سلامی سبز در این روزهای برفگرفته به دوستان و دوستداران محله نابینایان!
امید که دلهاتون گرم، لبهاتون خندان، دستهاتون توانا و گامهاتون استوار باشن!
در شصت و سومین سفر محله به جهان آزاد میخواییم به بررسی موضوعی بپردازیم که شاید دغدغه بسیاری از والدین و مربیان کودکان دارای معلولیته. حتما دیدیم یا شنیدیم که گاهی والدین از میل کودکان معلولشون به انزوا و تنها موندن، تنها بازی کردن و سپری کردن اوقاتشون در خلوت خودشون اظهار نگرانی کردن. اما این موضوع واقعا چقدر جای نگرانی داره؟ آیا واقعا این امر نشانه خطر برای این کودکانه و ممکنه سبب زیانهای جبرانناپذیر در بزرگسالیشون بشه؟ آیا والدین، مربیان و اطرافیان این کودکان باید در جهت شکستن این حصار تلاش کنن، آیا واقعا ضروریه که این امر به عنوان هشداری برای این افراد تلقی بشه و لازمه که برای نجاتشون از این انزوا اقدامی صورت بگیره؟
شاید مطالبی که در سفر امروز محله نابینایان به جهان آزاد میخونیم و میشنویم برای خیلی از ما به خصوص افرادی که با این مدل پرسشها درگیرن جالب باشه. پس بیایید بیشتر از این منتظر نمونیم و برای پیدا کردن جوابهامون و دونستن بیشتر و بهتر سفرمونرو شروع کنیم.
مشخصات نشریه:
- نام مقاله: On Being a Disabled Introvert and the Follies of Social Skills Training
درباره درونگرایی معلولین و خطاهای آموزش مهارتهای اجتماعی - نویسنده: آریل سیلورمن (Arielle Silverman)
- مترجم: شبکه مترجمین ایران
- منبع: future reflections
بازنشر از: وبلاگ خرد ناتوانی
یادداشت سردبیر:
از نسلها پیش، هر بار سخن از ارزیابی به میان می/آید، خردسالان بر اساس تواناییشان در «خوب بازی کردن با دیگران»، ارزیابی میشوند. انسانها موجوداتی اجتماعی هستند، و معلمان و والدین میدانند که توانایی برقراری ارتباط راحت با دیگران مهارت ارزشمندی در زندگی است. با این حال، جامعهپذیری انسان در امتداد یک پیوستگی قرار میگیرد، و افراد بسیار برونگرا در یک طرف و درونگراهای افراطی نیز در طرف دیگر جای دارند، و بقیه ما نیز جایی در این میان قرار داریم.
از آنجا که کودکان نابینا و سایر کودکان معلول گاهیاوقات در درک و پاسخ به نشانههای اجتماعی مشکل دارند، والدین و معلمان سخت تلاش میکنند تا تعاملات اجتماعی متناسب با سن آنان را بهبود بخشند. کودکان قادرند از تشویق مهربانانه، بازخوردهای مثبت، و فرصتهای منسجم برای دوستیابی بهره ببرند. ولی ما نابینایان، همانند تفاوتمان در هر چیز دیگری، در مقیاس اجتماعی بسیار متفاوت هستیم.
در مقاله حاضر، آریل سیلورمن به چالشهای پیش روی کودکان نابینا و کودکان مبتلا به ناتوانیهای دیگری میپردازد که واقعاً از تنهایی خود لذت میبرند.
در اولین خاطره کودکیام، در اتاقی ایستادهام که در خانهام نیست. شنیدن کلمات «سن دیگو» (San Diego), را به خاطر دارم، یکی از والدینم تکهای موز در دستم گذاشت و سپس رفت. در این مقطع، احتمالاً کمتر از دو سال داشتم. کلمات «سن دیگو» و طعم موز را بهخاطر میآورم، اما چیزی که بیشتر از همه به یاد میآورم حس آرامش لحظهای است که تنها ایستاده بودم، بدون اینکه کسی با من صحبت کند، مرا لمس کند، یا برای جلب توجهام تلاش کند. یکی از والدینم در همان نزدیکی بود، اما من در فضای کوچکم تنها بودم و احساس شگرفی داشتم.
بسیاری از خاطرات مورد علاقه من در اوایل کودکی دربردارنده شادی و آرامشی است که ساعتها در اتاق خوابم حین گوش دادن به موسیقی، آرام دراز کشیدن با افکارم، و وقتی بزرگتر شدم، حین خواندن احساس میکردم. به من گفته میشود که در دوران کودکیام، وقتی صدای زنگ در را میشنیدم یا متوجه میشدم که شخصی به خانه ما میآید، به سکوت اتاق خوابم پناه میبردم.
