارچگی حسی یاد کرده است. تمام اطلاعاتی را که در ارتباط با دنیایی که در آن هستیم به ما میرسد، از طریق حواس صورت میپذیرد. این حواس عبارتند از: لامسه، چشایی، بینایی، شنوایی و بویایی.
خانم آیِرز 2 حس ادراکی و حرکتی (تعادلی) را نیز به فهرست بالا می‌افزایند. این دو حس، اطلاعاتی را در مورد جسم خودمان به ما منتقل میکنند. حس ادراکی اشاره به اطلاعاتی دارد که به واسطه گیرنده‌های حسی که در ماهیچه‌ها، مفاصل و تاندونها موجود است، آنها را دریافت میکنیم. این گیرنده‌ها وضعیت کلی بدنمان را تشریح میکنند که از مهمترین آنها میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
حالت چهره، اینکه بخشهای بدن در چه مرحله‌ای هستند و چگونه حرکت میکنند؟، اشاره به حرکات غیر ارادی و بالاخره اینکه جسم در حال تحمل چه میزان از فشار میباشد. آنها ما را متوجه این نکته میسازند که ماهیچه‌ها باید به چه میزانی کشیده شوند تا ما قادر باشیم اجسام را در دست خود نگه داریم.
حس حرکتی (تعادلی) نیز اطلاعاتی را از طریق گیرنده‌های موجود در درون گوشها به ما میدهد. این اطلاعات ما را قادر میسازد تا تعادل خود را حفظ کنیم. همچنین به ما میگوید که وضعیت جسممان در ارتباط با دنیای پیرامون، در چه مرحله‌ای است. برای مثال: این حس به ما کمک میکند تا به هنگام یک فعالیت، صاف ایستاده و آن را انجام دهیم. این مسأله به ما این امکان را میدهد تا جاذبه زمین را درک و نسبت به آن واکنش از خود نشان دهیم. (آیا من درست ایستاده‌ام و یا برعکس هستم؟)

چه فرایندی طی میشود تا اطلاعات به ما منتقل شوند؟

داده‌هایی را که ما از طریق گیرنده‌های مختلف حسی دریافت میکنیم، به طور خودکار به مغز فرستاده میشوند. مغز، این بخش گسترده از داده‌های حسی را سازماندهی و پردازش میکند. سپس، سیگنالهایی را به نوبت به ماهیچه‌ها ارسال مینماید. در نهایت هم به آنها فرمان میدهد که چه واکنشی به این داده‌ها نشان دهند. تمام این فرایند به شکل خودکار رخ میدهد و حتی خود ما متوجه اتفاق افتادن چنین فرایندی نیستیم. برای مثال: وقتی به یک اجاق گاز داغ دست بزنیم، فورا دست خود را به سمت عقب میکشیم. به این فکر نمیکنیم که در چنین شرایطی باید چه کار کنیم. آغاز رشد و نمو این سیستمهای پیچیده، نظیر سیستم حسی، تحلیل آنها توسط مغز و در نهایت عمل متقابل، پیش از تولد بشر صورت میپذیرد. در اکثر کودکان، ارتباط میان مغز و سیستمهای حسی به منظور توسعه از طریق فعالیتهای کودکانه، ادامه مییابد. داده‌ها، پیوسته از سمت تمام بخشهای بدن به سمت مغز سرازیر میشوند. وقتی مغز داده‌ها را ساماندهی و آنها را به نحو صحیحی به اطلاعات قابل فهم برای ما تبدیل کند، نتایج حاصله یک‌دست و حرکات و رفتارها متناسب خواهند بود. چیزی که دکتر آیِرز از آن با عنوان یکپارچگی حسی یاد کرده‌اند. در صورتی که اختلالاتی در میان سیستمهای حسی و مغز دیده شود، شاهد عملکرد غیر‌عادی مغز در تجزیه و تحلیل و فرستادن سیگنالها به ماهیچه‌ها به منظور انجام یک حرکت و یا رفتار به شیوه‌های خاص خواهیم بود.
طبق گفته خانم آیِرز “وقتی حواس به طور سازمان یافته و یا به عبارت دیگر به شکل یکپارچه‌ای به جریان بیفتند، مغز میتواند با استفاده از آنها، شرایط ادراک، رفتار و یادگیری را پیریزی کند. وقتی جریان حواس با اختلال رو به روست، حیات میتواند به یک ترافیک سنگین راهنمایی و رانندگی تشبیه شود.” اصطلاح نابسامانی پردازش حسی به کودکانی اطلاق میشود که دارای سو‌عملکردهای متنوعی در سیستمهای حسی خود هستند.

