یک سلام بهاری با عطر و طعم چای بهار نارنج به تمامی یاران محله نابینایان. امید که عید امسال تا عید آینده برای تمامی شما امتداد پیدا کنه و از امروز، هر روز از سالی که درش هستیم براتون عید باشه! در پایان نوروز و در شصت و هشتمین سفر محله نابینایان به جهان آزاد قراره به یک گردهمآیی بریم. جلسهای که افراد مختلف از نقاط مختلف دور هم جمع شدن تا اطلاعات، پیشرفتها و موارد موردتوجهشون به منظور بهتر کردن شرایط در زمان حال و برنامهریزی در جهت داشتن آیندهای هرچه روشنتر برای فرزندان نابیناشونرو با هم به اشتراک بذارن و تلاشهاشون برای دستیابی به اهداف بیشتررو با
برچسب: بریل مانیتور
سلام به تمامی رهسپاران جاده سفر به جهان آزاد. اونهایی که برای دیدن افقهای برتر هرچه بیشتر میکوشند تا گامهایی هرچه بلندتر در جاده های پرپیچ و خم و گاهی ناهموار آگاهی بردارن. با بیست و نهمین سفرمون به جهان آزاد با شما هستیم. چند نفر از ما، چند بار در زندگیمون، به عنوان یک فرد نابینا، یا والدین کودک نابینا، دقیقا به نیازهای خود یا فرزندانمون متمرکز شدیم؟ اینکه واقعا یک نابینا برای همگام بودن با اجتماع اطرافش چه نیازهایی داره، اینکه دقیقا از چه راههایی باید گذر کنه تا بتونه به بهترین نتیجه برسه، اینکه نیازهای یک نابینا کی و کجای زندگیش باید شناسایی و بررسی و
سلام به اهل سفر به جهان آزاد. امید که در اوج باشید! امروز هم به سفر میریم و این بار کمی متفاوت. امروز قراره مهمون یک برنامه رادیویی باشیم و پای صحبت آنیال لوییس, نابینای رنگین پوستی بشینیم که هر دو دنیا, دنیای دیدن و ندیدن رو تقریبا به فاصله یک آخر هفته تجربه کرد و به سبب بیماری آرپی که برای خیلی از ما ناآشنا نیست, از جهان رنگ ها ظرف یک تعطیلات وارد دنیای دیدن با دست به جای چشم شد. امروز می خواییم به داستان آنیال جوان گوش کنیم, باهاش در مسیر پیشرفتهاش هم قدم بشیم و سنگ های مسیرش رو با دستهای درک و دریافتمون
خب سلامی دوباره به هم محلی ها. دارم سعی می کنم هر روز پست بزنم ببینم کی تکراری میشم. مازوخیستم دیگه. کاریم نمیشه کرد. دکترام ازم قطع امید کردن. تولد نمیدونم چند سالگی ریحانه، بچه داداشمه. پنجشنبه مراسمه جشن تولد، فولادشهر برگزار میشه که منم باید باشم وگرنه داداشم پوستمو میکنه کاه می کنه توش، شایدم ازش ی تنبکی چیزی بسازه. نمیدونم چی واسه ریحانه بخرم. احتمالا همه رو سورپیریز کنم و یه کادوی گرون و منحصر به فرد بخرم. شایدم همه رو سورپیریز کنم و هیچی نخرم. کلا این شکلی هام. ای کاش میشد نرم. پام هنو دردش خوب نشده. مثل ی خوک کثیف، افتادم گوشه خونه از
بریل مانیتور. 2002 نامه ای سرگشاده به یک نابینا: انتخاب هایی که میتواند زندگیت را تغییر دهد نگارنده: مایکل بولیس مترجم: مجتبی خادمی ورنامخواستی یادداشت سردبیر: مایک مدت زیادیست که عضو فدراسیون ملی نابینایان آمریکاست و اخیرا از ارگان به مریلند آمده است. او علاوه بر حیطه ی توانبخشی در حیطه ی کسب و کار های خود نیز مشغول به فعالیت است. مایک به تازگی آزمون دشواری را که برای اخذ مدرک ملی تحرک و جهتیابی (NOMC) از مجمع ملی مدارک حرفه ای نابینایی لازم است، پشت سر گذاشته است. این اولین نامه از سری نامه های سرگشاده ایست که مایک تصمیم به نوشتنش گرفته است. این نامه، پر