دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی

یه سورپرایز قشنگ. یا یه قشنگِ سورپرایز.

سلام به همه هم محله ای ها ی گل و گلاب و قند و عسل و شکر پنیر و نقل و نبات و جیگر و تو دلی و دیگه هر چی خودتون بتونین پیدا کنین امیدوارم همه خوب, قبراق,سر حال, و ردیف باشین. آقا این بار باز اومدم خاطره بگم. یه سورپرایز اساسی سر تولدم که خیلی بهم چسبید خیلی زیاد با طول و تفصیل بنویسم بهتره. آقا من قصد داشتم تولد بگیرم واسه خودم که یه عده ای رو دعوت کنم بشینیم دور هم یه کیکی میل کنیم و یه عشقی کنیم با هم. اما بگین چی شد؟ چی شد؟ این شد که روز سه شنبه 25 مهر
دسته‌ها
شعر

پسر پاییزم

سلام به دوستان و هم محله ای های گل و عزیز و خوشگل و جیگر و خوشتیپ و ورزشکار و موزیسین و … و… و… خلاصه سلام به همه تون. یه شبه شعری نوشتم دیشب, که ایده شو از پست فرزانه ی عظیمی متولد 11 آبان 1370 گرفتم. امیدوارم دوستش داشته باشید. این وعده رو هم بدم که به زودی یه نمایشنامه طور, در واقع یه داستان کوتاه تلگرامی که توسط یکی از هم کلاسیهای دانشگاه ضبط شده و توسط همون فربد که دوستان توی اردوی تهران دیدن که مدعی بود 7 8 ماهه پاکه داره یه کم رو فایلاش تدوین و ویرایش میشه به محض تموم شدنش, براتون
دسته‌ها
اجتماعی صحبت های خودمونی

چندتا نکته در باره آراستگی ظاهر. امیدوارم به دردتون بخوره.

خب و خب و خب سلامٌ علیکم یا اهل محله نابینایان. چطورید دوستان عزیزم؟خوبید؟چه خبرا؟ چیکارا می کنید؟ خانواده خوبن؟ بچه داراش, بچه ها خوبن؟ خب بریم سر اصل مطلب که باقی روده درازیم همون جا بهتون تحمیل خواهد شد. خخخ حقیقتش خانم فروغ خانم توی پست قبل از من خواستن که یه چیزایی راجع به آراستگی ظاهر بگم. خب منم اومدم بگم. هرچند یه کم افکارم منسجم نیست ولی شما به بزرگی خودتون ببخشید. اول از این شروع کنیم که به نظر من, یه پسر, خصوصا پسر جوون, همیشه باید موهاش, صورتش, لباسش,و بوش مرتب و دلنشین باشه. میگید چرا؟ خودتون بهتر از من بلدید که. چون جامعه
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی طنز

فعلا اسم ندارد نقطه.

اَی بابا این 250 تا هم واسه ما شده دردسر. چیزه آهان شرمنده یه کم بلند بلند فکر کردم. سلام عرض می کنم خدمت همه شما گوش کنی های توپِ توپِ توپ که همیشه از خوبای روزگار بودین, هستین, خواهید بود. خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ اوضاع بر وفق مراده یا رو مختون پیاده روی همگانی آغاز شده؟ مدتی بود که نمی نوشتم اینجا. آخه می دونین, من یه برنامه ای تو سرمه که یه انسان اندک همتی داره برنامه مو خراب می کنه حالا اگه تونستم با مشت و لگد وادارش کنم که برنامه منو درست کنه, یه کم مفیدتر حاضر میشم. آخه دوست ندارم همش بیام اینجا به قول
دسته‌ها
شعر صحبت های خودمونی

یکی را سخت می خواهم…

شبِ تلخِ سیاهِ پر غمِ بی یاوری هر بار میان او و من, فاصله می انداخت چون یک غار.. دلم لرزید, از دوری و او خندید و تنها رفت گمانم دل شکستن, پیش او, خوب است و لذتبار. نمی گویم, که باید, با منِ افسرده,او می ماند ولی می شد؛که کمتر او دهد, قلبِ مرا آزار. دلم چرکین شده, از هرچه عشق و عاشقی و مهر خدایا! بارِ غم را از دلِ تنها ی من بردار. دلم آشوبِ آشوب است, اما حالِ او خوب است. چرا باید چنین باشد؟ جوابم را بده یک بار. تمامِ حرفِ من,در مصرع آینده میآید. یکی را سخت می خواهم, ولی سنگ است او
دسته‌ها
اجتماعی خاطره صحبت های خودمونی