مشکل در پردازش حسی را میتوان شبیه به چه دانست؟

کودکانی که بخش پردازش حسی آنها با مشکلاتی رو به روست، علائم زیر را از خود بروز میدهند:

  • واکنش بیش از حد به محرکات، امری که البته رخ دادنش در یک شخص دارای بیماری اوتیسم بسیار محتمل است. در چنین شرایط هیجانی بالا، حواس احساس ناراحتی و یا حتی درد میکنند.
  • واکنش ضعیف به محرکات، به نظر میرسد کودکی که ویژگیهای زیر را داشته باشد، افسرده و منزوی به حساب می‌آید:
    آگاهی ضعیف نسبت به هیجانات خود، (پذیرش بالای آنچه که از نظر دیگران هیجانات آزار‌دهنده‌ای تلقی میشوند. از جمله این هیجانات میتوان به برخورد دُم گربه با صورت و آبریزش بینی اشاره کرد.) تحمل بالای درد، منفعل بودن، نیاز به زمان طولانی برای واکنش، ماهیچه‌های ضعیف و یا کم‌توان.
  • میل شدید به هیجانات و یا محرکات، از مهمترین این هیجانات و محرکات میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
    پریدن، تاب‌خوردن، چرخیدن، صحبت کردن، لمس کردن، افتادن و بروز مشکلاتی در خلوت شخصی. در برخی موارد، این ویژگیها، به عنوان خُلق‌و‌خویهای یک شخص نابینا تلقی میشود.
  • اعمال خیلی زیاد یا خیلی کم فشار که در هر قسمت از بدن میتواند اتفاق بیفتد، از جمله: در دهان برای جویدن، انجام تمامی فعالیت ها به نحوی همراه با فشار، خوردن “ماکارونی فینگر” و گرفتن لقمه‌ای کوچک
  • مشکلات برنامه‌ریزی حرکتی که گاه اختلال هماهنگی رشدی یا کنش‌پریشی نامیده میشود. کودکانی که برنامه‌ریزی حرکتی آنها مشکل دارد، ممکن است ناهماهنگ یا بدقواره به نظر رسیده و به نحوی ناخوشایند یا نادرست حرکت کنند.
  • تدافع لمسی که برخی یا تمامی اعضای بدن، شامل: دهان، دستها، پاها، و … را تحت تاثیر قرار میدهد.
  • مشکلات تمایز حسی که فرد قادر به درک شکل و شمایل اشیاء یا تشخیص تفاوتها نمیباشد.

همه این حالتها میتواند بازی کردن، توجه کردن، آموختن، احساس راحتی کردن، برقراری ارتباط با سایرین، خوردن، خوابیدن، و تقریبا هر بخش دیگری از زندگی روزمره را مختل سازد.
کدام کودکان ممکن است دچار مشکلاتی از این دست شوند؟ کودکان زودرس؛ کودکان دارای مشکلات گفتاری، زبانی، یا رفتاری؛ کودکان فلج مغزی؛ کودکان دارای اختلال نقص توجه و بیش فعالی؛ کودکان دارای ناتوانیهای آموزشی یا مشکلات حرکتی؛ و کودکان دارای انواع مشکلات “عصبی” شناخته شده؛ این فهرست همچنان ادامه پیدا میکند!

درمان یکپارچگی حسی شبیه به چیست؟

درست همان‌طور که مشکلات یکپارچگی حسی میتواند اگر نگوییم همه، بسیاری از جنبه‌های زندگی یک کودک را مختل کند، درمان یکپارچگی حسی میتواند این اختلالات را بهبود ببخشد. نظریه موجود در پس این نوع درمان آن است که بخشهایی از سیستم حسی را بیدار کند، ارتباطات را بهبود ببخشد، کاری کند که مغز اطلاعات ورودی از طریق حواس را به نحو موثرتری سازماندهی نماید، و موجب شود رفتارها و واکنشهای عضلانی مناسبی صورت پذیرد. تاکید بر روش فوق به ایجاد تغییر در واکنش حقیقی به دست آمده از مغز کودک است، نه اینکه واکنش ساختار‌بندی شده را به کودک یاد دهد. این درمان از طریق فعالیتهای شاد و بازی گونه‌ای صورت میگیرد که کودکان را قادر میسازد احساسات را گسترش دهند، محیط اطرافشان را بررسی کنند و جهان پیرامون خود را درک کرده و واکنش مناسب نسبت به آن نشان دهند.
اینها تعدادی از ابزارهاییست که در درمان یکپارچگی حسی کاربرد دارد:

