خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گزارش مختصر از جلسات اولیه آموزشی پایتون در تیم تاک محله نابینایان

سلام بچه‌ها وقتتون بخیر. امیدوارم حالتون خوب و عالی باشه. طی هفته گذشته از بعد جلسه دومی که کلاس پایتون برگزار شد و من به مرور کدهایی که بچه‌ها زده بودن رو چک کردم، کلی لذت بردم. برنامه‌هایی که دریافت کردم داخلشون ایده‌های خوبی زده میشد. مبحث متغیرها و داده‌ها رو با هم جلو رفتیم و جالبه توی همین مبحث کدهای ایده‌آلی از بچه‌ها دیدم. بچه‌ها هر چی بگذره سختگیری من رو روی چک کردن کدها بیشتر میبینن و اینکه اینقدر لذت بردم،  نشون دهنده سطح بالای کدهای بچه هاست و غالباً میشه داخل این کدها حس عشق و انگیزه رو دید. به خودم افتخار میکنم که میتونیم با
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

رعد و کفش های شایان

سلام دوستان ممکنه خیلی هاتون منو نشناسید چون اعضای سایت به نظرم حسابی جدید الورود هستن. فرقی نمیکنه منو بشناسید یا نه مهم اینه که این خاطره واقعی و دو سال پیش برام اتفاق افتاده. ی سری حوادث رخ داد و ی حسی بهم گفت بیام و از این خاطره با بقیه صحبت کنم *****(( چند ماهی بود در یکی از مناطق جنوبی تهران خونه ای نقلی برای خودم خریده بودم. حدود ۷۰ میلیون کم داشتیم. قرض کردیم و گفتیم به محض اینکه خونه به رهن بره پولشو پس میدیم. یکی دو ماه گذشته بود ولی خونه به رهن نمی رفت. ************** توی سالن مدرسه چشمم به پای یکی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تشریف بیارید که توی این اوضاع یه عروسی داریم

سلام دوستان. ساده بگم و اصلا حاشیه رفتن را بی خیالش بشم. آقا عروسی داریم! یکی از هم محلی هامون عروس شده! این خبر را همین دیروز شنیدم و با اجازه خود عروس خانم قرار شد با شما هم در میون بگذارم. حالا عروس کی هست؟ یه حدس بزنید. ول کن بابا! میگم. هم محلی خوب ما سرکار خانم روحیه رنجبر که شما ایشون رو به اسم مانیا می شناسید؛ عروسی کرد و برای این که بیشتر حس کنجکاوی شما ارضا بشه، باید بگم، با یه بینا ازدواج کرد. بنده از صمیم قلب این پیوند مبارک را به خانم رنجبر شادباش میگم؛ و آرزو می کنم، این ابتدای شادی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بچه‌ها کودوماتون میتونید این لیست رو کمی تکمیلش کنید؟

این لیست رو تکمیل کنید خب من امروز به کلهم زده یه لیستی رو بر اساس اصول بی‌قاعدۀ طوفان‌های ذهنی بنویسم و دوست دارم شما هم تکمیلش کنید. اما و اگر‌هاش بمونه واسه بعد. هرچی، هرچی، هرچی به ذهنتون رسید که میتونه برای یه نابینا به عنوان یه کاری که وقت پر کن باشه به حساب بیاد، بنویسید. من خودم مجردم ولی ممکنه شما نباشی و کارایی رو در لیست بنویسی که بشه با همراهی زن یا بچه یا با جفتشون انجام داد یا مثلا من تک‌نفره زندگی می‌کنم ولی شما ممکنه در عین این‌که مجرد هستی، با افرادی زندگی کنی که مثلا خواهر یا برادر یا والدین یا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تجربه ی اولین شغل: قسمت پنجم کار آموزی و استخدام در یک شرکت برنامه نویسی.

سلام. اول بگم که نبخشید که یه هفته تاخیر افتاد اصلا ببخشی می‌خواد چی بشه اینترنت نداشتم که بزنم پس ببخشید هم نمیگم خخخ. آره اینجوریاست. بعد هم بگم که اگه از این سری پست خوشت اومد و قسمت های قبلی رو نخوندی می‌تونی قسمت 0 رو به عنوان اولین قسمت پیدا کنی نه قسمت 1. فرایند مصاحبه ی شرکت های IT ممکنه بعضی از شرکت ها فرایند خاص خودشون رو داشته باشن مثلا من یه جایی رفتم که اول یه آزمون هوش میگرفتن ولی در کل خیلی ها هم فرایند یکسانی دارن. اول یه مصاحبه ی اولیه دارن که معمولا فنیه و یه کم هم به جنبه های
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطره ی شب یلدای امسال من به صورت زنده!

