سلامی گرم، شفاف و صمیمی به یاران همیشه همراه محله نابینایان.
امید که در هر لحظه از عمر عزیزتون تماشاگر بهترینها باشید!
باز هم عازم سفری از سری سفرهای محله نابینایان به جهان آزاد هستیم. سفر شماره 60 محله کمی شاید متفاوت باشه.
گاهی در جادههای پردستانداز و هزارمنظره زندگی شاهد مواردی هستیم که از هر طرف نگاه کنیم سیاه و تاریکن. فجایع، بلایا، حوادث، مخصوصا در مقیاس بزرگ و همهگیر که سراسر ویرانی و مصیبتن و بس. اگر کسی بهمون بگه حتی در اون قیامتهای سیاه هم میشه سوار بر توفان مسیری به سوی روشنایی پیدا کرد، شاید در قدم اول چندتا بد و بیراه هم نثارش کنیم. ولی اگر خوب نگاه کنیم میبینیم که در دنیای بزرگ ما افرادی هستن که این گفتار به ظاهر نادرسترو به واقعیت تبدیل کرده و توفانهای ویرانگر زندگیرو مسیری برای حصول اونچه خواهانش هستن قرار دادن.
امروز قراره در داستان زندگی یکی از این افراد سفر کنیم و ببینیم و بدونیم و باور کنیم که چطور میشه از شب نردبانی برای رسیدن به صبح و از توفان مرکبی برای دستیابی به آرامش ساخت.
تا رشته سخن بیش از این طولانی نشده بیایید مثل همیشه همراه با هم به دیدن اعجاز اراده انسان بشینیم و درسی دیگه از درسهای بیشمار زندگیرو با نگاهی عبرتبین بخونیم.
مشخصات نشریه:
- نام مقاله: Running Toward the Danger
پیش بهسوی خطر - نویسنده: گلوریا رودریگز (Gloria Rodriguez)
- مترجم: شبکه مترجمین ایران
- منبع: future reflections
یادداشت سردبیر:
هنگامی که گلوریا رودریگز در سال 2017 برنده بورسیه فدراسیون ملی نابینایان (NFB National Scholarship) شد، قصد داشت که وارد حوزه مدیریت بحران و بازیابی شود. در این مقاله، وی علت انتخاب این شغل و عواقب این تصمیم را در دوره شیوع کووید 19 (COVID-19) توضیح میدهد.
من بزرگترین فرزند از اولین نسل خانوادهای اسپانیاییزبان هستم. در کودکی، با دو مشکل کمبینایی و یادگیری زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم دستوپنجه نرم میکردم. روزی را بهخاطر دارم که معلم مهدکودکم از ما خواست تا عکسی از چیزی که با حرف اول اسممان شروع میشود را به کلاس ببریم. جی. . به نظر ساده میرسید، من میبایست عکس انگور یا هر چیز سبز را میبردم. در عوض، عکس گربه را به کلاس بردم. منظور من گربه نبود، بلکه این اسم گربهام گاتو (Gato) بود که با جی شروع میشد.
به خاطر دارم که همکلاسیهایم از من میپرسیدند چرا این قدر از نزدیک به کتابهایم نگاه میکنم. منظور آنها را متوجه نمیشدم. فراموش نمیکنم که برای آموزش خط بریل و دورههای مخصوص دانشآموزان چندزبانه از کلاس فرا خوانده میشدم. این تجارب در شکلگیری شخصیت کنونی من به عنوان فردی قوی، کنجکاو و متعهد مفید بودند.
کانال سیاره حیوانات (Animal Planet channel) و برنامههای علمی تلویزیون عشق روزافزون من به علم را برانگیختند؛ علاقهای عمیق که آرزوی پرورشش را داشتم. این علاقه در طول زمان به میل به کار در حوزه سیستمهای امدادرسانی و آمادگی در برابر بلایای طبیعی تبدیل شد. کمی پس از وقوع طوفان کاترینا (Hurricane Katrina), کانال سیاره حیوانات برنامهای با عنوان «باغ وحش کوچکی که میتوانست.» (The Little Zoo that Could.) را پخش کرد. این برنامه رئیس باغوحش، پتی هال (Patti Hall) و کارکنانش را بهتصویر میکشد که برای مقابله با سه طوفان، ایوان، (Ivan), دنیس (Dennis), و کاترینا. (Katrina) همه حیوانات خود را به مناطق مرتفع منتقل کردند. طوفان ایوان در 2004 و دو طوفان دیگر در 2005 رخ دادند که بهنوعی فصل رکوردشکنی طوفان به حساب میآمد.