  • سالن ورزشهای حسی مجهز به تاب، ترامپولین، توپهای درمانی، رمپ، سرسره، مسیرهای با مانع
  • تجهیزات لازم برای حفظ تعادل، حرکت سینه‌خیز، ضربه زدن، لگد زدن، جهش، پرش، تاب خوردن، غلتیدن، چرخیدن
  • اسباب بازیهای متحرک
  • تنوع در سطوح و جنس اشیاء از قبیل: ماسه یا توپ پینگ‌پنگ
  • فشار جهت “بیدار کردن” یا “آرام ساختن” واکنشها، جلیقه‌های وزنه‌دار، فشار عمیق، کشیدن فرچه، دستگاه‌های فشردن
  • مقاومت
  • صداها، رایحه‌ها، طعم‌ها

ابزارها و ترفندهای فوق مختص افراد نابینا نیست، بلکه با تاکید موجود روی لامسه و حرکت، به راحتی میتوان آنها را برای کودکان نابینا به کار برد.

تجربه شخصی

توضیح تصویر:
سرنا کوکو در حالی که دستانش روی کف زمین و پاهایش روی کاناپه قرار دارد، تمرین یکپارچگی حسی را نشان میدهد.
دخترم سرنا در هفته بیست‌و‌سوم و نیم بارداری به دنیا آمد، بنابراین کودکی کاملا زودرس بود. هنگامی که پس از تقریبا هشت ماه سرانجام توانستیم او را از بیمارستان به خانه بیاوریم، پیامد زودرس بودن بالایش را تجربه کرد. حجم عضلانیش پایین بود؛ ضعیف و منفعل بود؛ تحملش برای محرکهای آزاردهنده بالا بود؛ طاقتش برای تحمل درد بالا بود؛ مشکلات برنامه‌ریزی حرکتی، اختلال آوایی و بیانی داشت، یعنی خودش نمیتوانست عضلات صورت و دهانش را حرکت بدهد. به دلیل مدت طولانی که او را در دستگاه خوابانده و با تعدادی لوله و سیم او را به تخت بسته بودند، بازوهایش در پشتش و به صورت شُل‌و‌وِل آویزان بود. این وضعیت برای یک کودک نابینا اصلا وضعیت خوبی نبود! اینکه بگوییم رشدش تا حدی با تاخیر همراه بود، توجیهی بیش نبود!
پزشک کاردرمانی سرنا نه تنها در زمینه درمان یکپارچگی حسی، مهارت داشت، بلکه در این حوزه در کشور مادریش، ژاپن پیشگام بود. خانواده ما شانس آورد که وی ظاهرا میدانست برای “بیدار ساختن” فرزندمان چه کار باید بکند. با بهره‌گیری از بسیاری از ابزارهایی که در فهرست بالا به آنها اشاره کردیم، سرنا را وادار میکرد فعالیتهای همراه با وزنه صورت دهد، روی سطوح ناهموار راه برود، ماهیت اشیاء را بررسی کند، فعالیتهای مربوط به جهت‌یابی صورت دهد و سرعت طبیعی حرکاتش را تغییر دهد.
کار‌درمان ما، مرا در تمامی درسها شریک میکرد تا به این درک برسم که چه اقدامی صورت میدهیم و قصد داریم به چه چیزی برسیم. از آنجایی که سرنا با او ارتباط برقرار نمیکرد، در آغاز مجبور بود برای نشان دادن فعالیتها به من از عروسکی استفاده کند. وی مرا با فعالیتهایی برای انجام دادن در خانه راهی منزل میکرد و میگفت: زمانی که سرنا صاحب هدفی شد، در ادامه باید چه کار کنم. وقتی برای جلسه بعدی برمیگشتیم، میتوانستم گزارش پیشرفت سرنا را ارائه بدهم. این موضوع درمان‌گَر مذکور را خوشحال میکرد و وی به تعریف و تمجید از عملکرد من میپرداخت، امری که مرا نیز شادمان میکرد! هر دو شاهد پیشرفت سرنا بودیم، امری که همگی ما را خوشحال میکرد!
سرنا درمان گفتاری هم دریافت میکرد. هر زمان در بدنش پیشرفت میکرد، در دهانش هم صاحب پیشرفت میشد و هر زمان در دهانش پیشرفت میکرد، در بدنش هم صاحب پیشرفت میشد. مغزش این ارتباطات را به وجود می‌آورد! کودک غیرفعال من که نمیتوانست از دستانش استفاده کند، غذا را در دهانش حرکت بدهد، یا سر جایش بنشیند، و در حالی که فرسنگها با نقاط عطفش فاصله گرفته بود، تبدیل به فردی شد که میتوانست راه برود، بپرد، تعادلش را حفظ کند، بریل یاد بگیرد، صحبت کند، غذا را بِجَوَد، بخورد، و تمامی کارهایی را که به آنها نیاز داشت، صورت بدهد. زمانی که سرنا پنج ساله شد، کار‌درمان فوق، معالجه او را “تایید” کرد. شاید سرنا در برخی کارها به نحو احسنت عمل نکند، اما پزشک فوق او را “قادر به انجام تمامی کارها” میدانست و حقیقتا هم این طور است.