این رفتار عمیقا سبب نگرانی مربیانم در آژانس محلی نابینایی، جایی که خدمات مداخله زودهنگام دریافت میکردم شد. آنها نگران رشد اجتماعی و عاطفیام بودند. اما وقتی این داستان را نقل کردم، پدرم – که مردی باهوش، بامزه و دوستداشتنی و اتفاقاً درونگراست – به من گفت که درک میکند.
وقتی کودکان غیرمعلول فعالیتهای آرام را ترجیح میدهند یا علایق عجیب دارند، ممکن است کمی عجیب یا غیرعادی بهشمار بروند. بزرگسالان ممکن است آنها را به معاشرت بیشتر تشویق کنند، اما معمولاً پذیرفته میشود که این ویژگی بخشی از شخصیت آنهاست. در مقابل، وقتی کودکان معلول نوعی از رفتار اجتماعی را نشان میدهند که از نمودارهای رشد منحرف میشود، زنگهای خطر بهصدا در میآیند. اغلب تیم کاملی از بزرگسالان برای نجات این کودکان از انزوای اجتماعی تلاش میکنند. همان طور که همکار وبلاگنویس نابینای من، میگان هاول، (Meagan Howell), مینویسد:
به نظر میرسید درونگرایی من یک منبع اضطراب مداوم برای بزرگسالان زندگیام است. کارگران مهدکودک، معلمان، مشاوران، و دیگرانی که نگران رشد اجتماعی من بودند، بدونشک نگران بودند که کودک معلولی که به حال خودش رها شده باشد به فاجعهای فاقد رشد تبدیل خواهد شد. ترس آنها کاملاً بیاساس نبود، و انزوای من ویژگیهای خاصی را تسهیل میکرد که رفع آنها کمی طول کشید. اما هوش، رضایت و رشد کلیام با کمبود ظاهراً غمانگیز دوستانم مختل نشد. حداقل، من مایلم که این طور فکر کنم. متوجه شدم که سلایق شخصی من، که اغلب به آنها برچسب ضد اجتماعی و لجبازانه میزدند، تا حدی یا کاملاً بیربط به شمار میرفتند. فکر میکنم این مسئله برای بسیاری از کودکان صدق میکند، بهویژه وقتی در محاصره افرادی بزرگ میشوند که میترسند بهنحوی اشتباه کنند. نمیدانم که آیا بزرگسالی هم بود که فکر کند شاید، فقط شاید، میگان بدون داشتن دوستان زیاد در آرامش بود و وقتی آماده میشد، برای خودش دوست پیدا میکرد.
بیشتر معلولیتها مسئولیت اجتماعی تلقی میشوند، و این تصور شالوده درستی دارد، -افراد ناتوان در هر سنی بیشتر از همسالان غیرمعلول خود با سوءاستفاده، قلدری و طردشدگی روبرو میشوند. بهعلاوه، برخی از ناتوانیها میتوانند شیوههای رشد مهارتهای اجتماعی کودکان را تغییر دهند. مثلاً، کودکان دچار ناتوانیهای حسی ممکن است نتوانند همه جنبههای رفتار اجتماعی دیگران را مشاهده کنند. یکی از ویژگیهای شایع اوتیسم، بهگفته حامیان اوتیسمی، «مشکل در درک یا بیان تعامل اجتماعی معمولی» است.
در حالی که ناتوانیها ممکن است فرایند رشد اجتماعی را کاملا تغییر دهند، باورهای غالب درباره نحوه مداخله اغلب بر اساس مفروضات مشکلساز هستند. «نقصهای» اجتماعی اغلب در کودکان معلول انتظار میروند، و راهحل عمومی برای این «نقصها» آموزش تاپ دان (top-down instruction) از مربیان غیرمعلول است. «آموزش مهارتهای اجتماعی» بخشی از برنامه درسی هستهای گسترده ایسیسی (Expanded Core Curriculum) (ECC) در آموزش کودکان نابینا است، و در آموزش کودکان اوتیسمی نیز رواج دارد. برنامههای خیرخواهانه مهارتهای اجتماعی برای کودکان ناتوان اغلب به تداوم عدم تعادل قدرت و تعصبات اجتماعی بلندمدت میانجامند. مثلاً، وقتی برنامههای مهارتهای اجتماعی ریشه در فرهنگی دارند که به برونگرایی اهمیت میدهد، این برنامهها ممکن است نیازهای درونگراهایی مانند من و میگان را نادیده بگیرند و بیارزش کنند. به بیان زیرکانهتر، «آموزش مهارتهای اجتماعی» اغلب کدی برای «آموزش انطباق» است، که برنامه درسی پنهان در آن به کودک معلول آموزش میدهد که به منظور پذیرفتهشدن هنجارهای غیرمعلولان را رعایت کند.
