سلام به همراهان و همسفران و تمامی یاران محله نابینایان.
امید که قلبهاتون همواره سرشار از امید باشن!
بسیار پیش اومده و پیش خواهد اومد که ما خواهان انجام کاری باشیم که با توجه به معلولیتمون ناممکن به نظر میاد. در بسیاری از این موارد، خیلی از ما ناممکن بودن تحقق این آرزورو میپذیریم و ازش دست میکشیم. اما هستن افرادی که نظر دیگهای دارن. از نظر اونها، اگرچه تمام دیوارها با سلاح خواستن شکستنی نیستن، اما قدرت اراده ما قادر به شکستن تعداد بیشماری از سدهاییه که در مقابل خواستنها و توانستنهامون قد الم کردن.
میزبان امروز سفر ما به جهان آزاد یکی از اون افرادیه که صحبتشون شد. کسی که پا در راهی گذاشت که از نظر خیلی از اطرافیانش و حتی خیلی از ما، موفقیت درش برای یک نابینا غیرممکنه. اما برای قهرمان داستان امروز، این نه تنها ناممکن نبود، بلکه نتیجهای فراتر از انتظار براش به ارمغان آورد.
مقدمهرو کوتاه کنیم و به اصل داستان بپردازیم. داستانی از خواستن و توانستن.
مشخصات نشریه
- نام مقاله: Let’s Dance: How I Dealt with Choreography
بیا برقصیم: چگونه از عهده رقصآرایی برآمدم - نویسنده: کِلسی نیکولِی (Kelsey Nicolay)
- مترجم: شبکه مترجمین ایران
منبع: Future Reflections
یادداشت سردبیر:
از نظر دانشآموزان نابینا و کمبینا، حضور در گروه کُر یا گروه همخوانان با چالشهای بسیاری همراه است. کِلسی نیکولِی در این مقاله به شرح روشهایی میپردازد که هنگام شرکت در گروههای کُر یا همخوانان دبیرستان برای او کارآمد و ناکارآمد بودهاند. وی تحصیلات خود را در دو رشته زبان فرانسه و ارتباطات در دانشگاه اَشلند (Ashland University) با موفقیت به پایان رسانده است.
کِلسی درحالحاضر به عنوان محقق سوابق، تماموقت برای شرکت کانسپت التیدی (Concept Ltd.) کار میکند و پروژههای موجود در پایگاه دادههای شرکت را بررسی و تکمیل میکند.
از کلاس چهارم بدون هیچ مشکلی در گروه کُر میخواندم. البته در یکی از روزهای سال اول دبیرستان، رهبر گروه کُر به ما موسیقیای داد که قرار بود در نمایش آخر سال اجرا کنیم. این موسیقی رقصآرایی هم داشت. از اینکه چگونه باید آن را اجرا کنم واقعاً عصبی بودم. چگونه حرکات را یاد میگرفتم؟ آیا میتوانستم با عصایم به صحنه وارد یا از آن خارج شوم؟
رهبر گروه کُرَم به من اطمینان داد که مانند هر کس دیگر میتوانم در این برنامه شرکت کنم. ما روشهای موفقیت در این کار را پیدا کردیم. او رقصندهای باتجربه که در نمایش کُر هم بود برای کمک به من انتخاب کرد. این کار خیلی خوب جواب داد.
فردی که رهبر کُر انتخاب کرده بود، از روی غریزه میدانست که وقتی حرکات را یاد بگیرم، قادر خواهم بود که آنها را بهتنهایی انجام دهم. او به محض اینکه احساس کرد آماده هستم، مجبورم کرد تا میتوانم حرکات را انجام دهم بدون اینکه دستهایم را لمس کند. بعد از یک هفته تمرین، او گفت که« امروز نمیخواهم کمک زیادی به تو کنم و از تو میخواهم که حرکات را در خلال اجرا بهتنهایی انجام دهی.»
در چند اجرای نخست، زمانی که سعی میکردم حرکات را به تنهایی انجام دهم، عملکرد چندان خوبی نداشتم. با این حال، میدانستم که با تمرین و تکرار آنها را یاد خواهم گرفت، و همینطور هم شد. دو هفته مانده به اجرا، تقریباً میتوانستم همه حرکات را به تنهایی اجرا کنم. دستیارم فقط از دور تماشا میکرد و درصورت لزوم اشتباهاتم را تصحیح میکرد.
در اجرای کُر خیلی خوب پیش رفتم و در نمایش هم بیشتر حرکات را با موفقیت انجام دادم. البته در خلال نمایش، در اجرای دیگری نیز شرکت کردم که در آنجا با چند ناکامی مواجه شدم.
من هم مانند بیشتر دانشآموزان گروه کُر تصمیم گرفتم که در گروه همخوانان دانشآموزمحور کلاس خود شرکت کنم. گروه ما برای نمایش در آزمون اجرا شرکت کرد و جزو گروههای منتخب قرار گرفت. هنگامی که نوبت من شد تا حرکات رقص را یاد بگیرم، طراح رقص اظهار داشت که سعی کرده مراحل رقص گروه کُر را با چشمان بسته انجام دهد و موفق نشده است. او با توجه به این تجربه نتیجهگیری کرد که من نیز نمیتوانم رقصآرایی را انجام دهم.