سلااااااااام هم محلیها! چطووورید؟ خوووووووووووووبید؟ چقدر تو یلدا کیف کردید؟ البته هنوز یلدا نشده. امروز، روز یک شنبه هست و من دارم خاطره ی شب یلدا رو براتون مینویسم. هنوز جشنمون شروع نشده اما هر اتفاقی که بی افته اینجا مینویسم که اتفاقات مهم و جالب رو جا نندازم. خب اول یه خبر خوب بدم. نمیدونم چه آدم خوبی، مدرسه ها رو برای دو روز یعنی روز یک شنبه و دو شنبه که فردا هست تعطیل کرده! تازه هیچ تکلیفی هم ندارم. البته تکلیف خودش داستان داره که الآن نصفش رو براتون تعریف میکنم. خب اولش امروز فهمیدم که خانم سختگیرمون گفته که باید تمرین رو حل کنیم. الکی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من و ارشد علوم کامپیوتر، اونم از نوع هوش مصنوعیش

سلام. اومدم تا یه سری تجربیاته خودمو باهاتون به اشتراک بذارم، پس قطعا این پست به قدرِ یه اقیانوس طولانی میشه که بابتش باید معذرتخواهی کنم. بیخیالِ این مزخرف بازیا، گوله رو بگیریم بریم سر وقته تجربیات. چی شد که رفتم علوم کامپیوتر؟ قضیه از اونجایی شروع میشه، که من میخواستم برم کنکوره ارشد بدم، و به علاوه یه زبان (که رشته کارشناسیم بود)، زد به سرم علوم کامپیوتر (مهندسی کامپیوتر نه ها، علوم کامپیوتر) امتحان بدم. حالا بعدا از تفاوتاشون براتون میگم. بدونه اینکه یه کلمه درس بخونم، و با اتکا به ریاضیاتی که خودم بلد بودم،، (جبر خطی، احتمالات، گسسته و اینا)، رفتم سر امتحان، و شدم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یلدا

بنام آفرینش امروز کودکم می پرسد یلدا کیست؟ و چرا باید خوشحال بود؟ و من خیلی خوشحالم که یلدا دارم. و می خندد و شوقی دارد از جنس آگاهی !!! یلدا این قصه سبز، در شبی طولانی آمد و این گونه شد که از هزاران سال پیش در باور مردمانی نجیب جا خوش کرد. در کنار آنچه آن مردمان داشتند ماند و تا اینک پیش آمد. یلدا شاید بهاری است در آغاز زمستان و امیدیست در اندیشه نا تمام پدری رنجور که در پهنای سجاده اش رودی از اندوه جاریست و البته خدایی هم شاید هست و خدایی هم باید باشد که با یلدا، تا اکنون پیش آمده است.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تجربه اولین شغل قسمت 4: تمرین, تمرین, تمرین و فرستادن رزومه برای حدود 40 شرکت نرم افزاری در طی یک سال!

سلام خوبی؟ خب این هفته اومدم بگم که چجوری میتونی گیر بدی خخخ. اینکه حرف هیچکی تو گوشت نره. این که خیلی ها بخوان بهت بقبولونن که چون نمیبینی پس خیلی هم شانسی نداری. اصلا بهت نظر بدن که بهتره که دورکار باشی که کسی خیلی نفهمه که نمیبینی. ولی تو در عوض کار خودت رو بکنی. تو حواست باشه که حرف هیچ کی به اندازه خودت مهم نیست. اون پشت هم یه سری هستن که بهت امید میدن. حتی تو دلشون هم میگن امیدوارم موفق بشی. آره اگه فکر میکنی میتونی مثل کنه به هدف هات بچسبی و گوشت به حرف هیچ کسی بده کار نباشه ادامش رو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تجربه اولین شغل قسمت سوم: فیلد‌های برنامه نویسی که یه نابینا می‌تونه توش کار حرفه ای انجام بده

سلام. خوبی؟ امیدوارم تو این اوضاع کووید 19 یه سری اتفاق خوب برات بیفته که حداقل یه کم از تلخی این روزگار کم کنه. خب من این سری پست رو از شماره ی 0 شروع کرده بودم و داشتم مواردی که یه نابینا به عنوان برنامه نویس میتونه توش کار کنه رو بررسی میکردم. لازمه که 2 تا نکته رو بگم. 1. این ها فقط تجربه شخصی خودم هستند و نمیشه به عنوان مدرک بهشون ارجاع داد یا از نظر علمی بررسیشون کرد. چون تجربه همه نابینا ها رو توی همه شرکت‌ها با همه زبون ها و تکنولوژی ها بررسی نکردم و فقط اینجا سعیم اینه که گوشه ای
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تجربه ی اولین شغل قسمت 2: کلاسهای برنامه نویسی اندروید یهویی!