تجربه مستقیم دیگر من در رابطه با درمان یکپارچگی حسی با امی آلبین است. یکی از دانشجویان دانشکده که در فدراسیون با او آشنا هستم. امی در ژوئیه سال 2019 یک بورسیه ملی از طرف فدراسیون ملی نابینایان آمریکا دریافت کرد. هنگامی که یک نوجوان بود، شاهد بودم که برای باز و بسته کردن زیپ یک کیف مخصوص حمل لوازم شخصی و راه رفتن روی ماسه‌ها در ساحل مشکل داشت. همچنین قادر نبود سرعت راه رفتنش را تغییر دهد. نوع مشکلی را که داشت، شناختم و با خود فکر کردم شاید تمرین‌های یکپارچگی حسی کمکش کند.
چند سال بعد، امی به یک برنامه توان‌بخشی مراجعه کرد. برای یادگیری فعالیتهای گوناگونی که سعی داشتند به او یاد بدهند، حسابی مشکل داشت، اینکه چطور تخته‌خوابی را مرتب کند، پیش‌خوانی را تمیز نماید، حوله‌ای را تا بزند و … او یک دانشجوی ممتاز بود، بنابراین مشکل این نبود که نمیدانست چگونه یاد بگیرد. رئیس فدراسیون ملی نابینایان در ایالت ما که با هر دو نفرمان دوست بود، به او گفت: شاید من بتوانم کمکش کنم، سپس وی را تشویق کرد تماسی با من داشته باشد.
من و امی طی دو سال گذشته ماهی دو مرتبه با یکدیگر کار کردیم. در ابتدا از اینکه ماهها طول میکشید تا هر فعالیتی را یاد بگیرد، احساس یاس میکرد، اما من میدانستم همین که مغز و بدنش یاد بگیرند، با هم کار کنند، دستانش شروع به ارائه واکنشهای خودکار خواهند کرد.
وقتی کار با یکدیگر را آغاز کردیم، از امی خواستم نشان دهد یک پیش‌خوان را چگونه تمیز میکند. طولی نکشید که فهمیدم تعجبی نداشت که نمیتوانست روی پیش‌خوانی را تمیز کند؛ وی هیچ حسی نداشت که دستها و بازوهایش کجا قرار دارند! نه میتوانست بگوید بازوهایش در جلوی بدنش قرار دارند یا در دو سمت بدنش و نه میتوانست تشخیص دهد کف دستانش به سمت بالا هستند یا به سمت پایین.
وقتی به امی قالبهای شکل‌دار میدادم تا به آنها نگاه کند، بلافاصله قادر نبود بگوید شکلی که در دست داشت، مثلث بود یا مربع. امی از نظر ادراکی خیلی خوب میدانست مثلث و مربع چیست و چه تفاوتی با هم دارند، اما دستانش بلافاصله قادر نبود آن اشکال را تشخیص بدهد. به این نتیجه رسیدم که باید از اول شروع کنیم.
شروع کردم به قرار دادن امی در تعدادی از تمرینهایی که سرنا در دوران کودکی صورت میداد. (برخی از این تمرینها را در پایان مقاله جاری توضیح خواهم داد.) امی دلش میخواست یاد بگیرد پیش‌خوانی را تمیز کند، حوله‌ای را تا نماید و لباسها را در کمدی آویزان کند. تمرینهای یکپارچگی حسی به فرد انجام چنین کارهایی را یاد نمیدهد، در عوض، گیرنده‌های حسی را بیدار میکند، به مغزتان یاد میدهد احساساتتان را تعبیر و تفسیر کنید تا بفهمید دستها و بازوها و پاهایتان کجا قرار دارند و مغز را قادر به ارسال سیگنالهای صحیح می نماید تا به بدنتان اجازه دهد بداند چگونه حرکت کرده و واکنش نشان دهد. زمانی که سیستمهای حسی به نحوی سازماندهی شده عمل میکنند، بازوها و دستانتان خیلی راحت‌تر میتوانند تمیز کردن پیش‌خوان، حوله تا کردن، یا آویزان کردن لباسها را یاد بگیرند. این سیستمها به بدنتان یاد میدهند موقعیت مکانی خود را نسبت به سایر اشیا موجود در محیط پیرامون درک نماید. با این آگاهی، درک این موضوع که برای آویزان کردن لباسها یا تمیز نمودن پیش‌خوان باید دستها را در چه حالتی قرار داد، شکل خودکار به خود میگیرد. تمرینهای مذکور به رانها، زانوها، مچ و پنجه‌هایتان یاد میدهند این حس را درک کنید که حرکات گوناگونتان چگونه دارای احساس شده و در کنار یکدیگر قرار میگیرند تا روان حرکت کردن شکل خودکار پیدا نماید.
