سلام بر عید. سلام بر بهار. و سلام بر تویی که تجلی خدا بر خاکی! امید که نوروز امسال، آغازی نو در دفتر عمر عزیزت باشه! عید 1402 بر همگی شما مبارک! سال کهنه هم با تمام قصههای تلخ و شیرینش رفت و تموم شد، و حالا دیگه ازش فقط یک دفتر خاطره باقی مونده، و البته یک دسته یادگاری رنگارنگ. طبق روال هر سال و هر مناسبت، این بار هم نوروز بهانهای شد برای دورهمی بچههای محله در یکی دیگه از هاتگوشکنهای آشنای محله نابینایان، که قدم حاضران به روی چشم و جای غایبها خالی، خیلی خوش گذشت! ماجرایی بود بزم نوروز این بار
دسته: طنز
موارد طنز در این بخش جمع آوری می شوند.
هممحلیها و رهگذران و خلاصه آشناهای محله از هر گروه و در هر جایی که هستید، سلام! امیدواریم که حال و هواتون هر روز بهتر از دیروز باشه! درسته که مخصوصا این روزها گاهی این چندان ساده نیست اما خاطرمون باشه که هیچ امر مشکلی محال نیست فقط مشکله. باز هم رسیدیم به نیمه مرداد و دیگه در لیست آشناهای محله کسی نیست که ندونه15مرداد در تقویم گوش کن چه روز خاصیه. اما واسه خاطر جمعی میگیم تا اگر کسی یادش رفته دوباره یادش بیاد. 15مرداد سالروز تولد گوش کنه. محلهای که فضاش، صفاش و هواش همه ما رو از هر جایی که بودیم و هستیم دور هم
عزیزان همراه، همراهان عزیز، یاران محله نابینایان! سلام! آغاز سال جدید، قرن جدید، و بهار جدید مبارک! امید که برای تکتک شما، در هر کجا که هستید، این آغازهای سهگانه ورود به عزیزترین لحظات تمام عمرتون رو به ارمغان آورده باشن! و در این گذر فرخنده از این دروازههای هزاران رنگ، محله ما هم مثل همه جاهای دیگه سرشار از رنگ و صدا بود. جای غایبها خالی، قیامتی بود در بزم هاتگوشکنی محله! آیتمهای دستساز عوامل و اعضای محله اونقدر متنوع بودن که به زحمت داخل دوتا شب پشت سر هم جا شدن و هنوز گفتنی بسیار بود که این دفتر به ناچار باید بسته میشد و باقی حکایات
با عرض سلام خدمت شما عزیزان، تمامی دوستان و خوانندگان این سایت و اعضای محترم کتابخانه عمومی گویای اصفهان. پیشا پیش نوروز باستانی 1401 و آغاز هزاره پانزدهم هجری خورشیدی را خدمت یکایکتان تبریک و شادباش عرض می کنم. خوشحالیم که با تلاش و همکاری دوستان و حمایت های اعضا در کتابخانه عمومی گویای اصفهان برای چهارمین سال پی در پی، توانستیم تقویم گویا را تولید و خدمتتان ارائه نماییم. این تقویم شامل 13 پوشه به ترتیب ماه های سال و یک پوشه اضافی جهت ضمایم میباشد. در هر پوشه به تعداد روز های هر ماه یک فایل صوتی وجود دارد که تاریخ و اطلاعات مربوط به آن روز
پارسال همین روزها بود که افتادیم به تکاپوی روشن کردن یک چراغ فرهنگی تازه در جامعه نابینایان. یارانی همراهمان شدند و دست در دست هم انتشار ماهنامه الکترونیکی نابینایان ایران (مانا) را کلید زدیم. یکسال با شما بودیم و با نشیب و فرازهای این مسیر دشوار جنگیدیم تا امروز که تلاشمان به ثمر نشست و هماکنون این کودک نوپا را در لباسی تازه و هویتی مستقل و رسمی در اختیار داریم. با تلاش و حمایت دوستانمان در انجمن نابینایان ایران، مانا را از این پس «نسل مانا» خواهیم نامید و این ماهنامه، در قامت نشریهای رسمی و دارای مجوز، هر ماه در اختیارتان خواهد بود. همچنین از ماه بعد