سلام. خوبی؟ راستی میدونی این سری پست قسمت صفر هم داره! پس اگه دنبال قسمت یک به عنوان نقطه ی شروع میگردی اشتباه میکنی برو ما از صفر شروع کردیم. اگه این قسمت رو تازه میخونی و قسمتهای قبلی رو نخوندی حتما از قسمت صفر شروع کن. تجربه یه کلاس برنامه نویسی عمومی در دانشگاه! تعجب نکنید دانشگاه علامه هم میتونه کلاس برنامه نویسی اندروید برگذار کنه! من وقتی این کلاس رو تو لیست کلاسهای مهارت افزایی دانشگاه دیدم بال در آوردم! حالا یه مشکلی توی سیستم ثبت نام پیش اومده بود که نمیتونستم ثبت نام کنم. ولی فقط این مشکل برای من بود ظاهرا. هی ظرفیت کلاس داشت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تجربه اولین شغل قسمت 1: من چه زبونی رو انتخاب کردم و چرا

سلام. چطوری؟ چرا زودتر نگفتی پست بزنم؟ باید چهارشنبه پست رو میفرستادم. تو برنامه هام این بود. تقصیر خودته. حالا بریم سراغ ادامش. سعی میکنم بین خاطراتم یه سری مطالبی که فکر میکنم میتونه مفید باشه رو بنویسم که صرفا خاطره نباشه و نکات آموزنده هم داشته باشه. برنامه نویسی چقدر به ریاضی نیاز داره و آیا باید من با صفر و یکها کار کنم؟ بذارید اول از دنیای قشنگ صفر و یکها شروع کنم. ببینید بر خلاف تصور عام الآن تقریبا هیچ برنامه نویسی با صفر و یک کار نمیکنه و برنامه نویسان پیشین که دستشون درد نکنه زحمت کشیدن و زبانهای برنامه نویسی درست کردن که به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه مشت پراکنده گویی

سلام به تک تک اهالی محله اعم از: چراغ روشنا، چراغ خاموشا و به کل رهگذر و غیر رهگذر که میان و پستمو میخونن. خیلی وقت بود حس و حال نوشتن نداشتم حقیقتشو بخوایید و همینجور که از اسم پست هم پیداست هنوزم حس و حال نوشتن نیست و اینا فقط یه مشت حرف هستن که نمیشه جدیشون گرفت از حال خودتون برام بگید اگه از حال منم میپرسید، ای میشه گفت بدک نیستم این روزا فقط کتاب گویا میکنم و ویرایش و خیلیا رو هم با خودم درگیر کردم خخخخ بعضی وقتا هم میشینم به خوندن کتب غیر حقوقی ولی واقعا بعضی وقتا نمیدونم برای وقتی که بخاطر
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اولین پست من در محله‌‌. خاطره‌ی نام‌نویسی.

خاطره نام نویسی من در محله نابینایان سلاااااااااام هم‌محلی‌ها‌. حالتون چطوره؟ خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟ امروز بالاخره بعد از کلی انتظار، اولین پستم رو منتشر می کنم. چرا انتظار؟ سوال خوبیه‌. من هم اومدم که خاطره این انتظار رو تعریف کنم‌. ای وایییی پاک یادم رفت‌. هنوز خودم رو معرفی نکردم. من، غزل بهرامی هستم. در شهرستان پاوه زندگی می کنم و کلاس هشتمم. حالا شد. بریم سر تعریف خاطره. عرض کنم خدمتتون: پارسال، که تازه موبایلم رو گویا کرده بودم و نمیتونستم یه لحظه بذارمش زمین، به طور اتفاقی، به این کلمه برخوردم. gooshkon.ir حتما میتونید تصور کنید منی که تازه متوجه شده بودم که نابینا هم می تونه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نقش نگاه

در محل اتصال بین زمین و آسمون ایستادم. بالای تپه ای درحصار عصر. عصری که داره به شب پیوند می خوره. اطرافم پر صخره های سنگیه. صخره های کوچیک, بزرگ, خاکی. شب ملایم در حال رنگ زدن آسمونه. چه ترکیب بی همتاییه طلاقیه رنگ های عصر و شب! جاده ی سنگی رو به رو نگاهم رو صدا می زنه. نشونش می کنم با نشونه ای از جنس نگاه. درخت های اطراف تپه به نگاهم لبخند می زنن. لبخندشون رو دوست دارم. لبخندهایی به رنگ سبز عصرگاهیِ رویا! از تپه آروم سرازیر میشم. نسیم میاد. از جنس درگوشی های بین عصر و شب. از جنس آسمون. از بین صخره ها
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تجربه اولین شغل: چرا من تصمیم گرفتم برنامه نویسی رو انتخاب کنم؟ قسمت 0

