خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

رعد و کفش های شایان

سلام دوستان
ممکنه خیلی هاتون منو نشناسید چون اعضای سایت به نظرم حسابی جدید الورود هستن. فرقی نمیکنه منو بشناسید یا نه مهم اینه که این خاطره واقعی و دو سال پیش برام اتفاق افتاده.
ی سری حوادث رخ داد و ی حسی بهم گفت بیام و از این خاطره با بقیه صحبت کنم
*****((
چند ماهی بود در یکی از مناطق جنوبی تهران خونه ای نقلی برای خودم خریده بودم. حدود ۷۰ میلیون کم داشتیم.
قرض کردیم و گفتیم به محض اینکه خونه به رهن بره پولشو پس میدیم.
یکی دو ماه گذشته بود ولی خونه به رهن نمی رفت.
**************
توی سالن مدرسه چشمم به پای یکی از دانش آموزان افتاد. کفشش پاره بود.
چشم هام صاحب پا و کفش رو از بین دانش آموزان سالن دنبال میکرد.

خدای من! شایان با نمک بود. میدونستم که پدر و مادرش هر دو معتادند. شایان خیلی تپل و با مزه بود ولی تا دلتون بخواد خوش اشتها و به قول ما شکمو.
گاهی پفکها و خوراکی های بچه های کلاس اول رو از دستشون میقاپید.
به عنوان معاون پرورشی هیچ موقع نتونستم به چشمای قشنگش نگاه کنم و این کاراشو ببرم زیر سئوال. ازم خواسته شده بود باهاش حرف بزنم و بهش بفهمونم کارش دزدیه. اما دلم راضی نمیشد شرمندش کنم اون فقط یازده سال داشت و مسلما میل زیادی به خوردن داشت. آخه به یک بچه چی می تونستم بگم؟ چه گناهی داشت این شایان. گناه بر گردن پدر و مادر معتادش هم نبود چه برسه به این طفل معصوم. دلش خیلی ساندویچ و فلافل و پفک میخواست.

???

حالا هم کفش هاش که این جور پاره.
خدایا فقر چه قدر بی رحم و زشته.‌
با خودم نذر کردم اگه خونه به رهن بره بهش ی کفش خوشگل جایزه بدم.
گذشت و گذشت.
بچه ها سر کلاس بودن. فکر من مشغول. از دفتر زدم بیرون که برم توی حیاط ی هوایی تازه کنم. یکی از کلاسها ورزش داشت. ی گوشه نشستم و به فوتبال بازی کردن بچه ها نگاه میکردم.
نگاه میکردم ولی نمیدیدم فکرم هزار جا بود. ی لحظه چشمم به کفشهای پاره شایان افتاد. پاره تر از قبل بود و انگشتای پاش کاملا بیرون بود.
داشت فوتبال بازی میکرد و با اون کفش ها براحتی نمی تونست بدوه. از نحوه دویدنش مشخص بود که براش کار سختی شده.

با خودم گفتم مثل اینکه نه خونه من به رهن میره نه شایان صاحب کفش میشه.
چه قدر افکار کوچیکم افق دیدش حقیر بود.
تلفنم زنگ خورد. همسرم بود. بهم گفت جایی بودم و از فقر دانش آموزان مدرسه تون صحبت کردم. ی بَندا خدا سریع بهم ی مبلغی پول داد و ازم خواست بدم به تو و هر جور که صلاح میدونی برای بچه های مدرسه خرج کن.
************
خدای من! منو به خاطر حقارتم ببخش. نا خواسته تصورم بر این بود که خودم باید دست به کار بشم و برای شایان کفش بخرم. حتی به ذهنم رسید بهتره قبل از اینکه حاجتم ادا بشه براش کفش بخرم که خدا بهم فهموند لازم نکرده تو کاری کنی.

القصه رفتم بازار و حساب کردم با پولی که دارم ۵جفت کفش می تونم بخرم. فروشنده هم ی جورایی آشنا در اومد و وقتی فهمید میخوام این کفشها رو به بچه های فقیر بدم خودش هم دو جفت کفش اضافه داد و گفت در ازای هر ۵ کفش ۲ جفت کفش هدیه میدم.
اومدم مدرسه و به معلما گفتم اونا هم هر کدوم پول دو یا سه جفت کفش رو بهم دادن.
فروشنده هم به قولش عمل کرد. خلاصه اینکه من به خانوادم گفتم و خواهر و برادرم هم کمک کردند. معلمای دیگه هم همین جور. خلاصه این کمکهای گروهی زبان به زبان چرخید و یکی از همکاران مدرسه دیگه اومد بهم گفت این شماره فردی خیّر و ثروتمند در شهر ری هست. در مورد شما بهش گفتم. ایشون بهم گفته بگو با مهر مدرسه بیاد پیشم تا بهش کفش پسرونه بدم.
با همکارم رفتیم پیش خیّر مهربان. صداش میکردن حاج غلام و چه انسان خوب و دست به خیری بود. بهم گفت شنیدم داری به دانش آموزان فقیر کفش هدیه میدی. گفتم کار گروهیه و الا من همچین پولی ندارم. حاج غلام گفت من سالیان پیش فرهنگی بودم ولی الان کفش فروشی دارم و به مدارس مناطق محروم کمک میکنم. با شنیدن حرفاش به حالش غبطه خوردم حتی کارتن کفشها رو برامون تا کنار ماشین آورد. اون بنده خدا هم به گمونم ۳۰ جفت کفش اهدا کرد.
**********
غمتون ندم منی که فکر میکردم شایان توسط من صاحب کفش میشه خدای شایان، بهم گفت: بنده محتاج من تو فکری به حال خودت کن

?
خدا نه تنها به شایان بلکه در حدود صد دانش آموز فقیر دیگه کفش نو داد.
بله خدا کار نمیکنه شاهکار میکنه.

???

 

۹۱ دیدگاه دربارهٔ «رعد و کفش های شایان»

منم از این رو‌دست‌ها زیاد خوردم؛ اینه که مثل خودت به بهایی سنگین یاد گرفتم برای کمک کردن منت نذارم، عجله کنم، و به فکر بعدش نباشم.
دهنم صاف شد وقتی خاطرهت رو خوندم. مور‌مور شد همۀ بدنم، از بس تمامِ سکانس‌هاش رو چندین بار توی زندگیِ خودم و دیگران تکراری از قبل دیده بودم. از اواسطش دقیقا آخرِ فیلم رو میدونستم و هی می‌گفتم خدایا نشه خدایا نشه. نهایتا خدا گفت خفه شو فقط گوش‌کن. این شد که خفه‌خون گرفتم و به پایانبندی تکراری‌اش با حقارتی تمام تن دادم.
اما الان خفه‌خون‌گیرم رو غیر‌فعال کردم و خیلی خوشحالم؛ چون چند وقتی میشه دیگه این قضیه واسم پیش نمیاد و من قبل از این که فرصت از دستم بپره، همون کارِ کوچیکی که میتونم رو می‌کنم که بعدش پشیمون نشم.
یادآوری به‌جایی بود. آدم گاهی نیاز داره شارژ بشه که یادش نره کی بوده چی شده.
مِقسی بابت محتوای غلیظ پستت. کاش کمی آب قاطیش کرده بودی تا می‌شد راحت‌تر مصرفش کرد

منتظر خوندن خاطراتت هستم.
ی چیزی بگم بخند بعد ازین و قبل ازین ماجرا موارد دیگه هم اتفاق افتاده که در مورد کمک به دیگران باید عجله کرد و خودمو همه کاره ندونم ولی نمیدونم چرا باز این حسها بدون اینکه خودم بخوام میاد سراغم

سلام بر دختر دیماهی.
خوشبختانه یا متاسفانه محل کارم در مناطق به شدت محروم تهران که خانواده ها غرق در اعتیاد و بی کاری هستند و اغلب مهاجرند.
دانش آموزان فقیر.
خدارو شکر همکاران خوبی دارم و الان کمک میکنند که به دانش آموزان بسته اینترنتی بدیم که از درس عقب نیفتند.

سلام. به نظر من خدا همیشه هوای بنده هاش رو داره. من معمولا هرچی رو که ازش بخوام بهم میده. اما گاهی کمی دیرتر از اون زمانی که ازش خواستم. ولی به هر حال همیشه هوامو داره. این هواداریش رو از همون بچگی در زندگیم احساس کردم. خاطره شما هم عالی بود.

سلام. خیلی تشکر میکنم از خاطره قشنگ و جمله قشنگ که آخر متنتون نوشتین.
“خدا کار نمیکنه شاهکار میکنه).
بله در کار خیر که باید عجله کرد و آیات قرآن هم بیانگر این مطلب هست.
ولی شما عجله نکردین و کار خیرتون خیرتر هم شد و مشکل افراد بیشتری رو حل کرد.
و هم خودتون کار خیر کردین هم وسیله انجام کار خیر برای بقیه هم شدین.
خدا خیرتون بده.
من رو هم دعا کنین خدا برام از رحمتها و هدیه های مخصوص خودش بفرسته.