سلام به همراهان عزیز محلهی نابینایان. خوشا دلگرمی حاصل از شنیدن صدای رفیق نابینایی که از هزار کیلومتر دورتر از پایتخت مینوازدمان و ما را به تداوم این مسیر ناهموار، امیدوار میکند. دفتر این شماره از مجلهی مانا را با سپاس از یارانی میگشاییم که به انحا گوناگون نظراتشان درباره مانا را با ما در میان میگذارند. لطفتان مایه خرسندی ما و نقدتان منبع آموختنمان است. هیچ کدام را از ما دریغ نکنید. اگر به تازگی با ماهنامه الکترونیکی نابینایان ایران آشنا شدهاید، با گوش سپردن به این پرونده صوتی میتوانید با پیشینهاش بیشتر آشنا شوید. همچنین میتوانید این پرونده را هم بارگیری کنید تا فهرست مطالب یازدهمین شماره
سلام به تمامی آشناهای محلهی نابینایان. از دورترین تا نزدیکترینشون، که همگی عزیز هستید و بسیار ارزشمند برای محله و برای همهی ما. در گذر از یکشنبهای دیگه که پایان بخش هات گوش کن بیست و یکم رو به دنبال خودش داره هستیم و نوبت به آیتمی دیگه رسیده که البته کمی با باقی موارد متفاوته. این آیتم یعنی چالش آکاپلا، داستانش کمی طولانیتر از باقی آیتمهاست. جریان اینه که چالش مورد بحث قرار بود در نوروز 1400 و در برنامهی هاتگوشکن نوروزی پخش بشه که به دلیل تراکم آیتمها، بخشی از این یکی ته چمدون جا موند و نوبت بهش نرسید. اما از اونجایی که آیتم مورد نظر
یک آسمان امید و جهانی پر از طلوع, البته شاید مصرع دوم هم بشه: گل واژه های خنده, خدایی به رنگ نور. خب شایدم این مصرع بهش نخوره و در کل به نظرم از شاعر کفش های چیده انتظاری بیش از این داشتن رو نداشته باشید برای خودتون بهتره چراکه هر داشته ای داشته نیست و عاقلانه منطقی اینه که برید دنبال داشته ای که براتون آب و نون داشته باشه بیخیااال من و کفشام… البته فکر نکنید که ما همین طوری همین طوری شاعر کفش های چیده شدیم ها, از همون سر شب تا سحرخیزان خروس خوان داشتیم شعر می گفتیم, شعرمون رو هم کامل کرده بودیم و
سلام به عزیزان همراه ما و محلهی نابینایان. همراهی همیشگی خداوند هستیبخش رو برای همگیتون خواهانیم. اونهایی که بیشتر از بقیه اهل نمایش هستن احتمالا الان خوشحال میشن. توضیح اینکه خاطرمون هست قرار شد هر یکشنبه یکی از آیتمهای هاتگوشکن مرداد 1400 رو در قالب یک پست داخل محله بذاریم تا اونهایی که آیتم خاصی از شبهای به یاد موندنی نیمه مرداد 1400 مورد نظرشونه بتونن به صورت جداگانه دانلودش کنن و امید که موجب رضایت خاطرشون بشه. امروز نوبت نمایش مافیاست. بخشی که اهل نمایش رو خوشحال کرد، مافیابازهای محله دوستش داشتن، و مثل تمام بخشهای دیگه، بهانه ای شد که یک دسته از بچه های محله دور
سلام به همراهان عزیز محلهی نابینایان. مفتخریم هفتمین شماره مجله الکترونیکی نابینایان ایران مانا را تقدیم شما کنیم. مینویسیم تا در تاریخ به یادگار از ما این بماند که در روزگاری که دیو تاریکی و پلیدی هر روز غصه و درد و گرفتاری تازهای از توبرهاش برایمان بیرون میکشید و در دورهای که حال همه بد بود و کم آبی و قطعیهای گاه و بیگاه برق و کرونای منحوس، رمق را از جان ملتی دزدیده بود، بودند نابینایانی که اتفاقاً به سخت جانیشان این گمان بود و چراغی که از دورترها سو سوی کم جانش کمابیش به چشم میخورد، امیدی را در قلبشان زنده نگه
