با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما دوستان. شاید از عنوان پست فهمیده باشید چی شده. آره من دیروز به طور کلی به دیار کوری مطلق پیوستم. خخخخخ. شاید بگید این خل شده داره می خنده.. بذارید تعریف کنم. من از سال 1380 تا 1393 مدام دکتر می رفتم. بهترین دکترها ی داخل ایران منو معاینه کردن. از مرحوم خدادوست گرفته تا اسفندیاری تا دکتر مرادی و فروردین . اینا رو من مدیون بابام و صاحب کارش هستم. این صاحب کار بابام خیلی خر پول بود و همیشه یک ماشین و یک راننده از شرکت رو با ما می فرستاد. اما من از این دکتر ها هیچ نتیجه
Tag: نابینایی
دستهها
یادداشت امروز
سلام بچه ها دیشب مجموعه ای از مواد چرخ شده ی خامی که بعد از پخته شدن به غذای بسیار خوشمزه ای تبدیل می شد رو با هم قاطی کردم و نتیجه ی پیاز به اضافه آرد نخودچی به اضافه تخم مرغ به اضافه گوشت دو بار چرخ شده ی تازه ی گوسفندی به اضافه روغن به اضافه زردچوبه به اضافه فلفل سیاه به اضافه فقط کمی نمک به اضافه نعنا به اضافه رب گوجه، بعد از ورز داده شدن و شکل داده و گرفته شدن و پخته شدن، یه کباب شامی توووووپ شد. بعد از اینکه کمی هم سیب زمینی خریدم و شستم و پوست کندم و ورقه
زدم بیرون از خونه و رفتم به اون کترینگ که مثلا یه غذا با قیمت ارزون واسه خودم خریده باشم و بتونم وقتمو بجای آشپزی به پولپزی بگذرونم. بچههای شهرک به شدت شاد و شولوغ به گرگم به هوا و فوتبال مشغول بودند و واسشون مهم نبود که ساعت از ده شب گذشته. پسربچهی شش هفت سالهی صاحب کترینگ دستمو گرفت که تا مغازه پدرش راهنماییم کنه. از شانس بدم، غذاها محدود میشد به چلو با کوبیدهی مرغ، چلو ماهی تیلاپیلا، و چلو خورش قیمه بادمجان. ارزونترین و در عین حال خوشمزهترینشون همون آخری بود. به قیمت فقط پنج هزار تومان صاحب یکیش شدم. تا که برمیگشتم خونه، یه
دستهها
همنوع
بچه های با صفای محله سلام. خوب و خوش و سلامتید؟ راستش داشتم گشتی تو محله میزدم، یه کلمه خیلی نظرمو جلب کرد؛ «همنوع». آقا فکر نمیکنم نابینایی باشه که از شنیدن «روشندل» یه جوریش نشه و دلش نخواد گوینده ی این کلمه رو لا اقل باهاش صحبت بکنه؛ راستشو بخواین من از شنیدن کلمه ی «هم نوع» همین شکلی شدم. واقعا ما از «نوع» خاصی از مخلوقات هستیم؟ با سایر «انواع» موجودات فرق داریم؟ فکر میکنید ندیدن واقعا یه «نوع» دیگه کرده ما رو؟ اگه واقعا اینطوری فکر میکنید یه مقداری در باره ی این «نوع» خاص توضیح بدید ما هم باهاش آشنا بشیم؛ ویژگیهای فیزیولوژیکیشو شرح بدید
ایقد سؤال تو ذهنمه که حتی نمی دونم اَ کجا شروع کنم. نمی دونم چه جوری شروع کنم. نمی دونم چه لغات و جملاتی به کار ببرم. آقا. خانوم. نمی دونم خو. مگه ندونستن گناهه یا که جرمه. و ایقد هم از این موضوعی که می خوام مطرحش کنم ناراحتم و ناراحتم و باز هم ناراحتم که نمی دونم اصن گفتنش درسته. غلطه. اصن به من ربطی داره. نداره. باید بگم. نباید بگم. خلاصه که پاک گیجم. ای کاش یکی پیدا بشه بهم بگه چی کار کنم. ای کاش یکی اَ این بلاتکلیفی منو در بیاره. به هر حال با وجود داشتن انتشار مستقیم پست, می فرستمش واس بازبینی
