خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

جناب آقای مجتبی خادمی. مدیریت محترم پایگاه اینترنتی محله ی نابینایان. با تقدیم سلام و احترام فراوان، میلادتان خجسته باد. خخخ خخخ خخخ.

سلاااااا اااا اااا ااا ااا ااا اااام به همه ی بر و بچه های باحال، توپ، خونگرم و مهربان محله ی خودمون. چطورید یا بهترید خخخ. میگم دقت کردید این روزها پستچی چه فعال شده واسه خودش آیا؟ پستچی اینجا، پستچی اونجا، پستچی همه جا، پستچی کجا، خلاصه همه جا صحبت از پستچیه. حالا این پستچی مثل دیجیمون هی چهره عوض میکنه. یه بار شهروزه، یه بار عمو چشمه میشه، یه بار میشه دکی پرنده، یه بار میشه پریسیما، خلاصه همینطوری واسه خودش تغییر چهره میده. صد رحمت به سریال مرد هزار چهره. لا اقل اونجا مهران مدیری همش به جای اشخاص مختلفی که مرد بودن عوض میشد. این
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تسلیت به مجتبی بابت درگذشت مادرش

سلام به همه. اهالی این محله همیشه توی شادیها و غمها کنار هم بودن. همیشه شادیها با هم قسمت شده و غمها رو هم با هم برداشتیم تا سنگینیش روی دوش یه نفر نباشه. امروز کسی که همیشه به همه انرژی داده و همیشه سعی کرده امیدوار باشه و امید به بچه ها بده، غم بزرگی رو باید تحمل کنه. مجتبی باید برای همیشه با مادرش وداع تلخی داشته باشه. متأسفانه مطلع شدیم که مادر مجتبی برای همیشه این دنیا رو ترک کرده و سایه ی یک مادر دلسوز از سر یه خانواده کم شده. یادمه مجتبی توی پستها و شناسنامش از مادرش زیاد نوشته بود. از تلاشهایی که
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

املای ضعیف و غیره

حالا که خوب فکرشو می کنم می بینم واقعا چقدر ضعیف بودن املا گاهی جا ها اهمیت داشته و من بی تفاوت بودم. کاری که عصر ها انجام میدم اینه که روزانه به بیش از صد تماس جواب میدم و توی هر تماس باید مشخصات فرد تماس گیرنده رو برای تشکیل پرونده به سرعت با کامپیوتر ثبت کنم. کافیه توی یکی از پرونده هایی که دارم واسه ی نفر تشکیل میدم ی غلط املایی باشه، کلا آبروی من و شرکتی که توشم باهم میره به نا کجا آباد. آخه مشخصات هر پرونده ای که من برای تشکیل هر پرونده به سرعت تایپ می کنم، بعد از اینکه دکمه ی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

در ششم مرداد ساده برای خودت می نویسم

تو تنها کسی هستی که هرچی خرجت کنم، وظیفه ی من میدونی و بهم جرئت نمیدی منت بذارم سرت. تو تنها کسی هستی که اگه باهام آشتی باشی واسم ی لذت داره و اگه باهام قهر هم باشی بازم واسم ی لذت دیگه داره. با هیچ کس غیر از تو نمیشه شام رو پیتزا خورد. با هیچ کس غیر از تو نمیشه از جوجه رنگی ها گفت. تا حالا کسی غیر از تو خلوتم رو طوری به هم نزده که از این کارش لذت ببرم. کسی غیر از تو نسبت به من اینطوری بی اهمیت نیست. هیچ کس غیر تو نیست که وقتی باهاش باشم باهام باشه و وقتی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کسانی که متمایلید یادداشت امروز مدیر را بخوانید. حمله به محله و احتمال خصوصی شدنش