کمک گرفتن برای فرزندتان
اگر متوجه شوید فرزندتان در یکی از گروه‌هایی قرار میگیرد که در این مقاله بیان شدند، امیدوارم در پی درمان تخصصی فوق‌الذکر رفته و ببینید آیا این درمان برای او موثر است یا خیر. یافتن درمان‌گَری با مهارت کافی در این تخصص یا دارای علاقه در این حوزه میتواند امری دشوار باشد. حتی ممکن است نسبت به کلیت ایده فوق با مقاومت رو به رو شوید. از آنجایی که مسائل مربوط به پردازش حسی میتوانند بخشی از گونه‌های بسیار متفاوتی از اختلالات باشند، برخی از متخصصین این حوزه معتقدند نباید گروه مجزایی به نام “اختلال پردازش حسی” با روشی مخصوص به خود جهت بهبود آن وجود داشته باشد.
تضاد موجود دیگر حول محور درمان یکپارچگی حسی این است که آیا همان‌طور که فعالان حوزه پزشکی ادعا میکنند، میتوان مغز را “مجددا سیم‌کشی کرد” بنا به تجربه من، پاسخ این پرسش کاملا مثبت است!
پزشکان متخصص در زمینه درمان یکپارچگی حسی یا افرادی که به این حوزه علاقه داشته یا در آن دانش دارند، فرزندتان را در زمینه‌های مختلف سنجیده و طرحی مجزا را برایش به وجود خواهند آورد. این افراد فعالیتهایی را به کار خواهند برد که فرزندتان را قادر میسازد ورودیهای حسی را حلاجی کرده و واکنشی مناسب نسبت به آنها نشان بدهد. برخی فعالیتها حرکت و حفظ تعادل را راحت‌تر و مثمر‌ثمرتر خواهد کرد و به ویژه برای یک بچه نابینا مفید خواهد بود. فعالیتهای دیگر بچه را قادر میسازد تا صداها و محرکهای دیگر را حلاجی کرده و واکنش آرامی به آنها نشان بدهد، امری که خصوصا برای کودکان متعلق به طیف اوتیسم سودمند میباشد. برخی فعالیتها میتواند به بچه کمک کند محرکهای مشخصی را پالایش نماید، امری که به سود بچه‌های دارای مشکلات مربوط به توجه میباشند.
امیدوارم بتوانید یک درمان‌گَر یکپارچگی حسی پیدا کنید. اگر نمیتوانید، از شما دعوت میکنم با آدرس carol_castellano@verizon.net با من تماس بگیرید. تا جایی که بتوانم، کمکتان خواهم کرد. چه میتوانید پزشکی متبحر پیدا کنید و چه نمیتوانید، خواهشمندم منابعی را که در زیر قرار داده شده و دیگر منابعی را که خودتان در فضای اینترنت پیدا خواهید کرد، بخوانید. این کتابها و مقالات کمکتان خواهند کرد تا بدانید چگونه خودتان بخشی از این کار را صورت دهید. میتوانید به فرزندتان در منزل کمک کرده و مشوق اعمال بخشی از این ایده‌ها و فعالیتها در محیط مدرسه باشید.
انجام یکپارچگی حسی مستلزم صبر و حوصله است. همواره با گذشته سر‌و‌کار دارید، حرکت یا فعالیت را به بخشهای مختلف تقسیم‌بندی میکنید و لایه‌ها را کنار میزنید تا به احساسات و حرکات بنیادینی برسید که کودک نیاز به یادگیری آنها دارد. به یاد داشته باشید که به فرزندتان نحوه انجام کاری را یاد نمیدهید. شما تواناییهای بنیادینی را که فرزندتان را قادر میسازد فعالیت مزبور را بعدها صورت دهد، به وجود آورده و تمرین میکنید.
برخی ایده‌های اساسی مربوط به نرمش کردن
منظور از تمامی این تمرینها ایجاد ارتباطات در چرخه‌ها میباشد. این تمرینها آگاهی از حواس را گسترش میدهند. آنها مغز را قادر میسازند تا احساسات ورودی را درک کرده، سپس فرمان درست را ارسال کند تا عضلات را بیدار و آنها را قادر به انجام درست حرکات نماید. این تمرینها آگاهی، تعادل، توان، و تعامل را در بدن به وجود می‌آورند. من برخی از این تمرینها را سالها قبل از درمان‌گَر دخترم فرا گرفتم و تمرینهای دیگر را در واکنش به دشواریهایی که امی تجربه میکرد، به وجود آوردم. شما میتوانید تمرینهایی را طراحی کنید که برای چالشهای پیش روی فرزندتان معنا و مفهوم دارند.