زهرا جونمی این که تعداد بیشتری از بچه ها صاحب کفش شدند همه از لطف خدا بود. درسهای خداوند معمولا یکی دو بار بیشتر تکرار نمیشه. یکی از عللی که اینجا بیانش کردم همین بود که یادم نره.
زهرا جونمی در این چند سال که مطالعاتم بیشتر متافیزیک هست فهمیدم که سفره خدا و کائنات پهن.
و خودمون باید بریم و از نعمتها برداریم . البته حال خوب شرط استفاده ازین نعمتهاست.‌
کسی که از ته دل شاد و خوشحال به آرزوهاش میرسه.

سلام ناصر
به نظرِ من یکی، اگه خدا رو شخص‌واره تصور کنیم، باید گفت یکی از سناریو‌های ممکن اینه که تصور کنیم این قضیه میتونه از قدرتِ زیادش باشه. یعنی بگیم خداوند، شخصی هست که شخصیتی داره که دوست داره دنیا رو اینطوری اداره کنه. من و تو دو مخلوقِ خُرد بیشتر نیستیم و حرف بزنیم میتونه کاری کنه که ما به نیستی بپیوندیم. میگه آقاجون خودم خدا هستم هر کاری دلم میخواد می‌کنم تو رو هم حرف بزنی می‌فرستمت جَندَم. من خودم به عنوانِ مجتبی خادمی اگه قدرتی هم‌وزنِ قدرتی که به خدا نسبت میدن داشتم و میدونستم فقط خودمم که چنین قدرتی دارم، هر کاری دلم می‌خواست واقعا انجام می‌دادم. تو رو نمیدونم.
سناریو‌های دیگه هم زیادن. مثلا میتونی خدا رو انرژی و نیرو محرکه‌ای تصور کنی که کلِ هستی رو به پیش یا به پس می‌بره. اون موقع، دیگه شخص‌واره‌ای وجود نداره که بخواد تعیین تکلیف کنه، بلکه با یه پازلی روبرو هستی که به نحوی چیده شده و مدام چینشش تغییر می‌کنه و باید بهترین بهره رو با کشف رموزِ این پازل تا زنده‌ای ازش ببری.
رویکرد‌هایی که کلیشه نباشن و منطقی هم باشن زیادن. کافیه مطالعه و فکر کنیم و ببینیم با کودومش سازگار‌تریم. معلومه خودتم طبیعتا مطالعات و افکاری داشتی که این‌جا این‌جور نوشتی.
شاید اصلش اینه هیچ کودوم از ما که روی سیاره زمین زندگی کردیم یا میکنیم یا خواهیم کرد نمیدونیم خدایی هست یا نیست و اگه هست چندتاست و در چه سطحیه و چطوریه و اگه نیست هستی چطوری از نیست هست شده. شاید ما فقط با ساخت و توسل به باور‌های مختلف، سعی می‌کنیم چیزی ناشناخته رو به چیزی شناخته‌شده توی ذهنمون تبدیل کنیم تا پاسخی باشه به تمایلِ مغز برای حذف دغدغه‌ها و کاهش استرس‌ها.
مهم نباشه واست.
لذت بِبَر از زندگی

❣با عشق دعا کنید نه نیاز

دعا کردن راهى براى بالا بردن ارتعاشات درونى شماست آنگاه که از درگاه خداوند چیزى را مى طلبید با عشق وامید به دریافت بهتر از آن خواسته دعا کنید و بدین وسیله خودتان را با آرزوهایتان هم مدار کنید هر دعایى که سر نیاز و التماس باشد اجابت نخواهد شد چرا که در پس هر احساس نیاز ارتعاشى منفى به جهان هستى ارسال میشود و شما هم جنس ارتعاش خود را جذب خواهید کرد.
عشق به دریافت ، همان باور زیباییست که شما را در مسیر دریافت خواسته هایتان هدایت مى کند و بدین گونه جهان هستى شما را با شرایط و افرادى روبرو خواهد کرد که این باور ذهنى را در زندگیتان محقق سازند. ????

زهرا حسینی
زهرا حسینی
میشناسیم همو؟؟
****
زهرای عزیز رشته خیر هیچ موقع پاره نمیشه. ممکنه یکی ادامه نده ولی یقیناً فرد دیگری زنجیر عشق رو وصل میکنه

سعی میکنم ادامه بدم کمک به دانش آموزان محرومو

بعید میدونم شما منو بشناسید چون جزو جدید الورودهای محله م. اما من چند سالی هست که از نوشته های درجه یکتون استفاده میکنم بله زنجیره خیر هیچ وقت قطع نمیشه و به نظرم این یکی از ویژگیهای دنیاست. واقعا امیدوارم همیشه شرایطش رو داشته باشید و ادامه بدید.

سلام
این کدوم رعد میتونه باشه!!
من چرا یادم نمیادش؟؟
آها یادم اومد خخخ
رعد خدا میدونه امروز صبح به این فکر میکردم که در چه حالی و میتونی کجاها باشی
داشتم کارگاه هشتمو مرور میکردم
خوشحالم که بعد مدتها دیدمت سلامت که هستی پست هم زدی
اون جملت که خدا کار نمیکنه شاهکار میکنه عجیب عالی بود
همیشه شاد سلامت و سرفراز باشی
و زندگی حساابی روی خوششو نشونت بده

سلام بر آبراهام مثبت
از شما چه پنهوون کرونا و تعطیلات باعث شده که حسابی فایلهایی که دوست دارم بگوشم.
جمله خدا کار نمیکنه شاهکار میکنه از من نیست. از کیه نمیدونم. شاید از سید محمد عرشیانفر استاد متافیزیک عصر حاضر باشه.

تو خوبی؟ اتفاقا منم به شما و خیلی های دیگه فکر میکنم. با خودم میگم یعنی جاده مثبت اندیشیو دارن طی میکنن یا نه؟

روش خوب کردن حال و احوال در چندین پست نوشته شده. وقتی مشکلی نیست که حال آدمی خوبه مگه اینکه کلا طرف ی چیزیش باشه.
راستی آدم به تنهایی نمی تونه این مسیر رو طی کنه. توی گروه ها و کانالهای مرتبط به مثبت اندیشی عضو شو و تنهایی طی نکن

خیلی خوبم. و به اندازه اسب عصاری در حال کارم از صب تا سه نیمه شب. سه میخوابم و باز فرداش روز از نو روزی از نو. خسته ام خیلی از کار و تو خونه موندن. ولی احساس خوشبختی میکنم چون کارمو عاشقونه دوس دارم و از انجامش خرکیفم. خلاصش که خدارا شکر

سلام. بله .من از قدیمیام. اما شما رو به جا ….
عه …عه ..شمااااااااااا ؟؟؟؟آآآآآآآآآه ای پدرررررررررررر.
تو نور پاکی ای پدر !نه مشت خاک مختصر !آخر صدف تو نیستی!!!تو دُر شهوار آمدی!
اینم نظر ارزشمندم برای پستت پدر.
هععععععععععععععععععععععیییی!

واااای بگیردش
کمممک تا در نرفته بالاشو بگیرید و قیچی کنید و بندازیدش توی قفس مسی چون مثل جن می مونه و فرار میکنه خخخ
پروازی خودتی پسر چموشم
کجایی تو آخه
نمیگی پدرم مرده حداقل برم سر خااااکش و فاتحه بدم

نه خودم نیستم ای پدر!
نکنه امر بر شما مشتبه شده و تصور مینمایی که اون عمه منفور! ای وای ببخشید! مرحومم سرکار خانم راه پله ، نه ببخشید ، راهنما، ای بابا اسم اون خواهرت چی بود پدر؟ آها! چراغ قرمز ، نه ولی اینم نیست متاسفانه. در هر حال من که یادم نیس اسمشو. اون بالا کامنت داده برو بیبین اسم شریفش چیه میفرمودم که نکنه فکر فرمودی من اون هستم. نعععع .من پرواز آقا باعث افتخارت در عالم امکان میباشم. گفتم بیام بال بگشایم و تو را به روز های خاطره انگیز رهنمون شوم. و حالام با اجازت میرم تا به پروازم ادامه بدم. خوش باشی و سلامت پدر.بای بای !

تو دیگه چی میگی این وسط کلاغ پر؟ خروس پر؟ پرپر؟ چی بود اسمت؟ آکله پر. خخخخخخخخخخ به پروازت ادامه بدی؟ هاهاهاه. کی دیده تالا بوقلمونها پرواز کنن؟ همین خالی خالی سرجاشون وامیسن و قُل قُل میکنن. یاه یاه یاه. چیچی دلم تنگ شده بود واس کل کل کردن.

درود. ها بله که من میشناسمت.
میگم این خدا هم همش دنبال ضد حال زدنه ها خَخ.
میذاره تا کامل نا امید بشی بعد خداییشو بهت نشون میده. چه خدای با حالیه خداییش.
البته درسترین کاره که باعث تقویت ایمان بنده هاش میشه و از طرف دیگه ای هم کارای خیر رو به واسطه خود بنده هاش گسترش میده.
خلاصه کار خدا درسته, پایه ی عقل منکر ما سسته.

