سلام به همه. آقااا، خانوووووم، بابا یوااااااش! چه خبرتونههههه! خب مگه چند ساله میوه شیرینی نخوردید آیا خخخ. بابا بذارید عرقتون خشک بشه لا اقل! گفتیم عروسیه نگفتیم رسیدگی به قحطی زده هااااست! حالا عروسی کیه آیا؟ کی؟ مجتبی؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ نه بابا مجتبی از این جرأتا نداره. عروسی کیه پس؟ چی؟ پرواااز؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ بابا کی آخه به این دکتر قلابی زن میده آخه! پس عروسی کیه؟ خب الآن میگم. عروسی امیر سرمدی. چی؟ بابا زن دوم کجا بوده آخه! بابا ولش کنید کشتیدش بچه ی مردمو! بابا یه دقیقه وایستید توضیح بدم خب! ببینید، امیر
Tag: جشن
دروووووووووووووووود بر همۀ بروبچههای محله، بچهها میدونید امروز چه روزی بوده؟ نه دیگه نمیدونید، اگه میدونستید که تا حالا صبر نکرده بودید. خب من میگم که امروز چه روزیه، بععععله امروز روز تولد سعید ویسیپور بسیار عزیز و نازنین است بزرگواری از دیار شجاعان و قهرمانان یعنی خوزستان همیشه با وفا. حالا بگم که منم چطوری متوجه شدم. بله، صبح رفتم ایمیلم رو باز کردم که دیدم یه پیام از طرف فیسبوک برام اومده و اعلام کرده که امروز تولد آآقا سعید گل و گلاب خودمونه. واقعا این فیسبوک هم عجب امکان خوبیه هاا یا بقول مجتبی عجب فضولیه هاا. خلاصه بدنبال این خبر، اومدم تو محله گشتمو گشتم
سلااااا اااا اااا اااا اااا اااا اااا اااام. چه طورید بچه ها؟ امروزم تو محله تولد داریم. اونم تولد چه کسی؟ از اون عشق والیبالهای شش آتیشه. یعنی اگه چشو چال درست و حسابی داشت الآن شک نکنید که داشت جای شهرام محمودی تو تیم ملی بازی میکرد. میگید نه، یه جفت چشم براش ردیف کنید ببینید حق با منه یا نه. خب امروز دیگه ما رهگذر رو از چارپایه آوردیم پایین و فرستادیمش تو آشپزخونه ببینیم چی کار میخواد بکنه. رعد هم که نشسته داره بادکنک باد میکنه، ملیسا هم که انگار رفته سفر قندهار پیداش نیست، کیوانم که میکرفن رو ول نمیکنه، مجتبی هم آگهی دادیم تو
درود بر شما دوستان عزیز. امیدوارم حالتون خوب باشه. امروز هم یه جشن تولد تو محله داریم و اتفاقاً تولد یکی از کم پیداهای محله هم هست. این جشن تولد متعلق به مرتضی علیوردی، هم محلی خوبمون هست. مرتضی تولدت رو از طرف تمام بچه های محله و کادر مدیریت محله تبریک میگم و امیدوارم همواره در مراحل مختلف زندگیت موفق باشی. خب این دفه چون ملیسا مسافرته، پریسیما کیک پخته. خلاصه هرکی بیمه نیست به نظرم ریسک نکنه بهتره خخخ. رعد هم امشب شیرین پلو درست کرده، رهگذر هم که طبق معمول بالای چارپایه هست، کیوان هم که قراره بخونه، مجتبی هم که هی میگه برقصید برقصید ظاهراً
سلااام بر یکشنبه. سلاااام بر 25 مرداد ماه. سلاااام بر آریا که در این روز مبارک متولد شد. سلاااام بر بر و بچ باحال محله نابینایان. آخ که چقدر امروز سلامتم من با این همه سلام کردن، خب میگن سلام سلامتی میاره خخخ. دوستان نازنین، امروز روز تولد هم محله ای عزیز همه ما آریای مهربون و گرامی هستش که من به نمایندگی از تیم مدیریتی مستقر در داخل و خارج از کشور، یعنی ترکیه، محل استقرار فعلی شهروز حسینوقلو، گفتم ترکیه، خواستم اینجوری بگم که یاد و خاطره مدیر فراری محله شهروز رو هم گرامی داشته باشم، چقدر واقعا به این بچه سخت
سلام سلام هزار و سیصد تا سلام بر بر و بچ گل و گلاب محله ی نابینایان. امروز باز هم یه جشن تولد دیگه برقراره. جشن تولد کی؟ بله، بله، جشن تولد چه کسی بهتر از استاد سعید درفشیاااااان، بله سعید درفشیان، خدا لعنت کنه این صفحه خوانها رو که هیجان رو در سینه آدم خفه میکنن با این متن خوندنشون خخخ. دوستان، امروز نوزدهم مرداد ماه روز تولد دوست بسیااار عزیز و گرامی همه ما، یکی از مدیران توانای سایت گوش کن، جناب سعید خان درفشیان هست که فعلا من به نمایندگی از کادر مدیریتی محله این ضایعه، ای وای، چیزه، یعنی این واقعه،