  • روی چهار دست و پا قرار بگیرید. به سمت جلو خم شوید تا بیشتر وزن روی بازوها و دستها قرار بگیرد. به احساس موجود در شانه‌ها دقت کنید. فشار را در دستها و مچ آنها احساس کنید. این تمرین به بیدار شدن گیرنده‌ها، عضلات، و تاندونها در شانه‌ها، آرنجها، مچها، بازوها، دستها و انگشتها کمک میکند.
    بیدار کردن موارد فوق و آگاهی از نحوه احساس و حرکت آنها اطلاعات بیشتری را برای کار کردن در اختیار مغز قرار میدهد تا سیگنالها را تجزیه و تحلیل و ارسال نماید. این امر به نوبه خود گیرنده‌های بدن را با سیگنالی که مغز میفرستد، بیشتر آشنا میکند. کل فرایند فوق به آگاهی بیشتر بدن و حرکت روانتر منتج میگردد.
  • در همان حالت چهار دست و پا که به جلو خم شده‌اید، مچها را به سمت خارج و داخل بچرخانید. همین طور که دستها شما را قادر به حرکت کردن به این نحو میکنند، روی سر انگشتانتان حرکت کنید. این کار را در حالتی صورت دهید که دستها راست بوده و مچها به طرفین چرخیده‌اند.
  • با قرار دادن پاها روی یک کاناپه یا صندلی و گذاشتن دستها روی کف زمین، بدنتان را به حالت فرقان دربیاورید. بار دیگر فشار را در شانه‌ها، مچها، و دستهایتان احساس کنید. از یک نفر بخواهید پاهایتان را بلند کند. به همان حالت فرغان روی دستها راه بروید.
  • به هنگام بلند شدن، مفاصل و عضلات شانه‌ها، بازوها، مچها و دستها را بیدار کنید. کف و سپس پشت دستها را به طرفین پاها، سپس جلوی پاها، و بعد پشت پاها بزنید.
  • در حالت ایستاده و در حالی که کف دستها رو به بالا است، بازوها را راست در مقابل بدن نگه دارید. کف دستها را به سمت پایین برگردانید، سپس دستها را به حالتی دربیاورید که کف دستها رو به یکدیگر باشد. در حالی که مجددا کف دستها را میچرخانید، بازوها را در دو سمت بدن قرار دهید. تمامی این نرمشها را با بازوهای کشیده و در ارتفاعات و ابعاد مختلف تکرار کنید. در حالی که بازوها را در ارتفاعات و ابعاد مختلف تا کرده‌اید، این نرمشها را تکرار کنید.
  • بازوها را به صورت کشیده و در مقابل بدن نگه دارید. از یک نفر بخواهید ساعدها را به سمت پایین فشار دهد. در برابر این فشار مقاومت کنید. این کار را با قرار دادن بازوها در حالات مختلف و همانند بالا انجام دهید.
  • در حالی که پشت میزی نشسته‌اید، با تمام دست به میز ضربه بزنید. سپس در حالی که انگشتان را به عقب خم کرده‌اید، تنها با کف دست ضربه بزنید. (در حالی که کف دستها را بالا نگه داشته‌اید،) با نوک انگشتان ضربه بزنید. با پشت دستها و سپس با طرفین دستها روی میز ضربه بزنید.
  • هر کدام از انگشتان را با انگشت شَست تماس بدهید. دستها را به حالت دست سوسمار دربیاورید (چهار انگشت در امتداد یکدیگر و در حالی که با انگشت شَست تماس دارد.)
  • پشت یک میز، انگشتهای شَست و سایر انگشتها را به سمت یکدیگر برده و از یکدیگر فاصله بدهید. در حالی که کف دو دست رو به یکدیگر بوده و انگشت ها در امتداد یکدیگر قرار دارند، شروع کنید به تماس دادن انگشت شَست با انگشت اشاره الی انگشت آخر.
  • انگشتها را به داخل و به سمت کف دست خم کنید. انگشتهای شَست را به انگشتهای اشاره خم شده فشار دهید. تمامی عضلات موجود در دست را منقبض کنید. در حالی که انگشتها در جهتهای مختلف خم شده‌اند، همین کار را با آنها کنید.
    زمانی که کودک به این حالات مسلط شود، بسیار راحت‌تر گوشت را قطعه قطعه میکند، از جالباسی استفاده می‌کند، و بسیاری دیگر از کارها را صورت میدهد.
  • در حالی که دستها را مشت کرده‌اید، تنها نوک انگشتان را روی میز قرار دهید. انگشت شَست را از سایر انگشتها فاصله دهید. در همین حالت که دستها مشت شده‌اند، آنها را به صورت “مشت محکم” درآورید. از یک نفر بخواهید سعی کند دستها را حرکت دهد. مقاومت کنید. هنگامی که کودک به این حالت تسلط پیدا کند، به نحو بهتری قادر خواهد بود دستها یا موهایش را بِشویَد.
  • برای راه رفتن به صورت یک گام در جلو و یک گام در عقب، آگاهی از حواس را در پاها، پنجه‌ها، قوزکهای پا، زانوها، و رانها گسترش دهید. بایستید و وزن را از یک پا به پای دیگر انتقال بدهید. سپس با کمی بالا بردن پا، وزن را انتقال دهید. دو زانو نشسته و وزن را از یک پا به پای دیگر منتقل کنید. در این حالت، وزن را انتقال داده و هر کدام از پاها را کمی بالا بیاورید.
    • تا جایی که میتوانید، روی سرپنجه‌ها بلند شوید. برای حفظ تعادل و در صورت نیاز، آرام با دیوار تماس پیدا کنید. در حالی روی پله انتهایی بایستید که قسمت گِردی کف پا روی پله و پاشنه‌ها بیرون از پله قرار بگیرند. پاشنه‌ها را بالا و پایین ببرید.