با سلام به همراهان محله نابینایان. این بار بر خلاف شمارگان قبلی مجله ی مانا، نسخه کامل این نشریه در محله تقدیم می شود. از شما عزیزان تقاضا دارم در ستون به قلم شما که از این ماه به مانا اضافه شده، مشارکت فعال داشته باشید و هر گونه دست نوشته، داستان کوتاه، شعر، دلنوشته، انعکاس مشکلات موجود در استان خود را برای ما به نشانی amirsarmadi68@gmail.com به همراه عکس خود برای ما ارسال کنید تا در این ستون با اسم و تصویر خودتان منتشر شود. نابینایان دست به قلم نیز می توانند برای مانا یادداشت اختصاصی بنویسند که موضوع آن بسته به مناسبت ماه، باید با مدیر مسئول
سلام و عرض ادب به مخاطبان محله نابینایان و خوانندگان مانا اردیبهشت برای آنها که قدم در مسیر آموختن و دانستن گذاشتهاند، همیشه یادآور جایگاه بلند آموزگارانی است که در آغاز مسیر دانایی، راه را با نور جان روشن میکنند. این تقارن خجسته هم ما را به صرافت انداخت که شماره اردیبهشت مانا را با فضایی متناسب با این ماه تولید کنیم؛ اما از کجا باید میدانستیم که این بار، اردیبهشت نیست، که اردیجهنم است. در گیر و دار بستن صفحات بودیم که خبردار شدیم «جواد لطفی»، آموزگار خوشنام و خوشقلبِ آموزش و پرورش استثنایی شهرستانهای تهران، به دلیل ابتلا به ویروس کرونا، از میان ما پر کشیده است.
سلااام سلااام سلااامدوستان این محله ای و اون محله ای و حتی بدون محله ایخوبید یا چطورید آیااا؟اگر از احوالات ما بپرسید که بسی بسیااار عالی می باشیم اونم در حد فرا تیم ملیالآن هم تصمیمم بر آن است که از اول اول اولش براتون بنویسم و خب اگه هم خیییلی زیاد شد دو حالت داره یا همه رو یه جا کُلهم می نویسم شما هم یه جا کُلهم می خونید یا حالشو ندارید نمی خونید یا اینکه منم حالشو ندارم یه جا کُلهم بنویسم بخش بخشش می کنم و در چند پست براتون می نویسم که خب خخخخخ دیگه اینکه بقیه پست ها نوشته بشه هم بستگی به
سلااام سلااام سلااام به گمانم دیر زمانیست برایتان ننوشته ام و خب الآن هم نمی دونم چطوری باید از اولش براتون تعریف کنم که زیاد آسمون ریسمون نبافم و اوقات شریف رو هم مصدع نشم…. البته بگمااااا من از بدو تولد که نه … از قبلش تا بعد از مرگمم نه …. بعد از بعدش …. مرااااحممم … خب کمربند های ایمنی رو ببندید که اولش سوار بر اتوبوس بودیم و بله دیگه همگی با هم یاور و یار هم داشتیم میرفتیم اردو… در اینجا از تک تک دوستان که دلشون اردو می خواد و شرایط بحرانی کرونا اجازه یه بستنی خوردن ساده توی خیابون هم به آدم نمیده
سلاااام! خب خب خب هم محله ای های عزیز همون طور که از عنوان این پست معلومِ اینجا جمع شدیم که این پست و بلکه کل محله رو امشب آتیش بزنیم به افتخار ی هم محلی دوس داشتنی که با تولدش امشب حد اقل من یکی رو حسابییی هیجانی کرده. پس دستا بالا بالا بالا بالا بالاااا و هر کی هرچی حنجرش اجازه میده جیییغ بزنه و ی آهنگ هم از صدا بردار برنامه درخواست می کنیم برا اون هایی که مثل من تمایل به قر دادن دارند. دیگِه نوبتی هم باشِ نوبت کیک هست … چی؟ نصف کیک نیست؟ آقا و خانوم محترم چرا به من چپ چپ