سلااااام!
اول از همه بگم که، واقعاً حق با خدا بود!
آخه شایان خودش محتاج هست ولی خودت هم باید به فکر خودت باشی.
اگه اون قبلاًها خیلی به فکر خودت بودی، اصلاً لازم نبود که کار گروهی انجام بدی!@
چون اگه پولدار میشدی، برای شایان و بقیه ی بچه ها کفشهای زیادی میخریدی یا خدا رو خوش چه دیدی؟
شاید میتونستی به اون مادر و پدر معتادش هم کمک بکنی!
اما خب، کار تون گروهی شد!
اما من از این ویژگیت خوشم میاد که، تا چشمت به یه بچه ای می افته وقتی حرفهای بقیه رو در مورد اون بچه میشنوی،
اگه ببینی اون بچه مشکلی چیزی داره به حرفهاشون محل نمیذاری.
والا این مدیرها بعضیهاشون اصلاً به فقیر بودن بچه ها اهمیت نمیدن مخصوصً وقتی بحثه دزدی از بچه ها پیش میاد فقط میگن به این بچه یه چیزی بگید یا دعوایش بکنید و یا تنبیهش بکنید!
اما شما، اصلاً به حرفهای هیچکدومشون گوش ندادید!
حتماً یه فرشته ی نگهبانی چیزی کنارتون بوده که باعث شده شما به فکر این بچه هم باشید خخخ!
و حالا برم سراغ دومی.
شما، شما، خیییییییییییییییییییییلی از اون مهربونهاشین.
توی مدرسه ی ما هم یه چند تا از این بچه ها بودن که ساندویچ میدزدیدن و یا به عنوان تفریح مسخره و عصبانی کنندشون، خوراکیهای بچه ها رو می انداختن زمین!
مدیرها هم حسابی دعواشون میکردن.
البته فکر کنم مدرسه ای که شما توش معاون هستید، از مدرسه ی من بدتر هست!
دیگه چی بگم؟
آها!
به نظر من اگه برای اون مدرسه یه بوفه ای چیزی هم می آوردین، خیلی بهتر بود و همه چی هم ردیف بود!

موافق این جمله ات هستم
حتماً یه فرشته ی نگهبانی چیزی کنارتون بوده که باعث شده شما به فکر این بچه هم باشید خخخ!

میدونستی عاشق فرشته های نگهبان هستم. رعد هم اسم یکی از فرشته های نگهبانه
از فرشته های نگهبان و نشانه هاشون چیزی شنیدی؟

سلام بر بزرگمهر
تو رو میبینم یاد حمیدرضا میفتم.آخه حمید رضا رو وقتی دیدم هفتم بود و ی پسر خوش زبون و شیرین. الان نمیدونم کلاس چندمه فکر کنم الان هر چیزی میتونه باشه جز شیرین خخخ
*****
مدرسه ما در منطقه محروم و مهاجر نشین تهران و خانواده ها خیلی فقیرند.‌
بزرگمهر با حال، حتی اگه ثروتمند ترین آدم روی زمین باشیم به افرادی که ذهنشون فقیر نمیشه کمک کرد.
میدونم فعلا ممکنه حرفام برات عجیب باشه ولی بعدها مسلما یاد حرفم میفتی. بله ما انسانها به خاطر افکارمون فقیر هستیم و بس .
****
مدرسه ما بوفه داره و توی بوفه انواع ساندویج ها و کیک و بستنی به فروش میره ولی خب پول بده آش بخور.
*****
به پدر و مادر معتاد شایان کسی جز خودشون نمی تونه کمک کنه.

*****
بله سعی میکنم همیشه مثل خودم فکر کنم نه حرفهای دیگران

دوران افول و عقب ماندگی ملتها زمانی شروع شد که
جای اندیشیدن را تقلید
جای تلاش و کوشش را دعا
جای فکر کردن به آرزوهای بزرگ را قناعت
جای اراده برای رفتن و رسیدن را قسمت
و جای تصمیم های عقلانی را استخاره گرفت

#امیر کبیر

سلاااام بر رعد کبیییر. واقعا از خوندن پستتون خوشحال شدم، چون دلم خیلی برای نوشته هاتون تنگ شده بود، متن ارزشمند و بسیاار قابل تاملی بود، از وقتی که خوندمش دارم بهش فکر میکنم، به حکمت، رحمت و برکت خدا، واقعا درست گفتید خدا شاهکار میکنه همیشه، منتها باید چشم و گوشمون رو باز کنیم و اینها رو ببینیم و بشنویم، درک و لمسشون کنیم، باز هم بنویسید برامون.

سلام بر آسمان زیبای خودم
واقعیتش ی سری اتفاقات رخ داد که برم این خاطره رو برای ی گروه تلگرامی بیان کنم و بعد گفتم چرا اینجا نگم.
هر خاطره ای که حس خوب به آدم دست میده باید بارها و بارها تکرار بشه. به جای اینکه مدام از شرایط موجود بنالیم و غر بزنیم بهتره مدام خاطرات خوبو بیان کنیم. رمز موفقیت داشتن حس خوبِ.

سلام رعد
پیامد این اتفاق یعنی خونه رو بفروش و باهاش یه تولیدی کفش بزن
شماره پام ۴۳ هست .
بی زحمت رنگ مشکی واکس زده بزار کنار . میام مدرسه ای که درس میدی دوباره درس میخونم . ممنون از توجهت .خخخ
….
ببخشید این خدا چرا اجازه داده تو این دنیا این قدر فقر باشه و عده ای به واسطه آن رنج بکشند بعد امثال شما به فکر زدودن این فقر باشند بعد خدا یادش بیاید و خود در سدد زدودن این رنج ها باشه?

خدا اجازه نداده که مردی پدر خونه بشه بعد معتاد بشه که شایان کفش نداشته باشه
خدا نگفته من مسئول بی عُرضِگی های آدم های بی عُرضه هستم , هر کسی راه بد و زندگی بد رو انتخاب کرد من بهترین و خوب ترین زندگی رو براش فراهم میکنم
خدا اینا رو نگفته
خدا گفته کسایی که بفکر خودشون هم نیستن من بفکرشون هستم
مثل کسی که بهش میگن با کفش جمله بساز میگه شایان کفش نداشت رعد بفکر کفش بود و خدا کفش فروش و خَیِر تولیدی کفش رو به همدیگه رسوندن
خدا کارش اینه که کلمات و جملات و آدمها و اتفاقات رو کنار هم بچینه . چه خیرش چه شَرّش
اگر ما نتونستیم از دل یه اتفاق چیزی بدونیم دلیل بر ناتوانی خدا نیست دلیلش نادانی ما آدمهاست . چون ما فکر میکنیم و به جایی نمیرسیم و خیال میکنیم که همه چیز رو فهمیدیم
بنظرم تا وقتی آدم از خدا نخواد و حرف نکشه جز دسته والضالین یا گمراهان هستش
راجب مشکلات عمیق اقتصادی جامعه که شکی درش نیست , نمیدونم چقدر با بورس آشنا هستید ولی در اوج منفی بازار بورس از بین ششصد تا نماد لا اقل چهار صد تا پانصد تا سهم منفی هستن و فقط کافیه یه فیلتر سهم مثبت بازار رو بندازی تا سهم های مثبت رو بیاره واسه آدم .
دیگه بین ما نابینا ها هم هست که چندین شغل آزاد دارن و در آمد های درشتی هم دارن .امید که باشه همه اینا خودش میاد
دوست عزیز با این طرز تفکر فقط در حق خودی و امثال خودی ها ستم کرده ایم چون اسمش کفر میشه ولی بنظرم نا امیدی و نیمه خالی لیوان رو نگاه کردن هستش
راجب نظر موجی هم اینکه همین انرژی دادن و گرفتن هم جز آفریده های خدا هست . یا رابطه انسان با شیطان که شیطان فقط همه امیدش و خواستش نا امید کردن آدماست کاری هم به دین و مذهب اینا ندارم
توی قرآن رو نگاه کنید جمله به جمله آیه به آیه نوشته ایمان به خدا ایمان به خدا . ولی ملت فکر میکنن یعنی فقط خدا رو ایمان داشته باشی و نماز روزه و تمام
اما ایمان من به کلمه ایمان یعنی ایمان داشته باشی خدا همه کارات رو ریدیف میکنه و دلت قرص باشه .
مثلا یه مثالی همیشه توی زندگیم همراه من هست اینکه میخوام برم جایی استخدام بشم مرحله اول رفتن و چی گفتن مرحله دوم صحبت کردن با مدیر عامل مرحله سوم تایید شدن و بهترین جایگاه و بهترین حقوق در اونجا که من همیشه ایمان دارم پله سوم هستم یعنی رفتم و استخدام شدم و بهترین موقعیت و جایگاه رو خدا واسم اوکی کرده و یک درصد هم لغزش نمیکنم توی نظرم
حتی اگه برم و خلافش اتفاق بیفته اما این اتفاق قبلش میفته که من با امید و با افکاری که خودش سرچشمه از اون تصمیم پله سوم من بوده ناخداگاه به ذهنم میاد و احتمال بردش خیلی زیاد میشه و در کل اینجوری میشه که اونجوری میشه
شرمنده رعد که کامنتم بیشتر از پستت شد خخخ
یا حق

سلام بر سردار و سرگرد و غایب محله
بله فرامرز ایمانی که بدون عمل باشه به قول استاد بزرگی حرف مفته.
در عالم هستی هر خیری میبینیم از جانب انرژی برتر یا همون خداست و هر نقصی هست از جانب افکار خودمونه ولی همین خدا وقتی میبینه میخواهیم کار خوبی انجام بدیم کمکمون میکنه. البته منظور من از پست این نبود که بگم من در تلاش زدودن فقرم نه. فقر زاییده افکار صاحبانشه و من فقط برای دل خودم خواستم کاری انجام بدم.
ممنون از کامنت پر ارزشت.

