خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

احمد حیدری، از طرف خودم، خودمون، و از طرف تمام محله نابینایان بهت تسلیت میگم

سلام به هم محلی های با معرفت محله خودمون! از خدا واسه همگیتون آرامش دل طلب دارم. بچه ها نمیدونم چه هوایی داره اینجا که هر زمان خیلی شاد باشم میام اینجا و هر زمان هم که خیلی درد دارم باز هم به خودم که میام میبینم اینجام. مقدمه نچینم. امروز درد دارم. دردی از جنس غم یک هم محلی خوب که همه جا با خنده های صمیمیش همراه من و بقیه محله بود و امروز اثری از خنده هاش نیست.
احمد حیدری رو همگی میشناسیم. با پادکستهای قشنگش و اجراهای شنیدنیش و مرامش و خنده هاش. خنده هاش!
برای هر کسی در دنیا بعد از خدا مادر تکِ. مادر یکیه. این رو از خیلی ها شنیدم. مادر یک دونه هست. دنیا بدون مادر یعنی یک مشت خاک سرد و دیگه هیچ. دنیا امروز واسه احمد این رنگیه. به رنگ یک مشت خاک سرد. احمد در حالی مادرش رو از دست داد که کیلومترها دور از تخت مادر بیمارش بود. نمیدونم چه مدل کلامی میتونه حس الانم رو توضیح بده.
با تو هستیم احمد! میشنوی؟ حس من و حس باقی دوست‌هات شاید توصیف کلامی نداره از بس الان تلخه. شاید هم توصیف داره و ما بلدش نیستیم. بذار با هر کلامی که بلدیم بگیم. که چه قدر غمگینیم از دردت. چه قدر دلتنگیم و چه قدر تلخه قصه‌ی غصه‌ی تو برای همگیمون! چیزی نمیشه بگیم جز دعا برای شادی روح مادر عزیزت و طلب آرامش و صبر برای دل مهربون و غم گرفته خودت. کاش چیزی بود! کاش تسلای بهتری بلد بودیم احمد! از طرف خودم، خودمون، و از طرف تمام محله نابینایان بهت تسلیت میگم و از خدایی که پایان سفر همگیمون به آغوشش ختم میشه برای دل خودت و روح مادر درگذشته عزیزت بهترینها رو خواهانیم!
دلم گرفته از این روزهای بی خورشید.
دلم گرفته از این شامگاه بی پایان.
که قصه ها همه خونبار و بی سر انجامند،
پر از حدیثِ شکستن، پر از غمِ هجران.

۴۸ دیدگاه دربارهٔ «احمد حیدری، از طرف خودم، خودمون، و از طرف تمام محله نابینایان بهت تسلیت میگم»

سلام. اصلا دلم نمیخواست بعد از مدتها لازم بشه داخل همچین پست دردناکی کامنت بذارم. احمد! دوست من! هم محله ای! عزیز! بهت تسلیت میگم. امیدوارم که،، … به نظرم الان فقط باید امیدوار باشم که این شب رو هرچه سریعتر پشت سر بذاری! سعی کردم گفتنیهای بهتر و بیشتری واسه گفتن پیدا کنم بلکه۱درصد بتونه بهت آرامش بده. پیدا نکردم. هرچی گفتم و هرچی نوشتم داخل اشک شناور شدن. روح مادرت شاد و دل خودت آروم دوست مهربون من و محله!

سلام احمد جان. من هم زبانم قاصره از گفتن این که چقدر ناراحت شدم و چه حسی بهم دست داد. فقط میتونم اینو بهت بگم که ما رو هم شریک دردها و غم هات بدون. از خداوند متعال میخوام بتونی تو این غم که کم هم نیست صبوری کنی و فقط برای آرامش روح تازه رفته مادر عزیزت دعا کنی و تلاش کنی هرچه بیشتر زندگیتو بسازی. اون الآن تو آرامشه و خواستش هم اینه که تو و برادر هات هم بهترین زندگی رو برای خودتون بسازید. امیدوارم دیگه بعد از این زندگی لبخند بزنه و بتونی مثل همیشه شاد زندگی کنی

