خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

توضیح یک مطلب و عذرخواهی مادرانه

 

سلام به دوستان خوبم در این محله ی باصفا

قطعا اومدم اینجا تا برای یک مسئله پیش اومده عذرخواهی کنم. از اولِ قصه می گم . من وقتی متوجه شدم پسرم سید بزرگمهر نابیناست شروع کردم به جستجو در فضای مجازی  که حالا چه کاری ازدست من برای فرزندم برمیاد . هر روز یک سری خاطره از نابینایان می خوندم و بعد متوجه شدم تمام خاطراتی که می خونم از یک سایت هست و بعد با محله آشنا شدم وبعد از چند ماه که تمام مطالب محله رو خوندم جرات کردم و با آموزش زیست شناسی وارد محله شدم. من از پست های مربوط به صفحه خوانها و بروز رسانی اونها سر در نمی اوردم ولی می دونستم بعدا برای بزرگمهر که اون زمان 3 سالش بود لازم میشه و بسیار مفید هست و خودم بیشتر در پست خاطرات بودم …بعد دو متن خاطره هم نوشتم وقتی خاطره بازدید از مراحل ساخت متروی مشهد رو می نوشتم با خودم گفتم الان یکی می خونه میگه این مادر فکر میکنه چه خبره یا می خواد چی رو ثابت کنه یا می خواد از بچه اش زیادی  تعریف کنه …که همونجا پیشاپیش  به این پرسشِ احتمالی دوستانم، در محله پاسخ دادم و توضیح دادم شهرداری مشهد نوشته تور بازدید از ساخت مترو و من فکر می کنم باید بزرگمهر رو ببرم و باید گزارش رو بنویسم و برای دوستانم به اشتراک بذارم و این کمترین کاری هست که از من بعنوان یک عضو در محله ی نابینایان بر میاد…یادمه برای تصویر سازی تک تک جملات ساعتها وقت گذاشتم که جالب باشه و این گذشت و از من خواستن مدیر پژوهش سرا بشم و من یکبار که بازدید مدرسه ی پسرانه ی نابینایان مشهد رفته بودم همونجا یک تیم هوافضا هم انتخاب کردم و همکارانم از نحوه ی ساخت موشک و گلایدر بچه ها راضی بودن و رفتیم مرحله استان در فرودگاه آموزشی گلبهار مشهد و اونجا هم تیم مدرسه ی امید بسیار خوب عمل کردن و با مشغله ی زیادی که داشتم  فقط تونستم گزارشش رو در محله بذارم و این محله برای من همیشه مفید و سراسر خاطره است …این گذشت تا دیدم مدیریت تمام وقتم رو می گیره و از مدیریت استعفا دادم  بعد کرونا اومد و من که اصولا آدم کندی هستم و آقای خادمی من رو توبیخ می کردن که چرا بزرگمهر کامپیوتر بلد نیست بالاخره با آمدن کرونا مجبور شدم سریع بزرگمهر دوره آموزشی کامپیوتر رو بگذرونه  و کار با گوشی رو هم یاد گرفت . بعد گفت من اِشکال دارم و منم گفتم برو گوگل و محله ی نابینایان و سوالاتت رو بپرس و از اون روز محله شد خانه ی دوم بزرگمهر یادمه روزاول ده ایمیل به آقای درفشیان زده بود…بگذریم … بعد گفت میخوام مطلب بنویسم برای محله ..اونقدر سنگ اندازی کردم که ننویسه و عاقبت گفت من خودم ارسال پست در محله رو یاد گرفتم و پستم رو فرستادم .. چون نمی دونستم یک دانش آموز کلاس پنجمی چه مطلبی می تونه برای محله بنویسه که دوستان در محله ناراحت نشن… دیدم  خاطره ی تهیه ی دسر رو نوشته.. حقیقت اینه که بزرگمهر یک دانش اموز کلاس پنجمی و یک کودک بود و دوست داشت در محله مطالب کودکانه بنویسه و شیطنت کنه. یادمه دائم کامنت می نوشت و در محله پست می فرستاد. بهش گفتم خاطرات مال کسانی هست که آموزش