سلام به همه و همه، از اهالی گرفته تا مسافرین و عابرین و مهمونها و همراههای درون و بیرون محلهی نابینایان. از خدا میخوایم که بهار دلهاتون همیشگی، شبهاتون به روشنای هزاران ستاره، و وجودتون قرین آرامشی از جنس ناب لطف خدا باشه! پاییز کمکم داره خودش رو جمع و جور میکنه تا بره و میدون رو بسپاره دست زمستون. و لحظهی دیدار این دوتا دوست صمیمی همیشه برای ما دیدنیه. یلدا تلاقی زیبای این دو فصل سرد ولی دوستداشتنیِ خداست و لازم به یادآوری نیست که ما در محلهی نابینایان همیشه یلداهای مفصلی داشتیم و به یاری خدا همچنان خواهیم داشت. خب، ظاهرا مطلب تقریبا گفته شد. غرض
برچسب: برنامه زنده
سلام به تمامی آشناهای محلهی نابینایان. از دورترین تا نزدیکترینشون، که همگی عزیز هستید و بسیار ارزشمند برای محله و برای همهی ما. در گذر از یکشنبهای دیگه که پایان بخش هات گوش کن بیست و یکم رو به دنبال خودش داره هستیم و نوبت به آیتمی دیگه رسیده که البته کمی با باقی موارد متفاوته. این آیتم یعنی چالش آکاپلا، داستانش کمی طولانیتر از باقی آیتمهاست. جریان اینه که چالش مورد بحث قرار بود در نوروز 1400 و در برنامهی هاتگوشکن نوروزی پخش بشه که به دلیل تراکم آیتمها، بخشی از این یکی ته چمدون جا موند و نوبت بهش نرسید. اما از اونجایی که آیتم مورد نظر
دوستان ما در محلهی نابینایان سلام. یکشنبه هست و نوبت یکی دیگه از آیتمهای هاتگوشکن مرداد 1400 و این بار نوبت کدوم یکیشه! شما تا حالا به پرواز فکر کردید؟ با هواپیما یا هر چیز دیگه که بشه باهاش از زمین جدا شد و لغزیدن در هوا رو احساس کرد! تصورش میتونه زیبا باشه. این هفته قراره شنونده و همراه یک تجربهی کاملا واقعی از این حس زیبا و بیتوصیف باشیم، که یکی از هممحلیهای خودمون یعنی خانم ارغوان حمسی رفت، در کنار استاد شیرازی نیای عزیز کسبش کرد و در یکی از شبهای3گانهی تولد گوشکن در مردادی که گذشت به ما و به گوشکن هدیه دادش. تجربهای شنیدنی
عزیزان محلهی نابینایان از ساکن گرفته تا عابر سلام. امید که قدمهای آغاز پاییز برای تک تکتون پیامآور زیباترین بهارها باشه. باز هم یکشنبه شد و نوبت رسید به قرارهای هاتگوشکنیِ ما با شما. تا به حال چندین آیتم از بخشهای متعدد هاتگوشکن مردادماه 1400 رو در یکشنبه هایی که گذشت به صورت جداگانه اینجا گذاشتیم تا علاقه مندانی که مایلن از شبهای تولد گوشکن یادگاریهای خاص داشته باشن، در صورت عدم تمایل یا عدم امکان مجبور به دانلود تمام برنامه نشن. امروز هم طبق قرار یکشنبه های پیش نوبت یکی دیگه از این بخشهاست. و این بار خوش به حال اونهایی که طرفدار شعر و متن و حسهای