چرا من تصمیم گرفتم برنامه نویسی رو انتخاب کنم؟ قسمت 0 سلام. خوبی؟ فکر میکنی تو این سری پست قراره چی بنویسم؟ خب درسته یه کم مطالب فنی هم داریم ولی نه خیلی. آره یه کم خاطرات هم تعریف میکنم. میخوام براتون بنویسم که چرا از این همه شغل هایی که هم نوع هامون میرن سراغش یه شغل یا حتی راه زندگی متفاوت یعنی “برنامه نویسی” رو انتخاب کردم. قصدم از نوشتن این خاطرات این نیست که بخوام خودم رو خیلی شاخ تعریف کنم یا بزرگ نمایی کنم. اینها رو براتون مینویسم چون: 1. رشته تحصیلیم کامپیوتر نبوده که بگی خب رشتش کامپیوتر بوده و کلی ریاضی خونده پس
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از طرف پریسا.

سلام آشنای بی نشون. از کی به این اسم صدات زدم؟ خاطرم نیست. چه خبر؟ هوا این پایین حسابی خاکستریه. اون بالا چه طور؟ در ماهی که گذشت به سرم زد1دفعه دیگه واسه پیدا کردنت1حرکتی بزنم. نزدم. حس شکست نبود. هنوز هم نیست. نیومدم بغض کنم. ولی باید می نوشتم واست. می دونی؟ دلم تنگ شده واست. خیلی زیاد. اگر الان پیشم بودی چی می گفتی؟ احتمالا چندتا فحش. می دونی؟ هیچ زمانی هیچ کجای عمرم تصور نداشتم که دلم تنگ بشه واسه فحش خوردن. الان دلم تنگ شده که باشی و بگی. هرچی عشقته بگی فقط تو باشی و من باشم و دنیا بچرخه و خب باشه به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

عصرنامه.

عصر یکشنبه. فردا مدرسه و کلاس کانون و درس های ضربتی پس فردا و کتاب کانون روی این ریدینگه پر از اشتباهه و کاش ازم نپرسه و, هی! بیخیال! سالاد و شلغم بدون نمک دوست ندارم. کاش جواب بده وگرنه لازم میشه1فکر دیگه کنم! می کنم. قطعا به جسمم بیشتر سخت خواهم گرفت. اونقدر که به راه بیاد! باید بیاد. باید! روابطم با بالشی که دفعه ی پیش کم مونده بود نصفم کنه میلیمتری داره بهتر میشه. تصور نمی کردم به این زودی با هم به نتیجه برسیم. البته این بهتر شدن اونقدر نامحسوسه که فقط خودم می فهممش چون تفاوتها رو هنوز حس می کنم. ولی همین کم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کُرونا گرفتم!

سلام عزیزان، چه خبر؟ آیا کسی از میان شما هست که به ما بگوید، آنچه نباید بگوید؟ حرف از کُرونایی میزنم که دامنم را که هیچ، کُلِ کله‌پاچه تا اندام‌های مرکزی بدنم را گرفت و ول نکرد. آری دوستان به قول شاعر: چُنین است رسمِ شب‌های کامبیز، گهی بیز به کام و گهی کام به بیز. تجربیات خود را به اشتراک گذاشته، به امید آن روز که شما نیز منتشر کرده تا با هم لحظاتی را به خنده و شاید گریه سپری کنیم. جریان از آنجایی شروع می‌شود که داییِ فرماندارِ منزل بی‌خیال دنیای فانی شده و به دیار باقی شتابیده و قاطیِ ارواح منتظره شد. به کجا چُنین
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بزرگمهر محله! تولللللللدت مبارک!!!!!!!

سلاااااااااااام بچه ها. حالتون چطوره؟ حال مادیتون چجوره؟ حال معنویتون چجوره؟ والا از خدا که پنهون نیست، اما از شما چه پنهون، من امروز بدجوری خوشحالم. می‌دونید چرا؟ نمی‌دونید؟ میخوایید بدونید حالا؟ آقا امروز تولد یکی از اعضای توپ و همچین باحال و پر انرژی محله س. آره خودشه. همون تیتر پست منم هست. درست حدس زدید! خودِ خودِ خودشه… امروز میخوایم محله رو براش بترکونیم… ببینم واسش چیکار میکنینا….. می‌خوام براش کامنت دونی رو بترکونیم و منفجر کنیم و به نابودی بکشیم… نه، خداییش مگه سالی چند بار تولدش میشه؟ اصلاٌ به همین خاطره که میگم براش حسابی سنگ تموم بذارید. جششششششنِ از راه دور… بزرگمهر! هزار تبریک