سلام بر بارانی دوست داشتنی. وقت خوش. امیدوارم خوب و خوش باشی. ببخشید که دیر رسیدم البته دلیلش رو میدونی. چهقدر خوش حال شدم وقتی میونهاین همه مطالب خشک و رسمی به این مطلب رسیدم. دقیقا خدا خیلی بزرگتر از اونی هست که ما تصور میکنیم اگر خوب هم به اطرافمون نگاه کنیم میبینیم که هوای همه رو داره حالا برای هر کسی از طریقی. ولی باز خوش به حال شما که بیتفاوت نبودی خیلی ها میبینند این کمبود ها رو و بی تفاوت رد میشن کمترین فکر و عمل نیکی از طرف ما مستقیما در بهبود زندگی جمعی نقش داره. ممنون از اشتراک این حس زیبا. لطفا باز هم بنویس تا محله کمی از این بی روحی فاصله بگیره مثل قدیما. راستی من میشناسمت و خوش حالم از این که میشناسمت خوش باشی

سلام بر بانوی اردیبهشتی و استاد خوش گفتار
بله درست گفتی خدا هوای همه رو داره هر کدومو به یک طریق و روشی.‌
مرضیه جان! بزرگی میگفت وقتی قصد کمک به فقیری دارید به احساستون رجوع کنید اگه فکر میکنید به اون فرد دارید کمک میکنید و بهش نفع می رسونید سریع متوقف بشید. ولی اگه حس کردید دارید با این کار به خودتون کمک میکنید ادامه بدید
بله ما با کمک به انسانهای دیگه به خودمون لطف میکنیم و مسلما انسانها خودشون هستند که می تونن به خودشون کمک کنند

سلام بر عطای ادیب
چند ماهی گلدانهای متعددی گرفتم و توی خونه نگهداری میکنم. هر صبح با اشتیاق نگاشون میکنم و گاهی خوابشون هم میبینم.
من صاحبشون هستمو محاله رهاشون کنم حتی بعد از خشک شدن و دور انداختنشون به عکساشون نگاه میکنم و بازم دوسشون دارم با اینکه نیستن ولی در یادم موندن.‌
من یقین دارم که خودم گلی هستم در باغ الهی.
عطا نقش شما در عالم کائنات چیه؟

سلام سلام سلام.
خیلی عالی بود پیام این پست.
بله فراوانی بیش از اینی که ما فکر کنیم در دنیا وجود داره و خیلی وقت ها ما فقط باید اقدام کنیم و حرکتی که در ذهنمون هست رو بزنیم حتی اگر نزنیم هم دنیا منتظر ما نمی مونه و روال خودش رو در پیش می گیره.
پس چه بهتر که ما هم با این رودخانه برکت همراه بشیم.
خیلی خیلی انرژی گرفتم از خوندن این متن.

سلام آگاهی مهربان
تو و ابراهیم به نظرم یک فرکانس مشابه دارید.
همدیگه رو بیابید و ببینید رعععد دونا درست میگه یا نه؟
****
ی لایک بزرگ به تمام جملاتت.
****
ی بنده خدایی هست که دو تا بچه داره و بدون همسر. سعی میکنم ماهیانه یک دهم درامدمو به این خانوم بدم ولی گاهی اتفاقاتی میفته که دوست دارم پولمو جای دیگه خرج کنم . جالبه که از طرق دیگه بهم پول میرسه و میگن بده همون خانومی که قبلا گفتی دو تا بچه کوچیک داره. و من به خودم میگم ای رعد زهی خیال باطل.
روزی این بنده خدا از قبل آمادست. تو چه کاره بیدی خخخ

گاهی وقت‌ها، البته نه همیشه، در خرافه‌پراکنی و لجن‌مال کردنِ باورِ افراد خصوصا نوجوانان، خیلی مهارت داری ای رعدِ دانا. فرکانسِ دانایی‌هات رو در جهتِ عکسِ این قضیه به کار بگیر به نظرم.
این‌که یه معجزه یا چیزی متافیزیکی یا فرا‌زمینی رو با شعار و کلماتِ خوشگل خوشگل خُردِ خیلی‌هایی که چشم و گوششون به دهنِ امثال شماست بِدید، هنر نیست به نظرم.
کاش امثالِ شما توی آموزش و پرورش قبل از کودکان و نوجوانانِ معصوم خودتون اصلاح می‌شُدید قدری. کاش

توپم پر نیست کلا خنده‌ام می‌گیره که سعی می‌کنی کمی عقلی و منطقی رفتار کنی تا ملت حرف‌های غیر‌عقلی‌ات رو باور کنند.
اصلا داری بهترین ولی در عین حال کثیفترین سیاست رو پیاده می‌کنی.
هر وقت خواستی ملت حرفت رو باور کنن، یا دروغی اونقدر بزرگ بگو که باور نکردنش سخت بشه، یا اطلاعاتِ درست و غلط رو قاطی کن و به عنوانِ داده‌های صحیح به خوردِ ملت بده.
با همین فرمون برو جلو.
همین حالاشم موفق عمل کردی

خب من هیچ موقع احتیاجی به دروغ حداقل در دنیای مجازی ندارم. ولی حداقل مثل بچه خوب بیا بگو کجای حرفم در نظرت دروغ بوده.
متاسفانه نمی تونم بگم این پست یا حتی کامتتام خیالی بوده چون نبوده. کمی سلولای مغزتو به کار بنداز. دروغ بگم؟چه نفعی و برای چی؟
چرا باید به افرادی که برام حقیقی نیستند دروغ بگم.
******
ولی اگه تو دوست داری منو دروغگو خطاب کنی مهم نیست. تو راست میگی و حق داری.

? *اصل ۹۰ به ۱۰ چیست؟*

اصلی که می‌تواند زندگی‌تان را متحول کند.

این اصل می‌گوید : *۱۰ درصد زندگی خارج از کنترل ، ولی ۹۰ درصد آن تحت کنترل ماست و خوب یا بد بودنش به واکنش ما مربوط می‌شود*.

تأخیر ساعت پرواز هواپیما، خراب شدن ماشین یا فوت یکی از نزدیکان، دست ما نیست، ما روی این ۱۰ درصد کنترلی نداریم ولی ۹۰ درصد باقی متفاوت است!
در ۹۰ درصد باقی، *واکنش ما می‌تواند بدترین شرایط را به بهترین شرایط تبدیل کند.*

?برای مثال:
فرض کنید سر میز صبحانه نشسته‌اید که یک‌باره دست دختر کوچک‌تان به لیوان چای می‌خورد و محتویات آن روی لباس شما می‌ریزد.

*چیزی که اتفاق افتاده ابداً تحت کنترل شما نبوده است ، اما کاری که شما بعد از افتادن این اتفاق می‌کنید همه چیز را مشخص می‌کند* ؛ شما عصبانی می‌شوید و سر دخترتان داد می‌زنید. او شروع به گریه کردن می‌کند.
بعد با خشم، همسرتان را به خاطر گذاشتن لیوان چای روی لبه‌ی میز دعوا می‌کنید و با عجله به اتاق می‌روید و لباس‌تان را عوض می‌کنید و بازمی‌گردید. اما می‌بینید دخترتان به خاطر گریه کردن نتوانسته صبحانه‌اش را تمام کند و برای مدرسه رفتن آماده شود. سرویس دخترتان می‌رود! همسرتان باید سریع برود سر کار، شما ماشین را برمی‌دارید تا دخترتان را به مدرسه برسانید. چون عجله دارید جایی که باید با سرعت ۶۰ کیلومتر در ساعت حرکت کنید با سرعت ۹۰ کیلومتر رانندگی می‌کنید. شما بعد از هدر دادن مبلغی برای جریمه سرعت غیرمجاز، با ۱۵ دقیقه تأخیر به مدرسه‌ی می‌رسید. دخترتان با عجله و بدون خداحافظی به طرف در می‌دود. شما نیز با نیم ساعت تأخیر به محل کارتان می‌رسید. روز شما خراب و خراب‌تر می‌شود.
بالاخره با خستگی به خانه بازمی‌گردید و بدیهی است که جو خانه مثل هر روز نیست و همسر و دخترتان از شما دلخور هستند و هر سه نفر شما روز بدی داشته‌اید. چرا؟
به دلیل واکنش شما هنگام صبحانه خوردن.
چرا این اتفاق افتاد؟
الف) تقصیر چای بود؟
ب) تقصیر دخترتان بود؟
پ) تقصیر پلیس بود؟
ت) تقصیر خودتان بود؟

جواب قطعاً گزینه‌ی «ت» است.
ریختن چای تقصیر شما نبود اما واکنش شما به ریختن چای، *تنها در همان ۵ ثانیه، روز شما را خراب کرد.*

?حالا ببینید این روز می‌توانست چگونه باشد :
چای روی لباس شما می‌ریزد. دخترتان خیلی ناراحت می‌شود. شما می‌گویید «عیبی ندارد عزیزم، دفعه‌ی بعد حواس ت را بیشتر جمع کن.»