احساس کردم که نابود شدم. من در گروه کُر سخت تلاش کرده و به موفقیتهای زیادی دست یافته بودم و اکنون او میگفت که نمیتوانم رقصآرایی را در گروه همخوانان دانشآموزان اجرا کنم. به هر حال، رهبر گروه کُر تصمیم گرفت که اجازه دهد من در اجرا شرکت کنم، اما فقط تعدادی آواز را بدون رقص با گروه میخواندم. از اینکه به من اجازه اجرا داده شده بود سپاسگزار بودم، اما در عین حال احساس کردم که فرصت اثبات خود را از دست دادهام. از این تجربه آموختم که مثبت ماندن و تلاش برای تغییر افکار دیگران، حتی زمانی که آنها به موفقیت شما باور ندارند بسیار حائز اهمیت است.
تجربه من از رقصآرایی در سالهای دوم و سوم بسیار ناامیدکننده بود. هنگامی که در سال دوم تحصیل میکردم، رهبر کُر فردی را پیدا کرد تا با من کار کند. البته، این شخص مانند دانشآموزی که در سال نخست به من کمک کرده بود، از من انتظارات بالایی نداشت. به جایی اینکه مرا تشویق کند تا حرکات رقص را بهتنهایی انجام دهم، اصرار داشت که پشت من بایستد و دستهایم را تکان دهد. زمان زیادی طول کشید تا حرکات را یاد بگیرم، و در صحنه و در خلال اجرا او هنوز مجبور بود که در اجرای بیشتر حرکات رقص به من کمک کند. رهبر کُر با چشمپوشی از این حقیقت که او حرکات رقص کُر را عملاً بهجای من اجرا میکرد، به وی اجازه داد تا روی صحنه در کنار من باشد.
خانوادهام، دوستانم و معلم افراد مبتلا به اختلالات بینایی «تیویآی» (TVI) همگی بر این باور بودند که دلیلی برای حضور دستیارم در صحنه جهت کمک به من وجود نداشت. سپس آنها به من گفتند که تقریباً هر کاری را میتوانم بهتنهایی انجام دهم.
در سال سوم، بار دیگر در گروه همخوانان دانشآموزی شرکت کردم. این گروه از افرادی تشکیل شده بود که در سال نخست با آنها بودم، اما همگی آنها سطحشان در کُر از من بالاتر بود. آنها مرا میشناختند و به نظر میرسید که نابینایی من موضوع مهمی برایشان نباشد، تا اینکه زمان یادگیری رقصآرایی فرا رسید. رهبر گروه تصمیم گرفت که به جای طراح رقص، خود طراحی را انجام دهد.
هنگامی که زمان تمرین رقص فرا رسید، با سردرگمیها و سوءتفاهمهای زیادی مواجه شدم. رهبر کُر گفت که شخصی باید به من آموزش دهد، دستیار من چیز دیگری گفت و دانشآموز دیگری از گروه کُر گفت که میخواهد به من آموزش دهد. در نهایت، از دانشآموزی که در گروه کُر سال نخست دستیارم بود، درخواست کردم. او پذیرفت که آموزشم را از روز بعد آغاز کند. البته در آن زمان، فقط یک هفته به اجرا مانده بود. در آخرین لحظه از گروه خارج شدم؛ زیرا نتوانستم به موقع حرکات دست را یاد بگیرم.
در سال آخر مصمم بودم که اجرایی عالی داشته باشم، زیرا این آخرین فرصت من به عنوان دانشآموز دبیرستان بود. به رهبر گروه کُر گفتم که میخواهم شخصی در یادگیری رقص به من کمک کند، و برایش شرح دادم که نمیخواهم دستیارم در صحنه با من باشد. پیدا کردن شخصی که هنگام برگزاری کلاس کُر در نخستین ساعات روز وقت آزاد داشته باشد برای رهبر کُر دشوار بود. با وجود این، زمانی که سرانجام وی چنین فردی را پیدا کرد، کار بهخوبی پیش رفت. این شخص از همان ابتدا باور داشت که من میتوانم همه حرکات را بهتنهایی انجام دهم. هنگامی که اعتمادبهنفس خود را بازیافتم، تمام حرکات را بهتنهایی اجرا کردم. دستیارم آنجا بود، اما تا زمانی که به او نیازی نداشتم دخالت نمیکرد. حضور خواهرم در همان گروه کُر که من در آن حضور داشتم نیز کمکم کرد. او گاهی در خانه با من کار میکرد تا اشتباهاتم را برطرف کند.
