هممحلیها و رهگذران و خلاصه آشناهای محله از هر گروه و در هر جایی که هستید، سلام! امیدواریم که حال و هواتون هر روز بهتر از دیروز باشه! درسته که مخصوصا این روزها گاهی این چندان ساده نیست اما خاطرمون باشه که هیچ امر مشکلی محال نیست فقط مشکله. باز هم رسیدیم به نیمه مرداد و دیگه در لیست آشناهای محله کسی نیست که ندونه15مرداد در تقویم گوش کن چه روز خاصیه. اما واسه خاطر جمعی میگیم تا اگر کسی یادش رفته دوباره یادش بیاد. 15مرداد سالروز تولد گوش کنه. محلهای که فضاش، صفاش و هواش همه ما رو از هر جایی که بودیم و هستیم دور هم
برچسب: تولد گوش کن
سلام به تمامی آشناهای محلهی نابینایان. از دورترین تا نزدیکترینشون، که همگی عزیز هستید و بسیار ارزشمند برای محله و برای همهی ما. در گذر از یکشنبهای دیگه که پایان بخش هات گوش کن بیست و یکم رو به دنبال خودش داره هستیم و نوبت به آیتمی دیگه رسیده که البته کمی با باقی موارد متفاوته. این آیتم یعنی چالش آکاپلا، داستانش کمی طولانیتر از باقی آیتمهاست. جریان اینه که چالش مورد بحث قرار بود در نوروز 1400 و در برنامهی هاتگوشکن نوروزی پخش بشه که به دلیل تراکم آیتمها، بخشی از این یکی ته چمدون جا موند و نوبت بهش نرسید. اما از اونجایی که آیتم مورد نظر
دوستان ما در محلهی نابینایان سلام. یکشنبه هست و نوبت یکی دیگه از آیتمهای هاتگوشکن مرداد 1400 و این بار نوبت کدوم یکیشه! شما تا حالا به پرواز فکر کردید؟ با هواپیما یا هر چیز دیگه که بشه باهاش از زمین جدا شد و لغزیدن در هوا رو احساس کرد! تصورش میتونه زیبا باشه. این هفته قراره شنونده و همراه یک تجربهی کاملا واقعی از این حس زیبا و بیتوصیف باشیم، که یکی از هممحلیهای خودمون یعنی خانم ارغوان حمسی رفت، در کنار استاد شیرازی نیای عزیز کسبش کرد و در یکی از شبهای3گانهی تولد گوشکن در مردادی که گذشت به ما و به گوشکن هدیه دادش. تجربهای شنیدنی
عزیزان محلهی نابینایان از ساکن گرفته تا عابر سلام. امید که قدمهای آغاز پاییز برای تک تکتون پیامآور زیباترین بهارها باشه. باز هم یکشنبه شد و نوبت رسید به قرارهای هاتگوشکنیِ ما با شما. تا به حال چندین آیتم از بخشهای متعدد هاتگوشکن مردادماه 1400 رو در یکشنبه هایی که گذشت به صورت جداگانه اینجا گذاشتیم تا علاقه مندانی که مایلن از شبهای تولد گوشکن یادگاریهای خاص داشته باشن، در صورت عدم تمایل یا عدم امکان مجبور به دانلود تمام برنامه نشن. امروز هم طبق قرار یکشنبه های پیش نوبت یکی دیگه از این بخشهاست. و این بار خوش به حال اونهایی که طرفدار شعر و متن و حسهای
سلام به عزیزان همراه ما و محلهی نابینایان. همراهی همیشگی خداوند هستیبخش رو برای همگیتون خواهانیم. اونهایی که بیشتر از بقیه اهل نمایش هستن احتمالا الان خوشحال میشن. توضیح اینکه خاطرمون هست قرار شد هر یکشنبه یکی از آیتمهای هاتگوشکن مرداد 1400 رو در قالب یک پست داخل محله بذاریم تا اونهایی که آیتم خاصی از شبهای به یاد موندنی نیمه مرداد 1400 مورد نظرشونه بتونن به صورت جداگانه دانلودش کنن و امید که موجب رضایت خاطرشون بشه. امروز نوبت نمایش مافیاست. بخشی که اهل نمایش رو خوشحال کرد، مافیابازهای محله دوستش داشتن، و مثل تمام بخشهای دیگه، بهانه ای شد که یک دسته از بچه های محله دور
سلام به همراه های محله ی نابینایان که چه در داخل محله و چه در بیرون محله همراه ما هستید. دیدنیها به خصوص برای ماهایی که راه های متفاوتی برای دیدن داریم جذابترن. دلیلش هم خیلی چیزهاست. خلاصه گاهی پیش میاد که مواردی به شدت دیدن لازم دارن و ما به شدت مشتاقیم که ببینیم و درک کنیم و کمی سخته. یکی از این دیدنی ها باغ وحشه. مکانی پر از تصویر و ترسیم و صحنه هایی که به دیدنش می ارزه. باغ وحش یکی از اون جاهاییه که نمیشه با لمس درکش کرد و از طرفی هم نمیشه ندیدش. همراه های محله در این راه هم مثل بسیاری