دیروز چون حال و حوصله نداشتم تصمیم گرفتم ناپرهیزی کنم و برای برگشت به خونه از آژانس استفاده بکنم. نه حوصله ی کسی رو داشتم نه حوصله ی منتظر موندن برای اتوبوس نه حوصله ی تیلیکا تیلیک عصا زدن!!! سلام کردم و نشستم. سلام کجا تشریف میبرین؟ مقصدم رو گفتم و گوشیمو از جیبم در اوردم. حالا که بیکارم بذار جواب پیامهامو بدم. بعد از مدتی که کارم با گوشی تموم شد، راننده: ببخشید میشه یه سؤال بپرسم؟ بله خواهش میکنم. ر: من خیلی با خودم کلنجار رفتم که نپرسم امیدوارم ناراحت نشین! خواهش میکنم بفرمایین! ر: شما چطوری با گوشی کار میکنید؟ من: همون جوابهای همیشگی که خودتون
درود خدمت دوستان گرامی امروز قصد دارم نرم افزاری را به شما معرفی کنم که با هاش میتونید از خودتان عکس بگیرید به صورت سلفی و راهنمایی صوتی به زبان فارسی. اسم این برنامه هست سلفی گیر هوشمند. شما وقتی که این برنامه را دانلود و نصب کردین موقع اجرای این برنامه با این گزینه ها مواجه خواهید شد. انتخاب دوربین جلو یا عقب که در حالت اولیه با دوربین عقب میتونید از خودتان عکس سلفی بگیرید اگه روش کلیک کنید باید با دوربین جلویی عکس بگیرید. دومین گزینه تغییر اندازه هستش سومین گزینه فلش دوربین میباشد. و آخرین گزینه هم که اگه دقت کنید میفهمید که در مورد
سلامی با عطر و طعم و گرمای یک فنجان قهوه داغ در این شب سرد زمستانی, تقدیم به شما دوستان هم محله ای. امشب با قسمت دوم خاطرات و تجربیاتم در خدمت شما هستم… سراپا خیس بودم و تمام بدنم از شدت ترس و سرما و شاید هم شرمندگی بخاطر دعوایی که در مدرسه به راه انداخته بودم میلرزید. معلم مرا روی یک صندلی نشاند و یک لیوان چای گرم دستم داد و گفت: همینجا منتظر باش, به مادرت تلفن کردم و بهش گفتم سریع بیاد ببردت خونه. از خانه ما تا مدرسه راه زیادی نبود. پیاده با قدم های معمولی میشد ظرف 2 یا 3 دقیقه این راه
درود بر دوستان گرامی چهارمین یادداشت از سلسله یادداشتهای منتشر شده هفته نامه سیروان در خصوص وضعیت نابینایی و نابینایان جهت مطالعه دوستان گرامی در ذیل میآید. پیش از آنکه سراغ مطالعه یادداشت برویم؛ بر خود لازم می دانیم، از دوستانی که نظرات و دیدگاه های ارزشمندشان در پستهای قبلی بدون پاسخ مانده بود عذرخواهی کرده و پوزش ما را پذیرا باشند. انشاالله دیگر شاهد تکرار چنین کوتاهی هایی که به دلیل فشردگی برنامه های روز جهانی عصای سفید و مشغله های دوستان در موسسه رفاه نابینایان سقز رخ داد نخواهیم بود. مشخصا امیدوارم عمو حسین عزیز و دلسوز که همواره با دلگرمیها و حمایتهایشان مارا به پیشبرد امور
دستهها
میثم ناشنوا دف میزنه
الان در حالی دارم این پستو مینویسم که چار تا بچه کف زندگیم دارن کله معلق میزنن. یکیشون میکروفون من بدبختو ورداشته و ها بدو. بقیه ام مث آپاچیا دنبال اون یکی. یکیشون جیغ میزنه یکی دیگه شون عر میزنه یکیشونم هوار میکشه. خخخخخخخخخخخخخخخخخ. ننه باباهاشونم نیشسن قربونی بچاشون میرن که الهی قربون دس و پا بلوریت برم که اینقده زرنگی. بیگیرش مامانم. خخخخخخخخخخخ یکی بیاد پستو دس بیگیره تا من برم میکروفونا نجاتش بدم از دس این قوم تاتار. یکیتون که خوب بلده بحرفه. رعد؟ نه. مواظب باش نبین و بوبونا ته صف شیطونی نکونن. روشن؟ نه شوما کار با کیبورد بلت نیسی تنبیهی. بانوام که قاتل سر