گلوریا رودریگز تابلویی در دست دارد که روی آن نوشته شده: سپاس از مرکز سلامت منطقه تاکوما پیرس (TACOMA-PIERCE COUNTY HEALTH DEPARTMENT).
من این برنامه را زمانی که استیو ایروین (Steve Irwin) قهرمانم بود تماشا کردم. ایروین طبیعتشناس و شخصیت تلویزیونیای بود که به «شکارچی کروکودیل» (The Crocodile Hunter) معروف است. اطمینان داشتم که میخواهم یک محیطبان یا نگهبان باغوحش شوم و برنامهای در کانال سیاره حیوانات داشته باشم. روی یک میز عسلی، در چهارقدمی تلویزیون، مینشستم و هر یک از قسمتهای «شکارچی کروکودیل» را تماشا میکردم. تلویزیون ما از آن دسته مجموعههای بزرگ و مکعبی بود که ابعادی 1.5 در 1.5 فوت داشت و وزن آن به بیش از 50 پوند میرسید.
صحنهای را در سیاره حیوانات به خاطر دارم که ببرها را برای فرار از طوفان سوار هجده چرخ کرده بودند و نگهبانان از شلنگ برای آبدادن به آنها استفاده میکردند. برق با هر طوفان قطع میشد و با این حال، آنها میبایست به حیوانات غذا میدادند و از آنها مراقبت میکردند. در صحنه بعدی، کارکنان باغوحش برای ارزیابی صدمات وارده برمیگشتند و متوجه میشدند که جاده بسته است؛ زیرا در آن طرف همهچیز زیر آب بود. در مرحلهای، کارکنان باغوحش را دوباره بازسازی میکنند اما طوفانی دیگری تمام تلاشهای آنها را بینتیجه میگذارد.
بدیهیست که همه این روایات درباره ویرانی مرا به وحشت میانداختند. من هرگز در ساحل شرقی نبودم، چه برسد به اینکه فیلمها و تصویرسازی دقیق از این بلایای طبیعی را دیده باشم. من از ویرانی و عشق کارکنان باغوحش به حیواناتشان شگفتزده بودم. ویرانی ناشی از طوفانها و تعهد کارکنان برای بازسازی بهشدت احساساتم را برانگیخت.
اندکی پس از آن، کانال سیاره حیوانات، برنامه ویژهای درباره نحوه واکنش فیلها به سونامی 2004 اقیانوس هند پخش کرد. در این برنامه به برداشت علمی مربوط به چگونگی درک حیوانات از بلایا قبل از وقوع آنها توجه شده بود. مردم را میدیدم که مجبور بودند به سمت خشکی یا بالای ساختمانها فرار کنند، به این امید که هنگام طغیان آب زنده بمانند.
روزی از نمایشگاه کتاب مدرسه کتابی را درباره آبوهوای بسیار خشن و نامتعادل خریدم. در این کتاب به بسیاری از انواع بلایا پرداخته شدهبود: کولاکها، گردبادها و غیره. این کتاب را همراه دو کتاب دیگر که به ترتیب درباره عجیبترین حیوانات و خطرناکترین حیوانات هستند تا به امروز نگه داشتهام.
علاقه من به بلایا بر تحصیلاتم تأثیر داشته و اهداف شغلیام را شکل داد. من در کالج به مطالعه در حوزه علوم طبیعی و سیستمهای سازماندهی پرداختم تا برای شغل مدیریت بحران آماده شوم. در برنامه بینرشتهای کالج اویرگرین استیت (Evergreen State College) واقع در ایالت واشنگتن (Washington) شرکت کردم که دامنه مطالعاتم را گسترش داد. متخصصان مدیریت بحران باید تا حدودی از همه چیز سررشته داشته باشند و در حوزههای مختلفی کار کنند. برای مثال، آنها باید بدانند که دادههای موجود و الگوهای جدید چگونه بر محلکار تأثیر میگذارند، چگونه تغییرات آبوهوا بلایا را تشدید میکنند و امدادگران پزشکی چگونه به مردم خدمت میکنند. از اینکه تحصیلات دوره لیسانسم به یادگیری آنچه برای تبدیلشدن به فردی همه فنحریف کمکم کرده است خشنود و سپاسگزار هستم.