هنوز اسم نداره. فکر هم نکنم داشته باشه

سلام خدمت همه رفقا. از واقعیها تا هم محله ایها مدتی رفته بودم رو سایلنت. و خب سایلنت هم که همه بلدین چه جوریه. امروز هم حقیقتا دیدم سایلنتم طولانی شده گفتم بیام یه احوالپرسیی از همه داشته باشم یه گپی بزنیم یه کم لبخند رو لب هم بیاریم. روزای نسبتا خوبی رو گذروندم اخیرا. از خرید ادکلن که جزو علایقمه هم برای خودم هم برای پدر, تا قلیون کشیدن با رفیق صمیمی و یه جورایی بهترین رفیق در حال حاضرم, تا سفر شمال و سر زدن به عرفان خان از هم محله ای ها که واقعی هست برای من و محدود به محله نمیشه. خلاصه بیاین ببینینم یه
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی طنز

اینم یه خاطره دیگه این بار از پیکنیک

یه سلامی کنم خدمت همه دوستان هم محله ای گوش کنی و البته کسایی که بعدا ممکنه از خارج بیان بخونن این چرت و پرتای منو. آقا خوبین؟ خوشین؟ خوش میگذره؟ اگر از شروعش بنویسم, 8 بهمن که جمعه بود رفقای دانشگاه گفتن پاشین بریم بیرون. یه جوج بزنیم یه قلیانی چیزی و برگردیم. جمعه که هوا حسابی بارونی بود. نرفتیم. گفتیم خب شنبه میریم. شنبه شد دیدیم هوا باز مث چی بارونیه.تازه ما میخواستیم بریم یکی از پارکها ی جنگلی کرج که اونجا برف میومد. خلاصه نتیجتا یکشنبه تصویب شد تازه به این امید که بارونی نباشه و گفتیم میریم دیگه. شنبه شب همه هماهنگ کردن که فلانی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سخت شده

سخت شده امتحان دادن سخت شده درس خوندن سخت شده آروم بودن سخت شده افسرده نبودن یا بهتر بگم نشدن سخت شده تحمل این دوتا لعنتی گرد سخت شده علاقه مند بودن به چیزی یا کسی سخت شده نکشیدن سخت شده بیرون رفتن سخت شده حرف زدن سخت شده بودن کلا میدونین؟ سخت شده زندگی کردن و نفس کشیدن اما به قول یه بنده خدایی: باد که با چراغ خاموش کاری نداره. تا سختی میکشی, یعنی هنوز امیدی بهت هست نمیشه گفت سِر شده جای ضربات نمیشه گفت هنوز میتونی خوب باشی. ولی خب, نمیتونی هم بد باشی و موندی چیکار کنی نمیشه گفت جای نا رفیقیا و نا
دسته‌ها
خاطره شعر صحبت های خودمونی گزارش

یه ذره حرف بزنم؟

سلام کنم؟ سلام دوستان گوش کنی که مدتی ازتون دور بودم حالتون چطوره؟ خوبین؟ رو به راهین؟ بگم؟ این مدت یه مقداری بالکل بی حوصله و بی اعصاب و پیگیر چیزای جدید بودم واسه همینم گفتم اینجا نیام یعنی در واقع نگفتم. کلا نیومدم. ولی خب دورادور از دوستان با خبر بودم.چون این دوست عزیزم که میدونه با کیم, ثانیه ای گوش کن رو چک میکنه و منم خب گوشام آماده شنیدن هر چیزیه که یواش بیاد آره خلاصه بگه جونم واسه تون که, ما که رفتیم دانشگاه دانشگاه یه دفعه نفهمید کجا بره که از شر ما خلاص بشه یه مقداری رفیق پیدا کردیم و یه مقداری هم
دسته‌ها
اجتماعی خاطره صحبت های خودمونی

یه کوچولو درددل

سلام رفقای گل و با مرام و با اخلاق و خوشگل و ماه و دوست داشتنی و بچه محل و همه چی این بار یه مقدار یه جور دیگه شروع کردم چون این بار خاطره ندارم واستون بگم یعنی خاطره جالب ندارم این بار یه کوچولو درددل و اینا البته اینجا جا ی درددل کردن نیست و منم واقعا نمیدونم مشکلم چیه که به شدت عصبی و بد شدم این روزا الان ساعت 7 صبحه و به قول خواننده: ساعت 7 صبح, کار ماها دیگه از 5 گذشت. منو بشناس از سرگذشت گذشتم من از سر گذشت. خلاصه, توی دانشگاه خوابگاه گرفتم و سه شنبه ها که کلاسام تموم
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی طنز

شدم عمو چنگیز دور همی. اینم خاطره دوم دبیرستان مشهد.

