ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
- به روز رسانی. اطلاعیه برنامه های رادیو اینترنتی محله نابینایان مخصوص دانش آموزان به همراه آرشیو برنامه رادیویی زنگ مدرسه.
- احتمالابازی ششم آخرین بازی رسمی امسال باشه! کی میاد مافیا بازی؟!
- آموزش قابلیت کارت به کارت کردن با نسخه وب اپلیکیشن تاپ
- ارائه کتابچه خودآموز Unigram برای نابینایان به همراه گزارش برگزاری مجمع عمومی انجمن و نتایج انتخابات هیأت مدیره و بازرسین و تعیین سمتهای اعضای هیأت مدیره
- بالاخره بر دستان ما نیز دستبند زدند!!!
بایگانی برچسب: s
به خودم قول دادم.
سلااااام بچه ها. خوبید؟ خوشید؟ عیدتون مبارک. با آب چه میکنید؟ با سیل چه میکنید؟ از بارون چه خبر؟ تفریح رفتید؟ دیدو بازدید چه طور؟ آجیل چی؟ نخریدید؟ نکنه به کمپین نخریدن آجیل پیوستید. خَخ. بچه ها. شما پارسال چه … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده اصلاً حسش نیست, به خودم قول دادم, به خودم قول میدم, بوقلمون, پرورش بوقلمون, پرورش بوقلمون برای نابینایان, پول, پول بیشتر, پولدار, چرا حسش نیست, چون حسش نیست, حالا حسش نیست, حس, حس پولدار شدن, حسش, حسش نیست, حسش نیست به خودم قول بدم, حسش نیست که نیست, خودم., داشتن شرایط پرورش بوقلمون, سرمایه, صرفه ی اقتصادی, فعلاً حسش نیست, قول, قول دادن, قول میدم, کلاً حسش نیست, ما, من, نابینا و پرورش بوقلمون, نبودن, نبودن حس, نبودن و نداشتن حس, نداشتن حس, نداشتن حس برای شروع به کار پرورش بوقلمون, نیست, ولی حسش نیست
14 دیدگاه
من میترسم بچه ها. میترسم.
میترسم یه روز صبح که میخوام از خواب بیدار شم, یه دفعه ببینم انگار جای دیگم. هیچی سر جاش نیست, شجاعت عین ترسه و ترس شجاعت, مقاومت تسلیمه و تسلیم مقاومت. ببینم هیچی مث اولش نیست, هر چند همین الآنم … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده آینده, آینده نامعلوم, اوج ترس, اوج ترسیدن, بدبخت, بدبختی و ترس, ترس, ترس از آینده, ترس از پیری, ترس داشتن, ترسیدن, ترسیدن از ترس., جنگنده ی ترس, درد پیری, درد ترسیدن, شما چه طور, من, من میترسم بچه ها, موشک تنگدستی نداری و بدبختی, میترسم, میترسم از آینده
10 دیدگاه
شاید. تو. ما.
سلام بر دوستان عزیز. امیدوارم خوب باشید. چند وقتی بود که روی یه نوشته از خودم کار می کردم که گفتم اینجا هم بذارمش. قبلش بگم که من هیچ چی، دقیقا هیچ چی از ادبیات نمی دونم، اگر مشکلی هست، … ادامهی خواندن
قصد نصیحت ندارم, چرا که هیچ فایده ای هم ندارد.
هر چی بهت میگم عصا دستت بگیر, به خوردت نمیره که نمیره. متوجه نمیشی که نمیشی. چی؟ خوشت ازش نمیاد؟ زشته؟ خجالت میکشی؟ خو خجالت بکشی بهتره یا درد بکشی؟ آبروت میره؟ نمیخوای دیگران متوجه بشند نابینایی؟ یعنی میه نیستی؟ … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, صحبت های خودمونی
برچسبشده تجربه, تجربه به چه قیمتی, تجربه ی تلخ, تصادف نابینا, تصادف نابینا بدون عصا, تلخ, عصای سفید, عصای نابینا, من, من قصد, من قصد نصیحت, من قصد نصیحت ندارم, من قصد نصیحت ندارم چرا, من قصد نصیحت ندارم چرا که, من قصد نصیحت ندارم چرا که هیچ, من قصد نصیحت ندارم چرا که هیچ فایده, من قصد نصیحت ندارم چرا که هیچ فایده ای, من قصد نصیحت ندارم چرا که هیچ فایده ای ندارد, نابینا, نابینا تصادف کرد, نابینای بدون عصا
54 دیدگاه
امروز منم به گوش کن پیوستم
سلاااام و درود خدمت همه ی شما اهالی با حال این محله ی با حال. امیدوارم حالتون خوب خوب باشه و اوضاع بر وفق مراد. عرض شود من مدت زیادی بود که تو این سایت می گشتم و خیلی از … ادامهی خواندن
پدر من کجاست!
