دسته‌ها
داستان و حکایت

نباید چشمانم باز شوند نباید!

*** چشمانم را بستم. خودم را به دست باد سپردم. احساس سبکی میکردم! یک حس قشنگ داشت پایش را روی تک تک سلولهایم میگذاشت! از خود بیخود شده بودم. داشتم اطرافم را میدیدم! چه زیبا بود! فقط تو را کم داشتم! باید پیدایت میکردم! رفتم و رفتم. به یک پنجره ی بسته رسیدم. باید بازش میکردم! باز شد! خودت خواستی! خودت پنجره را باز کردی و مرا درون دریای دلت  پرتاب کردی! دیدمت! شنیدمت! حست کردم! خواستی مرا درون خودت غرق کنی! خودم را به موجت سپردم! برایم مهم نبود چه میشود! میخواستم غرق عشقت شوم! عاشقانه عاشقت بودم! کاش همان موقع, زمان از حرکت می ایستاد. کاش مرا
دسته‌ها
اجتماعی اطلاع رسانی اندروید تلفن همراه

پرسش‌نامه نیازسنجی الزامات مورد نیاز برای طراحی اپلیکیشن مدیریت دارویی مبتنی بر تلفن همراه با قابلیت ضبط صدا برای نابینایان

سلام دوستان. امیدوارم که خوب و خوش باشین و همگی از این بلایا دور و در امان باشید . بعد از مدتها و گرفتاریهایی که بود، دوباره افتخار این رو پیدا کردم که بیام در جمع شما و با شما باشم و مطلب به اشتراک بگذارم. هرچند که از مطالب شماها هم استفاده می‌بردم. این بار هم که افتخار این رو پیدا کردم بیام، با یک پرسشنامه اومدم که در مورد خودمون هست، یعنی: پرسشنامه‌ای از جنس خودمون که شاید کمتر در ایران به این موضوع یا مطلب پرداخته شده است، اون هم طبق نظر ما. این پرسشنامه رو که در زیر قرار میدهم، یقینا با عنایت و راهنماییهای
دسته‌ها
اندروید تلفن همراه نرم افزار های کاربردی

دانلود نرم افزار اطلاعات دارویی برای اندروید

سلاااااااااام هم محله ای های دوست داشتنی. خوبین؟ خوشین؟ اومدم محله رو آب و جارو کنم. گفتم بیام در خونه هاتون یه نرم افزار خوب دیگه در اختیارتون قرار بدم. آخ یادم رفته آبو باز گذاشتم الآن پول آب میاد به محلمون. اسم نرم افزار اطلاعات دارویی: شما با استفاده از این نرم افزار میتونید اطلاعات زیادی در باره ی دارو ها به دست بیارید. نرم افزار کاملا سازگاری داره با تاک بک. در این نرم افزار داروها به طور منظمی دسته بندی شده، مثلا داروهای گیاهی، ویتامین ها، ضد عفونی کننده ها و ولی دارو که با کلیک رو هر بخش، دارو های اون بخش رو میاره شما
دسته‌ها
داستان و حکایت کودکان و نونهالان

فقط معجزه می تواند: فرستنده بهار

وقتي سارا دخترک هشت ساله اي بود، شنيد که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت مي کنند. فهميد برادرش سخت بيمار است و آنها پولي براي مداواي او ندارند. پدر به تازگي کارش را از دست داده بود و نمي توانست هزينه جراحي پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنيد که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه مي تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتي به اتاق خوابش رفت و از زير تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست، سکه ها را روي تخت ريخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار .. بعد آهسته از در عقبي خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه