خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خاطرات مسابقه 333 ما حتما بخونید که ما بهمون خیلی خوش گذشت خندیدیم امیدوارم شما هم بخندید و شاااد باشید- قسمت اول

سلااام سلااام سلااام
دوستان این محله ای و اون محله ای و حتی بدون محله ای
خوبید یا چطورید آیااا؟
اگر از احوالات ما بپرسید که بسی بسیااار عالی می باشیم اونم در حد فرا تیم ملی

الآن هم تصمیمم بر آن است که از اول اول اولش براتون بنویسم و خب اگه هم خیییلی زیاد شد دو حالت داره یا همه رو یه جا کُلهم می نویسم شما هم یه جا کُلهم می خونید یا حالشو ندارید نمی خونید یا اینکه منم حالشو ندارم یه جا کُلهم بنویسم بخش بخشش می کنم و در چند پست براتون می نویسم که خب خخخخخ دیگه اینکه بقیه پست ها نوشته بشه هم بستگی به عوامل متعدد و متنوعی داره که شرح و بیان اونها در این مختصر نمی گنجه
راستی نگید این دو حالت نبود که مگه فلسفه دارم بهتون درس میدم آیاااا برید به بقیه پست توجه نمایید جانم!

بسم الله الرحمان الرحیم
مورخ روز تولد ما که 15 بهمن می باشد که یادتون باشه کادوی تولد هم بهم ندادید و نوشتم به حسابتون آقای صالحی مدیر بزرگوار پستی رو در محله منتشر نموده بودند که ای ایها الاهل محله بیاید که مسابقه داریم تازه جایزه هم داریم و اینا که ارجاعتون می دم به همون تاریخ و همون پست… شکلک لینک و اینا هم نداریم…

متاسفانه بنده خیییلی دیر پست 333 مزبور رو دیدم و تا دیدم هم نمی دونم زنگ زدم یا توی واتس آپ ولی خب در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمی کنه به نیره بانو و راضیه خانمی گفتم و اونا هم قبولی رو دادند و شکلک ایجاب به اضافه قبول مساوی تشکیل گروه سه نفره ما.

اول قرار شد بشینیم هر کدوم یه متن بنویسیم تا بعد یکیش رو به اجماع انتخاب کنیم و بریم سر مرحله دکلمه کردنش و باقی ماجرا…
که هممون قفلی زده بودیم و هنگ که چی بنویسیم و از کجا بنویسیم که با دکلمه و میکس پنج دقیقه بشه…
پیرو این هنگی مکالمه تلفنی سه نفره ای داشتیم که فکر کنم با پیشنهاد نیره بود انگاری شایدم راضیه که قرار شد بیایم ماجرای یه ماهی قرمزی رو بنویسیم توی آکواریوم که افراد زیادی میاند برای خریدنش در مورد اون افراد و فکر و ذهن ماهی بنویسیم و نهایتا هم ماهی قرمز با یه بچه کوچولو بره سر سفره هفت سینشون و …. داااااانگ سال تحویل میشه و عید شما مباااارک…

رفتیم که بنویسیم و هر کدوم هم یه چیزی نوشتیم
“شکلک آقاااا من نوشته خودمو خیییلی دوستش می دارم که آخر پست برای اینکه محجور نمونه براتون می ذارمش خخخخخ شکلک خود شیفتگی اونم زیاااادش…”

دیگه اجماع نوشته نیره خانمی رو تصویب کرد که جدا نیره هم برای خودش یه 333 کاملی هست, هم عالی می نویسه, هم عالی دکلمه می کنه و هم عالی بلده کار میکس رو انجام بده…

گفتیم بشینیم هر کدوم روی این متن کار کنیم تا بهتر بشه و اما جدی دور از هم و جدا جدا نمی شد و وقت اندک و نتیجه تصمیم گرفتیم که دور همی انجامش بدیم…

چهارشنبه بعدازظهر “آخرین چهارشنبه قبل از جمعه ای که باید فایل مسابقه رو می فرستادیم” بچه ها اومدند خونه ما و واااااای جاتون خااالی واقعا خوش گذشت و عالی و فوق العاده بود…

اول نشستیم روی متن با هم کار کردیم و نهایتا تصویب نهایی متن و منم یه دور با ماشین پرکینز نوشتمش و بعدی رفتیم سر دکلمه کردنش…

شکلک دیگه این مرحله رو هر جور بنویسم باز کم نوشتم و نمی تونم حق مطلب رو بیان کنم … قول پشت صحنه هم داده بودم بهتون که در سلسله پست های بعد از این ان شا الله …

فوق العاده بود … اون قدر خندیدیم و خندیدیم و خندیدیم که شکلک خنده …
میومدیم ضبط کنیم یه اتفاقی, صدایی, یه ماشین موتوری که رد می شد و صداش خیلی بلند بود, یه قابلمه ای که از دست مامانم میفتاد, صدای سشوار و … و وااای قسمت تهیه افکت صدای سیب که همه سیب هامون رو خوردند اینا خخخخخ تازه این قسمت هم نمی دونم چرا ضبط نشده بود شکلک خنده و از فرط خنده غش کردن ….

