خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

ماجرای گنجشکک شیطون بلا و گربه تنبل باشی به اضافه قصه ما و بچه گنجشک کوچولو

توی یه ظهر تابستونی
گنجشکک اشی مشی خسته و بی حوصله از دست گرما شده بود
هرچی بالهاشو بهم میزد یا خودشو فوت فوت می کرد
فایده نداشت, بازم گرمش بود, کلافه بود
با خودش گفت
نه این طور نمیشه
باید که کاری بکنم
به من می گند گنجشکک اشی مشی
نه گربه تنبل باشی
یهویی یه فکری زد به سرش
لبخند رو لب, جیک جیک کنان
یه نگاه به چپ, یه نگاه به راست
دید گربه تنبل باشی
بازم مثل همیشه
خورخور کنان
چشماشو بسته خوابیده
لبخندشو عمیق کرد
جیک جیکشو یواشتر
بالهاشو باز کرد و پرید
یه چرخی زد توی حیاط
دید که حوض خونه پر آبه
هنوز هم گربه تنبل باشی توی خوابه
زیر درخت سیب کنار حوض آبی
دلش می خواست قاه و قاه و قاه جیک بزنه بخنده
کاسه قرمز پر از دونه ش رو یهویی با بالهای کوچیکش انداخت
درست کنار پای گربه خوابه
چی بود چی بود چطور شد
آسمون بود اومد زمین نه فکر کنم زلزله شد
وااااای واااای
گنجیشکک اشی مشی هم جیک و جیک جیک می زد
بالای سر گربهه بال بال می زد
گربه پشمالوی تنبل باشی
ترسیده بود حسابی حسابی
لرزون اومد فرار کنه از اونجا
یهویی پرید میون حوض آبی
شنا بلد نبود!؟ نه.
دست و پا میزد و میو میو می کرد
ترنم رو صدا می کرد
میو میو میو میو
کمک کمک کمک کمک…..
گنجشکک اشی مشی هم جیک و جیک کنان خنده زنان
انگار که بارون اومده
بالای حوض آبی می چرخید و می رقصید
جیک و جیک و جیک ….. جیک و جیک و جیک….
ترنم قصه که توی خواب بود
از سر صدای اون دو تا بیدار شد
از پنجره نگاهی کرد تو حیاط
دید که گربه ملوسش داره غرق میشه
اگه نجنبه به خودش دیر میشه
دو تا پا داشت, دو تای دیگه هم قرض کرد
دوید و گربه جونشو بغل کرد
از توی حوض آب کشیدش بیرون
نازش کرد و گفت ای گربه مهربون
چرا پریدی توی حوض عزیزم
تو که شنا بلد نبودی نازم
گربه پشمالوی آب کشیده
لرزون میویی کرد و گفت که
خواب بوده و این طور شده,
اون طوری بود یا که همین طور شده!؟؟!
گنجشکک اشی مشی خنده زد
جیک جیک کنان قهقهه تو هوا زد
چرخ می زد و می گفت چه خوب شد
خنک شدم
هاش….
هوا چقدری گرم بود…..
جیک و جیک و جیک … جیک جیک جیک….
ترنم کوچولو
یه نگاهی کرد به گنجشک
یه نگاهی به کاسه دون
گربه رو گذاشت زیر درخت تو خونش
دونه ها رو جمع کرد توی کاسه و بعد
برد همه رو ریخت توی حوض خونه
رو کرد به گنجشک بَلا و گفتش
سزای شیطونی تو همینه
برو خنک شو و غذاتو دون دون
بکش یکی یکی از توی حوض, بیرون.