درود بر دوستان عزیز هم محله ای. موسسه رفاه نابینایان شهرستان سقز به مناسبت روز جهانی نابینایان اقدام به جمع آوری یادداشتهایی در زمینه نابینایی و نابینایان در استان کردستان نمود. یادداشتهای دریافتی در این زمینه در قالب ویژه نامه ای در هفته نامه محلی سیروان منتشر گردید. از امروز یادداشتهای مربوط به ویژه نامه یاد شده در محله نیز جهت استفاده دوستان گرامی منتشر میگردد. می توانید یادداشت اول را در ذیل مطالعه فرمایید. یک یادداشت به بهانه ی یک روز: صلاح الدین محمدی حدود 80 سال ازتدوین قانون عصای سفید،اولین قانون مربوط به حقوق شهروندی افراد دارای آسیب بینایی می گذرد. این قانون
بچه ها درود، وقت همگیتون به خیر. اول از همه بگم که خیلی خوشحالم که پاییز و غروبای نازش از راه رسید. بعد جونم براتون بگه که ناراحتم از اینکه تو کنکور روزانه آوردم، اما متأسفانه سبزوار، در نتیجه گفتم بشین پسر جون یه ترم دیگه همین شبانه ی فردوسی بخون، خوابگاهش که حکم هتل رو داره برات چی کم داری! بعد برو ببین بهت فوق دیپلم میدن یا نه! اگه دادن انصراف بده و اگر ندادن خودت رو بکش تا لیسانس رو بگیری. خیلی حیف شد خداییش. و اما خیلی کوتاه بگم که: صبح روز چهارشنبه 31 شهریور ماه 1395، در ساعت 07:00 یه نابینایی می خواست بره
یاران با صفا و با مرام با تشکر و سپاس بی نهایت از شما عزیزان که همیشه همراه بودید و ضمن پوزش از دیگر عزیزانی که احتمالا حتی نام پست هم براشون خسته کننده شده بود و با تشکر از دوستان خوبم در گروه مدیریت که در این مدت مرا تنها نگذاشتند و هرجا ماندم به یاریم شتافتند و با امید اینکه سهم اندکی در بالا بردن سطح علمی محله و همچنین کمک به افزایش رنکینگ سایت داشته باشم و با این آرزو که این مجموعه مقالات تشویقی باشد برای دانشجویان و محققین همنوع و باز با این آرزو که روزی شاهد ظهور محققان نابینا و کمبینا در عرصههای
با درود. بفرمایید اینم مقالۀ89 تقدیم به شما یاران دانشپژوه از اینجا در ضمن از عزیزانی که با من از طریق h.movahedzadeh@gmail.com , و آیدی اسکایپ h.movahedzadeh تماس گرفته و بنده نوازی میکنند کمال تشکر را دارم. همیشه مهربان و پیروز باشید. مبانی روان شناختی و آموزشی توان بخشی نابینایان در آینه پژوهشهای ایرانی علی یزدخواستی[1] منا رستگار آرانی[2] چکیده یکی از بارزترین گروه افراد دارای ناتوانی، معلولین نابینا و کم بینا هستند. نابینایی و کم بینایی موضوعی مهم و قابل توجه در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه به شمار میآیند. با توجه به تعداد نابینایان و کم بینایانی که همه روزه در کلینیکهای چشم
درود بیکران بر شما علاقهمندان به تحقیق و پژوهش. دانلود مقالۀ 72 از اینجا و باهم میخوانیم و بهرهمند میشویم از یه خط پایینتر. مطالعه تجارب زیسته افراد نابینا در زمینه شیوه برخورد یا مواجهه اجتماعی با آن ها (مورد مطالعه: شهر تهران) علیرضا محسنی تبریزی[1]، محمد توکل[2]، زهرا علی اکبری[3] چکیده پژوهش حاضر در پی فهم ابعاد شیوه برخورد (مواجهه) اجتماعی با افراد نابینای شهر تهران است که به بررسی وتحلیل شیوه برخورد اجتماعی با کنشگران نابینا بر حسب ابعاد و مقوله های آنها میپردازد؛داغ ننگ پدیدهای است ساختگی و وابسته به زمان و مکان، فشار اجتماعی مضاعفی که جامعه بسته به فرهنگ مسلط، آن را