تحصیلات تکمیلی خود را در حوزه مدیریت عمومی در اویرگرین با موفقیت به پایان رساندم و در ژوئن 2021 فارغالتحصیل شدم. بسیار سپاسگزار هستم که ارزشهای اصلی در برنامه تحصیلات تکمیلیام ارائه شده بود. آنها با جهتبخشی به مسیر یادگیری من به عنوان دانشجوی چندهویتی در رسیدن به خواستههایم تأثیر میگذارند. این ارزشها عبارتند از پذیرش تنوع، برابری و انصاف؛ حمایت قدرتمندانه؛ تصور امکانات جدید به منظور دستیابی به تحولات مثبت. هدف نهایی من هماهنگی عملی اقدامات پاکسازی و بازسازی بعد از زمینلرزه، سونامی یا سایر بلایای طبیعی است.
همهگیری با اشکال مختلف ویرانی همراه بود. این امر چالشهایی را پیشروی ما گذاشت که قبلاً تجربه نکرده بودیم و دنیا را مجبور کرد که خود را با روشهای جدید آموزش، کار و مراقبتهای بهداشتی تطبیق دهد. در سال 2020، علاوه بر همهگیری، هر ماه با بحرانهای تازهای روبرو بودیم.
با مشاهده اینکه سازمانها شرایط کار از راه دور را فراهم آورده و جلساتی را از طریق زوم (Zoom) برگزار میکنند، این امید در من زنده میشود که امکان دسترسی به کار برای افرادی که رانندگی نمیکنند بیشتر میشود. بسیاری از شرکتها برای رقابت در اقتصاد نوین درحال بررسی نیاز مربوط به افزایش دستمزدها هستند. سختی و ویرانی میتواند به رشد، نوسازی و زیبایی منجر شود. این پدیده هرگز سبب شگفتی من نمیشود. این امر همیشه مشهود نیست و مشاهده تحولی مثبت ممکن است سالها بهطول انجامد، اما جوامع اغلب با چالشهایشان به پیشرفت و توسعه میرسند. مشاهده چنین تابآوری از جمله مواردی است که این نوع کار را برای من بسیار جذاب کرده است.
از قرار معلوم، شیوع بیماری همهگیری به من این امکان را داد که شغل حرفهای خود را آغاز کنم و با کمک به مردم جامعه خود در خلال یک بحران بزرگ به تجربهای دستاول دست یابم. کارم را در اداره مدیریت بحران منطقه پیرس (Pierce County Department of Emergency Management) ایالت واشنگتن آغاز کردم. نخست با کار در واحد تست سیار کووید شروع کردم و سپس در بخش ارائه فیلم به کلینیکهای واکسیناسیون ادامه دادم. من به عنوان رئیس گروه پشتیبان تیم نیازهای عملیاتی و دستیابی (Access and Functional Needs) (AFN) خدمت کردم. تیم نیازهای عملیاتی و دستیابی به منظور رفع موانع دسترسی برای بیمارانی که از منابع یا امکانات کافی محروم هستند طراحی شده است. ما هر هفته میزبان سه تا هفت کلینیک بودیم و هزاران بیمار را در سرتاسر منطقه پیرس ملاقات میکردیم. مادر و برادرم هر روز در رفتوآمد کمکم میکردند و سگ راهنمای من، سیلو، (Silo), همیشه همراهم بود. من به عنوان هماهنگکننده تیم نیازهای عملیاتی و دستیابی منطقه خدمت میکردم و به شیوههای مختلف به توسعه آتی برنامه نیازهای عملیاتی و دستیابی کمک کردهام.
کار من شامل مواردی از قبیل آموزش کارکنان برای عملیاتهای همزمان، تشکیل مشارکتهای اجتماعی برای ترویج واکسیناسیون و هدایت کارکنان و مترجمان سازمان تیم نیازهای عملیاتی و دستیابی بود. این تیمی است که تجربه کلینیک واکسیناسیون کامل را برای بسیاری از مردم خلق میکند یا نابود میکند. من فرآیندهایی را مختص وقایع خاص یا بیمارانی که به کلینیک منتقل میشدند سفارشی کردم.
