ورود به محله
تغییر اندازه ی متن
جستجوی قدرتمند محله
-
نوشتههای تازه
بایگانی برچسب: s
پستوی خاطرات (۶): آه باطل از تلاش بیحاصل
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! ضمن تسلیت شهادت پیامبر اسلام، حضرت محمد (صّلی الله علیه وآله وسلم)، امام حسن مجتبی و امام رضا علیهما السلام، در این مطلب به خاطرهای دردناک از دوران دانشجویی خواهم پرداخت. در روزهای … ادامهی خواندن
ارسال شده در اجتماعی, خاطره, صحبت های خودمونی, کتاب
برچسبشده امکانات برای تحصیل نابینایان, انفورماتیک, بخش انفورماتیک دانشگاه قم, برجستهنگار, پستوی خاطرات, تحصیل نابینایان, دانشگاه قم, درک مسؤولان از وضعیت معلولان, کتاب, کتاب بریل, کتاب گویا, کتابخانه دانشگاه, کتابخانه دانشگاه قم, مشکلات تحصیلی نابینایان, مشکلات دانشجویان نابینا, مطالعه نابینایان, وضعیت بغرنج نابینایان در دانشگاههای کشور
20 پاسخ
پستوی خاطرات (۵): باید به او چه میگفتم؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! تابستونهای قم مثل دیگر شهرهای کویری و حاشیه کویر، گرم و طاقتفرساست. امسال هم مانند یکی دو سال پیشترش از اواخر بهار عازم زادگاه پدری شدیم تا اونجا تابستونی دلپذیر رو بگذرونیم. … ادامهی خواندن
ارسال شده در اجتماعی, خاطره
برچسبشده ۱۳۹۶, ادامه تحصیل, بهزیستی, بوانات, پستوی خاطرات, تابستان گرم, راهنمایی, روستا, زندگی در روستا, کمشنوایان, کنکور, مشاوره, معلولان در روستا, نصیحت, یأس
34 پاسخ
پستوی خاطرات (۴): قسمت آخر از به یاد آن روزها
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! چند هفته پیش شنیدن صدای هیاهوی دانشآموزا حسابی دلمو هوایی کرد. یه مدرسه نزدیک خونه ماست که اگه پنجره یا در بالکن باز باشه، صدای دانشآموزا بهویژه موقع اجرای مراسم صف صبحگاهی به … ادامهی خواندن
ارسال شده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده امتحانات خرداد, امید فردا, اول دبستان, ایام مدرسه, پستوی خاطرات, پنجم دبستان, تابستان, تلاش گروهی, حسرت, حسرت دیروز, خاطرات کودکی, خاطرات مدرسه, خرداد, خستگی, دانشآموزی, دبستان, درس خواندن گروهی, دهه هفتاد, دوران دانش آموزی, دوران دبستان, شاگرد اول, شهریور, غرور, فصل امتحانات, مدرسه, مطالعه آزاد, مغرور
20 پاسخ
پستوی خاطرات (۳): قسمت دوم از به یاد آن روزها
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! هرچند از روزهای کودکی و گردشهای بیدغدغه و سرخوشانه مدتهاست فاصله گرفتم، اما دستنوشتههای بچهها از محیط روستا منو یه بار دیگه به اون فضای دستنخورده و باصفا برد. روزایی که خونه پدربزرگ … ادامهی خواندن
ارسال شده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده اجاق, باغ, بوانات, پدربزرگ, پستوی خاطرات, خاطرات کودکی, خانه خشتی, خردسالی, دهه ۷۰, دوغ, روستا, روستای پدری, روستای مادری, سیمکان, شب, شب روستا, صبحانه, صداهای شبانه, صدای شب, مادربزرگ, مزرعه, ناهار, نیمه شب
19 پاسخ
پستوی خاطرات (۲): قسمت اول از به یاد آن روزها
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! ایام عزاداری اباعبدالله الحسین علیهالسلام تسلیت باد! خیلی بچه بودم که مثل بیشتر بچهشیعهها مادرم منو با هیئتهای عزاداری آشنا کرد. یه لباس سیاه تنم پوشید و یه زنجیر کوچولو برام خرید. دستمو … ادامهی خواندن
ارسال شده در اجتماعی, خاطره, صحبت های خودمونی, مذهبی
برچسبشده استان فارس, امام حسین, امام حسین علیه السلام, بوانات, پستوی خاطرات, پسرخاله, حسین بن علی, خاطرات مدرسه, دانشآموزی, دوران دانش آموزی, روستای پدری, روستای مادری, سیمکان, شام غریبان, عزاداری, عزاداری حسینی, غذای نذری, قم, لباس سیاه, محرم, مداحی, نذری, هیئت عزاداری
25 پاسخ
پستوی خاطرات (۱): پنجشنبه شیرین، پنجشنبه تلخ
بسم الله الرحمن الرحیم و سلام! یکی از بهترین دوستان دوران دانشجوییم در مقطع کارشناسی پارسال ازدواج کرد. اول ما می خواستیم دعوتشون کنیم که به دلیل درگیری دوستم با کنکور دکتری که سرانجامم به قبولیش منجر نشد، و … ادامهی خواندن
ارسال شده در خاطره, صحبت های خودمونی
برچسبشده پستوی خاطرات, پنجشنبه, حادثه در اتوبوس, زندگی خصوصی, زندگی مشترک, شهریور ۱۳۹۶, قدر دانستن داشتهها, قم, مشارکت در کار خانه, میهمانی, میهمانی دوستانه, همسردوستی
37 پاسخ