ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
- آموزش قابلیت کارت به کارت کردن با نسخه وب اپلیکیشن تاپ
- ارائه کتابچه خودآموز Unigram برای نابینایان به همراه گزارش برگزاری مجمع عمومی انجمن و نتایج انتخابات هیأت مدیره و بازرسین و تعیین سمتهای اعضای هیأت مدیره
- بالاخره بر دستان ما نیز دستبند زدند!!!
- قسمت سیزدهم اضافه شد. فصل دوم برنامه رادیویی داستان دستان، با موضوع تحلیل ردیف موسیقی ایرانی به طور تخصصی، کاری از رادیو گوشکن
- نشریه نگاه، ویژه کودکان و نوجوانان، شماره 4: نگاهی به دنیای گشت، کشف و تجربه
بایگانی برچسب: s
دلم تنگه نخون آواز رفتن
بالاخره لحظه رفتنش رسیده. همون لحظه ای که برای همه کسانی که میخان از عزیزی جدا بشن خیلی سخت و غم انگیزه, مخصوصا اگر لازم باشه که برای دیدار بعدی زمان زیادی بگذره. اما بعضی از رفتنها دست ما نیست. … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, داستان و حکایت, صحبت های خودمونی
برچسبشده بهار, تا بهار آینده, تا سال بعد و بهار بعد, تغییر, سفر, قطار فصل ها, یک بهار دیگه, یک فصل سبز از تقویم خاطرات, یک وداع سبز
20 دیدگاه
بهار گم شده
کودک که بودم، همیشه تابستان ها را دوست داشتم. خورشید همچون یاری قدیمی که مدتهاست محبوبش را ندیده، گیسوان طلاییش را دور زمین قلاب می کرد. او را سخت در آغوش می گرفت؛ و زمین را با گرمای عشق آتشینش … ادامهی خواندن
اسفند صدای پای بهار
سلام به هم محلیهای عزیز حال و احوالتون چطوره؟ دیگه کم کم داره بهار از راه میرسه و ننه سرما داره بساتشو جمع میکنه هرچند که سال به سال زمستون بهاریتر از سالهای قبل میشه. دیگه خبری از برفهایی که … ادامهی خواندن
“فصل زندگی”
“فصل زندگی” در شب عشق که عروس زمستان بوسه بر دامادی آسمان زد، آسمان برق آسا چشم گشود و در باران شادی چشمانش رنگین کمانی از عشق بر عروس سفیدپوش زمستان تابید. در میان تابش رنگین کمان زیبای چشمانش زمین … ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان و حکایت, شعر
برچسبشده اشک آسمان, باران, بهار, دختر باران, فصل زندگی, نوشته ای از نیره
14 دیدگاه
آن روز بهاری!
کنار پنجره ایستاده ام و غرق در افکار خویش، به نقطه ای نامعلوم در ظلمت بیپایان شب خیره مانده ام. ماه از پشت شیشه، گونه هایم را میبوسد و من اما بی تفاوت، به آن روز بهاری می اندیشم که … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده انتظار, بهار, خاطره ی یک روز بهاری, روز بهاری, زمستان, شب, فرزانه عظیمی, مهتاب, یاس, یاس سفید
27 دیدگاه
فراق یار!
ببار ابر آسمان، به قلب خشک این کویر که زخمها چشیده از زمانه ی حسود پیر! تمام آرزوی او رسیدن بهار بود، چهار فصل سال او، دمادم انتظار بود! چه حرفها که با دلش، به گوش او نگفته بود، میان … ادامهی خواندن
جز به من، به تمام دنیا شک کن!