هر روز با روز قبل متفاوت بود و همیشه با چالشهای جدید روبرو بودیم. ممکن بود در یک روز حدود دویست نفر یا بیشتر از اعضای جامعه لاتین تبار مراجعه کنند که به ترجمه اسپانیایی نیاز داشتند، و من مجبور بودم چند مترجم رسمی مختلف را هماهنگ کنم. روز بعد مجبور بودم تا رسیدن مترجم زبان اشاره، با استفاده از سیستم ارتباطات رادیویی با بیمار ناشنوا احوالپرسی کنم. من از بیمار استقبال میکردم و به وی توضیح میدادم که نابینا هستم و باید حرکات اشاره آهستهتری را اجرا کند. گاهی از پزشک محلی میخواستیم که کاروانی از پنج وسیله نقلیه مملو از بیمار را کنترل کند که تسلط چندانی به زبان انگلیسی نداشتند. دکتر همه آنها را در محل تحت پوشش قرار میداد.
افزون بر این، مسئولیت رسیدگی به مسائل مربوط به کارکنان، عموم مردم و سیاستهای درحال تغییر برعهده من بود. کادر پزشکی ما در آغاز میخواستند شرایط بیمارانی که تحت پوشش تیم نیازهای عملیاتی و دستیابی بوده و قرار بود زمان بیشتری برای بررسی آنها صرف شود از بقیه جدا کنند. بیماران به محض آمادگی، اجازه داشتند که مجدداً به صف بپیوندند. از اینکه بگویم ما این کار را انجام نمیدهیم احساس ناراحتی نمیکردم. حتی اگر بعضی از مردم به زمان بیشتری نیاز داشتند و موجب معطلشدن سایرین در صف میشدند؛ بیرونکشیدن آنها از صف، عملی تبعیضآمیز، طردکننده و منزویکننده بود. هدف ما کسب اطمینان از این امر بود که از هر بیمار با توجه به شرایط و سرعت موردنیاز خود مراقبت شود. با افتخار میگویم که این تغییر را اعمال کردم و زمان زیادی طول نکشید که اجرا شد.
ایفای نقش تأثیرگذار در یکی از ویدیوهایی که برای تشویق واکسیناسیون جامعه رنگینپوست، بومی و سیاهپوست (BIPOC community) تهیه شده بود از دیگر موفقیتهایی است که به آن افتخار میکنم. من در سایر فعالیتهای مربوط به کمپین شرکت داشتم، اما این از موارد مورد علاقهام بود؛ زیرا سیلو، سگ راهنمایم را با افتخار به بیننده معرفی میکردم.
گاهی در کلینیکهای واکسیناسیون به شوخی میگفتم که« این همهگیری زمینلرزه یا فوران آتشفشان نیست، اما من آن را چنین درنظر میگیرم. من به کاری که انجام دادهام افتخار میکنم. ما باهم واکسیناسیون بیش از هشتادهزار نفر را انجام دادیم.
در آغاز ژوئن، شغل جدیدم به عنوان هماهنگکننده واکسیناسیون ایالات لاتینتبار ساوت ساند (Latinx Unidos of the South Sound) را آغاز کردم. هدف من در این نقش جدید افزایش مشارکت واکسیناسیون در میان جامعه لاتینتبار است. به سبب داشتن همکاری نزدیکتر با جامعهای که در آن بزرگ شدهام هیجانزده هستم. قصد دارم روابطی را با کسبوکارها و مدارس محلی برقرار کنم و امیدوارم که همچنان به ارائه دستاورد و یادگیری از طریق این اقدامات ادامه دهم. پیشینه فرهنگی و تعلیم و تربیت من نقش مهمی در نحوه برخورد من با این شغل ایفا میکند. مشتاقانه در انتظارم که روشهای جدید پیشرفت را امتحان کنم و خلاق باشم. من نسبت به این چالشهای نوین بسیار هیجانزده هستم!