درود به همه هم محلی های گل گلاب. گفتم ما زیادی پشت صحنه ایم. ی کمی هم بیاییم جلوی صحنه. متأسفانه یک سری حمله های شدیدی به سایت ما شروع شده و از طرف بچه های ایرانی هم نیست. یعنی تقریبا حتی فهمیدم که از طرف چه گروهی هستش. یک سری گروه هکری و مافیایی معمولا توی دنیا هستند که سایت های جهان سومی یا سایت ها و سرور های ضعیفتر یا خارجکی رو هدف حمله قرار میدند تا بعد از هک کردنشون، این مافیا بتونند از منابع کامپیوتر مرکزی اون سایت بیچاره واسه خودشون استفاده بکنند. میدونید که هر چقدر امنیت یک سایتی پایینتر باشه، حملات نتیجه‌بخش به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دهم آذر 92 خورشیدی خود را چگونه گذراندید؟

والا. اولش که باید مثل این کلیشه ای هایی که خودمان هم دیر زمانیست از اهالی آن شده ایم، سلام کنیم. بله. همیشه از قدیم و ندیم می گفته اند که سلام، چیز خوبی است و سلامتی میآورد. البته حرف، حرف میآورد و مثلا ما نمیدانیم که این ندیم چیست و آن که گفته اند سلام چیز خوبیست یعنی دقیقا چه چیز خوبیست؟ چیز خوب یعنی چه؟ یعنی پوشیدنی خوب؟ نوشیدنی خوب؟ گوشیدنی خوب؟ به هر حال، بحث، بر سر دهم آذرماه ماست. شاید هم دوق. شاید هم لبنیاتی مفید تر مثلا خامه که نه ولی سرشیر. در کل برای صبحانه، چیز های خوبی هستند این لبنیات، مخصوصا سرشیر.
دسته‌ها
شعر و دکلمه

این هم یک شعر از خودم

سلام. یکی از بچه ها میگفت متن هایی که مینویسی جای کار داره و بد نیست. پیشنهاد کرد بزنم توی خط شعر و ترانه که منم یک چیزی دیشب به کلهم زد نوشتمش. البته نمیدونم چی از آب درآمده باشد. خودم که اصولا نارسیسیستم و از شعرم خوشم اومد. شعر را نباید بگی، باید خودش بییاد: نیستی، باز، از این فاصله ها بیزارم، توی سایتم، توی اسکایپ، چه بد بیکارم. لختیت، آه، به نام دل من بود فقط، حال، هر ثانیه در حصرت یک دیدارم. گرم بودی و ز گرمای تنت میمردم، حال، گرمم، ولی افسوس، چه بد تبدارم. مال من نیستی و نیستم از جنس تنت، وزن تو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

درد سر های تدریس, شما بخونید مث من نشید! بوم بوم.

خوب سلام گوشکنی های توپ و تانک. گوف گوف حالا من شما را به جنگ افزار جنگی تشبیه کردم جوگیر نشین! گوف گوف! منفجر نشینا! بوم بوم! ی چیزی که ذهنمو مشغول کرده این دسته بندیهای سایته که باید درست بشه. یعنی خوب دسته بندی شاید دست داشته باشه ولی پا نداره که خودش راه بیفته درست بشه باید یکی مثل من باشه درستش کنه که نیست. یعنی اصلا مشکل اینه که اتفاقا برعکس, یکی نباید مثل من باشه که هست چون وقتی یکی مثل من باشه نتیجهش میشه همین که این کارها زمین میمونه. واقعا با این شلوغی سرم نمیدونم چیکار کنم. اینقدر کلاس خصوصی و عمومی گرفتم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

انتخاب عنوان این پست با شما!

