خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

در مدرسه؛ بخش نخست

قصد دارم در مجموعه یادداشت‌هایی، در خصوص فرهنگ تعامل با دانش‌آموزان دارای معلولیت صحبت کنم. این مطالب، برگرفته از تجارب شخصی خودم و سایر دوستان دارای معلولیت است که برای « مدرسه سواد رسانه‌ای خلاق رسا wwwrasaschool.org نگاشته‌ام و با اجازه ایشان در کانال شخصی خودم نیز منتشر نمودم. اما برای اینکه این یادداشتها ماندگار باشد و در جستجوهای اینترنتی نیز نشان داده شود، در این وب سایت، به عنوان یکی از مراجع مهم فارسی زبان در حوزه معلولان منتشر میکنم. علاوه بر این انتشار این یادداشتها در این وبسایت، می‌تواند موجب شکل گیری مباحثی گردد که نهایتا منجر به پخته تر شدن موضوعات و مطالب مطروحه گشته و ابعاد مغفول مانده، آشکار و اصلاح شوند.

لازم به ذکر است این متن به همت و با مشارکت تنی چند از افراد دارای معلولیت و فعالان حوزه معلولان و با هدف آشنایی بیشتر معلمان گرامی با دانش‌آموزان معلول و نیازهای آنان تهیه شده است. بر خود لازم می‌دانم از دوستان و همکاران محترمی که ما را در تالیف این متن یاری نمودند، تشکر بی‌کران داشته باشم و قدردان زحمات آنان باشم.
خانم‌ها و آقایان
فاطمه جوادیان
مهشاد باصر
فائزه خادم‌نیا
دکتر گیتا موللیان
امید هاشمی
مجتبی خادمی
صباح سلطانی
صادق حسین‌زاده
دکتر میثم خاتمی‌نیا
ضمن سپاسگزاری مجدد از همه دوستان گرامی، یادآور می‌شوم کلیه نواقص و کاستی‌های این نوشته، به عهده اینجانب بوده و امیدوارم با راهنمایی‌های شما عزیزان، اصلاحات لازم برای بهبود این نوشته صورت بگیرد.

مقدمه:
معلولیت، تجربه‌ای متفاوت و شگفت‌انگیز است. ممکن است هر کدام از ما، ولو برای یک مدت کوتاه این پدیده را تجربه کنیم. عبارت Temporary Abled Body یا «افراد موقتا تن درست» که در مطالعات معلولیت مطرح می‌شود دقیقا ناظر به همین موضوع است. این مفهوم نشان می‌دهد دوره سلامت جسمانی برای همه افراد همیشگی نیست و هر انسانی به نحوی دوره معلولیت، محدودیت یا کم‌توانی جسمی را تجربه می‌کند. زنان باردار، سالمندان، کسانی که در اثر حوادث به صورت موقت دچار مشکل جسمی شده‌اند و … نمونه‌هایی از افرادی هستند که محدودیت یا کم‌توانی جسمی را تجربه می‌کنند؛ اما از آنجا که برچسب معلول بر آنها زده نمی‌شود، با بسیاری از محدودیت‌های معلولیت مواجه نمی‌شوند یا آن را به خوبی درک نمی‌کنند. محدودیت‌هایی که گاهی فراتر از محدودیت جسمی است.

پیش از ورود به بحث در خصوص دانش‌آموزان معلول، لازم است به طور خلاصه به چرایی حضور این افراد در مدارس عادی بپردازیم. در دهه‌های پیش ترجیح بر این بود که کلیه دانش‌آموزان دارای معلولیت، به منظور سهولت در تحصیل و برخورداری بیشتر از امکانات خاص، در مدارس مجزا تحصیل کنند؛ اما بعدها مطالعات متعدد اجتماعی نشان داد این جدا‌سازی موجب شکاف عمیق اجتماعی شده و باعث می‌شود افراد معلول، از بدنه جامعه فاصله بگیرند. شکافی که پس از دوران تحصیل هم ادامه داشته و مانع جامعه پذیری کامل آنان می‌شود. از همین رو در آموزش و پرورش نوین، ترجیح بر این است که همه دانش‌آموزان، فارغ از هرگونه تنوع، در مدارس یکسان تحصیل کنند و به این ترتیب آموزش فراگیر در دستور کار آموزش و پرورش قرار گرفت. (منظور آن دسته از دانش‌آموزان دارای معلولیتی است که در صورت فراهم شدن امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، مناسب سازی در مدارس و آموزش معلمان، قادر هستند در کنار سایرین به تحصیل بپردازند)