ضمن درود فراوان و عرض ادب! روز پدر بر کلیه پدران محله مبارک… همچنین روز پدر بر پدران بچه های محله مبارک… دوستان عزیز امشب میخواهم ماجرایی از پدرم را براتون تعریف کنم که عجیبه… پدر من اخلاق جالبی داره … ادامهی خواندن
دانلود نمایش زندگیِ من
سلام خدمت تموم دوستان عزیزم خوبو خوشین؟ حالتون چطوره؟ چه خبرا خوش میگذره؟ منم خوبم خدا رو شکر آلیم. پیشا پیش عید نوروز رو به همتون تبریک میگم و امیدوارم توی سال جدید به تموم آرزوهاتون برسین دوستان گلم خب … ادامهی خواندن
هیچ وقت نباید یادم بره. هیچ وقت.
اینا رو واس دل خودم مینویسم. تو رو خدا, اگه حالت گرفته میشه, اگه اذیت میشی, اگه زودرنجی, اگه نمیتونی تحمل کنی, خب نخونشون. والا. مجبور که نیستی. باید بنویسم. چون با نوشتن حس خوبی پیدا میکنم, چون حتماً یکی … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, صحبت های خودمونی
برچسبشده اشتراک هیچ وقتهای من, دست نوشته, دل نوشته, محدودیتها, محدودیتهای من, مشکلات نابینایی, من, من یه نابینام. یه نابینا, هیچ وقت نباید یادم بره, هیچ وقتهای بی ادعا, هیچ وقتهای من, هیچوقت
54 دیدگاه
من و امتحانای ترم همین الان یهویی!
سلام دوستان گوش کنی و گوش نکنی و خلاصه مخاطبان این پست! خوبید خوشید سلامتید؟ با امتحانای ترم چه طورید؟ خوبه آیا؟ واصه من که اولیش عالی بود. دیروز امتحان دینی یا پیامهای آسمان داشتیم. 31 تا سوال بود. آسون … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی, کودکان و نونهالان
برچسبشده امتحان, امتحانات, من, من و امتحان, من و امتحانات
29 دیدگاه
آره. من. دقیقاً خود من. من تصمیم گرفتم باهاتون حرف بزنم. آموزش تبدیل فایلهای اجرایی به یکدیگر با برنامه ی AbyssMedia MSI to EXE Compiler
بعله من اجرايي هستم. چي ميگي بذار يه سلامو احوال پرسي کنم با هم محليهام. نه من اجرايي هستم. خب که چي؟ چی هستی؟ عزرائیل. ببین عزرائیل جونم عزیز دلم من جوونم هزارتا آرزو دارم یه کم دیگه بهم فرصت … ادامهی خواندن
منتشرشده در آموزش, آموزش های رایگان, صحبت های خودمونی, طنز, کامپیوتر, معرفی ابزار, نرم افزار های کاربردی
برچسبشده AbyssMedia MSI to EXE Compiler, آره من خود من, آره من خود من تصمیم گرفتم باهاتون حرف بزنم, آموزش, آموزش تبدیل فایلهای اجرایی, آموزش متنی, از زبون من, برنامه ی AbyssMedia MSI to EXE Compiler, بهترین آموزش مبدل فایلهای اجرایی, تبدیل فایلهای اجرایی با AbyssMedia MSI to EXE Compiler, حرفای من, دانلود, دانلود برنامه ی مبدل فایلهای اجرایی, دردو دل, دست نوشته, دل نوشته, من, من آره خود من, من اجرایی هستم
8 دیدگاه
واقعیتهای زندگی خصوصی من
درود. ما یه خانواده ی خیلی پولدار بودیم. سال هشتاد و پنج، پدرم برای برادرم یه مغازه ی پخش روغن قو میزنه. یه نفر میاد چهل ملیون روغن میخره و چک میده و میره. چک بیمحل میشه و اثری از … ادامهی خواندن
منتشرشده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده خصوصی, زندگی, زندگی خصوصی, زندگی خصوصی من, من, واقعیت, واقعیتهای زندگی, واقعیتهای زندگی خصوصی, واقعیتهای زندگی خصوصی من
81 دیدگاه
ماجراهای من و آقای مسئول، قسمت آخر
درود. توی قسمتهای قبلی، من بارها به انجمن نبینستان رفتم و خواسته ای رو مطرح کردم و با ترفندی، آقای مسئول که هم اسمش مسئوله و هم رسمش رو با وجود مخالفتها و تلاش برای پیچوندن من، مجبور کردم که … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, داستان و حکایت, طنز
برچسبشده آقای مسئول, قسمت آخر, قسمت پایانی, کلاغ پَر مسئولم پَر, ماجراهای من و آقای مسئول, ماجراهای من و آقای مسئول قسمت آخر, مسئول, من, من و آقای مسئول
47 دیدگاه
ماجراهای من و آقای مسئول، قسمت نهم