من خوابم مییاد, از اون خوابم مییاد های واقعی که در اثر استعمال بیش از حد پیتزا ایجاد میشه و چنگ میندازه به همه وجودت تا بخوردت! من دیوونه ام, یک دیوونه به تمام معنا آنارشیست و اینجور حرفها. من یک پیتزا خور کاملا بی ظرفیتم که امشب بعد از استعمال چند تا تیکه پیتزای کیکی از نوع گوشت راسته دارم ضعف میرم و شکمم باااد کرده و یک مخدری توی بدنم تولید شده که داره از سر و کول احساساتم بالا میره و منو مجبور میکنه که بنویسم که بگم که بخندم که خوابم بییاد که دیوونه باشم و مسخرگی کنم و مسخره بازی در بییارم و حواسم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نمیدونم مجتبی دلش میخواد خیلی بیشتر از اینا باهاتون حرف بزنه

نمیدونم. یه جورایی خیلی خسته میشم گاهی وقتا از این زمونه. یکی توی این دولت نیست که به فکر یه جمعیت حد اقلی ای مثل ما نقص عضوی ها باشه. البته اینی که میخوام واسهتون بگم مربوط به حد اقل حد اقل هم نمیشه. نقص عضوی ها توی کشور یه هفت هشت میلیونی میشند. اگه بیشتر نشند. تا قبلا که نمیدونم چه قدر قبلا تر میشه فقط همینا میدونم که تا قبل از ترم پنج دانشگاهم, اتوبوس هایی بودند مهربان با برچسب خط 94 که از خیابان هزار جریب یعنی از روبروی درب شرقی دانشگاه اصفهان راه می افتادند و به سمت ترمینال زاینده رود و از توی اتوبان
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 30 آذر 91: شاید هم معرفی سایت!

سلام دوستان. در عین ناراحتی از وضعیتی که هر از گاه ازش واستون مینویسم خوشحال هم هستم. فردا تولد دوستم هست این اولا. این هفته یک ثانیه هم توی خوابگاه بند نشدم و همهش بیرون بودم این دومً. تازه خیلی هم بهم خوش گذشته این سوماً. شما هم مثل من درباره شب یلدا مطالعه داشته باشید این چهارمً. داریم به امتحانات نزدیک میشیم این پنجمً. راستی شما چرا اون هاییتون که نظر نمیدین, نظر نمیدین این ششمً. پانصد سایت برتر بازدید شده در ایران رو ببینید این هفتمً. کلی حرف دیگه هم دارم که بزنم این هشتمً. مثلا دیشب تا صبح از سرما یخ زدم این نهمً. دیگه هم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 19 شهریور: از هر کجا چه خبر؟

داشتم به این فکر میکردم که چه قدر من آدم تنبلی بودم و تنبل تر شدم اخیرا. آخه ژلی که چهارشنبه به مو هام زدم رو هنوز زیر دوش آب نشستم و مو هام شکل کلاه نمدی های عهد اتیق را به خودش گرفته. همچین این کلاه اندازه سرم شده که احساس میکنم یکی از مردان آنجلوس اومده و این کلاه فاخر ولی به ظاهر ضایع رو بهم هدیه داده.

نمیخوامش نمیخوامش مگه زوره.

باید برم این کلاه رو واژگون کنم. زیر آب این قدر بشورمش که مثل کلاه گیس شبیه سازی شده از سر جنیفر لوپز بشه. نرم نرم. لخت لخت. اصولا از مو های لخت خوشم میاد ولی دردم اینه که با وجود لختی نسبی ای که مو هام دارند, هم زود به زود چرب میشند و هم به ریزش بدی مبتلا شدند. نمیدونم برم دکتر. بذارم دکتر بیاد خونهمون. باهاش توی فست فودی جایی قرار بزارم. نمیدونم. خلاصه که اگه شما به نتیجه ای رسیدید پیش خودتون نگهش دارید به کسی نگید که یک وقت از هوش سرشار شما حامد کرزای بیاد با فرقون بدزده ببردتون واسه کارشناسی. خودم ی کاریش میکنم به دزدیده شدن شما استعداد های ناب نمی ارزه.

شوخی کردم بابا. شوخی. چرا بهتون بر خورد؟ مگه من چی گفتم؟ اصلا غلط کردم. با تو نبودم با خودت بودم. حالا این مو های تشنه من یک طرف, وجدان بیکار و بیدار من هم از یک طرف که هی منو به رفتن به زیر دوش ترغیب میکنند! هنوز که زورشون بهم نرسیده!