سلام. شنیدن خبر داغدار شدن عزیزان همیشه سخت هست و واقعاً الان که اینو می‌نویسم عمیقأ حس گرفته ای دارم.
احمد جان تو واقعاً برای ما یا حد اقل من رفیق روزهای خوشی و ناخوشی بودی و ابراز همدردی با تو، عرض تسلیت و طلب سلامتی برای بازماندگان مرحومه کاری هست که از دستم بر میاد. امیدوارم این رو از من بپذیری و بدونی که کنارت هستم

درود احمد جان
نمیدونم چی باید بگم. هرچی بگم سخته کمه. هرچی بخوام توصیف کنم کمه. فقط منو هم توی غمت شریک بدون و فقط میتونم شادیِ روح برای مادرِ عزیزت، و صبرِ بی پایان برای تو آرزو کنم. فقط میتونم بگم سعی کن اونجوری که دلت میخواد خودتو بریزی بیرون و خالی کنی. نمیتونم روحیه بدم. نمیتونم بگم سعی کن مثبت باشی و شاد باشی و اینجور حرفا. چون این یه حقیقتیه که متاسفانه اتفاق افتاده. تو عزیزِ بزرگی رو از دست دادی که هیچ کس نمیتونه جاشو توی زندگیت بگیره. فقط میتونم بگم سعی کن مادرت رو با خاطراتِ خوب و شادی که ازش داشتی به یاد بیاری. این روزگار همینه. خیلی وقتا بد جور بیوفایی میکنه. هممون رهگذری بیش نیستیم و کاریشم نمیشه کرد

درود بر احمد عزیز و سایر هممحلیها،
تسلیت واژه کمیِ برای تسکین دوست عزیزی که یکی از بزرگترین نعمتهای پروردگار رو از دست داده.
ولی چه کنم که چیزی بیشتر از این از دستم بر نمیاد رفیق.
برای شادی روحش دعا میکنم و امیدوارم سریعتر به آرامش برسی.
البته با روحیه قوی که ازت سراغ دارم می دونم این رو هم پشت سر میذاری.
باید این کار رو بکنی.
چون چاره ای هم غیر از این نداری.
بهتر هست هر یک از ما پیش از از دست دادن عزیزانمون، بیایم با حقیقت رو به رو بشیم و یه چیزایی رو تو خودمون درونی کنیم تا هر وقت بعد از به اصطلاح ۱۲۰ سال که عزیزی رو از دست دادیم، زندگی خودمون رو مختل نکنیم.
چون زندگی مثل رود هست. میرود و میرود. بدون توقف. چه شما بخوای و چه نخوای. پس بهتر با زندگی همراه بشی و از داشته هات تا زمانی که داری استفاده کنی و وقتی هم از دستشون دادی، با بقیه داشته هات زندگی کنی.
این فلسفه من در مورد زندگی و تمامی داشته هام هست.
بازم تسلیت رفیق دوست داشتنی

سلام. واقعا شکه شدم. ای تف به این دنیای فانی. واقعا احمد ناراحت شدم. از ته قلبم بهت تسلیت میگم. بدون که غم تو غم منم هست. برای آن عزیز سفر کرده هرکی این کامنت رو خوند بخواند رَحِم الله من قَرِع الفاتحَ مَعَ الصلوات. روحش شاد یادش گرامی

سلام.
خیلی سخته. خیلی
تا اونجایی که یادمه شما ایران نیستید. کمی اوضاع برای تو سختتر. کمی نه خیلی سخته.
ولی تا زنده ایم باید زندگی کنیم.
خداوند روح مادرتو با پاکان محشور کنه و به تو هم صبر عطا کنه

سلام. واقعا نمیدونم چی بگم. امروز ناخوداگاه یادش افتادم و پس از چند مدت اومدم بهش زنگ بزنم اما متاسفانه واتسآپش رو از روی شماره ای که من ازش داشتم حذف کرده بود. توی اسکایپ بهش زنگ زدم، توقع داشتم صدای شادش رو بشنوم ولیل دیدم جواب نداد. بهش ویس دادم باز هم دیدم جواب نداد. این رفتار از احمد عجیب بود تا اینکه اومدم اینجا و با این پست شکه شدم.
احمد جان، من و همسرم خیلی خیلی متاسف شدیم و با تمام وجود برات طلب آرامش میکنیم و بهت تسلیت میگیم. ما رو توی غم بزرگت شریک بدون. برات آرزوی صبر داریم.

