خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بایگانی نویسنده

حسن وفایی

سلام، وفايي هستم که در شهر مشهد چشم به اين دنيا، البته چشم که آم... يعني به دنيا آمدم. هم خودم و هم خانمم هر دو کم بينا هستيم. خانمم حافظ قرآن و مدرس در اين زمينه ميباشد و عاشقِ آشپزي در همه ي جوانبش است. که انصافا هم دست پختش عاليست. خودم هم داراي چند مقام مختلف در رشته هاي شطرنج و گل بال در سطح شهر، استان و کشور. از سال 90 به عنوان اپراتور تلفن در شرکتي به استخدام در آمدم ولي از آنجايي که حس بدي از کار کردن براي ديگران داشتم، همواره به دنبال کار کردن براي خودم بودم. ولي بستر براي کار کردن امثال من خيلي فراهم نبود. يک سال به کار معرقکاري پرداختم و فکر کنم تنها نابينايي بودم که مدرک فني و حرفه اي اين رشته را گرفتم. ولي از اين کار نتيجه اي نگرفتم. جواز مشاورين املاک را هم با زحمت گرفتم که فکر کنم باز هم تنها نابينايي بودم که با مقرراتي سفت و سخت موفق به اين کار شدم. ولي از آنجايي که کاري بود پر مخاطره و با مسايل حقوقي، ثبت، دفترخانه ها، شهرداريها، بانکها، چک، سفته و کاغذبازي سر و کار داشتم و اين کارها نياز به بينايي داشت و نميشد به کسي اعتماد کرد بعد از چند سال جوازم را باطل کرده و عطايش را به لقايش بخشيدم. انگار قرار بود تا عمر و جوانيِ خود را پشتِ آن ميز لعنتي با چند گوشي پاناسونيکِ پر سر و صدا تا سي سال سر کنم که آخر ماه بشه تا چندرغاز مثل چي جلويم انداخته و يوقِ بردگيِ خود را امضا کنم. البته بندگان خدا، حقوقِ پايه ي کار، بيمه، ناهار، سرويس به صورت خودروی سواري تا دربِ منزل چه رفت و چه برگشت و کلي امکانات و امتيازاتِ ديگر هم به من ميدادند. با خواندن کتابهاي موفقيت و زندگي نامه بزرگان و خصوصا ثروتمندان دنيا بيشتر از اين کار متنفر مي شدم تا اينکه سر انجام در سال 93 به کار بازاريابي شبکه اي معرفي شدم. اولش شک داشتم و دست به عصا جلو مي رفتم و همزمان با شغل دايمم به اين کار هم پاره وقت مي پرداختم. بعد از يک سال دو شغله بودن بالاخره شغل اصليم را رها کرده و الآن تمام وقت به نتورک مي پردازم. امسال هم به شهر خانمم رفتیم تا کار را در آنجا گسترش دهیم. در پایان هم از خالق خلاق سپاسگزارم که مخلوقاتی چون ما خلق کرد تا ما هم بتوانیم خالق زندگی خودمان باشیم.