به سرعت به اتاق‌تان می‌روید و لباس دیگری می‌پوشید و‌ باز می‌گردید.
دخترتان صبحانه‌اش را خورده و آماده‌ی رفتن است. او را سوار سرویس می‌کنید و خودتان هم راهی محل کار می‌شوید و ۵ دقیقه هم زودتر می‌رسید و با نشاط و انرژی روزتان را شروع می‌کنید.

?اجازه ندهید رخدادهایی این‌چنین، روز و زندگی شما را مختل کند، *می‌بینید که یک واکنش کوچک نسنجیده ، می‌تواند ضرر زیادی به همراه داشته باشد.*

هواپیما تأخیر دارد؟ برنامه‌ی کاری‌تان را به‌ هم زده است؟ به جای فحش دادن به زمین و زمان و بد اخلاقی با کادر پرواز، از وقت‌تان برای یاد گرفتن چیزهای تازه یا آشنایی با دیگر مسافرها استفاده کنید.

گاهی این کارها که به نظر مسخره می‌آیند (مثلاً آشنایی با دیگر مسافرها هنگام تأخیر پرواز) زندگی‌تان را طوری متحول می‌کند که خودتان باورتان نمی‌شود.

عصبانی بودن و از روی عصبانیت رفتار کردن، همه چیز را بدتر می‌کند. اکنون اصل ۹۰ به ۱۰ را به خوبی شناخته‌اید، کاری که باید بکنید این است که با بستن این صفحه آن را از یاد نبرید و آن را در موقعیت‌های واقعی در زندگی‌تان به کار بگیرید.
*یادمان باشد تغییر بایستی از یک و نیم متر جغرافیای وجود خودمان شروع شود*

.

می ترسم حرفامو بزنم و به ترویج خرافه پرستی و اینا محکوم بشم خخخ
ولی خب حالا که شدم پس حرفمم میگم.
****
شبها که میخوای بخوابی در سکوت خودتت با انرژی برتر و خالق صحبت کن. البته اگه به خدا اعتقاد نداشته باشی نسخه ای ندارم.
ولی شک ندارم که بهش ایمان داری
داشتم میگفتم شبها که میخوای بخوابی دست راستتو بذار روی قلبت. خیلی راحت و بدون مقدمه سئوالتو از خدا بپرس. بهت جواب میده. آخه روح و قلب ما جایگاه خداست و اصلا از هم جدا نبودیم.
این راهکار رو یکی از اساتید متافیزیک پیشنهاد داد و به من یکی که جواب داده.

قلب چه ربطی به روح داره آخه مثلا تو معلمی‌ها!
قلب یه جاییه پر از خون و پر از پالس‌های الکتریکی.
قلب یه پمپه.
حتی تو میتونی قلبت رو دربیارن پزشک‌ها واست یه پمپ از جنس پلاستیک یا فلز به جاش کار بذارن.
بعد اگه شب‌ها روی همون پمپِ مکانیکی هم دست بکشی خدا جواب میده؟
خب اون وقت اگه آره، پس خدا توی پمپِ مکانیکی اگه میتونه باشه، توی انگشت و شکم و روده و معده و روی زانو هم باید بتونه باشه خب. اون وقت فرقِ قلب با سایر اعضای بدن چیه که خدا توی قلب میره و توی مثلا پاشنه پا نه؟
اگه خدا جایی باید باشه، یا همه جاست، یا اگه همه‌جا نتونه باشه یا ترجیح داده باشه جای خاصی باشه، اون‌جا باید مغز باشه. مغز. تا اون‌جایی که علم ثابت کرده و من یاد گرفتم، تمامِ افکار منطقی و تمام احساساتِ پاک و کثیفی که ما تجربه می‌کنیم، توی مغزه. مغز.
اگه هم بنا بر حرف‌های من‌در‌آوردی باشه، استادِی که خودشو متخصص متافیزیک میدونه یه چی از خودش درمیاره میگه حقیقته، تو یه چی میگی، منم واسه خودم یه چی میگم. بعدش هم یه سری موافق و مخالف پیدا میشن و کسایی که واسشون سخته قبول کنن اینا همه شاعریه، میگن «باشه شما بگید نیست؛ ولی ما دیدیم و تجربه کردیم و پس هست».
اگه همه چی من‌در‌آوردیش جواب می‌داد، سرِ یه ویروسی که یه چس بیشتر حجمش نیست و با میکروسکوپ هم نمیشه دیدش، این همه قرار نبود معطل بشیم.
شب‌ها دست می‌کشیدیم روی قلبمون و انرژیِ مثبتِ کائنات، فرکانسِ واگیریِ ویروس رو با کمکِ پروردگار، از ما دور می‌کرد.
اصلا مغزم هنگه در برابر این حجم از مهمل‌بافیت؛ رعدی که روزی تصورت بود دانایی

مجتبی معلومه حسابی عصبانی هستی.‌
بله خدا همه جا هست چون انرژی. ولی بدن انسان مادی و در قفس محدود.
میگم باشه من رعد نادونم ولی ی شب که کلی از دنیا خسته و مونده شدی دست بذار روی مغزت و از خدا بخواه کمکت کنه.
ولی من ترجیح میدم دستم روی قلبم باشه. چون وقتی احساسی میشم و دلم میشنکنه دردشو دقیقا توی قلبم حس میکنم.

من هر وقت درمونده میشم، همین که به راهِ حلی برای درموندگیم فکر می‌کنم، خدا، یعنی تمام توانم برای مثبت‌نگری و تجزیه و تحلیلِ شرایط و گرفتنِ بهترین تصمیم، روبرو‌ام ظاهر میشه و اصلا نیازی نیست دستمو جایی بذارم ولی یه چیزی بگم؟ اعتراف می‌کنم تند رفتم و برای عده‌ای نمیشه همه چیز رو از بیخ و بُن جا‌کَن کرد. منظورم اینه اگه خدایی نباشه که عده‌ای بهش امیدوار باشن، شاید اون عده نتونن یک ثانیه از این زندگی رو تحمل کنن. مثلا کارگری که به امیدِ اون دنیا و به امیدِ عدالتِ الهی حاضره تمامِ درد و رنجِ دنیا رو تحمل کنه و دیر بیاد خونه و پولِ کمی دربیاره، اگه بهش گفتی خدای تو با خدای سگ یکیه، بیل بر‌می‌داره دنبالت میذاره. اگه بهش گفتی خدا یعنی خواستن، اگه بهش گفتی خدایی وجود نداره که پول توی گونی بذاره بفرسته پایین، باور‌هاش فرو می‌ریزند و نهایتا تمامِ غرور و شخصیتش. اینه که ممکنه دست به کار‌های نا‌شایست بزنه. ممکنه خودشو یا خانواده‌اش رو یا افرادی رو بکشه یا بهشون آسیب بزنه یا هر کاری بکنه. پس می‌پذیرم گاهیا واقعا باید برای تخلیۀ فشار‌هایی که روشونه، به یه منجیِ همیشگی معتقد باشن وگرنه دوام نِمیارن

مجتبی اصلا دوست ندارم بر موضع خودم بمونم. این یعنی من به سقوط رسیدم و ظرف وجودم پر شده.
نمیدونم چی میخوای و چی میخوای بگی و یا اصلا هدفت چیه؟ من معتقدم خیلی شیک و زیبا با مخاطب میشه حرف زد. ولی شما هر لحظه توی ی فازی. بهم میگی میخوام با خرافه به لجن بکشم. این حرف کمی تند به دور از ادب . گفتی دروغ میگم ولی نگفتی کدوم حرفم دروغ بوده.
در رابطه با خدا هر انسانی اجازه داره اونجور که دلش میخواد تصورش کنه و این ایرادی نداره. حتی می تونی بهش اعتقاد نداشته باشی. بازم انتخاب خود اون فرد و من نمی تونم بهش توهین کنم و بگم چرا ذهن بقیه رو خراب کردی
اگه فکر میکنی من دارم ذهن دانش آموزان مدرسه رو تخریب میکنم سخت در اشتباهی.
چون من چند سال در مدرسه ابتدایی پسران هستم و هدفم فقط شاد کردن پسر بچه هاست و بس. هدفم فقط نشوندن لبخند به لباشون.
می مونه بچه های اینجا که ماشالله اکثریتشون بزرگسالند و اهل مطالعه. کوچکترها هم که اگه این پست من اونا رو به بیراهه میبره شک نکن که کارمای عملو خواهم دید.
مجتبی من خیلی ساده و روان و بی شیله پیله می نویسم. سادگیو به وضوح توی واژه هام هر کسی می تونه ببینه. تو هم بی خیال زرنگی هات و سیاستت خخخ بگو چه مرگته؟کیو از راه بدر کردم؟ چی ته اون ذهنته؟
من خوشحالم و از خودم راضیم. یک ذره دروغ نه در پستم بوده نه در کامنتام دلم قرص و محکم و هر کسی از ظن خود شد یار من .‌
در رابطه با خدا هم در کامنت بعدی نظرمو خواهم گفت. ولی ممکنه بعد از خوندنش بیای و بهم بگی شیاد خخخ

