صبح که از خواب بیدار شدم، طبق معمول هر روز اول از همه دنبال مامانم گشتم و توی آشپزخونه پیداش کردم: -سلام مامانم! -سلام وروجک! گوشیم زنگ خورد، دوستم بود. میدونستم کیه و چیکار داره، جوابشو ندادم تا بعد از صبحانه خودم بهش زنگ بزنم. وقتی رفتم تا واسه خودم چای بریزم، دیدم مامانم چای و بساط صبحانه رو واسم آماده کرده، همونجور که من دوست دارم، چای شیرین با 3 تا پیمونه شکر! حتی یه چای تلخم واسم ریخته تا طبق عادت همیشگیم بعد از چای شیرینم بخورم! چای شیرینی که مامان ریخته به همراه نون شیرمال مامانپز! چه لذتی! انگار شیرینی دنیا زیر دندونامه! خدایا! ممنونتم!… بعد
برچسب: مامان
سلام بچه ها، خوبید؟ بچه ها، همون طور که میدونید، من یکی دو ماهی هست که خیلی نمیتونم بیام تو محله. دلیلشم احتمالاً خیلیهاتون بدونید که مریضی مامانم هست. مامانم از یکی دو ماه پیش حالش یه کم بد شد، مریضی زنانه داشت، رگهای قلبشم بسته شده بود که باعث میشد نتونن عملش کنن، این شد که آنژیو کرد قلبش رو، ولی قندش هم بالا هست، واسه همین باز هم نمیشد عملش کنن، واسه همین حالش هی بدتر و بدتر شد، تا این که شنبه ای که گذشت حالش خیییلی بد شد، طوری که به اورژانس زنگ زدیم و اومدن مامانم رو بردن بیمارستان و در بخش آی سی
*،*،*،*،*،* سلاآآام,سلآآآاام خوبین هم محله ایها؟ دلم برای همتون تنگ شده گفتم هم بیام حالتونو بپرسم هم اینکه یه جشن تولد کوچولو موچولو اینجا بگیرم حالا میپرسین که تولد کی هست میگم خب بگو دیگه عباس باشه میگم * * * * * * 10 خرداد تولد مامانم هست یووهووو,یوهویوهو،شکلک خوش حالی,شکلک بالا پایین پریدن واایی بچهها نمیدونین چقدر خوشحالم جا داره که تولد مامان عزیزمو از همینجا جانانه تبریییییییییک بگم ایشون خییییلی برای من زحمت کشیدن,توی همهی زمینهها بهم کمک کردن و میکنن برای ایشون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم انشاالله بتونم اونطوری که میخام زحمات ایشونو جبران کنم راستش من یه دفه تصمیم گرفتم که این پست