البته متاسفانه هنوز بسیاری از مدیران و کادر مدارس به دلیل آشنا نبودن با افراد دارای معلولیت و نیازها، محدودیت‌ها و توانمندیهای آنان، در پذیرش این دانش‌آموزان مقاومت میکنند و سعی می‌کنند از هر راهی که شده آنان را راهی مدارس استثنایی کنند. راستش را بخواهید یک توجیه من درآوردی هم دارند که اگر این دانش‌آموزان، به مدارس استثنایی بروند امکانات بیشتری در اختیارشان قرار می‌گیرد! اما خب، ما که خوب میدانیم که اینها بهانه ای بیش نیست و این دوستان نزد خود فکر می کنند، سری که درد نمی کند دستمال نمیبندند. چرا برای خودمان دردسر درست کنیم. می‌فرستیم‌شان مدرسه استثنایی و خلاص!

تجربه من به عنوان دانش‌آموز دارای معلولیت
نمی‌دانم این را خوش شانسی بدانم یا بدشانسی، اما من این فرصت را داشته‌ام که هم سلامت جسمی و هم معلولیت را تجربه کنم. دوران کودکی و نوجوانی را در سلامت جسمی گذراندم اما از پانزده سالگی بینایی‌ام رو به کاستی گذاشت و من ناباورانه به دنیایی دیگر پرتاب شدم. چند سال کم‌بینایی را تجربه کردم تا اینکه بالاخره نابینا شدم.

دوران گذار از سلامت به معلولیت، مملو از رنج بود اما حالا که به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم بیشتر آن رنج و سختی نه به خاطر نقصان در بینایی، بلکه به خاطر نگاه‌های جامعه به من بود. هنوز هم عمده مسائل ما افراد دارای معلولیت، از سوی جامعه به ما تحمیل می‌شود و بیشترین رنجی که میبریم، نه از سر کم‌توانی یا ناتوانی جسمی، بلکه به خاطر باورهای غلط و نگرش‌های کلیشه‌ای است که نسبت به افراد دارای معلولیت وجود دارد. سعی می‌کنم این موضوع را در نوشته‌های بعدی به شما انتقال دهم.

پ.ن:
برخی از دوستان متذکر شده‌اند که این امکان وجود ندارد که همه افراد دارای معلولیت در کنار سایر دانش‌آموزان و در مدارس عادی تحصیل کنند. مثلا دانش‌آموزان کم‌توان ذهنی نیاز به شرایط و حتی محتوای درسی خاص دارند و حضور آنان در مدارس عادی موجب اختلال در آموزش سایرین خواهد شد و خودشان هم چیزی فرا نخواهند گرفت.
در پاسخ ضمن تایید صحبت دوستان باید این نکته را اضافه کنم که منظور من آن دسته از دانش‌آموزان دارای معلولیتی است که در صورت فراهم شدن امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، مناسب سازی در مدارس و آموزش معلمان، قادر هستند در کنار سایرین به تحصیل بپردازند. مثلا هیچ نیازی نیست دانش‌آموزان دارای آسیب بینایی، معلولان حرکتی، کسانی که مبتلا به اختلالات گفتاری هستند و افرادی از این قسم را از دانش‌آموزان غیر معلول جدا کرد و به مدارس خاص فرستاد. حتی کسانی که دچار اختلالات شنوایی هستند نیز می‌توانند در دوره متوسطه، در کنار سایر دانش‌آموزان به تحصیل بپردازند.