? #افکار مسموم را بشناسیم
همه ما، در لحظاتی از زندگی،
حال بد را تجربه کرده ایم.
بیشتر افراد این تصور اشتباه را دارند
که حال بدشان به خاطر اتفاقات زندگی آنهاست.
درحالی که تحقیقات نشان می دهد
افراد به خاطر رخدادها دچار حال بد نمی شوند، بلکه آنها به خاطر تعابیر و گفتگوهای ذهنی خود درباره آن رخدادها، دچار احساسات و حال نامطلوب میشوند.
?برخی از مهمترین افکار مسموم را می توان در موارد زیر مرور کرد:
۱- دیدن نداشته ها و نقایص
۲- پیش بینی آینده بدون دلیل
۳- قضاوت دیگران
۴- برچسب زدن منفی روی اتفاقات
۵- مرور زیادی گذشته (مثبت یا منفی)
۶- توجه زیادی به احساسات ناخوشایند
۷- عدم پذیرش نقایص انسانی
۸- به خود گرفتن
۹- مقایسه خود با دیگران
۱۰- انتظارات بالا
۱۱- سرزنش کردن به جای اقدام
۱۲- عجول بودن در رسیدن به نتیجه.

موجی باز رفتی سراغ موتوری ها ؟
اون بار چقدر باهات صحبت کردم چقدر خواهشت کردم , چقدر قَسَمِت دادم آخرش یاد فیلم گوزنها بهروز افتادم
موتور که دنده عقب نداره , موتوری باز جماعت هم که دنده عقب نمیگیره
شما اصلا موقع ارتباط با خدا شصتت رو تا خرخره بکن تو دماغت زنگ بزن به خدا اونجوری باهاش ارتباط بگیر . خوبیش اینه مکالمه رایگانه
قرار نیست که همه یجور فکر کنن , توی هر سری یه عقلیه .
هر کس یجور راه ارتباطی داره
روش رعد دست رو قلبی , میشه گفت مثل رابطه عاشق و معشوق که همه احساساتشون دست تو دست شدن و ابراز احساس کردن البته خودم قبول ندارم چون تمرکز آدم رو کمتر میکنه و این رو فقط من قبول ندارم و میتونم قبول داشته باشم که دیگری قبولش داره
بنظرم قلب آدما تصفیه افکار آدماست .یکی کج فکر میکنه قلبش سیاه میشه و قیافش و صداش تابلو هست یکی هم راست فکر میکنه قیافش مثل خودت از دو کیلومتری داد میزنه . ولی وقتی سمت موتوری میری فریاد زیر آب میزنه .
چرا آدما غول چراغ جادو که آنی سه تا حاجت میده رو با خدا اشتباه میگیرن
خدا یعنی دستمزد بعد از زحمت نه قبل از زحمت
اصلا چرا زحمت , چه زحمتی . خواستن و کمک گرفتن و فکر کردن که زحمت نداره مگر اینکه طرف مِعدَش گشاد باشه
خدا یعنی پذیرش , یعنی عاقلیت , یعنی امید , یعنی استواری , یعنی شاد زیستن یعنی دنده عقب نداشتن توی زندگی یعنی سرچشمه خوب فکر کردن , حال خوب داشتن , و خوبترین ها رو واسه خودت گلچین کنی یعنی آرامش یعنی دلت قرص قرص باشه و کَکِت نگزه که فردا قراره چی بشه یعنی به نفع و سود خودت فکر کنی حتی اگر باخته باشی و …
بی خدایی یعنی موجی یعنی موتوری بدون گواهینامه . بی خدایی یعنی بیقراری یعنی نا امیدی یعنی بازی نکرده باختی یعنی خاک برسری آدمها یعنی به ضرر خودت فکر و زندگی کردن یعنی انتظار های بیش از نیاز یعنی چشم براهی یعنی قُر زدن به زمین و زمان حتی خودی و …
رعد یه پست بزن چگونه بیندیشیم تا زنده بمانیم بیشتر با پستت همخونی داره
کفش ما فراموش نشه سخت محتاجم .
یا حق

سلام سروان خسروی
متاسفانه نوشتار اصلا منظورمو بیان نکرده. الان با توجه به کامنت شما فهمیدم که چه قدر ممکنه حرفهام به اشتباه برداشت بشه.
من منظورم این نبود که هر زمان خواستیم با خدا حرف بزنیم دست بر قلب بشیم.
واقعیتش ارتباط با خدا مثل عشقبازی می مونه نمیشه نسخه پیچید برای لذت بردن از این مکالمه باید چه کرد.
ی نفر دوست داره بره پای سجاده یکی دوست داره بره توی طبیعت و مثل بودایی ها بشینه و یکی دیگه دوست داره چشماشو ببنده و حرف بزنه.
هر کسی ی جور ارتباط به مذاقش شیرین میاد. من اصلا منظورم اون چیزی که برداشت شده نبوده.

دست راست با قلب منازعه‌ای بی پایان
تنازع برای چه؟
استفهامی بی نتیجه دردناک
تنها درک درد همین
استدراکی بی ادراک
قطعاً صاحب پرستم رعد
راستی تو هم وقتی دست راستت را روی قلبت می‌گذاری سردت می‌شود؟
سردم می‌شود. همین.

شک ندارم که یک روزی منازعات مبدل به صلحی آروم میشه.
سردم نمیشه. شایدم شده متوجه نشدم.
مهم نیست که سردت شده یا غمگین و یا پر انرژی شدی.
مهم اینه که قلبت هیچ موقع بهت دروغ نمیگه.
****
البته دارم به توپ و تشر مشتبهی فکر میکنم.

شاید گفتن ی سری از حرفها این جا درست نبوده و نباشه.

این مباحث در نظرم باید صوتی و کلامی باشه.

البته همیشه سرد شدن بد نیست ها
همیشه گرم بودن مضرات داره
داغ بودن هوف هوف
این که دست گذاشتم سردم شد شاید به این دلیل باشه داغی بیش از حد هم خوب نیست

خانم اجازه ما رو کنار تخته نیارید
خانم اجازه؟
من مشقامو ننوشتم
کفش که هیچی پیراهن هم ندارم
من برای نوشتن تکالیفی که شما امر میکنی نه دفتر نه مداد و از همه مهمتر حالش رو هم ندارم.
راستش رو بخواهی من از مکتب بیزارم
از مدرسه دلم خونه
توی خواب تخته رو خواب دیدم که سفید شده
ماژیک بود گچ‌ها رو دزدیده بودن
گوشتون رو بیارید!
به کسی چیزی نگید
خبری از معلم دلسوز خنده‌رو زنده‌دل هم نبود
فکر کنم اون رو هم دزدیده بودن
کسی چه میدونه شاید فردا شما رو هم بدزدند
دزدا خیلی بدن خیلی
من که ازشون میترسم خانم معلم
من بلد نیستم از خودم دربرابر دزدا دفاع کنم
آخه یادم نمیاد معلمم این رو یادم داده باشه
شما یاد شایان بدید لطفاً
به شایان سلام من رو برسونید بهش بگید عطا خیلی دوستت داره
فکر می‌کنی بیش از سلام فرستادن چیزی ازم برمیاد؟
نه
باور کن

شایان پارسال از مدرسه ما رفت. ولی برادرش کلاس سوم.
***
منم نگفتم سرد بودن بدِ. گفتم قلبها دروغ گفتن بلد نیستن.
***
چیزی زیباتر از سلام که به معنای صلح و آرامشه نمیبینم
***
هر چیزیو از اعماق وجودت طلب کنی به سمتت میاد.
آماده یادگیری باش استاد خودش از راه میرسه.
****
عطا حالشو ندارمو بنداز توی آتیش. تو اهلشی حال هم داری. فقط بخواه و یک قدم بردار. قدم اول با ما بقیه اشو با خدا

کمکم می‌کنید؟
حیف که از مدرسه شما رفت
اگر استاد استاد باشه حال رو به وجود میاره
اگر حال باشه سبب الاسباب فراهمه
و محرک سبب الاسباب استاد با‌حاله
یا محول الحال و الاحوال
حول حالنا فی‌الحال
میبینی همه چیز دست خودشه
پس به من مگو حال داشته باش
نقش شما در کاینات چیه خانم معلم؟
شما فکر کن قصد تقلب دارم.

عطای ادیب
تمام کائنات در حال کمک به شماست نه شما بلکه هر کسی که چیزی طلب کنه.
عطا شایان رفت ولی ماهان برادرش خیلی پخته تر عمل میکنه.
ولی حیف که مادر و پدرش حسابی سوختن و جزغاله اند
****
دستتو بده به من
فکر میکنم باید هر روز یک تایمی بری پیاده روی
تمرین دوم تنفس دیافراگمی یا تنفس شکمیو شروع کن.