هم ، دارن و به اعتبار محله کمک می کنن و باید در محله درس بدی تا اعتبار محله پایین نیاد. هر چند باز هم چند خاطره نوشت… بعد هم آموزش شطرنج در محله رو شروع کرد. دوستان گرامی ؛ در محله ، آموزش شطرنج و لیچز هست  و دوستان توانمند در محله ؛ شطرنج رو آموزش می دن و بزرگمهر هم درس دادن رو دوست داشت و فقط خواستم سطح محله پایین نیاد و چون معلم شطرنجش هم از نابینایان موفق پاراالمپیک هستن. برای آموزشش وقت بذاره و خوب توضیح بده. و می تونین فایلهای صوتی آموزشش رو گوش بدین که آیا خوب هست یا خیر… بعد در یک مسابقه ساخت مواد ضدعفونی شرکت کرد و داوران از کارش خوششون اومد. شهرداری مشهد یک نشریه داره که با آدمهای محلات مصاحبه میکنه از طرف مدرسه هم بزرگمهر(بخاطر ساختن محلول ضدعفونی و کسب رتبه در مسابقه ی در کنار هم در مقابل کرونا )  و چند نفر دیگه معرفی شدن و مصاحبه در نشریه ی محلی چاپ شد. بعد آموزش و پرورش استثنایی با من تماس گرفتن و از مصاحبه ی سال قبل خوششون اومد … پرسیدن: بزرگمهر کار با کامپیوتر رو بلده؟ و منم گفتم که این طبیعی هست و تقریبا همه ی بچه های نابینا از ابتدایی به کامپیوتر تسلط دارن و نوجوانان و جوانان و بزرگسالان  نابینا اونقدر توانمند هستن و  بزرگمهر یکی از کوچکترین شاگردان محله است و خوشحال هستیم که این همه دوستان خوب و در سنین مختلف در محله داریم.   بزرگمهر وقتی کسی به گوشیش زنگ میزنه و سوالی می پرسه که بلد هست، با علاقه میشینه و جواب میده و مثلا آموزش استفاده از گوگل فرم در محله هست ولی سال گذشته که آموزش و برگزاری آزمون و پرسشنامه در گوگل فرم خیلی شایع شد و بزرگمهر نوشته بود من هم یاد گرفتم و مثل چند نفر دیگه از دوستان که به سوالات بچه ها پاسخ میدن…نوشت به سوالاتتون جواب می دم … با صداقت می گم مهر سال 99 روزی 2 یا 3 تلفن داشت که بزرگسالان بهش زنگ می زدن  و اون با علاقه، مطالبی که یاد گرفته بود رو مرحله به مرحله توضیح می داد. بعد آقای چوبینی آزمون زبان گذاشتن که اگر کسی موفق بشه، در تیم ترجمه ی محله بیاد و الحمدلله ترجمه ی بزرگمهر قبول شد و با لطف و بزرگواری دوستان به بزرگمهر هم اجازه ترجمه ی چند قصه ی کوتاه داده شد ایشون چند قصه رو دادن که ترجمه کنه و در نشریه نگاه اومد. دوباره آموزش و پرورش استثنایی از من دعوت کردن و  به من گفتن چه پیشنهادی دارین ؟ منم گفتم برای کلاسهای تابستون کلاس برنامه نویسی بذارین گفتن معلم متخصص دارین ؟ با جناب قاضوی مدرس برنامه نویسی در محله صحبت کردم و ایشون موافقت کردن چون در محله دیده بودم شاگردان کلاسشون از روش تدریس ایشون راضی بودن. دوره تمام شد و هفته ی پیش از مدرسه زنگ زدن بیاین مصاحبه  منم مرخصی گرفتم و کنارش بودم و اگر به اندازه ی سر سوزنی می دونستم نکته ای رو داره اشتباه می گه اجازه ی مصاحبه  نمی دادم. من گفتم لپ تاپ و گوشیت رو بردار تا خود خبرنگار نحوه ی کارت رو ببینه. ایشون گفتن سال گذشته با دختر خانم نوجوان نابینایی مصاحبه کردیم که قد و وزن و خلقیات ما رو هم حدس می زده و می گفته و منم گفتم خیر، بزرگمهر نمی تونه و فقط  بازی صوتی دوست داره که بازی کنه و یا بازی بنویسه.