شلالالالالا،لا،لا،لا،لا،لالالا،لا،می،که، خوبید بچه ها، امروزم تولد داریم و این جشن تولد کسی نیست جز خانم کاظمیان نانازی، خانم کاظمیان، تولد تولد، تولدت مباااارک، مبارک مبارک، تولدت مبااارک، بیا شمعا رو فوتان فوتان کن، تا صد سال زنده بااااشی. حالا همه با هم دست، جیییییغ هورااااااااااااا!. خانم کاظمیان تولدتون رو تبریک میگیم و آرزو میکنیم سالم، تندرست و شاد شادان باشید. حالا بیا این شمعی که برات گذاشتیمو فوتان فوتان کن، آهان همینجا هست، حالا با شمارش ما، یک، دوووووو، سههههههه، هولالالالالالالااااییی. خب دیگه، حالا کیکو بِبُریم که حسااابی دهنمون آب افتاده که، همه کیک میخوان که بخور بخورش کنن که خخخی. روز تولد تو / روز نگاه باران، بر
سلاااام به همه ی دوستان عزیز. امیدوارم خوب خوب باشید. امروز تولد یکی از بزرگای محله هست. عمو علی عزیز، تولدت مبارک. امیدواریم سایه ی پر لطف شما سالهای سال بالا سر محله و بچه ها باشه و تا دنیا دنیاست از شما یاد بگیریم. خب کیک و شمع و همه چی آمادست. بریم برای یه جشن تولد حسابی. هرکی کادو نیاورده باشه، میبندیمش به صندلی داغ، انقدر ازش سؤالای سخت سخت میکنیم که حالش جا بیاد. امشب به عنوان دسر، بستنی حصیری داریم که مهمون پریساییم، شامم قرار شده رهگذر برامون ساندویچ پفک درست کنه. خلاصه خدا به خیر کنه دیگه! ملیسا هم که کیک اون دفعه ایش
به به به، سلااااااام بر بچه محلهای گل و گلاب محله نابینایان. امروز روز اول مرداد ماه و روز تولد دو بزرگمرد آریایی از دیار محله ماست. یکیشون دکتر بعد از این، و یکی دیگه شون ادیب. خب دیگه یواش یواش باید متوجه هویت این دلیر مردان عرصه علم و ادب این سایت عظمی شده باشید. بله، یکیشون دکی پرنده خودمون یعنی همون جناب دکتر پرواز هستن از ناکجا آباد. و اون یکیشون هم جناب سعید خان عابدی از اصفهان هستن که امروز ما افتخار برگزاری جشن تولد این دو عزیز رو داریم. دکی جون، کجاااایی که یادت به خیر!!! هعی، نازی،
درود به همه. امیدوارم حالتون خوب باشه. یه جشن تولد دیگه و اینبار، اشکان آذرماسوله، مدیر کوچه ی رادیوی محله. به اشکان آذرماسوله تولدش رو از طرف محله ی نابینایان تبریک میگیم و براش بهترینها رو آرزومندیم. امیدواریم که در مراحل مختلف زندگیش موفق باشه و اون شیرینی اصلیه رو یه روز همین نزدیکیها بیاره پخش کنه. حالا همه به افتخار اشکان آذرماسوله، دست، جییییییغ، هوراااااااااااا! باز هم اشکان عزیز بهت تبریک میگیم و در کامنتها این زادروز میلاد رو با هم جشن میگیریم. با آرزوی بهترینها برای همه ی شما عزیزان. بدرود.
سلااااااام سلااام, حالتون خوبه? چطورید? اوضاعتون خوبه? امروز من خیلی خوشحالم, چون که هم امتحاناتم تموم شد و هم اینکه ۳تا از نمراتم اومد. گفتم سریع بیام یه جشنی برپا کنم جمع کنم بچهها را دور هم و حال کنیم. بیایید تو این جشن همهچی هست,. خلاصه که بترکونید جشنو و حسابی شادی کنید. خداحافظ تا بعد.
سلااااااااااام. سلااااااااااام. سلااااااااا،ااااااااا،ااااااا،ااااااا،اااااام. بابا خب یه کم اون موزیکو صداشو بیار پایین آخه بشنوید من چی میگم! گفتیم پارتیه ولی نگفتیم سقفو رو سرمون خراب کنید که! همینطوری واسه خودم نشسته بودم داشتم فکر میکردم. چی؟ چی میگی از اون ته دکی پرنده؟ مگه من فکر هم میکنم آیا؟ برو عمو. برو بذار زندگیمونو بکنیم. نذار حالتو بگیرم. داشتم میگفتم. داشتم فکر میکردم که یهویی: . . . . . گفتم خیلی وقته بچه ها دور هم جمع نشدیم یه جشن توپ بگیریم. مگه حتماً باید تولدی، عروسی، عیدی، یلدایی، چیزی باشه که جشن بگیریم. همینطوری الله بختکی زدیم تو کار یه مهمونی توووووپ و بترکون، گفتیم بزنیم و
هفت بهمنماهه. تولد من. تولد با ارزش ترین کسی که تو دنیا می شناسمش. من خودمو خیلی دوست دارم. اصلاً تعجب نکنید. این روزا توی کتاب ها و فیلم های تکنولوژی فکر خیلی تاکید می کنند که اعتماد به نفس داشته باشید و خودتونو دسته کم نگیرید ولی قضیه من فرق میکنه. من از کوچیکی خودمو خیلی دوست داشتم! از خود راضی نیستم. حتی گاهی وقتا از خودم ناراحت میشم ولی بازم خودمو دوست دارم. من کوچیک که بودم, هر وقت از چیزی ناراحت میشدم یا توی خونه دعوایی چیزی میشد, به خودم پناه می بردم. با خودم حرف می زدم و این مجتبی بود که منو دلداری میداد.