در آن سال همچنین در گروه همخوانان ارشد شرکت کردم. من شروع دلسردکنندهای داشتم. یکی از دختران گروه که مرا از گروه کُر میشناخت، پیشنهاد آموزش رقصآرایی را به من داد. البته، وی تصور میکرد که من به کمک دائمی نیاز دارم، و در خلال تمرین، پشت من میایستاد و دستهایم را تکان میداد. سپس دو دانشآموزی که از دوره راهنمایی میشناختم، گفتند که میخواهند به جای او به من آموزش دهند. من با آنها در بیرون از کلاس قرار گذاشتم و با هم حرکات رقص را مرور کردیم. ترتیب گامبرداری را در عرض یک ساعت آموختم و آن را در پایان جلسه با حداقل کمک انجام دادم.
اجرا واقعاً خوب پیش رفت و خانوادهام گفتند که من کاملاً جا افتادهام. این دقیقاً همان چیزی بود که میخواستم!
بر اساس این تجربیات، چند توصیه به دانشآموزانی دارم که شرایط مشابهی را تجربه میکنند.
مهمترین توصیه این است که اعتمادبهنفس داشته باشید. گاهی اوقات این امری دشوار است، اما سعی کنید که مثبت بمانید.
دوم ، خودمدافعهگری امری اساسی و مهم است. وقتی کمکی که بدان نیاز دارید را دریافت نمیکنید، یا وقتی کمکی را دریافت میکنید که نیازی به آن ندارید، ساکت نمانید. با شخصی که به شما کمک میکند گفتگو کنید و به او بگویید که میخواهید فعالیتها را بهتنهایی انجام دهید. ممکن است مطرح کردن این موضوع با دوستان دانشآموز یا معلم ناراحتکننده باشد، اما تا زمانی که این کار را با درایت انجام دهید مشکلی وجود نخواهد داشت. شما همچنین میتوانید از معلم افراد مبتلا به اختلالات بینایی و مربی تحرک و جهتیابی کمک بگیرید.
در صورتی که در اجرای یکی از حرکات خاص رقص با مشکل روبرو شدید، یکی از آنها ممکن است به شما کمک کند. بهطور کلی، اگر موارد آنطور که باید پیش نمیروند، به منظور اصلاح و تغییر روند صحبت کنید.
در آخر، قدردانی خود را نشان بدهید. برای مثال، به افرادی که به شما در یادگیری رقصآرایی کمک کردهاند، گل یا کارت هدیه برای رفتن به رستوران مورد علاقهشان را بدهید. این امر میتواند اثربخش باشد. اگر مردم بدانند که کارشان ارزشمند است، به احتمال قوی در موارد و موقعیتهای بعدی نیز به شما کمک میکنند.
شناسنامه نشریه جهان آزاد
همانطور که از نام این نشریه بر میآید، قرار است به تجربیات نابینایان، والدینشان، اطرافیانشان، دوستانشان و هر انسانی که تمایل به فهم معلول و معلولیت دارد و توانسته در این راه به چیزهایی نیز دستیابد بپردازد. البته ما تمرکزمان بیشتر بر روی تجربیات عزیزان در حوزه ی نابینایی است. می خواهیم ببینیم والدین یک نابینا برای دستیابی فرزندش به حق و حقوقش دست به چه اقداماتی می زند. می خواهیم ببینیم تمام کسانی که با نابینا در ارتباط هستند، چه کاری برای هرچه مستقلتر شدن فرد با آسیب بینایی انجام می دهند و کدامشان اثربخش بوده است. خلاصه ی کلام اینکه میخواهیم در حوزه نابینایی از تجربیات دنیا بهره ببریم تا روزی با آگاهی از این تجربیات بتوانیم به خود تلنگری زده و به سمت اهدافمان حرکت کنیم.
البته اگر پدر و مادری یا دوست و آشنایی در ایران عزیز نیز توانسته برای حل مشکلی از مشکلات بیشمار نابینا راه حلی پیدا کند، می تواند آن را در قالب یک مقاله در اختیار ما قرار دهد. چون ایران هم بخشی از این جهان است و ما برای جمع آوری این تجربیات همیشه هم لازم نیست دست به دامان جراید غرب باشیم. هرچند که فعلاً ظاهراً راه دیگری وجود ندارد. همه ی ما بر این امر واقفیم که دنیای غرب در خصوص معلول و معلولیت خیلی زودتر و بیشتر از ما از خود جنبوجوش نشان داده و به دست آوردهای بی نظیری دست یافته است.
اگر دوستی هم مقاله ای را خوانده و آن را مفید یافته، می تواند آن را ازطُرُقی که در پایان می آید، جهت ترجمه به دست ما برساند.
فعلا بنا بر این است که ماهی یک مقاله ی تخصصی در این موضوع منتشر کنیم. ولی شاید زندگی مجال بیشتری به ما داد و آخر هر ماه مطالب بیشتری جمع آوری کرده و در طول ماه به خدمتتان پیشکش کردیم.
ذکر این نکته هم الزامی میباشد که قرار نیست همیشه مقاله ی منتشر شده همراه با فایل صوتی باشد. ولی تلاشمان بر این است که این اتفاق جذاب همیشه بیفتد.
قطعا نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما می تواند چراغ راه ما باشد.
ایمیل: hotgooshkon@gmail.com
آیدی تلگرام: @hotgooshkon1
به امید جهانی آزاد تر!