عزیزان همراه و همقدم با محله نابینایان، سلام و عرض ادب. به همین زودی به هجدهمین شماره از نشریه جهان آزاد رسیدیم. این شما و این هم نشریه جهان آزاد در ایستگاه هجدهم: مشخصات مقاله نام مقاله: Kid Talk A Conversation with Mark Riccobono: سخنی با کودکان، گفتگویی با مارک ریکوبونو نویسنده: Carlton Anne Cook Walker منبع: Future Reflection مترجم: داوود چوبینی سخنی با کودکان، گفتگویی با مارک ریکوبونو هر ساله در کنفرانس “سازمان ملی والدین دارای فرزند نابینا” “NOPBC”, رئیس فدراسیون ملی نابینایان آمریکا “NFB” با وجود مشغله کاری، برای صحبت کردن رو در رو با فرزندانمان وقت می گذارد. ما کودکان را به جلوی اتاق فرا می
Tag: عصای سفید
سلام به جویندگانی که برای یافتن تلاش میکنند. امید که روزهای پیشِ رو در نگاهتان به روشنای خورشید باشند! همقدم با گامهای محکمتان پا در راه نهاده و در گوشه و کنار جهانی آزاد عازم قصه ای دیگر میشویم تا ببینیم، بخوانیم و بیشتر از پیش بدانیم. با ما در سِیری دیگر از سِری سفرهای آشنا به جهان آزاد همراه باشید! مشخصات مقاله نام مقاله: Navigating Our Brave New World: گشت و گذاری در دنیای با شکوه و جدید ما. نویسنده: Gabe Cazares منبع: Future Reflection مترجم: پریسا جهانشاهی گشت و گذاری در دنیای با شکوه و جدید ما زمانی که به شاخه های کوچکمان امتیازی را
سلام به همسفران همیشگی محله نابینایان و نشریه جهان آزاد. در ماه آخر از زمستان 99 با چهاردهمین شماره از جهان آزاد در خدمت شما گرامیان هستیم. مشخصات مقاله نام مقاله: Fourteen: It’s a Magical Age سن 14 سالگی، سن طلایی نویسنده: Maurice Peret منبع: Future Reflection مترجم: داوود چوبینی یادداشت سردبیر موریس پِرِت یک مربی تحرک و جهتیابی می باشد. او مدرک خود در این حوزه را از سازمان ملی تحرک و جهتیابی آمریکا اخذ نموده است. آقای پِرِت مسئول برنامه های مشاوره ای به جوانان در فدراسیون ملی نابینایان آمریکا نیز هستند. در این سخنرانی، ایشان از برنامهریزیها و تحولی صحبت می کنند که رسماً
دستهها
فقط یک قدم جلوتر
وقتی عصایم از زمین کنده می شود، آن را محکم در دست می گیرم و بر زمین می کوبم. فریاد می زنم: « ول کن این عصای بی صاحاب شده رو ». ادامه می دهم: « چند بار بگم عصا رو نکش ». در اطرافم صداهایی می شنوم که مرا به آرامش دعوت می کنند با جمله هایی مثل: خانم شما ببخشید. عصبانی نشید. ایشون از اینجا رفته. رفته؟ رفته. درست مثل دزدها. چیزی دزدیده و رفته. راستی او چه چیزی را دزدیده بود؟ کیفم را؟ چمدانم را؟ شاید هم عصایم را! اما نه. او صبرم را دزدیده بود. صبر ناشی از اعتمادم را. اعتماد کرده بودم که او
? ? ? ? ? با سلام خدمت دوستان عزیز امیدواریم هرجا که هستید خوشحال و قبراق باشید. ما چهارشنبه شب یعنی بامداد بیست و دوم آذر 1397 هوس سوسیس کردیم. یعنی ساعت 01:20 ? در عرض چند دقیقه تصمیم گرفتیم لباس بپوشیم و به سوپری محلمون بریم و 2تا سوسیس بخریم توی این پادکست هم با سوپری محلمون گفتگویی کردیم که بهتره خودتون بشنوید. و نکاتی رو هم به دوستای عزیزمون که تصمیم دارن مستقل بشن گفتیم. امیدوارم مفید باشه گوش کنید