بزرگمهر گفت من دارم بازی صوتی می نویسم  خبرنگار محترم پرسیدن بزرگمهر اسم بازیت چی هست؟ بزرگمهر میگه مامان من هول شدم و اسم بازی صوتی جهانی که هر روزبا دوستام  بازی می کنم رو گفتم و من که مامان بزرگمهر هستم از همه جا بی خبر …وقتی آقای صالحی به من زنگ زدن که بزرگمهر توبیخ بشه و منظورش چی بوده من تازه متوجه شدم. متن توضیحات و عذرخواهی از تمام خوانندگان و بینندگان رو نوشتم و آقای صالحی هم ویرایش کردن… از آقای قاضوی خواستم مجدد از بزرگمهر آزمون بگیرن و فقط حداقل تواناییش در برنامه نویسی در متن عذرخواهی بیاد …نه کمتر و نه بیشتر … و آقای صالحی هم برادرانه کنارمون بودن و متن عذرخواهی من رو ویرایش کردن. و برای خبرنگار ارسال شد … تا این متن به متن قبلی اضافه بشه… همینجا مجدد از همه ی عزیزان عذرخواهی می کنم …و واقعا هیچ عمدی در کار نبود و بزرگمهر در مصاحبه فقط زندگی روز مره ی خودش رو گفت. دوستانم در محله می تونستن مثل آقای صالحی برادرانه زنگ بزنن و به من و بزرگمهر تذکر بدن و البته چند دوست دیگه که تلفن زدن …از دوستانم در محله سپاسگزارم که از من شکایت کردن و قبل از اینکه توضیحی بخوان …به سراغ شکایت رفتن… من سالها در محله بودم و دوست داشتم  عضو مفیدی برای محله باشم …حتی در حد تدریس چند درس زیست شناسی …ولی نشد که بشه … و قطعا خطای این پیشامد از من بوده که باید از آقای قاضوی می پرسیدم که اسم بازی که نوشته درست هست؟… به هر حال من اینجا …در بزرگترین وبسایت نابینایان ایران و این محله ی صمیمی از این اشتباه غیر عمدی  خودم و بزرگمهر عذر خواهی می کنم …و مجدد مادرانه می گم من از مصاحبه ی قبلی و بعدی بزرگمهر هیچ هدفی بجز فرهنگ سازی نداشتم که جامعه بدونه کودکان نابینا هم میتونن برنامه نویسی رو یاد بگیرن و بزرگمهر هم شاگرد فعال آقای قاضوی بعنوان یک برنامه نویس  هست …همین … مصاحبه فقط یک گفتگو بوده و اینکه فرهنگ سازی بشه و معلمین بینا مسئولین بینا و مدیران بینا و بقیه فقط بخونن و بدونن فرزندان، نوجوانان ، جوانان و بزرگسالان نابینای ما همه توانمند هستند و می تونن مثل بقیه زندگی عادی داشته باشن …و در بخشهای مختلف جامعه مشغول تحصیل ، تفریح ، تدریس و اشتغال باشن …و بدونن در حوزه ی مشاغل جدید جهان که برنامه نویسی هم جزئ این مشاغل هست می تونن انسانهای موفقی باشن و بزرگمهر گفت من برنامه نویسی رو شروع کردم و دارم بازی صوتی هم می نویسم. ولی بطور غیر عمدی به جای اسم بازی صوتی خودش ، اسم بازی جهانی رو گفت…با این اشتباهِ من و شکایت دوستان…دو دوره ی آموزشی که همکاران بازنشسته ی من می خواستن عاشقانه برای مدرسه ابتدایی نابینایان انجام بدن کنسل شد و من همینطور درگیر نوشتن متن رسمی عذرخواهی …هستم و یک نکته بعنوان یک مادر دارای فرزند نابینا بگم، بیشتر بینایان ایران هیچ تصوری از توانمندی های شما در مورد برنامه نویسی ندارن و اینکه همه ی شما دوستانم در محله اینقدر توانمند هستید برای بیشتر مردم غیر قابل باور هست… و اینکه یک کودک کلاس ششمی بتونه برنامه بنویسه براشون عجیب بود و نیازی به گفتن اسم بازی ها در مصاحبه نبود …در پایان دست به دامان خواجه شیرازی می شم  که می فرماید من از بیگانگان هرگز ننالم  که با من هر چه کرد آن آشنا کرد …قطعا حق با دوستانم در محله هست و من هم عذرخواهی رسمی رو برای تغییر اسم بازی برای خبرنگار ارسال کردم و پیگیر هستم تا خبر قبلی در مورد اسم بازی تغییر کنه … از اینکه وقت شما عزیزان رو گرفتم عذرخواهم و پاسخها هم بسته است. آرزوی همیشگی من این هست که همه ی دوستانم در محله سربلند تر از همیشه باشند. در پناه حق.