درود. من توی هشت مراجعه ی قبلیم به انجمن نبینستان که همه کارش آقای مسئول هست، یعنی هم اسمش مسئوله و هم رسمش، تونستم خونه، کار و کلی چیز دیگه به دست بیارم. دیگه همه چیز فراهم شد تا بتونم … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, داستان و حکایت, طنز
برچسبشده آقای مسئول, قسمت نهم, ماجراهای من و آقای مسئول, ماجراهای من و آقای مسئول قسمت نهم, مسئول, من, من و آقای مسئول
40 دیدگاه
ماجراهای من و آقای مسئول، قسمت هشتم
درود. انجمن نبینستان، یه انجمن نابینایان هست که آقای مسئول که هم اسمش مسئوله و هم رسمش، اونجا به نوعی همه کاره ی این انجمنه. من تا حالا هشت بار رفتم اونجا که هفت بار قبلی رو براتون تعریف کردم … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, داستان و حکایت, طنز
برچسبشده آقای مسئول, تهیه ی مسکن, خانه, قسمت هشتم, ماجراهای من و آقای مسئول, ماجراهای من و آقای مسئول قسمت هشتم, مسکن, من, من و آقای مسئول
44 دیدگاه
ماجراهای من و آقای مسئول، قسمت هفتم
درود. حتماً میدونید که من تا حالا شش بار رفتم به انجمن نبینستان و هربار اونجا آقای مسئول رو که هم اسمش مسئوله و هم رسمش، با یه ترفند مجبور کردم که با وجود کارشکنیها و نا آگاهیهاش، کارم رو … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, داستان و حکایت, طنز
برچسبشده آقای مسئول, اشتغال, اشتغال زایی, در جستجوی کار, قسمت هفتم, کار, ماجراهای من و آقای مسئول, ماجراهای من و آقای مسئول قسمت هفتم, مسئول, من, من و آقای مسئول, من و آقای مسئول قسمت هفتم
39 دیدگاه
ماجراهای من و آقای مسئول، قسمت ششم
درود. حتماً دیگه تا حالا فهمیدید که من عضو انجمن نابینایان نبینستان شدم که آقای مسئول که هم اسمش مسئوله و هم رسمش، اونجا همه کاره هست. این بار هم میخوام یه خاطره از یکی از مراجعاتم به این انجمن … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, داستان و حکایت, طنز
برچسبشده آقای مسئول, آموزش, قسمت ششم, کلاس, کلاسهای آموزشی, ماجراهای من و آقای مسئول, ماجراهای من و آقای مسئول قسمت ششم, مسئول, من, من و آقای مسئول, من و آقای مسئول قسمت ششم
34 دیدگاه
ماجراهای من و آقای مسئول، قسمت چهارم
درود. یه بار دیگه اومدم تا یکی دیگه از ماجراهای خودم با آقای مسئول رو براتون تعریف کنم. یه بار رفتم که یه سری به انجمن بزنم ببینم چه خبره. وارد که شدم، آقای مسئولو دیدم که داشت با تلفن … ادامهی خواندن
ماجراهای من و آقای مسئول، قسمت سوم
درود. احتمالاً دیگه همتون میدونید که من رفتم و عضو انجمن نبینستان شدم که اونجا یه آقایی مسئولش هست که اتفاقاً فامیلیشم مسئوله. این بار هم اومدم تا یکی دیگه از خاطراتم رو با این جناب آقای مسئول براتون بنویسم. … ادامهی خواندن
منتشرشده در اجتماعی, خاطره, داستان و حکایت, صحبت های خودمونی, طنز
برچسبشده آقای مسئول, خدمات دانشجویی, ماجراهای من, ماجراهای من و آقای مسئول, مسئول, من, من و آقای مسئول
44 دیدگاه
ماجراهای من و آقای مسئول، قسمت اول
توجه: تمام رخدادهای این مجموعه، زاده ی تخیل نویسنده بوده، و در عالم واقع اتفاق نیفتاده است. سلام. حالتون چه طوره؟ خب بذارید خیلی زود بریم سر اصل مطلب. قضیه از جایی شروع شد که خیلی اتفاقی متوجه شدم که … ادامهی خواندن
یه درد دل از جنس خودمون
ما هم قبول نشدیم کار غیر مرتبط سلام بچه ها خوبید؟ من که خدا رو شکر خوبم بالاخره زندگیرو میگذرونیم بدون مقدمه حرفمو میگم من الآن که دارم این پست رو میگذارم اهواز هستم اما اینجا یه بدی داره که … ادامهی خواندن
منتشرشده در صحبت های خودمونی
برچسبشده آزمون استخدامی آموزش و پرورش چه زمانی برگزار خواهد شد, آموزش و پرورش, اهواز, شغل, قم, من
27 دیدگاه