تبریکی به بلندای رنگین کمان, تشکری از یک قلب مهربان تا سالها, قبل از اینکه بینایی را از دست دهم نمی دانستم روز جهانی عصای سفید هم داریم. همانطوری که الآن هم خیلی ها نمی دانند چنین روزی وجود دارد. شاید در حد پیامهای فضای مجازی, مردم گذرا از آن می گذرند. حتی یادم است آن روزها که میدیدم, گفتگوهایی که در رسانه های سمعی و بصری با معلولین و مسوولین مربوطه در روزهایی مثل عصای سفید یا روز معلول انجام میشد برایم جذابیتی نداشت که بخواهم تا آخر دنبالش کنم. و اکنون هم که چندین سال است به جرگه عصا سفیدها پیوسته ام, هنوز این روز برایم جذابیتی
4شنبه، 26 مهر 1396. از دیروز هوا یکم سرد شده. این سرما رو دوست دارم. این سرما نه سوز داره، نه دل رو میلرزونه. این سرما، نفسهای پاییز عاشقه که نوید روزها و شبهای عاشقی رو میده! ساعت 6، چشم باز میکنم به صبح سپیدی که بهم لبخند میزنه. باید ساعت 7 حاضر باشم با خواهرم برم مدرسه شون. خواهرم 10 سال ازم کوچیکتره و توی همون مدرسه ای درس میخونه که من دوران دبیرستانمو گذروندم. از تابستون که خواهرم اونجا ثبت نام کرد، دلم لک زده بود واسه دیدن مدرسه و معلمای قدیمم. جایی که بهترین دوستام رو پیدا کردم و هنوز هم ارتباطمون با هم محکمه. 2شنبه
عرض سلام خدمت یکایک دوستان و عزیزانی که این صفحه رو برای مطالعه انتخاب کردن. با گرامیداشت روز عصای سفید خدمت رسیدم تا برندگان مسابقه کتابخوانی کتاب: «آدمها و آیینها سفرنامه مادام کارلا سرنا مترجم علی اصغر سعیدی»رو خدمتتون اعلام کنم. قبل از این که اسامی سه برنده رو بنویسم اول یه گله کنم از مهجور موندن کتاب بینمون! واقعا برای کتاب باید دل سوزوند که اینقدر در بین ماها غریبه هست! ماهایی که برای هرچیز و هرکس وقت داریم جز کتاب! ماهایی که حاضریم هر کاری رو با جون و دل انجام بدیم اما حاضر نیستیم کمی از همون وقتو بذاریم و کتاب بخونیم! چند وقت پیش بچه
سلام به اهالی محترم محله نابینایان. از جایی که میدانید و اگر هم نمیدانستید عنوان پست به شما نشان میدهد، در روز عصای سفید هستیم؛ روزی پر از کلیشه. کلیشه های تکراری. فکر نمیکنم کسی از خوانندگان باشد که از شنیدن اینکه روز عصای سفید مصادف با 15 اکتبر خارجی و 23 مهر داخلی است، ملول نشده باشد. بعید است کسی نداند که در سال 1921 یک عکاس نابینا شده ساکن شهر بریستول انگلیس به نام جیمز بیگ، دست به عصای سفید شد. حتما خسته شده اید بس که شنیدید: بعدها دو نفر آمریکایی برای قشر نابینا قانونی را به تصویب رسانده اند که تمام حقوق او در
سلام رفقا آقایون خانما، اول از همه عیدتون مبارک. چه عیدی؟ عید عصای سفید دیگه نمی دونی مگه؟ واقعا روز 15 اکتبر یا 23 مهر واسه ما نابیناها عیده، هیچ حرفیم توش نیست. خب، حالا تو عیدی چی آوردی واسهمون؟ ای! یه چیزکی آوردم که الساعه تقدیم میکنم. بدو وقت نداریم، بدو بعدشم بزن به چاک. چشم! نزن، نزن الآن ردیف می کنم. بعدشم میرم پی کارم. خب بچه ها، تا حالا پیش اومده که بخواین یه سری فایلای تصویریو بزنین رو یه DVD خام؟ اگه فرمت فایلای تصویری در هم و متفاوت باشه چی کار میکنین؟ خب، همش راه داره. آموزشو گوش کنین واسهتون گفتم. فقط مواد لازمو