 

 

نسخه صوتی شماره ششم از نشریه جهان آزاد:

 

 

شناسنامه نشریه جهان آزاد

همانطور که از نام این نشریه بر می‌آید، قرار است به تجربیات نابینایان، والدینشان، اطرافیانشان، دوستانشان و هر انسانی که تمایل به فهم معلول و معلولیت دارد و توانسته در این راه به چیزهایی نیز دست‌یابد بپردازد. البته ما تمرکزمان بیشتر بر روی تجربیات عزیزان در حوزه ی نابینایی است. می خواهیم ببینیم والدین یک نابینا برای دستیابی فرزندش به حق و حقوقش دست به چه اقداماتی می زند. می خواهیم ببینیم تمام کسانی که با نابینا در ارتباط هستند، چه کاری برای هرچه مستقلتر شدن فرد با آسیب بینایی انجام می دهند و کدامشان اثربخش بوده است. خلاصه ی کلام اینکه میخواهیم در حوزه نابینایی از تجربیات دنیا بهره ‌بریم تا روزی با آگاهی از این تجربیات بتوانیم به خود تلنگری زده و به سمت اهدافمان حرکت کنیم.
البته اگر پدر و مادری یا دوست و آشنایی در ایران عزیز نیز توانسته برای حل مشکلی از مشکلات بیشمار نابینا راه حلی پیدا کند، می تواند آن را در قالب یک مقاله در اختیار ما قرار دهد. چون ایران هم بخشی از این جهان است و ما برای جمع آوری این تجربیات همیشه هم لازم نیست دست به دامان جراید غرب باشیم. هرچند که فعلاً ظاهراً راه دیگری وجود ندارد. همه ی ما بر این امر واقفیم که دنیای غرب در خصوص معلول و معلولیت خیلی زودتر و بیشتر از ما از خود جنب‌و‌جوش نشان داده و به دست آوردهای بی نظیری دست یافته است.
اگر دوستی هم مقاله ای را خوانده و آن را مفید یافته، می تواند آن را ازطُرُقی که در پایان می آید، آن را جهت ترجمه به دست ما برساند.
فعلا بنا بر این است که ماهی یک مقاله ی تخصصی در این موضوع منتشر کنیم. ولی شاید زندگی مجال بیشتری به ما داد و آخر هر ماه مطالب بیشتری جمع آوری کرده و در طول ماه به خدمتتان پیشکش کردیم.
پس قرار ما همیشه اول هر ماه همین جا در جهان آزاد.
ذکر این نکته هم الزامی می‌باشد که قرار نیست همیشه مقاله ی منتشر شده همراه با فایل صوتی باشد. ولی تلاشمان بر این است که این اتفاق جذاب همیشه بیفتد.
قطعا نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما می تواند چراغ راه ما باشد.
ایمیل: hotgooshkon@gmail.com
آیدی تلگرام: @hotgooshkon1
به امید جهانی آزاد تر!