بعد از ژل و مو و این حرف ها به این فکر افتادم که کسی در مورد ازدواج نابینایان و بحث هایی که کردیم نظری نداده و اولش گفتم چه بد شد! بعد گفتم اصلا چه خوب شد! بعد پشیمون شدم و جفت نظرامو پس گرفتم. نه بد شد و نه خوب. همینطوری عادی. خنثی. چی کارتون کنم که اینقدر تنبلید و نظر نمیدید! نمیخواد نظر بدید. ولش کن. اصلا واسه دل خودم مینویسم. واسه در و دیوار. تو. آهای. خود تو رو میگم. تویی که کنار گود نشستی میگی لنگش کن. تو که میگی این مسائل کلیشه ای شده. همچین که با یکی از این مسائل و مشکلات ازدواج برخورد کردی و کلهت محکم به سنگ خورد قیافهت خیلی دیدنیه و لحن صدات خیلی شنیدنی!

در ادامه مشکلات ازدواج نابینا ها باید به این نکته اشاره کنیم که

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

آموزش حروف کیبرد به بچه های دبستانی

سلام. از پا درد داره دهنم سرویس میشه. نمیدونم چرا من اینجوریم که تا سه چهار ساعت روی پاهام راه میرم بعدش زانو درد شدید اللحنی میگیرم. نفرین به این زندگی و درد و مرض هایی که تا خدا خدایی میکنه و تا دنیا بر قراره دست از سر کچل بشر دو پا بر نمی دارند! از بچگی این مشکل پا درد رو داشتم. یادم میاد اون وقتا که تازه اسم آموزش اینترنت توی دیسک های آموزشی جناب مرتضی هادیان و نصر اله رضایی به فضای انفورماتیک نابینایان نوری سو سو زنان بخشیده بود, چهار ساعت در راه رفت و برگشت به خانه ریاضیات می کوبیدم از ورنامخواست کوفتی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کی گفته وارونه میزنم؟ حالم خیلی هم خوبه!

دارم میرم برم بشینم بخورم پاشم برم بگم میخوام راهی شم اصفهان نصف جهان و دور از همه شما عشقی های باحال مرامی. حالم ی جوری میشه تا میام ازتون دور شم. این چند وقته که نمینوشتم همهش خواب وبلاگ میدیدم. مثل این عقده ای های افسرده که تازه از تیمارستان مرخص شدند و قرص هاشون رو یکی در میون کوفت می کنن هی خواب میدیدم یکی به گوشکن بیست بیست ایمیل زده و من رمز ایمیلمو یادم رفته. همین حالاشم روزی شونصد بار دیدگاه ها رو مثل این چلا چک می کنم و همچین که عدد 0 افتخار میده و خودشو به 1 یا 2 یا بیشتر ارتقا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 7 تیر 91

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

به خدا نامردیه!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 29 دی 90

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت بیستو پنجم مهرماه 90

امروز روز خوبی را شروع کردم. همه چیز طبق میل من, همه چیز بر وفق مراد یا شاید هم بر وفق یکی دیگه مثلاً بر وفق مجتبی بود. آره اینطوری هم می شود گفت و انگار هیچ مشکلی هم پیش نمیاد! ساعت اول یعنی همان هشت تا ده یا درست تر هشت تا نهو نیم, آوا شناسی داشتیم. درس شیرین و در عین حال وقت گیریست. باید بشینی و هِی از این اصطلاحات قلنبه سلنبه بکنی توی کَلَت. مثلاً لَرینکس میشه حنجره. ولی استادش استاد خوبیه. تاخیر هفته پیشم را نادیده گرفت و خوب شانس خوب که میگن همینه! ساعت دوم هم خبر خاصی نبود. ادبیات انگلیسی یک: درسی