سلامی گرم به تک تک شما عزیزان همراه با هات گوش کن و محله نابینایان. برای هر کدوم از بچه های نابینا خیلی پیش اومده که حس کنن به خاطر ندیدنشون نادیده گرفته میشن. زمانهایی که مثلا در موقعیتی کاملا مربوط به خودشون، به جای خودشون همراه بیناشون طرف خطاب واقع میشه. یا زمانی که با وجود برتری تواناییهاشون نسبت به یک بینا، ترجیح به انتخاب شخص بیناست و بسیاری زمانها شبیه این. مثل زمانهایی که با یک همراه بینا برای درمون به مطب دکتر مراجعه میکنیم، یا برای شرکت در مواردی از قبیل مصاحبه های استخدامی شانسمون رو امتحان میکنیم. متأسفانه از این موارد خیلی زیاد داریم
سلام به همراهان عزیز ما در محله نابینایان. در این ایام متفاوت، امید به فرداها و خاطرات دیروز بالهای پروازمون برای عبور از این روزها هستن. خاطراتی از جنس با هم و دور هم بودنهایی که فراموش نمیشن. به جرأت میتونم بگم تقریبا همه ی شما با شنیدن اسم دورهمی یک یادش به خیر بلند گفتید. امیدواریم که هرچه زودتر دورهمیهای حقیقی به جمعهامون برگردن! خب تا اون زمان خاطرات به دادمون میرسن. حرف دورهمی شد. اتفاقا داخل هاتگوشکن مرداد هم یک مورد از این خاطره ها داشتیم. یک دفتر خاطره از یک دورهمی مجدد کوچولو که با چندتا از بچه های محله توی سمیرم داشتیم. اگر یادت مونده
سلامی به صمیمیت زمزمهی مهربان زلالترین جویبارها به تمامی اهالی و رهگذرهای محلهی نابینایان. از خدا میخوایم که هر لحظه از عمر عزیزتون بهتر از دقایق پیشین باشه و همیشه در تجربهی بهترینها پیشگام باشید! باز هم مرداد رسید. مرداد با خورشید تابانش، با گرمای نفسگیرش، و با شبهای روشنش.باز هم مرداد و آستانهی شروع یک سال گوشکنیِ دیگه! سالی که در نیمهی مرداد میریم تا با نام خدا همگی با هم شروعش کنیم، به یاری خدا همگام با هم پیشش ببریم، و به لطف حق دست در دست هم و شونه به شونهی هم با موفقیت به سالی دیگه و نیمهی مردادی دیگه پیوندش بزنیم. قطعا متوجه شدی
در آستانه ی یک شروع دیگه ایستادم. در هیاهوی شاد اطرافم غرق میشم. تکیه به چهارچوب طلاییِ طاقِ روشن جریان نور و صدا و شعف رو در اطرافم دنبال می کنم. توی سرم پر از صداست. صداهای هماهنگی که به گرمای دست های صاحب هاشون میرن بالا تا یک تولد دیگه رو هورا بکشن. چه قدر زود گذشتیم سوار بر موج زمان از8تا تولد! دفتر خاطراتم باز ابراز وجود می کنه. در راهرویی نور بارون که توی ذهنم رو روشن کرده عقب میرم. چه قدر این رقص نورها رو دوست دارم! میرم عقب و باز هم عقب تر. جشن تولد هشت سالگی گوش کنه. هات گوش کن 15! عجب
سلام به همه کسایی که از صفا و صمیمیت خشت و گِل فراهم کردن و با ملات آموزش و تجربه پیوند دادن، تا خونههای دلشون تو محله قشنگمون ساخته بشه. خوبین؟ خوشین؟ میدونم که منتظرین وقتی محله میخواد 9 سالگی رو تموم کنه و وارد 10 سالگی بشه براش جشن تولد بگیریم. میدونم که تو دلتون میگید: امسال قراره برنامه جشن تولد گوشکن چطوری بترکونه؟ چه کسایی قراره مهمونهای هاتگوشکن تولد محله باشن؟ آیا بازم مثل سالای پیش مسابقه و جایزه و این چیزا رو داریم یا شرایط اقتصادی مملکت رو گوشکن هم اثر کرده و کلا مدیرا بیخیال برگزاری جشن تولد گوشکن شدن؟ اولین چیزی که باید بهتون
سلام بر ساکنین و عابرین نازنین محله ی نابینایان. باز هم زمان یک برنامه ویژه محله فرا رسید و باز هم به دنبال تولید برنامه های جذاب و مفرح هستیم. شاید به حکم اینکه هر کسی کار خود را جذاب میپندارد، گمان کنید که ما میکوشیم تا با تمجید از عمل خود مبادرت به جذب هرچه بیشتر مخاطب نماییم. اما این بار به واقع خبری در راه و کاری در شرف انجام است که خالی از تعریف و تمجید نخواهد بود. چرا که این بار ما نیستیم که دست به ساختن برنامه میزنیم. توضیح بیشتر اینکه این بار حتی در داوری برنامه ها هم هیچ نقشی بر عهده