در کل فوق العاده بود و جاتون خالی و بازم جاتون خالی مامانم برامون آش رشته هم پخت و بعد از تناول آش رشته, بچه ها منو با چندتا فایل پر خنده که باید ادیت و میکسشون می کردم تنهاااا گذاشتند رفتند شکلک گریههههه خخخخخخ

وقت اندک و منم نابلد و پنج شنبه صبح نشستم سر سیستم و جناب Sound Forge
از مشقاتش نگم که هععععی ولی خداییش گوش دادن اون فایل خخخیلی انرژی زا بود و در عین سختی کار همه ش در حال خندیدن بودم…
این پنج دقیقه هم برای ما شده بود یه سیم خاردار که نمی شد هم ازش رد شی و کلا بسیااار اذیت کننده بود و تا اطلاع ثانوی با پنج دقیقه قهرم اصلاااا…
اینم بگم یه عالمه هم قبلش سرچ زده بودیم تا یه موسیقی مناسب بیابیم که دیگه بعد یه عااالمه سرچ و دانلود و اینا یافتیم که نمی دونم من یافتمش یا نیره ولی مهم یافته شدنش هست….

پنج شنبه شب من فایلم رو به گروه333 تحویل دادم و ما شاااا الله ایراداتی که این نیره از من گرفت تو طول پنج شنبه و در آخر هم من بهش گفتم خدااا رو شکر که جمعه من نیستم و خودت می دونی دیگه و خودت و فایل و خستم می دونی خسسستهههه…
شکلک افکت صدای سکه و سیب رو هم خواهر ریحانه جون ما برامون سرچ نمود و من یه فایل با دوتا افکت دادم نیره گفتم این جمعه و این خودت و اینم فایلها شکلک من که دارم می رم بیرون خخخخخ

تیک … تیک … تیک … شکلک دیگه داره وقت مسابقه تموم میشه هااا …. نیره فایل رو فرستاد و از اون طرفم تلگرام من فایل رو آپلود نمی کرد … یعنی کننننند بود خیییییلییی کننند …
اما می دانید عزیزان این محله ای و اون محله ای و بدون محله ای:
خواستن توانستن است جانم
بالاخره ما فایلمان را یکی دو سه ساعت قبل از اتمام مسابقه ارسال نمودیم و بعدش رفتیم که یه نفس راحت بکشییییم خخخخخخ

ادامه ماجرا رو داشته باشید از شب سوم برنامه هات گوشکن که اتفاقا من برخلاف دو شب قبل در فضای تیمتاک حضور به هم رسونده بودم و داشتم برنامه رو گوش می دادم…
نوبت رسید به برندگان باهوش و استعداد و گل و گلاب و عالی و فوق العاده و خوب و همه جوره با حُسن و کمالات مسابقه 333 که دیگه خودتون در جریانید که ما در کمال فروتنی و تواضع برنده شدیم و تازه سخنرانی هم کردیم براتون خخخخخ
شکلک گفته بودم براتون که می خوایم جایزه مون رو چی کارش کنیم که ادامه مطلب رو دیگه حال ندارم بنویسم عمری بود ان شا الله منتظرمان بمانید مشترک مورد نظر خداحافظی می نماید.

پینوشت: همش توی این نوشته از نیره تعریف کردم که یادت باشه باید جبران وافر کنی, بگم که راضی خانمی عزیزم هم برای خودش یه ورزشکار تیم ملی و البته عااالی هم دکلمه می کنه و تازه قشنگ هم می نویسه هستش و کلللی فوق العاده هست …
پینوشت2: فایل گروه خانم شفیعی اینها رو گوش دادم واقعا فایلتون عاالی بود خانم شفیعی و دوستانش و من بهتون افتخاار می کنم و اگه تو پستم یه مدلی یه طوری نوشتم شکلک شوخی بود…

*********

و دوباره بهار خواهد شد
صدایش را می شنوی
لبخند به دست
پای سفره هفت سین
سنجد می کارد…

سیب, سبزه, سمنو, سیر, سرکه, سماق…
پس ماهی کوچولو قرمز چی؟ خانم بهار!؟

بهار گیسوان سبزش را از بند بند خوابآلودگی زمهریر زمستان می گشاید
و دست در دست نسیم, ابر به ابر آسمان را به دنبال باران به رقص می خواند…

گنجشکی به نماز باران ایستاده
و چکاوکان چشم به آسمان دوخته اند

سفره هفت سین دختر بهار
ماهی قرمزش را می خواهد

و خدا لبخند می زند
باران می بارد

جویها به راه می افتند
و چشمه ها سر از خاک بیرون می آورند

دختر بهار تنگ بلورینش رو پر از آب می کنه و میره دنبال ماهی قرمز کوچولوش
صدا می زنه
ماهی کوچولو کجایی؟
بیا بهار شده؟
بارون می باره؟
گل ها باز شدند؟
ببین دنیا چقدر قشنگ شده؟
بیا شادی کنیم
با هم بگیم بخندیم…