کمی، به اندازه ی یک جرعه حرف، کنار دلتنگیهایم بنشین! بگذار تا با عطر حضورت به بهار فخر بفروشم و خورشید انعکاس خویش را از آینه ی چشمهای تو تماشا کند… مرا غرق کن در دریای بیکران مهربانیهایت و باز … ادامهی خواندن
منتشرشده در شعر, صحبت های خودمونی
برچسبشده آسمانی, بهار, دریا, دریای مهربانی, دلنوشته, عطر بهار, عطر بهار نارنج, فرزانه, فرزانه عظیمی, متن, متن عاشقانه
31 دیدگاه
زیباترین بهار زندگی تلاش برای شاد زیستن است
ستاره ها نخوابیده اند, مهتاب هنوز بیدار است, سپیده که از راه می رسد مأموریت آن ها به وقت دیگری موکول می شود. سرخی شفق پشت ابر های تیره پنهان است. در را باز می کنم, بوی باران خبرهای تازه … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, داستان و حکایت, شعر
برچسبشده بهار, بهار زندگی, بهار عروس سال هاست, تلاش برای شاد زیستن زیباترین بهار زندگی, زیباترین بهار, شاد زیستن
28 دیدگاه
برسد به دست بهار!
یک نفس مانده که زمین ریه هایش را از هوای بودنت لبریز کند… قلب جهان دارد از دلشوره ی شیرین وصال به معشوقه اش میکوبد، همه چیز مهیاست برای آمدنت، از آواز شاد و رقص قناریها در آسمان، تا فرشی … ادامهی خواندن
من شاااادم، شااااد شااااد!
سلاااام به همگی. خوبین؟ خوشین؟ من؟؟ الآن میگم چطورم! داشتم شعر مینوشتم، بر خلاف این چند وقت اخیر شعرم شاد بود، پر از امید و لبخند و بهار و عطر صبح! یک دفعه شعر رو رها کردم و به فکر … ادامهی خواندن
حس و حال این روزای من!
سلاااام بچه ها! چطورین؟ خوبین؟ اوضاع بر وفق مراده؟ میدونم که هست پس خوشحالم! امروز نه شعر دارم واستون، نه خاطره، نه کلاس زبان و نه سوژه های غمگین از خاطرات سالهای دور! امروز فقط حس واستون دارم. آره! حس! … ادامهی خواندن
یک خداحافظی تلخ!
سلام بچه ها! خوب، بلاخره آخرین ماه سال هم رسید. کمتر از 30 روز دیگه سال 95 هم با تمام خوبیا و بدیاش تموم میشه و میره توی دفتر خاطره هامون. من همیشه اسفند رو دوست داشتم، به خاطر حرکت … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده اسفند, بهار, خداحافظی, خداحافظی تلخ, خونه تکونی, سال تحویل, سال جدید
39 دیدگاه
باران و… عطر یاس
دلم باران و عطر یاس دلم قلبی پر از احساس دلم یک اولین دیدار همینجا، زیر باران، بی حصار چتر میخواهد دلم یک اولین بوسه تپیدنهای دل از شوق حسی تازه و مبهم دلم یک حال آشفته همان حالی که … ادامهی خواندن
آشنایی با فرهنگ و تاریخچه ی ننه سرما و عمو نوروز:
ادبیات کهن فارسی مملو از نشانهها و نمادهای آشنا در زمینه تغییر و تحول فصلها و احوال آدمیان است که در قالب مثلها، متلها و روایتهای کوتاه و بلند سینه به سینه میان نسلهای مختلف گشته و سرانجام شکل امروزیتر … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, داستان و حکایت
برچسبشده آخر سال, بهار, تاریخچه ی عمو نوروز, تاریخچه ی عمو نوروز و ننه سرما, تاریخچه ی ننه سرما, تغییر فصول, زمستون, عمو نوروز, ننه سرما
32 دیدگاه
حسی شبیه… آخر اسفند
سلام به تک تک دوستای عزیزم در محله گوش کن. امیدوارم که حالتون خوب خوب خوب باشه و ایام به کام. سال نو رو پیشاپیش بهتون تبریک می گم و امیدوارم امسال سال “رسیدن به آرزوهای قلبی” تک تکتون باشه … ادامهی خواندن
تولد، نوروز، شروع فصل بهار. وااااای چه روزی بشه امروز!!!
سلاااااااام بر بچه محلای نازنین، فرشتگان روی زمین خخخ. واااااااای چه خبره امروز؟ چه روز مبارک و فرخنده ای هم هستااااااااا!!!! فکرشو بکنید، روز اول بهار باشه نوروز باستانی هم باشه، تولد دو تا از دوستان خوب و نازنینمون در … ادامهی خواندن