ماهان پخته‌تر عمل می‌کنه!
مادر و پدرش
جزغاله شدن؟!
یعنی چی؟؟؟
باشه دستم رو میدم دستت ولی یه خواهش
اون یکی دستم رو ماهان بگیره
میشه خانم معلم واژه ماهان رو تحلیل صرفی کنی؟
راستی ماهان کفش داره؟
برای زمستون لباس گرم داره؟
نکنه زمستونی توی مسیر مدرسه سردش باشه؟ سرما بخوره
زنگ تفریح تغذیه داره؟
غرور چی؟
عزت نفس چی؟
آیا از شما عاطفه گدایی می‌کنه؟
نباید، فکر نکنم.

یه سوال
چندتا از بچه‌های مدرسه شما این شعار رو زیر لبشون میخونند؟
ای مرگ بیا نکاح دایم بکنیم
چندتا از همکلاسی های من این رو زیر لبشون بارها می‌خوندن
من یواشکی گوش دادم به این نجوای کودکی‌شان
میگی گناه کردم یواشکی گوش کردم؟
خب به درک
فدا سرت

مراقب شکستن قلب دیگران باشید؛ سندروم قلب شکسته کشنده است
باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از بیزنس اینسایدر، نوشت: سندرم قلب شکسته به مشکلی اشاره دارد که به دلیل استرس شدید عاطفی یا جسمی در بیماران تشخیص داده می‌شود.
To get missing image descriptions, open the context menu.
سندرم قلب شکسته هنگامی رخ می‌دهد که فردی دچار استرس ناگهانی و شدید جسمی یا عاطفی شود و می‌تواند بطن چپ قلب را به سرعت ضعیف کند.

این بیماری به سندرم «تاکاتسوبو» نیز معروف است و به کاردیومیوپاتی (ضعف اشاره قلب) اشاره دارد که به دلیل استرس شدید عاطفی یا جسمی در بیماران تشخیص داده می‌شود.

سندرم قلب شکسته چیست؟

سندرم قلب شکسته، که برای اولین بار در دهه ۱۹۹۰ در ژاپن توصیف شد، وضعیتی است که در آن عملکرد سمت چپ عضله قلب مختل می‌شود و سایر بخش‌های قلب مجبور به تلاش بیشتر برای جبران نقص می‌شوند. این موضوع می‌تواند خطرناک باشد، زیرا بر توانایی قلب در پمپاژ مناسب خون تأثیر منفی می‌گذارد.

برعکس حمله قلبی هنگامی اتفاق می‌افتد که جریان خون که اکسیژن را به قلب منتقل می‌کند، محدود یا کاملاً قطع شود. اگرچه حملات قلبی و کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو دو نوع نارسایی قلبی هستند که می‌توانند علائم مشابهی ایجاد کنند، اما تفاوت‌های عمده‌ای وجود دارد که قابل ذکر است.

به گفته «جی وودی»، پزشک اورژانس و مدیر ارشد پزشکی در انستیتو سلامت حملات قلبی اغلب به دلیل انسداد ناشی از تجمع چربی معروف به پلاک در دیواره شریانی رخ می‌دهد که می‌تواند منجر به لخته شدن رگ‌های خونی شده و از جریان خون در عضله قلب جلوگیری می‌کند. همزمان، کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو ناشی از یک واکنش شدید احساسی یا جسمی است که به طور مستقیم بر روی عضله قلب تأثیر می‌گذارد.

طبق گفته انجمن قلب آمریکا، سندرم قلب شکسته حتی در صورت سالم بودن نیز ممکن است رخ دهد، به همین دلیل درک علل و علائم از اهمیت برخوردار است.

چه عواملی باعث سندرم قلب شکسته می‌شود؟

به گفته وودی، نام سندرم قلب شکسته به این واقعیت اشاره دارد که این شرایط می‌تواند بر اثر حوادث آسیب زای احساسی که بر قلب تأثیر منفی می‌گذارند، ایجاد شود.

این پزشک می‌گوید متداول‌ترین استرسی که می‌تواند منجر به این بیماری شود غم و اندوه ناشی از فقدان ناگهانی یکی از اعضای خانواده است، اما او همزمان تاکید  می‌کند که احساس شدید ترس، عصبانیت، تعجب و سایر احساسات نیز می‌تواند محرک باشد.

برخی وقایع دیگر هم ممکن است باعث ایجاد چنین وضعیتی شوند:

اختلال در تشخیص مهم پزشکی (یا سایر اخبار بد)، تصادف ماشین، یک ضرر مالی ویرانگر، خشونت خانگی، بیماری شدید.

حتی رویدادهای مثبت مانند ورود به یک مهمانی غافلگیر کننده یا برنده شدن در لاتاری می‌تواند منجر به کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو شود.

یک مطالعه در سال ۲۰۲۰ از افزایش اندکی در بیماران مبتلا به کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو از زمان شیوع ویروس کرونا خبر داد. شکار مبتلایان پیش از پاندمی کرونا ۱.۷ درصد بوده و اکنون به ۷.۸ درصد رسید. علاوه بر این، مشخص شده است که شمار بیماران مبتلا به این بیماری که طی پاندمی کرونا در بیمارستان بستری شده اند، بیش از آمار ثبت شده پیش از شیوع پاندمی است.

«جنیفر هیت»، متخصص قلب در مرکز دانشگاه کلمبیا می‌گوید: صرف نظر از علت استرس، پاسخ بدن به دلیل آزاد کردن مقدار زیادی از هورمون استرس آدرنالین یکسان است. در برخی موارد، این موضوع می‌تواند منجر به کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو و شاید حمله قلبی شود.

در حالی که کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو در مردان و زنان جوان دیده می‌شود، یک مطالعه در سال ۲۰۱۵ نشان داد که ۸۹.۸ درصد موارد حیرت انگیز در زنان بین ۵۸ تا ۷۵ سال رخ داده است. در این مطالعه مشخص شد که شایعترین علل این عارضه جسمی (۳۶ درصد) و به دنبال آن تروما (۷/۲۷ درصد) است.

این مطالعه همچنین نشان داد که بیماران مبتلا به کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو تقریباً دو برابر بیماران مبتلا به سندرم حاد کرونر (مانند حمله قلبی) دارای اختلال روانپزشکی یا عصبی هستند.

علائم سندرم قلب شکسته

وودی می‌گوید: بیماران مبتلا به سندرم قلب شکسته خیلی زود پس از یک واقعه بسیار استرس زا ممکن است درد قفسه سینه، تنگی نفس و افت فشار خون داشته باشند.

به گزارش انجمن قلب آمریکا سایر علایم و نشانه‌های کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو عبارتند از: آریتمی، حمله قلبی، تعریق، سرگیجه که این علایم ممکن است از چند دقیقه تا چند ساعت پس از گذراندن یک واقعه استرس زا از نظر جسمی یا عاطفی، در افراد ظاهر شود.

هیت می‌گوید: بعضی مبتلایان به این بیماری، آن را مانند نشستن فیل روی سینه خود توصیف می‌کنند. تعریق، درد فک، درد بازوی چپ، حالت تهوع، استفراغ، سرگیجه، تپش قلب و احساس ناراحتی در وسط معده نیز از علایم احتمالی هستند.

وودی توضیح می‌دهد: حملات قلبی علایمی مشابه سندرم قلب شکسته دارد، بنابراین تشخیص آن مهم است، زیرا این حملات می‌تواند کشنده باشد.

درمان سندرم قلب شکسته

در حالی که بهبودی پس از حمله قلبی ممکن است دو تا سه ماه طول بکشد، وودی می‌گوید که فرد معمولاً طی یک تا شش هفته بهبودی کامل از سندرم قلب شکسته پیدا می‌کند و طی یک تا دو ماه کاملا بهبود می‌یابد.

یک مطالعه در سال ۲۰۱۵ نشان داد که میزان مرگ و میر در بین بیماران تاکوتسوبو سالانه ۵.۶ درصد است. در حالی که مرگ بر اثر آن نادر است و در حدود ۲۰ درصد بیماران، نارسایی قلبی رخ می‌دهد.

درمان سندرم قلب شکسته تا حد زیادی به علایمی که بیمار تجربه می‌کند، بستگی دارد و این به گفته وودی شدت بیماری را تعیین می‌کند.

وی اظهار کرد که پزشکان معمولاً داروهایی مانند مسدود کننده‌های بتا، مهارکننده‌های ACE و ادرار آورها را به شما توصیه می‌کنند. آن‌ها همچنین می‌توانند به بیمارانی که تجمع پلاک در دیواره شریان خود دارند، آسپرین بدهند.