رویکردهای آموزشی مبتنی بر انطباق، بهجای القای شایستگی، اعتمادبهنفس و احساس رفاه، ممکن است شرم، ناامنی یا نفرت از خود را القا کنند، زیرا کودکان، برای پذیرفتهشدن به وسیله دیگران، ممکن است احساس کنند که ناچار به سانسور بخشی از خود هستند.
پس، آیا راه بهتری وجود دارد؟
والدین کودکان معلول، در گروههای حمایتی والدین، گاهی اوقات این نگرانی را مطرح میکنند که فرزندشان، بهجای تعامل با همسالان خود، ترجیح میدهد فقط با بزرگسالان ارتباط برقرار کند یا ساعتها تنها با یک شیء بازی کند. من به این والدین میگویم که بازیها و فعالیتهای سنتی کودکان اغلب مملو از موانع دسترسی هستند. فعالیتهای انفرادی که کودک ابداع و هدایت میکند کاملاً طراحی قابلدسترسی دارند. به والدین یادآوری میکنم که همبازیهای بزرگسال نسبت به سایر خردسالان پیشبینیپذیرتر هستند و برای دسترسی و انطباق با نیازها بهتر عمل میکنند. بنابراین، رفتارهای «نامناسب اجتماعی» کودکان ناتوان ممکن است در واقع بسیار سازگار باشند. بهعلاوه، برای افراد اوتیستیک در تمام سنین، «علائق خاص» ممکن است علت اولیه شادی باشند.
جالب اینجاست که همان تمرکز عمیق و پرشوری که در دنیای مداخله اوتیسم با عنوان «درجازنی» یا «وسواس» مورد تمسخر قرار میگیرد در دوره دانشگاه با کمکهزینه و استخدام شدن پاداش داده میشود. چنانکه جولیا باسکوم، (Julia Bascom), مدیر اجرایی شبکه خودحمایتی اوتیسم، مینویسد:
اینجا لذت وسواسگونه اوتیسم مطرح است. بنابراین، حدس میزنم اگر بخواهم توضیح دهم که وسواس (و، بهناچار، لذت وسواسگونه) برای من بهعنوان فرد اوتیسمی چه معنایی دارد، میتوانم بهشکل قدیمی و کسلکنندهای مانند استاد کوچکی در گوشهای برای رهگذران ناآگاه نیمساعت در این مورد سخنرانی کنم. این مواجهه اغلب از چشمان وحشتزده تماشاگرانی دیده میشود که بدون رضایت و به ناچار آن را به تماشا مینشینند. میخواهم شما را دعوت کنم که این توصیف را از چشمان سخنرانی ببینید، که به روی سیل شادی که نمیتوان جلوی آن را گرفت گشوده میشوند، لذا برای تحمیل دانش به آنها آنقدرها مصمم نیست.
موارد بسیاری هستند که قادریم برای حمایت از رشد اجتماعی کودکان معلول انجام دهیم. میتوانیم با درک این نکته شروع کنیم که ارتباط اجتماعی برای هر فرد معنای متفاوتی دارد. بهجای پیچیدن نسخه واحد برای همه، میتوانیم در جهت درک و حمایت از اهداف اجتماعی کودکان خاص تلاش کنیم، زیرا میدانیم که این اهداف ممکن است در طول زندگی کودک تغییر کنند. میتوانیم در شناسایی همبازیها و سایر فرصتهای طبیعی دوستیابی بر اساس علایق کودک، از او پیروی کنیم. میتوانیم برای اطمینان از دسترسی کامل به امکانات بازی و انتخاب آزادانه فعالیتها بکوشیم. میتوانیم کودکان معلول را با الگوهای مختلف، چه معلول و چه غیرمعلولی که قادرند آن دسته از مهارتهای اجتماعی را نشان دهند که واقعاً برای روابط سالم مهم هستند معرفی کنیم: مواردی مانند اشتراک، همدلی و اعتماد. میتوانیم پیش از یک موقعیت اجتماعی چالشبرانگیز آنها را راهنمایی کرده، و پس از آن، بازخورد ارائه دهیم. میتوانیم از فرآیندهای طبیعی یادگیری اجتماعی کودکان حمایت کنیم تا بتوانند ارتباطاتی که برایشان مهمتر است را ایجاد کنند، و در عین حال، آنها را همانطور که هستند بپذیریم.