این لیست رو تکمیل کنید خب من امروز به کلهم زده یه لیستی رو بر اساس اصول بیقاعدۀ طوفانهای ذهنی بنویسم و دوست دارم شما هم تکمیلش کنید. اما و اگرهاش بمونه واسه بعد. هرچی، هرچی، هرچی به ذهنتون رسید که میتونه برای یه نابینا به عنوان یه کاری که وقت پر کن باشه به حساب بیاد، بنویسید. من خودم مجردم ولی ممکنه شما نباشی و کارایی رو در لیست بنویسی که بشه با همراهی زن یا بچه یا با جفتشون انجام داد یا مثلا من تکنفره زندگی میکنم ولی شما ممکنه در عین اینکه مجرد هستی، با افرادی زندگی کنی که مثلا خواهر یا برادر یا والدین یا
چه طووورید بچه ها! با کرونای لعنتی چه میکنید؟ والا من که خوشحالم چون دارم یه بازی جدید به نام fite on the dech رو با bgt مینویسم. این بازی توش چندتا بازی کوچولو داره و بعضیاشو دارم آنلاین مینویسم. فقط اگه bgt رو توش خیلی برم جلو میتونم بازیم رو کامل کنم. خب بابا! ولش کن بینیم! بریم سر اصل مطلب. دوستان من دو هفته ای میشه که قسمت سوم سریال روز حساب رو ساختم و دیروز ویرایشهایی روش انجام دادم. این قسمت، در واقع پایان فصل اول سریال هست. دوستان! تی تی اس مکس به این سادگیا نمیمیره بلکه در همان قسمت آخر که جنگ با اون
دستهها
کُرونا گرفتم!
سلام عزیزان، چه خبر؟ آیا کسی از میان شما هست که به ما بگوید، آنچه نباید بگوید؟ حرف از کُرونایی میزنم که دامنم را که هیچ، کُلِ کلهپاچه تا اندامهای مرکزی بدنم را گرفت و ول نکرد. آری دوستان به قول شاعر: چُنین است رسمِ شبهای کامبیز، گهی بیز به کام و گهی کام به بیز. تجربیات خود را به اشتراک گذاشته، به امید آن روز که شما نیز منتشر کرده تا با هم لحظاتی را به خنده و شاید گریه سپری کنیم. جریان از آنجایی شروع میشود که داییِ فرماندارِ منزل بیخیال دنیای فانی شده و به دیار باقی شتابیده و قاطیِ ارواح منتظره شد. به کجا چُنین
چه طورید! سلامتید، خوبید، با درس و زندگی و کار از اینجور خرت و پرتها چه میکنید؟ با این کرونای لعنتی چه میکنید؟ خب، دوستان من، من اگه حوصله ام سر بره، یا با tts ها بازی میکنم، و یا با visual basic و سی شارپ بازی که دارم مینویسم رو ویرایش و چیزایی به اون اضافه میکنم. پس شما فکر کردید من در یه روز 7 8 تا کار های کامپیوتر و اندروید رو دوشمه خخخخخخخ! تازه، زبان هم میخوانم خب بابا! بسه، دیگه نرو حاشیه. من چهار روز وقت گذاشتم روی قسمت دوم سریال روز حساب. چهار روز خیلیه! بابا من چه قدر دارم حاشیه میرم. دوستان!
سلاااااااااااام بچه ها. حالتون چطوره؟ حال مادیتون چجوره؟ حال معنویتون چجوره؟ والا از خدا که پنهون نیست، اما از شما چه پنهون، من امروز بدجوری خوشحالم. میدونید چرا؟ نمیدونید؟ میخوایید بدونید حالا؟ آقا امروز تولد یکی از اعضای توپ و همچین باحال و پر انرژی محله س. آره خودشه. همون تیتر پست منم هست. درست حدس زدید! خودِ خودِ خودشه… امروز میخوایم محله رو براش بترکونیم… ببینم واسش چیکار میکنینا….. میخوام براش کامنت دونی رو بترکونیم و منفجر کنیم و به نابودی بکشیم… نه، خداییش مگه سالی چند بار تولدش میشه؟ اصلاٌ به همین خاطره که میگم براش حسابی سنگ تموم بذارید. جششششششنِ از راه دور… بزرگمهر! هزار تبریک