سلام احمد. دوست دوران مدرسه و الآنم هم محلی.
خیلی وقته دیگه به ناچار پذیرفتم این اتفاقات جز طبیعت دنیاست و کاریش هم نمیشه کرد.
با کلمات هم بازی نمیکنم و نمیگم دیگه امیدوارم تکرار نشه چون ما چه بخوایم و چه نخوایم, تکرار شدنی هست و کنترلش هم از دستمون خارجه.
واقعیتش هر چه فکر میکنم, چیزی به نظرم نمیرسه که بنویسم. فقط میتونم بگم تسلیت و روحش شاد. فرزندی تربیت کرده که همه ما هم محلیا از بودن کنارش به خودمون افتخار میکنیم. از رفاقت باهاش به خودمون میبالیم و چه چیزی بالاتر از این.
اما من خودم اگه روزی مادرم نباشه, خوشحالم از اینکه در سر نداره, کمرش درد نمیکنه. پاهاش درد نمیکنه. دیگه از دست قرص خوردن و غصه خوردن واسه من راحت شده و تو آرامشه.
همین که میدونم دردهای دنیا رو نداره, درد نبودنش آرومم میکنه
و من مطمئنم با تربیت یه چنین فرزندی مث تو, قطعاً روحش تو نهایت آرامشه.
امیدوارم هر چه زودتر راست شی. سر پا شی و به زندگی ادامه بدی و هر چه بیشتر و بهتر تلاش کنی تا روحشو بیشتر شاد کنی.
باز هم تسلیت میگم عزیزم.

اون قدر از مصیبت میترسم که همیشه آرزوم رفتن پیش از اونهایی هست که دوستشون دارم.
احمد نمیدونم کی حوصله میکنی اینجا رو بخونی.
مادرت مدتها بود که مریض بود ولی میدونم همین که میدونستی نفس میکشه دلخوشت میکرد.
شاید گفتن و نوشتن همه این تسلیتها به اندازه یک ضربان قلب یا تنفس زندگی بخش مادرت نتونه آرومت کنه.
ولی حیف که این گفتن‌ها و نوشتن‌ها تنها قدمهایی هستن که ما میتونیم برداریم.
منم بهت تسلیت میگم، امیدوارم صبر داشته باشی و سایه پدرت سالهای سال همراه و گرمی بخش زندگیت باشه.

سلام. من زیاد تو محله حذور ندارم و کامنت خیلی کم میذارم. اما نتونستم از کنار این پست دردناک همینطوری رد بشم. جناب حیدری عزیز زیاد نمیشناسمتون و پادکست هاتون رو هم زیاد گوش ندادم. فقط میدونم تو این کشور خرابشده ی نکبت نیستین. بهتون تسلیت میگم و امیدوارم خدا خودش به شما و باقی عزیزانتون صبر بده. الهی که خاکش باقی عمر شما و باقی عزیزانتون باشه. ما رو هم در غم خودتون شریک بدونین دوست بزرگوار

سلام احمد جان، هم‌محله‌ای و دوست خوبم. کاملا درک میکنم که این لحظات چه اندوه بزرگ و سنگینی رو تجربه میکنی. تنها برات آرزوی صبر و شکیبایی دارم و امیدوارم هرچه زودتر اتفاقاتی برات رقم بخوره که این غم رو کمرنگ و کمرنگتر کنه.
روح اون مرحومه آمرزیده است، شاد باشه و مهمان آرامش ابدی پروردگار.

سلام و درود عرض میکنم خدمت برو بکس محله
وااااااااییییی!!!! چه خبر درد ناکی درگذشت مادر
احمد جووون از طرف من احمدم تسلیتم رو بپذیر
میدونم شاید در هلند این غم برات شاید دردناکتر باشه
امیدوارم که خدا صبر و تحمل بهت بده تا بتونی با این درد عظیم کنار بیایی
بازم تسلیت دوست خوب من

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آنجا که تو را منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از این در وطن خویش غریب.
قاصدک تجربه های همه تلخ،
با دلم می گوید
احمد داداش خدا صبر بده و تسلیت میگم این غم بزرگ رو بهت.