ماهی قرمز قصه ما
شیطون بلای ناقلا
بین هزارتا ماهی
قرمزُ زردِ کاهی
صدای دختر بهار رو شنید
خوشحال و شاد و خندون
پرید تو تُنگِ مهمون
دختر بهار بهش گفت:
کجا بودی عزیزم
ماهی تند و تیزم
می دونی داره بهار میشه
دنیا دوباره شاد میشه
می دونی قراره غم بره, غصه بره, اشک بره…

یا مقلب قلب ما در دست توست
یا محول حال ما سرمست توست
کن تو تدبیری در این لیل و نهار
حال قلب ما شود همچون بهار
یا مقلب قلب یاران شاد کن
یا مدبر خانه ها آباد کن
یا محول احسن الحالی نما
قلب ها را از بدی خالی نما


۱۲ دیدگاه دربارهٔ «خاطرات مسابقه 333 ما حتما بخونید که ما بهمون خیلی خوش گذشت خندیدیم امیدوارم شما هم بخندید و شاااد باشید- قسمت اول»

سلام.
سال جدید و نزدیک شدن ماه مبارک رمضان و میلاد پر برکت امام زمانمون رو تبریک میگم.
خیلی متن قشنگی نوشتین و برنده شدنتون رو تبریک میگم.
در پست امام زمان براتون کامنت دادم. ممنون میشم جواب بدین.
راستی من دوست داشتم با شما در ارتباط باشم. میشه بهم راه ارتباطی از خودتون بدین؟

سلام بر جناب میرهادی بزرگوار
صبحانه که نشد ولی از ناهارمون هم پادکست نگرفتیم….
یه چهارتا فیلم گرفتیم که پادکستی نیست خاطرات سه نفره هستش….
و لطف دارید من تا بسیار خوب نوشتن بسیار راه دارم ولی مرسی و همیشه شاااد باشید و بازم شااااد

سلام به بانوی عزیزم که خیلی خیلی قشنگ خاطره می نویسه
من که لایق این همه تعریف نبودم ولی بی نهایت ممنونم از مهربونیت

خیلی وقت بود اینقدر لحظه های شادی نداشتم و نخندیدم که ۳۳۳ فرصت بسیار خوبی برامون فراهم کرد

سپاس ویژه از مدیران مسابقه ۳۳۳ و دست مریضاد به این برنامه های جذابتون

آرزوی شادی و سلامتی برای همه شما خوبان دارم.

سلاااام بر نیره بانوی عزیزم
گوشتا بگیر می خوام یه چیزی بگم
.
.
.
محککککمممم بگیییر
.
.
.
.
من هرچی اغراق کنم در مورد تو اغراق نکردم …….. عااالی هستیی خییییلی ……

و واقعا خاطره شیرین و فوق العاده ای بود…..
بی نظیر و سراسر شادی و شادی…..
بعدشم بلههه که من خاطره خوب می نویسم شکلک خننندهههه یه پادم که همش از سقف زده بیرون

سلاااام بر بانوی فعال و مهربان.
البته من هنوز سعادت آشنایی با شما رو نداشتم اما از نوشتتون مشخصه که مهربان و قدردان هستید.
بابت برنده شدنتون حسابی بهتون تبریک میگم. امیدوارم همیشه در کنار دوستانتون شاد و موفق باشید.
منتظر خاطرات بعدی شما میباشیم.

سلااام بر حدیثه بانوی عزیز
ممنون از لطف و محبتتون, نمی دونم اینایی که گفتید هستم یا نه ولی خیییلی دوست دارم که باشم …..
منم تا حالا با شما صحبت نکردم, چرا آیا؟ شکلک حس خیییلی مثبت و خوبی دارم نسبت بهتون و شکلک دست دوستی محکککم …..
همیشه شاااد باشید و بازم شاد و البته سلامت و موفق
راستی بقیه خاطره ۳۳۳ رو یکی دیگه از دوستان زحمتش رو کشیده که میرسه ان شا الله ….
پینوشت: نمی دونم درست خاطرم هست یا نه ولی تصورم اینه که شما هم از شرکت کنندگان بودید و بچه ها می خواستند و البته خودم فایلتون رو بشنویم که من نمیشناختم شما رو مراحمتون بشم ازتون بگیرم….
پینوشت بعدی کلا کامنتامم قد یه پست طولانیه خخخخ

سلام مجدد به بانوی عزیز.
شما لطف دارید نسبت به من. انشا الله حتما سر فرصت میام تیمتاک با هم صحبت می‌کنیم و بسیاااار خوشحال میشم.
بله درسته منم یکی از شرکت کننده ها بودم.
حتما فایل رو براتون میفرستم که گوش بدید و نظرتون رو بهم بگید.

دیدگاهتان را بنویسید