سلااااام, درووووووود,hiiiiii, allooooooo,خدمت همه بچه محل های گل, و مهربون و باصفا خب بر اساس وعده هایی که بنده خدمتتون داده بودم, امروز هم میخوام خاطره سفر مشهد دوم دبیرستان رو براتون بنویسم سال 92 بود. یادمه اون سال کلا سال جالبی نبود.اتفاقات زیادی برام افتاد که مجال گفتنش نیست وقتی قرار شد بریم مشهد, برخلاف سال قبل, امسال خیلی بیشتر بودیم و هم انسانی, هم ریاضی, هم تجربی در سفر امسال نماینده داشت از انسانی دو نفر بودیم که با هم خیلی رفیق بودیم و کلا توی این سفر از هم جدا نشدیم خلاصه سرتونو درد نیارم, که البته میدونم آخرسر میارم. خخخ آقا ما مثل بچه های
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی

از سلسله خاطرات من, خاطره مشهد اول دبیرستان

سلام درود hi allo خدمت همه بچه محلهای گل و بلبل و خوشگل و جیگر و مهربون و باحال و مشتی و لوطی و با مرام خودمون میگم چقد قربون صدقتون رفتما خودمونیم دیگه تکرار نمیشه از این کارا رفقا, من سال اول دبیرستان که بودم و تازه به مدرسه عادی مهاجرت کرده بودم, و یه جورایی هنوز خیلی جا نیفتاده بودم, مدرسه یه اردویی گذاشت برای مشهد که من هم پیشقدم شدم که برم و یه تجربه جدید بشه برام خلاصه ما اون میزان وجه نقد که لازم بود رو بردیم دادیم به مدیر دندونگرد مدرسه زپرتیمون که البته نظرم الان اینه, اون موقع این نبود. و اسم
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی

خاطره روز کنکور

سلام و درود و hi و allo و همه اینا به همه بچه محل های گل و گلاب خودمون این بار دارم یه مقداری صمیمیتر از قبل مینویسم چون احساس میکنم خاطره رو باید صمیمی گفت و نوشت و خوند و شنید حالا بماند که ما الان چایی نداریم که بریزیم و هی چایی بخوریم, هی من بگم. هی چایی بخوریم, هی من بگم این خاطره امروزم که میخوام براتون بگم, خاطره روز کنکور منه که خب یه روز مهم بود برام و توی زندگیم خیلی موندگار و قصد هم دارم از این به بعد هر چند وقت یه بار براتون یه خاطره بنویسم از این 4 سالی که
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی طنز

در جشن تجلیل از نخبگان کانون فرهنگی آموزش (قلمچی) چه گذشت؟کنکوریا و اونا که با ما کنکور دادن بیشتر دقت کنن.

سلام و درود و hello و allo و hi و اینا خدمت همه هم محله ایها دوستان گل و گلاب خودمون بنده نه که یه نیمچه رتبه زیر هزاری اورده بودم با اجازتون در دو روز اخیر در جشن های تجلیل از نخبگان قلمچی شرکت داشتم و میخوام به عنوان یه خاطره با کلی جزئیات براتون شرحش بدم که میدونم یه کم طولانی میشه پس سعی کنین حوصله کنین بخونینش البته اگه دلتون خواست آقا به ما گفتن 8 صبح باید هتل لاله باشین. منم یه چیز حول و حوش 5 بیدار شدم رفتم حموم و اینا اومدم بیرون آمادگی کامل با پدر سوار ماشین شدیم و به سمت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه کوچولو حرف.

سلام و درود و همه ی اونا که خودتون بهتر از من بلدین خدمت همگی رفقای گوش کن مدتها تقریبا یک سال و اندی بود که اصلا گوش کن نبودم درگیر کنکور و درس خوندن بودم. الانم برگشتم و این پست فقط برای این بود که یه کوچولو حرف بزنم و بگم که به لطف خدا تونستم رتبه زیر هزار بیارم و امیدوارم بتونم توی مرحله تعیین رشته هم موفق باشم. در نهایت دوستتون دارم و واسه همه کنکوریای آینده آرزوی موفقیت دارم. فعلا خدا نگهدارتون.
دسته‌ها
خاطره صحبت های خودمونی طنز

فعال که نبودم ولی برگشتم.

سلام میکنم خدمت همه و همه و همه ی دوستای گوش کنی و رفقای هم محله ای. بعد یه عالمه مدت به گوش کن اومدم حالا الان یکی میگه: برو یه چی بهت میگما یه عالمه مدت کجا بود کلا دو ماه نبودی اما خب یه عالمه مدته چون کلا سه ماه از عضویتم میگذره. غرض از این پست اول یه احوال پرسی کوچولو با دوستان و رفقااست دوم هم یه خاطره جالب از دوران تلفیقیم که جدیدا خیلی تو ذهنم مونده. البته خب من الانم تلفیقی میخونم و این دوران تلفیقی مال همین پارساله و ما هنوز از زیر یوغ دوستان آموزش پرورش رهایی نیافته ایم. خب. آقا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اولین پست و معرفی.

خب, سلام و درود و از این چیزا که بلد نیستم خدمت همه ی دوستان گوش کن این اولین پست من تو این محلست. در حقیقت خیلی وقته به طور ناشناس و اینا مییام اما تصمیم گرفتم که دیگه ناشناس نباشم و خودم رو یه کم یه نمه بیشتر با دنیای دوستان همنوعم چیز بدم از اینا بدم. آهان یادم اومد تطبیق. امیدوارم که بتونیم یعنی بتونم دوست خوبی برای همه دوستا و رفقا و عزیزان و گلا و اینا باشم. فعلا با اجازه که هیچی فلسفه نخوندم و خیلی شیک باید تا صبح بععععله.