۸ دیدگاه دربارهٔ «در مدرسه؛ بخش نخست»

سلام
چند سال پیش یک دانش آموز سوم ابتدایی که نمی تونست راه بره اومد مدرسمون و ثبت نام شد. فوق العاده باهوش اما رفتارهای به خصوصی داشت
خیلی سعی کردم باهاش دوست بشم ولی طاها میلی به حرف زدن نداشت و منم متاسفانه وقت نداشتم. کارهای مدرسه زیاد.
معلمشون هم که واقعا وقت نداشت توی کلاس با اون همه دانش آموز و درسهای زیاد برای طاها وقت بذاره
سال بعدش که دیگه مدرسه نیومد خبردار شدم فوت کرده و خیلی ناراحت شدم

سلام. چقدر غم انگیز! فکر میکنم برای همه معلمها پیش میاد که با دانش آموز متفاوت روبرو بشن و دقیقا ندونن چه کاری باید انجام بدن.
به نظر من، حضور شما به عنوان یک معلم و نظرات تون خیلی میتونه به پخته تر شدن این مباحث کمک کنه.
مرسی که نظر دادید.

سلام. چقدر عالی که تصمیم گرفتید این مجموعه پستها رو منتشر کنید. به هر حال بعد از خانواده مدرسه دومین محیطیه که یک فرد در اون قرار میگیره،. خیلی وقتها معلمین و مسوولین مدرسه واقعا قصد دارن کمک و تعامل صحیحی با بچه های نابینا داشته باشن اما نمیدونن چطور و از کجا شروع کنند و گاهی شخصا شاهد بودم که همین موضوع باعث ترس بچه ها از ورود به مدارس عادی شده.

سلام و عرض ادب خدمت شما آقای دکتر. قطعا وجود این دست نوشته ها تا حدی به فرهنگ سازی و افزایش دانش افراد جامعه نسبت به نابینایان کمک شایانی میکند و حتی پاسخ خیلی از سوالات والدین دارای فرزند نابینا، مدیران و معلمان مدارس، قطعا درون این گونه مطالب است. من هم دقیقا مثل شما از سن ۱۵ سالگی مشکل بیناییم کم کم شروع شد تا اینکه بعد از گذشت چند سال به خاموشی کشیده شد، به همین دلیل من شخصا به خاطر عدم تجربه ای که دارم شاید به درستی نتونم در این بحث نظر بدم ولی در کل نظرم اینه که درسته بهتره یک دانش آموز نابینا در مدارس عادی تحصیل کنه ولی باز هم در کنار آموزشهای درسی، نیاز به یک سری آموزشهای ویژه هم داره، که برای دریافت آنها بهتره به موسساتی مراجعه کنه که مخصوص آموزش به نابینایان هستند و برای این کار از دانش بهتری برخوردارند، خانواده تک تک ما افراد نابینا قطعا وقتی با یک بچه نابینا مواجه شدند، در ابتدا هیچ اطلاعاتی از آموزشها و تواناییهای یک فرد نابینا نداشتند، برای همین والدین یک فرد نابینا به نظر من تا حدودی برای آموزش یک سری از موارد به فرزند نابیناشون مشکل دارند یا اصلا قادر به آموزش نیستند، از این جهت هست که میگم یک فرد نابینا در کنار تحصیلش به یک سری آموزشهای ویژه هم نیاز داره که بهتره برای یادگیری آنها به مراکزی مراجعه کنه که مخصوص افراد نابیناست و در کنار مدارس و آموزشهاشون فعالیت کنند، حالا عنوان این مراکز هرچیزی میتونه باشه، حتی همون مدارس مخصوص افراد با نیازهای خاص و ویژه.

سلام خانم کریم زاده گرامی.
کاملا صحیح میفرمایید. بچه ها نیاز به آموزشهای بیشتر هم دارند که هم میتونه از طریق معلم رابط اتفاق بیفته و هم از طریق برنامه های فوق العاده توسط آموزش و پرورش استثنائی. حتی سازمان بهزیستی هم باید در این موضوع ورود کنه و به خانواده ها و خود فرد نابینا کمک برسونه. ولی در کل نباید دانش‌آموز رو به بهانه اینکه مشکل جسمی یا بینایی پیدا کرده، به طور کامل جدا کرد و به مدارس ویژه فرستاد. این بدترین راه ممکن هستش.
متشکرم از اینکه نظر دادین.

دیدگاهتان را بنویسید