در مورد من، علاقهام به روابط (اعم از افلاطونی و عاشقانه) پس از بلوغ چند درجه افزایش یافت. امروز، با خوشحالی ازدواج کردهام، گروه کوچکی از دوستان بسیار خوب دارم، روابط خوبی با خانوادهام دارم، و در تدریس و هدایت دیگران احساس راحتی میکنم. آنچه من درباره اجتماعی شدن آموختم از متخصصان نابینایی یا از کتابها نبود. من کاری را انجام دادم که متخصصان نابینایی گفتند نمیتوانم انجام دهم: من از طریق مشاهده یاد گرفتم. بهعنوان فردی ساکت، با گوش دادن به تعامل دیگران و انجام رفتارهای اجتماعی متناسب با خود و شخصیتم یاد گرفتم. در اصل، من هنوز درونگرا هستم، و با آن مشکلی ندارم.
منابع:
پاورقیها:
- مداخله زودهنگام، (Early-Intervention): با هدف ارائه درمانها و برنامههای فشرده به نوزادان و کودکان دارای معلولیت به منظور کمک به بهبود مهارتهای خود در دوران اولیه کودکی توسط مرکز تخصصی درمان اوتیسم انجام میشود. مداخله زودهنگام برای کودکان زیر ۳ سال ارائه شده و کودکان اوتیسم احتمالا تا سن ۶ سالگی برنامه درمانی را دریافت میکنند. بعد از آن کودک برای حضور در مدرسه آماده میشود. – م
2. آموزش تاپ دان (Top-Down): کل به جزء: یا معنی تحت اللفظی بالا به پایین؛ استفاده از دانش زمینهای برای پیشبینی و حدس زدن موضوع کلی مطلب. – م
3. عشق افلاطونی، (Platonic love): اصطلاحی است برای گونهای از عشق، یا روابط نزدیکی که بدون رابطه جنسی است. – م
شناسنامه نشریه جهان آزاد
همانطور که از نام این نشریه بر میآید، قرار است به تجربیات نابینایان، والدینشان، اطرافیانشان، دوستانشان و هر انسانی که تمایل به فهم معلول و معلولیت دارد و توانسته در این راه به چیزهایی نیز دستیابد بپردازد. البته ما تمرکزمان بیشتر بر روی تجربیات عزیزان در حوزه ی نابینایی است. می خواهیم ببینیم والدین یک نابینا برای دستیابی فرزندش به حق و حقوقش دست به چه اقداماتی می زند. می خواهیم ببینیم تمام کسانی که با نابینا در ارتباط هستند، چه کاری برای هرچه مستقلتر شدن فرد با آسیب بینایی انجام می دهند و کدامشان اثربخش بوده است. خلاصه ی کلام اینکه میخواهیم در حوزه نابینایی از تجربیات دنیا بهره ببریم تا روزی با آگاهی از این تجربیات بتوانیم به خود تلنگری زده و به سمت اهدافمان حرکت کنیم.
البته اگر پدر و مادری یا دوست و آشنایی در ایران عزیز نیز توانسته برای حل مشکلی از مشکلات بیشمار نابینا راه حلی پیدا کند، می تواند آن را در قالب یک مقاله در اختیار ما قرار دهد. چون ایران هم بخشی از این جهان است و ما برای جمع آوری این تجربیات همیشه هم لازم نیست دست به دامان جراید غرب باشیم. هرچند که فعلاً ظاهراً راه دیگری وجود ندارد. همه ی ما بر این امر واقفیم که دنیای غرب در خصوص معلول و معلولیت خیلی زودتر و بیشتر از ما از خود جنبوجوش نشان داده و به دست آوردهای بی نظیری دست یافته است.
اگر دوستی هم مقاله ای را خوانده و آن را مفید یافته، می تواند آن را ازطُرُقی که در پایان می آید، جهت ترجمه به دست ما برساند.
فعلا بنا بر این است که ماهی یک مقاله ی تخصصی در این موضوع منتشر کنیم. ولی شاید زندگی مجال بیشتری به ما داد و در هر ماه مطالب بیشتری جمع آوری کرده و در طول ماه به خدمتتان پیشکش کردیم.
ذکر این نکته هم الزامی میباشد که قرار نیست همیشه مقاله ی منتشر شده همراه با فایل صوتی باشد. ولی تلاشمان بر این است که این اتفاق جذاب همیشه بیفتد.
قطعا نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما می تواند چراغ راه ما باشد.
ایمیل: hotgooshkon@gmail.com
آیدی تلگرام: @hotgooshkon1
به امید جهانی آزاد تر!