سلام به همراه های محله ی نابینایان که چه در داخل محله و چه در بیرون محله همراه ما هستید. دیدنیها به خصوص برای ماهایی که راه های متفاوتی برای دیدن داریم جذابترن. دلیلش هم خیلی چیزهاست. خلاصه گاهی پیش میاد که مواردی به شدت دیدن لازم دارن و ما به شدت مشتاقیم که ببینیم و درک کنیم و کمی سخته. یکی از این دیدنی ها باغ وحشه. مکانی پر از تصویر و ترسیم و صحنه هایی که به دیدنش می ارزه. باغ وحش یکی از اون جاهاییه که نمیشه با لمس درکش کرد و از طرفی هم نمیشه ندیدش. همراه های محله در این راه هم مثل بسیاری
سلام به اهالی، رهگذرها، همراه ها و کلا هر کسی که به هر شکلی یک ربطی حتی گذرا و گذری با محله داره. امید که وجودتون از نگاه خدا درخشان باشه و دلهاتون سرچشمه آرامش! اگر خاطرتون باشه، قرار شد هر هفته بخشی از هاتگوشکن مرداد امسال رو اینجا بذاریم تا هر کسی هر بخشی که میخواد رو سر مهلتش پیدا کنه و برداره و انشا الله که حالش رو ببره. از اونجایی که مهمون همیشه هم عزیزه و هم مقدم، پس اول بخش مهمونها! در نتیجه این هفته نوبت بخش مربوط به یکی از مهمونهای عزیز هاتگوشکن امساله. جناب دکتر رضا ندرلو دارای تخصص در رشته زیستشناسی جانوری
سلام به تمامی همراهان ما در محلهی نابینایان. باز به یکشنبه رسیدیم و اگر خاطر عزیزتون مونده باشه، قرار بود یک آیتم از هاتگوشکن شماره 21 رو اینجا به اشتراک بذاریم تا علاقهمندهای بخشهای مختلف هر کدوم یادگاریهای دلخواهشون رو از این دفتر به یادموندنی بردارن. عزیزانی که داخل برنامه بودن و مستقیم ما رو شنیدن، حتما یادشون هست که این بار جناب دکتر مهدی شوفرپور یکی از مهمانان عزیز ما و هاتگوشکن بودن. آقای شوفرپور، دکتر بیهوشی هستن و برامون هدیه جالب توجهی داشتن. هدیه ای از جنس پادکست. پادکستی از اتاق عمل و اونچه در جریان یک جراحی اتفاق می افته و واسه خیلی از ما
به نام آرام دلها سلامی به طراوت روزهای شیرین بهار، به لطافت باران بهاری و به خوشبویی گلهای یاس و محمدی تقدیم شما هممحلهایهای خوب! باز هم روزها گذشت و گذشت و باز رسیدیم به روزهایی که در آنها کم کم صدای پای ماه خدا به گوش میرسد! میدونم که خیلی از شما مشتاقید تا این ماه زیبا فرا برسه و باز مثل سالهای قبل دور هم جمع بشیم و صبح هر روز از ماه مبارک رمضان رو با هم آغاز کنیم و آیات قرآن کریم رو تلاوت کنیم. هفت سال در روزهای این ماه مبارک کنار هم بودیم و امسال باز خدا لطف کرد و عمری داد که
شاید حدود دو ماه پیش بود که گفتیم: -تولد گوشکن نزدیکه، باید کم کم آماده بشیم. یکی از اون وسط گفت: -کو تا دو ماه دیگه! سعید گفت: -زمان زیادی نیست، چشم به هم بزنی رفته. میرهادی گفت: -از کجا شروع کنیم؟ علی گفت: -نمی دونم، بگید تا بریم. بهنام گفت: -امسال حسابی کار میبره. شهاب گفت: -کمک خواستید، من هستم. سعید گفت: -من هم همین طور. میلاد گفت: -روی تمام زمانهای آزادم حساب کن و هرچی ازم بر میاد بهم بگو، من هستم. فاطمه گفت: -مواد لازم واسه تهیه یک جشن تولد هاتگوشکنیه عالی! زمان به مقدار کافی، باقیش رو شماها بگید، فقط بجنبید که دیر نکنیم. علی