میدونم مدارس رو کرونا تعطیل کرده
ببین رعد سوالات من رو جواب بده
همینی که هست
نقش رعد در کاینات
داستان پدر و مادر شایان و ماهان
تحلیل صرفی واژه ماهان
برای ماهان غرور عزت نفس معنا داره؟
همون سوالاتی که کامنت بالا پرسیدم
فرار نکن لطفاً
یه سوال جدید
چشمات رو ببند فکر کن نابینا شدی
حس و حالت رو برام شرح بده
بی سانسور
سرم به ستون سنگی خونه سر زده دیوونه بودم بی اعصاب هم شدم
شاید هم بی اعصاب بودم دیوونه هم شدم، کسی نمیدونه.
پس جواب بده
شکلک خشم

پدر و مادر شایان و ماهان معتادند
مادری بسیار زیبا ولی با بوی شدید سیگار خخخ
من از زندگی شایان فقط اینو میدونم که پدرش معمولا زندان

من واقعا از نابینا شدن می ترسم. چون امتحان کردم و چشمامو بستم و هیچ کاری نتونستم انجام بدم.‌ همیشه فکر میکنم مهدی ترخانه که چشماش سالم بوده و با یک تصادف نابینا شده چه قدر این بشر قوی و سرسخت بوده.
بقیه سئوالات هم نمیدونم . خخخ
منو دیگه سئوال پیج نکن . من ی رعد با روحیات نسیم هستم همین خخخخ

من حس میکنم نقشم در این دنیا اینه که حال ی عده قلیل رو خوب کنم. البته حال کثیری از دانش آموزانو خوب میکردم ولی ی عده محدود به اندازه یکی دو نفر از آدم بزرگا رو می تونم خوب کنم خخخخ

در مورد نابینایی فکر میکنم اگه نابینا میشدم مثل مرضیه میشدم . مرضیه خانوم زارع.
ولی اگه از بدو تولد نابینا بودم خیلی بهتر بود. حتما مستقل زندگی میکردم و پیش والدینم نمی موندم با یکی دیگه همخونه میشدم مثل ساناز و هنگامه.‌
ولی اگه الان نابینا بشم نمیدونم چه کار باید بکنم .خخخ
گوشتو بیار جلو اگه نابینا بشم حتما ۶ ماهی عصبی و داغون میشم ولی بعد خودمو جمع و جور میکنم و میگم به درک.
چون مجبورم زندگی کنم و شک ندارم از پس همه مشکلات بر میام.‌
مسلما بعد از ۶ ماه میرم حسابی عصا زدن رو یاد میگیرم.

پست بعدی رعد نبینک شده خخخ

یا خدا اینجا چرا این مدلی شده؟؟
رعد بهتر نیست یه پست جذب و اعتماد به نفس و اینا که داشتیم پیش میرفتیم بزنی تا حرفا اونجا زده بشه
چون خیلی از کامنتا ربطی به این پست نداشت
این پست صرفا یه خاطره بود و بس

آی گفتی
البته اشتباه از خودم بوده قبول دارم.
من فقط خواستم بگم هر وقت دنیا در نظرتون تیره و تار اومد بدونید خدایی هست که حواسش بهتون هست.‌
البته در مورد خدا و اینکه اون چه طوری کار میکنه اگه نظریاتمو بگم ی عده دیگه بهم سنگ ملحدی میزنن
پس نمیگم. اصرار نکنید

تورو خدا وسط بحث فتوی ندید که کامنت ربطی به پست نداره
حالا مثلا چی میشه که ربطی نداره؟
خب ربط نداشته باشه فکر کردی روی نرخ تورم تاثیر داره یا اشتغال یا انتخابات رو تحت تاثیر قرار میده
خخخ
وای کاش اصرار نمی کردم مادر پدر شایان رو
دوست دارم از بزرگسالان که نجات میدی یکی من باشم
خب اون پست نابینایی رو منتشر کن که خیلی حرف دارم باهات.
کسی اون جا نیاد بگه بی ربطه با ربطه هااااااا
دیداس بارون میکنم این جا رو
خخخ
من منتظر پست کوری یا نابینایی شما رعد می مونم
باقی فتاوی من اون جا
فعلا

هر وقت نابینا شدم پست هم میزنم
عطا چند سال پیشا یادمه علی کریمی ی پست زد به اسم بیناها بپرسند و نابیناها جواب بدن
من کلی سئوال داشتم و ی عده ریختن سرم ولی من قصد اذیت کردن نداشتم. الحق و الانصاف علی حوصله به خرج داد.
اون موقعها خیلی خیلی به حسها و تصورات نابینایان کنجکاو بودم.
خدارو شکر کمی از کنجکاو بودنم کم شد.
وقتی هم خودشونو از نزدیک دیدم فهمیدم من خیلی بیشتر از جمع نابیناها خوشم میاد تا بیناها . اینو جدی میگم.
البته دوست ندارم نابینا بشم ولی دوست دارم با نابیناها دوست باشم.
و در جمعشون باشم.‌

منم دوست نداشتم که نیم بینا بودم کم بینا بشم الان هم نابینا بشم
خخخ
خب من که اصراری ندارم شما پست نابینایی منتشر کنی دیدم خودتون کامنت بالا خط آخر کلمه وسط گفتین پست بعدی رعد نابینا میشود نمیشود شاید بشود
خخخخ
ولی خدا نکنه انسان که هیچ حتی یه غیر انسان نابینا بشه
یه سوال در گوشی
آخه این جمع نابینایان چی داره شما دوستش داری؟
برو با رفقای بینات حال کن از زندگی به قول اون دیوونه لذت ببر.
والله اصلا درک نمیکنم این علاقه شما به جمع نابینایان رو
بیش از این حرافی کنم چندتا از سردمداران نابینایی میریزن سرم
من هم رعد به کوه باران درخت خیلی علاقه دارم
و به ماهیگیری
عکاسی
نقاشی
هنوز یادمه که جعبه مداد رنگی که داشتم خیلی دوستش داشتم
من تا اوایل کلاس چهارم بینایی خوندم
ببخشید رعد ضد حال نباشم براتون
آخه امروز از این همه نک و نال حال خودم هم به هم خورد
من اگر بینا بودم شغلم کارگردانی و تولید فیلم بودش
حتما عکاسی هم میکردم در حد برپایی گالری این حرفا
ورزش جودو رو ادامه میدادم
اه خیلی حرف زدم ببخشید

عطا نالیدن بد نیست.گریه کردن و فحش دادن به زمین و زمان و بخت و شانس هم واجبه.
ولی
ولی به شرط اینکه براش تایم بذاری.‌مثلا بگی من تا فلان روز میخوام بنالم و این نالیدنو بعد از ی مدت خاصی که خودت مشخص کردی تموم کنی.
و بعد با قدرت و پر انرژی بزنی بیرون. لا مصب نشستن در کنج خونه مثل ی باتلاق می مونه. آدمو جوری به دام میندازه که از اعتیاد هم بدتر
بهتره لاک تنهایی رو بدریم نیت کنیم که میخوام به فلان چیز برسم.
و بعد اتفاقاتی میفته که خود راه مقصد رو نشونمون میده.

آبراهام با خدا واقعیتش هدف من از انتشار پست هام ایجاد حال خوب برای خودم و بقیست.
سعی میکنم با هر کامنتی ی چیزی یاد بگیرم. البته یاد گرفتن آسان ولی عمل کردن دشوار.
منی که با عطا میگم سعی کن با ندیدن کنار بیایی آیا خودم با همه مشکلات کنار اومدم؟؟؟
عمیقا که فکر میکنم میبینم در بعضی از موارد عااالی عمل کردم جوری که مورد تعجب خیلی ها بودم ولی در مورد خیلی سااااده و پیش پا افتاده خیلی بد عمل کردم.
ولی هر چیزیو که پذیرفتم و ساده گرفتم اون مشکل بعد از مدت کوتاهی رفت یا خیلی ساده شد ولی با هر چی جنگیدم سال به سال تحملش برام سختتر شده و واقعا تبدیل به غول شده
متاسفانه نمی تونم مثال بزنم. امیدوارم هر کی میخونه مطلبو بگیره خخخ

#حقیقت_یکی_است

در روزگاران قدیم که خیلی از مردم هنوز آینه را ندیدنه بودند یک ژاپنی آینه ای در مزرعه خود پیدا کرد،وقتی به آن نگریست دید شبیه برادر مرحومش است آن را به منزل برد و در یک اتاق زیر فرش پنهان کرد او هر روز وارد آن اتاق می شد و آینه را نگاه می کردو به یاد برادر مرحومش اشک می ریخت

روزی همسرش در غیاب او وارد آن اتاق شد و اینه را زیر فرش پیدا کرد نگاه کرد دید عکس زن خیلی زیبایی است با خودش گفت همسرم حتما زن دیگری گرفته ،بعد از آمدن شوهرش،دعوایشان بالا گرفت
پیش کشیشی رفتند مرد گفت این عکس برادر مرحوم من است!
زن گفت: نه این یک زن زیباست که احتمالا همسر دوم اوست!
کشیش آینه را از آنها گرفته نگاه کرد و گفت
شما هر دو اشتباه می کنیداین عکس یک کشیش است و باید در کلیسا نگهداری شود

حقیقت یک چیز واحد است اما افراد آن را متفاوت و حتی نادرست می بینند، و همه دعواها و گرفتاری عالم سر همین است که آنچه با من است حقیقت کامل است و دیگران از حقیقت بهره ای ندارند.پس باید با من هماهنگ شوند تا هدایتشان کنم

و حکیم #خیام هزار سال پیش چقدر زیبا این را به نظم در آورد که

*قومی متفکرند اندر ره دین*
*قومی به گمان فتاده در راه یقین*

*می ترسم از آن که بانگ آید روزی*
*کای بیخبران راه نه آنست و نه این!*

دیدگاهتان را بنویسید