روزنامه ایران در گفت وگو با پنج دختر نابینا در آستانه «روز جهانی نابینایان»، نوشت: دخترانی از جنس باران، سرشار از شور جوانی و زندگی بودند. آمده بودند تا از عشق بگویند و زمزمه محبت کنند برای ما که تصورمان از معلولیت گریه و زاری و درد است. آمده بودند تا بگویند از نگاههای معنادار من و شما خسته شده اند؛ میخواهند زندگی کنند و قدم به قدم ما در جامعه برای رؤیاهایشان بجنگند و به قول خودشان «دخترانگی» کنند. به مناسبت روز جهانی نابینایان (23مهر برابر 15 اکتبر)، گپ صمیمانهای داشتیم با پنج دختر جوان نابینا که با وجود همه سختیها به دفتر روزنامه آمدند و با ما
هر چی بهت میگم عصا دستت بگیر, به خوردت نمیره که نمیره. متوجه نمیشی که نمیشی. چی؟ خوشت ازش نمیاد؟ زشته؟ خجالت میکشی؟ خو خجالت بکشی بهتره یا درد بکشی؟ آبروت میره؟ نمیخوای دیگران متوجه بشند نابینایی؟ یعنی میه نیستی؟ الآن بنظرت خوبه بگم حقته. خوبه بگم بیشتر اَ این و بدتر اَ این باید واست اتفاق میفتاد. هان. خوبه یا نع. آخه قربونت برم. احمق بودن چه قد؟ خریت تا کجا؟ تجربه به چه قیمتی؟ غرور الکی تا کی؟ آخه غد بودن هم حدو اندازه ای داره. نداره؟ یعنی چی آخه. بر میداری تنهایی اونم بدون عصا میری اوور خیابون, نمیگی یه وقتی یه بلایی سرت میاد. فک
نگارنده: مجتبی خادمی ورنامخواستی اگه یه نابینای مستقلی، وقت خودتو تلف نکن و این مقاله رو بذار کسی بخونه که بهش احتیاج داره. فقط سعی کن دیگران رو مستقل کنی. فعلا خداحافظ. ما بریم سراغ کسایی که مستقل نیستند. میدونید چیه؟ راستیاتش دلم نمیخواد بنویسم و بخونید و یه سری کامنت زیرش بره و تموم بشه. دلم میخواد می شد یه جوری بنویسم که تأثیر واقعی بذاره. دلم میخواد از طریق حروف و کلمات، کاری می کردم که چهارتا از شما که مستقل نیستید، یا نیمه مستقلید و از استقلال ترس دارید، ی اتفاق خوب واستون می افتاد. شاید نوشته راهش نباشه. شاید باید توی کنفرانس های صوتی
سلام دوستان. اگر یادتون باشه چند روز پیش یک عصای سفید هوشمند معرفی شد که گزارششو همکاران ما در باشگاه خبرنگاران بوشهر کار کرده بودند. به همین خاطر افراد زیادی با من تماس گرفتند و روش تهیه این عصا رو پرسیدند. اگر کسی می خواد این عصا را بخره به این شماره 09171764146 نام کامل منظورم نام و نام خانوادگی به همراه نام استان و شهرشو به این شماره پیامک کنه. شرکت خودش تماس می گیره و هماهنگی های لازم رو به عمل میاره. لطفا تماس نگیرید و فقط پیامک بدید. راستی بچه ها برای خرید ابزار توانبخشی بهزیستی بودجه خوبی داره حتما مراجعه کنید و بخواهید براتون تهیه
آره چه قد سخته. خعععیییلی سخت, خعععیییلی دشوار, خعععیییلی بدجور, خعیییلیی سخته. چه قد سخته که وابسته باشی. یه وابستگی از روی جبر, از روی خاص بودن شرایطت, از روی موقعیتی که توشی, از روی وضعیتی که هرگز نه تنها به پایان خودش نمیرسه, بلکه داره هر روزش از دیروزش بدتر میشه و تو بدیش اوج میگیره. یه وابستگی از نوع تفاوتت با دیگران البته از نگاه خودشون, از جنس فرداهای نافرجام, از حس همین گذشته های بی فرجام. چه قد سخته. خیلی سخت. مسخره هست. مسخره. همه چی مسخره هست, زندگی مسخره هست, ما هم شدیم مسخره ی روزگار, شدیم مسخره ی چرخش ایام, شدیم مسخره ی لحظاتی