درود. خب همون طور که محسن صالحی توی پستش گفت، کمی بیش از یک ماه تا تولد هشت سالگی محله فرصت داریم و بنا بر همین موضوع و مقصود و مطلوب، یه سری نوازنده مشغول نواختن سازهایی شدن که فعلا صداشون رو نمیشنوید، ولی دم دمای 15 مرداد که برسه، صدای همهشون با هم در میاد! اما یکی از اون سازهایی که گفتم، شیپور آغاز جشنواره ای استعداد یابیست به نام استعدادهای طلایی محله نابینایان، که از امروز، یا امشب، یا در واقع همین لحظه، و به خصوص با توجه به این که شیپور عجله داره و نمیتونه صبر کنه تا صداش هماهنگ با بقیه بعدا در بیاد، لاجرم
عطر نسیم. لطافت نوازشگر بارش رویایی نور بر شانه های خیال. موج آرام و سیال مهتاب، در هوای پرواز. شب. امشب! چه نزدیک است آسمان به سر انگشتان خیالم امشب! و ستاره ها، با بوسه های شفاف دست هایم را به پیشواز آمده اند. در مهتاب شناورم. در شبی ساخته از روشنای آشنای شاد. من و آسمان و شب، دست در دست هم، به میهمانی نور، لحظه ها را به شادباش نشسته ایم. امشب می بالد به خویش. امشب روشن از درخشش لحظه هاست. امشب، غرق در هوای آغازهاست. آغاز یک جهان خاطره. یک آسمان حضور. یک بهشت آواز. یک قصه بی تکرار. یک رؤیای بیدار! امشب شب آغاز
یک فصل سلام، به تمام رنگ های شاد خدا، که از دل برمیاد تا به دل های پاک و صمیمیتون بشینه. از اون سلام های مردادی که حسابی آتیشیه و مواظب باش نسوزی! بچه ها این دفعه مهلت نیست بپرسم چه خبر! آخه زیر بار یک صندوق خبر دارم له میشم. این روزها داخل محله برو بیاییه. مرداده و مرداد واسه محله و بچه های محله ماه ویژه ساله. تولد گوش کن و جشن و یک محله پر از شادباش و شادی. اما این دفعه جشن تولد گوش کن بدجوری متفاوته. به جان خودم این رو از دستش نمیدی. تفاوت هاش هم زیاده هم سودمند. خلاصه دیدنی و شنیدنی
هم محلی های گل. اول سلام. با سلام آغاز می دارم کلام. چند بیتی شعر خام و پر خطا، با تمام عشق، تقدیم شما. هم محلی. حرف من را گوش کن. در چنین روزی بنا شد گوش کن. این محل تأسیس شد سال نود. این محل پاینده باشد تا ابد. دشمنی و کینه در آن نیست باد. دوستی. مهر و صفا گردد زیاد. ما در اینجا چیزها آموختیم. تجربیات زیاد اندوختیم. دوستان خوب پیدا کرده ایم. هر چه دانستیم را آورده ایم. یک نفر فعالتر از کل ماست. نام این فعال ما هم مجتباست. چندتا فعالتر بعد از مدیر، مهرداد اشکان و شهروز و امیر. داستان و شعر و
سلااااام بچه ها محسن صالحی هستم در خدمت شما. بازم ما و بازم پانزده مرداد. بازم یه تولد و یه هات گوش کن که ایشالا میخوایم … ———– این بخش به دست مدیر ویرایش شد: ایشالا میخواین چیکار کنین؟ برو کنار خودم با بچا حرف می زنم: سلااااااام بچه ها جونم. من مجتبی هستم که با شما صحبت می کنم. چیکار کنم دیگه. این محسن وقت گیر آورده میخواد خودش تبریکاتو بگه. اصن مگه رسم نبود هر سال من پست تولد گوش کن کوچکولو که الان ماشالا سنگین شده واس خودشو بزنم؟ الان محسن تو این وسط چی کاره بیدی؟ هان؟ هان؟ هان؟ میکروفون اینجا یه دونه بیشتر نیست
سلااااام سلام سلااااااام سلام سلام به تماااام اهالی محله ی باحال نابینایان بذارید بگم کل ماجرا چی شد و چه حااااالی کردیم ما! خب. تقریبا از یکی دو ماه پیش برنامه ریزی های ما برای تدارک یه اردوی یه روزه شروع شد و نتیجه اش شد ده دوازده ساعت شادی، خوشی، آموزش، صمیمیت، لذت، و استقلال برای هم محلی های شرکت کننده! برای ایجاد پیش زمینه ی ذهنی و زیرساختی اردو، از طرفی پست های نظرسنجی برای اردو رو توی سایت تنظیم کردم و از طرف دیگه، به دنبال پیاده سازی درگاه پرداخت محله که علی کریمی بهمون معرفی کرده بود بودم تا برای ثبت نام اردو و مشارکت