پنج شنبه هفتم تیر 1397
آمنه قاسمی

***********

سلااام سلااام سلااام
طاعات عباداتتون قبول حق ان شا الله و می دونید که خیییلی زیاااد شدیییید عمیییق ژرف التماس دعا دارم از تک تکتون…
راسیاتش ما در زمانهای دور تابستون 1397 یه کلاس نویسندگی مقدماتی می رفتیم و به عنوان تکلیف استاد بزرگوار بهمون گفتند یه داستان با پنجتا کلمه “کاسه, درخت, حوض آب, گربه و گنجشک” بنویسیم و این شد که من این ماجرای گنجشک و گربه جونمو نوشتم…
دیروز یه اتفاقی افتاد که یه بچه گنجشک کوچولو راهشو گم کرده بود اومد توی اتاق ما و بعد از یه نیم ساعتی که دیدیم نه خودش با بال خودش نمیره بیرون مامانم گرفتش و از اتاق گذاشتش تو حیاط و براش هم غذا گذاشتیم که گرسنه نمونه …
پر زد رفت رو درخت وسط باغچه مون نشست و بعد از چند دقیقه که جیک جیک می کرد مامانم دید که یه مامان گنجشکه با غذای داخل نوکش اومده و اما نمیره پیش بچچه گنجشک و من یهویی به ذهنم رسید شاید از ما میترسه و من و مامانم رفتیم داخل اتاق و بله اون زمان خانم و آقای گنجشک با غذا اومدند و بچه شون رو بردند با خودشون….

من خیییلی ساده نوشتم ولی حسش خیییلی حس خاص و عجیبی بود…
دغدغه و نگرانی که نکنه بچه گنجشک نتونه غذای خودشو پیدا کنه و بمیره, نکنه یه کلاغی گربه ای چیزی بیاد بگیردش بخوردش و اینکه اصلا آیا بابا مامانش میاند دنبالش؟ حس اینکه گنجشک مادر با غذا اومد و بچه ش رو برد و اینکه یه پرنده رو نمی دونم واقعا نجات دادیم یا نه ولی حس نجات دهنده بودن داشتیم و کلا جالب انگیز ناک بود…

گفتم براتون بنویسمش و داستانم رو هم از اعماق آرشیو “من نوشته” هام کشیدم بیرون و بی ارتباط یا با ارتباط تقدیم حضور مهربونتون.

پینوشت: ما می خواستیم این داستان یا شعر یا حتی معرمون رو با ترنم و نیکا خانمی که دخترخواهرهای کوچولوی گل گلابتونمون هستند به صورت صوتی بخونیمش که سرماخوردیم نشد …
شاید روزی روزگاری این طرحمون رو هم مبدل به عمل نمودیم شکلک جهت یادآوری به شخص خودمان این پینوشت نوشته می شود.

شاااد باشییید و همیشه شاااد

۱۰ دیدگاه دربارهٔ «ماجرای گنجشکک شیطون بلا و گربه تنبل باشی به اضافه قصه ما و بچه گنجشک کوچولو»

سلام بر بانوی بزرگوار حقوقی روانشناسیان نویسنده
امیدوارم حالتون عالی باشه
خیلی خوب و عالی بود
اینروزا به حدی درگیر کتاب و درس شدم کمتر فرصت خوندن متن پیدا میکنم
ممنونم این متن قشنگو با ما هم به اشتراک گذاشتید
دلتون شاد

سلاااام بر آقا ابراهیم حقوقدان نویسنده محله
شکلک از دست درس و مدرسه خخخخ ولی قدرشو بدونید که این روزهای دانشگاه و درگیریهاش تکرار نشدنیه و هرچند گاهی سخته ولی شیرین….
ممنون که خوندید و ممنون از توجهتون
همیشه همیشه شاااد باشید و پر از انرژی و نشاط

سلام بر جناب زینالی بزرگوار
خدا قوت و خسته نباشید
سپاس فراوان خودتون عالی خوندید که عالی دیدید
و آره کرونا زده تو کاسه کوزه همه من جمله دانشجویان و درس و دانشگاهشون ولی وقتی نمیشه تغییرش داد و فعلا شرایط همین هست سعی کنید از یه جاییش یه چیز جالب انگیز کشف کنید و ازش لذت ببرید که تلخیش خیییلی آزار دهنده نباشه….
امیدوارم همیشه شاد و شاد و شاد و پر انرژی باشید

دیدگاهتان را بنویسید