توجه: خواننده ی گرامی، صحت این داستان توسط سایت گوشکن رد یا تأیید نمی شود و دیدگاه های نویسنده صرفا دیدگاه های شخصی هستند و الزاما بیانگر دیدگاه تارنمای گوشکن نمی باشند. سلام دوستان و باز هم من، با یه خاطره ی کاملا واقعی! خب، دقیقا همونی که اتفاق افتاد رو میگم! یه دو شب نتونستم خوب بخوابم، شبه قبلش گوش درد، شبه قبلترش یه موضوعه خصوصی! ساعته چهار بود، خواب بودم، گوشیم زنگ خورد، گیجه خواب بودم، دستمو بردم کناره بالشتم، گوشیمو برداشتم جواب دادم! سلام سلام علیرضا، هیچی نپرس، فقط پاشو بیا تهران، بلیطتم دسته مرتضیست، برو شیراز، باهاش همآهنگ کن، بیاد دنبالت هم تا فرودگاه همراهیت
سلام سلام، امیدوارم هفته ی خوبی رو گذرونده باشین و هفته ی خوبی رو هم در پیش رو داشته باشین، ما که سه شب شبِ یلدا داشتیم شب اول خونه ی مادربزرگه که من نرفتم، و شبِ دوم خونه ی خودمون همراه با دوستای خواهرم که همسایمون هستن و دیشب هم ما به دعوتِ خودشون رفتیم خونشون. بگذریم! حالتون چطوره؟! خخخخخ. • میزگرد این هفته در مورد عصا و ویژگیهای یه عصای مناسب از نظر هر کدوم از شماهاست. نمیگم استاندارد چون هم اینکه به احتمال قوی کسی عصای استاندارد ندیده تو ایران و هم اینکه شاید هر کسی طبق تجربه و استفاده ی خودش ویژگیهایی رو برای یک
سلام چند روزیه که از روز عصای سفید میگذره و خب خیلیها در مورد این روز تا دلتون بخواد حرف می زنند. امسال در برخی از روزنامه های سراسری هم این روز انعکاس داشت. من در روزنامه آفرینش مطلبی رو در باره این روز دیدم. اما میان همه این حرفهایی که زده شد شاید یک حرف بعد از گذشت این همه سال برای من قابل تأمل هست. رؤسایی که در سازمان بهزیستی بودند و هستند همیشه این مطلب را بیان کرده و می کنند که ما با پیشرفت تکنولوژی برای اشتغال نابینایان با مشکل مواجه هستیم. جالبه بدونید دیروز در قم مراسمی به مناسبت این روز برگزار کردند و
دوباره یکی از اون حرکتای شتاب زده، احساسی، به درد نخور، سرزنش بر انگیز، ضد حال، بی نمک، ویژه مجتبی، مخصوص مخصوص، دو تنوره، آتیشی، سرد سرد، آلاسگایی، بچگانه، هیریویریناک، حال به هم زن، درهم برهم، افسرده، مشمئز کننده، باحال، بیحال، پارادوکسیکال، از من سر زد. آخه سرم خیلی چرب بود و شستنش دردسر داشت! اینکه یه عالمه صفت اول کاری بی هیچ دلیلی ردیف کنم، با تیترم دست پیشو بگیرم پس نیفتم و از آدمو عالم شاکی باشم! آره. هیچ وقت حق با من نبوده و من هم به تلافی، با حق نخواهم بود! اینجوریاست؟ باشه، که اینجوریاست دیگه! حله. برو بریم: رعد راست میگه، قرص اصلا خوب
دستهها
ویژه نامه (23مهر)بخش دهم
مفهوم نابینا:دانشجوی نابینا (رویکردهای علمی) پرسپکتیو 1 (منظر) در این بخش، دانشجویان نابینا، از خلال تخصصشان مفهوم نابینا را به تحلیل میکشند. بی اخلاقی اخلاق مدارانه. نویسنده:احمد طاهری دانشجوی کارشناسی فلسفه دانشگاه تهران اگر این فرض بنیادین فیلسوف پیشینمان افلاطون را بپذیریم که انسان ها همواره به دنبال انجام اعمال درست و شایسته هستند می توان این سؤال را مطرح کرد که ما چگونه به این تشخیص می رسیم که عملی درست و عملی غلط و ناشایست است؟ سؤال مهم دیگر این است که ما در چه موقعیت هایی در طول زندگی خود مجبور به فکر کردن و تشخیص چنین مسألهی دشواری می شویم؟ شاید یکی از امور