سلام! واقعاً متأسفم از این که باز هم باید به یه دوست تسلیت بگم. احمد آقای حیدری! از خداوند بزرگ برای مادر عزیزت آمرزش و برای تو و بقیۀ باز مانده ها صبر خواهانم. بالاخره راهیه که همۀ ما یه روزی باید بِریم. خوش به حال کسانی که وقتی میرن، خودشون خوشحال، و بقیه به خاطر نبودنشون ناراحت و غمگینند. انشاء الله مادر بزرگوار شما هم جزء همین گروه هستند؛ یعنی حتماً هستند. مگه مادری هست که از این گروه خارج باشه. شاید هم پیدا بشه. ولی مطمئناً تعدادشون اون قدر کم هست که به حساب نمیان. اکثریت با مادران دوست داشتنی، خیرخواه و مهربانیه که خدا رُ شُکر، ما ازشون بهره مند بوده و یا هستیم. خدا همۀ مادران رفته رُ بیامرزه و همۀ مادرانی رُ که هستند برای بچه هاشون نگه داره، تا امید به زندگی به واسطۀ اوا توی دل بچه هاشون همیشه زنده بمونه. هدیه به روح همۀ مادران عزیز درگذشته، خصوصاً مادر احمد حیدری، هر کس این کامنت رُ خوند، یه فاتحه بفرسته.

سلام احمد جان! تسلیت واژه بسیار کوچکی است در غم بزرگی که شما را با خود همراه کرده؛ اما چه کنم که جز این حرف دیگری نمی‌توانم بزنم که بتواند؛ شاید مرهمی باشد بر دل پردردت. یادم هست با چه شور و حرارتی از خاطراتت می‌گفتی و خیلی وقت‌ها در این خاطرات رد پای مادر عزیزت پیدا بود و تو با چه نشاط وصف ناپذیری از او یاد می‌کردی! امید که روح بزرگ مادر گرامیت در جهان جاودان، قرین شادی و آمرزش باشد.

سلام.
احمد جان من هم این مصیبت رو عمیقا بهت تسلیت میگم.
از دست دادن عزیز به خصوص مادر، برای همه از بدترین اتفاقات هست،
به ویژه برای تو که ایران نیستی خیلی سخت تر و
وحشت ناک تره. امیدوارم بتونی هر چه زودتر
این غم رو پشت سر بذاری و تنهایی بدون مادر رو تحمل کنی.
خدا به خودتb صبر و به مادر عزیزت آرامش بده.

سلام!
حالا که بعد از مدت‌ها دلم می‌خواد یه سری به محله بزنم، باید با چنین پستی روبه‌رو بشم.
احمدجان! اگرچه یه کمی دیرتر از اونچه باید، ولی به‌هرحال من هم بهت تسلیت میگم و از خداوند غفران و رحمت جاویدان رو برای مادر عزیزت آرزو می‌کنم. فقدان مادر چیزیه که حتی از تصورش هم می‌ترسم و …

سلام احمد جونم
دیر متوجه شدم.
کنار اومدن با واقعیت‌هایی از این دست خیلی سخته ولی غیر‌ممکن نیست. اگه من کنار اومدم، اگه خیلی‌های دیگه کنار اومدن، پس تو هم میتونی.
میدونم بیشترین چیزی که همیشه اذیتت می‌کرد این بود که چرا نمیتونی کاری کنی. همین که بپذیری هیچ نقشی در این اتفاقات نداشتی و بپذیری واقعا با شرایط مملکتمون کاری از دستت بر نمی‌اومد، خودش کلی سبکت می‌کنه.
آخه منم در مقابل مادرم همین احساسات رو داشتم و همین تجربۀ تلخ رو از سر گذروندم؛ اینه که احساس می‌کنم به واقعیتی که باهاش روبرو شدی نزدیکم.
مطمئنم اونقدر قوی هستی که به زودی تأثیر فراگیرِ سبکِ شادِ زندگی‌ات مجددا همه محله رو در بر می‌گیره.

دیدگاهتان را بنویسید