سلام دوستان خوب گوش کنی. حال و احوال؟ امیدوارم خوب و پر انرژی باشید. همان طور که از عنوان پست پیداست میخواهیم در مورد رشتههای تحصیلی که نابیناها و کم بیناها در دبیرستان و دانشگاه برای خود برمیگزینند بحث کنیم و من در این میان یک سری تجربیات شخصی خودم را در اختیار شما قرار میدهم، امیدوارم که مفید باشد. وقتی یک دانش آموز در دوران قبل از دبیرستان متوجه نقص بینائیش باشد بهتر میتواند نسبت به آینده تحصیلی و شغلی خود تصمیم گیری کند. فرد در این مرحله چند حالت دارد که من به ذکر مواردی که به ذهنم میرسد میپردازم: دانش آموز نابیناست یعنی برای مطالعه کاملا
………سخن هفته * بیایید از شهر خود آغاز کنیم پس از دو دهه فعالیت برای دسترسپذیری محیطهای شهری برای افراد معلول و ایمنسازی آنها برای نابینایان و کمبینایان اکنون دستاوردهایی داریم که اگرچه ما را ارضا نمیکنند، اما نشان میدهند که جهت را درست میرویم. ستاد ملی هماهنگی مناسبسازی در وزارت کشور تشکیل شده است و در چارچوب ساختار آن کمیته های مناسبسازی در استانداریها و بسیاری از فرمانداریها تشکیل شده اند. در بسیاری از شهرها نیز طرحهای مختلف مناسبسازی در حال اجرا است. اما با وضعیت قابل قبول بسیار فاصله داریم، چه رسد به وضعیت مطلوب! این امر آسیبشناسی تخصصی خود را دارد. اما در یک امر
سلااام!!! امیدوارم که روزگار بر وفق مرادتون و به کامتون باشه، میخواستم بدونم کسی از شماها مدل ماشینها رو تشخیص میده؟ راستش من پیکان رو خیلی خوب تشخیص میدم، چون زیاد باهاش سر و کار داشتم،دسته ی درش هم شبیه هیچ کدوم از ماشینهای دیگه نیست، با پژو و پراید هم تا حدی آشنام، رنو هم که خب کوچیکه تقریبا میشه فهمید، ولی وقتی سوار ماشینی بشم نمیتونم مدلشو تشخیص بدم،کسی هست که نشونه ی خاصی برای تشخیص مدل انواع ماشینا داشته باشه، البته خب مطمئنا اگه خیلی با انواع اتومبیلها سر و کار داشته باشیم، بعد از یه مدت به راحتی تشخیص میدیم که چه مدلیه! ماشین زندگیتون
مقدمه حسین عسکری استفاده از عصای سفید به شکل امروزی و به عنوان نمادی برای شناخت نابینایان به بعد از جنگ جهانی اول برمیگردد. در سال ۱۹۲۱ میلادی یک عکاس اهل شهر بریستول کشور انگلستان با نام جیمز بیگز که در اثر یک سانحه بینایی خود را از دست داد، برای در امان بودن از خطر وسائل نقلیه که در خیابانهای اطراف محل زندگی وی در حال رفت و آمد بودند، ابتکار استفاده از عصا به رنگ سفید را که به راحتی برای همگان قابل دید باشد را بکار برد. پس از آن دو تن از برجستهترین محققین آمریکایی به نامهای دکتر ناول پری، ریاضیدان و دکتر جاکوپس
پژوهشگران دانشگاه آکسفورد بریتانیا از ژن درمانی برای بازگرداندن قدرت دید به افرادی که به علت بیماری ژنتیکی «کوروئیدرمیا» نابینا شده اند، استفاده کردند. آنها در این شیوه درمان، یک ژن سالم را جایگزین ژن معیوب چشم می کنند. در این بیماری، ژن ناقص باعث می شود که فعالیت سلول های رنگدانه ای شبکیه متوقف شود و شبکیه بتدریج شروع به کوچک شدن کند. به این ترتیب بینایی فرد کمتر و کمتر می شود تا اینکه در نهایت، بیمار دید خود را از دست می دهد. پزشکان طی یک عمل جراحی ابتدا شبکیه چشم بیمار را جدا کرده و سپس کپسولی حاوی ژن های سالم را در زیر شبکیه