۴ دیدگاه دربارهٔ «نشریه جهان آزاد، شماره 6: ممکن است این موضوع ربطی به نابینا بودن این قشر نداشته باشد. شیوه‌های یکپارچگی حسی، چگونه میتواند یاری‌رسان کودک نابینای ما باشد؟»

سلام. حس می کنم سال ها برگشتم عقب. حس می کنم دانشآموزی هستم که نشسته سر کلاس علوم. چه حس عمیق, عجیب و شیرینی! دلم تنگ شده بود. باید این مطلب رو دوباره بخونم. چندتا بخش داخلش هست که وقتی می خوندم با خودم گفتم باید ازش بیشتر بدونم. باید برگردم بالا, پیدا و یادداشتشون کنم تا اگر بی نظمی های زندگیم بهم اجازه بدن برم داخل اینترنت در موردشون بیشتر بخونم تا بیشتر بدونم. من شاگرد بی نظمی هستم. کاش این مدلی نبود! ممنونم به خاطر انتخاب, ترجمه و اشتراک این آموزش شیرین و با ارزش. همچنان با انرژی پیش برید. از همین حالا برای سورپرایز دفعه ی بعد روزها رو می شمارم. یعنی مطلب بعدی در مورد چیه؟ پاینده باشید!

سلام
خب باید بگم که مطلب مفیدی بودش
ممنون آقا محسن و آقا داوود
.
خدا هم به نابینایان مطلق و هم به خانواده این عزیزان صبر عنایت فرماید ان‌شا‌الله تعالی
.
یادم میادش که در شبانه‌روزی که بودم یه نابینا مطلق بود که غذا رو با قاشق میریخت کف دستش و کف دستشو به دهنش نزدیک میکرد تا غذا رو بخوره
شاید نمیتونست و یاد نداشت که قاشق رو بذاره دهنش و درکی از فاصله بشقاب تا دهنش نداشت
بلد نبود حتی دستشو به دهنش نزدیک کنه و خب طبیعی بودش که غذا میریخت توی آستین پیرهنش
.
هیچ کس توی خونشون و حتی مدرسه به این طفلک یاد نداده بود که مختصات بشقاب دهن قاشق ارتفاع و.. رو و خیلی چیزای دیگه رو یاد بگیره
متاسفانه بعضی از بچهها هم اون رو مسخره میکردند
دلمون براش میسوخت اما نمیدونستیم با این قضیه چه کار کنیم
.
بخش اعظمی از داده‌های محیطی از طریق بینایی به قوه عاقله منتقل میشه
.
بینایی! نعمتی که غیر قابل وصف هستش و به نظرم بعد از قوه عاقله و قلب مهمترین عضو هست
.
افسوس
و هزاران افسوس
نفرین به تاریکی
شاید فکر کنید که من آدم ضعیفی هستم ولی بدونید هرگز با نابینایی کنار نیومدم که نیومدم
وقتی که مجبور میشم عصا دست بگیرم از خودم متنفر میشم
دلم می‌خواد عصارو خورد کنم
ببخشید کار به درددل کشید
باز هم مرسی از شما

سلام عطای عزیز،
مرسی که هستی.
این مسائل که نوشتی همش به خانواده ی بدبخت برنمی گرده. این به ضعف کسانی برمیگرده که خودشون رو مددکار جا زدن ولی بویی از مددکاری نبردن.
اصلاً فکر نکنم تا قبل از ورود به چنین سمتی، اسم مددکاری رو جایی دیده و یا نوشته باشند.
البته که ۱۰ درصد دلسوز هم پیدا میشه ولی بحث ما کل جامعه ی هدف هست.
مقصران بعدی هم معلمینی هستند که فقط به من و امثال من می گفتند: “درس بخون و درس بخون.”
یکی نگفت خب بابا پس مسائل اجتماعی، فرهنگی، مهارتهای زندگی و سایر مطالب چی؟
هیچ معلمی در دوره ی من اینا رو نپرسید و براش به دنبال جواب هم نرفت.
شاید معدود دبیرانی سربسته یه چیزایی رو می گفتند ولی ………
متأسفم برای همه چیز و همه ی معضلاتی که معلولین ایران در این دوره و زمانه ی تاریک در حال تجربه کردنش هستند.
متأسفم برای باعث و بانیان و واقعاً دیگه چیزی نمی تونم بگم.
همیشه تو خلوتم با خدا می گم: “خدایا یا دیگه معلولین متولد نشه و یا اگر میشه تو کشور عقب مونده ای مثل ایران متولد نشه.”
بازم مرسی به خاطر سر زدنت به من

دیدگاهتان را بنویسید