هرگز انتظار نداشتم که شیوع یک همهگیری به فعالیتم در شغل موردنظرم منجر شود و این فرصت را برای تحولی نظاممند در سازمان برایم فراهم نماید. کسب تجربه کاری که دارای پیچیدگیهای بسیار زیاد میباشد در اوایل کار حرفهای برای من یک امتیاز محسوب میشود. بسیاری از افرادی که همزمان با من فارغالتحصیل شدهاند، هنوز به این موقعیت نرسیدهاند. بسیاری از مردم کل زندگی خود را صرف کشف این میکنند که قرار است چه کاری انجام دهند. داشتن فرصت انجام کاری که مدتها آرزوی انجام آن را داشتم، چیزی نیست که از آن ساده بگذرم. امیدوارم از هرکاری که قرار است انجام دهم یا یاد بگیرم، بهترین بهره را ببرم.
مسلماً جزو آن دسته افرادی هستم که بهجای فرار از خطر، خود را به خطر میاندازند. من بینش و عقیدهای را القا میکنم که درگذشته در قالب واکنش به بلایا گنجانده نشده بود. امیدوارم هر کس در زمان خود بداند که چهکاری میخواهد انجام دهد و به شیوه دلخواه خود زندگی کند.
اعتقاد راسخ دارم که یادگیریِ شناسایی نیازهای خود یا دیگران و برقراری ارتباط یا اصرار برای رفع این نیازها بسیار ارزشمند است. یادگیری این مهارتها مانند درک هرآنچه میخواهیم در زندگی انجام دهیم، زمانبر است، اما بسیار ضروری و حیاتی میباشد.
شناسنامه نشریه جهان آزاد
همانطور که از نام این نشریه بر میآید، قرار است به تجربیات نابینایان، والدینشان، اطرافیانشان، دوستانشان و هر انسانی که تمایل به فهم معلول و معلولیت دارد و توانسته در این راه به چیزهایی نیز دستیابد بپردازد. البته ما تمرکزمان بیشتر بر روی تجربیات عزیزان در حوزه ی نابینایی است. می خواهیم ببینیم والدین یک نابینا برای دستیابی فرزندش به حق و حقوقش دست به چه اقداماتی می زند. می خواهیم ببینیم تمام کسانی که با نابینا در ارتباط هستند، چه کاری برای هرچه مستقلتر شدن فرد با آسیب بینایی انجام می دهند و کدامشان اثربخش بوده است. خلاصه ی کلام اینکه میخواهیم در حوزه نابینایی از تجربیات دنیا بهره ببریم تا روزی با آگاهی از این تجربیات بتوانیم به خود تلنگری زده و به سمت اهدافمان حرکت کنیم.
البته اگر پدر و مادری یا دوست و آشنایی در ایران عزیز نیز توانسته برای حل مشکلی از مشکلات بیشمار نابینا راه حلی پیدا کند، می تواند آن را در قالب یک مقاله در اختیار ما قرار دهد. چون ایران هم بخشی از این جهان است و ما برای جمع آوری این تجربیات همیشه هم لازم نیست دست به دامان جراید غرب باشیم. هرچند که فعلاً ظاهراً راه دیگری وجود ندارد. همه ی ما بر این امر واقفیم که دنیای غرب در خصوص معلول و معلولیت خیلی زودتر و بیشتر از ما از خود جنبوجوش نشان داده و به دست آوردهای بی نظیری دست یافته است.
اگر دوستی هم مقاله ای را خوانده و آن را مفید یافته، می تواند آن را ازطُرُقی که در پایان می آید، جهت ترجمه به دست ما برساند.
فعلا بنا بر این است که ماهی یک مقاله ی تخصصی در این موضوع منتشر کنیم. ولی شاید زندگی مجال بیشتری به ما داد و در هر ماه مطالب بیشتری جمع آوری کرده و در طول ماه به خدمتتان پیشکش کردیم.
ذکر این نکته هم الزامی میباشد که قرار نیست همیشه مقاله ی منتشر شده همراه با فایل صوتی باشد. ولی تلاشمان بر این است که این اتفاق جذاب همیشه بیفتد.
قطعا نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما می تواند چراغ راه ما باشد.
ایمیل: hotgooshkon@gmail.com
آیدی تلگرام: @hotgooshkon1
به امید جهانی آزاد تر!
یک پاسخ به «نشریه جهان آزاد، شماره 60. پیش بهسوی خطر»
سلام فوق العاده و بی نظیر، دستتون طلا و تنتون بی بلا.